فضل الله زرکوب

 

 

 

ای آرزو!!!

چون آهنگ پدرود می کنی

گلبوته ها با حنجرۀ تنهایی

مرثیۀ غربت می خوانند

و غنچه ها چشمان نیمه باز شان را

به پنجره های بی باوری

می آویزند

و آنگاه که مژدگانی فـرودت فرا می رسد

چاووشی فرهیخته

از دانشگاه زبان آوران چربدست نگاهت

گروهی از واژگان نژاده را

رده رده

دست بر سینه به پیشگاهت می فرستد

و اینک در دامان خاستگاه خورشید

تمام تار و پود سروده هایم

سر شاراز همهمۀ بوی نیلوفرستان چشم تواست

ای آرزو!!!!

بنازمت که چه زیبایی

 زرکوب

نزدیکتریـن ویرایش

دوشنبه بیست وسوم مردادماه 1389

 

 

+++++++++++++++++++++++

 

هابیلی دیگر

در انبوه آوارگی نجابتها

برف؛ لطافت ابریشم

و گرمای خرمنی هیزم را دارد

وقتی گِردۀ نانی

با لبخندی از آزادگی

بر سفره ای درود می فرستد.

و نمک چقدر شیرین است

گاه پاسداری سهم همسایه

و آب؛ سپیده دم زندگی است

اگر صفای رودخانه ها

عاشقانه در آغوشش گیرند

آه!

ای خداوندان نمکساران مزابل عصر یخبندان

پناه بـرید به امشاسپندان

و دانم که نخواهید برد

هرگز!!!!

بترسید از آتشی که نمرود تفرعن تان افروخته

شاید!

اینک

و باورمندانه

ابراهیمیانی دیگر در راهند

تا انفجار سلول آب و آیینه را

باری دیگر به تجربه گیرند

و نگذارند

قبیله ای از تیرۀ کجروان خوش خط و خال

شاهد برهنگی آدم و حوا باشند

و قابیلی

بر ولایت هابیلیان تیغ بر گشاید

زرکوب نزدیکترین ویرایش

یکشنبه بیست و چهارم مرداد ماه 1389

 

 

 

 ++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

 

انتظار

 

 

ای واژه ای ز دفـــــــتر خــوی تـــــــــو آینه

مــثـل بــــهار، زنـــــده بــه بـــــــوی تو آینه

چون بالـــــــهای لطــف و نـجابت شونــد باز

خفتـــــــه است زیـر هـر پـــر قــــوی تو آینه

خـورشید وماه و زهره چه بیتاب، روز وشب

بر کــــف گــــــرفته اند به ســــــــوی تو آینه

چشــم است و انتــــظار و بـه دروازه دوخـته

تا بنــگـــــرد به روی نکــــــــــــــوی تو آینه

دانـــی که چیست علــــــت زیـــــــبایی بهار؟

دارد به سیــــــــنه بــــر لب جــــــوی تو آینه

وقـــتی که چشمــــــهای تــــو مهمانـــیم دهند

خــــون می خورد ز دســــت ســـبوی تو آینه

فـــرقی میان روز و شب مــا کســــــی ندیـــد

انگــــــــار بســـــته انـــــد به مــــوی تـو آینه

شاید شـــــوم به بــــزم غـــــــزل تکسوار اگر

مـــوی تو پهــــنه گــــردد و گـــــــوی تو آینه

تنــــها مـــرو، محاســـبه کردی چه می شود!

افـــــتد اگــــر به چــــنگ عــــــدوی تو آینه؟

رو کــن به سوی پنجـره ـ بنـگر ـ اگــــــرنشد

هر سنــــــگــــریزۀ ســـر کـــــــوی تو آینه!!

 

فضل الله زرکوب     نزدیک ترین ویرایش

یکشنبه دهم مرداد ماه 1389

fazlullahzarkoob@hotmail.com

 

 

 


بالا
 
بازگشت