نصـــــــــــــــــــیر « سهام »

n_seham@hotmail.com

 

تو مرا ملا بگو من ترا مولوی

با توجه به محفل بزرگداشت از شاعر شناخته شده باری « جهانی » در استاکهلم

انجمن کلوپ قلم افغانان در کشور سویدن در تداوم کارکرد های نیکوی فرهنگی شان ، اینباربا برگزاری محفلی به جایگاه و مقام ادبی  سخنسرای برجسته و شناخته شدهء کشورباری « جهانی » ارجگزاری کرد . تجلیل و ارجگزاری از نخبه گان در زمان حیات شان عملی است بجا و شایسته و چه خوب است که این عمل در بین ما اکنون به یک رسم بدل شده است .

گزارش محفل را در صفحهء ویژهء سایت زیبای فردا خواندم . « شبی با باری جهانی » که بوسیلهء یکی از کار گزاران صفحهء فردا نوشته شده است ، گزارش مختصریست از محفل و اما قابل تاءمل . از خواندن آن طوری فهمیدم که محفل برگزار شده بود برای آنکه تا عدهء دور هم جمع شده به آقای جهانی  به پاس سرایش اشعارش جهانی سپاس بگویند و بر دستش بوسه زنندو او را شخصیت تکرار نا شونده گفته بر جایگاه بلندی بنشانند و اگر کسی چیزکی در مورد کلام و اندیشه اش بگوید ، متهم به عرف نافهم شود . پس از بخوانش گرفتن نوشته های صفحهء ویژه که هر یک از قلم فرهنگیان بنام کشور است ، برآن شدم تا حرفی چند در مورد بنگارم .

میتوان گفت درتمامی نوشته ها برازندگی کار های باری جهانی به حیث یکی از بهترین های شعر معاصر پشتو برجسته ساخته شده است که خواننده میتواند در لابلای این نوشته ها از خلاقیتها و نوآوری های وی در شعر معاصرپشتوآگاهی حاصل کند . آنچه توجه مرا بیشتر جلب کرد وسبب نوشتن این چند سطر شد ارزشیابی چند دوست فرهنگی ما وتعریفهایکه زیاد هم مبالغه آمیز به نظر مییاید .

از داکتر صاحب اکرم « عثمان » آغازمیکنم :

جناب داکتر صاحب در پیام شان به حساب محبت همیشگی که به فرهنگیان و قلم بدستان دارند و همیشه آنانرا مورد نوازش قرار میدهند ، چنین محبتی را نثار جهانی هم کرده اند ولی با یکمقدار زیاده روی . داکتر صاحب آقای جهانی را « رادمردی تکرار نشدنی ، سرور سروران شعر معاصر پشتو و سرتاج شاعران پشتو » خوانده اند . با خواندن این صفات به فکرم گذشت که مگر چه شد « مادر گیتی » را و چه بلایی بر سرش آمد که عقیم شدو از« زائیدن فرزند » دیگری چون باری جهانی باز ماند .

جای هیچ شکی نیست که جهانی از شاعران انگشت شمار دوران خود است ، شاعر قصه ها و افسانه ها ، شاعر رازها و نیازها ، شاعر زاهد ستیز . شاعریست که ورود کامل بر شعرو ادبیات گذشته دارد و از پیشقراولان شعر امروز است و اما اگر بگوییم که فردیست یگانه و تکرا نشدنی در شعر معاصر پشتو؛ مگر اسباب ملالت خاطر شاعران و نویسندگانی راکه دست کم از باری جهانی ندارند ، فراهم نکرده ایم ؟ نمیدانم ، مگر دوران آن نگذشته که « بخاطر بوسه زدن بررکاب قزل ارسلان ،اندیشه نه کرسی فلک را زیر پا بگذارد » ؟ اگر جهانی با سروده هایش جایگاه اینچنینی دارد پس کجاست جایگاه ادبی حمید موشگاف حمزه «شینواری » ، غنی ، سلیمان لایق ، رحمت شاه « سایل » ، غفور « لیوال » ، پیرمحمد « کاروان »  اسحق ننگیال ، کمال الدین « مستان » ، نجم الرحمن « مواج » ، مالک بیکسیار و دههای دیگر با سروده های ناب و دلپذیر شان ؟

همین چند روز قبل در مشاعرهء عنعنوی دکونړسیند که از جانب « ښیګنی تولنه » در کوپنهاگن راه اندازی شده بود ، دعوت شده بودم . در محفل علاوه از تعدادی شعرای بنام و سر شناس یک تعداد جوانان هم شعر های شانرا خواندند. میتوان گفت که هرکدام آنان یک استعداد است وجایشان در کاروان شعر امروز پشتومعین . بدین حساب کمتر پذیرفتنی مینماید اگر کسی را « رادمرد تکرار نشدنی » بدانیم .

کاندید اکادیمسیسن سیستانی هم حرفهای درمورد جهانی داشتند . قبل ازینکه تبصرهء در زمینه کنم، میخواهم تغییرذوق و گرایش جناب شانرا به شعر و ادبیات مبارکباد بگویم . ادارهء یونسکو دو سال قبل را بنام سال مولانا اعلان کرد و به همان اساس محافلی بخاطرارجگزاری به مقام مولانا در کشور های مختلف دایرشد . در دنمارک هم عدهء از فرهنگیان به چنین کاری همت گماشتند و به من وظیفه سپردند تا عدهء از بزرگان علم و ادب را دعوت کنم . بنده در جمع بزرگوارانیکه باید دعوت میکردم از سیستانی صاحب هم به منظور شرکت در مجلس دعوت کردم . جناب شان در تیلفون بمن گفتند که بابا جان این مجلس های شعر و شاعری چه دردی را دوا میکند . سعی کنید یگان کار سودمند دیگری بکنید . من اهل شعر وشاعری نیستم و خوش هم ندارم در چنین مجالسی شرکت کنم . ( البته به حساب شناخت قبلی ایکه من و سیستانی صاحب از گذشته ها داشتیم ، این حرفها را بمن گفتند. ) آرزو میکنم علاقمندی سیستانی صاحب به شعرا و آفریده های ادبی شان دوام دار بماند و وسعت پیداکند .

سیستانی صاحب با باری جهانی چه کرد ؟

قبل ازمحفل جناب سیستانی شعری از باری شنیده بود که : « پښتنو بیړی دوبیږی ژغ می آوری » و چنان زیر تاثیر این پارچه قرار گرفتند که به قول خود شان اگر جهانی آنجا میبود دستش را بوسیده به چشمان خود میمالیدند . از نظر سیستانی صاحب این پارچه « بسیار بسیار عالی و منحصر به فرد جهانی حکم شیپور بیداری در گوش افغانان از خود راضی را دارد . »

خدمت چناب سیستانی صاحب عرض شود که درست است این شعراز آقای جهانی است و منحصر بخودش هرکس بالای آن دعوا کند دعوایش با طل است ( همانطوریکه ما بالای چوکی های مکتب مینوشتیم ) واما مضمون آنرا نمیتوان منحصر به فرد دانست زیرا هستند سرود پردازانیکه قبل از جهانی این غمنامه را سروده اند . فکر میکنم مضمون این دو مصراع از سروده های شفیع « بابرزی » که آهنگهای هم روی آنها تصنیف شده وآوازخوان جوان وخوشآواز محلی بریالی « صمدی » آنرا سروده است با مضمون شعر بالایی همخوانی دارد :

« دوطن د ناوی شال می شو گرو گرو »

ویا

« دګیدړوخوراکه شوه د افغان د غرو زمری »

این دو پارچه شاید از لحاظ کاربرد صنایع شعری هم سطح شعر جهانی نباشد ولی از لحاظ مضمون « آنچه سیستانی صاحب را واداشت تا پنج ، ششصد کیلو متر راه را طی کرده به دست بوسی جهانی برود » همان پیامی را میرساند که در شعر جهانی است .بناء" کمتر جای آنرا دارد که بگوئیم آن شعر منحصر به فرد است .

سیستانی صاحب پیام شعر جهانی را «  بیداری ملی ، ترک دشمنی های جاهلانه و خود برتر بینی های قوم گرایانه » خوانده است . این طرز دید در بررسی فرهنگی و ژورنالیست ورزیده لطیف « بهاند » نیز بازتاب یافته است . وی شعر داستانی جهانی را به چند جویبار تقسیم میکند که یکی از آنها چنین است :

« ملی معنی ته ، ملی غوښتنو ته ، پراخ اوښتون ته او ملی ویښتیا ته لاره پرانیستل »

میخواهم به این دوستان گرامی بگویم که با هر تعریفی که از شعر جهانی و محاسن کلام وی میدهید شاید بتوان موافق بود الا داشتن روح ملی و نداشتن حس خود برتر بینی . ببینید وقتی شاعر و نویسندهء در شعر و یا نوشته اش خود را به نسل برتر از دیگران منسوب میداند ( به قول جهانی نسل شیر و نسل خر ) چگونه ممکن است چنین شخصیتی شخصیت ملی شود وحس برتری خواهی نداشته باشد . فراموش نباید کرد که شخصیت اجتماعی اشخاص جدا از شخصیت ادبی شان به ارزیابی گرفته میشود ، باری این مطلب را در مورد استاد خلیلی مرحوم نیز به عرض رسانده بودم .

اگر سیستانی صاحب باری جهانی را بخاطر شعر یاد شده در بالا سزاوار دست  بوسی میداند ، پس با پارچه شعر « د امریکا د ښکلاګانو ښار کی څه ده یاره » و سرایندهء آن بابرزی که تصویری از گوشه گوشهء وطن ویران شدهء ما بدست میدهد ، چگونه برخورد باید صورت بگیرد . ویا با این شعر شفیق الله « شیفته مل » که از بارش مرمی های سوزان فریاد میکند واز خدایش میخواهد تا جوانان وطنش را در امان دارد .

« سری مرمی وریږی دوطن می ځوانان خپل بچ کی »

ومانند اینان صد ها گویندهء دیگر است که حرف شان حرف سراسر وطن و آرزوی شان برای فرد فرد وطن یکسان است نه مانند ممدوح سیستانی صاحب که تاج سرداری به سر گذاشته کمتر پایش را از قندهار و گرد و نواحش بیرون میگذارد .

و چند حرفی هم با نویسندهء « شبی با جهانی » :  

یکی از کارگزاران سایت فردا در داستانواره ای چگونگی برگزاری محفل را گزارش داده است که قسمتی از آنرا قابل مکث دانستم . او در مورد نقد و پژوهش جامعی که داکتر سیاه سنگ در بر آثار جهانی انجام داده ، نوشته است که «  تاحدودی خارج از عرف بود وجایش در برنامهء بزرگداشت نبود اما عکس العمل خود آقای جهانی در خلال آن بسیار عالمانه و زیبا بود و از تحقیق آقای سیاه سنگ سپاسگزاری نمود »

میخواهم ازین دوست بپرسم که آیا قبل از دعوت مهمانان برایشان خط تعیین کرده گفته بودید که محفل صرف برای شاد باش گفتن به جهانی صاحب ترتیب شده است و کسی حق بررسی و ارزیابی آثار و نوشته هایش را ندارد . اگر دعوت شما با چنین پیامی بوده باشد ، شاید شما حق به جانب باشید و در غیر آن چرا باید حاصل کار دقیق ، کارشناسانه وخیلی هم بجا و بمورد کسی بیرون از عرف دانسته شود . اگر سیاه سنگ هم فقط به توصیف و تعریف جهانی میپرداخت ، مگرآنگاه از عرف بیرون نمیشد ؟ منظور از تدویر چنین محافل مگر همین است که برچسپ های اضافی توصیفی بر کسی زده ویرا به عرش معلی بنشانیم ؟ نمیدانم چرا اینهمه تعارف و بالا بالا زدن ها ؟

برای من جالب است که آقا میگوید « اما عکس العمل آقای جهانی در خلال ... بود » .

جان من چه تصور کرده بودی ؟ شاید اینکه پس از پایان خوانش نقد ، آقای جهانی باید به گریبان داکتر سیاه سنگ خود را می آویخت و با برخورد عالمانه این کار را نکرد ؟

اصلا" کجای آن نقد نادرست است ؟ کاش یکی دو نمونه از نادرستی های آن را ذکر میکردی تا خواننده درمییافت که کار سیاه سنگ بیرون از معیار های نقد ادبیست ؛ آنگاه اگر حکم عرف ناشناسی هم میکردی شاید کسی خرده نمیگرفت. امید وارم خاطرت نرنجد اگر بگویم نقد داکتر سیاه سنگ برازنده تر و کار شناسانه تر از تمامی مطالبی بود که در محفل پیشکش حضار شد.

به هر حال به این نکته توجه ات را میخواهم معطوف کنم که برخورد آقای جهانی به حیث یک شاعر ادیب و نویسنده نه تنها عالمانه که خیلی هم آگاهانه بوده است ؛ چه باری جهانی محافل ادبی زیادی را دیده و اشتراک کرده است وبر خلاف شما ، خوب میداند که مناسبترین جای ارائهء نقد ادبی ، همین محافل است و اینراهم میداندکه همه به این نظر نیستند که « تو مرا ملا بگو من ترا مولوی » . از کجا معلوم که این مولوی گفتن های یکتعداد برای خودش نا خوشایند هم بوده باشد و حرف آخر اینکه اگر بار دیگر چنین محفلی برگزار کردید خوب است قبل از همه به مدعوین گوشزد کنید که هوشدار!! نقد کردن ممنوع است .

                                                                            نصـــــــــــــــــــیر « سهام »

                                                                                کـو پنـــــــــــــــــهاگن

                  سوم اگست سال دوهـــــــــــزارو ده   

 

   

     

 

 

 


بالا
 
بازگشت