یک نفـر باز صــدا زد: سـهـــراب!

کـفـشـهـایم کـو؟

[][]

سـپهری 

کـفـش نگـاریهـای شـامگـاهی

 

 

صبورالله سـیاه سنگ

hajarulaswad@yahoo.com

 

اگـر سایت مـیداشـتم، نامـش را مـیگـذاشـتم: "کـفـش نگـاریهـای شــامگـاهی"، و برخــی سـرگـردانیهـای روزانه ام را در آن چـنین مـیپیمــودم.

نگـاره نخـسـت: به گـفـته همســایه "پا توی کـفـش شـعــرا"

 

به یاد سهــراب سـپهــری

به سـراغ مـن اگـر مـی آیید

نرم و آهـسـته بیایید

مبادا که ترک بردارد چینی نازک پیشانی مـن

 

به یاد احـمـد شـاملـو

کـفـشی به دسـتم

کـفـشی در برابرم

مـن به جنگ کاخ ســپید مـیروم

 

باز هم به یاد شــاملو

گـلوله

به کـفـشی که تو ســوی ارباب افگـنده ای

                             حسـادت مـیکـند

 

به یاد نادر نادرپور

پیزارهـا در آینه هـا نعـره مـیکـشـند

مـا را ز چـارچـوب طـلایی رهـا کـنید!

 

به یاد ســـیمـین بهـبهـانی

چـون درخـت فـروردین پر شگــوفه شــد جـانم

مـن این جفت کـفـشــم را بر چــه کس بیفشــانم؟

 

به یاد لیلا فـروهــر

مـن تو رو قـد خـودت دوسـتت دارم

زندگی مــو روی کـفـشـات مـیذورم!

 

به یاد ازهــر فـیـضیار

اگـر بهـار بیاید، ترانه هـا خواهـــم خـواند

ترانه هـای خوش کـفـشـیانه خواهم خـواند

 

به یاد کاظــم کاظــمـی

چو "زیدی" در قـفـس جــرم ساده خواهم رفت

پیاده آمــده بودم، پیاده خــواهـــم رفت

 

به یاد حافظ شـــیراز

در عـــراقـم تل پاپوش تو در یاد آمد

حـالتی رفت که "ارباب" به فـریاد آمد

 

به یاد مــولانا رومـی

دیدم "نگـار" خود را مـیگـشـت گـرد خانه

بر دسـت کـفـشـهـایش، مـیزد امــا ترا، نه

در پرده عــراقــی، مـیزد به نام ســـاقـــی

آن یار "زیدی" بودش، باقی هـمـش فـسانه

 نگـاره دوم: پس از پرتاب کـفـشـهـای مـنتظــر الـزیدی به روی بوش، در فــروشـگاههـای جهـان چـــه مـیگذرد؟

خـریدار: آقا! کـفـش خـوب دارید؟

فـروشـنده: برای پوشــیدن یا برای پرتاب کردن؟

خـریدار: آقا! کـفـش مـیخواهــم.

فـروشـنده: برای پاهـای خــود تان یا برای روی رهــبران کاخ ســـپید؟

خـریدار: فـرقـش چیست؟

فـروشـنده: اگـر برای خـود مـیخــواهــید، مـیتوانید یک جــوره بردارید، و اگـر برای آنهـا باشـــد، پول یک جوره را بپردازید، دو تای دیگـر رایگـان به شــما داده مـیشــود.

خـریدار: کـفـش مـیخواهـــم.

فـروشـنده: ببخشــید، نمـیتوانم به شــما بفـروشـم!

خـریدار: چــرا؟

فـروشـنده: با این دسـتهـای نازک تا کجا پروازش خــواهید داد؟

خـریدار (رو به خـریدار دیگـر): خــواهــش میکــنم نوبت را رعـایت کـنید. مـن هم اینجــا برای خـرید کـفـش مـنتظــرم.

فـروشـنده (با شــادمانی): آقای مـنتظر! رونق فـروشگـاه از شـماسـت. آقای مـنتظر! قـدمهـا تان روی دیده. آقای مـنتظر! هــر چــه مـیخــواهــید رایگـان بردارید.

نگـاره ســوم: تازه ترین گفت و شــنودها

پرسـش: آقای بوش! کدام نویســنده را زیاد دوسـت دارید؟

پاسـخ: دکـتور محـمـد حـسـن شــرق را

پرسـش: چــرا؟

پاسـخ: کتابش خیلـی زیباسـت: کرباس پوشــان برهنه پا!

پرسـش: و کـدام نویسـنده زیاد بد تان مـی آید؟

پاسـخ: بالـزاک

پرسـش: چــرا؟

پاسـخ: نام کتابش مـاجراجـویانه اسـت: چـــرم سـاغری!

 پرسـش: آقای بوش! کـفـش مـنتظر الزیدی در گوش تان چه گفت؟

پاسـخ: "نشــود فاش کـسی آنچه مـیان مـن و تسـت"

پرسـش: شــما به کـفـش چه گفتید؟

پاسـخ: هـمان را، ولی این رســانه هـای رسـوا از کفش کوه میسـازند!

پرسـش: آقـای بوش! مـنتظــر الـزیدی چــرا چـنان کـرد؟

پاسـخ: حـتماً ریگـی به کـفـش خـود داشـت...

پرسـش: آقــای بوش! از نگـاه شــما بهــترین گـوشــه جهـان کـجـاســت و چــرا؟

پاسـخ: مســجـد، زیرا هـمـه مســلمانان پیزارهـا شــان را پشـت دروازه میگـذارند.

پرسـش: آقــای بوش! از کـدام جـانور خـوش تان مـی آید و چــرا؟

پاسـخ: از کرم زمینی برای آنکــه نیازی به پاپوش ندارد!

پرسـش: و از کــدام یکـی بد تان مـی آید؟

پاسـخ: از هــزارپا!

 نگـاره چهــارم: اگـر رهـبران کـاخ ســپید نویســنده شوند، چه خـواهـند نوشـت؟

بل کلنتون: پاپوشهـای مــونیکایی که نمـیشـناســـم!

جورج بوش: پیزارهـایی که به رویم نخــوردند!

بارک اوباما: الـزیدی مـنتظـــر مــن نیسـت!

نگـاره پنجــــم: چـند اگـر دیگــر ....

اگـر محـمـود احـمـدی نژاد دوسـت جــورج بوش مـیبود، مـیگـفـت: باید فــروشگـاه کشـفـهـای مـنتظـر الزیدی از نقشـه جهـان نابود شــود!

اگـر جـورج بوش پیزارفــروش میبود، هــر که کـفـشـهـایش را به پا میکــرد، او دسـتهـایش را از پشـت میبسـت.

اگـر ویلیام شـکــسـپیر زنده مـیبود، نام کتاب تازه اش را میگـذاشــت:

To Shoe or Not to Shoe

اگـر پیزارهـای منتظــر الـزیدی به هــدف میخــوردند، جـورج بوش به جـای "مـدال" شـاه امــان الله، از حـامـد کـرزی مـرهـم زبان سگ دریافـت میکـرد.

نگـاره شـــشم: دوراندیشــی ارتش ناتو (پس از چهــاردهم دســمبر 2008)

هــزارپایی به ســوی فـروشگـاه پیزار فـروشی مـیرفت.

تـفـنگــداران امـریکـایـی تیربارانش کــردند.

نگـاره هــفتم: دوراندیشــی ســیلویا پلات

این بانوی بزرگ، نزدیک به نیم ســده پیش در ســرود بلند "Daddy" نوشــته بود:

A boot in the face

(کـفـشـــی به رخـســار)

نگـاره هـشــتم: در لوحـه یکی از لیلامـی فـروشــیهای شهــر کابل نوشــته بود:

_ بوت آهــو برای روی دونالد رمســفیلد

_ چپلک پلاسـتیکی برای الاشـه بل کـلنتن

_ پاپـوش پاپیروس برای پیشــانی کالین پاول

_ چـپلی تل آهـنی برای شـقـیقه زلـمی خـلیلزاد

_ پیزار پوســت پلنگ برای چـهــره دیک چـنی

_ کـفـش نیمســاق برای رخـســاره کاندولیزا رایس

_ کلـوش کهـنه تل ســاییده برای گــردنهای کـرزی و المـالکـی

نگـاره نهــم: و در پایانی کـه پایان مـباد...

"کـفـش نگـاریهـای شامگـاهی" را با پاره زیرین که کــوچکترین پیوندی با چهـــره جــورج بوش و پیزارهای منتظـر الـزیدی ندارد _مگــر آنکــه کـج برده شــود_، به دوسـت گـرامـی نجـیب دهـــزاد پیشکـش مـیدارم:

هــزارپایی کـه از درخـت افـتاده بود، ســه مــاه آزگـار میگـفـت: آخ پایکــم! واخ پایکــم! آخ پایکــم! واخ پایکــم! .....

 

[][]

ریجـاینا (کـانادا)

هـژدهــم دســمبر 2008

 

 


بالا
 
بازگشت