محمد طاهر اسلمیار

                                     

 

ستمی اضافه برستم "دیره دون"

 

 

      از راویان اخبار، دانایان کبار وبزرگان با وقار، قصه های که شرحه شرحه ازدرد بود، شنیدمی . به ما میگفتندی که سرزمینی بود حاصلخیز، مردمی سلحشور، مظلوم وشریف که چند وقتی روی زیبای استقلال را به خوبی وخوشی دیدی. مردمانش با دیانت، دل زنده وپهلوانانش فدا کار. مهماننوازی شان زبانزد عام وخاص بودی. لیکن از مزیت های تمدن هنوز ایشان را فاصله بودی. دست های آبله دار وپای های برهنه ،صدای تمدن خواهی را لبیگ گفتندی ،حرف زاغ وزغن رانشنیدندی. حتی کبوتر های شان از زاغ باج گرفتندی. ملک شان که خود راد برادر کلان مینامید، از برادری با برادران دریغ نمی کرد. آزاردیدگان را دلجویی کردی و تند خویان وسرکشان را به دور ها فرستادی .

   چند وقتی  دوام نکرد که نافهم درونی و بدخواه بیرونی همدست شدندی و آتشی  افروختی که تر وخشک را بسوختی وخون ریختی .کجروان بی غم باش که یاران ملک بودندی ، به آتش ها هیزم بردندی. آسمان ابری شدی وابرش برمردمان گریستن گرفتی . گروهی  که ایشان را دیردونیان گفتندی، ودر دوردست ها دو زانو روزشماری کردندی ، از جا برخاستند و روی به سوی ملکِ مَلـِـک  آوردندی . دیردونیان، قریه  ای را سنگر گرفتندی و بر دیگران آتش گشودندی. فغان مردم برخاست که :

 

                     از جورِ دهرِ دون، ستـــم دیره دون کشیــم

                     آیا چــه جرم ماست که جور دو دون کشیم

                     یــارب دری گشــا که زدست معــــانــــدان

                     ماهم نفسـی به عزت وراحت بیــرون کشیم

 

   مردمان دیردونی، مقام دوست، پول پرست، حریص، غاصب مال ودارایی مردم و بیرحم بودندی . منازل رامحابس کردندی . شمع دااران علم ومعرفت را در چاه انداختندی. سفارت ها و وزارت ها خود گرفتی ، درخت ها را بریدی وبجای آن پایه های دار ایستادی .  پیری  از آن راویان که برای قصه می نمودی گفت :

 

                      هنر همه در خاک طلب باید کرد

                      زانکه در دل خاکند همۀ با هنران

 

 ما جوانان راکه طلب  هنرها بود ، در دل خاک چشم ها بماندمی  ودل در سینۀ باغ ها . فریاد وگریان بود که ستم دیره دون تا کی کشیم .

    ازکی باید بنالیدی که چه شد. ابر وآسمان گریستندی. آب در چشم مردمان نماند تابگریند. مردمان دیره دونیان را فراموش نمودندی .

   راویان کبار وبا وقار برای ما قصه های نمودند. ماهم روایت کنیم که زاغ های باجگیر آمده اند تا در همان قریه از بلبلان باج بگیرند. ای خدا، توانی در سینۀ بلبل نیافتمی تا ازین ستم اضافه بر ستم دیره دونیان، بخواند وبگرید. روایت کنیم که از همان پرورش یافتگان و آب وهوای دیردون، چون سمارق ها سرزدندی ومقامی گرفتندی ، کیسه هارا مملونمودی وبرگشتی . اگر از ما روایتی بودی، بگویید که سلطان حامد کرزی کار خلق خراب کرد.

   ای خدای بزرگ ستم بیشتررا از سرما کم کن.

 

 


بالا
 
بازگشت