خوشه چین

 

عصارۀ فرهنگی

 

این چه روزی است که دردام بلا افتاده ام

گپکا خوردوکلان زیرطعنۀ شاه وگدا افتاده ام

این همه رنگ زردی زانسوی بر من رونهاد

کز لطف وکرم مهر خدا،خلق عالم جدا افتاده ام

                               «خوشه چین»

 

به توجه آنعده کارمندان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق((حزب وطن)) درهالند، دنمارک سویدن وناروی که درشرایط کاملاً رقت بار زنده گی دارند رسانیده میشود:   خصلت عیاران درطول تاریخ همین بوده است. خانواده های پیرامون محیط زنده گی خودرا بیمه می کردند. درشرایط بحرانی خودشان تا سرحد قربانی برای نجات وابستگان خودشان درمقابل ارباب قدرت استادگی نشان میدادند.

به روح پاک رهبران متوفی دعا تقدیم است.

   اگرخوشه چین یکی ازهمان پیش قراولان سیاسی دست اول و یکی ازشخصیتهای درردیف اول ویا دوم می بود.خود مردانه استاده میشد. میگفت که دررأس تمامی فرماندهی امرونهی من قرارداشتم،مسؤلیت تمامی تغیر تحول درسطح داخلی کشور بدوش من بوده است ودرسطح بین المللی رهبری وقت اتحادشوروی سابق قرارداشت.اقامۀ دعوا قرارمیداد شخصاً ازنظام وقت دفاع می کرد.صفوف بیگناه را به پاس احترام آن دورانی که همه از اعاشه واباتۀ اولاد خود سهمه جدا میکرد به حزب اعانه وحق العضویت میدادند برای ارتقای حیثیت واعتبار شخصی هیأت رهبری خود ازفامیل خودوخانوادۀ خود بریدند. رفقای خودرا دربلارها نمی کرد. وامروز ظالمانه بازهم ازاتحاد نیروها به نفع خودش سنگ اندازی نمیکرد.

و به مانند بعضاً رهبران کمررا به تناب ضعیف بسته نمیکردند درتبانی با جنایت کاران وافراطیون راست درپنای جنگ قومی لسانی مذهبی،آتش جنگ کشورهای سودجورا درکشورما شعله ورنگه نمیداشتند. درزمانش وقتیکه حمایه گرداشتند. درمواضع دفاع از آزادی تمامیت ارضی حاکمیت مردمی سخن میراندند هنگامیکه حمایه گرمیمیرد. گپ درکجا میرسد. برخلاف شخصیت طراز یک تاریخ! 180 درجه ازاندیشۀ انقلابی چرخش مینمایند. درسقوت سازش با کسانیکه همین اکنون از تریبون اشغال گران علیه شان دشنامهای فراوان بنام کمونست صادرمی گردد. حاضر نمی گردند که حد اقل ازخود دفاع نمایند ودربرابرمردم وتاریخ جواب بگویند. نه اینکه این کاررا نمی کنند بلکه دربرابر جنبش رستا خیز ملی که درحال شکل گیری است با ساختن احزاب(( متعدد)) مانع واقع میشوند. وهنوزازتجارب یاد نگرفته اند که افغانستان درآن حدی نرسیده است که احزاب به تنهائی به رفع مشکل کشورداری بپردازد.بلکه برعکس کشوررا برسرتقسیم نعمات، اشغال مقامات به خاکسردانی مبدل کردند.هرکس می داند که دیروزچه کردی که امروزبکنی.تفصیل مطالب تحت عنوان شکست خوردۀ سیاسی  باتشریحات علل وعوامل سقوت وویران گری این کشوربلا کشیده دروجواشخاص وافراد.توضح میگردد.  

زمانی بود که اروپای مدرن امروزی درزیرچکمه های روحانیت یهودیت و مسیحیت  دست وپنجه نرم می نمود، هزاران دانشمند محقق با ابرازنظریات وبینش روشن به سوی بهبودی جهان بشریت حیات خودرا ازدست میدادند. در موجودیت چنان جوحاکم درطول تاریخ همواره موجبات جنگ وخونریزی و اختلاف بین انسانها بوده است.دردوره طولانی حکومت کلیسا دراروپا حتی یک آفتابه ساخته نشد.وقتی هم که طاعون بزرگ اروپا را فرا گرفت به دستوراخوندهای مسیحی دانشمندان وزنان را به دلیل گناه کاربودن سوزاندند تا بلکه طاعون بر طرف شود ونشدودهها میلیون اروپایی از این جهل مردند. زمانیکه علم ومدنیت حقانیت خودرا به کرسی مینشاند.حدود چند قرن بیشتر نیست که سوق ادارۀ  کشورها بربنیاد بینش ودانش استوار گردید اما درهمین مدت کوتاه به اندازه هزار برابر دوران طولانی حکومت های یهودیت وعیسویت رفاه در زندگی انسانها بیشتر شده است و حتی طول اوسط عمر انسانها از 37 به نزدیک 80 رسیده است. موجودیت ملیونهای شفانه وبهداشتهیا درسراسرجهان، سفر انسان به کیهان، تسخیر بحرانکشاف الکتروتخنیک اززره به سوی فضای کیهانی بکارگیری عقل وخرد ومنطقی است رسالت مندان تاریخ آ نراعملی کردند.                                                         اگراوضاع امروز کشورمارا با دیروز اروپای وقت به مقایسه بگیریم شاید چندان تفاوتی دیده نتوانید جزا از دشمنی باعلم و(( قشرزن)) همه اعضای رهبری و اداری سیاسی کشوررا که ببینی همیشه دست به دعا که ای خدای بی نیاز ما این ظلم وستم که بالای این ملت بیچاره انجام داده ایم، ما را ببخش، پول را که از کشورهای بیگانه برای تخریب وویرانی وکشتار مردم این وطن بدست آورده ایم برای ما حلال بگردان

ملکیت های عامه از اندوخته های پول حرام بیگانگان به خود قباله کرده ایم برای ما حلال بگردان.ای خدای لایزال مارا قادر بگردان که این مردم را برای همیش اززنده گی و آگاهی خو بتر محروم بگردانیم تاچند صباحی بازفریب شان بدهیم. وبتوانیم ازین بیشتر درمعنویت حقیقی انسان خدشه وارد نماییم .معنویت حقیقی که در کارکوشش درآفرینش، وایجاد گری خلاقیت، در زیبائی چیزهایی مثل موسیقی وشعر وهنرومهرومحبت عشق و.....وبسا مسایل خوب که درزنده گی .... یافت می شود. مانع شویم. که خردمندان ودانشمندان درانجام رسالت موفق نشوند وزن به حیث انسان دارای حق برابر با مرد قد بلند نکند.

تا آن روزی که به مانند قوم لوط قهرخدا بالای ما نازل شود. زمین به آسمان بلند شود وسرچپه همۀ ما محوشویم. ورنه محمد آخرین پیغمبری است که نازل گردید علیه جهالت کمرهمت بست زن را از ما جراهای زنده به گورکردنها نجات داد وبشریت را به سوی اخوت وبرادری رهنمون ساخت. با سایر ادیان ازروی تدبیرومدارا به صفت مخلوق خدا برخورکرد.

 اما امروز درکالبد بعضاً آگاه ترین عالم دینی،شیطان داخل گردیده است این همه فعل وانفعا ل که درکشور میگذرد عمل انسانی نبوده است بلکه شیطان است که به چهرۀ انسان درآمده به گمراهی توده ها دست یازیده است.

همه بدون آنکه آهنگ را بشنوند کسی به نشخوارگاو وکسی به دیدن تف شٌله میرقصند.

چرا رنگت زرد گشته است؟ جواب رنگ زردی ایام نا امیدی است

ما شیاطین ازفرمان خدا سرپیچی کرده ایم هنگام خزان رنگ ما زرد میشود،هنگام بهاران روی سیاهی ذغال به ما میماند.

"دوباره مي سازمت وطن – اگرچه با خشت جان خويش"

"ستون به سقف تو مي زنم - اگرچه با استخوان خويش"

نزد خیاط تاریخ میروم ازتکۀ افتخارات به قد واندامت بیرق آزادی می برم، ازلای حنجره، درگوشت  صدای، رهای رامی سرایم. میگویم که دانه دانه سنگهای تورا درکف پایم لمس میکنم، وزش بادهای موسومی تو که به کا کلان سبز گک های بهاری ات دست نوازش میکشد. ازد یدن این صحنه لذت میبرم، گوش به سینۀ فراخ وپراز محبتت می نهم ازشنیدن نفس کشیدنهای مادرانه ات لذت می برم، به خود می آیم به خود خجالت میکشم ازان روزهای بی اعتنائیهایم، خجالت میکشم از نفهمیدنهایم که چقدر گرانبها و با ارزش هستی، که روزی به آفتاب تموست احتیاج میشوم چه رسد از نوشیدن آبهای دره و چشمه ساران نمکینت. به امید آن روزی که فرزندانت همه خوشبختی خودرا در آبادی توسراغ نمایند. همه یک آواز ویک صدا به دنبال خردمندی تا به قومی و تباری.

روزی سیاست باز برایم گفت که زمان عیاری سپری شده است.گفتم که غلط کردی،جامعۀ توبه قرن دوازده سقوط کرده است. این عیاران انقلابی اند که شما فراریها ازمدنیت را، گردن کشان ازجهالت به سوی انسانیت رهنمون میسازد. دست ظلم وشکنجه را از سر مظلومان دور میسازد ودرضمن این را هم ندانستۀ که جهان بینی عیاران، وجدان، صداقت وناموس پرستی درهرمرحلۀ ازنیاز زمان است. دنیای سیاست بازان را دروغ اغوا وبعضیهارا احتمالاً خیانت وبی ناموسی وایجاد فساد درجامعه لذت بخش است.

ازلحاظ شرعی سطرعورت برای مرد وزن حدو مرزهای تعین شده است

رعایت نکردن سطرعورت نه اینکه انسان را گنهکارمیسازد بلکه ازلحاظ منظره فزیکی مسخره معلوم میشود،ارزش وحرمت انسان ((معنویت)) را ضریب صفر مینماید. این انسانها اند که ازجانب خداوند برای ادارۀ خانواده ها اقوام ملیتها برای شان وظایف ومکلفیتهای را بوسیلۀ، نخبگان، دانشمندان، ایجاد گران ((پیغمبران)) داده است درین صلاحیتها ومکلفیتها حد ومر زهای تعین گردیده است که بنام «ثواب وگناه»یاد میشوند.برای عاملین درآخرت«دوزخ وبهشت».هرزمانیکه شیوۀ اداره وکنترول از صلاحیت و توانمندی نخبگان بالا میشود. طبعاً که وحشت وفساد درجامعۀ بشری قوت میگیرد.این وحشت است که شیرازۀ انسانیت را ازریشه خنثی میسازد.حرف های است که خوشه چین دردوران طفولیت خود درمسجد، سواداموزی را از پارۀ بغدادی آغاز تابه خلاصه ومنیه وکنگس ازملای مسجد مرحوم آخند زاده عبدالرحیم آموخته،و وعظ ونصیحتهای ملاه ومولویها را درنمازهای جمعه و اعیاد شنیده بود فعلاً ازان یاد آور می گردد.

آیا وقت آن نرسیده است که ما درمجموع باید شیطان را بشناسیم. این شیاطین لعین اند که درچهرۀ به ظاهر انسان ازعراق وافغانستان وپاکستان دوزخ روی زمین ساخته اند.کینه ونفرت خودرا علیه اولاد بنی آدم تبارز میدهند. وثابت می سازند که شیاطین درهرلحظۀ بخواهند انسانها را فریب میدهند.

مطالب فوق به یک فرهنگ قابل قبول جامعه ما قرارداشت ازین خاطراست که اقدامات سریع وقبل ازوقت عوا قب بس خطرناکی را درقبال دارد.درمقالۀ  قبلی تحت عنوان عیاران انقلابی گامی برای وفاق ملی آمده است که پذیرش اندیشه های وارداتی وازدست دادن ارادۀ آزاد ومستقل که درآن شیره وعصارۀ فرهنگی غنای تاریخی کشور مادخیل بوده است. برای اینکه معنی این جمله برای بعضیها درها لۀ ابهام قرار نگرفته باشد.ضرورپنداشته میشود درین مقاله کلمۀ فرهنگ را تنها به معنای حقیقی آن پی ببریم.  

  به نقل ازویگی پیدیا:فرهنگ مجموعه‌ای ازروش های انسانی است. واژهٔ فرهنگ ازدوبخش (فر)و(هنگ) تشکیل گردیده است.(فر) یا فره به معنی بزرگی‌ یا راه وروش نیک‌ است که فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی آن را به معنی (فر) یا همان روش وسبک درنظرگرفته است.(هنگ) در پارسی‌ کهن به معنی اجتماع یا گروه است و خود از دو بخش (ها) و (ن گ) بر گرفته شده است.از همین رودرارتش به بخشی بزرگتر ازگروهان (هنگ) گفته میشود.درا دبیات سیاسی عصرما« پیش آهنگ سیاسی» همیشه رنگ سرخ به نظرمی خورد. سر آخر این واژه نشان دهندهٔ رفتار و کنش گروهی یک جامعه است .

جمعی‌ را که دارای یک راه و روش گروهی پیوسته و وابسته به یکدیگر باشند را دارای فرهنگ میخوانند.

 گفتمان‌های سده  نوزدهم ''رمانتیسم انگلیسی''درسده نوزدهم، انسان گرایانی مانند شاعران ومقاله نویسان میباشند.

 کلمه فرهنگ را برای ارجاع به آرمانهای پالایش شده برای افراد بشرکه به بهترین نحودرجهان اندیشیده و گفته شده‌است، به کاربرد.این مفهوم از فرهنگ، با مفهوم آلمانی بیلدونگ قابل مقایسه‌است: "...فرهنگ جستجوی کمال مطلق از طریق ابزارهای فهم درباره همه چیزهایی است که به انسان بستگی دارد؛بهترین چیزی که درجهان اندیشیده وگفته شده است". درعمل فرهنگ به یک آرمان ممتاز و نخبه گرایانه باز می‌گشت و با فعالیتهایی مانند هنر، موسیقی کلاسیک و آشپزی اشرافی همراه بود

''گفتمان‌های سده بیستم'

''انسان‌شناسی آمریکایی''

اگرچه انسان شناسان درسراسر جهان به تعریف تیلور از فرهنگ رجوع می‌کنند، در سده بیستم ، "فرهنگ" به مثابه مفهوم محوری و یکسان ساز انسان‌شناسی آمریکایی، پدیدارشد، آنجاکه این مفهوم، عموماً، ما را به ظرفیت جهانشمول انسان به دسته بندی ورمزگذاری تجربیات نمادین وبرقراری ارتباط نمادین به واسطه تجربیات اجتماعی رمزگذاری شده، ارجاع می‌دهد. انسان‌شناسی آمریکایی در چهار رشته (یا زمینه) سازماندهی شده‌است که هرکدام نقشی مهم در پژوهش فرهنگی ایفا می‌کند: انیان‌شناسی بیولوژیک، زبان شناسی، انسان‌شناسی فرهنگی و باستان شناسی. پژوهش در این رشته‌ها دراندازه‌های متفاوت، برانسان شناسان دیگر کشورها تأثیر دارد.فرهنگ ناشی از عوامل زیست‌شناختی، محیط‌ زیستی ، روان‌شناختی و تاریخ بشری است. به دلیل وجود مجموعه سنتها و پیچیدگی‌های روابط انسانی،حتی چیزهای ساده‌ای که انسان مانند حیوانات به آن نیازمند است در قالب الگوهای فرهنگی درمی‌آید . فرهنگ روش متفاوت زندگی یا طرح زندگی گروهی از مردم است . به عنوان مثال یک ژاپنی گویای یک ملت یا یک جامعه‌است . فرد ژاپنی را می‌توان مستقیما مشاهده کرد ولی فرهنگ ژاپنی انتزاعی است از قواعد مشاهده شده یا روندهای منظم که در شیوه‌های زندگی این مردم وجود دارد<ref>''کوزر،لوئیس،روزنبرگ،برنارد،نظریه‌های بنیادی جامعه‌شناختی،ترجمه:فرهنگ ارشاد،نشر نی،۱۳۷۸''</ref>

سیلی که به جوش وخروش می آید درمسیر طغیان خود ش اولین مانعش را(( سیاسی های بازاری، اپورتونستها شخصیتها ی درخود فرورفته را)) ازمیان بر میدارد.بعد میرود به سوی وطن فروشان وخائنین به ملت. ودشمنان صلح وترقی پیشرفت وتعالی کشور. میگوید اشاره رو به پایین.

                           نخوردیم ازآشش کورشدیم ازدودش.

 به حساب فرهنگ قابل قبول جامعه مینویسم :توکه ازبیان روشن هراس داری! لطف نموده گوش کن که نوک قلم به مانند خانم های با وقاردوران کا که ها ی کابل به تو میگو ید با این ادبیات توای کاکه، مرد نیستی کلاه ولنگی ات را بده برای من اینک چادرمن را به سرکن. درین کوچه وگذرکاکه وعیاری نیست که ازعزت وشرف ما پاسداری نماید. 

  مبارزۀ دشوار کارمردان وزنان همت صفتان است. این را هم بدانی که حریف پوست شناس است.فضای فعالیت توهیچ گاهی،درزیر درختان سبز دارای هوای گوارا وآفتاب روشن معتدل مهیا نمی گردد.بازخواهی گفت که  دیگرآن روزهای طلائی نصیب ما نخواهد گردید درپیشاپیش هجوم ابرقدرت جهانی((ارتش سرخ))  تهاجم نظامی آی اس آی، اخیراً بم افگنهای بی پنجاودو دربدل ویرانی ها وبربادی بنیادی نهاد های فرهنگی تاریخی کشوربلا کشیده صاحب یک چیزکی شویم. موجی بود و آمد ورفت. سرانجام محاکمۀ وجدان رگ وپوست واستخوان مارا درزندگی می سایاند.وننگ تاریخ درپیشانی مان ثبت میگردد. دیگردعوای همزیستی مسالمت آمیز،احزاب برادر،شعارانترنا سیونالیزم که درین برهۀ زمانی مفهوم به فنا شد.شلاق نا امیدی را برفرق سرما حواله میدارد.فرهنگ زدن، کشتن،چورچپاول، ویرانگری که برشانۀ برادران مسلمان(( مجاهد)) ازمراکز،(( وهابیان سعودی)) (( جامع اظهر))((مودودی های پاکستان)) و((معصومۀ قم)) گذاشته بود جای گاه خویش را به بی فرهنگی وحشی گری به سوی قرن دوازه آدرس  میدهد. 

  منطقی است که جهان سرمایه(( دولت خائن، مردم گیرافتاده درجهالت)) دوستان مؤقتی خودرا می طلبند. هوشیاران مارا سر میزنند احمقان مارا به هنگام رفع لذت به گونۀ کا غذ انگشتان آلوده به کاسۀ روغنی،انگشت خویش را پاک می سازند. وبعد این وسیلۀ پاک کننده را در باطله دانی تاریخ می اندازند.  

سرانجام که جوانب مخالف ومقابل درگیرجنگ به این نتیجه میرسند صد افسوس که ما طرفین برادران هم طنی به معنی واقعی خود آگاهی ملی پی نبرده بودیم. هنوزناوقت نیست.میرویم که ازجادۀ فرهنگ عالی انسانی ازراهی گم گشته ایم خودرا دوباره بیابیم بدین لحاظ «خوشه چین» بیچاره دل می خورد به مانند حسن غم کش شب وروزخسته نمیشود. ازگفتن نمی ترسد از قضاوت درمورد اشتباه دیگران هراسی ندارد.خودش اشتباه خودرا اصلاح به خود نهیب میزند. چراکه درگذشته به مطالب گنگ ونا مفهوم شدۀ شفاهی مقامات بعضاً«رابری» گویا که عقل کُل اند می پذیرفتم خبری نداشتم که درزیرکاسه نیم کاسۀ وجود دارد. بعد ازمشاهدۀ وضع موجود ((عضویت خود درچنان وبعدپیوستن به چنین یک حزب)) را اشتباه دانسته احساس گناه مینماید. خوشه چین خون دل میخورد ترسم ازین نیست که راه دشوار مبارزه را تحت نام عیاران انقلابی در پیش گرفته ام. ترسم ازین است که بازهمان به خطا رفته ها یک بار دیگربه گونۀ حملۀ شلیکی کمربُربه گونۀ مکروبهای مضر درخون، جریان به راه افتادۀ انسانیت ودفاع برحق ازمظلومان داخل شوند ومانع حرکت شتابان عیاران شوند. مگرعیاران را ((عیاران)) جوانان شب گرد سیارهوشیاروبیدارمینامند.میگویند که

  "دوباره مي سازمت وطن – اگرچه با خشت جان خويش"

"ستون به سقف تو مي زنم – اگرچه با استخوان خويش"

نزد خیاط تاریخ میروم ازتکۀ افتخارات به قد واندامت بیرق آزادی می برم، ازلای حنجره، درگوشت  صدای، رهای رامی سرایم. میگویم که دانه دانه سنگهای تورا درکف پایم لمس میکنم، وزش بادهای موسومی تو که به کا کلان سبز گک های بهاری ات دست نوازش میکشد. ازد یدن این صحنه لذت میبرم، گوش به سینۀ فراخ وپراز محبتت می نهم ازشنیدن نفس کشیدنهای مادرانه ات لذت می برم، به خود می آیم به خود خجالت میکشم ازان روزهای بی اعتنائیهایم، خجالت میکشم از نفهمیدنهایم که چقدر گرانبها و با ارزش هستی، که روزی به آفتاب تموست احتیاج میشوم چه رسد از نوشیدن آبهای دره و چشمه ساران نمکینت. به امید آن روزی که فرزندانت همه خوشبختی خودرا در آبادی توسراغ نمایند. همه یک آواز ویک صدا به دنبال خردمندی تا به قومی و تباری.

 


بالا
 
بازگشت