گرایش های زن ستیزی یا زن آزاد خواهی چرا و چطور؟

 

قسمت سوم

 

نگارش : عبدالواحد سیدی

شواهد و مطالعات  جامعه شناسی نشان میدهد که گرایش های فمنیستی از یک  مکتب و مفکوره خاصی پیروی نمیکند و این به دلایل آن است که روش و  مفکوره گردانندگان این مکتب واحد نبوده بلکه در دایره های مختلف و طیف های گوناگون واهداف مختلف در جریان میباشند . همچنان فمینست ها به این سوال كه اساساً چرا وضع زنان چنين است و راه حلّ آن چگونه است، پاسخ واحدي ارائه نداده اند.زیرا از این نظر كه چرا اساساً  وضع زنان چنين است؟ و راه حلّ آن چگونه است؟، از جانب این مکتب پاسخ واحدي ارائه نگردیده است.زمانیکه مفکوره فمینستها از دیدگاههای سیاسی مورد مطالعه و نقد قرار بگیرد  در آن  مفکوره  ها وخاستگاهای مختلفی باز تاب می یابد که اکثراً نمایانگر شکل گیری  طبقه ای خشن تر از مرد سالاری میباشد، از همین سبب است که جنبش فمنیستی در تمام عرصه های  حیات سیاسی در ساحات  اجتماعی و اقتصادی خود شان را معماران این اندیشه و مجری به ثمر رسیدن آن میدانند.خاستگاههای فمنیست ها تنها  بر آورده شدن اهداف آرمانی برای طبقه زن نمیباشد  بلکه خواسته اند از چهره لطیف زن  سیمای  عبوس و ترسناک و مخوف و خطرناکی را تداعی  کرده و در عمل نیز پیاده نمایند .جنبش فمنيسم منظري تك بعدي به تمام جنبه هاي زندگي انسان دارد. اين جنبش تمام بدبختيها و شرور جهان را در اثر تسلط مردها بر زنان دانسته و خواهان حذف مردان در تمام عرصه هاي اجتماعي و اقتصادی و جنسی (که از راه تشکیل کانون های خانوادگی ایجاد میشود) است، در حالي كه تداوم زندگي در اين جهان و بقا ی آن ناگزير از تعامل زن و مرد در زندگي اجتماعي بوجود می آید. بنابراين عدم توجّه به «مكمّل» بودن زن و مرد و برتري يا فرودستي هر يك از دو جنس بزرگترين خطاي اين دسته ازاندیشه های فمنيستی  است ، زیرا روح حاكم بر جنبش فمنيستي، همان روح توتاليتر و ديكتاتوري است. فمنيسم به فرد اجازه نمي دهد تا براي خود تصميم گيري نمايد و بينديشد، حتي در تفكر خصوصي اشخاص هم مداخله مي كند، به فرد اجازه ابراز وجود نمي دهد و كوچكترين فعاليتهاي افراد را تحت نظر دارد چرا كه اساساً اين جنبش مدعي كنترل تمام بخشهاي مختلف زندگي بشر است.[i] آنان در آن واحد ضد بورژوا، ضدّ كاپيتاليست، ضدّ خانواده، ضدّ دين ومذهب، ضدّ روشنفكراند [ii]   لحن و زبان اين جنبش هم روحيه ي فاشيستي آن را نشان مي دهد، كلمات زشت و وحشتناك و سخنرانيهاي فاجعه آميز فمنيست هاي راديكال(فوکویاما و همفکرانش) نشان دهنده ي اشتياق آنها براي لطمه زدن به ديگران است. يكي از مجلاتي كه منعكس كننده طرز تفكر فمنيست هاي افراطي است به نام «Now» و يا «سازمان ملي زنان» روي جلد يكي از شماره هايش اين چنين اعلام مي دارد: «حالا زمان آن فرا رسيده تا كنترل زندگيمان را در دست گيريم. حالا زمان براي آزادي پرثمر براي زنان از تمام گروهها و طبقات اجتماعي، فرهنگها و سنين مختلف و گروههاي گوناگون جنسي فرا رسيده و حالا ديگر زمان شبيه سازي ما و بوروكراتهايي كه  خواهان كنترل و زجر دادن زنان، كشتن و تجاوز به جسم ما(هستند)، به سر رسيده است. در حال حاضر زمان براي ضربه زدن و با نوك چكمه به زير شكم پدرسالاران كوبيدن فرا رسيده (است)! و حالا زمان براي مبارزه ما فرا رسيده است.» «نه خدا، نه آقا و نه هيچگونه قانوني نمي تواند سد راه مان باشد.»-[iii] گمان میرود همين پاراگراف كوتاه نشان دهنده خشم وغضب، لذت طلبي و نامفهوم بودن «فمنيسم» راديكال باشد و اوج ديكتاتوري و فاشيستي آنان را در یک ریخت مافیایی نشان دهد. آنها حتّي به كاربردهاي زباني هم رحم نمي كنند. كلمه «Women» را به كلمه «Wimin» تبديل كرده اند چرا كه به خيال خود معتقدند هر كلمه اي كه به Men ختم بشود، همان ادامه مردسالاري و تسلط مردان بر زنان است، بنابراين بايد از كاربرد چنين واژه هايي پرهيز كرد. آنان به نهادهايي حمله مي كنند كه درجه بندي و رعايت سلسله مراتب در ذات آنها نهفته است، اساساً هدف آنان قصد تغيير مرزها و معيارهاي تعيين شده اجتماعي است.[iv] فمنيسم مسئوليتهاي سنگيني را بر زنان تحميل كرده است. زني كه در گذشته  روش و شيوه زندگيش، انتخابش و اصولاً برنامه ادامه حياتش در اين جهان براي وي مشخص و معلوم بوده، امروز بايد در كليّه موارد تنها خودش تصميم گيرنده اصلي باشد و اين همه مسئوليتها وتصميمات كه هر زني در جامعه امروزي با آن مواجه است به حدي سنگين است كه براي عده بسياري از زنان در غرب به مرز غيرقابل تحملّي رسيده است. [v] اساساً در اختيار قرار دادن آزاديها و انتخابهاي بي شمار به زنان نه تنها موجب رهايي آنان نگرديد، بلكه آنان را در سيستم نامشخص و مبهمي قرار داد كه در واقع هر گونه آزادي و انتخاب را از آنان سلب كرده است. با مشكلات زيادي كه جنبش فمنيسم بر زنان تحميل كرده و آزاديها و انتخابهاي بي شماري را در اختيار آنان قرار داده است، برخي زنان جامعه امروزي را مجبور كرده تا براي تسكين آلام خويش تئوري كهنه و قرون وسطايي «توطئه مردان عليه زنان» را بپذيرند. [vi]

 قسمیکه ملاحظه گردید . این خاستگا ههای فکری دارای طیف های مختلفی بوده که از لیبرال سختگیرانه شروع شده و به چپ افراطی خاتمه می یابد و از این سبب است که فمنیستها دارای ایدیالوژی نا هم آهنگ و ظالمانۀ در مقابل  زنان هستند که رفتار  هنجاری این مکتب بی شباهت با تشکیلات سیاسی صهیونستها ، نازیها و حتی سیستم های مافیایی نمیباشد ؛ بخاطر همین روش جنگ افروزانه و صلح ستیزانه این مکتب است  که در بسا موارد ارزش این مکتب  از نا باوری و نابودی متأثر میگردد که ما در بحث  پیشتراز این نا باوری ها که برخاسته از عدم اررزشهای  افکار فمینستی در دهه 1960 بوده یاد آور شدیم که این مکتب  به چه ترتیب نظام اجتماعی زنان را بسوی هیپی گرایی و بی  موازنگی های  اخلاق جنسی که ثمره آن از هم پاشیدگی در نظام  های ساختاری خانواده ها و  ایجاد نا هم آهنگی در بنیاد های اخلاقی بشری و ارزش های خانوادگی که باعث از هم پاشیدگی خانواده هسته یی  که از نخستین طلوع زندگی انسانها با سایر ارزشها، خاستگاه برابر داشته است آنرا به نیستی کشانیده اند و هم چنان  ، در اروپای قرن هجدهم  زنان را در حرمسراهای دوکها . کنت ها و بارون ها محصور یکنفر قرارمیداده اند که نظیر آن در حرمسراهای مشرق زمین مخصوصاً اعراب و ترکها و سایر نژاد ها بملاحظه رسیده است که این زنجیره های ناهنجاری ، زنان را در طول تاریخ بجانب تباهی و کامجویی های جنسی سوق داده اند  . ولی مع الاسف که مکتب "فوگویاما" طلیعه دار جنبش بین المللی فمنیستی نیز تمام زنان را در مکاره خانه های شرق و غرب به بد نامی و  فحاشی جبری کشانیده است.

قسمیکه  ملاحظه میشود  فمنيسم باعث رشد فزاينده استفاده ابزاري مردان از زنان گرديده است. امروزه در غرب و حتي در برخي از جوامع شرقي، از زن به مثابه كالاي جنسي در تبليغات تجاري مورد استفاده قرار مي گيرد. [vii] زن كه حقيقتاً داراي هويت و منزلت والايي در جوامع مخصوصاً کشور های که دارای ادیان اعتقادی توحیدی هستند است بر عکس در غرب تحت آماج فريبنده تبليغاتي قرار داشته ، به طور مستقيم و غيرمستقيم، ناچار است بزرگترين تحقيرها و بي حرمتي ها را در استفاده ابزاريش تحمل نمايد. شركتها و بنگاههاي تجاري و اقتصادي براي زيبا جلوه دادن كالاهاي تجاري و فرهنگي شان، زيبايي زن را به قربانگاه مي برند تا از آن طريق بتوانند به نان و نوايي برسند.

بها ندادن به شريفترين حرفه زنان يعني «مادري» و «خانه داري»، يكي از كريه ترين و زشت ترين چهره ي فمنيست هاست. حرفه اي كه اساساً به لحاظ تواناييهاي جسمي و روحي، تنها زنانند كه مي توانند به خوبي از عهده آن برآيند و مردان هرگز قادر به اداره آن نيستند." مگي گالاگر" مي گويد: فمنيسم با دروغ بزرگي كه به زنان و مردان گفت به يك پيروزي بزرگ دست يافت. نقش يك خانم خانه دار در خانه دست كمي از زنان در مشاغل ديگر ندارد. آنها تصور مي كنند اگر زني كاشف دارو باشد و راه معالجه بيماري سرطاني را نشان دهد و يا اخلاقيات جديدي را در جامعه باب كند مي تواند سروصداي بيشتري را در جامعه بر پا كند در حالي كه كارهاي يك خانم خانه دار بازتابي در مطبوعات و راديو و تلويزيون ندارد اما بايد دانست كه داراي ارزش كمتري هم نيست و از نظر ارزش كاملاً با دستاوردهاي بزرگ ديگر هم سنگ است.  [viii] اساساً زنان به همان ميزان كه در صحنه اجتماع گرفتار شدند، به همان ميزان مزاياي خانه و خانواده را از دست داده اند. [ix] فمنيست ها در اينباره تصور مي كنند به زنان آزادي حق انتخاب بخشيده اند، در حالي كه فمنيسم در واقع زنان را در تشكيل و ادامه خانواده به سبك و روش سنتي منع كرده و بسياري از انتخابهاي آزاد را از آنان سلب كرده است. [x]

فمنيسم باعث ايجاد ترديد و عدم اعتماد به نفس در دانشجويان و تحصيل كردگان دانشگاهي گرديده است. در صورتي كه دانشجويان ديگر مشغول تحصيل تاريخ، ادبيات، علوم، زبانهاي خارجي و ديگر مواد درسي هستند، دانشجوياني كه مشغول تحصيل در رشته ي زنان اند در واقع تلاش مي كنند تا برخوردهاي ستيزه جويانه اي را بياموزند كه اين برخوردها توأم با اطلاعاتي دروغين است. [xi] آنان يكي از شرايط عضويت در جنبش را ابراز خشم و نارضايتي در همه چيز مي دانند، در حالي كه همين نارضايتي و خشم و آتش زدن به دامنه تنفر است كه ديواري ميان واقعيت  و ادعاهاي فمنيست ها بوجود  آورده است.[xii] اساساً اين نوع طرز تلقي دانشجويان را نه تنها براي زندگي آينده آماده نمي سازد بلكه آنان را دستخوش ترديد و عدم اعتماد به نفس مي كند.[xiii]

 

7ـ روح جنبش فمنيستي «همجنس گرايي» است. خانم تي. گريس آتكينسون كه خود يكي از فمنيست هاي سرسخت است، اعتراف مي كند كه «فمنيسم به مثابه تئوري و همجنس بازي در حكم و عمل است.» [xiv] اين دسته از فمنيست ها كه از ريشه با مردان سرناسازگاري دارند، به صراحت اعلام مي دارند كه بايد حتي در روابط خصوصي نيز بجاي آنكه با مردي سپري كنند، با همنوعان خود بسر برند. اگرچه اين عمل از آنجا كه مخالف طبيعت است، تنها در مقام شعار است و آنان در خلوت ناچارند نياز طبيعي خود را تنها با مردان برطرف سازند. اساساً بسياري از رهبران جريان فمنيستي شخصيت بسيار منفي داشته اند. آنان بجاي آنكه بدنبال ارتقاء منزلت زن و تحقق شعارهاي فريبنده خود باشند، در واقع بدنبال تئوريزه كردن و معقول جلوه دادن راههاي بي بندباري خويش برآمدند. برخي از فمنيست هاي مطرح مانند خانم بتي فريدن در كتاب «ابهت و جاذبه فمنيستي» بجاي آنكه به دنبال ارائه ديدگاههاي علمي از فمنيسم باشد، به دنبال نشان دادن جاذبه هاي شخصي خويش هست. [xv] مبارزه با فمنيسم امري است بسيار مشكل . فمنيسم حقيقتاً استعداد مؤثري در تهديد و ايجاد وحشت در ديگران دارد. براي مردان جلوگيري از رشد فمنيسم و برشمردن حرفهاي خلاف واقع آنان بسيار مشكل است. اگر مردان خطر رويارويي با فمنيست ها را ناديده بگيرند و مشت بسته آنان را باز كنند مسلماً‌ مورد اتهامات دشمني و خصومت با زنان و حقوق آنان قرار خواهند گرفت. آنان مردان را متهم خواهند كرد كه با ناديده  گرفتن حقوق زنان قصدشان خوارشماري آنان و بازپس گيري حقوقي است كه تا به حال به آنان تفويض كرده اند، آنان ادعا خواهند كرد كه مردان علاقمندند تا زنان را دوباره به موقعيت گذشته  يعني «فرمانبرداران مطيع مردان» بازگردانند. اين در حالي است كه مرداني كه از اين اتهامات وحشت دارند، حزم و احتياط را برگزيده اند  .  [xvi]

بنابراين هرگز نبايد يك فمنيست را به چالش و شك و شبه نسبت به كنه مرام خود فرا خواند. زيرا در جايي كه شواهد، قرائن و منطق همه عليه آنهاست ضرورت ايجاب مي كند تا فمنيست ها ادعا كنند كه هرگونه مخالفتي با مرام شان و عليه انقلاب فمنيسم، مشوق بازگشت به وضعيت موجود است. آنان هر زمان كه ببينند حقايق و طرز تفكر معقولانه موجب ناكامي آنان مي گردد، فوراً به فلسفه قديمي خود بازمي گردند و هر گونه حقيقتي را زائيده «ساختارهاي مردسالارانه» مي خوانند. به عنوان مثال دختر دانشجويي همه ايرادهاي وارده بر پژوهشهايش را به اين دليل كه همه ملهم از «روحيه مردانه‌» است را مردود خواند.[xvii]

اما همكاري نهادهاي سياسي و فرهنگي بويژه حضور مؤثر زنان خواهد توانست به ترميم لطمه ها و صدماتي كه فمنيست ها بر پيكر جوامع وارد كرده اند بپردازد. [xviii] رابرت ايچ بورك منتقد بزرگ انديشه، اخلاق و فرهنگ غربي و آمريكايي درباره فمنيسم معتقد است، اگر غرب به ويژه آمريكا همين روند را در پيش گيرند، فمنيسم افراطي آنان را در سراشيبي به سوي «گومورا» فرا خواهد خواند. گومورا (به عربي عموره و سدوم) دو محل مجاور در بحرالميت هستند كه بنا به نقل تورات، محل عذاب قوم لوط به خاطر فساد و شهوتراني آنان بوده است. وي معتقد است با توجّه به مشابهت هاي اخلاقي و فرهنگي ميان جامعه كنوني آمريكا و مردم «گومورا» سرنوشت مشابهي براي جامعه مزبور قابل پيش بيني است و جوامع غربي بويژه آمريكا در سراشيبي منتهي به «گومورا» هستند.

قسمیکه از نقد بالا که توسط بزرگترین ناقدان فمنیست ارئه گردید و صد ها و هزار ها نظیر آنرا میشود در مطبوعات ملاحظه کرد این  موضوع را بوضاحت میرساند که چهره اصلی گردانندگان  ایدیالوژی فمنیستی ای چون  فگویاما را بما نشان دهد . واقعاً فمنیست ها  در جلوه های دانایان ،  متفکرین ، گردانندگان تاریخ ، متخصصین فن زن شناسی و غیره ظاهر میشوند و علی رغم خصلت  طبقاتی شان میکوشند تا جنس زن را مطابق به دلخواه شان  مسیر حرکت دهند که در پیشیرد این  هدف از افزار های نظیر پست مدرنیته، قوانین و نظامات حقوق بین المللی ، قوانین  کشوری ، و اتحادیه های زنان که ظاهراً با ایدیالوژی فمنیسم  کدام ارتباطی ندارند در تعاطی افکار با آنان قرار میگیرند  تا باشد که افکار خود را به توسط این موسسات بالای مردم بار کنند.

ما در کشور خود گرچند مناسبت های که بتواند افکار آزمندانه فمنیسم را به جامعه نسوان ترویج دهد را نداریم  زیرا در کشور ما شئون اجتماعی و تربیت معنوی خانم ها که نزد فمنیستها ارزشی ندارد ، آنقدر قوی و باروند  است که به هیچصورت این گردانندگان بجز عده محدودی نمیتوانند در افکار و روش زندگی بانوان افغان خدشه ای ایجاد نمایند. و از همین روی است که جمعیت انقلابی زنان افغانستان RAWA نتوانست در بین این طبقات مختلفه زنان افغان بجز عده معدودی طرفدار  پیدا نماید. که در صورت اغتنام فرصت از فعالیهای این سازمان نیز ذکری خواهیم داشت.

ما در یک  پژوهش دیگر  طیف های مختلفه  بر خورد های متباین فمنستها را در قبال بانوان  پی میگیریم.

2009-04-29

 عبدالواحد سیدی - افغانستان

 

 


 

[i] نابخرديهاي فوكوياما، ترجمه بدرالزمان شهبازي، مجله سياست خارجي، سال سيزدهم، شماره1، ص7 و ص17.

[ii] - پایان جنیست ؛ رک: رابرت ايچ. بورك، در سراشيبي به سوي گومورا، ليبراليسم مدرن و افول آمريكا، الهه هاشمي حائري، تهران، حكمت، 1379، ص،493

[iii]- همان ، ص،456

[iv] - همان ، ص، 454

[v] - همان ، ص ، 441

[vi]  -   "   ، ص] 442

[vii]  - همان ، ص 442

[viii]  - همان ،ص، 461

[ix] - نيكلاس ديويدسن، نقايص نظريه فمنيسم، موسسه فرهنگي طه، ص57. (مقاله ترجمه شده از نيكلاس ديويدسن در كتاب نگاهي به  فمنيسم،

[x] -  بورک ، ص،461

[xi] -  همان ، ص، 419

[xii] - بورک ، ص، 444

[xiii] -    "    ، ص، 444

[xiv] -    "                 ،  ص،   "

[xv]  -  بورک ،ص، 505

[xvi]  -  همان ، ص ، 454

[xvii]  -    "       "       "

[xviii] -     "       "      505

 

 


بالا
 
بازگشت