نويسنده س . خ. فطرت

 

مسیحی طراح و مسلمانان قرآنسوز

 

در آستانه ای نزدیک شدن یازدهم سپتمبر« تری جونز» کشیش یکی از کلیساهای کوچک در ایالت فلوریدای آمریکا از طرحی صحبت کرد که قرار بود وی نسخه هایی از قرآن کریم را در محل برجهای تخریب شده ای تجارت جهانی در نیویورک به آتش بکشد، عملی که هیچگاه به تحقق نپیوست.

بعد از پخش این خبر از طریق رسانه های گروهی و سایتهای انترنیتی عکس العمل های اعتراضی قبل از موقع در مقابل انجام این طرح از کشورهای اسلامی آغاز گردید و افغانستان اولین کشوری بود که در واکنش به اظهارات یک کشیش امریکایی اعتراضات از آنجا به ظهور پیوست. رابطه ای افغانستان با فروریختن برجهای تجارت جهانی در   نیویورک، بعنوان کشوری که گفته میشود طرح و انجام حملات یازدهم سپتمبر از آنجا فرماندهی گردیده است نتایجی را ببار آورد که امروزه شاهد آن هستیم، حمله ای ارتش آمریکا به افغانستان، فروپاشی امارت طالبان، دوباره قدرت گرفتن فرماندهان جنگ افروز با تغییر یونیفورم زیر عنوان حکومت دموکراسی، به اوج رسیدن فساد اداری و تولید مواد مخدر،تجدید قوای طالبان،برای اولین بار رواج یافتن حملات انتحاری و بالاخره ادامه ای جنگ و تلفات غیر نظامیان.

پدیدۀ قرآنسوزی صحبتی نیست که تنها و تنها از جانب کشیش آمریکائی مطرح شده باشد و چون او یک غیر مسلمان است، این همه غوغا ایجاد کرد ولی خوشبختانه صرف در قالب حرف باقیماند، اما خود درمقابل این گنجینۀ اسرار هستی چی کرده ایم؟

آیا این همه موجوداتی را که خداوند رحمان، خلق کرده است، موضوع آیات قرآن و آیه آیه ای قرآن را تشکیل نمیدهند؟ آیا موجود زیبائی چون انسان که خداوند هنگام خلقت آن به خود بالید، از آیه های بارز قرآن و محور بحث این کتاب الهی نیست؟ آیا قرآن برای کی و بهر چی نازل شده است و کی را مورد خطاب قرار میدهد؟ آیا از بین بردن پدیده های هستی بمنزلۀ نابود کردن آیات قرآن نیست؟ مگر کشیش افراطی مسیحی که آنهم مثل خود مسلمانها از قوۀ ادراک ضعیف است و تصمیم به آتش زدن چند آیه ازکتابت قرآن گرفته بود، میتواند هستی را نابود کند؟ قرآن کتاب هستی است و انسان محور بحث آن، پس اگر قرار شود کمر به از میان برداشتن این دو نمائیم، جلد و کتابت قرآن بدرد کی میخورد، فرشته ها ؟ آنها که موجودات از قبل هدایت شده و بی اراده اند.

آیا اینهمه آیاتی که در مورد علم و تکامل انسان آمده و تمدن سرشار بشریت را نوید میدهد و بشر امروز توانسته است از طریق تفکر و علم آموزی، خودش را برای فهم و درک اسرار هستی نزدیک تر و در نتیجه شناخت خالق هستی را برای خود آسانتر سازد و ما هایی که عظمت و خلاقیت انسان و تمدن بشری را انکار میکنیم و با تمام امکانات در مقابل آن ایستاده ایم تا به هر وسیلۀ ممکن آنرا محو سازیم، به معنای منفجر کردن قرآن نیست؟

اما در افغانستان!    

زمانیکه صحبت از نوع جامعه و نظام و قانون میشود، همه کلاه خودرا یک متر بلند برده و به داشتن کتاب مقدسی چون قرآن ودین جامعی چون اسلام فخر میفروشند و میکوشند همۀ کلمات را با پسوند اسلامی ختم کنند. جریان اجلاس لویه جرگۀ قانون اساسی را همه شاهد بودند کاری را که آیت الله خمینی از طریق همه پرسی در ایران انجام داده بود، استاد سیاف و آیت الله محسنی تکرار کردند و با زرنگی همۀ نمایندگان حاضر را در عمل انجام شده قرار دادند و پسوندی را که خود، در زمان جنگهای تنظیمی با( آر پی جی) و خمپاره، پارچه پارچه ساخته بودند بازسازی نموده در قالب دموکراسی جا دهند و دیری نگذشت که همین مسلمان های دموکراتیزه شده، با سبک و قالب جدید با غصب و چپاول دارائی ها و ملکیت های مردم شروع به شهرک سازی و ساختن شرکتهای خصوصی نمودند و قوانینی را که به زعم خود شان از قرآن استنباط کرده بودند برای چندمین بار زیر پای منافع شخصی و گروهی خود له کردند. مگر پیمان بستن به قرآن آنهم در محل مقدسی چون کعبه و عمل نکردن به آن بمنزلۀ سوزاندن قرآن تلقی نمیشود؟ آیا حمله به کسانیکه در بین مسجدی مشغول نمازگزاری و یا امور دیگر دینی اند و این عمل به کرات در دوران جهاد اتفاق افتاده است، در آن زمان عمده گردهمآیی ها و فرماندهی مجاهدین در مساجد و از مساجد صورت میگرفت و زمانیکه گروه های رقیب به همدیگر حمله میکردند مقر فرماندهی یعنی مسجد مورد نظر را هدف قرار میدادند که در جریان زدو خورد هم مساجد تخریب میشد، هم قرآنها میسوخت و هم آدمهای بین مسجد کشته و زخمی میشدند و دیده نشد که فردی و یا افرادی به اینگونه عملکردها اعتراض نموده باشند و بجای اینکه مرتکبین از اعمال خود ندامت کنند، خوشحال هم میشدند و از داخل مسجد دیگر عملکرد خود را توجیه میکردند و هنوز که هنوز است احساس ندامت نکرده اند و بر عکس به کردار های گذشتۀ خود افتخار هم میکنند.

طرف سخن من معاندین و یا کسانیکه از ریشه قرآن را قبول ندارند نیست، بدون شک در جریان بمباردمان روس ها و یا از جانب چپگراهای تازه بدوران رسیده احساسات مردم جریحه دار گردیده بود و امروز هم نیروهای ناتو آن دور باطل را تکرار میکنند ولی از آنها توقعی نمیرود، نقطۀ عطف مشترک پا در گل ماندن قوای متجاوز در افغانستان عدم شناخت آنها از فرهنگ و حساسیت های مردم ما است.

اما، ما مسلمانهای قرآن شناس که برای مرده باد گفتن دیگران گلو پاره میکنیم و میخواهیم با بهای زیر پا قرار دادن حرمت دیگران از دین و قرآن خود محافظت کنیم هیچ دقت کرده ایم که این نوع خشونت ورزی ما، هم درسطح ملی و هم در سطوح بین المللی به ضرر آیین رهائی بخش اسلام تمام میشود؟

آیا قرآنسوزی طالبان و سازمان القاعده که بزعم خود شان برای به ثمر رساندن حکومت صد در صد اسلامی از همه انواع روش های خشن استفاده می کنند و حتی در مساجد و اماکن مقدس عملیات انتحاری انجام میدهند و تا حال هزاران نمازگزار را شهید و به همان پیمانه قرآن های داخل مساجد را به آتش کشیده اند، زیر پوشش کدام آیینی قابل توجیه است و چرا جوامع اسلامی به خواب رفته کوچکترین اعتراضی از خود تبارز نمیدهند ولی در مقابل عملی که هنوز انجام نگرفته، فتوای قتل صادر میکنند، کلیسا میسوزانند و به مردم کشورهای دیگر توهین مینمایند، برای خود از جانب دیگران احترام میخواهند ولی احترام دیگران را نگه نمیدارند.

 

در بعد تاریخی و بین المللی:

حرمت شکنی قرآن برای اولین بار در جنگ صفین توسط خود اصحاب پیامبر صورت گرفت و امرعاص وزیر ارشد معاویه برای سؤ استفاده از ذهنیت افراد خشکه متعصب کور و بی دانش قرآن ها را بر سر نیزه بردند تا جنگی را که در آن بازنده بودند، متوقف سازد و از شکست معاویه جلوگیری کند و بر علاوه در آن دوران هزاران حدیث جعلی از زبان پیامبر ساخته شد که تا هنوز مورد استناد قرار میگیرد. جعل حدیث از امارت امویان آغاز گردید و تا حکومت صفویان در ایران ادامه پیدا کرد، هواداران معاویه و همچنان گروه های مغشوشی که خود را پیروان علی قلمداد میکنند به سخنانی از زبان پیامبر استناد میکنند که نه با منطق بشری مطابقت میکند و نه با روشها و رویکردهای پیامبر عظیم الشأن اسلام.

بد تر از همه اینکه فقها یکی از راه های درک صحیح قرآنرا از مجرای همین احادیث مجعول میدانند، در حالیکه هیچ ملاکی وجود ندارد تا احادیث مؤثق و مجعول شناسایی گردند، بنابرین تفسیری که از قرآن از مجرای این احادیث استنباط میشود ، عوض آنکه مسلمانها را راه درست بنماید، بیشتر به بیراهه میکشاند. همین استنباط های غلط باعث شد که اسلام پارچه پارچه شود و چندین مذهب بمیان بیاید و در اثر اختلافات مذهبی هزاران انسان مسلمان حیات خود را از دست دهند.     

آیا کج فهمی و درک ناقص و انحرافی از قرآن به معنای سوزاندن قرآن نیست و گاهی مسلمانهای شریف و متدین به این روشهای ناشیانه اعتراض کرده اند؟

جنرال پترویوس فرمانده نیرو های امریکائی در افغانستان و بارک اوباما رئیس جمهور امریکا از جمله اولین کسانی بودند که طرح قرآنسوزی را محکوم کردند، اما در همین گیر و دار زمانیکه مسلمانان احساساتی در کشمیر هند کلیسای مسیحیان را آتش ردند، کدام یک از سردمداران کشورهای اسلامی و یا حد اقل مسلمانی را سراغ دارید که این عمل ناپسند را محکوم کرده باشد؟ اگر اظهارات کشیش تری جونز و آتش زدن مسجدی در نیویورک ناپسند است، آتش زدن اماکن مقدس دیگر اقلیتهای مذهبی در پاکستان، حملۀ تروریستی به مرکز یهودیان در آرژانتین، تخریب مسجد شیعیان در عربستان، مسجد جامع سنی ها در مشهد و حسینیه های پیروان طریقت در قم و تهران و درهمین ماه های اخیر تجاوز نیرو های بسیجی به حسینیۀ آیت الله دستغیب در شیراز و بسته کردن عبادتگاه یا درمسال هندوان در زمان حکومت مجاهدین و طالبان در افغانستان نیز ناپسند است، کجاست وجدان آگاهی در جوامع اسلامی که در پهلوی انتقاد از دیگران کردار های زشت خود را نیز محکوم نمایند؟

مگر فرهنگ سوزی معادل قرآنسوزی نیست، زمانیکه سکندر مقدونی به ایران حمله کرد تمام کتاب های با ارزش را با خود برد ولی با یورش اعراب مسلمان به ایران و افغانستان تمام کتابخانه ها و مظاهر فرهنگ و هنر به آتش کشیده شد.

آیا معترضینی که آلت دست بنیاد گرایان قرار میگیرند و حتی قشرهای دانشجویی را هم شامل میشوند هیچگاهی فکر کرده اند، در هر مکتب و مدرسه ایکه طالبان دین حریق میکنند و مانع فراگیری دانش میشوند، هربار صدها جلد قرآن خاکستر میشود؟  آیا زمانیکه مسئولین ولایت نیمروز افغانستان هزاران جلد کتاب فقهی، ادعیه ، ادبی و فرهنگی را در رودخانۀ هیرمند پرتاب کردند وجدان بیداری وجود نداشت که صدای خود را بلند میکرد؟

علت اینکه کشیش امریکائی تهدید خود را عملی نکرد و بکلی از انجام چنین عملی منصرف شد چی بود؟

ـــ تظاهرات مسلمانها در اقصا نقاط جهان و یا حکم قتل صادر کردن آیت الله های قم؟

ـــ فشار دولت امریکا و یا فشار های سیاسی دیگر؟

ـــ و یا تفاهم و گفتگو؟

اگر فتوای قتل و تظاهراتهای خشن کارساز میبود، سلمان رشدی نویسندۀ کتاب آیات شیطانی، کاریکاتوریست دانمارکی، فیلمساز هالندی و یا نویسندۀ سوئدی را وادار به انصراف از کار شان میکرد.

فشار دولت امریکا هم منتفی است زیرا قوانین کشور امریکا اجازۀ این کار را نمیدهد.

اما مورد سوم، چرا!

این برخورد عقلانی و متمدنانۀ دو مسلمان صالحی بود که راه درست را تشخیص دادند و از طریق تفاهم به این همه سر و صدا ها نقطۀ پایان بخشیدند. محمد مصری امام مرکز اسلامی کالیفورنیای مرکزی و فیصل عبدالرئوف امام مسجد نیویورک با پیش گرفتن راه مفاهمه کشیش امریکائی را از اجرای طرحش منصرف ساختند.

چه بهتر است در چنین مواردی بجای اینکه در پاداش عملی که هنوز انجام نپذیرفته فتوای قتل کسی را صادر ننمائیم، از راه منطق و استدلال کار گرفته و جانب مقابل را تحت تاثیر عکس العمل اخلاقی و تربیتی خویش قرار داد.

میگویند جاییکه پای منطق می لنگد، تفنگ جای آنرا میگیرد.

صادر کنندگان فتوای قتل سلمان رشدی نویسندۀ کتاب آیات شیطانی به منظور تحت تأثیر قرار دادن افکار سنتی جوامع اسلامی و مشغول ساختن افکار عمومی داخل ایران، مبادرت به خلق بحران کردند ولی نه تنها از عملی کردن فتوای خود عاجز ماندند بلکه ابهت اعجاز گونه ای را که در افکار عمومی دست و پا کرده بودند، زیر سئوال بردند و در سطح بین المللی اسلام را یک آیین پخش کنندۀ خشونت و صادر کنندۀ مرگ معرفی کردند و راه آنرا بن لادن تا امروز به شکل افراطی تر آن ادامه داده است.

چه میشد اگر آیت الله خمینی بجای صادر کردن فتوای قتل سلمان رشدی آنرا به مناظره دعوت میکرد و توسط تیوریسن های دست پروردۀ ولایت فقیه ایده های سلمان رشدی را غلط ثابت میکرد و اینطوری جلو اتفاقات بعدی ای را که تا امروز بوقوع پیوسته است میگرفت و همه به روح آن اتحاف دعا میکردند.

موضع گیری های آیت الله خمینی در زمان حیاتش در ذهن افراد ظاهرنگر از او یک قهرمان صحنۀ کارزار جهانی ترسیم کرده بود و اطرافیان متملق اش با اغراق گویی اوصافی را به او نسبت میدادند که خداوند به پیامبرانش هم نداده است. گذشت زمان حقایقی را برملا ساخت که بزبان آوردن آن در آنزمان نه در افکار عمومی قابل پذیرش بود و نه هم فضای رعب آوری را که تروریست های بین المللی جمهوری اسلامی ایران ایجاد کرده بود به کسی جرأت میگذاشت که در شأن حضرت امام خدشه وارد نماید ولی امروز دیوارعصمت خمینی توسط شاگرد وفادارش فروپاشیده و تا جایی پیش رفته است که خانوادۀ خمینی ضد امریکا بعنوان گماشتگان دولت امریکا قلمداد میشوند.

تنها فردی که تمام مشکلات را به جان خرید و از هیچکی نهراسید جز وجدان و خدایش مرحوم آیت الله منتظری بود که تابوی تسخیرناپذیر مهدی زمان را شکست و از فرمان آن سرپیچی نمود و تا آخر عمر تاوان آنرا پس داد و ماموران حکومتی حتی نگذاشتند که جنازۀ آن مرحوم هم به آرامی دفن گردد.

فکر میکنم زمان آن رسیده باشد که مسلمانان در کردارهای گذشتۀ شان تجدید نظر نمایند، حد اقل قرآنی را که اینهمه برایش گلو پاره میکنند و سر میشکنند بدقت مورد مطالعه قرار دهند و آنگاه در خواهند یافت که ظاهر پرستی و شکل گرایی چیز هایی نیستند که اسلام عزیز از آنها بخواهد بلکه اسلام بیشتر به درک کیفیت قضایا تشویق مینماید. پرداختن به احساسات غیر عقلانی مسلمانان را ضربه پذیر کرده است و هر عمل خشونت آمیزی که در جای جای کرۀ زمین اتفاق میافتد انگشت اتهام به سوی مسلمانان اشاره میکند و یگانه راه حل این مسأله کنار گذاشتن احساسات و رجوع به عقل و روشهای عقلانی است.                                                                                                   در قرن بیست و یکم نمیتوان با ابزارهای از کار افتادۀ قرن ششم پیشرفت و ناگزیر خود را با زمان تطبیق داد و در جستجوی روشهای تازه متمدنانه گشت. دیوارهای محاصرۀ دهکدۀ کوچک مسلمانی خشک و متعصبانه با راه یافتن مسلمانان به غرب و وارد شدن تکنولوژی اطلاعاتی مدرن در زندگی مردم عقب افتاده ترین کشورها فروپاشیده است.

بنابرین باید مسلمانان با چشم باز پدیده های مثبت جوامع غربی را تشخیص دهند و قبول نمایند و مثبتهای خودرا هم نگهدارند و به منفی های خود و دیگران نیز خط بطلان بکشند.

 

 

 


بالا
 
بازگشت