مراحل و گزاره های فمنسیتی و عواقب آن

 

نگارش: عبدالواحدسیدی

 

گزاره های فکری در شناخت بانوان   برخورد های متباین اجتماعی را بار آورده است که این گزاره ها منجر به ایجاد مکاتب مختلفه درپردایش به بانوان در طیف های مختلفۀ زندگی از جانب گردانندگان تفکر های گوناگونی از قبیل فمنیسم و غیره را به ظهور رسانیده است،  که ما این نگرش ها و اطوارو تلقیها رااینطور بر میخوانیم : لیبرالی – مارکسیستی – سوسیالیستی – رادیکال – و پست مدرن که دایره فکری این گرایش ها  را فمنیست ها در دایره افکار و نظریات شان انعکاس داده اند که به این ترتیب  ثبت و ردیف بندی شده است تا باشد که از روی این افکار و آثار پروپا قرس شنوندگان و گردانندگان این بساط پرده براشته شود تا همه بفهمند که فمنیسم چه نا روا  اعمالی را در قبال به کرسی نشاندن زن سالاری مرتکب شده است :

 

                      ضرورت است تا این گرایشهای را که توسط علمای جامعه شناسی شناسایی شده اند توضیح گرد دتا بانوان بفهمند که در پس پرده چه چیز های برای انان تفویض میگردد؟ و از  کدام چیز ها بانوان را  محروم ساخته اند ؟ زیرا فهمیدن این مسایل بانوان را مستعد میگرداند که سرنوشت خود شان را آنطوریکه خود شان آرزو دارند بسازند نه اینکه از سوی مکاتب فکری هزاران کیلو متر دور تر برای شان طرح ریزی شده و الزاماً زنان را مأمور به پذیرش آن گردانند:

 

·        گرایش لبرالی

مهمترین  محور ساختاری و اساسی فمینست های لبرال را  «رفع تبعیض جنسی»تشکیل میدهد که زنان در این آموزه میتوانند به رفع هر گونه تبعیض و فرق و تباین بر خیزند و در این گونه موارد فمینستها حتی با طبیعت زنانه نیز مخالفت کرده می کوشند بهر ترتیب که شده باشد طبیعت  نفیس و شکنند زنان را به چهره های خشن مردانه تبدیل نمایند و یا لا اقل بپوشانند و حتی  بخاطر ترغیب در این کارآنها را بکار های بلند تر از توان شان  میگمارند که حرفه های جاسوسی و خدمت در داخل نظامهای ارتشی، خدمت در فابریکات با کار های توان فرسا و یکنواخت در طول روز و غیره نام برد . این مشاغل باعث میشود تا بانوان برای همیش از خدمات عاطفی نظیر پرورش فرزندان و همسر داری محروم باشند. آنها حتی بخاطر شکستاندن دیوار های تبعیض جنسی، زنان را در اردوگاههای مردان ، با ریخت مردانه و سلیقه های ناجور موظف میسازند تا از یکطرف ارزشهای غیر زنانه (یعنی مردانه)خود را جلوه دهند و از جانب دیگراز فطرت زنانه گریز نمایند که نتیجتاً زنان هویت طبیعی اش را که حق هر موجود زنده است تا با همان نام بحیات خود ادامه دهد و هم در کتاب بزرگ  کائنات بهمین نام ثبت باشد از دست میدهد؛ نتیجه این میشود تا زنان آرایش و آلایش طبیعی خود را از دست داده و در عوض حتی در لجن متعفن فاحشگی پیش برده میشوند و تا پایشان گیر نیامده باشد به این  سفر کثیف خود در بین مردان اوباش در مظاهر عمومی سرباز خانه ها و باشگاههای که بهمین منظور ایجاد شده،  زنان را ظاهر میسازند تا زنان بتوانند بیشتر از دیگران آزادی جنسی داشته باشد و بیشتر از زنان دیگر غیر زنانه جلوه کنند. و بیشتر از دیگران در این عرصه انقلابی باشند .«در این موارد تقریباً ارزشهای میانگین زنانه از بین برده میشود وزنان همانند مردان با ژست «فردگرایانه» از مزایای ستندرد و کامل  شهروندی  برخوردار میگردند » [1]

در ذیل نظریاتی از کارشناسان  این  عرصه  تقدیم میگردد

1.   «برابري» و «رفع تبعيض جنسي» مهمترين محور اصلي مطالعات فمنيسم ليبرال است. بر اساس بنيان فلسفي ليبرالها يعني «فردگرايي»، زنان همانند مردان بايد از حقوق و مزاياي كامل شهروندي برخوردار باشند، زيرا در فردگرايي تمايزي ميان زن و مرد وجود نداشته و زنان همانند مردان انسانند و جنسشان هيچ گونه ارتباطي با برخورداري يا عدم برخورداري از حقوق مدني ندارد. زنان از قابليت قدرت تعقل كامل برخوردار بوده و لذا استحقاق برخورداري از تمام حقوق انساني را دارا هستند.[2]

2.   مري ولستون كرافت، جان استوارت ميل و هري تيلور از جمله مهمترين متفكران اين گرايش محسوب مي شوند. ولستون كرافت در نخستين متن مهم فمنيسم «حقانيت حقوق زنان» مي گويد: «زنان حق بهره مندي از همان حقوق و امتيازات مردان را دارند. اگر زنان به تحصيلات دست يابند و به نوبه خود مخلوقاتي صاحب عقل به شمار آيند، موضوع «تفاوت جنسيتي» اهميت خود را در حيات سياسي و اجتماعي از دست خواهد داد.». [3]

3.   جان استوارت ميل كه با همكاري همسرش هري تيلور كتاب «انقياد زنان» را نوشته است، معتقد است: «جامعه بايد بر طبق اصل «عقل» سازماندهي شود. جنسيت زنانه ناشي از تولد، بايستي يك امر نامربوط به شمار آيد و لذا زنان بايد حق بهره مندي از حقوق و آزاديهايي را داشته باشند كه مردان از آن بهره مند مي باشند به ويژه حق رأي براي زنان». [4]

4.   براين اساس تفاوت ميان دو جنس زن و مرد ذاتي نبوده بلكه نتيجه اجتماعي شدن و زندگي جمعي است. به نظر اين دسته از فمنيست ها تقريباً از لحظه تولد با پسرها و دخترها به شيوه ي متفاوتي رفتار مي شود به گونه اي كه زنان از پرورش تمامي استعدادشان به عنوان انسان بازداشته مي شوند. اين در حالي است كه مردان و زنان از لحاظ استعداد با هم برابر بوده و زنان همانند مردان انسانهاي كامل محسوب مي شوند. تفاوتهاي ميان مردان و زنان ناشي از روشها، انتظارات و قوانين تبعيض آميز اجتماعي است كه بر اساس آن پسران و دختران تربيت مي شوند.

5.   رفع تبعيض جنسي مرحله اي بالاتر از رفع تفاوت جنسي . به نظر فمنيست هاي ليبرال، براي بهبود مسائل زنان تنها برابري رسمي كافي نيست، بلكه بايد قوانيني براي ممنوع كردن تبعيض عليه زنان وضع شود كه بر اساس آن حقوقي براي زنان در محل كار، از قبيل مرخصي و دستمزد دوران زايمان، وضع شود. [5]

6.   به نظر اين دسته از فمنيست ها اصلاحات تنها راه رسيدن به آن حقوق است. گرچه هدف اوليه و اصلي فمنيست هاي ليبرال، اعطاي حقوق كامل شهروندي دموكراتيك به زنان است، اما اين هدف با تعقل، متقاعدسازي دولت و جامعه و اصلاحات قانون اساسي تحقق مي يابد.[6]

7.   از اين طريق است كه حقوق قانوني، سياسي، اجتماعي و اقتصادي زنان به طور كامل تأمين شده و آنان در همه زمينه ها در جايگاهي مساوي با مردان قرار خواهند گرفت. با اصلاحاتي نهاد خانواده در آن تداوم يافته و مردان در آن نقش مساوي و برابر را در ايفاي وظايف خانگي بر عهده خواهند داشت، علاوه آنكه زندگي زنان به هيچ وجه با موانع مصنوعي همچون پرورش كودكان مختل نخواهد شد. [7]

 

·        گزارش مارکسیستی:

1.   محور عمده مطالعات فمنيسم ماركسيستي در رابطه با «برابري» و «حذف سرمايه داري» است. به نظر اين دسته از فمنيست ها سرمايه داري مشكل عمده نابرابري ميان زنان و مردان است. سرمايه داري اساساً باعث دو  ستم بر زنان شده است، اول آنكه زنان را از كارمزدي باز داشته است و بعد آنكه نقش آنان را در حوزه ي خانگي تعيين كرده است. به عبارت ديگر كار بي مزد زنان در مراقبت از نيروي كار و پرورش نسل بعدي كارگران، به سرمايه داري سود مي رساند و براي بقاي آن ضرورت دارد. [8]

2.   اگرچه ماركس به عنوان تئورسين و پدر ماركسيسم در ارتباط با زنان همچون يهود، بحثي ارائه نداده است، اما همكار ديرينش، انگلس، با نوشتن كتاب «منشأ‌ خانواده، مالكيت خصوصي و دولت»(1884) مباحث مهمي در زمينه زنان و فمنيسم مطرح نمود. انگلس با حمله بر نهاد خانواده و ازدواج معتقد بود «خانواده هسته اي» به دليل ضرورتهاي نظام سرمايه داري تشكيل شده است، مردان از آنجا كه مي خواستند دارايي  خود را به وارثان مشروعشان  بسپارند [9] 

3.   با ازدواج، زنان را كنترل  كرده تا بفهمند وارثان حقيقي شان چه كساني هستند. وي همچنين معتقد بود، رهايي زنان زماني رخ خواهد داد كه زنان بتوانند بطور گسترده در امر توليد شركت كرده و وظايف خانگي خود را به حداقل برسانند. به عبارت ديگر استقلال اقتصادي زنان يكي از عوامل مهم براي رهايي زنان به شمار مي رود. [10]

4.   ميشل بارت با نوشتن كتاب «ستم امروز بر زنان» (1980) يكي از كاملترين توضيحات فمنيسم ماركسيستي را ارائه داده است. وي معتقد است استثمار زنان تنها ناشي از تفاوتهاي زيستي ميان مردان و زنان و يا ضرورتهاي نظام سرمايه داري نبوده است بلكه ناشي از عقايد و ايدئولوژيهاي مسلط نيز بوده است. به نظر وي اين عقايد بديهي مي دانند كه زنان فروتر از مردان بوده و وظيفه زنان همسري، مادري و يا مانند اينهاست. [11]

5.   به نظر بارت، رمز ستمديدگي زنان، نظام «خانواده يا خانوار» است. بر اساس ايدئولوژي حاكم بر نظام خانواده، خانواده هسته اي به طور «طبيعي» شكل گرفته است. اين نوع نظام، امري جهانشمول بوده و تقسيم كار در آن نيز بر اساس طبيعيت صورت پذيرفته است. تقسيم كاري كه مرد را تأمين كننده امكانات اقتصادي و زن را تيماردار و تأمين كننده كار بي مزد خانگي مي داند. [12]

6.    خانم الكساندرا كولنتاي، بعنوان اولين زن سفير در جهان، يكي ديگر از ماركسيستهاي فمنيست است. وي معتقد است، مشكل عمده نابرابري، بقاء و ادامه مالكيت خصوصي است. وي حسادت و احساس مالكيت جنسي را به عنوان آخرين نشانه هاي ذهنيت مالكيت خصوصي دانسته كه بايد از طرف دولت ممنوع گردد.

7.    بر اين اساس ايشان به الغاي روابط تك همسري معتقد بوده و آن را براي سلامتي انسان بهتر مي داند. همچنين اعتقاد دارد كه رابطه جنسي را نبايد جدي گرفت چرا كه رابطه جنسي همانند تشنگي است كه تنها بايد ارضا شود. [13]

گرایش رادیکالی:

«نجات زنان» و «حذف مردسالاري» محور اصلي مطالعات و مطالبات اين دسته از فمنيست هاست. اين گرايش در مطالعات فمنيستي آنقدر حائز اهميت است كه حتي برخي از محققان معتقدند جنبش اصلي فمنيسم در واقع همين گرايش راديكالي است. [14] بر اساس اين نگرش از آنجا كه هيچ حوزه اي از جامعه، از تبيين مردانه بركنار نيست، لذا نابرابريهاي جنسيتي ناشي از نظام مستقل مردسالاري است. هرچند سيمون دوبووار، ايوانيگز و جرماين گريير، از جمله متفكران اوليه اين گرايش به شمار مي آيند، اما در اثر فعاليت سياسي افرادي چون كيت ميلت با نوشتن كتاب «سياست جنسيتي»(1970) و شولاميت فايرستون با نوشتن كتاب «ديالكتيك جنسيت»(1972) است كه گرايش راديكالي به يك نظريه نظام مند درباره ظلم جنسيتي مبدل مي گردد. [15] فايرستون در كتاب «ديالكتيك جنسيت»(1974) معتقد است: فرودستي زنان نه تنها در زمينه هاي آشكاري مانند قانون و اشتغال تحقق دارد، بلكه در روابط شخصي نيز وجود دارد. زنان نه تنها از مردان متمايزند بلكه زيردست آنان اند. اساساً مرد دشمن اصلي زن است، بنابراين وظيفه نظري فهميدن نظام جنس و جنسيت، و وظيفه سياسي پايان دادن به آن است. به نظر فايرستون تفاوت ميان مردان و زنان مبنايي زيستي دارد. زنان به دليل فيزيولوژي تناسلي شان و به اين دليل كه ناگزيرند از نوزاد ناتوان انسان مراقبت كنند، از لحاظ جسمي ضعيف تر از مردان اند. اين امر روابط اجتماعي اي را ايجاب كرد كه بر اساس آن زنان براي تأمين امنيت جسماني خويش ناچارند به وابستگي به مردان تن دهند. اما چون پيشرفتهاي تكنولوژيكي، بارداري را به نحو ديگر نيز ميسر ساخته است، بنابراين مبناي زيستي عملاً خاصيت خويش را از دست داده و فرودستي زنان و در مقابل سلطه مردان ديگر ضرورتي ندارد. اين پيشرفتها زنان را از اجبار به بچه دار شدن رها كرده و در نتيجه مردان و زنان مي توانند در كار بچه آوردن و بچه داري سهيم شوند.

  1. البته فمنيست هاي راديكال جديد اين نظر را رد كرده و معتقدند، فرودستي زنان مبناي زيستي ندارد بلكه ناشي از زيست شناسي مردانه است. مردان به طور طبيعي خشن اند و از خشونت شان براي تسلط يافتن بر زنان استفاده مي كنند. مري ديلي در كتاب «پزشكي زنان»(1978) چند نمونه از شيوه هايي كه مردان به بوسيله آنها زنان را آسيب رسانده اند و براي تسلط داشتن بر آنان خشونت را به كار برده اند را ذكر مي كند: خودسوزي زن هندو- رسمي كه بر طبق آن زن هندو خود را در آتش جنازه ي در حال سوختن شوهرش قرباني مي كند- بستن پاي زنان چيني، ختنه زنان آفريقايي، شكار مساحره هاي اروپايي و پزشكي زنان آمريكايي از اين قبيل هستند. [16]
  2. در هر صورت فمنيست هاي راديكال معتقدند، امروزه فمنيسم به دنبال تساوي و برابري حقوق زنان و مردان نيست بلكه به دنبال يك تئوري مهم هست كه منشأ اصلي كليه پليديها را در برتري طلبي جنس مرد خلاصه مي كند. اساساً برتري طلبي مردان از «گناهان اوليه» محسوب مي شود. اين دسته از فمنيست ها تئوري بزرگ خود را «چشم انداز جنسيت» خوانده اند، در قاموس اينها «جنسيت» حرف رمز است. [17]همچنانكه بهره كشي طبقاتي، نژاد پرستي و نظاير آن از اشكال بي عدالتي در جامعه محسوب مي شوند، «ظلم جنسيتي» بنيادي ترين و اساسي ترين شكل بي عدالتي در جامعه است.  [18] به نظر اين دسته از فمنيست ها اساساً اگر جامعه به عنوان «جامعه مردسالار» درك شود، روشنگر نقش محوري ظلم جنسيتي خواهد بود. [19]مردان در همه ي حوزه هاي زندگي به طور نظام مند زنان را زير سلطه خود در  آوردند و از اين سلطه بهره مند مي شوند، بنابراين رابطه ميان دو جنس زن و مرد رابطه اي سياسي است. مردان فرهنگ، دانش و توان ذهني زنان را تماماً انكار مي كنند به گونه اي كه حتي علم مردانه براي مشروعيت بخشيدن به ايدئولوژيهايي به كار برده مي شود كه زنان را فروتر از مردان و نقش آنان را نقش كارگران خانگي تعريف مي كند. [20]
  3. اين دسته از فمنيست ها «انقلاب سياسي» را تنها راه حل نجات زنان مي دانند. تا زماني كه ذهن زنان از تصور مرد سالارانه زدوده نشود و ارزشهاي سنتي مردانه از طريق فعاليتهاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي تضعيف نگردد و شيوه توليد دانش مردانه دگرگون نشود، مشكل زنان حل نخواهد شد. زنان بايد بر اساس زنانگي واقعي هويت جديدي براي خودشان به وجود آورند چرا كه با ارزش ترين خصوصيات، مربوط به خصوصيات خاص زنان است. زنان بايد جدا از مردان زندگي كنند چون حتي در نزديكترين روابط، زنان زير سلطه مردان قرار مي گيرند. [21]برخي از آنها آنقدر افراط ورزيدند كه معتقد به كشتار جمعي مردان هستند. [22]
  4. به هر حال به نظر اين دسته از فمنيست ها استقلال كامل از مردسالاري، دگرگوني نظام خانواده، بي اهميتي تك همسري، كنترل مواليد رايگان، سقط جنين آزاد، جانبداري از همجنس گرايي زنانه برخي از خواسته هايي هستند كه بايد در تلاش سياسي به آن دست يافت.

گرایش سوسیالستی

  1. حذف نظام «سرمايه داري» و «مردسالاري» محور مطالعه فمنيست ها در اين نگرش است. فمنستهاي سوسيال معتقدند براي فهم مشكلات زنان و رهايي از آن بايد هر دو نظام سرمايه داري و مردسالاري را به طور همزمان مورد مطالعه و ارزيابي قرار داد، كه از اين نظر اين يك نگرشي «دوگانه گرا» است.
  2. مردسالاري در جوامع سرمايه داري داراي شكل خاصي است. اگر چه مردسالاري فرايندي فراتاريخي است و مردان در تمام جوامع بر زنان اعمال قدرت مي كنند اما زماني كه جوامع به سمت سرمايه داري پيش رفتند، مردسالاري در چنين جوامعي داراي شكل خاصي شده است. سيلويا والبي(1988) يكي از متفكران برجسته اين نگرش، معتقد است: تمايز ميان حوزه عمومي و خصوصي به نفع هم سرمايه داران و هم مردان است.سرمايه داري باعث گرديد مردان به پيشرفتهايي نائل شوند، برخي از آنان به عرصه هاي سياسي از جمله مجلس دست يافتند در حالي كه هيچ زني به اين عرصه ها راه پيدا نكرد. مردان در حوزه ي عمومي توانستند به مباني قدرت جديد بسياري دست يابند كه زنان را به آنها راهي نبود. اين مسائل باعث شد كه آنان بطور گسترده بر ايدئولوژيهاي خانگي مسلط شوند. بنابراين فرودستي زنان در جامعه سرمايه داري تنها حاصل منطق سرمايه داري يا مردسالاري نيست بلكه نتيجه تغييري در منابع قدرت مردانه در پي گسترش سرمايه داري است. هنگامي كه اقتصاد خانگي محدود گرديد و توليد سرمايه داري جايگزين آن شد، مردان در موقعيت كسب مباني قدرت جديد قرار گرفتند. [23] بنابراين از زمان پيدايش سرمايه داري شكل مردسالاري هم تغيير پيدا كرده است، مردسالاري خصوصي به مردسالاري عمومي تبديل شده است. در مردسالاري خصوصي تنها زنان را در خانه نگاه مي داشتند در حالي كه در مردسالاري عمومي مردان در تمام حوزه ها بر زنان مسلط اند. [24]
  3. در اين گرايش رهايي زنان با «انقلاب اجتماعي» صورت خواهد پذيرفت. چرا كه اساساً جنس، طبقه، نژاد، سن و مليّت همگي ستمديدگي زنان را پديد آورده و فقدان آزادي زنان، حاصل اوضاعي است كه در آن زنان در حوزه هاي عمومي و خصوصي به سلطه مردان در مي آيند، بنابراين رهايي زنان تنها زماني فرا خواهد رسيد كه تقسيم جنسي كار در تمام حوزه ها از بين برود. به بيان ديگر روابط اجتماعي اي كه مردم را به صورت كارگران و سرمايه داران و نيز زنان و مردان در مي آورند بايد از طريق انقلاب اجتماعي برچيده شوند. [25] روابطي كه ريشه در خود ساختار اجتماعي و اقتصادي دارد و لذا هيچ چيز كمتر از ايجاد تحول عميق يا «انقلاب اجتماعي» قادر نيست يك چشم انداز نجات حقيقي را به زنان عرضه كند.
  4. بر اين اساس سوسياليستهاي متأخر توسعه ي كنترل مواليد رايگان، سقط جنين، مراقبتهاي درماني و بهداشتي براي زنان، مراكز مراقبت از كودكان، رسمي شدن كار در خانه از سوي دولت و سهيم شدن مردان در پرورش كودكان را خواستار شدند. [26]

 

گرایش پست مدرن

اين گرايش نيز «حذف مردسالاري» را محور عمده مطالعات خويش قرار داده است. پست مدرنها از آنجا كه با ارائه هر گونه تفسيري واحد و جهانشمول از جهان مخالفت مي كنند، در باب مسائل زنان نيز معتقدند همه نگرشهاي فمنيستي چون در جهت ارائه تفسيري واحد و جهانشمول از زنان برآمدند، لذا دچار مشكل هستند. به نظر اين دسته از فمنيست ها اساساً ارائه تفسيري واحد و كلّي در باب واقعيت، حقيقت، معرفت اخلاق و سياست، در واقع تداوم فرهنگ مردسالارانه است، در حالي كه در مقابل اينگونه تفسيرها، چندگانگي و كثرت امري مطلوب و ضروري به نظر مي رسد.

ميشل فوكو و ژاك دريدا، دو پست مدرن برجسته، تلاش كردند تفسيرهايي از فمنيسم ارائه دهند. در حالي كه دريدا در مباحث انديشه اي به «ساخت شكني» توجه داشت، فوكو تلاش نمود تا بحث از «قدرت و همبستگي اش با دانش» را گسترش دهد. به نظر دريدا با توجّه به دو قطبي بودن كاربردهاي زبان مانند زمين و آسمان، ماده و روح، زن و مرد و غيره، بايد اينها را از برداشتهاي مابعد الطبيعه اي رها ساخته و بنيادهاي ساخته شده آنرا مورد سؤال قرار داد، و به تعبيري ديگر آنها بايد «ساخت شكني» شوند. [27] مردسالاري علت است اما اين «زبان» است كه مردسالاري را بر تمام قلمرو فرهنگ و ادبيات حاكم كرده است. [28] فوكو به كلّ مسأله جنسيت از جمله جايگاه و نقش زنان و ارتباط آنها با توليد و توزيع قدرت كه عمدتاً مردسالارانه يا پدرسالارانه هستند نگريست.[29]

به نظر اين دسته از فمنيست ها خصلتي به نام مؤنث و مذكر وجود ندارد. اساساً روابطي كه بر زنان تحميل مي شود و برخوردهايي كه ميان دختر و پسر تفاوت ايجاد مي كند ناشي از ساختهايي اجتماعي هستند كه موجب بردگي زن در طول تاريخ شده و بايد ساخت شكني شوند. اما در عين حال آنها تأكيد مي كنند كه اين مسأله هيچ ارتباطي با ازدواج و نقش مادري ندارد.

بر اين اساس با توجه به نگرش فمنيست هاي پست مدرن شاهد تحوّل در گرايش فمنيستي هستيم. در دهه 1990 علاقه فكري در نهضت فمنيستي از موضوعات سياسي و اقتصادي به سمت موضوعات فرهنگي، روانشناختي و زبان شناختي سوق پيدا كرده است. نظريه پردازي درباره اين موضوع در نوشته هاي فمنيستي فرانسوي، يا ساختارگرايي و نظريه فروپاشي شكوفا شده است.[30]

 

ما در فوق گزارشاتی از انواع و اقسام  گرایشهای  فمنیستی را که در هر دو ساحه کمونیسم و  سرمایه داری و  پست مدرن میباشد از (کتاب پایان جنسیت ) با ارائه مأخذ آن تحت ملاحظه و غور قرار دادیم . چیزی که فوق العاده  پر اهمیت است این است که بالاخره  مکاتب فمونستی یک تصویر روشنی از به سازی زندگی زن در نظامات اجتماعی  ارائه نداده و بلکه کوشیده اند آنها را با لاتائلات مصروف ساخته و از طریق  آن ها خود را کامراوا سازند . چیزی را که بشر میتواند در این آئینه زشت و پلید نگاه کند این مطالب است :

·        بیرون کشیدن زنان  از جلوه های حیات  اجتماعی

·        مطرود ساختن زنان مردان را

·        حذف خانواده هسته یی

·    تکمیل بی بندو باری زنان بنام آزادی (با ایجاد کلپ ها و باشگاههای  زنان همجنس گرا وغیر گرا و باشگاه های خود فروشی زنان و غیره )

·        استعمال از زیبایی بانوان به عنوان وسیله پیشبرد در افزار های تبلیغاتی

·        مبطل سازی تربیت اطفال (زنانیکه بنا بر ملحوظات سیاسی و غیره از تربیت فرزندان اباء میورزند) 

·        جلو گیری از زاد و ولد از طریق امحای خانواده های هسته یی (تخریب کلی یا قسمی خانواده)

·        از بین بردن و یا کمرنگ جلوه دادن تعالیم اخلاقی

·        حذف نظامات اجتماعی

·        طرد دستورالعمل های دینی و اجتماعی و صد ها عامل نا هنجار دیگر.

حال  هر کس میتواند قضاوت کند که جهان انسانی بدون داشتن نظامات اخلاقی و خانوادگی دارای چه ارزشی میتواند باشد؟

آیا انسانها خواهند توانست پست تر از حیوانات زندگی کند؟ و یا زندگی رابرای بدست آوردن منافع مادی و موقت، فاقد ارزشهای انسانی و اخلاقی بسازد؟  اگر این ارزشها  در جامعه معیان نداشته باشد ، چه چیزی خواهد توانست نظم و بهبودی وضع جامعه را تضمین نماید؟

از همین سبب است که بعد از دهه 80 و با شروع دهه 1990 بشر مخصوصاً جوامع غربی مخصوصاً کشور های ایالات متحده و انگلیس ، در زمان   ریگن و تاچر متوجه این انگل اجتماعی شده و در نتیجه فعالیتهای فمنستی را بحد اقل آن کاهش دادند.

و اما در جوامع اسلامی که متکی بر بنیاد های اخلاقی و  تساوی حقوق زن و مرد است هرگز افکار فمنستی مورد قبول نبوده است، چرا که قرآن همواره از منافع  اخلاقی دفاع کرده و حقوق مدنی زنان در جامعه اسلامی تا جایی که  قرآن به آن اجازه داده است حفظ میباشد . اسلام تساوی حقوق زن و مرد را می پذیرد اما تشابه آنرا  قبول ندارد ، چرا که در طبیعت زن و مرد  مانند سایر جانداران و نباتات  تباین وجود دارد و این تباین در مجموع نظام و ناموس کائنات و وظایف آنها را در یک قانونمندی  فرا میخواند که در نتیجه آن حیات از کوچکتری حیوانات زره بینی تا  تکامل یافته ترین آن که انسان است دارا ی نظم و ترتیب و ثبات میگردد . اگر این نظم و ترتیب و قوانین نادیده گرفته شود و از بین برود سامانه های حیات خود بخود  از بین میرود و جهان و طبیعتی که با نهایت قانونمندی  که راستای سنت خداوندی استوار است بسوی نابودی پیوست میگردد. ولی تا مادامیکه این سنت خدایی در طبیعت حکمفرما باشد هیچ قدرتی نمیتواند جامعه انسانی و این رسم فطرت را از بین ببرد.

لذا میتوان اظهار داشت که جنسیت گرایی و فصل و باب آن بسته است و بشر  چه زن و چه مرد بطرف نظام اخلاقی خود را  پیرایش میدهند و بانوان بر تن خود پیرایه ای از اخلاق و صداقت را بخاطر زنده نگهداشتن کانون های خانوادگی  میپوشانند  تا بهترین جلوه های از زیست را در دایره نظام خانوادگی  بفرزندان خود به ارمغان بیآورند. این نوید طبیعت و سنتی است که بشر و تمام جانداران بآن طبیعتاً مرافقت دارند و آنرا می پذیرند . مخصوصاً  قرآن در مقام حقوقی ، حقوق مردان را با زنان  تساوی اعلان کرده است اما از آنجائیکه در فطرت و نهاد زن و مرد   تفاوتهای وجود دارد که تشابهات را کمرنگ میسازد و همین تفاوتها  زنان را در نظام  اسلامی در صدر زندگی قرار داده و برایشان رفاه و سر بلندی را در دایره فامیلی  ارمغان داده است . زیرا اسلام تا جائیکه سخت بخانواده معتقد است تمام قوانین مبنی  بر زیست  زن و مرد را نیز روشن ساخته است . حتی زنان عفیفه حق دارند در مقابل عفت و شأن شان با مردان با عفت ازدواج نمایند و قرآن هرگز بکسی که  دارای مکارم شناخته شده اخلاقی نباشد اجازه نمیدهد با  زن عفیف و پاکدامن تزویج شود . به زن حق داده شده است تا در هر موردی از زندگی خودش تصمیم بگیرد و قوانین اسلام از حقوق و آزادگی وی دفاع میکند.

اینقدر شأن و بزرگی ایکه زن در جامعه اسلام دارد در هیچ جامعه دیگر نظیر آن یافت نمیشود و اکثر فمنستها هم که افکار و نظریات شان را ارائه داده اند در غیاب شناخت از  قوانین اسلامی میباشد ورنه انها هر گز نمیتوانستند مقام زن را تا این سرحد که آنها را از خانواده و  شوهر داری محروم میسازد و در حضیض پستی قرار میدهد پیش نمی رفتند. پس بهتر این خواهد بود که با نظامات  حقوقی قرآن آشنایی پیدا کنیم تا همواره در حمایت  از خود و خانواده و روابط اجتماعی خود  کامیاب باشیم.

  

 


 

[1] - پایان جنسیت ، رک : ابوت ویلاس ترجمه ، مریم خراسانی ، انتشارات دنیای مادر ،سال 1376

[2] -ابوت و والاس، درآمدي بر جامعه شناسي(نگرشهاي فمنيستي)، مريم خراساني/ حميد احمدي، تهران، دنياي مادر، 1376. ، ص246.

[3] - اندرو هي­وود، درآمدي بر ايدئولوژيهاي سياسي، محمد رفيعي مهرآبادي، ، 1379 ،ص،427 تا 432.

[4]  همان

[5] -  همان

[6] - اندرو وينسنت، ايدئولوژيهاي مدرن سياسي، مرتضي ثاقب­فر، تهران، ققنوس، 1378 ، 278

[7] - همان، ص286.

[8] - ابوت و والاس،  ص248.

[9] - همان، ص249.

[10]  - وینست، ص286.

[11]  - ابوت و والاس، ص251.

12-همان، ص 252.

13-همان

 

[14] - بورك، پيشين، ص443.

[15] -هي وود، پيشين، ص438.

[16] -      "                   "  257

[17] - بورک ، 444

[18] - هی ود ، 442

[19] -   "          "

[20] -ابوت و والاس، پيشين، ص258.

[21] - همان، ص257.

[22] - ابوت و ویلاس، ص،258

[23]  -  همان                 259

[24] - حاتم قادري، انديشه هاي سياسي قرن بيستم، تهران، سمت، 1379، ص131.

[25] - وینست                 288

[26]  -  وینست  288

[27]  - حاتم قادری ، ص ، 131

[28] - وينسنت، پيشين، ص288.

[29] - قادري، پيشين. ص، 132

[30] - وينسنت، پيشين، ص253.

 

 


بالا
 
بازگشت