خوشه چین

 

 

خاردل است

 

قسمت  چهارم

 

سفير سابق آمريكا در هند خواستار تجزيه افغانستان شد

روزنامه افغانستان يماندگار روز شنبه نوشت: سفير سابق آمريكا در هندوستان ، به حكومت كشورش پيشنهاد كرده است تا افغانستان را به دو بخش قسمت كند.

به گزارش ايرنا، اين نشريه افزود: بر اساس اين درخواست رابرت بليك  واشنگتن بايد مناطق پشتون‌نشين جنوب را رها كند و در مناطق شمالي و شرقي از جمله كابل در كنار مردم اين مناطق حضور داشته باشد ماندگار افزود: در اين پيشنهاد كه در نشريه پوليتيكوآمريكا منتشر شده، آمده است كه راهبرد جنگي فعلي نتيجه‌اي نخواهد داشت، طالبان براي اينكه بازنده اصلي ميدان جنگ نشوند، حاضر به مصالحه نيستند، بنابراين، آمريكا بايد كنترل ولايت‌هاي جنوبي كشور را به گروه طالبان واگذار كند.

اين ديپلمات آمريكايي، تجزيه افغانستان را بهترين جايگزين به جاي شكست راهبرد آمريكا در افغانستان مي‌داند.

مقامات افغان تاكنون نسبت به اين اظهارات دپيلمات سابق آمريكايي در دهلي نو واكنشي نشان نداده اند.

خوشه چین را پول وپیسه کارنیست

 آینده نگر است ازکله بیمار نیست

صداقت وراستی ومحبت را پیشه کرده

مجرم نبوده احتیاج به سوراخ دیوارنیست

احزاب خود کش بیگانه پرورباید که به خود بیایند

دریک کلمه خلاصه میشود که بعضاً شخصیتهای معلوم ا لحال درزنده گی سیاسی سازنده نبودند بلکه همیش توام با کینه توزیهاوایجاد ماجراجوئی ها ودشمنی با ملت درمیدان عمل بازنده بوده اند.

خانوادۀ جنبش چپ وردیف سوم مجاهدین وطن پرست بخوانید«آزادی» شعاری است که همه را درصف جبهۀ رستا خیزملی دعوت میدهد

امریکا چارۀ جزاین نیست که با پرداخت غرایم جنگی افغا نستان را ترک نگوید! علاقه مندی وجود دارد خوانندگان محترم مقاله تحت عنوان«خاردل است» را اول خودشان دقیق تربخوانند به رفقا و دوستان مراجع تعلیمی و تربیتی این مقاله را از سایت آریایی بیرون بکشند در دسترس همگان قراربدهند.

دوستانی محترم که  اگر قسمت های سه گانه  این مقاله را با علاقه مندی خوانده باشند، ازمفاهیم، عناوین زمین ازان کیست، تبعیض، با نیان تمدن،انسان از آزادی تا به اسارت، تلاش برای آزادی،حرمت طبعیت، حرمت انسان، آزادی هوشمندانه، به یقین مطالب خوبی را در ذهن شان جا داده اند. مقایسه مفاهیم این مقاله درخصوص جامعۀ افغانی در دوره های مختلف زمام داری ها درپیشا پیش آن حلقه های فاسد کهنه گرا قرار دارد. تجاوزات، لشکر کشیها، نسل کشیها، کودتاها،ترورهای دولتی، نصب کردن مهره بجای مهرۀ دیگر، درامه نویسیها و درامه سازی ها توسط اجانب،حتماً خاری است که در دل خواننده گان با وجدان خلیده باشد.     جنبش عیاران با استفاده ازمفاهیم  کلی ذیدخل قسمتهای سه گانه درین قسمت  اشاره به آزادی آ گاهانه میدهد.

                آزادی:بلی،نه وسکوت اختیارکردن عبارت ازآزادی است.یعنی قدرت «بلی»گفتن را داشته باشی وتوان« نه» گفتن را داشته باشی اگر ضرورت به هردو نبود توان سکوت اختیار کردن را داشته باشی. 

 آگاهی: فهمیدن مطالب تا به درک نا خود آگاه انسان است. یا به عباره دیگر درک حقیقتی است که درجستجوی آن بودی.برای اینکه دیگرخارچشم وخارگوش ،خاردل، دست از آزار مان بردارد،به پیام زما ن گوش فرا دهید که.

 

 میگوید برخیز فصل نو است کار جدید آغازکن

تخم اصلاح شده را برزمین  ازخرمن خوشه ها سازکن

زندگی حاصل آموزش، اشتباه و خطا های دیروزی است

 قفل زنگ زدۀ اندیشه کهن راهمراه کلید فردا بازکن

احزاب خود کش بیگانه پرورباید که به خود بیایند

با این حساب جنبش عیاران با صراحت قلم مینگارد که  بعضاً احزاب،حلقات، گروه ها ی جدیداً تأسیس یافته، به گونۀ باند گروپهای اوباش، کوچه و پس کوچه، محل، سمت ، زبان و مذهب زیرعنوان ملی با اندیشه های دیروزکهن تک حزبی فراموش نا شدنی، (( چپ وراست)) صلاحیت ساختارجامعه، جامعۀ که حلا ل مشکل شوند را پیدا نکردند. نه اینکه  پیدا نکردندبلکه اینها بودند که جلو اتحاد ها را گرفتند و جامعه افغا نی را توته توته کردند. فرهنگ بلند بالای مردمان ناموس پرور، مهمان نواز و غریب نواز و انسان دوست را به خاک یک سان کردند.                                                         دریک کلمه خلاصه میشود که بعضاً حلقات درزنده گی سیاسی سازنده نبودند بلکه همیش توام با کینه توزیهاوایجاد ماجراجوئی ها ودشمنی با ملت درمیدان عمل بازنده بوده اند.

 

عیاران جراحان حوادث سیاسی چند دهه اخیراند.

حوصلۀ دیگر باقی نمانده است کشور از دست میرود

جراح طبق نسخه متخصص غده های سرطانی وتوموررا می برد.

دوکتورزمان کنونی وظیفه سپرده است غده های سرطانی که دروجود جنبش پراگنده نو پا که به حساب حفیظ الله امین،ببرک کارمل.داکترنجیب(( خلق و پرچم)) شکل گرفته است وحرکت را درحال سکوت محض قرار داده است عمل جراحی نماید.

عیاران نخبگان اصیل ودلسوز وبا ناموس کشوررا فرامیخواند که برخلاف خواسته های چپ افراطی پیش رو دیروز وراست افراطی  عقب گرا ی امروز، خواست اساسی مردم وجامعه را در قا لب اساسی ترین اصول شناخته شدۀ بین ا لمللی مطرح بسازند که به همه رنگ و مذهب و ملیتهای جهان قابل فهم ودرک باشد.  

هوشیاری نخبگان امروزی درین خواهد بود که منافع جغرافیای سیاسی کشورمان را در صدرعلویت ها قرار داده. دامنه تفکرخویش را عرضاً وطویلاً درجاده ناهموارآینده طوری مدرنیزه میسازند که بیان شان هم درسطح داخل کشور قابل هضم بوده باشد وهم جامعه جهانی جای سوال برایش باقی نماند.رهپیمائیها خواستهای صنفی ،اعتراضات و انتقادات بیان خدمت گذاری برای مردم بوده باشدنه اینکه دیکتاتورکهن جارا تعویض نمایدتا دیکتاتورنوین به شیوه نوین دست به کشتارنوین بزند.                                                                                                                                         دراین تغیری وتبدیلی دیکتاتوریهای شاهی،جمهوری قلابی، حاکمیت حزب دمو کراتیکخلق((درئیس جمهورنه ترولوکی ضابت پوری مونژخلقیان یو)) باقیمانده مردم به ریش قلندربخصوص مرحله نوین وتکاملی ساخت برژنیف، مصالحۀ ملی ساخت گربا چُف(( کارعاقلانه بود))، حاکمیت جهادی ساخت یلتسن، حکومت طالبی ساخت بلت کلنتون، حکومت بن ساخت بوش کوچک ، موجودیت نظام مافیا سالاریزم تحت رهبری داهیانه بارک اوبامارا به تعریف میگیرد.

ژنرال حميد گل: اوباما امسال با طالبان صلح مي کند

رئيس سابق سازمان ضد اطلاعات ارتش پاکستان گفت: باراک اوباما رييس جمهوري آمريکا در نوامبر سال جاري ميلادي درباره صلح با طالبان مذاکره مي کند.

به گزارش از ايرنا ، ژنرال حميد گل در گفت وگو با شبکه الجزيره تصريح کرد طالبان قانون اساسي خود را خواهد نوشت وهيچکس در اين راستا نبايستي در امور داخلي افغانستان دخالت کند زيرا افغاني ها دوست ندارند در امور کشورشان دخالتي صورت گيرد.(( بعضیها خودرا به اجاره میدهند))
وي تاکيد کردکه افغانستان به سوي صلح وپيشرفت حرکت ميکند. بلی حرکت میکند زیر سایۀ امپریالیزم((فصل جدیدازویرانگری رونما میگردد))
حميد گل همچنين پيش بيني کرد که دولت حامد کرزي به پايان کار خود خواهد رسيد و آمريکايي ها 400 تا 500 تن از نزديکان حامد کرزي را به کشورهاي اروپايي انتقال خواهند داد

  بلی دارائیها ی حاصل از کشتار و ریختن خون ملت قبلاً به بانگها انتقال داده شده است.
وي ادعا کردافغانستان درسايه حکومت طالبان ويا هرگروهي از نيروهاي مجاهد اداره خواهد شد وهيچ کشمکشي ميان حاکمان جديد افغانستان بوجود نمي آيد.

بلی واقعییت دارد این حرف را هرمتجاوزی نا عاقبت اندیشان(( چپ وراست گفته اند)) امریکائیها هم گفته بودند و میگویند برودر وطنت انسان بکش بیا درپهلوی من بنشین.با این بیان حرف دلها بایدکه وقت کمائی نمایدتا که دیگ حلوای امپریالیزم با لای دیگدان پراز شعلۀ آتش چمچه خورده روان باشد وبه ثمرنشیند.

 پس باید گفته شود که لا حول والله لعنت به کارشیطا ن لعین، جهان سرمایه چنان فرزند ناخلفی به دنیا آوردکه این فرزند  نا خلف باهمان اندیشۀ کهنه گرائی خودحتی برای ولینعمت خودهم رحمی نکرده است ونمی کند، منتظر آن روزی است که انگشت شهادت ما شۀ اتومی را بسوی خود ش درحرکت وبه هدف مطلوب فیرنماید.
جنبش عیاران وضعیت موجود درافغا نستان را ساخته وپرداخته کشورهای توسعه طلب واستعمارگر می پندارد وبیان میدارد که ضرور است ماهیت ضدا نسانی و ضدبشری دست اندرکاران پدید آورندگان شرایط جو سیاسی کشور ویران ساخته را به جهانیان معرفی نمایند. با در نظرداشت وضعیت بیان شده افغانهای داخل وخارج کشور،عمدتاً شخصیتهای که دلشان برای وطن شان میسوزد همه متحد ویک پارچه هم صدا وهمگام شعار آزادی خواهی را سندخواست اساسی پذیرفته همه میدانند که بدون آزادی هیچ اقدام راه را به سوی ارمانهای والای انسانی نمی برد وباید که این خواست به کرات ومرات لحظه وثانیه ،دربا لای دسترخوان سرپلوان، در دفتر مراسم عروسی و مراسم ختم و خیرات  تکرار شود.                                      
            «آزادی» شعاری است که همه را درصف جبهه رستا خیزملی دعوت میدهد.

متعرض شکست خورده احتیاج به دستانی است که اورا ازماجرا بیرون آورد.

چنانچه که اتحاد شوروی سابق دست طمع به مردم افغا نستان دراز کرد قوتهای مسلح افغا نستان وظایف مستقلانه را خود بدوش گرفتند.

بلی جنبش عیاران نظر به سوابق نیکوئی که دارد درین برهه زمانی توانائی آنرا پیدا می نماید که در یک گرد هم آئی وسیع هم در سطح ملی وهم در سطح بین ا لمللی عدم مشروعیت نظام سیاسی موجودرا به اثبات برساند وثابت مینماید یگانه بدیلی که میتواند افغا نستان آزاده را ازبحران کنونی نجات دهد. وجامعه جهانی(( امریکا)) را که خود آفریده چنان یک وضع درافغا نستان شده است درآن گیرمانده است اورابا قبول پرداخت غرایم جنگی ازین با طلاق بیرون آورد.

.

 

 

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

قسمت سوم

زمین ازآن کیست:

            زمين و تمامي امكانات موجود در آن متعلق به همه موجودات اعم از جاندار و بيجان است. جانداران در بطن  طبيعت بيجان شكل مي گيرند و خود را مالك آن مي پندارند. هرچه را كه نياز و توان تصرف داشته باشند، از آن خود دانسته و به هر نحوي كه تشخيص دهند، مورد بهره برداري قرار مي دهند. جانداران از قوانين تنازع بقا تبعيت مي كنند كه خود ضامن تداوم بقا و تنظيم گونه هاي مختلف حيات است.

اما در ميان جانداران انسان خود را تافته اي جدا بافته مي داند و با اتكا به كشفيات و فناوري خود، براي رفع نيازهايش هيچ مرزي را رعايت نمي كند. از استخراج معادن گرفته تا تخريب منابع طبيعي، نابودي جنگلها و صيد و شكار بي رويه حيوانات، همه و همه را حق مسلم خود مي پندارد. كوه ها را تخريب كرده و ساختمانهاي بزرگ مي سازد. مسير رودخانه را تغيير مي دهد يا در مقابل آنها موانعي ايجاد مي كند و درياچه هاي مصنوعي مي سازد و گاه زيستگاه برخي موجودات را نابود مي كند تا خود از امكانات بيشري برخوردار گردد

منابع فسيلي را از دل زمين بيرون مي كشد و جو را آلوده مي كند. با چنين شيوه اي امكانات بقاي همه موجودات زنده را با خطر نابودي مواجه مي سازد. آيا انسان چنين حقي را دارد؟ اينكه آيا انسان مجاز به چنين رفتاري با طبيعت است، مقوله اي ديگر است كه در اينجا مجال سخن آن نيست. اما مسئله اين است كه اگرانسان را در اين بهره برداري از طبيعت مجاز بدانيم، آيا امكانات متعلق به همه ي آدميان است يا نه؟ محيط زيستي كه تخريب مي شود، هوايي كه آلوده مي شود، جنگلهايي كه نابود مي شود، كوه هايي كه تخريب مي شود، در زندگي و سلامت همه ي انسانها و نسل هاي بعدي موثر است. آيا همه ي انسانها به يك اندازه از اين تجاوز به زيستگاه انسان بهره مي برند؟

كودكي كه در آن روستاي دور افتاده متولد مي شود، رشد مي كند، پير مي شود و سرانجام مي ميرد و هيچ بهره اي از اين تمدن نمي برد، چه گناهي كرده كه ديگران با تخريب محيط زيستش، با امكانات افسانه اي زندگي مي كنند؟ اگر زمين زيستگاه همه آدميان و نسل هاي آتي است، بهره مندان از اين تمدن و فناوري در مقابل اين بهره برداري چه ديني نسبت به سايرين دارند؟

 تبعيض

اين واقعيتي انكار ناپذير است كه رنج تبعيض ازخود كمبودها دردآورتر است. يكي چنان به گونه اي افسانه اي از مواهب تمدن برخوردار است و ديگري براي سرپناهي يا غذايي اندك در رنج است. توزيع امكانات با تخصيص امتيازات هماهنگ شده و عده ي كثيري از ابتدايي ترين امكانات زندگي محرومند و برخي ديگر با اصراف سرسام آور، امكانات را هدر مي دهند. چه بسيار كودكاني كه از روي فقر و استيصال به فروش مي روند و عده اي ديگر با مفهوم گرسنگي بيگانه اند

واقعيت تلخ اينجاست كه صاحبان امكانات با بهره گيري از امتيازات مختلف به اين پايه رسيده اند و محرومان تهي دست، قرباني تبعيض و رياكاري صاحبان قدرتند. خيل عظيم توده هاي محروم روز به روز بيشتر مي شود. اين محروميت ها بستري گسترده براي رشد ناهنجاري ها و طغيان مردمي است كه تبعيض را با تمامي وجود خود حس مي كنند و در رفع ابتدايي ترين نيازهاي حياتي خود عاجزند.

 بانيان تمدن

تمدن امروزين بشر محصول تلاش و جانفشاني نوآوراني است كه در طول تاريخ مسير ناهموار تكامل آن را طي كرده اند. معمولاً صاحبان قدرت سد راه پيشرفت آن بودند يا در جهت حمايت از نوآوران سهم چنداني نداشتند. اصولاً حمايت هنگامي صورت مي گرفت كه امكان بهره برداري از آن وجود داشت. تاريخ تمدن بخوبي گوياي درد و رنجي است كه صاحبان قدرت به نوآوران تحميل كرده اند. در واقع رنج پيدايي و شكوفايي تمدن را نوآوران كشيدند و بهره ي آن را صاحبان قدرت و دارندگان امتيازات اجتماعي و سياسي بردند و مي برند

در حاليكه تمدن انساني يك پديده ي موجود در جهان است و مانند همه ي امكانات ديگر متعلق به همه ي انسانها است. هرچند ظاهراً چنين وانمود مي شود كه هركس مي تواند به اندازه استعداد و توانايي خود از آن بهره مند شود، اما محدوديت هاي مختلف موجود در جوامع بشري مانع بهره مندي از امكانات برمبناي تلاش و استعداد افراد مي باشد

 انسان از آزادي تا اسارت

  انسان از روي نياز به زندگي اجتماعي روي آورد و تمام آزادي هاي خود را از دست داد. انسان اوليه خودش بود و نيازهايش و موانع و خطرات طبيعي در مقابل او. در اين مرحله كسي امكان بقا داشت كه از توانايي و هوش و ذكاوت بيشتري برخوردار بود. در آن زمان با احساس مبهم و برداشتي خام، آزادي هاي طبيعي خود را رها كرد و براي آسودگي و آرامش بيشتر، به تشكيل اجتماع روي آورد و در گسترش هرچه بيشتر آن تلاش كزد. با شكل گيري و رشد اجتماع، روابط انسانها پيچيده تر شد و بتدريج آزاديهاي فردي و حتي اختيار جان انسانها به قدرت مسلط تفويض گرديد. و آنچه را كه قدرت مسلط حق مي ناميد، همگان موظف به رعايت آن بودند و متمردين با مجازات رو به رو مي شدند.

همه از اين رفتارها و خصلت ظالمانه كه بر جوامع انساني حكمفرما شد، در رنج و عذاب بودند. زندگي انسان ترسناكتر از پيش و دشمن بي رحمتر از گذشته بود. آنكه در قاعده ي هرم اجتماع بود، به تصور آنكه هر كس در راس باشد، آسوده تر است، تلاش مي كرد خود را به راس برساند يا به آن نزديكتر شود. آنكس كه در راس بود، از همرديفان و سران ساير جوامع در خوف دائم بود. در نردبان قدرت، هرچه بالاتر، ترس بيشتر، امكانات بيشتر و  آرامش كمتر. آنگاه كين افزون و مهر كم مي شد. چاپلوسي ها و بزرگنمايي ها همه براي ايجاد آرامش كاذب  قدرتمندان بود. كشور گشايي ها بيش از آنكه براي توسعه ي قدرت باشد، براي گريز از ترس دروني بود. سردار فاتح با غرور و تكبر به كشور باز مي گشت تا زهر چشم از رقيبان گيرد. انگيزه ي توسعه ي قدرت، بيش از هرچيز ناشي از ترس از دست دادن آن بود. خون ريزهاي بيشمار و قتل عامهاي لجام گسيخته، همه ناشي از ترس بود. ترس هر چه بيشتر، كشتار افزون تر و اين سنت تاريخ قدرت است

نسان آزادي طبيعي خود را از دست داد تا در پناه قدرت جامعه، آرامش و امنيت يابد، اما به اسارت قدرت در آمد . و ترس جاي آزادي نشست.

  تلاش براي آزادي

انسان،  آزادي را سودا كرد تا در پناه جامعه، ايمن باشد، اما اسير قدرت شد. يا شريك قدرت بود و به اسارت نياز براي توسعه ي قدرت درآمد، يا محكوم به اطاعت براي رفع نياز قدرتمندان بود. پس ناخودآگاه در پي يافتن گمشده ي خود بود. آنگاه همه آزادي خواه شدند. هر كس به تعبير خود، طرفدار آزادي شد. شيفتگان آزادي چون به قدرت رسيدند، تلاش كردند همه ي آن را به نفع خود مصادره كنند. چرا كه انسان آزاد آفريده شده و آزادي، نياز فطري و حياتي اوست. حركتهاي آزاديخواهي هرچند بصورتي خام و تعريف نشده، از آغاز تشكيل اجتماع با زندگي اجتماعي انسان درآميخته است.

با توسعه دانش، بينش انسان نيز تغيير كرد و تلاش كرد برخي از امتيازات از دست داده را بازآوري كند. حركتهاي آزاديخواهانه هرچند بهايي سنگين داشت، اما به نتايج درخشاني رسيد. انسان بخش عمده ي آزادي  هاي موجود امروزي را مديون رشد فناوري و پيشرفت علم است تا مبارزات آزادي خواهانه.

امروز اطلاعات بسرعت برق منتقل مي شود و ذهنيت آدمي تحت تاثير  اطلاعات دريافتي دايماً در حال دگرگوني است. مهاجرت هاي گسترده و اختياري از كشوري به كشور ديگر كه در طول تاريخ بيسابقه است، نشانگر آن است كه فرد توان بيشتري نسبت به گذشته دارد تا سرنوشت خويش را تغيير دهد.

با وجود همه ي اين پيشرفتها، جاي يك عنصر اساسي براي آرامش و بهروزي انسان خالي است و همان موجب سلب آزاديها و بروز بزهكاريهاي گسترده و پيچيده  و حتي جنگهاي خانمانسوز مي شود عنصر فراموش شده ي آزادي عنصر فراموش شده ي آزادي، حداقل امنيت اقتصادي براي همه مردم در سراسر جهان است. شركتهاي فرامليتي و كنسرسيوم هاي غول آسا، بطور روز افزون منابع طبيعي را استخراج و محيط زيست را تخريب مي كنند. و خيل عظيم مردم از اين تمدن به جز تبعيض و حسرت نصيبي ندارند. هر چند بيمه هاي مختلف و برخي سازمانهاي خيريه و موقوفه تلاش مي كنند كه از درد و رنج اين محرومان بكاهند، اما اين نه آن چيزي است كه در مقابل تخريب محيط زيست به آنان پرداخت مي شود. سودهاي نجومي و بادآورده ي اين شركتها ناشي از استخراج منابع طبيعي و تخريب محيط زيست است

اين نوشتار در جهت نفي مالكيت هيچ ملتي بر منابع طبيعي خود نيست و افزون بر آن منكر مالكيت خصوصي  نيست. بلكه نكته اي را ياداور مي شود كه در تمام بحثهاي اقتصادي و حقوقي ناديده گرفته مي شود. نكته ي مهم فراموش شده اين است كه آيا طبيعت متعلق به همگان است يا نه؟ اگر منابع و معادن طبيعي تحليل مي رود و جو آلوده مي شود، كسي امكان مقابله با مشكلات ناشي از آن را دارد كه از توان اقتصادي برخوردار باشد. تمدن حاضر را انديشمندان و نوآوران بوجود آورند و اين تمدن با تمام ويژگيهاي مثبت و منفي اش، متعلق به بشريت است. قدرتمندان و متمولين با استفاده از محصولات اين تمدن، در تخريب محيط زيستي كه متعلق به همه مردم است، نقش قابل توجهي دارند و اين دور از انصاف است كه عده اي براي نفع شخصي و گروهي، چيزي را منهدم كنند كه متعلق به همگان است.

  حرمت طبيعت

انسان توانست صداي خود را شكل دهد و از اين روش بهره جست و كلملات را براي انتقال اطلاعات اختراع كرد.  ابزار ساخت و خود را از ساير حيوانات جدا كرد. شيفته ي خود شد و هرچه امتياز بود، همه را انساني خواند. احساس، انديشه، دفاع و حتي عشق و محبت را از ويژگيهاي انساني پنداشت. گياهان و حيوانات را موجوداتي فاقد هرگونه احساس و ادراك پنداشت. از اين نيز فراتر رفت و همه چيز را وابسته به قدرت پنداشت. حتي اعضاي قاعده ي هرم اجتماعي را بي شعور و احساس پنداشت. غافل از آنكه همه ي موجودات در مقابل رويدادها واكنش نشان مي دهد. گياهي كه برگهايش با نيش دندان گوسفندي از شاخه جدا مي شود،   واكنش نشان مي دهد و به توليد نوعي مواد مي پردازد تا طعم برگ تغيير كند و به مزاق چارپا خوش نيايد. گل در مقابل آواي خوش، رفتار و رشدي متفاوت از هنگامي دارد كه با اصوات ناهنجار مواجه مي شود

تحقيقات انجام شده در ژاپن نشان مي دهد كه ملكولهاي آب در مقابل اصوات مختلف شكلهاي متفاوتي پيدا مي كنند. حتي كلمات بر شكل بلورهاي آب اثر دارد. اين موارد نشان مي دهد طبيعت آن چيزي نيست كه قبلاً تصور مي شد و از يك ويژگي خاصي برخوردار است كه واكنش آن در مقابل رويدادها در چاچوب قوانين فيزيكي محض قابل توجيه نيست.

تخريب طبيعت و انهدام منابع زيست محيطي جانداران بويژه انسان در دراز مدت، بشريت را با بحراني غير قابل تصور مواجه خواهد كرد. اين مسئله را مي توان از دو ديدگاه مذهبي و ماترياليستي مورد توجه قرار داد. از ديدگاه مذهبي، انسان آفريده اي ممتاز در بين ساير آفريده ها است كه در مقابل اعمال و رفتارش مسئول و پاسخگو است. بنابراين در مقابل سوء استفاده از طبيعت جوابگو مي باشد. از ديدگاه ماترياليستي، انسان در روندي تكاملي  در بطن طبيعت شكل گرفته و مراحل تكاملي را طي كرده و به دليل هوشمندي، كاملترين موجود طبيعي است. در هر صورت و از نظر هردو ديدگاه ايده آليسيتي و ماترياليستي حفظ حرمت طبيعت بر وي واجب است و عدم رعايت آن بي جواب نخواهد بود و چه بسا كه روزي فرا رسد كه بسختي تاوان بي حرمتي به طبيعت را بپردازد

 حرمت انسان

انسان در ميان تمام موجودات، ويژگيهاي ممتاز و غير قابل انكاري دارد. اين ويژگيها ناشي از انديشه است كه همه ي انسانها، كم و بيش از آن برخوردارند. فروپاشي حكومتهاي مقتدر و حتي امپراطوري هاي بزرگ و مبارزات مردمي براي تغيير وضع كه با طبيعت آزاد منشي انسان ناسازگار بوده، نشانگر آن است كه ظلم و تبعيض چيزي نيست كه در دراز مدت قابل دوام باشد. اگر حكومتهاي خودكامه با اين واقعيت كنار مي آمدند،  با روشي مسالمت آميز مشكلات جوامع بر طرف مي شد و كار به اغتشاش و انقلاب نمي كشيد. برخي از جوامع چنين روندي را طي كردند و بجاي هزينه هاي وحشتناك انساني و مادي، به منافع مادي و معنوي همراه با آرامش و امنيت رسيدند. اما برخي ديگر گرفتار انواع و اقسام مشكلات خانمانسوز و حتي با نسل كشي مواجه شدند  و هزينه ي سنگين آن را پرداختند.

توزيع ناعادلانه ي امكانات و اختلاف شديد طبقاتي كه با تفاخر اربابان امكانات و تحقير محرومان همراه است، پيامدهاي شوم و اجتناب ناپذيري را به همراه خواهد داشت. هنگاميكه يك بوته ي گل يا بلور آب در مقابل اصوات مختلف واكنش هاي متفاوتي را بروز مي دهند، چگونه مي توان انتظار داشت كه انسان محروم كه باهوشترين جاندار روي زمين است، از كنار تمام محروميت ها و تحقيرها بي تفاوت بگذرد؟ رشد فزاينده نابسامانيها، بزهكاريها، تروريسم و بسياري از ناهنجاريهاي ديگر نشان مي دهد كه انسان محروم و تحقير شده تاب تحمل اين تبعيض و بهره برداري بيرويه از منابع طبيعي را كه در آن هيچ سهمي براي آنان منظور نشده ، ندارد.

تا زمانيكه حرمت انسان رعايت نشود و از تمدن حاضر بي نصيب باشد، كل جامعه ي بشري روي خوش نخواهد ديد.

 آزادي هوشمندانه

انسان از ترس خطراتي كه زندگي او را تهديد مي كرد، تلاش مي كرد جامعه خود را گسترش دهد. هرچند آزادي هاي طبيعي خود را از دست داد، اما در قبال آن، از برخي جهات احساس امنيت مي كرد. چون راه نجات و آرامش خويش را در قدرت اجتماعي مي ديد، فراموش كرد كه چه گهر پرارزشي (آزادي) را از دست داده و در مقابل آن چه چيزي به دست آورده است. بتدريج تلاش كرد قسمتي از آزادي هاي از دست داده را دوباره به دست آورد. بينش انسان نسبت به آزادي و سطح آن بتدريج رشد كرد تا جاييكه همه را متساوي الحقوق و در مقابل قانون برابر دانست. هرچند صاحبان قدرت با اين خواست مردم مخالف بودند، اما ولو به ظاهر آن را پذيرفتند و امروز مي توان ادعا كرد كه از نظر قانوني همه با هم برابرند. بديهي است كه سوء استفاده هاي زيادي از قانون مي شود و گاه آن را ناديده مي گيرند، اما تساوي حقوق رسميت نسبي پيدا كرده است.

همين تساوي حقوقي نيز براي رفع نيازهاي ابتدايي و طبيعي انسانهاي محروم، به بهايي نازل در بازار مكاره ي سياست و اقتصاد به حراج مي رود. انسان محروم و تحقير شده، به وسوسه ي بهره مندي از امكانات بازيچه ي ارباب قدرت مي شود. آزادي زماني مفهوم واقعي خود را خواهد يافت كه قبل از آن عدالت اقتصادي در شريان جامعه جاري باشد. انساني كه امروز پا به عرصه ي زندگي مي گذارد، وارث تمام مواهب و مشكلات موجود در طبيعت و جامعه مي باشد. مشكلات موجود خواه ناخواه گريبانگير همه است و همگان كم و بيش از آن صدمه مي بينند. اما مواهب و امكانات قبل از ولادت وي، بگونه اي غيرعادلانه تقسيم شده و عده ي كثيري از آن محرومند. و اين با سرشت و فلسفه ي زندگي متمدنانه ناسازگار است. عدالت حكم مي كند كه انسان هنگام تولد از امكاناتي كه ناشي از رشد تمدن است، از يك حداقل برخوردار باشد و اين حداقل در تمام مراحل زندگي شامل همه ي مردم گردد.

بشريت در پيشرفت دانش و فناوري موفقيت چشمگيري داشته است، اما در زمينه ي محروميت زدايي و مبارزه با تبعيض و فقر، متاسفانه كارنامه ي درخشاني ندارد. هنگاميكه همه ي انسانها، مستقل از موقعيت جغرافيايي، سياسي، مذهبي و نژادي، از يك حداقل امكانات زندگي برخوردار باشند، آنگاه مي توان از عدالت و آزادي سخن گفت و در جهت رشد و شكوفايي كل جامعه ي بشري گامهايي استوار برداشت و اينجا است كه انسان به آزادي هوشمندانه خواهد رسيد. آزادي انسان قبل از تشكيل جامعه، خام بود و انسان درك روشني از آن نداشت و ارزش آن را نيز نمي دانست. بهمين دليل به بهانه ي كسب قدرت، آزادي خود را از دست داد و به اسارت قدرت در آمد. در حاليكه در اين عصر، با توجه به تسلط انسان بر طبيعت و بار عظيم تجارب تلخ تاريخي كه به دليل از دست دادن آزادي كسب شد، ارزش آزادي را خواهد دانست و هوشمندانه از آن پاسداري خواهد كرد.

در تمام موارد پيشگيري، ساده تر و كم هزينه تر از درمان است. تخصيص حق تمدن به همگان نه تنها هزينه ساز نيست، بلكه صرفه جويي در هزينه ها است. تمام گروه هاي تبهكاري، توليد و توزيع مواد مخدر، حكومتهاي غير  مردمي و حتي جنگهاي خانمانسوز و تروريزم جهاني در بستر تبعيض و محروميتها رشد مي كنند. خيل عظيم زندانيان، عدم امنيت رواني جوامع و حتي لشگركشي هاي منطقه اي و فرامنطقه اي به نوعي وابسته به همين تبعيض در بهره مندي از مواهب تمدن است. هرچند به ظاهر تخصيص حق تمدن به همگان، هزينه بر به نظر آيد، اما در عمل و در دراز مدت به صرفه جويي در هزينه ها خواهد انجاميد.

علاوه بر آن اگر هزينه ساز است، اين هزينه حق كساني است كه در عصر انفجار اطلاعات و فراصنعتي زندگي مي كنند و از حداقل امكانات براي رفع نيازهاي طبيعي و انساني خود محرومند. تخصيص حق تمدن، انسان را با آرامش و امنيت ناشي از زندگي اجتماعي آشنا و موجب تعميم آزادي ها فطري و طبيعي او خواهد شد. ضمن آنكه در اين مرحله، انسان هوشمندانه و نه از روي ترس، به زندگي اجتماعي دل خواهد بست و در اعتلاي آن خواهد كوشيد.

 

+++++++++++++++++++++++++++

قسمت دوم

کسانیکه ریاضی خوانده اند ومیدانند چرا دقیقاً ملتفت نمیشوند؟.

اجانب به دنبال دنبه سرگردان اند ازمزدوران سبزینه پوش خود میپرسند این قدرکه چریدی؟ پس دمبه ات کجا است.

ای محرمان جان ودل ازخویش بیرون گشته ام

بیرون زقید آب وگل، آنسوی گردون گشته ام

آیینه ها بشکسته ام، بااصل خود پیوسته ام

ازدام صورت رسته ام، ازلفظ افزون گشته ام

جانم نمی گنجد به تن مانند معنی در سخن

چون عطرگلهای چمن، ازرنگ بیرون گشته ام

                                 «حیدری وجودی»

عیاران ازجمع شخصیت های با ارزش حمایلی را درگردن تاریخ میسازند.

بلی!نبوغ توده های بی دفاع عبارت ازقربانی بی شماری است که حوادث فرمایشی ازآنها همیش گرفته است این را میگویند اثبات قضیه.  اما انسانهای باهوش ازمیان جنبش عیاران قضایا را اول تعریف، تحلیل، تجزیه نموده وبعد میگویند که عیاران به همت ریاضی قادربه«حل»مسایل اند.

ریاضی یعنی چه:؟

گالیلیه میگوید: اصول ریاضیات الفبای زبانی است که خداوند جهان را با آن نوشته است و بدون کمک آن درک یک کلمه هم غیر ممکن است وانسان بیهوده در رهروهای تاریک وپرخم و پیچ سرگردان است.  ریاضی یعنی : تدبیر در آفرینش و بنا نهادن آن به وسیله اعداد.  اعداد یعنی چه ؟: شمارش تعداد اجزای طبیعت تا بی نهایت. 

 بی نهایت یعنی چه؟ : از آغاز الی انجام . از آغاز الی انجام  یعنی؟ : رسیدن به رازهای نهفته، رازهای نهفته که هنوزکشف نگردیده ا ند، پس رازهای نهفته بیان گر این مطلب اند که جهان هستی برپایه اعداد وارقام بنا یافته است.  این اعداد کلوخ نمی باشند بلکه سنگ پرهای اند  مانده شده دربحربیکران که انسان به آنطرف ابحاردر تاریکیها درآنجا روشنائیها را باید پیدا نماید. ریاضی  به معنی درتعادل قرار دادن معلوم ها و مجهول ها:معادلات الجبری،یک مجهوله دو مجهوله و سه مجهوله ویا معادلات درجه یک ، درجه دو، درجه سه.

اعداد زینه است که گذاشته شده اززمین به سوی جهان کیهانی برای انسان که درمیدان 10 به توان7 وازروی بام ذره به سوی عمق ذره داخل درمیدان 10 به توان 10 تا درتاریکیها روشنائیهارا دریافت نماید.

سلسله اعداد وسیله بازی اند که با علامات مثبت ومنفی،ضرب وتقسیم، مد وجذر، مساوی همه خوبیها، بدیها، دستاوردها ، ناکامیها، پیشرفتها، عقب رفتنها، حوادث ناگوار وگواررا به حساب فرد، گروه آنطرف علامه مساوی قرارمیدهد.

دررابطه به مسایل انکشافات علوم وتکنالوژی معاصریاداورمیشویم که همه سنگ بنای رشد انسان ازجهان آدمیت به دنیای انسانیت همانا ریاضی بوده است که انسان را ازمغاره بیرون آورد تا درسطح مهتاب برساند.همین انسان ثابت ساخت که مهتاب بیش ازسنگ وخاک چیز دیگری نیست. برنا حق  چهره دختران زیبارخان روی زمین را به خاک وسنگ مهتاب مالیده اند.

خداوند عالم بشریت روی زمین را قادربه آن ساخت که به همت ریاضی، قانون جازبه، سرعت درهوا ، جریان برقی، نفت ، زمان ومکان را در داخل یک سیستم بشکل بهم پیوسته درمحاسبه دقیق درآورند. فاصله 12000 کیلو متر را ازکابل الی مکه معضمه زمانی که یک مؤمن مسلمان آرزوداشت ودرخیال می پرورانید، روزی فرا خواهد رسید که این فاصله را تابه کعبه شریف در مدت کوتاه  سفر کرد. جمع ازحجاج را همزمان انتقال میدهد. این آرزو برآورده شد. ملا مشک عالم محاسبه خودرا داشت که گفته بود بنام امیرعبد الرحمن خان خطبه نخوانید؟ ولی این محاسبه را مدنظر نگرفته بودکه امیرعبدالرحمن خان برای قتل نخبگان کشورخودچک سفید را ازروس تزاروبریتانیای کبیربدست آورده بود.  

اگرمحاسبه نباشد چطورمیتوانند بعضاً مسؤلین چپاول گران مسلمان ما ازسفرکابل الی مکه معظمه صاحب ملیونها دالرشوند. این محاسبه است اداره هوا شناسی را مؤظف میگرداند که ازین به بعد سنجش ومحاسبه را ازنظر دورنه اندازند که باردیگر راکبین درشاهراه سالنگ درکام برف کوچ فرونروند،ویا طیاره کام ایردرسلسله کوههای هندوکش ناپدید نشوند. تا ازین به بعد این نوع  بی تفاوتیها دولت اسلامی ساخت ایا لات متحده امریکارا بدنام نسازد. 

 به اساس محاسبه خطوط هوائی طرح ریزی گردیده اند. پیلوت این محاسبه را باخود داشته میباشد که به کدام ارتفاع پرواز نماید وحد ومرز ارتفاع را دقیقاً بسنجد که ازاتموسفیر زمین بیرون نشود.این محاسبه را داشته باشد که ازخط هوائی یک ملی متر انحراف نکند که خطر دارد.

به اساس محاسبه جاده ترافیک همیش قابل کنترول میباشد. درکجا ودرچه وقت دریوربه کدام سرعت موتررا بچلاند تا که ازخطر تصادم وچپه شدن موترها وتلفات مردم جلو گیری بعمل آید. 

 اما برخلاف در افغا نستان تحت زعامت موجود بیشتر ازجبهات جنگ حادثات ترافیکی از مردم قربانی میگیرد.

اگردریک اجتماع جنبش سیاسی را موتورفرض نمائیم وتاریخ را به حیث حافظه اجتماع درنظربگیریم پس  فعالان سیاسی  نقش دریوران را به خودمیگیرند.این نخبگان اندکه برای فعالان سیاسی دراجتماع خط وجاده پیشرفت وترقی می آفرینند.

ژاژکانتور: جوهرریاضی درآزادی نهفته است.این علم فارغ ازتمام سیاستهای جهان به توسعه خود ادامه میدهد وبرخلاف سائر موارد توسعه با اقبال جهانی مواجه است.

نخبگان یک کشور میدانند ریاضی دارای فلسفه مربوط به خودش است،حدومرز وموقف خودرا میشناسد ومنطق کوبنده وبرنده دارد. ریاضی به اساس منطقی که دارد میگوید

                                 جوهرم درآزاد بودنم نهفته است.

هیچگاه نمی پرسم که توکی هستی وکی بودی؟؟ می پرسد تو کسی که به مردم خود وعده داده وتعهد سپرده بودی هرآنچه که درخط مشی سیاسی تو قید شده بود آنرا ازتو درمسیرجست وخیز خود ت برایش ارزش میدهم.ازنظرریاضی،ریختن برف بام با لای بام همسایه جوازنیست، اگردعوای حل ناشده قبلی درمیان بوده باشد روی کدام حق((سرنوشت رفیق، دوست، مردم)) به معامله قرارگرفت، باید گفته شود که درین معامله اراده ملی دخیل نبوده است.آنکه کرده است بیگانه بود.اصلاً ریاضی خطا و اشتباه را نمی پذیرد. 

  توکه با لای خوشه چین عصبی هستی، باش، پروای تورا ندارم،ازدندان خائی هایت هم بی خبر نمی باشم، میدانم که ازهیچ نوع اقدام درمورد من دریغ نمی کنی، یک مراتبه خودرا درآئینه وجدان خود ببین، برای ملت چه دادۀ که ازش میخواهی، دلم برای فرزندان تووخانواده تو میسوزد هرلحظه بخاطر اعمال نا درست توشرمنده هستند.

ایلک وچغل همکاریکدیگر اند

روزمحاسبه

چغل کته می بیزد

باردوم

ایلک میده می بیزد

درروی زمین، تودۀ خلق

از شخصیتهای

 بی غل و بی غش

 یارهمد یگراند

ایلک و چغل،چلوصاف ازخانواده جنبش فلتراند هریک ازینها دراجرای وظیفه صادق میباشند، شی اضافی را که به صحت ضرردارد ازمیان، گندم، آرد، برنج ومایعات جدا میسازند.

                                    مثبت مثبت است منفی منفی

  ریاضی گفت:درینجا وظیفه من درنقش محاسب است من سوداگرزمان میباشم  من سردوراهی گذشته وآینده قرار گرفته ام آینده به نسیه داده نمیشود. نقد خریده میشود.دربدل نقده برایت می فروشم  حاصل کار تورا به سنجش میگیرم که بعد ازان بشریت کارهای بعدی خویش را با استفاده از تجارب گذشته عیارمیگرداند. کسانیکه یکبارزیربارسرنوشت ملت زانوزدند باردیگرقامت راست کرده نمیتوانند. 

  مگرآن منجی((سرخ)) که جنبش عیاران آ نرا تافته وبافته اند برای نجات کشور ازاسارت ننگین به حیث کمربند مردان رزم و پیکارهمه بسته و دسته را دریک صف واحد گرد می آورند.

عیاران هرگزهویت ملی خودرا ازدست نمی دهند. ازمنافع ملی یک سانتی متر گذشت نمی کنند. عیاران آنچه را برایش بیشتر ارزش میدهند این است که میگویند که زبان مشترک مان با توده ها ازیک حلقوم خونین است.

  ریاضی میگوید تابع هیچ علم نمی باشم همانطوریکه  موجودات زنده منشه حیات خودرا ازآب می یابندهمه علوم ارزش ورنگ بوی حیات خودرا ازمن میگیرند.  

  عیاران با ناموس با وجدان وثابت قدم کفایت مینماید که درسراسرکشوربه حیث خدمت گاران واقعی ملت نقش خویش را ایفا نمایند.

بلی! با لب خشک بٌرکرده نمیشود.تا نباشد چیزکی کس نگوید چیزها      

ملخ مزرعه را مورد حمله قرارمیدهد. مگرساج در نقش عیار برای قلع وقمع ملخ ویرانگرکمرهمت می بندد. 

  دراجتماع عیاران همان رنگ بو لذت دارند که خصلت آب های معدنی است. عیاران در اجتماع همان صفتی را دارا میباشند که ریاضی حقیقت خودرا به کرسی شانده است به دنیای ساینس و تکنا لوژی ارزش بخشیده است. عیاران کسانی اند با خصلت ازاد منشی خود شان ارزش جامعه افغانی را در سطح ملی و بین المللی معرفی مینمایند.بعضاً حلقات و احزاب سیاسی، درمغزچیزی ندارند ازمعده خود شان مطالب را زیر چطر ابر سیاه مورد بررسی قرار میدهند.

با حقارت گر ببارد بر سرت باران دٌر

آسمان را گو برو بارنده گی در کار نیست

 

زنـــدگی آزادی انســـان و استقــــــــلال اوست

بهـــــر آزادی جدل کن بنـــــدگی در کار نیست

نمی گویند ازهمین ابر سیاه در زمین ما گژدم وغندل می بارد. با اتکا به آزاد بودن ریاضی جنبش عیاران همیش گفته اند که آزادی برای انسان شدن وانسان بودن معنی می بخشد. کسانیکه تن به اسارت داده اند ومیدهند درجمله انسانها به حساب نمی آ یند. اینها همیش معده شان فعال تربوده است نسبت به مغزشان.اگرگاو قوی اتومی درزمین ماه آمده است که کاه بخورد شاخ به تودۀ خاک گورمیکند، با پای خود خاک را کش کرده به سینه میزند. درمقابل گاو های اتومی دیگر فیش فوش میکند. درجاهای مهم سرگین میگذارد. اگرحضورامریکارا درافغا نستان گاو فرض کنیم حامیان آنرا درافغا نستان به حیث کنه گاو،سرگین گاووغیره میشناسیم زمانی که گاورفت نه سرگینی به جا میماندنه کنۀ((مرغ کم،گنده گیش کم)) با این حال برای این گاومهاجم باید بداند که احساسات ضد گاواتوتمی دربین مردم فراوان گردیده است.رفتنت بهتر است. تو نمی توانی گاوهای اتومی دور بغل را  بترسانی .این حق ملت افغا نستان است که درسطح ملی و بین المللی سیاست های خودرا به اساس همبستگی ومنافع مشترک کاملاً مساوی با دوستان دوستی نمایند با دشمنان از مدارا پیش آیند تا در بلند مدت دشمنی جای خودرا به دوستی ها تبدیل نماید.دوست بودن و همبسته بودن با حقوق مساوی روی منافع متقابل بالاتر ازهرگونه سیاست گذاری ها خواهد بود.علم ریاضی شکایت کنان میگویدکه گله ام ازآن عده اشخاص نیست که ریاضی خوب نخوانده اند اگر خوانده اند البته بخاطری خوانده اند که موفق شوند نخوانده اندکه ارزش خودرا ازدید ریاضی به کرسی بنشانند. کسانیکه ریاضی خوانده اند ومیدانند چرا دقیقاً ملتفت نمیشوند؟                                                                          

  کنون که پای آزادی انسان بنابر هدایت محاسبه یا آقای ریاضی در میان کشیده شده است سری میزنیم به منبع ذیل که چه تحفه ای را به خوانندگان عزیز آزاد اندیشان در لوح انترنت گذاشته است خانه اش آباد باشد خودش سرفراز.

منبع سي پي اچ تئوري
http://cph-theory.persiangig.com 

 

پيشگفتار:

انسان، اين جزء كوچك جهان هستي، تن بر بستر خاك دارد و جان در هواي پرواز به ملكوت اعلا. از آغاز، زيستگاهش را تنگ يافت و درخواستي فراتر از كيهان داشت.

 نه در زيستگاهش آسوده بود و نه توان كوچ به جايگاهي برتر از خاك داشت. از يورش ددان، ترسان بود و از خشم طبيعت بيمناك. اما در دامان طبيعت آزاد بود و دشمن عيان. از ترس گرسنگي به انبان كردن آذوقه پرداخت و از بيم درندگان حصار ساخت. روستاها  شكل گرفت و قبيله ها تشكيل شد. و اين آغاز اسارت انسان بود در زنداني كه تمدنش مي ناميم و امروز در اوج پيشرفت و شكوفايي آن هستيم

نخست قبيله ها به غارت يكديگر پرداختند و كشتار جمعي همنوعان شروع شد. حكومتها شكل گرفتند، مانع يورش قبايل به يكديگر شدند. اما خود به تجاوزاتي گسترده تر پرداختند و خون ريزي ها بيشتر شد. هرچند بهانه ها متفاوت بود، اما انگيزه ها يكي بود، چپاول دارايي ها و بهره كشي از مغلوب. هرگاه مغلوب از پرداخت خراج باز مي ايستاد، به تيغ خشم غالب نزديكتر مي شد

اين سنت شوم در روند تاريخ بر انسان تحميل شد و آسايش و آرامش از زندگاني او رخت بر بست. روزي ديگر قدرتمند ضيعف شد و سرنوشتش از باجگير به خراج پرداز بدل گشت. نه قدرمتدان آرامش و امنيت داشتند نه مردم عادي به آسودگي زندگي سپري مي كردند. تمام اين نگون بختيها زاييده ي تفسير نادرست از تمدن و برداشت غير واقعي از قدرت و عدم شناخت انسان و توانايي ها و نياز هاي واقعي انسان است. اما توضيح و تشريح موارد ياد شده از حوصله ي اين نوشته ي كوتاه خارج است.

هدف اين نوشته، اشاره اي كوتاه به تمدن و نقش آن در زندگي انسان و حقوق انسانها، مستقل از مليت، نژاد و اعتقادات مذهبي آنها است. در اينجا بدون در نظر داشتن حكومتي خاص و مستقل از هرگونه گرايش ايدئولوژيكي در يكطرف پديده اي به نام تمدن داريم و در طرف ديگر موجودي به نام انسان كه وارث، تداوم بخش و تكميل كننده ي آن است.  بايد ديد اين تمدن (بويژه بخش فناوري آن) چه حقوق و امكاناتي را از انسان امروزي و آيندگان سلب كرده و در قبال آن چه وظايفي دارد و چگونه بايد حقوق پايمال شده ي انسان را جبران كند.

 

 

+++++++++++++++++++++++++

قسمت اول

دیدن منظره های جهان حیوانات علی الخصوص زمانیکه ماهی های دریا به خلاف جریان آب پرش مینمایند بی خبر ازانکه چه حالی سر شان می آید. راساً لقمه دهن خرس میگردند.

خار دل است.

 فرار گاوهای وحشی برای نجات جان شان ازچنگ شیر جنگل متفرقانه ازراه دریا بی خبر ازانکه چه حالی سرشان می آید دردهن تمساح فرو میروند.

خاردل است

دیدن منظره های دلخراش حال واحوال کشورخارچشم است، اکستریمستها خارهای بغل اند قدم زدن درکشوراشغال شده چون افغا نستان خارپا است. بشنوی وهیچ گفته نتوانی که خاک پرازیورانیوم هلمند دزدانه ازطرف شب ذریعه طیاره انتقال میگردد خاردل است. منظره های دلخراش وقایع وحادثه های جانگداز،خارچشم، خاربغل،خارپا وخاردل جمعاً چکش کوبنده میشوند برفرق  انسانهای آگاه این ا نسانهای آگاه ازخود می پرسند تا به کی منتظربود بیگانگان هرروز مردم عذاب دیده و بلا کشیده مان را روی گلیم ماتم می نشانند و میگویند که

اگر مایه زنــدگی بنــدگی است

دو صد بارمردن به اززندگی است

 بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم

 برون سر از این بار ننگ آوریم

                        «فردوسی»

 

یکی از شخصیت های فرهنگی، هموطنم از جمله فرهنگیان کشورصاحب قلم و کتاب برای من بگفت که بند بند مقاله های توآهنگ دارد،واقعاً که این آهنگ صدای مردم است صدای ملت است، آهنگی است که از دلهابیرن می شود به کوه ودشت دره پیچ خورده ازلای حس شنوائی به دلها می نشیند آهنگ مقاله های خودت چنان طنین انداز است که هرشنونده را شوک داده ازنا خود آگاهی بسوی خود آگاهی رهنمون میسازد.انسان را تکان میدهد وبه خود می آید که این آه سوزان بیانگر همه درد هائی است که راه علاجش را تا به حال نیافته است.                                                                                زمانی که امپراتوری روم روی نیم کره زمین حکم میراند درفراز این حکم روائی ابرهای تیره وتارسایه افگنده بود همه در صدد روشنائی بودند که ازین تنگنای وحشت قرنها عبورکنند،بناً مارکوپولوی سرگردان راه سفربه سوی خراسان درپیش گرفت، جای که آتش ظلم و استبدادبه آسمان بالا میگشت هدف ازسفرمارکوپولوبرسرزمین خراسان این بوده است که چگونه میتوانند اروپائیان با استفاده از فرهنگ، خرد، آثار، منابع خراسانیان  از زیرسایه خرافات ها وموهومات کلیساهای روم  خودرا بیرون بکشند اروپای غرق در فساد بد بختی را که جان صدها فیلسوف ودانشمند را گرفته است.طبق پلان مارکو پولواز صفرهای پرهزینه وخطرناک توانست که ازجهان عشق به خرد خراسان مطالبی را به اروپا(( روم)) انتقال دهد و بگوید که به غیر از اروپا جهان دیگری وجود دارد که درآن انسانها زنده گی دارند نسبت به اروپا ئیان ازلحاظ موقف انسان ونقش انسان در جوامع بشری درموقف بهتری قرار دارند. شمعی را از بازار علم وفرهنگ خراسان زمین به اروپای غرق درفساد وحشت قرن به حیث سوغات انتقال داد. اروپائیان تو انستند  درروشنائی شمع خراسان  درسیاست بازنگری نمایند و انقلاب فرهنگی (( رنسانس)) رابرپا نمایند.کلیسا را از اداره کشوری بر حذرداشتند راه را برای انکشاف پیشرفت و ترقی هموار نمایند سری میزنیم دربازار علم وفرهنگ خراسان.

بشنو از نی چون حکايت می کند
ازجدايی ها شکايت می کند
کز نيستان تا مر ا ببريده اند
در نفيرم مرد و زن ناليده اند
سينه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگويم شرح درد اشتياق
هر کسی از ظن خود شد يار من
از درون من نجست اسرارمن
آتش عشق است کاندر نی فتاد
جوشش عشق است کاندر می فتاد

وعمرخیام درذهن تیوری می بافت که چگونه بشریت ازین تنگنا ها بیرون آ ید.خيام برای اولين بار فاصله ی زمين تا ماه را با استفاده از هندسه ، جبر و ستاره شناسی ( نجوم )  محاسبه کرد.

ماييم که اصل شادی و کان غميم      سرمايه ی  داديم  و  نهاد  ستميم

پستيم  و بلنديم  و کماليم  و کميم        آيينه ی زنگ خورده  و جام جميم

 

مثلث خيام که به مثلث عروس هم معروف است سالها در معماری و غيره که احتياج به زاويه ی 90 درجه بوده ، مورد استفاده قرار می گرفته است. اضلاع اين مثلث قائم الزاويه  3 و 4 و 5 هستند.

خيام دانشمند بزرگی بود که تمام عمر خود را به تحقيق و کسب علم  ودانش گذراند. اوهمچنين تحقيقاتی در فلسفه  کرده است.

گويند کسان بهشت باحورخوش است     من می گويم که آب انگورخوش است

اين نقد بگيرودست از آن نسيه  بردار    که آواز دهل شنيدن از دورخوش است

 

وسعدی شیرازی معلم اخلاق وادب واستاذ سخن برای شناخت ماهیت انسان دعوت  میداد ومیگفت که

بنی آدم اعضای یکدیگر اند

کــــــــه درآفــرینش، زیک گوهر اند

چوعضــوی به درد آورد روزگـــــار

دگـــــرعضوهـــــارا نمانــــد قـــــرار

تـــوکـــــزمحنت دیگـــران بیغمـــی

نشایـــــد که نامــــت نهند آدمــــی

رحمن بابا این صوفی زمان چه زیبا می سراید با سرایش خویش همه مرزها ی دشمنی را ازمیان بر میدارد با برداشتن این مرزها مقام انسانیت را نگین انگشترجهان هستی میسازد.

زه عاشق یم سروکارمی دی له عشقه

نه خلیل، نه داودزی یم، نه مومند

 ویا

زرحمن حلقه بگوش دتول عالم یم

که اعلی دی که اوسط دی که ادنی 

 فردوسی شهیرنامدارقهرمان ساززمانه ها مرد و زن را به دلاوری و وطن پرستی دعوت میداد

در این خاک زر خیز ایران زمین

 نبودندجز مردمی پاک دین

 همه دینشان مردی و داد بود

 وزآن کشور آزاد و آباد بود

چو مهر و وفا بود خود کیششان

گنه بود آزار کس پیششان

 همه بنده ناب یزدان پاک

 همه دل پر ا زمهر این آّب وخاک

پدر در پدر آریایی نژاد

ز پشت فریدون نیکو نهاد

 بزرگی به مردی و فرهنگ بود

 گدایی در این بوم بر ننگ بود

کجا رفت آن دانش و هوش ما؟

چه شد مهر میهن فراموش ما؟

که انداخت آتش در این بوستان

 کز آن سوخت جان و دل دوستان

 چه کردیم کین گونه گشتیم خار؟

 خرد را فکندیم زین سان ز کار

نبودند این چنین کشور ودین ما

 کجا رفت آیین دیرین ما ؟

به یزدان پاک که این کشور آباد بود

 همه جایش مردان آزاد بود

 در این کشور آزادگی ارز داشت

 کشاورز خود خانه و مرز داشت

 گرانمایه بود آنکه بودی دبیر

گرامی بٌد آنکس که بودی دلیر

نه دشمن در این بوم و بر لانه داشت

نه بیگانه جایی در این خانه داشت

از آن روز دشمن بما چیره گشت

 که مارا روان و خرد تیره گشت

 از آن روز این خانه ویرانه شد

که نان آورش مرد بیگانه شد

چو ناکس به ده کد خدایی کند

 کشاورز باید گدایی کند

 به یزدان که گر ما خرد داشتیم

 کجااین سرانجام بد داشتیم

 بسوزد در آتش گرت جان و تن

 به زندگی کردن و زیستن

 اگر مایه زندگی بندگی است

دو صد بار مردن به از زندگی است

 بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم

 برون سر از این بار ننگ آوریم

شعرفردوسی ترجمانی دارد که اروپائیان ازما خراسانیان بسا مسائل را  گرفتند وبه حیث چراغ ورهنما های بعدی خود قرارداده بودند وازان درآزادی ،آگاهی، خرد ورزی. به نحو احسن استفاده لازم بعمل آوردند.    دانشمندان بعدی اروپائیان هم با حفظ احترام به مقام(( انسان)) دانشمندان شرقی چون گاندی فقید رهنمودهای درلوحه قرنها نوشته اند که باید ما شرقیها هم ازآنها الهام بگیریم و بدانیم:  ببینیم که اروپائیان ازخراسانیان شمعی را گرفتند چراغی واپس داده اند. ما باید که درروشنائی این چراغ راه خود مان را دریافت نمائیم.

انشتین نوشته است-

 دوچیزرا پایانی نیست: یکی جهان هستی ودیگری حماقت انسان- البته در مورد اولی مطمئن نیستم ولی درمورد دومی شکی ندارم.نویسنده برآنم که درمورد اولی اراده خدا دخیل است. درمورد دومی مینگارم که جهان سرمایه به دنبال احمقان سرگردان میباشند. با تادیه یکی دوتا شرینی گک احمقان را اجاره میگیرند همه هست و بود کشوررا ازشان می دزدند.این حماقت گری دروازه دولت مردان گذشته وحال را دق الباب مینماید.واقعاً که گرگ، پلنگ،شیر، درمیان جنگل به دنبال شکارخود، آهو، گاو،خر،علی الخصوص خرابلق میدوند. وجهان سرمایه درکشورهای عقب مانده به دنبال احمقهای وطن فروش  میدود.   

جای دیگر انشتین نظریه میدهد که انسانهای با هوش مسایل را «حل» میکنند ولی نوابغ آنها را« اثبات» میکنند.

بلی!نبوغ توده های بی دفاع عبارت ازقربانی بی شماری است که حوادث فرمایشی ازآنها همیش گرفته است این را میگویند اثبات قضیه.  اما انسانهای باهوش ازمیان جنبش عیاران قضایا را اول تعریف، تحلیل، تجزیه نموده وبعد میگویند که عیاران قادربه«حل»مسایل اند. 

 

 


بالا
 
بازگشت