خوشه چین

 

نقش ببرک کارمل

 

 

کس چو حافظ نکشــــــــــــــــيدازرخ اندیشه نقاب

تا ســــر زلـــــف عروسان سخــــن شانــــه زدن

خوشه چین میگوید:نه خوردیم ازآشش کورشدیم از دودش

احترام به شخصیت های با وجدان وطنم حق طبعی من است.چیزی است که درقاموس انسانیت دخیل است. اگرازکسی قرضدارباشم بگوید که قرضش را بپردازم.اگر روح داکترصا حب نجیب را شاد میخواهم.

  حق من است.

مگرجنبش عیاران را رفتن درزیربارهرلگه ولوگه سیاسی جفا درحق راد مردان تاریخ کشورمیدانم. بخاطریکه بعضاً سیاست مداران  کشورما  به اندازه کافی برای مردم دروغ گفته اند وهنوز این پروسه ادامه دارد.    این جوابی است که بعضی ها درسرتشویش دارند.

 

 

سرشب، به سر، فکر تاراج داشت

سر،گه، نه تن، نه سر، تاج داشت

به یک گردش چرخ نیلو فری

نه نادر به جا ماند و نه نادری

«مرزا مهدی کلا نتری»

 

مصطفی ظاهر فکر میکند

 

"چوازقومي، يکي بي دانشي کرد"

     "نه کوه را منزلت ماند نه مـــــــه را"

باز می اندیشد

 

آن شهریکه بی چراغ و چون میسوزد

در دوزخ و حشت و جنون میسوزد

ای شعله زن نخست، گور تو خراب

کان ملک خرابه تا کنون میسوزد

                  (ع.ا.حباب)

در اخیر می اندیشد که رفتن به این راه به تنهائی خطر جانی دارد.داوود به تنهائی رفت سرش را خورد، روسها نتوا نستند یک اتحاد واقعی بین طرف ها را بوجود آورد. اختلاف را تا به دشمنی بین جریانات خلق و پرچم ایجاد کردند، اختلافات را تا به به اصطلاح ایرانیها تو در توکردند یعنی عمیق تر که ازین ناحیه ما قربانی فراوا ن دادیم، امین وترکی  به تنهائی رفتند بین حزب(( مدافع کارگر، دهقان و زحمت کشان)) و جامعه فاصله ایجاد کردند یکی را خفه کردند دیگرش را درپشت و قصر دا را لامان دفن کردند. ببرک کارمل را گرو گان گرفتند کشان کشان آوردند. ببرک کارمل برای مهاجم دست آوردی نداد به جز تلفات عساکر روس وبعد درنیمه را ه رهایش کردند  تاکه بی رسالت شود. داکترنجیب که توان مقابله با دشمن را دراتفاق و یک پارچگی حزب به اثبات رسانید  وبرای جهانیان ثابت شد که افغا نستان دارد راه ثبات را پیشه کند یک افغا نستان با ثبات ایران با ثبات را و پا کستان با ثبات و ثبات همسایه های شمالی را سبب میشود.                  

                  ماهیگیران ازین برنامه ناراض گردیدند.           

علیه داکتر نجیب توطئه جهانی سازماند هی گردید.برای مجددی خام بخشیدند و برای ربانی سوخته،طالب را آورده غالب ساختند.دوقلودرواشنگتن غلطید،سرمسعود در خواجه بهاوالدین پرید. درکنفرانس« بن» سرنوشت کشورشد کن فیکن،آقای کرزی بحیث شیک پوش جهان معرفی شد.فعلا این شیک پوش جهان را بنام هیروئینی میخواهند که معرفی کنند.ومصطفی ظاهر ازروزمبا دا ی خود ش میترسد وازین شعر استفاده می برد.

"یارب به کمند عشق پا بندم کن"

"وزدامن غیرخود تهی دستم کن"

"یکبار زاندیشه یعقلم برهان"

"وزباده صاف عشق سر مستم کن"

با رعایت ازین مطلب که گفته اند

عقل که درسرنباشد تکلیف پا زیاد است.

آب لیمو فروش، لیمو ها را یکی پی دیگر پرس میکند ویا فشار میدهد تا که آب از لیمو بیرون آید بعد ازان طفاله را در باطله دانی می اندازد. به شاگردخود میگوید که این کثافت ها را دور بانداز که حامل هزاران میکروب اند. 

مستقل تر از داوود کس نبود

با جرأ ت تر از امین کس نبود

 زرنگ تر از کارمل کس نبود

هوشیار تر از نجیب کس نبود

به دنبال، ساده ها ، لوده ها، اراذیل، شیاطین، اوباشان وطن فروش شما بروید. وجستجو نمایید.

ادعای کاذب درموقف«زعامت» تکرارسناریوی است که همیش جنت فروشان درخون ملت وضوگرفته اند.

عبد الشکور«خو شه چین» به زعیم بعدی پیشنهاد میدهد که.

1-هنرپیشه خوب کسی است که با ژست وحرکات خود  نوازنده گان را به میل خودش مست وخروشان بسازد. وچنان به تار پنجه زنند ودرلوحه بکوبند که دیگران را شانه به پرش آید تا با اوهم رقص شوند.

2- افتخارزعیم کشوردرخشک ساختن اشک است. نه درجاری ساختن سیلاب خون.       بند بند وسلسله مراتب حادثات نه چندان دورکشورماحکایت گرسیلاب خون است.

3- زعیم مدبرهر صبح که ازخواب گران بلند میشود. به کف دست چپ خود مینگرد و میداند درین صفحه کف دست که به سمت قلب نزدیک است.محبت وصداقت وراستی  را نشان میدهد.اگرجمع بسازد، نقشه افغانستان را به گونه مشت کوبنده دردهن دشمن برایش ترسیم میکند.

4- زعیم مدبر،اقوام، مذاهب، مکاتب را درمیان مشت بسته خود محفوظ نگه میدارد.تا که ضایع نشوند.

 روزی ازروزها خیل ازپهلوانان بگیل ازگذرگاهی میگذشتند.باهم درحال قصه بودند یکی ازجمع همین پهلوانان گفت که هریک ماهکت جوانی میکنیم گویا که هنوزتحت فرمان ما زمین می جنبد وکوه درحرکت می آید. ازمیان همین خیل یکی گفت که درست است. آب و دانه ما ازماسکاو می آمد زمین در زیرپای ما بود. لنگرمارا ز مین برمیداشت زمین ازما خیلی ها منت داربود که با لایش میگشتیم، یگان وقت دروقتهای بیکاری که میل ما به پرواز می شد.«بنگ آو»مینوشیدیم طرف آسمانها می رفتیم، ازآسمان به سوی زمین که میدیدیم مردمان عادی جامعه به مانند مورچه گکها  مصروف روزگار زنده گی خود بودند.بازار ما را به رویت انواع میوه ها سبزیجات و غله باب وغیره تولیدات رنگ ورونق می بخشیدند. وما فرزندان آنهارا به جبهات جنگ سوق میدادیم و فرزندان خودرا به سوی ماسکاو بلغاریا و چکو سلوا کیا و برلین وپولند روان میکردیم کنون اگر عبدالشکور«خوشه چین» یگان ایراد میگیرد.

                                      بد مان می آید.                         

این کوه سلیمان وکوه با با است که زیرپای چرسیها وبنگیها وهیروئینیها درحرکت میباشند. زمانیکه چرس را میکشند میگویند با به قوی مستان گر د قبرت است گلستان.

یکی ازین رهگذران میگفت واقعاً که عبد الشکور«خوشه چین» یک معلم خوب  است یک روز من «خوشه چین» را دیدم که به جوانان قدو نیم قدتوصیه میکرد و میگفت که کوشش کنید که انسان بلند همت با شید.انسان هوشیار باهمت با لای خود،درخزینه علم دست میزند و برای سیاست پیشگان بی خصلت وماجرا جو تعلیم میدهدکه ازین به بعد به سیاست های نا عاقبت  اندیشانه تان تجدید نظرکنید.                                  درشرایط امروزی(( انترنت دنیارا خیلی نزدیک وخورد ساخته است)) باید که سیاست را خوب بدانید دانستن سیاست به منظورسیاست کردن نیست.آموختن  سیاست به این خاطراست که کس دردام سیاست بازان حرفوی بی وجدان غرق نشود.اگرسیاست مداران کشورما سیاست را خوب هضم میکردند و احتیاط را سا ده نمی انگا شتند.هرگز در دام سیاست بازان بیرونی نمی افتادند.اگرما سیاست را از پیش گامان سیاسی خود خوب میدانستیم هرگز به دنبال این سیاست بازان ماجرا جونمی رفتیم.عدم درک ازسیاست مخرب و تبهکارانه باعث این گردید که کشور ما به این وضع و حا ل سر دچارشود. بدی سخن درکجا هست دیده درائیها هم از خود حدو اندازه دارد کسی حاضر نیست که بگوید ما در اشتباه و خطاهای بیگانگان شرمنده و خجالت مانده ایم.

کس چو حافظ نگشودازرخ اندیشه نقاب

تا ســــر زلـــــف سخــــن را شانــــه زدند

به یاد دارم آن روزرا که به تازگی ازمعا ونیت شعبه کنترول حزبی شورای مرکزی بدون اینکه خبربوده باشم به حیث معاون شعبه اسناد وارتباط شورای مرکزی حزب وطن تبدیلاً مقررشده بودم.البته که درارتباط به مخالفتهای درون حزبی(( پلینوم 18)) زمانی بود که اینجانب را هیچ دخلی وغرضی نبوده است و مسئولیت کاری ام بعد از پلینوم بیستم اغاز گردیده بود.

نه آنطوریکه رئیس شبعه(( وزیری)) میخو استه است.

               استقلالیت خوشه چینان را کسی سلب کرده نتوانسته است

ازدید نگارنده اصولیت مطرح بوده است نه سلیقه.

   خبرشدم که گروپ بیست نفری ازطرف کمیته مرکزی حزب به مدت سه ماه به حساب پارت سکول به اتحاد شوروی روانه میشوند.

رفتم نزد جناب محترم فرید«مزدک» که به صفت معاون حزب وطن مسئولیت حزبی داشت.با لب خند ملیح و محبت همیشگی که نسبت به من روا میدید، بعد از احوال پرسی گفت که اگر پرسشی وجود داشته باشد،ازش خواهش کردم اگرمشکلی درمیان نباشد درجمع بیست نفریکه قراراست به اتحاد شوروی بروند، شا مل شوم بدون معطلی گفتند به رئیس تشکیلات حزب وطن بگوکه شامل لست شوی.

                                         میوه به ثمررسید

ودرضمن فیصله برین بود این گروپ بیست نفری که به سرکردگی سخی مرجان،ده نفر اعضای کمیته مرکزی وبقیه مسئولین سکتورهای بخشهای مختلف شعبات کمیته مرکز ی که به ماسکاو میروند. باید ملاقات های داشته باشند. با دیپلوماتها و شخصیتهای سیاسی دیگر کشورها وباهم پیرامون اوضاع و احوال ملی بین الملی به جرو بحثها بپردازند وازنتایج ملاقات های شان زمانیکه برگشت کردند گذارش دهند.

معیادبه سررسید حرکت کردیم ازتفصیلات نحوه سفربه طرف ماسکاوکه بگذریم،درانجا استادان هرکس مطابق به رشته ومسلک شان راجع به تفکر نوین سیاسی ویا پری استرویکه توضیحات میدادند. درضمن ازین معلومات ها یکی از استادان گفتند که  ببرک کارمل وسائر اعضای دفتر سیاسی تان هم به مانند شما درهمین صنف نشسته اند چیزهای را آمو خته اند.                                                                             شیره و عصاره مطالب که خودم ازسیاست تفکر نوین سیاسی درآنجا امو خته ام این بود که میگفتند. درصنایع نظامی ما ازغرب کمبودی نداریم، ادامه این زورگوئیکا با لا خره منجربه تصادم هستوی میشود. تصادم هستوی تباهی بشریت کره زمین  را سبب میشود. اساس اندیشه حزب کمونست اتحاد شوروی را به سوی ارتقایی مبارزه طبقاتی تشکیل میدهد زمانیکه بشریت وجود نداشته باشد. پس مبارزه برای کی و برای چه؟؟

 مگر جانب اتحاد شوروی در صنایع ظریفه و اشیای لوکس در بازار عقب مانده است . بناً بازنگری و بازسازی ایجاب مینماید که اتحاد شوروی درنسل جدید کمپیوتر دسترسی پیدا نماید تا بر اساس تکنالوژی معاصر در یک رقابت ازاد ومشروع با حریفان دیروز خود درمیدان رقابت آزاد درجهان، اقتصاد را از آن خود نماییم. با این تفکر علما و دانشمندان عرصه های مختلف اتحاد شوروی هم نظر اند که شکستاندن سیستم دولتی هفتاد ساله بحران افرین است حد اقل 20 سال تلاش پیهم وخستگی نا پذیرتوام با ریزک وخطر را قبول باید کرد ودرضمن طوری اشاره دادند که یلتسن، گرباچف ونظربایف از  ازجمله جوانان کمسمول دوره خرسچف که سیاست ریویزینیزم را اعلان کرده بود میباشند. یعنی ریویزینیزم وپری سترویکه دوکلمه مترادف هم عین معنی را بیان میکند. درکوه اگربرف و ژاله باران شدید شد درزمین هموار حتماً سیلاب های مدهش جاری میشود تغیرات و تبدلات افغا نستان و ابسته به تغیراتی بود که ماسکاو تصمیم میگرفت.   روزی از روزها درکلو پ نشسته بودم تا به خاطر رفع خستگی نوشابه صرف نماییم یکی از سیاست شناسان یمن در میز که نشسته بودم خواست که به همرای من صحبت نماید اوبه انگلیسی مسلط بود. تصادفاٌ رفیق محترم ما شریف«فولاد» در همان نزدیکی نشسته بود ازش تقاضا کردم اگر درترجمانی کمک ما کنند.لطف فرمودند. صحبتها آهسته آهسته، از سادگی به طرف مغلقیت پیش رفت بالآخره صحبت های ما فی المجموع دررابطه جامعه افغانی ویمنی درکل تنظیم مناسبات جامعه بشری درسطح گفتمان ما (( انسان )) را اساس قرارداد.

   سوال جالبی که از من کرد و جناب محترم شریف« فولاد» قریب بود که از ترجمانی آن عاجزبماند. این بود که سیاست بزرگ جهانی بدون شک که سیاست کشورهای خورد و کوچک را ورق میزند. یکی از ین سیاست ها نمونه است که  نقش ببرک کارمل را به گونه دیگری تغییرداد.

شما چه فکرمیکنید که نقش ببرک کارمل در آینده چه خواهد شد.؟

        سوالی بود خیلی ها سخت که باید جواب گفته می شد.

  ضرب ا لمثل است که گفته اند.

گپ عامی خله ء خونی

من بیچاره فرزند روستا به جزا ز بیان حقیقت شیطنت را یاد ندارم ودر ضمن همین کلمه را هم از«عیاران» آموخته بودم که میربودن حق با مردان است.        این را پهلوان صدیق از قریه بایان گفته بود.

بده به کسی نمیشوم.

 درجوابش این طور گفتم درکشورما عرف به این است زمانیکه بودنه ء جنگی از میدان به گونه ء گریزمیکند نام بگیل را به خودمیگیرد.دیگرکسی به همرای بودنه بگیل بودنه خود را به جنگ نمی اندازد.

  بلی، مرکزفرماندهی، راه انترنا سیونالیزم پرولتاریایی را از درون موریانه خورد، دیگرنقش به بازی سیاسی گذشته باقی نماند.زعامت جدید شوروی به مهره های جدید خودش نیاز داشت. چگونه آنها سیاستهای خودرا پیاده مینمایند،اقمارش هم به تقیب آنها قدم بردارند چطوریکه خواستند عده را که خوش بخت بسازند ساختند. وعده را بد بخت کردند. وهمین طور به ادامه های قبلی و تعقیب بعدی.

  بناً نباید این سر در گم کاریها ما را سر گردان بسازد وهمیش ازبازوی خود دندان بکنیم.

بلی! زمان درهراستقامت شخصیت خودرا می آفریند.ببرک کارمل یکی ازهمان شخصیتهای ناب سیاسی بود که بنا به خواست زمان آفریده شد. با جمع رفقایش اساس گذارمکتب سیاسی شد که  ایدیا لوژی ا ش را(( اندیشه دوران ساز طبقه کارگر)) رنگ و زینت بخشیده بود. او بادید بلندی که داشت قدم هایش را دورتر میکشانداز خط ومرز الفبای سیاسی که در برنامه گنجانیده شده بود. به انتر نا سیو نالیزم پرو لیتری دل بسته بود.دران راه که میرفت با شوق وعلاقه به حیث یک شخصیت انقلابی دگراندیش ا نترنا سیو نالست گام مینهاد. جایگاه خودرا در ردیف شخصیتهای طراز یک بین ا لمللی وقت نقطه گذاری کرده بود. او درآسمان نیلگون افغا نستان به حیث ستاره سرخ درخشید، او با صدای گیرای که داشت شنوندگان را میخ به زمین استاده میگردانید. مردم تصور میکردند که این صدا صدای ، انکشاف پیشرفت ترقی وتحول است، صدای غربت است و نا امیدی تود ه ها است که ازلای حنجره ببرک کارمل با لا میگردد. او توانست در مجموع فعالیتهای فراز ونشیب زندگی خود وبی وفائی دوست داران بین المللی خود، نام خودرا درتارک تاریخ ثبت نماید. مطلب است که با در نظر داشت، دست اندازیها و ماجرا جوئیهای  بین ا لمللی در کشورما نسل مستعد به تکامل به خود آگاهی سیاسی خود برسند قضاوت خودرا درباره اش مینمایند. نه  نسل امروزی، اگرقضاوت کرده بود  و قضاوت ها می شوند، همه اش از ضعف فهم سیاسی بوده است ومیباشد.

ازینکه چنین اشخاص مربوط به ملت خود و مردم خود میباشند هیچ گونه تصرف به خانواده، شخصیت، گروه حلقه، حزب جایز نیست.

هرکه آب خورد از دم شمشیرخورد.

فردای کشورما به زعیمی نیازمند است که آن زعیم ازموقف خردمند ترین انسانها، با وجدان ترین انسانها مدبرترین انسانها به مانند چراغ همیشه سوزان همه را به دور خود جمع آورد آرزوهای سرکوفته شده لگ ها وطن دوست و ناموس پرست افغا نستان را پاسخ به موقع بدهد.

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت