نگاهی به یک بینیش مظلوم تاریخی ! در جغرافیای افغانستان !

 

 

محمد امین فروتن

مدت ها ست که از یک حقیقت تاریخی و اجتماعی مربوط به اوضاع و احوال آخیرین تحولات و دگرگونی های جامعه  رنجدیده ما غافل ما نده ایم وهیچ دانشمندی ، روشنفکری و تحلیل گری از این سرزمین به آن اشاره ای نداشته است ، وبه گمان غالب کاپی برداریهای مضحک اندیشه ها ،  باور ها و عقاید توسط گروه کثیری از" روشنفکران قالبی! "که افکار و اندیشه ها را در یک قالب و دیدگاه خاص قومی ، نژادی و قبیلوی میریزانند و  به نسل های آئنده که تشنه گان حق و حقیقت اند ، منتقل میسازند ، سبب شده تا اغلب کسانی که سران و نخبه گان بزرگترین نهضت های اجتماعی و سیاسی به شمار میرفتند با تخنیک بسیار پیشرفته مهمترین ایدیولوژی های زمان  را وارونه تعبیر کنند ، و در نتیجه یک  فرهنگ معیوب و بیماری  را بربام تاریخ بشریت آباد و اعمار سازند ، شاید هیچگاه نه میدانند و یاهم در دانش علمی ، سیاسی و تاریخی  خویش این حقیقت بزرگ و روشنی را کوچکترین ارزشی قائل نبوده  که اندیشه ها و ایدیولوژی ها پایه تکامل هستی و مبنای استمرار رهبریی سیاسی جوامع بشر است که درهر مقطعی ازتاریخ توسط فلا سفه ، دانشمندان  و روشنفکران جامعه تجلی وجوهر  دیگری می یابند . آری ! دانشمندان و فلاسفه ء گوناگون در اعصار گوناگون برای ما مشخص میکنند که انسان چگونه زیسته است ؟ و از آن باید چه توقعی داشت ؟ و اساسأ چه می خواهیم که شویم ؟ زیرا بدون اینکه  هویت تاریخی « انسان آئنده » را تعریف و مشخص نمائیم و یا لااقل « جهت و مسیر ارزشهای » وی را درک کنیم و درد های وی را بفهمیم هرگونه « نسخه نویسی » برای معالجه ء درد های چنین انسان ها و جوامع بیهوده خواهند بود ؛ چنانچه می بینیم بسیاری از اعلامیه ها ی به اصطلاح حقوق بشر که با یک کاپی برداریی دراماتیک وتنها  با طرح شعار « همه انسان ها با هم برابر اند !» بی آنکه " تفسیر و توجیه منطقی " و ریشه ای درستی از آن ارائیه گردد ویا هم در عمل نمونه ای از آن داشته باشند ، هیچگونه دردی از جامعه را مداوا نه میکنند ، زیرا ابلاغ و اعلام چنین مسائلی احتیاج به یک بنیان تاریخی مکتبی جامع الاطرافی دارد تا بتواند تفسیر پذیری علمی و منطقی پیدا کنند تا درامتداد تاریخ  بشربصورت  منظم و باساس یک ضرورت تاریخی  « اعتقاد » و « معتقد » بیافریند ، آیا تعجب آور نیست که در چنین وضع آشفته بنام نجات مردم فقیر افغانستان برخی از نیروهای که " اصل نظام سرمایه" و "سرمایه  داری "را عامل اصلی عقب مانده گی مردم افغانستان می خواندند ، وایجاد « جامعه  بدون طبقات » را به مثابه یگانه  نسخه  نجات ورهائی مردم فقیر می دانستند و برای اثبات این ادعای خویش کتاب های بزرگ و ضخیمی را که توسط  دانشمندان و فلاسفه نامدار جهان به مقتضای شرائط خاص تاریخی و فرهنگی زمان شان برشته تحریر در آمده اند  به مثابه مأ خذ مؤثق و نسخه قابل عمل برای تمامی نسل ها و در همه عصر ها پیشنهاد میکردند ، چگونه شد که  چنین شعار های  د لفریب و به ظاهر «انسانی » و « عادلانه» ای را در خدمت نه فقط یک نظام سرمایه  «مشروع » وبرخاسته از بطن فئودالیزم عنعنوی بلکه با ضرب زبانی های واهی و جهان بینی « نصفُ لی ونصفُ لک » خویش سیستم مافیائی حاکم بر افغانستان را که همچون اختاپوس برتاروپود فرهنگ پرافتخار  مردم  افغانستان چنگ انداخته است " توجیه شرعی" میکنند ؟ ! یکی از برجسته ترین توجیهاتی که این گروهی از روشنفکران ذوب شده در ولایت « اقتصاد بازار » یا منتقدان کودتائی نظام سرمایه داری جهانی که به تازه گی نشانی و آدرس  بازار معامله را  دریافته اند و به مثابه  شرکای متخصص و کارشناس سیستم مافیائی حاکم بر افغانستان سخن میگویند  ، همان دست آورد ها ی چندین  ساله ای  اند که مزورانه وریأ کارانه همچون یک مرثیه ء غم انگیزی از سوی نیروهای چپ و راست، مذهبی و غیرمذهبی  برجنازه فرهنگ و تمدن ما نواخته میشوند . ! بنابراین آنچه که از نظر منتقدان دو آتشه نظام سرمایه داری و هواداران جامعه بدون طبقات مهم است و درسیر حرکت ، تدوین و ترسیم عملی مقوله  عدالت اجتماعی و اقتصادی در جامعه افغانی به نمائیش گذاشته اند ، مشارکت و سهم دادن به تناسب  نیروی بالقوه سیاسی احزاب و تشکل های شبه ملی در قدرت است که به نظرفعالان و مهره های اصلی این جریان بیش از هر نیروی دیگر سیاسی مستحق دانسته میشوند . اما مهمترین سوال و پیچیده ترین پرسشی که اکنون مطرح میشود این است که چرا چنین برداشت های بوجود می آیند و چرا اینگونه قضاوت  صورت میگیرد  ؟ به نظر میرسد که عامل عمده این گونه برداشت های ازتاریخ و جامعه به سبب یک بینیش عقیم ومعیوبی است که بصورت یک "پروژهء مضحک کاپی برداری "بدون درک و شناخت پیش زمینه های تاریخی و فرهنگی  ملتها بر نهال تاریخ ملتها بویژه تاریخ پرعظمت ملل شرقی و اسلامی منجمله افغانستان پیوند زده شده اند  .!! همچنان بروز و به نمائیش گذاشتن  غریزه های جنون آمیز قدرت خواهی  و شهرت طلبی نیروهای که ادعا  میکنند و میکردند که آنها بخاطرنجات طبقات زحمتکش درجامعه افغانی وعموم زجر کشیده گان دنیا دارای« جهان بینی علمی» وتجربه شده ای « سیاسی » اند وبرای سروری و حاکمیت ستمدیده گان مبارزات خستگی ناپذیرشان را ادامه میدهند ؛  این حقیقت را ثابت ساخت که اصولأ طرح و براه اندازیی چنین گفتمان معیوب  از همان اول با واقیعت های موجود در تاریخ ملتهای شرقی بویژه افغانستان انطباق نداشته است و طرح و انتقال  اینگونه معادلات  مربوط به فلسفه تاریخ  جوامع بشری به نسل های آئنده ، خود بر نوعی از دگماتیزم و تحجر دلالت میکند که در پوشش دانش و فلسفه تاریخ بویژه در حوزه « انسان شناسی »  جامعه افغانی و سائر جوامع شرقی شعار داده میشوند ؛ واقیعت این است که این گونه تحلیل ها و جهان بینی ها ی که با شرائط تاریخی و فرهنگی ملتها انطباق نداشته است هرچند در شرائط خاص جغرافیاوی و دریک  مقطعی ازتاریخ جوامع بشری ظاهرأ  به نتائج نسبتأ موفقی را نیز منجر گردیده است به دلیل اینکه برای پیاده ساختن هراندیشه و تفکری اعم از مذهبی و غیر مذهبی مسأ له شناخت و « هویت حقیقی انسان » محور تمامی دگرگونی ها ، فرهنگ ها و تمدن ها به حساب می آید ، و چنین هویت که « جوهر معرفت انسان » یا شالوده زندگی بر مبنای « فطرت » نیز نامیده میشود آئینه تمام نمای مسؤلیت های عمومی بشر تلقی میشوند ،وبه حیث یک تیوری ودکتورین برخاسته از  نظام«  ارگانیک الهی  » در راه التیام درد های تاریخی جوامع بشری بصورت گسترده بکار گرفته میشوند و سرانجام به عنوان یک اندیشه فلسفی بویژه اجندای سیاسی زندگی ملتها از  دهلیز تاریک زندگی بشر سر بلند میکنند . با هزاران درد ودریغ که برخی ازنامدارترین  کتاب خوانانی که به غلط بر « جایگاه ومنبرروشنفکریی معاصر» تکیه زده اند بدون توجه به عواقب و آثار ناگوار اجتماعی یک کاپی سازیی مضحک فکری تنها با اتکأ بر مشابهت های سطحی و ظاهری جوامع انسانی برخی اندیشه های فلسفی بویژه اقتصادیی نامدارترین فلاسفه و دانشمندان قرون گذشته را به مثابه نسخه شفأ بخش برای حل مسائل اجتماعی وفرهنگی تمامی نسلها ودرهمه عصرها می شمارند . نوع دیگر این جماعت اعجوبه ، آن دسته از «روشنفکران رسانه های گروهی» را میتوان به حساب آورد که در این آشفته بازار دموکراسی تقلبی از خواب زمستانی ،عافیت گویان برخاستند و در شهر غُلغله« سیأ» سی غُلغله برپاکردند ود سته های شعاربدست ومغازه های مملوازامتعه رنگین و دلفریب  "فرهنگ جرنگانه !!" درقلبی ازحوادث خونین میهن بوجود آوردند و با ژست « تریا کی» خویش برسر تابوت فاجعه نوحه سرائی مینمایند  ، بی آنکه بدانند که چه می کنند ؟ و چه میفرمایند ؟ ناسیونالیستهای "فاشیست مشرب" و" قوم گرایان افراطی"هم که حاجت به تکرارفضائل شان نیست !! اما  حالأ در یک جمع بندی سریع و دقیق با تعجب و شگفت بینظیرتاریخی در کشورما و با توجه به حضور انواع و اقسام روشنفکران از جنس افغانی اعم از « چپ های دو آتشه دوران جنگ سرد » یعنی فعالان شبه مارکسیست و هواداران سراپا قرص « حزب دموکراتیک خلق افغانستان » و تعبیر کننده گان « مکتب فرانکفورتی » که شجرة النسب شان را با منتقدین نامدار مارکسیسم جهانی همچون Mao Zedong«  ماوؤزی دونگ » پینه میزنند در کنار بنیاد گرایان مذهبی و متحجران دینی همه شان در خط مافیائی قرار گرفته اند وچون عروسکهای کوکی ، همان طوریکه ماده پلاستیکی را درخمره ها وکوره های آتش می اندازند وبلاوقفه قالب آنرا میریزند وبا « چشم بندی» و نگاه تجاری هرآنچه را که مناسب بازار باشند از آن درست میکنند و وارد بازار می سازند ، با همین فورمول و چنین « نسخه مجرب» تاریخی واجتماعی نیز گله های از« روشنفکران مصنوعی» درست میکنند و پس ازیک سورت بندی درگروه های گوناگونی بنام « متخصصان و کارشناسان ،» وهمچنان به اقتضای بازار درکشور های  جهان سوم شرقی  منجمله افغانستان بزرگترین مراکز دینی و مذهبی را تأ سیس و ایجاد میکنند تا هرگاه ضرورت بینند حاکمیت مافیائی خویش را که همچون شمشیری بر ستمد یده گان و بیچاره گان فرود می آیند با توجیه و تأ ویل آیه های از قرآن پاک و سنت پیامبر بزرگ اسلام  محمد  (ص)  توجیه دینی و شرعی کنند !! بدون شک در مورد آنعده قشر های از « شبه روشنفکران » که با شعار های افراطی خویش  زمانی  هم مقابله با « نظام بورژوازی » را که  مؤلد حاکمیت طبقاتی امپریالیزم و سرمایه داری می دانستند از اولویت های مبارزه طبقاتی به حساب می آوردند وشعارایجاد « جامعه بدون طبقات» را به مثابه  شعار نهضت جهانی طبقه کارگر ارج می گذاشتند ، باید گفت که این جماعتی از روشنفکران دُچار یک پارادُکس و سؤ تعبیر بنیادی شده اند  و آن این است  که چون تصؤر کردند هرجا ئیکه کارگر را « صنعتی » نشان دادند ، طبقه صنعتی و مرحله سرمایه داری بوجود آمده  باید بازی سیاسی را آغازکرد ! و در کشور ما افغانستان نیز بازی به همان نقشی کردند که یک روشنفکر جامعه صنعتی سرمایه داری و در مرحله ای از رشد جامعه خود باید ایفا کند ، هرچند در افغانستان که شامل کشور های عقب ماند و در حال رشد بود تیوریی چند مرحله ای مارکسیسم را با تفسیر«  لنینیستی » یعنی « راه رشد غیر سرمایه داری » که به مثابه دکتورین  نامدار بنیانگذار انقلاب سوسیالیستی در روسیه شوروی « ولادمیر ایلیچ لنین » برای کشورهای جهان سوم بویژه کشورهای که از لحاظ مؤقیعت جغرافیاوی در همجواری با کشوربزرگ  روسیه مؤقیعت داشتند از سوی فعالان احزاب کمونیست منطقه به کار گرفته می شد ؛ با آنهم به دلیل کمبود تجزیه وتحلیل درست « هویت تاریخی و فرهنگی »  جامعه  افغانستان هیچگاه و هرگزخواب های رنگین ایجاد  « مدینه فاضله » مطلوب روشنفکران آرمان خواه چپ در افغانستان تعبیر نگردید ، باید اذعان کرد که تجزیه وتحلیل درست یک جامعه به معنای آن است که به قول دانشمندی درست و با دقت جامعه انسانی را تجزیه و تحلیل کرد نه تجزیه و  تحلیل ها ی درست ! روشنفکران دیگر جوامع انسانی را برای جوامع خود انتقال داد  . زیرا که در یک کشور بسیار عقب نگاهداشته شده مانند افغانستان ممکن است نهاد و بنگاه و فابریکه ای  بوجود بیاید که از لحاظ ظاهری بسیار پیشرفته و مدرن بوده باشد و جامعه را با مشاهده و تجزیه وتحلیل  تنها یک مؤلفه ، در سطح پیشرفته ترین کشورهای جهان قرار دهد ، کاملأ طبیعی است که لزومأ با ایجاد هرنهاد وفابریکه صنعتی گروهی ازکارگران نیز تشکیل میشوند ، اما هیچ گاه « طبقه کارگر»به مفهوم  جامعه شناسی  تشکیل نشده و نه میشوند ، زیرا یک « طبقه اجتماعی » آنگاهی بوجود می آید که وجود وحضورش را درسرتاسر اندام اجتماع بصورت یک لایه ای فراگیرینده اعلام کند ، همچنین لازمه انتقال وتبدیل  یک نهاد اجتماعی  به « طبقه » ،  نهادینه  سازیی فرهنگ ،  زبان ،  اخلاق ، عواطف ، احساسات ، باور ها ، و ویژه گی های  انسانی  اند که درطول وعرض تاریخ یک جامعه انعکاس می یابند وسرانجام به عنوان یک " احساس " ناب و دست نا خورده « خود آگاهی  اجتماعی » را به  خشت اصلی و زیرین« فرآیند ملت سازی » مورد استفاده قرارمی دهند . زیرا به قول جامعه شناسان و دانشمندان  معاصر علوم انسانی تشکیل  و ایجاد فرآیند ملت  سازی آنگاهی ممکن است که هسته احساس و« خود آگاهی اجتماعی »  در سرتاسرجامعه بوجود آمده باشد .اکنون سوال اصلی ای که نزد تمامی کتله های متعهد جامعه ما بوجود می آید این است که آخیر  چه عوامل سبب گردید تا گروه  قابل ملاحظه ای از « روشنفکران جامعه » ما که خود شعار ها ی رنگین و زرینی در جامه و پوشش فریبینده « علم  تاریخی » در راستای محو آثار بی عدالتی عمومی بویژه در حوزه اقتصادی از دیربدینسو وارد تاریخ ساخته اند امروزتوجیه گران سیستم معلوم الحال مافیائی ازجنس«سرمایه داری » شده اند ؟ پاسخ منطقی و علمی این پرسش مهم را نیز باید در  کالبد شگافی و جراحی  نقادانه جهان بینی  ای  جستجوکرد  که  به عنوان ستون اصلی مارکسیسم به مثابه یک  ایدیولوژی به آرم و نشان ویژه  علمی مورد عمل  اکثر روشنفکران  چپ اندیش جهان واقع گردیده است ؛ مگر باید اکیدأ توجه داشت که قبل از پرداختن به نقد منصفانه و عالمانه هر اندیشه ، انگیزه  و اراده اصلی مان از پرداختن به این مهم حساس بصورت روشن و واضیح در افکار عامه نهادینه شده باشد و همچنین باید انگیزه و هدف اصلی مان از براه انداختن این پروژه و پرداختن به این عملیه  حساس ،  نجات ، ترقی و پیشرفت عادلانه انسان این گلُ سرسبد کائینات بوده باشد ، ازآنجا که « شناخت جهان وانسان» مضمون و موضوع اصلی تمامی  ایدیولوژی ها و ادیان را تشکیل می دهد ، ناگزیریم به عنوان تلاشگران حقیقت ،  قبل از آغاز  جستجو و کشف حقیقت  ،  به  این پرسش اصلی  و مهم فلسفی که عنصر مهم و جوهرحقیقی  «  فلسفه تاریخ » بشمار می آید پاسخ  خردمندانه ای ارائیه کنیم  و آن پرسش فرآیند  شناخت "جایگاه  حقیقی انسان " در هستی است که مضمون و پایه اصلی هر اندیشه و ایدیولوژی بشمار میرود . و باید به این پرسش اصلی نیز که بر تشکیل و شالوده های یک جهان بینی تأ ثیر فراوانی دارد ، پاسخ علمی و منطقی دریافت که " من " کیستم ؟ " انسان و بشر " کیست و زندگی چه معنای دارد ؟ آیا سرنوشت وجود دارد ؟ آیا " انسان را ذاتی مستقل از طبیعت اشیأ و اراده مستقل از " علیت امور " است ؟ " مسؤلیت " چیست وبرای انجام آن چه باید کرد ؟ " حرکت " به کجا است ؟ و " تکامل "  چگونه و در کدام جهت  در جریان است   ؟ بدون تردید که انسان قدیم با نگاه آشناتر و دل روشنتربه این جهان می نگریسته وبا ایمان قوی تر و گام های استوارتر بر جاده زندگی میرفت و نسبت به « خود انسانی خویش  »  آگاهی عمیق و اصیل تری داشته است ، مگر انسان معاصر که در « برهوت » این عالم پرتاب شده و با اضطرابات روحی ، تشتت فکری و تزلزل اخلاقی وی را ورطه هولناک نوعی « استضعاف انسانی » سقوط داده است به ناچار تا مرحله یک « شئ  بی هُرزه » تنزیل کرده و سیمای نورانی اش در « ماتریالیزم فلسفی »  محو شده و در « ماتریالیزم مافیائی بازار » " مسخ " گشته است

        و اندر حکایت « تقد س پروریی » مذهبی حاکمیت مافیأ در افغانستان

یکی از برجسته ترین گروهی که به مثابه بال به ظاهر نیرومند  مذهبی  یکسان و با فورمول عدالت «انوشیرانی » اعم از علمای کرام مسلمان  ومراجع مذهبی  وابسته به هردو فرقه « شیعه  و سنی » در انجام رسالت رام ساختن توده های فقیرو« توجیه ساختن  شرعی !» فقر و بیسوادی وهزاران جنایت دیگری از مافیای قدرت  مشغول اند، کسانی اند که درطول وعرض تاریخ خونین افغانستان عنان « آسپ مراد» مردم ستمدیده این کشور را در دست داشتند و هرروز و هرلحظه ای که سپری میگردد طوفان  و حرکت بزرگی ازعلمأ و دانشمندان نواند یش مسلمان در سرتاسرجهان ، تناب های پوسیده  این گروهی از « مرید سازان  » را به  لرزه درمی آورند ! شگفت انگیز است که همه  در همه جا و ازهمه کس ، پیوند و شجرة النسب جریان «مرید  پروری» معاصر را با « همپالکی های روشنفکر» نمای  شان را می پرسند و جستجو میکنند .  چگونه شد که آن همه منادیان توحید و حق پرستی که بر عدالت خواهی و عشق به مردم و « جهاد و اجتهاد » و تقوی تظاهر میکردند یک شبه « تصدیق  شماره یک معامله گری!!»  را حاصل نمودند و از مقام روحانی و معنوی در جامعه به موجودات معامله گر ! واقیعت گرأ و مصلحت اندیش !! مبدل گشتند که از شرق معنویت بسوی غرب مادیت وغروب آفتاب رفتند و آرام ، آرام درکام سیاهی شب و تباهی روز همد ست « روشنفکرانی » شدند که هیچگاه جهت گیری روشن طبقاتی نداشته و همیشه با درجه حرارت وآب و هوای امتیازات ، از هرجنس و هر فکری که گروه خونی شان با هم  یکی باشد  و برای هیچ هدفی شعار بلند ساخته و به معامله گری پرداخته اند . و درنتیجه به خوشبختی رسیده اند که قدرت طلبی فرعونی و سود جوئی قارونی را ارزانی میدارد  و سرانجام پس ازهزاران چانه زنی ها و معامله گریها ، « ثروت » که تمامی ارزشهای « اخلاقی و معنوی » آدمی را به باد میدهند و « مقام و میز» بزرگی  که شرف و عزت انسان در زیر آن مدفون اند  ، کسب میکنند . چنین است که بسیاری از علمای نامدار اسلامی اعم از شیعه ها و سنی ها سرنوشت شانرا در این روزگار تازه ای که یک "دموکراسی قلابی " و "اقتصاد مافیائی " به سراغ ما و تمامی جوامع شرقی و اسلامی  آمده است دنبال میکنند مقصودم از " روزگار تازه " این « تمدن مصرفی » و مافیائی دلال صفت است که سکه های اشرفی پترو دالر را در کوچه و بازار ، بر سر فرهنگ و ایمان و زندگی و شخصیت تاریخی و ارزشهای اخلاقی و دینی بویژه برسر  قلعه ء امید و آرمان تمامی انسانیت مخصوصأ جوامع اسلامی بخصوص افغانستان مجروح و داغدیده  آویزان کرده و همه ملتها منجمله افغانستان را گرفتار رابطه ها ی مافیائی ساخته اند و ملت کهن سال ما را مصاب به بیمارئی « خارش پول شماری » نموده وبه تعبیر« قرآن »

" شیطان زرد " در جان همه حلول کرده و عقل ها را برآشفته و فطرت ها را خورده است . در چنین وضعیت تارو تاریکی که بر مردم فقیر ما مستولی گشته است ؛ علمای اعلام مذهبی ما که رسالتأ دارای ارزشهای خدائی و الهی اند دنبال یک « زندگی » روزمره میروند ، جالب وسخت شگفت انگیز است که این جماعتی از « خشکه مقدسان » روحانی نما خود بنام خدا و پیامبر بزرگواراسلام  آن عنان سرنوشت  تاریخی خویش و مردم فقیر افغانستان  را با آن همه عظمت های جهادی و تاریخی مردم افغانستان دربدل چند دالر ناچیزو چند وعده ء سرخرمن نزد دلالان و عروسکان کوکی ازقبیله « " رأ " شنفکری» به گرو گذشته اند .اگربه عمق عملکردها ی این «جماعت مرید پرور !!» درجامعه  ما و سراسر جهان توجه کنیم خواهیم دید که در تفکر واندیشه این گروه ، اساسأ حلقه ایمان بر خدا و تقوای  سیاسی و اقتصادی  از دیر بدینسو مفقود  است . در اینجا ما به یک « پاراد و کس » و تضاد اساسی روبرو هستیم ، وآن تضاد بنیادی میان نگاه توحیدی دین حقیقی که بر مبنای حرمت به انسان و اینکه احکام باید براساس یک مکتب توحیدی  بناگردد و آن مکتب روح وفلسفه شناخت جهان و انسان و تمامی ایده آل های تاریخی و فرهنگی بشریت است که تمامی انسان ها را به اطاعت کامل از دین اسلام  در تمامی زمینه ها و در همه عصر ها اینگونه فرا می خوانند . أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً (1) ، مغائر با این چنین نگاه اسلام به هستی و تاریخ که مؤمنان را در تمامی ساحات اعم از سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی در تمامی قلمرو های جغرافیاوی برمبنای مکانیزم عقلانیت جمعی ( اجتهاد )  فرا میخوانند گروه مافیائی و قصر نشین مذهبی  در جامعه ما در عمل برمبنا و نگاه  جهان بینی مادی وشرک آلود به« هستی  و انسان» که میراث اصلی بینیش « سیکولار » و  « مادی گرایانه » و ملهم از  قرئت سنتی وتاریخی اسلام  محسوب میشود عمل مینمایند . اینجاست که می بینیم  یک کتله چشم گیری از روحانیت دینی ما  با دلالان نظام مافیائی و کاپی شده  حاکم بر سرنوشت مردم افغانستان مغائر با روح وجوهراصلی دین اسلام  بیعت کرده اند و «سرنوشت مظلوم و محکوم شده» مردم داغ دیده ی ما را نیز در بازار مکاره در بدل چند دالر و چند « بلند منزل »به فروش ومعامله  گذاشته اند .

                                                                          یا هو

                                                    ۴ - مارچ -  ۲۰۱۰ میلادی

1: آیه ۲۰۸  سوره بقره قرآن کریم

 


 

 


بالا
 
بازگشت