صبورالله سـیاه سنگ

hajarulaswad@yahoo.com

 

 

اشکهایی برای هشتم مارچ

به شاعری که عمرش را به شعرهایش بخشید

 

به جــای پدرود

 

 

هفت ماه از کوچ همیشه لیلا صراحت روشنی میگذرد. او که سالها میزبان مهربان سرطان بود، ناگهان به مهمانیی سرطان رفت و برنگشت. لیلا مانند بسیاری از راهیان دیگر راه ابریشم هنر، تنهایی را زیسـت و آوارگی را مرد. آنچه از او به جا مانده سرمایه یی اسـت که میتوان آن را مصراع مصراع شمرد و در بانک بی پشتوانه یادها پس انداز کرد.

کفشناس روزگار دو دهه پیشتر از امروز میدانسـت که خطوط دسـت لیلا صراحت پیچاپیچ تر و آواره تر از راهکوره های سرنوشت خانواده آسیب پذیرش اسـت. او میدانسـت که "خط حیات" این شاعر ماتمزده کوتاهترین قوسی اسـت که رفته رفته در روشنی گم میشود، و خطهای دیگر سپیدترین امتدادهایی اند که داغ نزدیکان را یکی پی دیگر چونان مهره های خونالودی در کف دسـت رشته میکنند.

بسیاری از نزدیکان لیلا به این باور اند که نامبرده نیمه دوم زندگیش را پیوسـته به مرگ آزمایی پرداخت تا اینکه در سپیده دم دلگیر بیسـت و دوم جولای 2004، یکباره فراسوی آزمونگاه شتافت و پیش از همه ما "بی چرا زندگان" به واپسین ایسـتگاه رسید و از زندگی پیاده شد.

لیلا مانند گیسوان آشفته اش فشرده ترین انبوهه اندوه بود. اگر بیشتر میزیسـت، شاید بلندترین و تارترین سوگسرود گره شده در گلوی همه مان را میسرود، ولی چنان مینماید که سانسورچی مرگ تا بخواهی دوراندیش نیز اسـت. و اگر چنین نمیبود، او را در نیمه راه زندگی فرمان "ایسـت" نمیداد.

هفت ماه از کوچ همیشه لیلا صراحت روشنی میگذرد. هنوز نمیتوانم شماره تلفون و نشانی خانه اش را از دفترچه یادداشتهایم بردارم و به جایش بنویسم:

لیلا! در آرشیف مرگ بنشین که زندگی امروز، زیسـتن که هیچ، زیسـته شدن را نمی ارزد. از کجا پیدا که آرامش گشمده ما نیز چونان "عنقا" و "کیمیا" نامهای موهوم لای گنجواژه ها باشد؟

لیلا! در سایه سار مرگ بیاسای که اگر سرنوشت تیره خویش را با سرانگشتان هفت قلمی خودمان در روشنایی روز هم مینوشتیم، هرگز خواناتر از آنچه به چشم میخورد، نمیشد.

لیلا! پیش از آنکه در الف لیله و لیله اندوهکده های بمباردمان شده افغانسـتان و عراق هزارویکمین بار بمیری، رازی را با تو در میان میگذارم: یلدا ویزای برگشتش را پاره کرده و اینک میخواهد در سرزمین نیمروزی اندیشه های پناهجوی ما درخواسـت پناهندگی دهد.

هفت ماه از کوچ همیشه لیلا صراحت روشنی میگذرد. و اگر "بودن" همین باشد که من میبینم، روز هزار بار زیسـته ام.

 

[][]

ریجاینا (کانادا)

22 سپتمبر 2004

 

 

 


بالا
 
بازگشت