شاعر نخودی، شعر بیخودی

 

دکتر بیژن باران

 

آیا شعر ترکیب کلمات، تسلسل فکرها، کشف بیانهای نو بر اساس فکرهای کتره ای در تطابق با  مشعر، منطق، و اقعیت، تجربه، عینیت، حس محیطی است؟ یا تمرین آلیاژی از فکرهای فردی و بیان سنتی دیگران، یا بازی باکلمات؟ بازی با کلمات در روانکاوی هم با آزمونهای تداعی بوسیله جدول ثنوی بکار می رود. تا روانکاو به عمق فکری مریض با دادن سرنخهای بیرونی کلامی و گرفتن پاسخهای متقابل به کنه فکر مریض پی ببرد.  

شعر کتره ای با نداشتن موضوع/ وحدت نه نام داشته نه ساختار منطقی.  زیرا تسبیح چند فکر کتره ای است. این نوع شعر را بسختی می توان با شاعران گذشته مربوط یا همسنخ دانست. شعر کتره ای یا نخودی با کمی مهارت زبانی شاعر خود را شعر جا می زند. زیرا شعر نخودی نثر است که تقطیع بصری پله گانی روی صفحه کتاب گرفته؛ حاوی عاطفه، صمیمت، احساس نمی باشد. یک تمرین تحریر فکرهای کتره ایست گاهی در سطح مشعر با بازی زبانی آمیخته می شود. 

بیان 65 % عواطف و 35% زبان است. شعر حاشیه زبان را عمده کرده؛ عاطفه را که صمیمیت شعر را می رساند نادیده می گیرد.  زبان بازی و حرافی را هر دکه داری برای عرضه اقلام بنجل خود بکار می برد. 

با فکر کتره ای در بیان میتوان از چینش کتره ای مستقل از دستور زبان، کلمات را شبه- دستوری در سطر شعری کاشت. لذا مشعر بنا به سلیقه خاصان محفلی، شعر کتره ای را با برخی بازیها، پازلها، ترکیبات صوتی/ بصری می آمیزد. پس این بازی کلمات توان اجتماعی قوی نداشته؛ در سطح محفل مشروب و بنگ می ماند. لذا در اجتماع گروهای پراکنده ظرف چندین سال 1000 تا از این کتاب را خریده، برخی صفحات را خوانده، آنرا ترک می کنند. این نوع شعر به دانشگاه، به سطح تخصصی، نقد، ترجمه نمی رسد. در واقع شاعر کتره ای سقط جنین شعری است که سریعتر از موعد نشر می شود.  بهرجهت شاعر مقداری فک و فامیل، دوست و آشنا، همپالگیهایی دارد که در دیدار آنها خود را شاعر اصلی جا بزند.  

خواننده شعر نخودی چیزی از انسانیت، شخصیت، علایق شاعر نخودی در خود نگه نمی دارد. نام یا عکسهای مکش مرگ مای او بفور پخش می شوند. در این عکسها او مانند pimp در کازینو خود را صاحب سبک تبلیغ میکند. این چه سبکی است که یک و نیم نفر پیرو دارد؛ این چه سبکی است که در زبانهای اقوام دیگر قرینه ندارد. نه گذشته ای دارد یا آینده ای و نه اقران و امثالی در غرب یا شرق. اگر منم زنی و خود شیفتگی شاعر را کنار بگذاریم شعر نخودی زود فراموش می شود.

اما خواننده شعر نخودی کیست؟ بیشتر محصلان دبیرستانی تک زبانی اند که چاچولبازی شخصیتی شبیه شاعر نخودی دارند. این ها هم دمدمی مزاج، تنبل، خوشگذران اند که دور و بر شاعران نخودی برای خوشگذرانی غروبی، شبی، تعطیلی می پلکند؛ دُمی به خمره زده قربونت برم، تصدقت، فدات شم، جون بهم تعارف می کنند. برای هم شعر می خوانند؛ گریه می کنند، خنده می کنند.   

شاعر حاشیه نه تنها شعر تعهد ندارد بلکه شخصیت متعهد اجتماعی هم ندارد که به دیگری کمک مالی، فکری، مبارزاتی کند. او نه بضاعت و معلومات آموزشی دارد نه سخاوت برای خمس و زکات به مستمندان. او مازاد درامد خود را خرج بنگ، مشروب، خوشگذرانی می کند. او از هر فرصتی برای تبلیغ شعر خود استفاده می کند. آیا این رفتار منشاء در شخصیتی با عارضه های جبن، خودشیفتگی، تنبلی دارد؟ 

شاید بفارسی شعر بیخودی و شاعر نخودی صفات بهتری باشند تا شاعر حاشیه و شعر کتره ای. شعر بیخودی هیچ مرجعی جز خود ندارد؛ نه در گذشته ادبیات فارسی و نه در گستره جهانی. به هیچ سبکی وصل نمی شود؛ شعر کتره ای معلق است. باید پرسید در منطقه خاور میانه که استادان تخصصی در علوم و دانشگاهها با 22 سال تحصیل، 10 سال تجربه و تحقیق در سطح جهانی بمثابه استادان معمولی دانشگاهی اند چه گونه یک شاعر نخودی سطح دیپلم دبیرستانی مانند دیگر مستبدان منطقه خود را تافته جدابافته از دیگران، علامه دهر، ژنی ادبی جا میزند؟

 پس  از نظر عینی و منطقی شاعر نخودی که خود را نخود هر آش می کند محلی از اعراب در ادبیات مانا و غیرجنجالی ندارد. لذا باید شخصیت او را مداقه کرد. شاعر نخودی ارزش بررسی آثارش را ندارد؛ ولی اگر سمج و سرتق باشد با پررویی به شعر تعهد هجمه میکند. آنگاه چون توجه می خواهد جلب کند باید نه برای اقناع و مجاب کردن او که مریضی روحی است بلکه برای خیل جوان همسنخ او که شاید چندتایی تحت تاثیر قرار گرفته اگر استعداد ادبی دارند در راه تولید آثار مانا باشند.

براهنی، کدکنی، نوری علاء چند صفحه در باره شگردهای شعری شاعر نخودی نوشته اند. ولی آنها با پیشفرض صمیمیت و صحت شخصیتی شاعر نخودی معیارهای سنتی مانند تحت تاثیر فلان شاعر غربی سن ژان پرس یا خورخه .. بکار برده اند. این خطای مهلکی است. زیرا شاعر نخودی نیاز به استمالت بالینی دارد نه نقد آثار شعری. کنش اجتماعی او گواه بر این نیاز - اگر نه دارویی ولی مشاوره ای- می دهد.

باید در شخصیت کودکی، نوجوانی، میانسالی، پیری او غور کرد. او که داعیه موج و سبک آوردن دارد چند شاعر دنباله روی موج و سبک خود را می تواند نام ببرد.  نشان دهد که آثار آنها با شعر کتره ای او قرابت/ نزدیکی دارند. واشکافی شخصیتی در جستاری دیگر دنبال می شود. در طول حیات کمینه 3 مورد از حالات زیر در او دیده می شوند:

1- بیمار احساس خودبزرگ بینی می کند. یعنی احساس مبالغه آمیز و اغراقی راجع به اهمیت، نیرومندی، معلومات، هویت یا امکانات خویش می کند. 2- فرد بیمار احتیاج زیادی به خواب ندارد. مثلا پس از چند ساعت خواب با رفع خستگی از جای بر می خیزد. 3- بیمار بیش از حد معمول حرف می زند. او احساس می کند که باید به حرف زدنش ادامه دهد. 4- افکار فررار و حرف در سطح با چند لغت یا اسم خارجی پراندن. او پشت سرهم وراجی می کند؛ فعالیت مثلث بروکا در نیمکره مغز چپ.

افکار او از شاخه ای بشاخه دیگر می پرد. محتوای آنها همواره تغییر می کند.  تا جایی که ممکن است صحبت شخص بصورت نامربوط و بیسروته درآید. 5- حواس پرتی- یعنی تمرکز حواس فرد بیمار خیلی راحت بسوی مسایل بی ارزش یا کم ارزش دور و بر او کشیده می شود.  تا جایی که تمرکز نداشته؛ حواسش همواره پرت می شود. گاهی فراموشی اپیزودیک یا جعل خاطرات او با گفته دیگران در تناقض می افتد.

 6- زیادتر از قبل به انجام کارهایی با اهدافی مشخص می پردازد. مثلا در معاشرت با دیگران، در شغل، مدرسه، یا در مسایل جنسی. جوش و خروش روانی و حرکتی پیدا می کند؛ گویی شخص در پوست خود نمی گنجد روی پایش بند نمی شود. 7- زیاده از حد بکارهای لذت بخش می پردازد. کارهایی که احتمال زیاد هست عاقبت ناخوش آیندی داشته باشند. مثلا پوشاک رنگ وارنگ بتن خود آویزان می کند. ژستهای ننه من غریبم در دروبین رسانه ها می گیرد. ویرش به لذتهای شهوی، جنسی، موادی، ظاهر خود می دارد. {۱} 

 ادامه دارد..

 

 

 


بالا
 
بازگشت