نصـــیر « سهام »  

 

 

گلبرگهایی از فلاخن ابریشمین شعر

 

 

 

اینک پس از سالها انتظار؛ گزیده ای از ا شعارفضل الله« زرکوب »، بزرگمردی از تبار شعر و ادب ، زیر نام « سنگ فلاخن » آراسته به زیور چاپ شد .

 میتوان گفت هر آنکه با ادبیات و شعر فارسی دری سر و کاری داشته باشد ، با نام و جایگاه ادبی زرکوب آشنایی دارد زیرا از چهار دهه بدینسو اشعاروی زینتبخش صفحات مجلات و جراید کشور بوده است . اینکه چرا زرکوب تاهنوزدر چاپ ونشر مجموعهء شعری اش تاخیر روا داشته و از چنین اقدام شایسته ای دریغ ورزیده بود ، همچنانکه خودش نوشته است « سوال برانگیز است » . به هر حال ؛ در روزگاریکه هر شعر نافهم علم سرایش شعر بلند کرده هر پرت و پلایی را به نام شعر نشر میکنند ، چاپ ونشر « سنگ فلاخن » هدیهء بزرگیست به اهل ذوق و دوستداران شعر و ادبیات.

با زرکوب همدرس دورهء دانشگاه بوده ام و با شعرش آشنا از همان روزگار. افتخار دوستی اش را تا این دم دارم و همواره مورد نوازشش قرار میگیرم  . اگر بگویم که وی دانشجویی بوده است از برازنده ترینها هیچگونه زیاده روی در حقش نکرده ام . سطح فهم و درکش از ادبیات نه تنها بالاتر از همدوره ها و همصنفانش که بالاتر از بعضی استادان آن دوره بود . با اینکه پس از اتمام دورهء تحصیل به کادر علمی دانشگاه راهش ندادند اما با پشتکار و زحمتکشی که خصلت اش است ، توانست به تحصیل بیشتر ادبیات در ایران بپردازد و گواهی نامهء ماستری در زبان و ادبیات را به دست آورد . وی پس از پایان تحصیل همزمان با فعالیت های ادبی ـ فرهنگی ، مدتی به تدریس ادبیات در شهر مشهد پرداخت . زرکوب با عده ای از یاران فرهنگی اش « انجمن شعرای مهاجر افغانستان » را اساس گذاشت وبا برگشت به وطن در سال  سیزده هفتاد و دو ، در همکاری با گردوهی از فرهنگیان ولایت هرات در باز گشایی « انجمن ادبی هرات » نقش سازنده داشت و کار های پر ثمری را انجام داد تا اینکه روزگار از او نیز سنگ فلاخنی ساخت.

اشعار زرکوب از همان روزگار نوجوانی اش خوب به دلها چنگ میزد . بیشتراستادان ما به این باور بودند که وی خوب و پخته شعر میسراید . خودش نیز کم سرودن و بهتر سرودن را دوست داشت و تا هنوز دوست دارد .

« سنگ فلاخن » را زرکوب عزیز بمن هدیه کرد ، چه هدیهء بزرگ و ارزشمندی . آنرا خواندم و بار دیگر سه دههء آخر زندگی خودو هموطنان خود را در آن به تماشا نشستم . شاعر اثرش را که بقول خودش بیشتر محصول سالهای اخیر است ، چون « نگارهء » به « کودکان بی سرپناه سرزمین بی سردار مان » ، بدان امید که جای پای اشکهای شانرا در آن بیابند ، پیشکش کرده است .

کتاب که در تهران از سوی بنگاه نشراتی عرفان چاپ و نشر شده است ، قطع و صحافتی زیبا دارد . طرح روی جلد وبطور خاص ویرایش و صفحه آرایی اثر که بوسیلهء شاعر و ادبیات شناس نامورجناب محمد کاظم « کاظمی » صورت گرفته ، به محسنات آن افزوده  است . درین مجموعه گزیده هایی از غزل ، مثنوی ، رباعی ، دوبیتی و اشعار آزاد سراینده را میشود به خوانش گرفت .  از لحاظ محتوا ، همانگونه که اشاره رفت ، اثر آینه ایست از روزگار بد بیاری مردم و وطن که همه اش درد است و غم و همه اش سوگواریست و ماتم .

« چه بختی است ما را ، همش بد بیاری

چه رختیست ما را ، همش سوگواری »

زرکوب بدبختیها و بد بیاریها و مصیبت هایی که عامل در بدری و آوار گی مردم شدو هرکه را چون سنگ فلاخن به یک گوشهء از جهان پرتاب کرد ، از نام مادر وطن در غزلی زیر نام « مادر گفت » که با این بیت آغاز میشود ، به نیکویی تصویر کرده است :

« گفت مادر سخن از درد و ، به چشم تر گفت

قصهء ناخلفان ، شیر خطایان برگفت »

در مجموعهء « سنگ فلاخن » زرکوب سعی کرده است که اگر از یکسو درد ، رنج ، مصیبت ، آوارگی و دربدری هموطنش را فریاد کند ، از سوی دگر آگاهی دادن رانیز از یاد نبرد و در یک چشم انداز میتوان دید که این مامول را سراینده به زیبایی به سر رسانیده است. وی در کلامش مصیبت آوران را که شعله های شرافت در وجود شان مرده است ، با تازیانهء نفرت میکوبدو بالای مردم صدا میکند که ما خود هستیم که در بروی خود بسته ایم تا کسی آواز ما را نشنود . نمونه های زیرین گواهی است به گفته های بالا .

                         « ما را فروختند و چه ارزان فروختند      مثل عروس بی سر و سامان فروختند »

                        « چه وحشتی است که افتاده در جهان شما      نشسته اختر شومی به کهکشان شما »

                        « خدایا چه دردیست این درد جانکاه          که در خانهء خویش بی اختیاری »

و باز میگوید :

                        « در بسته ایم بر رخ فریادهای خویش      زانرو به گوش کوچه صدایی نمیرسد »

                    « دیدیم قامت کج دیوار راو لیک          خفتیم زیر سایهء آن تا شکست و ریخت »  

میتوان گفت که زرکوب درین مجموعه با « گلواژه های پارسی ناب » و با گلبرگهای ناب غزل و مثنوی و رباعی وشعر آزاد یک بررسی دقیق جامعه شناسانه از وضع کشورو مردم ارائه کرده آنانرا به جنبیدن و حرکت کردن فرا خوانده است .

                 « عزیزی شبی گفت : تاکی خموشی          قدم نه ، چه این دست و آندست داری ؟ »

یا :    

               « ای همرهان ! به تاخت برانید باره را         کز ما گذشته اند یکایک سواره ها  »

در پایان باید گفت که این مختصر به هیچ روی قصد بررسی اشعار و نقد اثر را ندارد . نگارش این چند سطر صرف به منظور معرفی کتاب به دوستداران شعر بوده است که آرزومندم این مقصد براورده شده باشد و یاد آوری این نکته را نیزبه زرکوب عزیز ضرور میدانم که چه بهتر میشد اگر این مجموعه از گنجینهء گهر بار اشعارنشر ناشده اش تهیه میشد . در حالیکه نشر این اثر ارزنده را برایش تبریک میگویم آرزو مندم آثار دیگرش بزودی نشر شود تا بخوانیم و فیض ببریم .  

                                                                                                                        نصـــیر « سهام »              

   

 

 

      


بالا
 
بازگشت