حی علی الفلاح !

  درد مان کجاست ودر مان در چه  ؟

 

محمد امین فروتن

 

 

پیش از این و درنخستین بخشی از این نوشته گفتیم و نوشتیم که روشنفکرروزگار ما باید در این جامعه و در این لحظه برای آزادساختن « اراده انسان » و آگاه ساختن مردم از عوامل «جهل و خرافات مدرن !!» در جامعه افغانی تلاش کند و در این راستا باید از مذهب آغاز کند ، مذهب به عنوان یک فرهنگ آزادی بخش و انسان ساز ، نه آنچه که موجود است و با سرعت تمام مؤلفه های  آزادی و عدالت  در جامعه ما رالگد مال میسازد !! وروشنفکر جامعه ما باید درست مانند یک مهندس که ماده خام و اکثر متعفنی را تبدیل به نیروی سازنده وخلاق میکند ، باید تمامی مواد خامی راکه ازعمق تاریخ جامعه ما ومتن فرهنگ آن تهیه دیده اند با فلترساختن « دلسوزانه وعالمانه »  و نقد «هدفمندانه  و متعهدانه »  به  یک انرژی سازنده وروشنگرانه و خلاق مبدل سازد .  نه میخواهم یک موعظه اخلاقی کنم بلکه با قاطعیت می گویم که تاریخ و فرهنگ و سنت در میان جامعه ما با روح مذهب و ایمان و معنویت تکوین یافته است و حتی گاهی به دست مذهب شکل گرفته و سرشار از جاذبه قوی ونیرومند مذهبی است و ازهمین جهت نیز دیدیم و میبینیم که « مافیای سرمایه داری به عقل آمده چندین ملیتی  معاصر» بخصوص آنگاهی که در آغاز ؤرودش به نام حمله بر تروریزم و القاعده دریک مجموعه ای نسبتأ وسیعی  بنام « ائتلاف  بین المللی ضد تروریزم» و بازسازئی افغانستان جنگ زده با تدوین قانون اساسی جدید برای افغانستان ظاهرأ با درج و ثبت  این ماده واضیحی که « در افغانستان هیچ قانونی نه میتواند مخالف معتقدات و احکام دین مقدس اسلام باشد » عملأ با مذهب ، فرهنگ و ارزشهای تاریخی مردم افغانستان در افتادند . تا جامعه ای بسازند بی تاریخ ، بی سنت و بی فرهنگ و بی مذهب و درنتیجه معتاد بر « قدرت و ثروت » و بی تشخیص در برابرتسلط مادی ومعنوی نظام سرمایه داریی ، با اِغراق در«تجد د و مصرف های نو»  ،  وبالاخره خود را به سرنوشتی که برای شان ساخته اند سپردن و با شور وشوق تمام ، دروازه های تاریخی فرهنگ وتمدن خویش را به روی« خصم مهربان !!» بازگذاشتن ودرعصر« بربریت تمدن» وجلادی ، و « نفاقِ دموکراسی»  و « بشردوستی »که همه این ها به قول معروف، کارگزاران مذهبِ پول شده اند . چنانچه  پس از یک جراحی مختصر شبه فرهنگی،  دیگر مذهب نه تنها عامل مقاؤمت و آگاهی و حرکت نه می باشد بلکه به مثابه ماده خواب آور و توجیه کننده فقر و ذلت تاریخی توده ها در تاریخ ملت ها و جوامع بشر عمل میکند . و مردم را بر آنچه بر آنان می گذارد ، به خیالات واهی و خرافه های جاهلانه و اعمال ورسوم بی روح و بی معنای سرگرم می سازد و احیانأ خود ، برای ایجاد تفرقه و برادر کُشی و جنگ های زرگری و فلج ساختن آزاد اندیشی و آلوده کردن هرکاری که برای روشنگری اندیشه و بیداری مردم بویژه احیای روح راستین مذهب آغاز میشود .چنانچه می بینیم نهضت کاپی ساختن وشبیه سازی فرهنگی که با عناوین کاذبانه و به دروغ چسپانده شده روشنفکری و تجدد ! برپاگردیده است بدینگونه آغاز شد که نخستین شرط شبه متمدن  شدن وپیشرفت را شوریدن علیه تاریخ و فرهنگ و همه ء اصالت ها و تمامی ارزشهای دینی و ملی خویش تلقی گردید و چنین معرفی کردند ،ازاینکه مذهب به قول « نامور ترین دانشمندان و فلاسفه جهان غرب » بزرگترین مانع در راه « مدرنیته » و پیشرفت اقتصادی تلقی میگردد ، لهذا در گام نخست باید این مانع را از سر راه  پیشرفت و ترقی بدور ساخت !! درحالیکه این نسل  نیمه روشنفکر جوان ما که تازه به مرحله روزنامه خوانی  رسید ه اند با خواندن  چند ورقی  از روزنامه ها ی صبح کشورهای صنعتی یا با ورق زدن  همان مجلات « پلی بوئی   plyboy » وغیره که برای سرگرمی خواننده خود ، گوشه ء کوچکی از رنج های بیکران جامعه غربی را گاه گاهی به تصویر می کشند  به چنین قضاوت ناقص دست یافته اند که گویا « مذهب » بزرگترین مانع درراه پیشرفت و ترقی جوامع بشری و ملل جهان به حساب می آید ؛  برخلاف حقیقت عینی در جوامع صنعتی که  اکثریت نزدیک به اتفاق بزرگترین نوابغ علمی و مخترعان  و فلاسفه ء نامورتاریخ  پایه ها وستون اصلی   تمدن غرب را ایجاد کرده اند و به قولی دانش بشری را به آسمان رسانده اند مذهبی اند ، انیشتین albert anishtain's  دانشمند صاحب نامی  می گفت « احساس مذهبی بزرگترین شاه فنر تحقیقات علمی است » همچنان ماکس پلانک (Maxplanck) افتخار فزیک جدید فریاد میزد « برسر دروازه علم نوشته شده است ، هرکه ایمان ندارد به درون پا نگذارد » جالب است که نسل شبه فرنگی جامعه ما که از انرژیی هنرپیشگان «هالی ؤود و بالی ؤود » تغذیه می شود ، هرچه دارد و هرآنچه را که از گذشته تاریخ اش به میراث برده است به دست خود نابود میکنند ، و انواع و اشکال زندگی اجتماعی و اقتصادی ،  اخلاقی و فرهنگی مافیای بازار را بر آن تحمیل میسازند!! در همین تماشا خانه ای تاریخ و همین اکنون در صحنه مقابل  آن بازیگران دیگری با ژست و گریم دیگری به بازی پرداخته اند ؛ همه چهره ها ی مقدس که خود را  با واسیلین و گریم « یک تقوی کاذب و دروغین مذهبی » آراسته  و بر ستیژ تاریخ ایستاده اند تا برای ورود به « مذهب بازار و برده گی  معاصر » تکت بگیرند و با ترویج و تعظیم شعائر مذهبی و تجلیل از شخصیت های بزرگ دینی حقیقت مذهب و اندیشه پیشوایان دینی که محبوب تاریخ بودند پنهان کنند واذهان نسل جوان را از شناخت آنها بازدارند . اینجا و در این بخشی ازتاریخ وتمدن ما،فورم ومحتوای بینیش واندیشه های هردوی آنها یعنی« شبه روشنفکران»  که به دروغ  لباس روشنفکری را برتن کرده اند ومراجع ریأ کارمذهبی و روحانی که در پروژه ء مسخ ارزشهای دینی و فضائل اخلاقی به کار « شرافتمندانه و "بی درد و سر" مفتخواری !!»  مشغول اند ، یکی است . به هرحال بازیگران این تیاتربزرگ تاریخ ، شبه روشنفکران و متجددان مقلد جامعه ما  از یکسو واز سوی دیگر  چهره های « شبه مذهبی ، رمال نویسان مصلحت پرست و ساختگی » اند که محو بزرگترین تمدن ها ، فرهنگ ها و ارزش های بزرگ زندگی ملت های جهان سوم از جمله افغانستان را یکجا به اجاره  گرفته اند . لهذا میتوان گفت که  اگر« شبه روشنفکران » جامعه و مردم ما  توانیسته اند در محو ارزشهای معنوی و دینی به ظاهر مؤفقیت های  نیز بدست آورند و شکار های بسیاری از جوانان رشید جامعه ما را صید کرده اند  ، این چنین توفیق یکسره مرهون نقش ماهرانه «شبه روحانیونِ !!» است که در امتداد تمامی تاریخ  بشر تغییر ومسخ  جوهر حقیقی دین را به مثابه یک پروژه پر در آمدی نگریسته اند و با افسون هنرمندانه خود برحاکمیت حاکمان مهر تائید گذشته اند

            خیانت به امید و معمای مرگ ارزش ها در افغانستان !

اکنون بزرگترین پرسشی که بوجود می آید این است که آخیر چگونه و به کارگیرئی کدامین شیوه ها است که کارگزاران پروژه مافیائی «چند ملیتی » که در نقش یک « دولت دموکراتیک ، ملی  !!» و حتی لزومأ  « مذهبی » به بازی پرداخته اند ،و تمامی ارزشهای تاریخی و افتخارات بزرگی که زمانی با داشتن « سواد معمول  اجتماعی » وموجودیت  واحد های قابل توجهی از جامعه بشری به مثابه مؤلفه های «هویت ملی» شناخته می شد ند اینچنین به نابودی کشانده اند ؟ وبا وضاحت می بینیم که امروز ودراوجی ازیک نشه ای کاذبی از« پول و قدرت» " برادرخونی دیروزی " برجایگاه مقتدرانه ای از " دشمن خونی امروزی  " نشسته است ، آنچه از نظر علم جامعه شناسی بسیار قابل دقت  و تأ مل است و بدون تردید یکی از تأ ثیر گذارترین مؤلفه ها بر حرکت اجتماعی جامعه افغانی بحساب می آید ، این است که برخلاف مسیر طبیعی جوامع بشری که با اقتضای قوانین تکامل اجتماعی بر  بستر شرائط  ذهنی وعینی  بویژه مناسبات  تاریخی ملتها  تکامل می یابند  ،تمامی پرامترهای فرهنگی و اقتصادی  را که لازمه رشد تدریجی یک ملت جنگ  زده و مؤلد توقعات شهروندان یک جامعه به حساب می آیند به حکم  یک اراده مصنوعی  آنهم از جنس « مافیائی ثروت و سرمایه » بر تنه ای مجروح جامعه  افغانی  پیوند زده شده اند ، لهذا با آسانی میتوان گفت که همین  مسأ له ؤرود « فرهنگ تجمل  » به جامعه ما که عوارض طبیعی یک « بازار آزاد !! » از جنس سرمایه داری مافیائی  محسوب میشوند جایگاه سنتی « تجدد » را در حالی به اشغال در آورده است که هنوز هم توقعات تک تکی از شهروندان جامعه افغانی  نسبت به نهاد دولت از «مرحله سنت» به « مدرنیته »تغیر نیافته است ، لهذا مسأ له  پیوند « مستعجل تجد د » بر  درخت تنومند « سنت » یکی از حساسترین مسا ئلی است که امروز باید برای همه ما مطرح باشد . ولی متأ سفانه که تا اکنون برای ما و عموم روشنفکران  متعهد جامعه ما مطرح نشده است ، و این یک دهه  عمرغم انگیز و اندوه ناکی نیز که از« نزول اجلال  سیستم مافیائی !!» از جنس «سرمایه داری لبرال » بردرخت تنومند تاریخ وتمدن ما سپری میشود، تناقضات فراوانی ازاین دست رابه نمایش گذشته اند. بدون شک اینها تناقضاتی اند  که دامنگیر نسل معاصر ما است . از یکسو چنان «متجدد وشبه پیشرفته !! » که بصورت کاذبانه و مزورانه  بر بستر « دموکراسی وارداتی و مافیائی !! »  خواب  های مصنوعی « قرن بیست و یکم » را تعبیر میکنیم  و از سوی دیگر  چنین «عقب مانده !!» و« سنت پرور!! » که در تقلا وتلاش  یک وقت غذأ  جان می دهیم . درحالیکه اساسات ابتدائی علم  تاریخ و جامعه شناسی حکم میکنندکه این دوحالت یعنی « تجمل وشبه پیشرفت» ازیکسوو« تبعیت ازعقب مانده گی و سنت» ازسوی دیگر هردو انحراف اند واصولأهیچ یکی ازاین دو حالت را نه میتوان شائیسته شأن یک زندگی شرافتمندانه « انسان معاصر» به حساب آورد .زیرا این دو فرامترپیشرفت  وملاک های از ترقی  ، بصورت مجرد وغیر طبیعی  در خطی افتاده ا ند و قرار دارند که با روح فطری واصلی جامعه افغانی انطباق نداشته است . اینکه چرا در تاریخ ملت ها و جوامع بشرمنجمله افغانستان عزیز  این چنین حالاتی پیش می آیند ، یافتن پاسخ به آن یکی از دشوارترین مسائلی است که دربرابرعموم روشنفکران متعهد  و  جامعه شناسان مسؤل این روز گار قرار دارد و باید روشنفکر این جامعه و این خیطه ای از میهن ما ، عرابه تکامل جامعه ما  را با نوعی از بینیش «توحیدی »نسبت به حیات تاریخی انسان  در هستی و جامعه  افغانی و یا هم هر جامعه دیگری عمیقأ مورد مطالعه قرار دهند ، تا روشنفکر این خیطه و این جامعه جنگ زده و زخم خورده نیز بدور از چشم اغیاردون صفت  و «نازپروردگان جامعه روشنفکری!!» ، که همیشه تکامل تاریخ را با ضرب زبانی های شبه علمی خویش مسخ میکنند ، با یک بینیش علمی نسبت به تکامل حقیقی وعینی حیات انسان دسترسی پیدا کند. اکنون باید دقت کرد و تأ کید داشت که سخن از نفی « مدرنیته » و پیشرفت علمی و اکامیک انسان و جامعه نیست ، که هرگز چنین نیست ، بلکه سخن از بینیش و دیدگاه فرسوده ای  است که پس از تشکیل نخستین دولت مؤقت افغانستان به صورت مافیائی ومستعجل، وارد فرهنگ تاریخی وارزشهای دینی و مذهبی سرزمین افغانستان شده وبجان هر آنچه که  اخلاق و فضیلت های این خیطه تمدنی سرزمین ما به حساب می آمدند ، چسپیده است وآنرا با آب پیشرفت مصنوعی وکاذب « ملعبه کاری» کرده اند ، چنین است که « پیشرفت و ترقی واقعی » با کاپی کردنها ی مضحک و رجز خوانی های استخاره ای و«جعل  آماروارقام رشد وپیشرفت  بر تربیون های !!» عمومی تفا ؤت فراوانی دارد . زیرا در روند" شبه پیشرفت" و تجمل گرائی ماده پرستانه  که درپوشش « تجدد » ، معنویات و فرهنگ اصیل ، ملت ها را تسخیر میکند با آرزو ها و توقعات طبیعی و فطری مردم که از نهادی بنام «دولت » سینه به سینه و نسل به نسل منتقل گردیده اند ، نه تنها کوچکترین تغییر مثبتی را ایجاد نه میکنند ، بلکه برای ارضأ و اشباع چنین غرائز مهارنا شدنی مصرف کاذب ، بر تورید و انتقال تولیدات ومحصولات «تجملی مصرفی » می افزائند . و بدین سان انسان مانند حیوان وحشی وسرشار از کشش های غریزی و تمایل فطری و ذاتی به  « قدرت طلبی » ، «شهرت طلبی » که حریصانه این حیوان باهوش و حیله گر و ابزار ساز و خونریز ی را با جنون وشتاب  شگفت انگیز و روزافزون ، برگِرد یک « فردیت شخصی » ، قومی، نژادی وزبانی می چرخاند . لهذا یک چنین موجودی که با لقوه دارای ارزشهای خدائی است به دنبال یک دورباطل « زندگی مصنوعی » و روزمره می افتد . اینجاست که در این دور باطل ، هر شهروند جامعه  به مثابه یک شهروند دارای حقوق مدنی، احساسات خاصی پیدا میکند . در اوجی از اینگونه فعل وانفعالات است که برخی از زمامداران شماره اول کشور   که درحقیقت  صاحبان وسهمداران شرکت های سهامی مافیائی نیز اند ، برای فریب افکارعمومی نوع سیستم حاکم بر جامعه را به غلط ازلحاظ ساختمان و کالبد طوری معرفی میکند که بصورت کاملأ طبیعی  حامل احساسات ، آرزوها و خواسته های عنعنوی شهروندان و تمامی احادی از جامعه نسبت به نهادی بنام « دولت ملی !!»  معرفی می گردد ، در حالیکه واقیعت چیز دیگری است واساسأ آن« نهاد مافیائی» که جغرافیای حقوقی وتاریخی« دولت ملی!!» در جامعه افغانستان را به تصرف درآورده است ازلحاظ هویت حقوقی بویژه در حوزه «مشروعیت » سیاسی و اجتماعی یک «شرکت سهامی  تجاری با شرکای محدودی!!» یا به قول دانشمندان علم اقتصاد LTD ی بیش نیست .!! زیرا علاوه بر" ارشادات و اظهارات داهیانه !!" صاحبان و گرداننده گان  دست نشانده ء  این شرکت تجاری درافغانستان که بصورت جعلی و با تجویز نسخه فریب و دروغ تبلیغاتی  جایگاه تاریخی نهادی بنام « دولت ملی » را تسخیر کرده و  تمامی مؤلفه های مشروعیت آن نهاد تاریخی و سنتی در جامعه افغانی را بصورت « ریأ کارانه و مزورانه !!»به نمائیش می گذارند . چنانچه از اظهارات « جلالتمآب "عالم پناه !!"  حامد خان کرزی » این واقیعت بکلی هویدا می گردد که گاه گاهی  با در دست گرفتن ورق پاره های یادداشت گونه  که هیچگاه از آن استفاده نه فرموده اند  ضمن شمردن پیشرفت های کاذبانه نه ساله  در افغانستان با آماری متوصل می شود که هیچگاه با واقیعت ها و مناسبات درونی جامعه افغانی مطابقت نداشته است . !! برای آنکه یک مثال و نمونه خوبی برای خواننده  گان عزیز این یادداشت گفته باشم باید یادآوری کنم ، برای اجرأ و توصل به این پروژه علمی و اکادمیک که با معادلات و فرامتر های زمینی سروکار دارد از نوع « استخاره  موهوم  خرافاتی » مد د می طلبد . چنانچه درآخرین وتازه ترین اظهارات داهیانه!!   خود که حین باز گشائی نخستین اجلاس « جرگه  مشورتی صلح » که درخیمه تاریخی لویه جرگه اضطراری واقع در  ساحه پولیتخنیک ابرازمیکرد با نشان دادن ورق پاره های که دردست گرفته بود و  معمولأ نخبه گان و زمامداران  ارشادات و سخنرانی های تاریخی خویش را  به کمک چنین یادداشتها ایراد می فرمایند درزمینه رشد سریع وضعیت اقتصادی افغانستان بدون توجه به تبعات بعدی آن چنین ارشاد فرمودند : امروز  افغانستان دارای چهار هزارو پنجصد ملیون دالر ذخیره نقدی است و بیرق افغانستان در تمامی جهان به اهتزاز درآمده است و ما که درسالهای  حکومت مؤقت دارای ذخیره یکصدو هشتاد ملیون دالر بیش نبودیم امروز افغانستان صاحب تنها چهار هزاروپنجصد میلیون دالر پول نقد  است که درد افغانستان بانک  ذخیره نموده ایم !!. مسخره ترین  ودرعین حال جالب ترین بخش اظهارات  جلالتمآب کرزی آنگاه برملا گردید که آقای کرزی  خاطره همین دوروز قبل اش را در ملاقات با وزیر مالیه اش از تربیون « جرگه مشورتی صلح » بازگو کرد وبا زرنگی خاصی گفت که همین دوروز قبل وزیر ما لیه که به نزدم آمده بود و از وی پرسیدم که خیریت خو است چرا چُرت تان خراب است ؟! وی(وزیر مالیه) برایم گفت که رئیس صاحب دریک مشکل بزرگ بند مانده ام هرچه که فکر میکنم راه حل اش را نه میتوانم پیداکنم ، اگر برای من یک راه حل برای این معضله پیداکنید. !! من از وزیرصاحب مالیه پرسان کردم ( پرسیدم ) که بگوئید چیست که اینقدر شما را وار خطا کرده است ؟ وزیر صاحب مالیه برایم گفت که پول افغانی در برابر دالر که روبه زوال است نه تنها ثابت مانده  بلکه با دالر مقابله میکند و بلند شده میرود !! ؛ باید کاری کرد که از بلند رفتن واحد پولی افغانی جلوگیری شود ، بخاطریکه کشورهای همسایه ما نه میتوانند ، محصولات زراعتی و میوه جات ما را با این قیمت افغانی خریداری کنند !!  تاریخ کشورما گویای این حقیقت است که هرچند گاه یکبار روشهای تازه و سریعتری برای حل معضلات اقتصادی و اجتماعی مردم افغانستان از سوی زمامداران تازه به قدرت رسیده و حریص و جاه طلب با مراجعه به « استخاره های شرک آلود » کشف شده است ؛ مگر تفاؤت این استخاره  با انواع دیگری از  دروغ های شاخدارزمامداران قدیم وسنتی  جامعه ما  دراین است که " عالم پناه" والاحضرت حامد خان کرزی بدون هیچ کاری ، زحمت و رنجی با منطق ظاهرأ  قوی !! مگر غیر تجربی  و  " مستدل ذهنی !!"  به این نتیجه رسیده است که میتوان معادلات مربوط به علم اقتصاد را نیز به کمک « میتود استخاره ای !» حل کرد ؛ درحالیکه حاکمان و زمامداران گذشته در جامعه و تمدن ما اقلأ آنچه را که به عنوان یک روش تحقیقاتی در زمینه تجزیه وتحلیل پدیده های علمی و فنی بکار می گرفتند ، بیشتربرمؤ اخذ «علم تاریخی »که از فلاسفه و دانشمندان نامدار تا ریخ بشر نقل قول شده  و تا با ما رسیده اند تمسک می نمودند ؛ اما تفاؤت در این است ، آنچه که بنام  معادلات علمی و فلسفی از قول فلان دانشمند و فلان فلیسوف نقل قول شده و در فرهنگ جامعه ما به عنوان مؤلفه های علمی و فلسفی مقام والای را گرفته است !! ومورد استفاده حاکمان و زمامداران قدیم نیز واقع می شدند ،  به حکم تحقیقات و پژوهش های بزرگترین مراکز علمی و اکادمیک معاصر درمغائرت با روح و جوهراصلی علوم و فلسفه قرارداشته است ، و زدودن   اینگونه سفسطه گوئیها ی به ظاهر علمی و فلسفی از « ساحت مقدس علم و فلسفه » وظیفه  ورسالت تمامی روشنفکران اصیل و متعهد جوامع بشری که جانشینان و وارثان راستین تمامی پیامبران و مصلحان عالم  منجمله جامعه و این خیطه ای از تمدن ما  اند ،  اعلام شده است . نباید فراموش کرد که رگه های  میتود استخاره ای که جلالتمآب حامد کرزی از آن در جهت مشروع جلوه دادن حاکمیت مافیائی خویش استفاده می کنند ، ریشه در همان میتود و بینیش ومنطقی دارد که درگذشته نیزتمامی زمامداران و حاکمان در سرزمین ما  بر آن تمسک داشته است و مشروعیت حقوقی و سیاسی خویش را مرهون این « منطق معیوب» میدانستند . ودر امتداد یک عمر طویلی برحاکمیت سیاسی خویش ادامه دادند ؛

    دریافت پاسخ چه باید کرد ؟ درمخروط جامعه شناسی فرهنگی وتاریخی !!   

قبل  از این بصورت مختصر و مؤجز  نواقص عمده ای را اشاره کردیم که نسل کنونی ما بویژه روشنفکران اصیل و متعهد این سرزمین به آن دُچار شده اند ، همچنان بر عملکردها و شیوه های کار « شبه اکادمیک » روشنفکرانی نیز انگشت گذاشتیم که تا هوائی جامعه « بهاری » شد از خواب زمستانی عافیت گویان برخاستند و جبهه دموکراتیک  !!« نقد برای نقد » درست کردند ، بی هیچ طرح و بی هیچ اجندای برای اجرای اصلاحات ساختاری در جامعه افغانی  میخ  خیمه فرسوده انتقادات بیهوده خویش را در وادی یک تصؤر دگماتیک ومتحجرانه  بسوی کسانی  پرتاب کردند که گمان میکردند اینها برپاکننده گان نظام « قبیلوی ، نژادی و......» هستند . کسانی که با زمان آشنا یند و از سرگذشت اندیشه ها و فرهنگ ها و بویژه  از ایفای نقش  ادیان بزرگ در تمدن کنونی  و مسیر حرکت روحی وفکری انسان معاصر آگاهی دارند به این نتیجه رسیده اند که دیگر برای رفع مشکلات اجتماعی و بحران های تاریخی در جوامع بشر ، دعوت و مراجعه به  بزرگترین شخصیت ها ، رجال و چهره های  نخبه و کاریزماتیک  در تاریخ بشر نیز نه میتوانند بصورت کامل التیام بخش باشند ، زیرا می بینند و میدانند که نظام بهره کشی و « اقتصاد پرستی جدید » و پیچیده  که مشوق بالنده گی «روح پست مادی !!» و غریزه « اصالت مصرف » شده است چگونه و با استفاده از کدامین ابزارپیچیده ایدیولوژیک و مجهزبه نیروی علم وفلسفه ، تخنیک وهنر، ادبیات و جامعه شناسی می کوشد تا همه کشورهای جهان سوم و" فقیرساخته شده "به شمول افغانستان عزیزرا به بازار کالای خویش مبدل سازد وبرای توفیق در این راه ، باید همه شهروندان به شکل « حیوانات مصرف کننده » در آیند و همه جوامع بشری ، اصالت ها ی معنوی و تاریخی و مذهبی خویش را که بدون شک هویت و شخصیت استقلال شانرا میسازد ، نابود کنند  . هدف از بیان و ذکر این مقدمه نه این است که ما درزمان کنونی از نقش نخبه گان و شخصیت های کاریزماتیک  در قلمرو تاریخ گذشته جوامع بشر که لزومأ هویت نسل کنونی ما جانشین ووارث بلانزاع  نسلی محسوب میشود که به همت اراده استقلال طلبانه چنین شخصیت ها ی نخبه و آزادی خواه دیروزی پله های  ترقی و پیشرفت را پیموده اند و در قطار ملت های مستقل قرار گرفته اند  کاملأ نادیده  بگیریم  بلکه به یقین کامل میتوان گفت ، آنگاه که زندگی مانند امروز پیچیده نبود وشخصیت های نخبه و مجهزبه « تقوای همه جانبه » انفرادی  میتوانیستند زمام امور جوامع بشر را به تنهائی و نظارت دلسوزانه بر عهده گیرند و با این گونه رهبریی دلسوزانه و کاریزماتیک  اساس تمدن و فرهنگ غنی  امروزی ما را تشکیل دادند هر آئینه  شیوه مثبت مدیریت جامعه در آن برهه ای از حیات بشر  تلقی میگردید ، که همین شیوه رهبری که با درنظرداشت تکامل هستی و انسان درتاریخ وبه تناسب چگونگی ومیزان سیطره انسان برکائینات به مثابه«خلیفه خداوند درهستی»   توسط  رجال و شخصیت های نخبه در تاریخ انعکاس می یافت ، مناسب ترین و عالمانه ترین نوعی از« مدیریت جوامع بشر » دانسته میشد . اما آنگاه که انسان با تصاعد هندسی بر هستی و کائینات غلبه حاصیل میکند و در هر لحظه ای و هر ثانیه ای اززمان هزاران پدیده نو و تازه ای درپیرامون زندگی انسان  ظهور میکنند و به سرعت بی نظیری به مشاهده می رسند ، انسان معاصر را ناگزیر ساخته است تا  بخاطر پاسخ یافتن به هزاران پرسشی که انسان معاصر دُچار آن شده است پاسخ عالمانه و منطقی را دریابد به نوعی از مدیریت انسان در زمان کنونی می اندیشد  وبا توجه با سرعت لایتنهی پیشرفت و تکامل  حیات بشر  لاجرم به این نتیجه علمی میرسد که در زمان کنونی بویژه  آنگاه که انسان برای حل و فصل معضلات بی شمار و پیچیده جوامع بشر راه حل های را جستجو میکنند ، باید بجای طلب استمداد از شخصیت ها ، رجال و نخبه گان جامعه از نهادینه سازی وزیرساخت « شاخص ها ی عینی اجتماعی » که با نوع حرکت تکاملی انسان در طبیعت و هستی  انطباق داشته باشد ، سود ببرند . بدین معنا که برای رفع و حل بحرانهای اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی  طرح  معادله که چه کسی یا کسانی باید حل کنند ؟ زبان زد ما وحتی دامنگیرقشرآگاه وروشنفکرجامعه ما نیز که خود را وارث تمامی نخبه گان و بزرگان جامعه و ملت می شمارند شده است زیرا بجای اینکه روشنفکر و چیز فهم جامعه ما  بحران و فاجعه ای را که دامن تاریخ مردم ما را گرفته است درست تشخیص کنند و پس از یک معائنه اکادمیک و علمی به این پاسخ برسد که چگونه و با کدامین« شیوه  علمی مدیریت » و درانطباق با رشد طبیعی انسان معاصر در هستی  ، به حل بحران نا ئل باید  آمد ؟ دُچار یک توهم « شبه منطقی» می گردد که پایه ها و ستون اصلی چنین توهم بر نوعی ازیک  مغالطه ء کاذب و افراط گرایانه استواراست . مطالعه جریانات و حوادث تاریخی کشور و جامعه ما حکم می کند که تمسک به روش وگفتمان« رجالی و کاریزماتیک» جستجو یعنی حل پرابلم های اجتماعی و سیاسی  توسط « رجال و نخبه گان » قوم و جامعه سبب شده است که اقلأ در سه دهه آخیر بزرگترین مصیبت ها و دشواری ها را برشانه مجروح و زخمی  مردم  فقیر و جامعه مظلوم ما تحمیل گردد ، زیرا سازمان دهنده گان ومروجان تیوریی گفتمان « نخبه گرأ» در جامعه ما تدریجأ قدرت بیشتری یافته است و آرام ، آرام به عنوان یک « طبقه مفتخوار » و تنبل در جامعه ما سر بلند نموده  و برای بقأ و مشروعیت خویش به دروغ ، ریأ و تیوریزه ساختن جنایت و ظلم بر مردم بیچاره رو آورده اند ، اما اکنون که مردم سلحشورما را یک  فاجعه بزرگ ،  سهمگین و اندوهناکی احاطه کرده است  و هرواحد انسانی  این قوم بزرگ را در لاک خودش چنان فرو برده که از مسأ له سرنوشت کُل جامعه غافل مانده و به نوعی از« خود آگاهی صوفیانه  کاذب »  رسیده اند و درعین حال برای رشد و حرکت  عمومی جامعه تمسک به گذشته مالامال از ایمان و معنویت گزیده است چه باید بکنند به چه شکل و چگونه ؟ پاسخ به این سوال بسیار روشن است ، نخست باید دانیست که بزرگترین معلم و رهنما ی یک جامعه برای بدست آوردن استقلال و شخصیت ملی خودشان ، دشمنی است که  استقلال ،  شخصیت ملی و هویت تاریخی را از او گرفته است ، بنابراین آگاهی و بصیرت خردمندانه ما به اینکه چگونه آن دشمن یعنی همین « مافیائی سرمایه داری ! » ما را از بهترین و باارزش ترین منابع فرهنگی و معنوی مان محروم ساخته و با گذشته بالنده خویش بیگانه شده ایم ! راه های را که مافیای حاکم پیموده و با متود های که عمل کرده و با شعبد ه بازی های که تا به این حد به مؤفقیت رسیده ، تا جائیکه می بینیم آن افغانستان بزرگ و سرشارازمعنویت ، اندیشه و فرهنگ را که زمانی « قلب » آسیا و گهواره تمدن  خجسته  وبالنده مشرق زمین به شمار میرفت امروز در جهان به کشورفقیر ، عقب گرأ و « گدائی گر » شناخته میشود ؛ سوال اینجاست که دنیای سرمایه داریی لبرال معاصر ، خود خواه و جاه طلب چگونه و از کجا این توفیق را بدست آورده است ؟ باید مطالعه کرد و دید که از چه راه ها و منفذ های نفوذ ، داخل وجود مان شده و از همان جا باید آغاز کرد ! یکی از درد های تاریخی ما این است ؛ جوامعی که مانند ما درد دیده اند ، نیازمند و دارای محیط ، تاریخ ودر وضعیت موجود آن زمان نیز فرهنگ مشابهی با ما بودند  ، راه حل های که برای خود شان می دادند آن راه حل ها برای نجات ما نیز اثر بخش و مثمر بود ، به اثر توطئه های  گوناگون اسلاف و نیا کان زمامداران حاکم بر سرنوشت جامعه ما نه شناختیم و از تجربیات آنها استفاده نه نمودیم  البته برای ما چهره های را  به دروغ با القاب دهن پرکن و کاذبانه ای چون « دانشمند ، فیلیسوف ، قطب زمان ، علامه دهر»  و هزاران لقب مافیائی  دیگری تزئین کردند و مکاتب و راه وروش شان اگر به ظاهر درست هم معلوم می شد ، هیچگاه التیام بخش درد های مردم ما نبودند . لهذا اکنون به عنوان نویسنده ای حقیراین  نسل به همه کسانی و چهره ها و شخصیت های  رو میکنم که  درد شان شبیه به درد ما است ، تاریخ و سرگذشت شان مانند تاریخ و سرنوشت جامعه ما است ،  صمیمانه از آنها می طلبم که با توجه به این جملات عبرت انگیز  عمر مولود یک از متفکرین نامدار افریقأ که میگفت « برای نوکر ساختن ، و برای حصول اطمینان به وفاداری یک نوکر،  باید زیر دست را فاقد شخصیت ساخت . زیرا وقتی که نوکر صاحب شخصیت باشد نه میتوان زیردست خوبی باشد ، برای اینکه قومی خوب مطیع باشد باید « جوهراحساس ملی  » از اوگرفته شود و یا حد اقل این احساس در او تضعیف شود که به قول عمرمولود شخص با شخصیت و با هویت ووقاراش زیر دست بدی است که برخلاف  آدم بی شخصیت ، زیر دست خوب و آدم  آرام ، مطیع ووفادار است »  همانگونه که در قرون ؤسطی مسیحیتی که  هزار سال موجب رکود عمومی جامعه بشری بوده  ، برخلاف آنچه که به ما گفته اند در رنسانس اروپائی آن روزگار دورساختن مذهب از شئون جامعه مطرح نبوده است بلکه با فرایند تبدیل مذهب کاتولیک به پروتستانت ، یعنی تبدیل یک روح مذهبی انحطاطی به روح مذهبی اجتماعی است که تمدن بزرگ امروزی را بروی هزارسال رکود اجتماعی و تکامل بشری بنا نهاده است   ،لهذا  میتوان گفت که رنسانس کنار گذاشتن مسیحیت نبود بلکه احساس مسیحی ، فرهنگ دینی مسیحی از حالت رکود و تخدیر به حالت انتقادی ، سازنده ، روشنگرانه ومتحرک یعنی پروتستانیزم بود ، خوشبختانه دین مقدس اسلام که از همان نخستین سالهای ظهور دین اسلام و در کشاکش تاریخ درد ناک جامعه ما  دین انبوهی از توده های فقیر کشور ما محسوب میشود ، با شدت  اینگونه  پُتانسیل سازنده و متحرک  اجتماعی رادر بطن خود  تقویت می بخشد  و با جوهر« عقلانیت اجتماعی » یا همان عملیه دائیم فعال و متحرکی  که در متون اندیشه های دینی آنرا « اجتهاد » می نامند  آنرا به تمامی عصر ها و همه  زمانه ها وصل میکنند اما در عین حال نباید از این واقیعت تلخ نیز انکار کرد که  مواضع اکثر دانشمندان و فقهای نامدار جهان اسلام در برابر همین اصل یعنی « اجتهاد » پویا و متحرکی  که انسان  نیازمند  معاصر را در هستی خدا وند مأموریت می بخشند حکایت از یک نگاه نا متعادل و معیوب فکری دارد که علمای نامور جهان اسلام در تحلیل ها و تفسیر های خویش از آن متأ ثر گردیده اند . زیرا آنچه که سرنوشت جوهر نایاب « اجتهاد در دین » بر مبنای « عقلانیت جمعی  واکسینه شده  » به آن بستگی دارد با ضرب زبانی های موهومِ باز هم ازجنس « استخاره » ای معلوم الحال  در تاریخ جامعه و تمدن معاصر ما عملأ حذف گردیده است . شاید یک انتظار کاملأ بی معنی بوده باشد که عده ای از برجسته ترین  علمای جهان  و دانشمندان نامور جوامع اسلامی و تاریخ کشورما که بروی یک رسالت مافیائی و مأموریت مهم درزندگی خویش اصل زرین و جوهر اصلی ایمان یعنی « اجتهاد در دین » را از اجندای تیوریک و دینامیک  دین مبین اسلام حذف ساخته اند به « اجتهاد پویا » در دین مقدس اسلام باور و اعتقاد پیداکنند ، زیرا قبل از اینکه علمای حوزوی و دانشگاهی ما سرشت ، سرنوشت و هویت حقیقی و شخصیت و خواسته های اصلی انسان را شناسائی کنند و آنها را درک و تشخیص نمایند ، به مقتضای دلائل خاصی که  از « معده وشکم » شان  تراوش میکنند احکام دگمی صادرمیفرمایند که  داستان « خلقت انسان » از همان قدیم وازل دارای این کجی و مریضی بوده است !! و انسان ها در آفرینیش با تقسیم بندی طبقاتی بدنیا آمده اند و برای اثبات این فرضیه مجعول و مجهول خویش از احکام قرآ ن پاک و برخی از فلاسفه  نامور  یونان قدیم  نیز کمک می طلبند .  لهذا با آسانی میتوان عیب اصلی این معادله را دریافت که از دیدگاه اکثریتی از « ا ُلمای !!» مسلمان نما  البته نه « علمای » جهان اسلام ،  که تخصص اسلام شناسی را از بزرگترین مراکز روان درمانی جهان سرمایه داری  بدست آورده اند و اکنون با القاب بزرگی چون « علامه ، فیلیسوف ، پروفیسور، دکتور،وصدها لقب دیگر مصنوعی و مستعجل»  در بخش توجیه ساختن و مذهبی جلوه دادن پروژه « کیسه برُی » مدرن مشغول کارشریفانه خویش  اند !! البته باید گفت که در اسلام شناسی توحیدی انسان و واحد های  انسانی جامعه آگاهی و دانش اعتقادی مساوی و استوار بر « رأی » و « تصمیم و " نظر " آزاد و  مستقلی اند که میتوانند در قلمرو  جغرافیه و تاریخ گونا گون خویش  به  انتخاب و چگونگی نوع زندگی کردن بصورت آزاد اما «متعهدانه »  تصمیم اتخاذ کنند ، و بدون شک که اینگونه زندگی آزاد مستلزم اعتقاد وباور عمیق بر این واقیعت است که « انسان خلیفه وجانشین خدا » در زمین است که هر انسان را مسؤل دربرابر اعمال اش قرار داده است و هر عاملی که انسان را از مسیر حرکت توحیدی ، مسؤلانه و آزادی بخش عقب راند ، دعوت به انحطاط است و خلاصه اینکه تکامل تاریخ  بشر  بسوی« بیدارشدن خداوند (ج) درکالبد انسان است » وبه زبان قرآن « خداگونه شدن انسان در هستی » چنین است که باید به جایی مراجعه به نخبه گان و شخصیت ها با  مراجعه به « شاخص ها » ی دینامیک و عقلانی و نهادینه ساختن اصل « اجتهاد جمعی » به مثابه یک مکانیزم  علمی و تاریخی  در تفکر و اندیشه های معاصر دینی و باوربر نگهداشت حرمت و تکریم « انسان » و اصل « قسط و عدالت اجتماعی » جامعه نو و تمدن جدیدی را بنیاد گذاشت .

                                                            یا هو

 

                             یکشنبه ۱۶ جوزای ۱۳۸۹

                             مطابق ۶ جون ۲۰۱۰ میلادی

 

 

------------------------------------------------------------------------------------------

 

بخش اول

درگرما گرم تحلیل های " مودل جدید و کاغذ پیچی " که از مجرا ها و منفذ های شائعه پراگنی و تهمت زنی از سوی نامدار ترین  "تحلیل گران"  و " منتقدان "  جامعه فقیر ما که هد فشان بدنام کردن مفهوم راستین « آزادی خواهی و عدالت » و ریشه کن ساختن نهضت بزرگی از توده های مسلمان وجلوگیری از پیوستن روشنفکران  اصیل به نسل جوان و آگاه معاصر  و بالاخیره ایجاد جنگ زرگری و حساسیت های مصنوعی و طرح شعار های انحرافی و جعل خطر های موهوم و اغفال اذهان از واقیعت ها و مسؤ لیت ها که تعهد  همه انسان ها برای نجات بشریت را تهدید میکنند ، وسرانجام  نوشته ها ونسخه های  طنز گونه ای به هدف تحریک تعصب های «عوام کا لا نعام » نسبت به باور های دینی وفرهنگی شان که مهمترین مؤلفه های هویت ملی ما بوده است ، و «منطقوی ساختن فاجعه و بحران در کشورافغانستان » با سبک مشابهی صادر می گردد و نسخه های به گونه ای مسخ شده و حتی معکوس نقل میشود که ناقلان و نویسنده گان چنین نسخه ها نیز نه میتوانند جوهرومحتوای  آنرا درک وتشخیص کنند !. لهذا درچنین شرائطی است که عیب ونقص بنیادیی چنین نسخه ها ی مجهول ومجعول بربسترتاریخ پرافتخارفرهنگ وتمدن سرزمین بلاکشیده مابرملامیشود،مطالعه تاریخ غم انگیزحداقل سه دهه کشورومردم افغانستان نشاندهنده سقوط اخلاقی وارزشی نسل جوان ما بوده است که چگونه به علت تعمیل و اجرای اینگونه نسخه های مجهول و تباه کننده ای که بر بنیاد بینیش و نگاه مادی به «تاریخ و زندگی» به عنوان یک مکتب فکری و فلسفی در جامعه ما به نمائیش گذاشته می شد و هنوز هم نگاه حاکم در جامعه ما بویژه آنگاهی که «گفتمان صلح و آشتی »با مخالفین مسلح به مثابه یک ضرورت تاریخی و جامعه شناختی در اجندای کار زمامداران قرار داشته باشد ، روی همین گونه «معادلات تقسیم قدرت وثروت کاذب !» با شدت تمام تأ کید بعمل می آید. یکی از حساس ترین و حیاتی ترین مسا ئلی که برای ما باید مطرح باشد وبا تأسف که تا هنوز مطرح نگردیده است ، همین بینش و نگاه مادی به معادلات تاریخی جامعه و  تمدن بشراست که امروز به مثابه آزمون بزرگی از روشنفکران آزادی خواه و عدالت طلب جامعه ما به حساب می آید . درست درهمین ایام و روزگار است که فرهنگ وارزشهای تاریخی مردم افغانستان با نگاه مادی و منجمد به «هستی و تاریخ »توسط نیروها و عناصر معین و نشاندار در جامعه افغانی  به سرعت استحاله میشوند  وتمامی مقامات و کرسی های « قدرت مصنوعی » با ساس همین فورمول معروف « نِصف لی و نِصف لک !» تقسیم  و توزیع می گردد ، چنانچه به وضاحت می بینیم روح معادله " تقسیم قدرت و ثروت !!" در کالبد  اکثر  گردهم آئی ها ، کنفرانس ها و نشست ها ی که در اقصای عالم بنام مقدس « صلح با مخالفان مسلح !» تدویر و تشکیل می گردند ، حلول کرده است و تدویر کننده گان چنین کنفرانس ها و گردهم آئی ها ی که در اوج جنون غریزه های فاسد  تعصب ، بیسوادی عمومی ، منفعت طلبی های فردی ، این جا و آنجا به حرکت می آیند معادله مشارکت در قدرت « سیأ » سی را در اجندای کارخویش قرار میدهند . جالب آنجا و آنگاه است که تمامی مهره های معلوم و پنهان استعمارو نظام های اشرافی در افغانستان  که طی تاریخ نسبتأ طولانی مبارزات مردم افغانستان دربرابر بیگانه گان به مبارزه کشانده شده بودند ، بدون هرگونه تبعیض نژادی ، مذهبی ، سیاسی و قومی !! برای حمله بر ارزشها و سنت های  تاریخی  وفرهنگی ملت افغانستان بسیج گردیدند تا بصورت رضاکارانه و دوطلبانه محض برای ارضأ و اشباع غرائز شهرت طلبی و ثروت اندوزی !! سهم عملی گرفته باشند . این است که بسیج یورشگرانه نیروهای «متخاصم سنتی» و«متحجر» جامعه ما همدست با مافیای حاکم شبه روشنفکری و  «بروکرات » بیگانه ، بر ارزشها وفضیلت  تاریخی مردم افغانستان تا اندازه ای در راستای اهداف نامقدس مافیای حاکم بر کشور موجب شده که ظاهرأ نظام شبه سرمایه داری جهانی در مقدمات کار موفق شود و با شایعه سازی و تحریک افکاراسیب پذیر توده های فقیر ، جناح های گوناگون و اصیل جامعه  بویژه نیروهای تحول طلب و روشنفکران مجاهد افغانی را از چهار سو به تیرباران دشنام و تهمت ، تکفیر و تفسیق  وموعظه های تحجر پرور و شرک آلود  نشانه گیرند . ! چنین است که بسیاری از روشنفکران  محبوبی  بصورت کامل توجیه کننده ای از وضعیت حاکم می شوند وبرای سالیان درازی وجدانها واحسا س ها را دربدل چند نمره زمین و«چند مقام زمین گیر» به«  تعطیلات  نامحدودی »می فرستند و مقام و مؤقیعتی راکه بنام روشنفکر کسب کرده اند به دلالان روزگار فروخته اند . و اندوخته های سالها هم آهنگی با مردم و توده های فقیرجامعه ما  ، آن همه ایمان و ارادت مبارزان حق پرست و تمامی حرمت روحانی و عزت اجتماعی و ارزش زعامت معنوی و حیثیت انسانی ، همه و همه را دادند و درعوض از مافیای ثروت و« قدرت کاذب »در جامعه افغانی که  بر تمامی خزانه های  سرنوشت ملت بزرگ افغان تسلط  یافته و چنگ زده است  به القاب و عناوین  مجعول و فریبنده  وزارت و مشاوریت مفتخر میگردند  !! همان طوری که ماده پلاستیکی را با گرم ساختن بر آتش برای هر قالب آماده میکنند ، قالب اش می ریزند و با یک چشم بندی سحر آمیز وارد بازار میسازند همین طور نیز درگِردابی از  سرمایه  و ثروت « نسل آدم » را غوطه ور میسازند  وبصورت مستعجل دانشمند ، فیلیسوف ، متخصص ، روانشناس و اقتصا ددان و جامعه شناس تولید میکنند و میبینیم که یک نسل شیک پوش و خوش تیپ « پیپ سی کولائی »که در رشته فروش « لوازم آرائیش » عالی ترین مدرک اش را گرفته و به حیث دلال محصولات و مصنوعات « شرکت های چند ملیتی تجاری» وارد بازار معامله  می سازند . اکنون سوال مهمی که بوجود می آید  این است که چگونه این« نسل پیپسی کولائی !!» راکه ازتمام مظاهرزندگی قدیم و سنت های افتخار آمیزی که  فرهنگ و تمدن ما را تشکیل داده بود ،نفرت دارد و« پیپسی کولا »را جانشین « دوغ » ساخته است بوجود می آورند ؟ و باید روشنفکر زمان ما این پرسش را نیز پاسخ دهد که چگونه باید پس ازگذشت « یک دهه دردمعده» و« سه دهه خواب عمیق و خونین » این  «قوم به خواب رفته » را بیدار کرد  ؟  و چه چیزی میتواند این نسل تخدیر شده  را متوجه سازد که در این بازیچه بودن ها و عروسک بودن ها چه ارزش های را قربانی کرده اند ؟ چه کسی ، چه ندائی ، چه فریادی میتواند متوجهش کند ؟ چشمانشان را بیدار کند ؟! که عینک  چشمان را بصورت مصنوعی و دریک  غفلت تاریخی همین نظام سرمایه داری با نگاه ناعادلانه و" لبرال " برای شان درست کرده اند !! شعور را نیزآنها یعنی همین هیأ ت و گروه  مافیائی حاکم بر سرنوشت  ما می دهند و تمامی ظوابط و ارزیابی ها و زیبا شناسی ها را بر  ما تحمیل میکنند ، حتی  انتخاب رنگ ، طعم غذا را ، ترشی و شرینی و انتخاب در مشروبات را هم از ما گرفته اند ، بالاخیره در برابر همه اینها چه قوت وقدرتی میتواند که این نسل آواره و گم گشته را متوجه سازد که چه چیزی از دست شان رفته و چه چیزی برای شان مجهول مانده است ؟ هرچند میدانیم عده ای از نیمه روشنفکران مافیائی که با تحلیل های معیوب و ناقص شان افکارعامه بویژه نسل جوان وپرخاشگری   را که چراغ راه ملت ها وتوده ها  اند تخدیر می سازند ، اطلاعات و معلوماتی ابتدائی خویش را که با خواندن وورق زدن چند تا از مجلات پلی بوی  « playboy » و روزنامه های مجهول و مجعول مافیائی استوار است و یا هم برای شرکت در بحث ها و میزگردهای  رادیو تلویزیونی ۲۴ ساعته ازاین جا و آنجا شنیده اند و بدست آورده اند در مورد همه مسائل اجتماعی و سیاسی تحلیل میکنند و جوابش را هم دارند و به این نتائج قطعی رسیده اند که هیچگونه گِره مجهول وپیچیده ای در جامعه وجود ندارد وبا  قاطعیت کامل و « اراده ء  آزاد دالری !!» حکم صادر میکند که « حقیقت این است و جز این نیست . » !! لهذا به حکم این وضع تار وتاریک جامعه و به عنوان روشنفکران مسؤل و متعهد  ، بزرگترین و فوری ترین مسؤلیت ما این است که ببینیم به حیث یک جامعه جنگ زده و فقیرو مردمی که بهترین فرصت ها را از دست داده ایم  در کجای تاریخ  قرار داریم ؟ آیا واقعأ در قرن بیست و یکم  و به سان شرائط کشور های صنعتی  بویژه کشورهای که ما را تحت الحمایه قرار داده اند زندگی میکنیم ؟ تا راه حل های آنها را به عنوان راه حل های خود ما ارائیه دهیم و مترجم استراتیژی های کشورهای صنعتی باشیم  ؟ و آیا از لحاظ پیشرفت و ترقی در دوره صنعتی و بورژوازی قرار داریم و « درد های صنعتی » به جان ما اُفتیده است ؟ پس نخست باید بدانیم و تعیین  کنیم که در چه مرحله ء تاریخی قرار داریم ؟ باید بدانیم که امروز این سوال به طور کلی غلط است که « از کجا آغاز کنیم » بلکه روشنفکران و تمامی تحول طلبان متعهد و « وقایه شده » در جامعه ما اعلام کنند و بگویند که در این کشور و این زمان چگونه آغاز کنیم ؟ و نخست باید «گروپ خونی» بورژواهای کلاسیک جامعه ما  را در آزمائیشگاه فرهنگ و تمدن ما تشخیص کنیم  ودریابیم  که بورژوازی جوامع عقب مانده شرقی منجمله کشور تاریخی ما افغانستان از جنس «بورژوازی کلاسیک بازار » است ، نه بورژوازی صنعتی و بانکی و سرمایه گذاری !! بلکه نوعی بورژوازی " فیؤدالی »  بسته دوره ای است ، یعنی آنچه را که از زراعت ویا هم از دکان ها و مغازه های  کوچک شان بدست می آورند  به مصرف می رسانند ، جان کلام آنجاست که همین مناسبات خرده بورژوازی ونیمه فئودالی نیز که از نظر فرم به فئودالی قرن بیستم شباهت دارد و تازه بربستر جامعه بصورت آرام نمو و رشد میکرد که ناگهان و در اواخیر قرن بیستم بصورت زنجیره ای تمامی گل های سرسبد این بورژوازی نوشگفته رابنام« اقتصاد بازارآزاد !!» سر بُریدند و درپاهای دلالان مافیائی « چند ملیتی » فرش ساختند ! و خود در مقام ترویج و تبلیغ مصرف تولیدات سرمایه داری در جامعه افغانی قرار گرفتند . نباید تعجب کرد که افراد و شخصیت های حقیقی و حقوقی که بصورت مستعجل به اقتضای شرائط  اضطراریی جا معه ما سر بالا کرده  و در داخل به تولید و تورید اجناس مدرن آغاز نموده  و صاحب«  قصرها  و موتر های» آنچنانی شده اند به صورت یک « طبقه » و یک « گروه » در نیامده اند . زیرا می بینیم که درنتیجه چنین  مناسبات کاذبانه و مافیائی اقتصادی ، کس و یا کسانی توانیسته اند  که چند واحد تولید بسیار مدرن ایجاد کنند مگراز پوشش اجتماعی که لازمه  ایجاد  یک « طبقه » است برخوردار نیستند . البته این واقیعت انکار نا پذیر است که  روشنفکرمتعهد و معتقد  جامعه ما باید هر پدیده اجتماعی و اقتصادی و معادله ء قدرت در جامعه را از نظر و نگاه فرهنگی مورد بررسی قرار دهند ، زیرا نگاه فرهنگی یعنی روحیه غالب بر مجموعه اطلاعات ، خصوصیات ، احساسات ، سنت ها ، بینیش ها و ایده آل های یک جامعه ؛ زیرا یک روح مشترک در تمامی این مناسبات وجود دارد که همه این مناسبات و مؤلفه ها را در پیکره ای به نام « فرهنگ » تأ لیف می نمایند . و تمامی شهروندان جامعه در متن وبطن چنین کالبد ، تنفس ، و تغذیه می شوند  . بنابر این شناخت فرهنگ تاریخی و سنتی  جامعه ما که در حقیقت شناخت « حقیقت درون » و حساسیت های جامعه مااست ، روشنفکر جامعه ما را به عمق وجدان جامعه افغانی پیوند می دهد  بنابر این روشنفکر جامعه ما باید بداند و بفهمد که روح غالب فرهنگی جامعه ما چیست ؟ و این روح غالب فرهنگی که تاریخ و حوادث و زیر بنای اخلاقی و حساسیت های جامعه ما را ساخته است چگونه اندام پراگنده  جامعه را به مفهومی بنام « ملت » یکجا ساخته بود   ؟ ، اگر روشنفکر جامعه ما به این واقیعت مسلم  و این روح غالب فرهنگی  پی نبرد ( چنانچه اغلب روشنفکران ما پی نبرده اند ) در یک رویای کاذب و مصنوعی و محدود خودش بنام قوم ، زبان و نژاد گرفتار و باقی می ماند . از اینکه خود را « مبرأ » از این روح غالب فرهنگی و مذهبی میداند و در یک جو «مافیائی » تنفس می کشد و در آشنائی و تفاهمش با مردم و جامعه دچار اشتباه میگردد ، نه میتواند برای زندگی و حیات مردم نقشه کشی وبرنامه ریزی  کنند . چنانچه می بینیم امروز در جامعه ما انزوای روشنفکران و « تکنوکراتهای مجعول  وقالبی » درست از همین نکته آغاز میشود که نه میتوانند روح غالب فرهنگی مردم را شناسائی کنند لهذا نه میتوانند با آنها سخن گویند و با مردم خویش  زبان مشترک  پیدا کنند  ، توگوئی هیچگاه و هرگز باهم فرهنگ وزبان مشترک نداشته اند . روشنفکراین  جامعه و این نسل باید از تقلید و سطحی نگریستن مسائل حاد برحذر و اکیدأ متوجه این واقیعت باشد و پی ببرد که این نقش منحط مذهبی که به اساس ذائقه نظام سرمایه داری ایجاد شده است  و همین  اکنون در میان توده های فقیر جامعه ما وجود دارد به مذهب وفرهنگ حقیقی اسلامی که زیربنای عقائد جامعه ما  را میسازد ارتباطی ندارد و تجربه ضد مذهبی مسیحیت قرون وسطی را نه میتوان به گذشته و حال اسلام تعمیم داد .

روشنفکران جوامع " اسلامی " که برای نجات مردم شان طرح و برنامه تدوین می کنند از نظر دینی و ایمانی هراعتقاد وباوری که داشته باشند، و یاهم از لحاظ پذیرش با دیانت تا هنوز هم به نتائج دقیقی دست نیا فته باشد ،  لازم است که اصولأ اسلام شناس باشد ، زیرا پس ازشناخت دقیق و عمیق اسلام است که ناگهان دُچار یک حالت شگفت انگیز و غیر قابل پیش بینی می شوند و متوجه می گردد که چه فاجعه ای بزرگی رُخ داده و چگونه روشنفکران دیگر همیشه استعداد و نبوغ شان و نبوغ مردم را با « بد آغاز کردن » تباه نموده اند و همین  بد فهمیدن و عوضی گرفتن ها و ارتباط نامعقول با توده ها و مردم موجب شده تا بزرگترین فاجعه ها آفریده شود و کسانی که مذهب را درچندین دهه آخیر در اختیار داشتند آنرا به شکل منجمدی که اکنون می بینیم در آوردند و روشنفکران جامعه ما که با زمان و نیاز نسل معاصر آشنا هستند مذهب را نه میدانند که چیست ؟ و در نتیجه جامعه بالنده ما با داشتن و پرورش قرئت  و گفتمان تاریخی دینی که بیشتر به سلیقه و ذائیقه حاکمان زور گو سینه به سینه انتقال گردیده است نتوانیست به یک آگاهی توحیدی که موجب نجات ورهائی جامعه و مردم ما باشد برسد. بنا براین روشنفکر جامعه ما به جای اینکه ناقل و مترجم آثار وفرهنگ بیگانه ای باشد ، باید با استخراج و تصفیه و کشف این روح نیرومند و حیات بخش که در متن جامعه و احساس توده ای از مردم وجود دارد ، بپردازد . زیرا اسلام برخلاف مذاهب و جهان بینی های دیگر که توجیه کننده فقر زندگی اجتماعی اند بزرگترین شعار اش این است که « وقتی فقر اقتصادی وارد خانه ای میشود ، دین از درب دیگری خارج میگردد » بصورت خلاصه باید گفت ، به اساس مؤلفه های فرهنگی که جامعه ما دارد وچگونگی شناخت روشنفکر و مسؤلیت ها و اهداف خطیری که باید داشته باشد وکاری که به عنوان « انتقال تضاد ها ی اجتماعی از متن جامعه به احساس و خود آگاهی اجتماعی » و «مسؤلیت پیامبرگونه ای که در روشنی و هدایت جامعه خودش » دارد با درک این حقیقت عینی و تاریخی که « هرکس روشنفکر است باید مواد وصالح کارش را از زندگی اجتماعی جامعه خود و زمان خودش کسب کند » و به این باور که « روشنفکر جهانی با دانستن ارزشها و ملاک های مشترک وجود ندارد » و با کسب تجارب تلخ و دردناکی که از « عوضی گرفتن ها بوسیله روشنفکران عوضی » بدست آورده ایم و همچنین با تجربه ای از " بیگانه و تنها شدن روشنفکرانی که به تقلید از روشنفکران و دانشمندان  اروپائی و کشور های صنعتی ، آغاز کار خود را مبارزه با مذهب قرار دادند و موجب روآوردن توده های مردم به دامان خطر ناکترین و ارتجاعی ترین عوامل ضد مردم گشتند " گرفته ایم و هم به این دلیل که هرگاه روشنفکر نسبت به مذهب که روح حاکم برجامعه ما است بی اعتنأ شده ، جامعه و مردم نسبت به مسؤلیت های وی بی اعتنا می ماند ، وهم به این علت معلوم تاریخی که مخالفت روشنفکران آگاه با مذهب و باور های توده ها ، جامعه را از آگاه شدن و بهره یافتن از روشنگری های نسل روشنفکر و جوان محروم میسازد " وبازهم به این دلیل روشنی که " روشنفکر به خاطر جهان بینی و آگاهی خاصی که دارد ، میتواند بزرگترین و عمیق ترین نقش را بیش از دانشمندان در رابطه به آگاهی بخشیدن به توده های از مردم بازی کند ، و بالاخیره بخاطر انتظار شدیدی که توده های مردم از روشنفکر « خودش » دارند تا آنها را از همه عوامل خطر و ارتجاع و پوسیده گی و پریشانی آگاه سازند ، و همچنا ن به این علت واضیح که به عنوان انسان های که هر تفکر و اندیشه را از فلتر نقد دلسوزانه و بی غرضانه می گذرانیم و به حکم این چنین فرایند تاریخی و اجتماعی باور پیدا کرده ایم که روح حاکم بر فرهنگ اسلامی بر اساس عدالت توحیدی  نهاده شده است . براساس همه این هاست که روشنفکر در این جامعه و در این لحظه ، برای آزاد کردن « اراده انسان » و هدایت آن و ایجاد یک عشق آتشین و روشنی بخش ، و آگاه ساختن مردم از عوامل جهل و خرافات ، ستم و انحطاط  در جهان بویژه در بطن و متن  جوامع اسلامی  منجمله کشور ما افغانستان باید از مذهب آغاز کند ، مذهب به عنوان یک فرهنگ آزادی بخش و انسان ساز ، نه آنچه که موجود است و دربرابراش آزدی و حریت انسانی را لگد مال میسازد  ، باید سلاح مذهب را از دست عواملی که به دروغ با این سلاح مسلح شده اند تا قدرت خود شانرا اعمال کنند ویا از « قدرت و ثروت فاسد » خویش دفاع نمایند و بدین ترتیب حریفی که پوستین مذهب را پوشیده اند خلع سلاح کند.

                        ادامه دارد                                                        یا هو

                                                                  ۲۳ مې سال ۲۰۱۰ میلادی مطابق با

                                                               دوم جوزای سال ۱۳۸۹ هجری شمسی


 

 

 

 


بالا
 
بازگشت