اندیشه شناخت تشابه  حقوق  بانوان با مردان

 

نوشته عبدالواحد سیدی

 

مهبط های تاریخی ارزش بانوان:

اندیشۀ نو بنیادی که تقریباً با ختم موج دوم یعنی انقلاب صنعتی اروپا( قرن هجده نزده و بیستم) نو پا و نوبنياد است و به این ضرورت احساس میشود که  با توانایی های فکری و ذهنی با در نظرداشت لایه های اجتماعی کشور های که روند کند توسعه و امنیت را داراست، در لابلایی این اندیشه مسیری با دقت  تعین گردد که هم برای بانوان و هم برای  فردای جامعه انسانی در چوکات  جهانی شدن مشکلاتی را ایجاد نکرده بر عکس  حلال مشکلات  بانوان که در طول هزاران سال  علی رغم مشکلات بزرگ شانه های شان را استوار نگهداشته وبا تفاخر باعث ایجاد  رفاه و سعادت بشر برای بقای نسل سالم نیز گردیده اند،باشد . اگر ما نتوانیم در این عرصه زمان مند که عناصر و باور های ما را هر آن میتوانند به چاله های تباهی ره سپر سازند و همچنان میتوانند با به چالش کشیدن در یک موقع نا مناسب کار از دست مان برای پیش فرضهای که دیگران بما  تعین میکنند برای همیشه بیرون شود، و نه شود که بانوان ما در این  پیش فرضها قربانی حرکتهای شوم و نکبتباری شوند که به مانند برنامه مبارزه شبه ناک و سراسر اشتباه امریکا، علیه تروریزم دنیا را در مقابل هم  علم کنند آن وقت زن و مرد در کدام  فرشی و با کدام خانواده ای بسر خواهند شد ، در واقع ما نباید، زمینه های لازم و ضروري را براي شناختن هرچه بيشتر  ماهيت اين انديشه را فدای کژ فهمی های خود کرده باشیم  . هويت و ماهيت انديشه ها هنگامي به بظهور میرسند و بخوبي شناسايي مي گردند که گستره و دامنه شان براي انديشمندان روشن  گردد، كه میتواند در بستر زمان به دقت مورد بررسي قرار گرفته، توصيف ها، تحليل ها و موشكافي هاي عميقي توسط انديشمندان و متفكران از آن صورت پذيرگردد، اين در حالي است كه فمنيسم یا جنبشی که از حقوق بانوان طرفداری میکنندو از این اندیشه  حمایت می نمایند نتوانند با همه فراز و فرود  هايش که هنوز در ابتداي راه خسته شده است و شناسايي دقيق آن نيازمند و مستلزم  زمان و مکان است ناکام بماند که ناکامی این  گروه از اندیشمندان میتواند خانوادۀ  هسته یی دنیایی را که طول  هزاران سال  را با هویت و پیش فرض های التزامی آن یدک کشیده است به فرجام بد و ناقص گرفتار نمایند.حال میخواهیم این فرضیه را که فکر میشود در طلیعۀ قرن بیستم  درخشندگی داشته و در قرن بیست و یکم به بن بست گرفتار آمده  بشناسانیم.

فمنيسم (Feminism) در اصل واژه اي فرانسوي (Feminism) است كه از ريشه لاتين (femina) به معناي بانو یا زن (woman) اخذ شده است.  اين واژه (Feminine) در زبان انگليسي و (Feminin) در زبان فرانسه است، كه از كلمه لاتيني (femininus) به معناي زنانه یا بانوان گرفته شده است. در زبان فارسي «طرفداران حقوق زن»، «جنبش آزادي زنان»، «زن باوري»، «زن آزاد خواهي» و غيره معادلهايي هستند كه دانشمندان این عرصه، براي واژه فمنيسم ارائه داده اند .

اما این جریان  آنقدر لطیف  و آسیب پذیر است که اصلاً تا بحال واژه ای که همه ابعاد این  حرکت فرا جهانی را به مردم بشناساند وجود ندارد . برخی از اندیشندان  معتقدند از آنجا كه فمنيسم جنبش واحدي نيست، بنابراين امكان تعريف واحد از اين مكتب نیز وجود ندارد. و هر تعریفی در این زمینه ما را به بیراهه میبرد بعضی از گردانندگان این ایدیالوژی به این باور اند که در اين باره كه زنان  زیر  دست اند و براي آزادي آنان بايد استراتژيهايي اتخاذ كرد، هم عقيده اند اما در مورد علل ستمديدگي زنان و استراتژيهاي رسيدن به آزادي، بين آنان اختلاف نظرهاي اساسي نیز وجود دارد، که اگر به آن نیک عمل نشود، نوک تیز دشنه اولتر از همه زنان را مجروح میسازد مخصوصاً که این را نوآوريهاي قرن بيستم در دهه 1960 میدانند، دهه ای که در آن هیپی گری سراسر دنیا را به رسوایی کشانیده بود و صد ها زن و شوهر را در بازار های بی بند و باری از هم جدا و فدای هوسرانیهای آزاد منشانه جنسی گردانید و هزاران فامیل در هم شکسته شد و از هم پاشید. این  کنش و واکنش ها  ، با دو اعتقاد اساسي در ارتباط است: اول آنكه زنان به دليل جنسيت شان، دچار محروميت هستند و باید هرچه زود تر از این محرومیت رهایی یابند؛ و دوم اينكه اين محروميت بايد از ميان برود. دراین ديدگاه  فمنيست ها معتقد به این هستند كه ، زنان به دليل جنسيت در طول تاریخ گرفتار تبعيض از سوی جامعه مرد سالار  هستند، اینها همواره میکوشند تا نیاز های مشخص نشده ای را برای بانوان در این بازی پیشکش و  دخیل سازند که در دراز مدت نمیتواند برای جامعه نسوان  خوشبختی فرا گیر  بار بیآورد  كه ناديده گرفتن و ارضا نشدن این نیاز ها  زنان را در برابر مردان به چالش فرامیخواند تا بتوانند با ارضای اين نيازها، تغييرات اساسي در نظام اجتماعي، اقتصادي و سياسي زنان بوجود بیآورند .

در اینجا به دو گونه تعریف از واژه فمنیسم بر میخوریم:

1ـ  راه بردی  كه از حقوق برابر زنان با مردان در امور اجتماعي، اقتصادي و سياسي دفاع مي كند.

2ـ جنبش سازمان يافته اي  كه براي بدست آوردن حقوق اجتماعي، اقتصادي و سياسي زنان شكل گرفته است.

بنا بر اعتقاد اينان فمنيسم واقعي اساساً همان مفهوم دوم است، مفهومي كه داراي بار سياسي بوده و به صورت يك جنبش فراگير اروپا و آمريكا را در نورديده است که بیشتر بر پایه های جنسیت میچرخد. در حالي كه اگر بخواهيم بگونه اي واقع بينانه تر قضاوت كنيم، فمنيسم هر دو مفهوم را داراست. در مفهوم اول فمنيسم تنها آموزه و دكتريني است كه با بيان علمي در صدد اثبات برابري حقوق اجتماعي، سياسي و اقتصادي زنان با مردان است که اگر این حرکت ها همزمان با بعد های معنوی جوامع در تضاد قرار نگیرد و حرکت هوشیارانه و آگاهانه داشته باشدشایان  توسعه و دقت است. در صورتي كه در مفهوم دوم فمنيسم جنبشي را كه با رهيافت های سياسي به دنبال بدست آوردن و تحقق بخشيدن آن آموزه و دكترين از راه خود کامگی و کامجویی باشد . از حيثیت این جنبش سریعاً کاسته و نظامهای حقوقی و داشته های تاريخي این جنبش را زیر سوال خواهد برد. این در حالی بوقوع خواهد پیوست که  مفهوم اول که راه طولانی را پیموده است به  مفهوم دوم به دهه 1960  بر گردد.

و بطور جامع تر که مفهوم کلی تری را افاده کرده بتواند  فمنیسم را اینطور تعریف  میکنند : «فمنيسم آموزه يا جنبشي است كه در تلاش براي اثبات يا به دست آوردن حقوق اجتماعي، سياسي و اقتصادي برابر يا برترزنان با مردان است.» که در این صورت  حقوق جنسی از بدنه این نهضت هذف خواهد شد. در غیر آن این جنبش پیش از آنکه به آزادی و قوام برسد خودش را در کوچه پس کوچه های آزادی جنسی گم میکند.

ما در بحث آینده تاریخچه  وره یافت های این جنبش را معین میسازیم و همچنان موقعیت اجتماعی بانوان را در افغانستان که هم زن و هم مرد به سختی نفس میکشند و شکم خود و اولاد های نیمه برهنه خود را نیمه سیر در حسرت و اندوه نگاه میدارند  این جنبش چه ارمغانی برای آنها با خود خواهد داشت توضیح خواهیم داد.

 

تاريخچه فمنيسم یا جنبش آزادگی زنان:

این اندیشه شروع یا آغاز پیشینۀ دارد که با زندگی انسانها در هر دورۀ از تاریخ گره خورده است، بعضاً علمای جامعه شناسی این خاستگاه را به شروع زندگانی بشر همزمان میدانند . از آثار باستانی ایکه از فرهنگهای گذشته شرق و غرب در اثر کاوشهای باستان شناسی بدست آمده است نشاندهنده این حقیقت است  که زنان در هر برهۀ از تاریخ تمدنها، جایگاه خاصی داشته اند . چنانچه از الواح و تصاویر باستانی ایکه در مصر و بابل و هندوستان و  چین بدست آمده  است و مخصوصاً از سکه های که  در عقب آن  تمثال  زن را نشان میدهد حاکی از حضور بالقوه زنان در زندگی سیاسی آن سامان بوده میتواند.

در کشور ما  یک شهر یکه دارای یک مدنیت گریک و بودیک میباشد در جنوب دریای آمو آنجا که آمو با  دریای کوکچه وصل میشود  بنام ای خانم در ولایت تخارستان حدوداً چنجاه سال قبل توسط باستان شناسان فرانسوی کشف گردید  که آن شهرک بنام  «ای خانم» یاد میشود که نشاندهند ه این واقعیت است که  آمر یا فرمانروای آن شهر، یک نفر زن  بوده است . در آثار و سکه های که از دوره کنشکا و کوشانیان بدست آمده است در آن نیز حضور بالقوه زنان  مشاهده میشود .در مغاره های کناره تندیس بودادر بامیان به نقاشی هایی بر میخوریم که صحنه های از  زنان در آن نقاشی شده اند. در هندوستان  زن سمبول نجابت و تقدیس بوده اکثر الهه های آن بشکل زنان  تا بحال نمایش داده میشوند  و در فرهنگ های چینی و  جاپانی نیز برای زنان تقدیس و نجابت خاصی قایل هستند. قسمیکه تاریخ هونها در اروپا ملاحظه میگردد در زمان  قیصر های رومی و اتیلا که با افسانه ها یکجا آمیخته شده است حکایت گر قدرت  زنان  در سرنوشت تمدنهای شان بوده است و میتوان از کلیوپاترا نام برد . در بین سرخ  پوستان امریکای لاتین تا بحال نیز ریاست قبیله های نیمه وحشی را زنان  تشکیل داده است .

 در تاریخ ادیان زنان ناموری چون عاسیه زن فرعون ، ساره زن  ابراهیم (ع)و مریم مادر عیسی مسیح و غیره بر میخوریم . و به زنانی نیز بر مبخوریم که مانند  خانواده  لوط به بیراهه و گمراهی و فحاشی رفته اند که قرآن از این زنان با (کیفر) یاد و اشاراتی داشته  است.

 در دین اسلام نیز به زنان ناموری بر میخوریم که اسمای شان برای همیش در تاریخ ماندگار است . زنانی بخاطر کیاست و تقوی چون خدیجه و عایشه ازواج پیامبر اسلام محمد (ص) که اولی در کیاست و تجارت قبل از آن که با حضرت محمد (ص) ازدواج نمایند دارای شأن والا بوده اند و دومی در حیات  سیاسی و دینی پیغامبر (ص) نقش بسزای داشته  و میشود وی را مظهر و  گنجینه دار احادیث نبوی (ص) دانست .این خود مبین این  است که اسلام در ارتقاء فکری زنان اهمیت زیادی قایل بوده است.

باوجودیکه در عربستان قبل از بعثت  محمد (ص) دختران را زنده بگور میکردند اما با وجود آن زنان نامی ای در بین قبایل  عرب  به ظهور رسیده است که حتی نام قبایل شان بنام آنها یاد میشده است . در تاریخ ادیان بلقیس نامیست که به ملکه سبا که دارای مدنیت قوی و شکوه و جلالی  نظیر سلیمان پیغامبر داشته است که بعداً به عقد سلیمان می در آید  از جمله زنانی است که فرمانروایی بزرگ بوده که قرآن نیز به آن اشارات روشن دارد.

در تمدن  اسلام در دوره  خلفای عباسی  زبیده از جمله زنان پر قدرت عربی بود که در مسایل سیاسی و اقتصادی با خلیفه هارون رشید سهم  قابل نفوذی داشته است و از جمله کارنامه های این  شهبانو کشیدن نهر بزرگ زبیده در عراق است که از دریای دجله کشیده شده و  هزاران هکتار زمین را مشروب و قابل کشت و زراعت گردانیده  است . ابن بطوطه سیاح و جهان گرد شهیر اسلام  در بلخ از بانوی کریمی در سیاحت نامه خود یاد میکند که با خلفای بغداد همعصر بوده و جامع  بزرگ بلخ را  اعمار کرده است .

در تاریخ معاصر کشور مان  افغانستان، بانوانی را می یابیم که در علم و  ادبیات سر آمد روز گار خود بوده اند که از اکثر آنان دارای فضل و کمال بوده و از آنها دیوان های شعر بیاد گار مانده است .

خلاصه اینکه در هیچ دوره ای  زندگی انسانها بدون حضور بالقوه زنان نبوده است . حال به مسایلی می پردازیم که اروپائیان در مورد  آزادی زنان  جنبشی را در قرن بیستم و حتی پیش از آن شروع کرده اند که بنام فمنیسم یاد میشود و این جنبش حدوداً از مسایلی که ما در بالا روی آن بحث داشتیم زیاد متفاوت  و حیله مندانه و غرض انگیزانه است .

و قبل  از آنکه تاریخچه این جنبش کامل عیار اروپایی را شرح بدهیم ضرورت است تا واضح سازیم که اروپاییان علی رغم ادعای شان که به زنان و جنبش آزاد سازی شان توجه زیاد داشته اند کوشیده اند زنان را از بزرگترین موهبت که تشکیل خانواده و پرورش و داشتن  فرزندان است برای برچیدن نظام خانواده ترغیب عجیبی کرده اند تا  بتوانند از را ه تخریب خانواده  های  هسته یی بر خلاف موازین طبیعت زنان را در امر مقابله با آن ترغیب نمایند . جای تآسف در اینجاست که اینها که تا این اندازه طرفدار پروپاقرس جنبش آزادیهای زنان از  زیر یوغ استعماری مردان میباشند تا هنگامی با زنان همنوا و هم رأی هستند که آنها در بهترین دوره سامانه های جنسی شان قرار داشته باشند وقتی سن جوانی و زیبایی زن به آخر میرسد زن در فراموشخانه های اروپا در یأس و  اندوه با پایان جنسیت بسر میبر د که ذیلاً این واکنش های فمنستی را بصورت موجز می آوریم تا زنان و بانوان نجیب میهن ما در این آتش سوزانده نشوند:

1 سوزان گريفين در كتاب «زنان و طبيعت» و آندره ميشل در كتاب «فمنيسم» به نوعي به اين ديدگاه گرايش دارند. آنان سعي مي كنند فمنيسم را از زمان ماقبل تاريخ مورد مطالعه قرار دهند. و خاستگاه  ان را به سپیده دم  آگاهی بشر بر میگرداند.

2ـ تاريخ فمنيسم به آغاز قرن پانزدهم ميلادي برمي گردد. اين نوع نگاه متأثر از كتاب «شهر بانوان» (1405) نوشته كريستينا دوپيزان است.

3ـ تاريخ فمنيسم به قرن هفدهم تعلق دارد. آفرابن(1680ـ1640) تاثير به سزايي در شكل گيري اين نوع نگاه داشته است.

4ـ تاريخ فمنيسم به اواخر قرن هيجدهم پس از انقلاب فرانسه برمي گردد. مشهورترين ديدگاه همين ديدگاه چهارم است، ديدگاهي كه وينسنت معتقد است احتمالاً جزو صحيح ترين نظرها باشد. خانم مري ولستون كرافت با نوشتن كتاب «حقانيت حقوق زن»(1792) شاخص ترين فردي است كه توانسته است در اين دوران فمنيسم را مطرح نمايد.

پس از انقلاب فرانسه فمنيسم داراي سه موج مهم بوده است. امواجي كه با اعتدال و حالت ميانه آغاز، و پس از رسيدن به اوج افراط، امروزه با رويكرد تعديلي به اهداف خويش ادامه مي دهد.

 

موج اول

موج اول در سال 1830 شروع شد. مري ولستون كرافت با نوشتن كتاب «حقانيت حقوق زن» (1792) تأثير اصلي را بر اين موج گذاشت. پس از وي جان استوارت ميل با همكاري همسر ش «انقياد زنان»(1869) را نوشت . نگارش اين كتاب در حالي صورت گرفت كه زنان در دوره ويكتوريا، ملکه انگلیس در اوج سركوب به سر مي بردند. مي توان گفت اساساً انديشه حقوق ليبرال كلاسيك، زمينه اصلي بروز اين موج به شمار مي رود، . گشترش حقوق مدني و سياسي بويژه اعطاي حق رأي به زنان، خواسته و هدف اصلي در موج اول بود. البته در كنار هدف اصلي، اهداف فرعي اي نيز وجود داشت، از جمله اين اهداف مي توان به دستيابي زنان به كار آموزشي، آموزش و كار، بهبود موقعيت زنان متأهل در قوانين، حق برابر با مردان براي طلاق و متاركه قانوني و مسائل پيرامون ويژگيهاي جنسي زنان اشاره كرد.

در دهه 1920 زنان به  حق رأي دست يافتند. با دستيابي به اين هدف دوران وقفه فعاليت فمنيست ها آغاز شده و به جز فعاليت براي صلح خواهي، فعاليت ديگري نداشتند زیرا در این دوره بانوان خود مسایل  پیشرفت و ارتقای کیفیت شان را خود در چوکات نظامهای زنانه خود شان پیش میبردند  که مجال فعالیت برای جنبش فمنیست ها باقی نماند بود. البته رسيدن به حق رأي، تنها دليل توقف فعاليت فمنيست ها نبود، بلكه اساساً شرايط حاكم بر آن دوران ايجاب مي نمود كه فمنيست ها فعاليت جدي نداشته باشند، همچنان پيدايش جنبشهاي اقتدارگرا، از جمله فاشيسم و نازيسم و مهمتر از آن وقوع دو جنگ خانمانسوز جهاني اول و دوم، مهمترين عواملي بودند كه فمينست ها را در آن دوران مهار كرده و آنان را از فعاليت جدي بازداشتند.

 

موج دوم

موج دوم فمنيسم از دهه 1960 آغاز مي شود. سيمون دوبووار با نوشتن كتاب «جنس دوم»(1949) و بتي فريدن با نگارش كتاب «زن فريب خورده»، (1963) تأثير اصلي و مهم را در برانگيختن اين موج داشتند. از ديگر متفكران مهم در اين موج مي توان به كيت ميلت «سياست جنسي»(1970) و جرماين گريير «خواجه زن»(1970) اشاره كرد. موج اول تا حدّي توانست وضعيت زنان را در رابطه با برخي از مسائل بهبود بخشد. گسترش آموزش و پرورش، شايستگي زنان جهت ورود به مشاغل متعدد، قانوني شدن سقط جنين، پرداخت دستمزد برابر به زنان، برخورداري از حقوق مدني برابر و گسترش امكانات كنترل مواليد از جمله نتايج مهم تلاشها در موج اول بوده است. بهبود در اين مسائل باعث شد كه برخي از فمنيست ها به دنبال قدم برداشتن در گامهاي بعدي باشند. هدف اصلي و مهم فمنيست ها در موج دوم «نجات زن» بود. اينان معتقد بودند، دستيابي به حقوق سياسي و قانوني برابر با مردان هنوز مسأله زنان را حل نكرده است، بنابراين صرف رهايي زنان از نابرابريها كافي نبوده بلكه بايد زنان را از دست مردان نجات داد. اما نجات زنان هم تنها از راه اصلاحات تدريجي امكانپذير نيست بلكه نياز به يك فرايند ريشه اي و انقلابي است.چرا كه اساساً از نظر فمنيست ها نظريه هاي موجود عميقاً جنس گرا و غيرقابل اصلاح هستند.

نقد دانش مردانه، نقد ساختارهاي ايدئولوژيك ريشه دار مانند «مردسالاري» و «قرارداد اجتماعي»، ردّ كليّت ازدواج، تاكيد بر تجرد و حرفه ي اقتصادي از جمله ديدگاههاي مهم فمنيست ها در اين موج به شمار مي رود.فمنيست ها در اين دوران آنقدر به سمت افراط رفتند كه حتي بر ظاهري مردانه در پوشش، آرايش و غيره نيز تأكيد داشتند. موهاي كوتاه، كفش بدون پاشنه، كت و شلوار زمخت و چهره بدون آرايش، تيپ ظاهري يك فمنيست زن در دهه 1970 بود.

موج سوم

موج سوم فمنيسم از اوايل دهه 1990 آغاز مي شود. فمنيسم كه در دهه 1960 و 1970 در اوج خود به سر مي برد در اواخر قرن بيستم با مشكلات زيادي مواجه شد و در نتيجه در سرازيري انحطاط افتاد. شكافها و دسته بندي هاي آشكاري در درون جنبش زنان بوجود آمد. دولتهاي تاچر و ريگان در دهه 1980، آشكارا با اين نهضت ستيز كرده و خواستار اعاده از دست رفته «ارزشهاي خانوادگي» شدند. فمنيست ها كه به بسياري از اهداف اصلي شان دست يافته بودند، آنقدر به سمت افراط پيش رفتند كه حتي نهضت مردان در حال شكل گيري بود. اين مسائل باعث شد كه فمنيسم در اوايل دهه 1990 يك فرايند اعتدال را تجربه كند. جناح مبارز و انقلابي آن كنارگذاشته شده و (از نو)به ستايش و اهميت به دنيا آوردن فرزند و نقش مادري پرداخته اند.

انديشه هاي برخي از پست مدرنها همچون ميشل فوكو و ژاك دريدا در برانگيختن اين موج تأثير به سزايي داشته است. علاوه بر اين خانم جين بتكه الشتين با نوشتن كتاب «مرد عمومي، زن خصوصي» (1981) تلاش نمود ديدگاههاي افراطي و راديكال در موج دوم را تعديل نمايد. بر خلاف موج دوم، فمنيست ها در اين موج بر ظاهر زنانه و رفتار ظريف تأكيد مي ورزند. آنان معتقد به احياي مادري بوده و از خانواده فرزند محور و همچنين زندگي خصوصي دفاع مي كنند.[1]


 

[1]- پایان جنسیت ، محسن رضوانی، جلد اول ،ویراست اول- زمستان سال1384، صص،1-4

 

 


بالا
 
بازگشت