Text Box: متن بیانیه دوکتور خدایداد بشرمل :
 
 چه د1389 کال د اسد میاشتی په 22 نیټه چه دمیلادی 2010کال داگست میاشت 13 نیته کی سمون  خوری، دسیاسی ګوندونو اوتولنیز سازمانونو د صلاحیت لرونکو استاذو او یو شمیر ملی، سیاسی مستقلو شخصیتونو په ګډه غونده به کابل شارکښی یی واروله
 

 

متن بیانیه دوکتور خدایداد بشرمل :

 چه د1389 کال د اسد میاشتی په 22 نیټه چه دمیلادی 2010کال داگست میاشت 13 نیته کی سمون  خوری، دسیاسی ګوندونو اوتولنیز سازمانونو د صلاحیت لرونکو استاذو او یو شمیر ملی، سیاسی مستقلو شخصیتونو په ګډه غونده  به کابل شارکښی یی واروله

 

 


 

بسم الله الرحمن الرحیم

حضار محترم، دوستان عزیز !

افتخار دارم که بعد از بیست سال در کشور خود افغانستان درین تالار بزرگ با شما وطنداران عزتمند می بینم. برایم افتخار بزرگ است که شما کارهای مهم خود را پشت سر گذاشته و وقت گرانبهای خود را برای دیدن و شنیدن حرف های من اختصاص داده اید از حضرات شما از صمیم قلب اظهار امتنان مینمایم.

از رهبری حزب ملی فعالین صلح افغانستان هم ابراز تشکر میکنم که چنین زمینه را برایم فراهم نموده است.

در اجتماع امروز میخواهم پیام وطن را با شما روشنفکران، سیاستگران، موسفیدان و جوانان مورد بحث فرار دهم. از اینکه در محفل امروزی مرا موقع داده اید تا راجع به آن پیام با شما صحبت نمایم که باز هم از شما تشکر میکنم اما بعد ازین ما و شما برای این پیام تبادل نظر خواهم نمود تا راه آینده خور را روشن و وظایف بعدی خود را تعین وپلانیزه کنیم.

اگر من بیست سال از افغانستان دور هم بودم چنانچه از 65 سال عمر خود 45 سال آنرا از طفولیت تا اخیر جوانی درکشور به تعلیم و تحصیل، خدمت صادقانه و مطالعه عملی جامعه خود سپری نموده ام و بیست سال اخیر را هم که در خارج بوده در ایالات متحده امریکا مصروف تداوی مریضان مردمان سراسر جهان و خدمت وطن بودم و هر روز با مردم خود در تماس بودم و از زندگانی مردم  بیخبر نبودم و آن چیزی را که مردم از وطندوستان روشنفکر ما میخواهند آن پیام برای من هم رسیده بود و همین است که من میخواهم آن پیام را با شما شریک و روی ان صحبت نمایم.

 قبل ازینکه پیام وطن را حضور تان بعرض برسانم به یک نکته توجه شما را جلب میکنم. آن نکته این است که من در مقام های بسیار بلند دولتی در وطن وظیفه اجرا نموده ام و عطش کار در مقامات دیگر را ندارم. اما آزآنجائیکه پرورده این خاکم، شما و کشور خود را دوست دارم و درکنار شما شخصیت های ملی و روشنفکران عزیز علاقه دارم با در نظر داشت منافع ملی کشور با دوستان و همسایه گان بین المللی بخاطرتأمین منافع ملی افغانستان به جواب پیام وطن وخواست های مردم در کنارشما تا حد توان همکارباشم کمرمبارزه وهمکاری رابسته ام.

 

پیام وطن !

فرزندان، روشنفکران، جوانان و موسفیدان که همه نزد من گرانقدراید !

من شما را بزرگ ساخته ام و تربیه نموده ام تا عواطف ملیت های برادر را سمت وسوی وطن پرستانه داده ووضعیت موجود را تغیر دهید، روحیه تفاهم بین الافغانی، هماهنگی و برادری را بین شان تقویت بخشید تا در شرایط صلح وباز سازی و رشد متداوم یک ملت نیرومند باشند. افغانها در وقت تهاجم خارجی به یک ملت نیرومند اما در زمان صلح و بازسازی و رشد متداوم به ملت ضعیف مبدل میگردند، کاری کنید که در هر زمان نیرومند باشید. صرفآ همین را از شما میخواهم. اگر چنین نکنید مرا از دست خواهید داد.

اگر محترم جنرال عبدالرشید دوستم باوجود همکاری ووابستگی های تخنیکی وسیاسی با کشورشوروی پیشنهاد شوروی وقت را برای ایجاد یک دولت حایل میان مناطق عمدتآ پشتون نشین و شمال رد میکند و یا اگر مرحوم شهید احمد شاه مسعود که با تاجکستان روابط برادرانه داشت پیشنهاد تاجکستان را که باز هم توسط شوروی ها به پیش کشیده شده بود بخاطر ایجاد یک تاجکستان بزرگ تقبیح و رد کرد و اگرهم هزاره های مرکز نشین دور افتاده محروم پیشنهاد ایران را درمورد ایجاد دهلیز انتقالی میان آسیایی میانه و ایران نفرین و رد مینمایند و یا هم اگر طالبان که ازطریق پاکستان پشتیبانی میشدند بعد از گرفتن کابل پیشنهاد پاکستان را در مورد ایجاد یک حکومت پشتونها در بخش شرقی، جنوبی و مرکزی بشمول کابل به باد استهزا گرفتندنشانه ای است ازهمبستگی ملی اقوام برادر. ما این بهم پیوستگی را ولو هر قدر ناآگاهانه هم بوده باشد با فخر ومباهات استقبال میکنیم. ازین همبستگی طبیعی پیداست که هیچ افغان نه تنها به تجزیه افغانستان موافق نخواهد بود بلکه مانند مرحوم شهید دکتور نجیب الله در آن مورد خود گذری نموده و از سر خود تیر و قربانی تاریخی خواهد داد.

اما دوستان عزیز! حفظ سالم وطن تدبیر میخواهد آن تدبیر را اگر نداریم باید دریابیم، اگر افغانستان به زور تسخیر پذیر نیست حفظ سالم وطن از طریق جنگ هم میسر نیست باید شیوه صلح آمیز حفظ افغانستان سالم را یاد بگیریم. جنگ دایم و حفظ تمامیت ارضی و پیشرفت باهم سازگار نیستند. نگذارید روشنفکران مغرض افکار جوانان را مشوش و روشنفکران وطنپرست و سالم را تقسیم و تجزیه نمایند نمایند.

 

دوستان عزیز !

ملت افغان زمانی جواب مناسب به پیام وطن ارایه نموده میتواندکه واقعآ به یک ملت تبدیل گردد تا کشور از یک چوکات محاصره شده ملیتهای مختلف بدر و مسئله ملی حل گردد. حل مسئله می در نتیجه فعالیت هماهنگ دو نیرو میسر و افغانستان بسوی وحدت ملی میتواند برود. تا این کار نشود در کشور صلح تأمین شده نمیتواند و در نهایت کشور از دست میرود. این دو قوه عبارت اند از:  نیروی دولتی و نیروی روشنفکران ملی مترقی.

1.   نیروی دولتی: وظیفه اساسی دولت تأمین امنیت سراسری است، تأمین امنیت سراسری به حل مسئله ملی مربوط است. ملیت های برادر کشور باید کشور را کشور خود بدانند تا در تأمین و حفظ امنیت پایدار، بازسازی و رشد متداوم آن سهم داوطلبانه بگیرند یعنی چنانچه از خانه خود حفاظت میکنند وطن را هم حفاظت و نگهداری نمایند. روی این عامل کمی بعد تر به تفصیل صحبت خواهیم کرد.

2.   نیروی روشنفکران و وطندوستان ملی و مترقی: روشنفکران باید در نظر و عمل در مورد حل مسئله ملی با هم متحد شوند و درین مورد خود و جامعه را بسوی تکامل با همراهی کاروان تمدن جهانی تغیرو ارتقا بخشند. با دولت و مردم کمک نمایند و هر دو را سمت و سو دهند تا این وظیفه ملی شانرا انجام دهند. این مسئله موضوع بحث اساسی امروز مارا تشکیل میدهد. یعنی تأمین وحدت عمل روشنفکران وطندوست ملی و مترقی در مورد حل مسئله ملی و ایجاد یک ملت نیرومند و دولت ملی. اگر به کشور خود افتخار میکنیم باید ٱنرا بسازیم و مردمانش را به ملت واحد مبدل نماَییم این وظیفه آسان نیست، گران است پروسه طولانی بکار دارد اما اگر اراده قوی داشته باشیم و به تحریک بیگانگان گوش ندهیم و با فریب و وعده های بی اساس شان تسلیم نشویم، این آنقدر وظیفه دشوار نیست.

دوستان عزیز!

قبل ازینکه این موضوع را مورد بحث قرار دهیم نخست راجع به وضع دشوار کنونی کشور صحبت مینمائیم و باید دریابیم که چرا وضع در کشور نه تنها بهبود نمی یابد بلکه به سمت  خرابی میرود. علتش در کجاست؟ و چرا با هم تقسیم شده ایم؟

افغانستان کشوریست محدود به خشکه، از آسیای شرقی و جنوبی گرفته، تا خلیج، شرق میانه و آسیای مرکزی دربین بیش از سه بیلیون مصرف کنندگان و یک حلقه یا پل اتصالی تجارتی مهم بین شرق و غرب. تشکیل ملیت های برادر با مردمان آنطرف سرحدات کشور روابط زبانی، فرهنگی، مذهبی، نژادی و تاریخی دارند. حالات هر دو طرف بر یکدیگر تأثیر دارد و با تغیراات مثبت و منفی دریکی اثر متقابل بر طرف دیگر گذاشته باعث خوبی و خرابی اوضاع میگردد. رابطه دولت ما با دولت های همجوار آنقدر با اهمیت است که روابط بین مردم خود ما. یعنی سیاست داخلی و خارجی ما با همدیگر رابطه نا گسستنی دارد. اگر واقعآ روابط ما آزاد و مردمی باشد و با مردم خود رابطه قابل قبول را اعمارنمائیم، میتواند سیاست سالم خارجی داشته و میتوانیم با کشورهای جهان به خصوص با کشور های همسایه در همزیستی مسالمت آمیز زندگی کنیم.  اما اگر در کشور دکتاتوری و حاکمیت حلقه خاص و یا حلقه فاسد بر قرار باشد هیچگاه سیاست سالم را تعقیب نتوانسته و موازنه برهم میخورد. البته این مسئله دو جانبه بوده و به همه کشور های همسایه و جهان صدق میکند. اگر خوب دقیق شویم اثبات این ادعا را در تاریخ گذشته نزدیک و همین اکنون در کشور خود به وضاحت دیده میتوانیم. اگر از تفصیل این موضوع بگذریم و به اصل مطلب برگردیم و از خود بپرسیم که چرا وضع درکشور بهبود نمی یابد؟ افغانستان براي جهان چي اهميت دارد؟ درمی یابیم که نقش افغانستان را در جهان تحت مطالعه قرار دهيم تا راه خود را دريابيم.

چنانچه قبلآ به آن اشاره نمودم افغانستان بين شرق وغرب حيثيت يك پل مهم ترانزيتي را

ايفا مينمايد. تجارت قانوني ازين راه با منافع ملي افغانستان مطابقت دارد و همچنان با منافع ملي كشور هاي منطقه و جهان و مردمان و دولتهاي همه كشور ها از آڼ مستفيد ميگردند. پس اوضاع بايد بهتر شود و همه بكوشند در افغانستان ثبات دايمي برقرار گردد. اما كساني يا گروپهاي هستند كه از تجارت قانوني زيان مي برند همين ها اند كه باعث خرابي اوضاع ميشوند. اينها كي ها اند؟

 مافيايي بين المللي و سود جويان انفرادی خارجی، مافيايي داخلي و سود جويان انفرادی داخلی كه در جنگ كيسه هاي شانرا پر ميكنند و ثروت شخصي مردم را غير قانوني تصاحب مينمايند و با حلقات نا پاك دولتي ارتباط نا مشروع قايم نموده باعث خرابي اوضاع میگردند. اين علت است که اقتصاد قانوني به اقتصاد جنگي تبديل ميشود. يعني قاچاق، توليد و توريد و استعمال مواد مخدره به فروش سلاح،  اختطاف و باجگيري و تصاحب غيرقانوني ثروت دگران جاي اقتصاد علمی و حرکات قانوني را ميگيرد.

كشور هاي با قدرت تحت فشار مريي و نا مريي حلقات مافيايي با پيش بردن سياست نا سالم خارجي به عوض اينكه به سطح زندگاني مردم، تعليم وتربيه سالم نسل جوان حل اختلافات ذات البينی افغانستان با كشور هاي همسايه توجه نمايند و مداخله را توقف دهند به شدت جنگ مي افزايد و با كشتن يك گنهكار و ده ها بيگناه وضع را خرابتر ساخته اگر ميخواهند يا نه ميخواهند آتش را پكه میزنند. مردمان بيچاره ما ميان هردو قوت از اين سو به آنسو ميروند، قرباني ميدهند و به مرگ تدريجي تن درمیدهند.

ما روشنفكران هم به عوض درك و تحليل علت اساسي و جستجوي راه حل مصروف مسايل فرعي يا بصورت انفرادي در حلقات و سازمانهاي كوچك غير مؤثر نه تنها سبب تقسيم قشر روشنفكران كشور شده ايم بلكه جامعه را هم اثر گذاشته و مردم را تقسيم نموده ايم. اگر چنين حالت ادامه يابد ما در يك بحر بیکران اشتباهات بدون قطب نما كشتي راني نموده و هيجگاهي هم به ساحل آرامش نخواهيم رسيد و در راه رسیدن آرمانهاي خود در انبوه اشتباهات غرق خواهيم شد. بعبارت دیگردر معدن نمك به نمك تبديل خواهيم شد.  اگر چنين سرنوشت را انتظار داريم و وبه آن قناعت داریم بدا بحال ما، اما اگر فکر میکنیم كارما نادرست است بايد خود را تغير دهيم.

قبلآ به سه نكته اشاره نمودم كه عبارت بودند از مسئله ملي، منافع ملي و شخصيت هاي ملي، در اينجا بر نكته اساسي آن كه عبارت از شخصيت هاي  ملي است و نقش اساسی را بازي ميكند بحث ميكنم. شخصيت هاي ملي اند كه ملت و دولت ملي را ميسازند و منافع ملي را تآمين مينمايند.

اگر از ما پرسيده شود كه افغانستان شخصيت هاي ملي دارد يا خير ؟ جواب چي بايد باشد؟ اگر جواب ما اين باشد كه افغانستان شخصيت هاي ملي ندارد پس جاي تآسف است كه در 30 میليون نفوس كشور شخصيتهاي ملي وجود  نداشته باشد. بنا بران چنين مردمي معروض به فنا اند. آیا شما غیر ازین می اندیشید؟ اگر درين تالار شخصيتهاي ملي وجود نداشته باشد بايد خود را تغير دهيم. درين صورت مسئوليت حوادث بعدي به دوش ما خواهد بود نه به دوش قدرت هاي خارجي، زیرا زمينه مداخله را براي ديگران فراهم خواهيم ساخت.

شخصیت ملی به کی ها گفته میشود؟ آیا به یک شخصیت مشهور چون رئیس جمهور، صدر اعظم، وزیر، والی، شاروال، سفیر، پروفیسور، مولوی و یا آیت الله شخصیت ملی گفته شده میتواند؟ اگر این شخصیت با اینکه به طایفه، قبیله، قوم، زبان، محل تولد، فرقه مذهبی و تعلقات گروپی اش افتخار میکند اما در برابر منافع ملی تعصب فامیلی، طایفوی، قبیلوی، قومی، لسانی، محلی، مذهبی گروپی و نژادی خودرا کنارگذاشته  و از سخنانش بوی خون نیاید به وی خطاب شخصیت ملی شده میتواند. او باید در حیات گذشته اش ثابت ساخته باشد که در برابر منافع ملی به چنین مسایل اهمیت نداده و در آینده چنین موقفی راحفظ نماید. اگر این شخصیت به وظیفه یی توظیف گردد و مقامی را احراز نماید با لست پیش ساخته ئی به اداره نرفته و همه کارکنان آنرا به دیده برابر بیبیند و برخورد عادلانه نماید اوشخصیت ملی است، ورنه هویت ملی اش صدمه دیده بد نام و ناکام میشود. برای اینکه موضوع اساسی کشور یعنی تأمین صلح حل گردد و باز سازی و پیشرفت برای همیش دوام کند ملیت های برادر باید توان ساختن یک ملت نیرومند و ایجاد یک ملت پر قدرت را باید کسب نماید. بدین مناسبت باید روشنفکران و جوانان وطن خصوصیت ملی کسب نمایند و خود را از بن وبست های نا عاقلانه و کوچک منش  بیرون نموده به دریای بزرگ همزیستیها وتفاهم اخل شوند.چنانچه شاعر میگوید:

  

  که ژوندون غواړی په لوی دریاب کښی ګرځه      په ویالی کښی دی زوال وینم نهنګه

 

روشنفکران ملی باید مردم را به سوی وحدت ملی تشویق نمایند. در راه حل تضاد های ملی سهم وطنی بگیرند و از همه مهمتر در راه ایجاد یک دولت ملی و با کفایت با هم اشتراک مساعی به خرچ دهند.

ضرورنیست که روشنفکران مترقی و ملی با همه یکی شوند و قدرت دولتی را تصاحب کنند و دولت ملی بسازند. این راه ساختن دولت ملی و مردمی نیست. آنها میتوانند یک حزب نیرومند واحد ملی و دموکراتیک بسازند و یا یک اتحاد نیرومند ملی و دموکراتیک. تا به حیث یک اپوزیسون نیرومند از پائین دولت و جامعه را مسیر سالم دهند، اما نخست باید به حیث یک نیروی سالم سیاسی درجامعه مطرح شوند یعنی یک حزب ملی مردمی با اساسات علمی  سیاسی و یا یک اتحاد ملی سیاسی نیرومند را بسازند.

  قبل ازینکه نظریات خود را در مورد ایجاد یک سازمان نیرومند خدمت شما بزرگواران به عرض برسانم میخواهم به تجربه های گذشته مکثی داشته باشم و بر خورد انتقادی مختصری نمایم تا راه بعدی را برای خود روشن سازیم.

از زمان امیر عبدالرحمن خان تا اکنون فرزندان نامدار وطن در اوقات و اوضاع مختلف گردهم جمع شدند و سازمانهای مترقی را بنیاد نهادند تحرکی در جامعه بوجود آوردند اما همه شان ناکام شدند. علتش چه بود؟ به عقیده من سه علت سبب ناکامی شان گردید.

نخست اینکه از جامعه شناخت دقیق نداشتند و یا به آن توجه ننمودند و کوشیدند اندیشه های پیشرفته را بر جامعه سنتی خود بقبولانند؛ دوم اینکه تفاهم در نهضتشان وجود نداشت، یکه تازی، بی اعتمادی و در برابر یکدیگر تخم کینه کاشتن را ازمفاخرخود فکرمیکردند؛ سوم با مسئله ملی برخورد غیر علمی وسطحی نموده یعنی بصورت موجز باید بگوئیم که تجربه سیاسی نداشتند. این عوامل نخست حرکت مترقی را دچار مشکلات داخلی نمود، بی اعتمادی میان خود شان و جامعه بوجود آمد. و بعدآ نیروهای ارتجاعی را مجال داد که بر ضد نهضت از حربه یی کار گیرند که نهضت از آن بی بهره بود. اینکار به نیرو های ارتجاعی که به مقایسه نهضت توانمند بودند زمینه را مساعد ساخت تا اول جامعه را بر نهضت بی اعتماد سازد و بعدآ نهضت را بکوبد. اکنون هم نهضت به مشکل مشابه مواجه است و از تجربه گذشته کار نمیگیرد. روئسای گروپهای سیاسی به جز خود به دیگری اعتماد ندارند وفکر میکنند که اگر کسی دیگری جلو رفت قمست آخر غنیمت به او خواهد رسید، بدین علت گاهی مجبور میشوند که آگاهانه یا نا آگاهانه بخاطر بقای خود نفاق را دامن زنند و قشر روشنفکر جامعه را تقسیم نمایند.

دوستان عزیز!

بیایید که به اشتباهات ح.د.خ.ا که در پلینوم دوم بنام حزب وطن مسمی گردید و من هم عضو آن بودم و به عضویت در آن افتخار میکنم مکثی کوتاهی داشته باشیم تا بخاطر ایجاد سازمان نیرومند ملی راه خود را روشن سازیم. تا وقتیکه اشتباهات گذشته را برسی نکنیم و برای ایجاد یک سازمان نیرومند سیاسی ملی راه خود را روشن نسازیم چطور خواهیم توانست راه درستی را بر گزینیم و از اشتباهات گذشته جلوگیری نمائیم عمل و اشتباه با هم همراه اند هر که عمل میکند اشتباه هم میکند اما اشتباه تا اشتباه است. یک اشتباه خود را صدمه میزند و اشتباه دیگری جامعه و وطن را. چنین اشتباه قابل بخشیدن نیست بخصوص اشتباهی که با اتخاذ تصمیم فردی صورت گرفته باشد و به خرد جمعی اهمیت داده نشده باشد همچنان تکرار آن نه تنها قابل بخشیدن نیست بلکه این یک خیانت ملی است.

زمانی سازمان به بحران مواجه میگردد که باند کوچکی بر سازمان مسلط شود و تصمیم جمعی به تصمیم فردی و یا به تصمیم حلقه اشراف مبدل گردد.

دوستان عزیز ! در عصر ما و شما بر بنیاد صف بندی های اجتماعی کشور، دانش و تجربه سیاسی وقت با آمدن دموکراسی در افغانستان گروپ های متعددی از جوانان وطندوست گرد هم آمدند و بمنظور خدمت بوطن بنیاد سازمان های سیاسی مختلف را در کشور گذاشتند از جمله آنها تعدادی از وطندوستان بنیاد  ح.د.خ.ا  را گذاشتند. در جریان مبارزه وطنی خویش کار های مثبتی را انجام دادند و اشتباهاتی را هم مرتکب شدند. کارهای مثبت شان برای ما سرمشق مبارزه بعدی ما باید باشد و اشتباهات شان برای ما باید به مدرسه تنویری مبدل گردد.

از اشتباهات فردی شان صرف نظر میکنیم بخاطر اینکه هیچ انسانی در جهان بدون ضعف و اشتباه نگذشته و نبوده. مبارزات وطندوستانه شانرا ارج میگذاریم و قضاوت فردی را در مورد شخص شان به مؤرخین حق بین جامعه میگذاریم همه شان به قیمت جان خود و یا به قیمت نام خود قربانی دادند و ثمراشتباهات شانراچشیدند.

درینجا از اشتباهات رهبری  ح.د.خ.ا و حزب وطن در مجموع بحث مینمایم که خودم عضو آنها بودم. هر عضو رهبری حزب به اندازه صلاحیت کاری خود در برابر آن مسئلولیت دارد بشمول اینجانب.

1.   اشتباهات قبل از حاکمیت:

عدم مطالعه دقیق و عدم شناخت جامعه، عدم توجه به سطح رشد فرهنگ، دانش سیاسی و خواست های مردمی که برای شان داوطلب شدند و قبولاندن عجولانه و قبل از وقت اندیشه های پیشرو بر جامعه سنتی و عقب مانده سبب شد تا مردم از حزب دور شود. طرد نشدیم چون روابط اجتماعی داشتیم اما مردم ازما فاصله گرفت و زمینه تفتین ارتجاع مساعد گردید و فاصله بین حزب و مردم را پر کرد.

2.    به همان اندازه که انشعاب دوجناح ح.د.خ.ا بجزخود خواهی های فردی اساس دیگری نداشت تأمین وحدت میکانیکی میان دو حزب مجزا آنهم تحت تأثیر و فشار عوامل خارجی فاجعه ای بود وحشتناک. وحدت اگر از پائین یا صفوف حزب و بنابر ضرورت جامعه آغاز میگردید نتیجه بهترمیداد ورنه اگر به حیث دو حزب مجزا در کنار هم رشد مینمودند بهتر بود و شاید هم قبل از وقت قدرت دولتی به آنها تحمیل نمیگردید و در مبارزه آبدیده میشدند.

3.    یکه تازی در مبارزات ترقی خواهانه، ندادن اهمیت به نظریات سایر احزاب، عدم توجه به ایجاد تفاهم بین الافغانی و هماهنگی در جنبش مترقی و تلاش برای قدرت، جنبش مترقی را تضعیف نموده و آنرا شکنند ساخت. که بالاخره هم شکست.

4.    حزبی ساختن اردو و تحریک خود خواهی های افراد جاه طلب  که زمینه کودتا های متعدی را علیه دولت و حزب آماده ساخت.  رقابتها در کودتا بازی را بوجود آورد. متاسفانه این اشتباه همه احزاب سیاسی وقت بود بخصوص اشتباه ح.د.خ.ا.

      

  اشتباه زمان حاکمیت ح.د.خ.ا ‍!

1.  باز هم عدم  شناخت جامعه و قبولاندن رفورم های قبل از وقت و غیر ضروری در جامعه، عدم توجه به اصل موضوع یعنی حل مسئله ملی یا به عباره دیگر سیاست نا سالم داخلی، مردم را از دولت فاصله داد و تجرید نمود. باز هم این فاصله را ارتجاع سیاه پر کرد.

2.  فاصله گرفتن از دموكراسي در جامعه حتي در درون حزب به عوض اينكه حاكميت حزب برقرار گردد حاكميت يك حلقه محدود اشراف بوجود آمد و ابتكار حزب را صلب نمود وسركوب كرد همه چيزبه دستور از بالا فيصله میگرديد.

3.  يكه تازي حزب در تصاحب قدرت، ايجاد جبهه متحد ملي كه اصل برنامه حزب بود با احراز قدرت عملآ فراموش شد و با احزاب وگروه هاي سياسي ديگربرخورد خصمانه صورت گرفت و براي همه ابلاغ گرديد كه اگر از ما اطاعت نميكنيد با ما دشمنيد و همه را هم دشمن ساختند.

4.  سياست نادرست خارجي و اغراق در طرفداريي و مخالفت با شرق و غرب كه در نتيجه هر دو را از دست داديم. غرب را دشمن ساختيم شرق هم تحت فشار جهان و مقاومت مردم به تعهد شکنی متمايل گرديد ما را نه تنها رها کرد بلكه عليه ما قرار گرفت.

اشتباهات حزب وطن و علل ناكامي مشي مصالحه ملي

1.البته مداخله وسيع خارجي در مخالفت با ما عامل اساسي سقوط ما بود اما گناه از ما بود. ما با سياست نادرست داخلي و خارجي پل هاي عقبي خود را تخريب نموده بوديم دير شده بود تا تغيرسياست مفيد واقع شود ودر نتيجه افراط وتفريط دربرخورد با جهان شرق و غرب هر دو در سقوط ما با هم همنوا شدند.

2.در مذاكرات مخالفين بعد از اعلام مشي مصالحه ملي راز داري افراطي طوري در پيش گرفته شد كه رهبري در توضيح و تشريح تفصيل مذاكرات براي مردم و رهبريي حزبي و دولتي از خرد جمعي استفاده ننمود.

  مذاكره با مخالفين دولت در جريان بود اما اعضاي حزب و مردم از جريان مذاكرات از دست اول آگاه نبودند، تمام استخبارات جهان از مذاكرات آگاهي داشتند اما جز چند تن اشراف حزب و چند تن ديگري ازدلقکهای دربار ساير اعضاي رهبري و صفوف حزب از آن خبر نبودند. نتيجه چي شد؟

نتيجه چنين شد كه بلاك شرق به عمال خود درين سوي مذاكرات و بلاك غرب به عمال خود در آنسوي مذاكرات وظيفه دادند تا مذاكرات را به بيراهه بكشانند. عده يي از افراديكه به مذاكره مؤظف بودند به اشاره يي باداران خارجي شان یا انفرادي يا گروپي زد و بندهاي انفرادي با استفاده از امكانات حزب با مخالفين ايجاد نمودند و حقايق مذاكرات خود را از حزب ،جامعه و رئيس جمهور پنهان نمودند. رهبري حزب در مجموع بجز از حلقه خاص و رهبري دست دوم قواي مسلح و دولت از زبان دوم از كسانيكه در مذاكره اشتراك داشتند جسته و گريخته، راست و دروغ شنيدند و فكر نمودند كه از كاروان عقب ماندند، به زد و بندهاي شخصي پرداختند كه در نتيجه حاكميت مردمي ضعيف شده رفت. اگر جزئيات مذاكره با حزب، دولت و جامعه درميان گذاشته ميشد افراد اجنت،پر عقده وضد ملی در مذاكره در تباني با مخالفين دلخواه شان بنا بر عقده های شخصی عليه دولت كودتا نموده نميتوانستند، حكومت ائتلافي بوجود مي آمد و اوضاع دگرگون مي بود.

3.اشتباه ديگري رهبري حزب وطن اين بود كه در اعتماد بر اطرافيان تنگ نظر و ضد ملي افراطي به حدي صورت گرفت كه رهبري در محاصره استخبارات غرض آلود گير ماند و از آن رهايي یافته نتوانست. افراد ملي و مثبت خارج حلقه ماندند و بي تآثير، كه در نتيجه پلان دشمن عملي گرديد و حزب به حالت اغما و سقوط تن درداد.

دوستان عزيز!

  اكنون هم اشتباه گذشته را تكرار مكنيم. كوركورانه تبعيدي از يك رهبر پيروي ميكنيم و حتي سعي ميكنيم دگران را مجبور سازيم از انديشه ما پيروي كنند. اين جمعیت ها مال شخصي كس نبودند به همه تعلق داشتند. اما خود  خواهی رهبران ضربه سنگين را بر بدنه حزب وکارهای دسته جمعی وارد ساخت که اشتباهات شانرا ما همه بردوش برداشتيم و مي برداريم. به همه آنها احترام ميگذاريم از كار هاي مثبت شان پيروي نموده و از اشتباهات شان درس عبرت ميگريم اما آنها را پرستش نمكنيم.

   با لغزيدن افراطي در كنار يك رهبر آرمان وطني خود را ضربه ميزنيم. براي انديشه خود مخالفين كمايي مكنيم، ديگران را بيشتر تحريك نموده كار خود را مشكل ميسازيم. اگر ما توان آنرا نداشته باشيم كه از گذشته بدر شويم و خود را با جامعه و شرایط عيار سازيم، اگر ما تحمل انديشه ديگران را نداشته باشيم و نظر خود را بخواهيم بر آنها بقبولانيم و خود را هيچ تغير داده نتوانيم چطور ميتوانيم در جامعه بحيث قدرت تغير آور مطرح شويم بر خلاف مانند ماري بدون دوستي دور خود براي هميش خواهيم پيچيد و ديگران را خواهيم گزيد.

     برادران عزيز!

راه ديگري وجود ندارد مگر كه خود را تغير دهيم، با هم متحد شويم، يك حزب ملي نيرومند بوجود آوريم و بعدآ با ساير احزاب ملي و دموكراتيك، وطندوست يك اتحاد نيرومند و دموكراتيك بوجود آوريم. پلتفورم واحدي تدوين نموده دور آن جمع شده فعاليت سياسي قانوني نموده طرز تفكر مردم و خود را تغير دهيم و بر فعاليت دولت اثر بگذاريم.

حزب واحد سراسري چطور ساخته ميشود؟

چنانچه قبلآ ذكر نموديم بايد خود را تغير دهيم. از نام رهبران ديروز و نامهای قبلی سازماني خود را جدا سازيم. با اينكه رهبران گذشته خود را احترام داريم و به نامهاي گذشته افتخار ميكنيم اما كوركورانه به آنها نمي چسپيم و مانند گلوله آنها را در برابر ديگران بكار نمي بريم و حساسيت دگران را دربرابر خود تحريك نمی كنيم. رهبر با اينكه ممكن از ديگران كمي صاحب تجربه سياسي بيشتر داشته باشد اما از ديگران تفاوت چنداني ندارد مردم رهبر می سازند و دورآن جمع ميشوند. بازهم به عرض ميرسانم كه رهبر از مادر تولد نمي شود. هر رهبر هم كار هاي خوبي انجام داده و هم مرتكب اشتباهاتي ميشوند و در مدت كارش خوشبيني ها و بدبيني هاي را در برابر خود ايجاد مینمايند و اگر ما به آنها بچسپيم و از شخصيت شان پيراهن حضرت عثمان(رض) بسازيم. و قريه به قريه آنرا بگردانيم چه سودي از آن خواهيم برد و چه سودي به آنها و جامعه خواهيم آورد. تني چند را از خود نموده تعدادی زيادي را از خود بيگانه خواهيم ساخت. همچنان اگر به نامهاي  گذشته سازماني چسپيده باشيم كاردرستي نيست.

 بصورت مؤجز بايد گفت كه اگر به نامهاي گذشته وابسته شویم  و بخواهیم اراده خود را به ديگران تحميل نماییم و در برابر ديگران گذشت نه نمايم. با كي اتحاد ميكنيم. ما خود به تنهايی توان آنرا نداريم پس به کدام اتکائی  وطن را مي سازيم؟

بيائيد يكبار ديگر به اين حقيقت اعتراف كنيم كه حزب دموكراتيك خلق افغانستان بعد ايجاد برنامه ملي دموكراتيك  را ساخت اما زمانيكه تاريخ قدرت را به آن تحميل نمود نخست برنامه را به باد فراموشي سپرد. جبه ملي و دموكراتيك كه اساس برنامه را تشکیل میداد بوجود نياورد و بعدآ اراده اش را خواست بر جامعه بقبولاند . جامعه مقاومت نمود كه نتيجه آن ناكامي بود. حزب دموكراتيك خلق افغانستان وظيفه اش را انجام داده نتوانست و نامش به حزب وطن تبديل گرديد و سياستش هم تغير نمود. حزب وطن هم وظيفه اش را در نتيجه اشتباهات ذكرشده انجام داده نتوانست كه نتيجه اش را اكنون مي بينيم.

اكنون اگر به گذشته بچسپيم و خود را تغير ندهيم چه سودي خواهيم برد. بيائيد كه گذشته را با تاريخ بسپاريم ، از تجارب مثبت و منفي اش استفاده نموده راه بعدي خود را پيدا نموده و آينده را بسازيم ورنه در يك صحراي ناپيدا كنار در گروپهاي كوچك در جستجوي آب بسوي سرآب خواهيم رفت و در نتيجه نابود خواهيم شد.

1.  بازهم بايد خود را تغير دهيم ، خود خواهي را كنار گذاشته تحريك بيگانگان را اهميت ندهيم، بخاطر رهبر شدن نهضت و جامعه را تقسيم نكنيم. شخصيتي كه براي گرفتن مسؤليت حاضر شود، شخصيت ملي باشد و براي مردم قابل قبول دور آن جمع شويم. اين رهبر بايد دوراني نباشد، انتخابي باشد و از طرف رهبري نهضت با رآي سري انتخاب شود. نهضت رهبر بعدي خود را خود ميسازد. درين مرحله بغرنج فقط به يك شخصيت داوطلب قابل قبول براي همه نياز است.

2.  برنامه حزب واحد تدوين گردد. هر حزب برنامه دارد و اكثرآ  با هم شباهت دارند اما اكثر احزاب در برنامه شان به يك نكته اساسي توجه ننموده اند، با آن برخورد سطحي نموده و به آن كم بها داده اند حال اينكه آن موضوع به حل موضوع بغرنج كنوني كشور ارتباط نا گسستني دارد، همين علت است كه وضع كشور نه تنها بهبود نمي يابد بلكه روز تا روز به خرابي ميرود زيرا نه دولت و نه روشنفكران وطندوست به آن توجه جدي مينمايند.

آن مسئله عبارت از حل مسئله ملي است. همه ميگويند كه ما افغانيم. پشتون، تاجك، ازبك، هزاره، تركمن، بلوچ، نورستاني، عرب پشه یی وغيره با هم برادريم اما زمانيكه فشار يا سرپوش قدرت از سرشان پس شود باز همديگر را ميخورند. زمانيكه سرپوش قدرت برآنها گذاشته شود باز خاموش ميشوند. بازهم همان موضوع است كه بايد خود را تغير دهيم و هم خود را و هم جامعه را خصلت ملي دهيم.

حزب دموكراتيك خلق افغانستان و حزب وطن احزاب سراسری بودند به احزاب ملي مبدل نشده بودند. ميان شخصيتهاي آن بخصوص ميان رهبري آنها خصوصيت ضد ملي نيرومند تر از خصوصيت ملي بود، دسايس عليه همديگردر اعضاي رهبري هميشه جريان داشت. نتيجه همان بود كه حزب از هم فرو پاشيد.

 ميان ملت سازي و ملي شدن روشنفكران يك ارتباط منطقي وجود دارد كه بايد براي هردو همزمان كار شود. اين هم وظيفه دولت است و هم وظيفه احزاب سياسي. فكتور خارجي را عجالتآ در نظر نميگيريم. وظيفه دولت است كه با مليتهاي برادر برخورد عادلانه نمايد. به رشد اقتصادي، فرهنگي، انكشاف دهات، صلاحيت هاي ارگانهاي دولتي میلیتهای برادر توجه برابر صورت گيرد. در تمام ارگانهاي دولتي و امنيتي نماينده گي عادلانه مليتهاي برادر اقوام و قبايل تآمين گردد. مؤجز اينكه به سطح زنده گاني مردم توجه عادلانه مبذول داشته شود. تا مردم عملآ  كشور را از خود دانسته در تآمين امنيت، بازسازي و رشد متداوم آن سهم فعال و داوطلبانه بگيرند و به اشترك دولت مليتهاي برادرصلاحيت آنرا پيدا كنند كه يك ملت نيرومند را بوجود آورند.

وظيفه روشنفكران اين است كه ساختار سياسي نيرومندي بوجود آورده هم در داخل دولت با اشتراک مستقیم در نهاد های دولتی وهم خارج از آن از طريق فعاليت های سياسي و اجتماعي بر دولت فشار آورد تا دولت سياست ملي را اتخاذ نمايد.

به هر صورت موضوع اساسي اين است كه بايد باهم متحد شويم يك حزب واحد ملي دمواكراتيك را ساخته و بعد با ساير احزاب و حلقات ملي و وطندوست اتحاد ملي بوجود آوريم تا در مسايل ملي صاحب نظر، در جامعه مطرح و بر فعاليت دولت اثر گذار شويم. يگانه راه تآمين اين وحدت در برابرهمديگر از مواضع خود به گذشت اصولي ارتباط ميگيرد ورنه تمام تلاشهاي ما بي نتيجه خواهد بود.

وحدت ملي سهل نيست، ساختن يك ملت پروسه بغرنج بوده كه طالب زمان زياد است و بر علاوه دو عامل فوق عامل خارجي هم در تسریع و كندي و حتی بر ناكامي پروسه اثر گذار است اما وظيفه ما اين است كه اقلآ وظيفه تاريخي خود را انجام دهيم و با انتخاب راه سالم مبارزه زمينه مداخله خارجي را نخست ترمز نموده و سپس عقيم سازيم.

در اخير نقل و قول از نويسنده معروفي را به حضور شما بعرض ميرسانم:

" بيست سال بعداز كارهاي كه انجام نداده ايد به مقايسه كارهاي كه انجام داده ايد پشيمان خواهید شد بيائيد تناب هاي كشتي را رها كنيد و از ساحل نجات بدر شويد و در بحر به راه افتيد، ذريعه باد بانهاي كشتي مسیر باد را تسخير نموده و در بحر بيکران بسوي هدف روان شويد، نا مشكوف را كشف كنيد و به آرمان خود برسيد" اين آرمان آرمان وحدت ملي است.

 

پيشنهادات و فشرده در مورد پلتفورم اتحاد دموكراتيك و ملي

1. احترام و رعايت ارزش هاي دين مبتني اسلام، آزادي تمامي اديان و ساير مؤسسات ديني و مذهبي پذيرفته شده.

2. كمك به پروسه تآمين صلح پايدار در كشور

3. دفاع از رشد پيهم و متوازن محلات و مبارزه بخاطر آن

4. دفاع از خود گرداني محلي تحت كنترول معقول دولت و مبارزه براي تحقق آن

5. مبارزه براي تآمين نمايندگئ عادلانه مليت هاي برادر در تمام ارگانهاي دولتي .

6. مبارزه بخاطر تقويه نيرو هاي امنيتي و دفاعي ملي و ادغام تمام مليشه هاي شخصي و جمع آوری سلاح ثقيل از افراد و گروپهاي مسلح و ايجاد گروپهاي دفاع خودي بدون توزيع سلاح

7. دفاع از مبارزه براي رفع خشونت هاي فاميلي و محلي، طرفداري از منشور ملل متحد و اعلامیه حقوق بشر و محاكمه به موقع جنايتكاران جنگي

8. دفاع از مبارزه  پلان شده عليه فساداداري و مبارزه براي تدوين پلان حل بموقع منازعات دارايي هاي شخصي افراد و مصؤنيت ملكيت هاي شخصي و ثبت دارايي شخصي از طريق  ماليه دهي.

9. دفاع از حقوق مدني زنان، معلولين، معيوبين جنگي و فاميل هاي شهدا

10. مبارزه بخاطر تآمين زمينه كار براي جوانان مطابق به ضرورت انكشافي جامعه

11. كمك با مبارزه عليه توليد، توريد و استعمال مواد مخدره و دفاع از مبارزه علمي عليه تروريزم

12. مبارزه پيگير بخاطر تآمين مصؤنيت قانوني براي سرمايه گذاري خصوصي و خارجي

13. مبارزه بخاطر حفظ محيط زيست و جلب توجه  دولت بخاطر جلب كمك و همکاری مردم. 14. بخاطر تآمين مطمين راه هاي تجارتي، تقاضاي پلان منظم اشتراك مردم از دولت و مبارزه براي تحقق آن پلان.

16. طرفداري از سياست خارجي متوازن، بيطرفي مثبت و فعال و مبارزه براي حل موضوعات مورد اختلاف با همسايه ها با در نظرداشت منافع ملي دو طرف به كمك جامعه بين المللي

17. مبارزه بخاطر پلان علمي و عملي به منظور تآمين امنيت سرحدات به اشتراك مردم و تحقق آن به كمك مردم

رهبر بايد دوراني نباشد انتخابي باشد. رهبر دوراني قابل اعتماد نه براي اتحاد نه جامعه میباشد. رهبري از تعداد مساويانه احزاب و سازمانهاي سياسي و عده از شخصيت هاي مستقل نامدار بوجود آيد.

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت