هم می ؤوژنې په خپله هم په ما باندی ژړا کا  ....            

مکثی بر پرامتر های صلح  و گفتمان مصالحه با مخالفین مسلح !!

 

   محمدامین فروتن

 

قسمت دوم و آخیر :

آغاز یک " تجاؤز مقدس!! "   

مسخره ترین شرط از جمله شرائطی که برای تحقق صلح در افغانستان  تا اکنون شنیده ایم و خوانده ایم این است که طالبان و در مجموع « مخالفین مسلح رژیم افغانستان »اسلحه در دست داشته شانرا برزمین گذشته ،« قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان!!» را پذیرفته و ارتباط خویش را با سازمان های تروریستی بویژه سازمان « القاعده » یا همان "عرب های افغان" که دردهه هشتاد میلادی ازسوی سازمان های اطلاعاتی و امنیتی کشور های غربی  بویژه ایالات متحده امریکا ، انگلیس و عربستان سعودی غرض مبارزه با اشغال اتحاد جماهیر  شوروی و رژیم دست نشانده شان به رهبریی ببرک کارمل به کوه ها و دره های افغانستان آورده شده بودند و پس از سقوط امپراطوری سرخ و رژیم  وابسته به آنها ، با این انتباه که ازجانب قدرت های بزرگ صنعتی جهان یا همان قدرت ها و نیروهای که به مصلحت و استشاره شان به جبهه افغانستان گسیل گردیده  بودند  نمک ناشناسی  و جفای بزرگی صورت گرفته  است و در هنگامه و اضطراب دردناک این هول و هراس ،افراد و سازمانهای مقتدر اطلاعاتی و امنیتی منطقه به حرکت در آمدند و برای نخستین باردر سال ۱۹۹۶ میلادی سازمان جهانی ای بنام « القاعده » یا همان شبکه معروف تروریستی  را که حادثه غم انګیز  یازدهم سپتمبر سال ۲۰۰۱ را آفرید در کشور پاکستان  پایه گذاری نمودند .جالب آنجا ست که محور فکریی و تیوریکی این سازمان تروریستی  بین المللی را قرئت و گفتمان  خشونت طلب و ضد انسانی از دین مقدس اسلام تشکیل میدهد و نشانگر آغاز مرحله جديدي از حيات اسلام گرايي راديكال با هدف برقراري نظم اسلامي در جهان است . نظام فكري اين سازمان فراملي و جهانی كه ريشه در پديده « عرب های افغان » و سالهاي مبارزه عليه ارتش سرخ در افغانستان  دارد، سلفي گرايانه و مبتني بر انديشه هاي امام  ابن تيميه است .  سه مولفه اصلي تفكر القاعده به مثابه یک تشکیلات جهانی  یعنی  جهاد  و مبارزه با كفر، بازيابي هويت گذشته ( بازگشت به اسلام راستين !!) ، و پاكسازي كشورهاي اسلامي از حاكمان فاسد که به مثابه اصول خدشه ناپذیر این شبکه جهانی شناخته شده اند دراین میان اصل جهاد از بيشترين اهميت برخوردار بوده است. زیرا همین مؤلفه است که در کنار سه  مؤلفه دیگر تفکر القاعده تعریف و اخذ مفهوم وارونه از آن  سبب بسیاری از ناهنجاریها ی اجتماعی و سیاسی میان ملتهای مسلمان گردیده است ، همچنان  مروري بر اين مولفه ها مي تواند بيانگر علل احياي بنياد گرايي مذهبی و نيز چالشها و مشكلات پيش روي القاعده در دنياي متحول معاصر باشد. اما آنچه که به عنوان انسان های مسلمان و متمدن این عصر نباید از نظر بدور داشت قضاوت های عجولانه و بدون تدویر یک دادگاه عادلانه ای است  که از سوی مدعیان د موکراسی ، حقوق بشر و آزادی بیان نسبت به عملکردهای یک کتله ی چشمگیری از انسانها برزبان آورده میشوند . سخت شگفت انگیزو قابل تأ مل است که همین مبارزه بی امان!! در برابر « القاعده » که دست کم یک دهه دوام داشت و اکنون نیز به قیمت جان بسیاری از جوانان کشور ما ادامه دارد ترک ارتباط مخالفین مسلح نظام حاکم با شبکه جهانی تروریستی «القاعده » به عنوان یکی از پیش شرط  های تحکیم صلح در افغانستان و بازگشت نیروهای مسلح به زندگی عادی عنوان گردیده است ، که این امر خود پرده از سیاست های ریأ کارانه و پارادوکسیال فعالان وکارگزاران مافیائی حاکم برجامعه افغانی برمیدارد زیرا به تأسی از قانون اساسی  دولت جمهوری اسلامی افغانستان که رعایت منشور سازمان ملل متحد و احترام به اعلامیه جهانی حقوق بشر از مفرادات مهم آن به حساب می آیند و مطابق به ماده پنجم اعلامیه جهانی حقوق بشر:«هيچ کس نبايد شکنجه شود ياتحت مجازات يا رفتاری ظالمانه ، ضد انسانی يا تحقير آميز قرار گيرد.» بدون تردید گروه هاو دسته های از« جنگجویان عرب های افغان» که حین اشغال افغانستان توسط آرتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی  سابق به جبهه افغانستان انتقال داده شده بودند شامل کتگورئی بحساب می آیند که به اساس احکام صریح اعلامیه جهانی  حقوق بشر بویژه ماده پنجم  آن اعلامیه ، تمامی مخالفین و ناراضیان و مخالفین مسلح  دستگاه حاکم برسرنوشت افغانستان ، با همه خشونت ها و جنایات درد ناکی  که  بصورت فردی ویا هم دسته جمعی علیه بشریت انجام میدهند  شامل میباشند . هیچکسی حق ندارد  آنها را بدون حکم دادگاه عادلانه و مشروع بصورت « بدوی و صحرائی »  مورد مجازات قرار دهند  .  آورده اند که  شخصی را مأمور کرده بودند تا گرگ درنده ای که به اهالی روستأ حمله میکرد با تفنگ خود شکار کند ، آن مرد هرچه  به آن گرگ شلیک میکرد به آن گرگ نه می خورد ، فقط مقداری پشم چرک آلود وی را برزمین می ریختاند ، بالاخیره یکی از روستأ یان از نزد شکارچی پرسید ، که آقای شکار چی ! ما نه فهمیدیم که در تفنگ ات گلوله گذشته ای یا صابون ؟ که هر چه شلیک میکنی فقط مقداری پشم چرک آلود گرگ بر زمین میریزد وبس .! داستان  مضحک و خنده آورمبارزه با تروریزم و القاعده یا همان حکایت  بازی موش و گربه ای که برستیژجامعه افغانستان به نمایش گذ شته شده است و فوقأ به شکل شکارچی و گرگ بیان گردید از همین دست داستانهای است که درادبیات معاصرشرقی  بنام بازیی « موش وگربه !!» یاد می کنند . نباید هیچگونه تردیدی به خود راه داد و شک کرد که گروه ها و سازمان های خشونت طلب مذهبی که ترور و دهشت افگنی را جزئ از برنامه های مقدس «عبادی !!» خویش می پندارند مصداق واقعی و راستین تروریزم بین المللی نیستند و یاهم خشونت طلبان شبه اسلامی ای که درگوشه ، گوشه ای از این زمین ، خون بی گناهان را می ریزانند و قتل وکشتاربی گناهان و بینوایان را« جهاد فی سبیل الله!» می نامند براستی هم برای حصول وقار،  استقلال و کسب اقتدار تاریخی ملتهای جهان سوم و اسلامی منجمله افغانستان به مبارزه مشغول اند !! دراینجا برای اینکه سخن به درازا نکشد پاسخ منطقی این پرسش که چگونه میتوان به یک صلح دوامداروعادلانه نائل آمد  باید دراوجی از فاجعه ای که گریبان گیرنسل معاصر ما شده است در یافت ؟، که بدون دریافت  پاسخ عاقلانه به این سوال اساسی هرگونه اظهار نظر و تحلیل درزمینه حل بحران کنونی بی نتیجه و بی معنی خواهد بود.

مبانی وپیش آهنگان گفتمان صلح با مخالفین مسلح در افغانستان !!

شاید لازم نباشد با توضیحات مختصری که فوقأ به آن اشاره گردید بحثی  پیرامون عنوان این یادداشت داشته  باشیم ، لکن شناخت مبانی فکری و هواخواهان تحقق چنین صلح به ما یاری می رساند تا درقلمرو شناخت ازپدیده ء چنین صلح مسلح وخونین در جامعه افغانی  اطلاعات بیشتری کسب کنیم . البته با توجه به واقیعت های درد ناک تاریخی در جامعه ما که رژیم های به ظاهر« چپ و سکولار» و همچنان  حاکمیت های « شبه مذهبی » که درطی چندین دهه برقلمروافغانستان امرونهی می کردند ناگزیریم برای تبین گفتمان صلح با مخالفین مسلح جامعه افغانی رئوس اندیشه های سیاسی کارگزاران و مهره های اصلی رژیم های حاکم برسرنوشت مردم مسلمان افغانستان تبیین و توضیح شود ، لهذا باتوجه به خصلت و ذات رژیم های توتالیتاری که بنام استحکام دیکتاتوری پرولتاریا در افغانستان حکمرانی میکردند و همین اکنون نیز برخی از چهره های شاخص رژیم های گذشته معروف به حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، برستیژ و تربیون اصلی « مافیای حاکم برسرنوشت جامعه ما » سرود دموکراسی و حقوق بشر!! را بصورت ریأ کارانه  می سرآیند آغاز میکنیم . زیرا به باور اکثریتی از تحلیل گران و کارشناسان متعهد امور سیاسی جامعه ما مسؤلیت بسیاری از فجائع اقتصادی ، فرهنگی و «سیأ »سی در تاریخ معاصر متوجه این گروهی از کارگزاران و فعالان رژیم مافیائی است . روشن است که اندیشه های سیاسی هرگروه و کتله های وسیعی از روشنفکران در جامعه رابطه وتغذیه مستقیمی از« جهان بینی » ومعرفت آنها ازتاریخ وانسان دارد. بنابراین متفکرین ، تئوریسن ها و فلیسوفان و اندیشه پردازان سیاسی با معرفت ، تحلیل و استدلال ویژه ای که از تئوری های شان اخذ نموده اند به شکلی از انسان و جامعه انسانی کسب معرفت نموده و دارای شناخت ویژه ای شده اند که به اساس  شالوده های چنین شناخت و معرفت نوع خاصی  ازحکومت کردن و سلطه سیا سی را پیشنهاد و توجیه میکنند . و یا اصول و اهدافی کلی و هم آهنگ را تبیین مینما یند . چنانچه گفتیم انسان شناسی و معرفت فلسفی زمامداران و حاکمان مشروع و نا مشروع در جوامع بشری منجمله افغانستان جوهر اصلی حیات و برنامه عمل بخشی و یاهم تمامی کارگزاران دستگاه دولتی را تشکیل میدهند ، لهذا کاملأ بی معنا خواهد بود که  کتله ای از« شبه روشنفکران تکنوکرات !!» در نظام سیاسی بویژه  از جنس مافیائی در افغانستان را بر خلاف زندگی گذشته هرچند پرماجرای شان یک شبه و بصورت مستعجل درزمره« دموکرات ها و لبرال های» دوآتشه به حساب آورد . بنا براین در اینجا توضیح این نکته لازم است که « مهندسی اجتماعی مشارکت » این کتله ای از«تکنوکراتها» کاملأ براصل « مشارکت درمنافع ما دیی » استواراست که فلسفه وهدف و میزانهای این « مهندسی» را تعیین میکنند . جالب و سخت شگفت انگیز است که در بسیاری از شعار های جناح « چپ » رژیم مافیائی  کشور که روزگاری به مثابه بریگارد های سرخ رژیم های به ظاهر حامی طبقه کارگر ایفای وظیفه میکردند  شعار تحقق عدالت اجتماعی و اقتصادی از جمله شعار های بنیادی و اساسی به چشم میخورد که از سویی و بنام این بال انسانی در دهلیز تاریخ سرداده میشوند  ؛ اما چگونه شد که همین نیروهای به ظاهرعدالت خواه دیروزی باورواعتقاد پیدا کرده اند که « نابرابری اجتماعی واقتصادی» یک امر جهانی و اجتناب نا پذیر است و باید آنرا پذیرفت !! اکنون پرسش اساسی که بوجود می آید این است که مبادا تعریفی که کارگزارن و فعالان چپ مافیای حاکم بر سرنوشت جامعه ما ازعدالت اجتماعی و اقتصادی داشته اند وهنوزهم آثارو رسوبات این اندیشه درترکیب معجون مافیای نظام  حاکم به مشا هده  میرسند ؛ دارای چنین مفهوم ناقص بوده است . ویاهم مفهوم عدالت نزد این بخشی از رژیم مافیائی همان«عدالت انوشیرانی!!»است که همه را یکسان به قتل میرساند و«بصورت عادلانه !مورد ظلم » قرارمیداد!! تا درتاریخ نام "حاکم عادل!"کسب کند ؛  به هرحال این موارد یکی از دهها موارد معیوبی است که از بطن چنین سیستم مافیائی زائیده میشود .زیرا بسیاری از قوانین وقرار داد های اجتماعی ، که تنظیم و تدوین شده اند به این مسأ له هیچگاه توجه نداشته است که « نفس مسأله عدالت وبرابری » باید چگونه باشد و اصولأ چگونه است و چگونه میتواند نشأ ت طبیعی و فطری خودش رادر مسیر تکامل تاریخی مردم افغانستان نگهدارد ؟.اگر نابرابری و بی عدالتی جامعه ما را فراگرفته است ریشه های اصلی آن با کدامین عارضه اجتماعی ومشخصه قومی، نژادی ، جغر افیاوی و سیاسی  تاریخی گِره خورده است  ؟ سردادن شعارعدالت درشرائط ومحیط ناعادلانه ، یا اعلان « آزادی و حاکمیت قانون » در اوضاع تارومار طبقاتی ، انسان و جامعه را در شرائط ناعادلانه نگاه خواهند داشت . در چنین اوضاع تار و تاریکی است که اکثر یتی از هژمونیستهای  « چپ » سابق که  جدیدأ وارد اردوگاه نظام مافیائی شبه سرمایه دارای درافغانستان شده اند و درخط اول نبرد بخاطر کسب و بدست آوردن « ثروت ناچیز وقلیلی  » حضور دارند ازمدافعان و حامیان اصلی پروژه « صلح با مخالفین  مسلح و خونین » یا همان برادران ناراضی طالبان و احزاب بنیاد گرائی  اسلامی !! به حساب می آیند . کتله های دیگروبزرگتری ودرعین حال بوقلمونی از جنس مافیائی که ازدیرزمانی نظام هارشده لبرال سرمایه داریی جهانی  را در قلمروهای مختلف جهان  یاری و همراهی کرده اند نیروهای اند که دریک  مسیر طولانی و حاکمیت مستقیم رژیم های توتالیتارشبه  مذهبی و گاهی  سکولار در افغانستان ، منطقه و جهان انرژی بخشیده اند ویاهم به قولی در طول وعرض  تاریخ ملتها ی به بند کشیده شده  زینت بخش « بارگاه های ولایت مدار سلطانی!! » که در آن خلیفه و امام ، جلاد و شهید در کنار هم آرامیده اند بوده اند !! و اصولأ نیز نباید توقع داشت که  همین کتله های حریص و طماعی از شبه روشنفکران مذهبی و لبرال ،« شبه دانشمندان وعالم نما ی مذهبی و سیاسی !!»، که « دلالان مظلمه » و دنباله روان  مافیای حاکم گشته اند در معادلات قدرت به جای به « نرخ روز نان خوردن » در کنار مردم فقیر و بی بضاعت افغانستان قرار گیرند و درراستای تحقق عدالت واقعی اجتماعی و اقتصادی برنامه اجرأ وتطبیق اصلاحات ساختاری در جامعه را اعلام کنند.  زیرا مافیای سرمایه داری به عقل آمده معاصر این کتله های از شبه روشنفکران مذهبی و سیاسی را نیز که باید به عنوان انسان های نیمه آگاه و نیمه آزاد دربرابر توده های محروم افغانستان که برشانه های نحیف خویش درد چندین دهه را میکشند  احساس مسؤلیت کنند ؛ به تعبیر معروف مردم ما« آخته » میکنند ، نیازهای جدید و مصرف های  زندگی مدرن را برسر شان بصورت روز افزون می ریزانند ودرتلاش تأمین چنین احتیاجات مصنوعی وتحمیلی مشغول شان میسازندو بالاخیره عطش ثروت اندوزی و قدرت خواهی درامتداد طولانی تاریخ زندگی آنها به غریزه مهارنا شدنی تبدیل میگردد که بخاطر ارضای آن به هر نوع  وحتی کثیف ترین و ننگین ترین معامله  ها و مؤامره ها تن میدهند ؛ در مسیر پر خم وپیچ چنین زندگی تهوع آور « سیأ » سی است که پروژه « صلح  مسلح !! با مخالفین مسلح در افغانستان »  مهمترین  و درعین حال فوری ترین مطلب اجندای نظام حاکم مافیائی را تشکیل میدهد ؛ کاملأ طبیعی است که کتله های گوناگونی ازشبه روشنفکران جامعه افغانی و سائر فعالان و کارگزاران رژیم مافیائی حاکم بر افغانستان  بدون درک عوارض ورسوبات براه اندازیی عاجل چنین گفتمان مقدس نمای بنام « صلح » با حضور در میز های مدور رادیو تلویزیونی ، سهم گیری ومشارکت درنهاد های به ظاهرشبه مدنی وشبه  دموکراتیک  از قبیل پارلمان و حضور در تشکیلات به ظاهر دولتی حتی تا سطح « ولسوالی خروار* »  ، چنین گفتمان را توجیه « شرعی » مینمایند . البته باید گفت که براه اندازیی گفتمان صلح یک ضرورت دینی و تاریخی است اما نباید  تصؤر کرد که عملیه و گفتمان « صلح » را نیزمیتوان  همچون مواد خوراکه و سائر محصولات تجاری از بازار تهیه کرد و یا هم آنرا به امانت گرفت و از جائی کاپی کرد  !!، بلکه صلح یک مؤلفه و جوهری ازجنس" اعتبار"است که هیچگاه و هرگزاز زراد خانه های خشونت ، ریأ  و تزویر بدست نه می آید. بویژه هنگامی که زندگی و مسؤلیت یک روشنفکر متعهد خدمت به مردم تلقی گردد ، براه اندازیی گفتمان صلح با مخالفین نیز به مثابه یک ضرورت تاریخی و« درون اجتماعی »، انجام رسالتی است که از عمق وجدان یک جامعه وملت برمی خیزد و در مراودات اجتماعی  دینی یک فریضه الهی تلقی میگردد . درچنین زمینه ای و زمانی و با توجه به چنین سرنوشتی ، و باچنین بینیش و دانشی باید  از همه اول تر برای ایجاد یک نظام سالم سیاسی و اجتماعی که آئینه تمام نمای زندگی فرد ، فردی از شهروندان این مرزوبوم  بوده باشد کار اساسی و بنیادیی را آغاز کرد که با واکسن " قناعت مثبت و پارسائی  متعهدانه "  که معجونی از « تقوی » را تشکیل میدهند ، نه تنها روح آزادی و بالنده گی عمومی نسل های آئنده را مانع نه شود ،بلکه زمینه های پیشرفت علمی ، اقتصادی و معنوی تمامی نسل ها و درهمه عصر ها  را فراهم آورند .

یا هو

۲۹ آګست ۲۰۱۰

* ولسوالی خروار یکی از ولسوالیهای ولایت لوگر است که این اصطلاح با عطش قدرت خواهی در وجود روشنفکران به کار رفته است

 

 

++++++++++++++++++++++++++++++

 

میگویند :                                                                              

وكيل مدافع يك آدم دزد و قاتل و لافوک در دفاع از وي به قاضي مي گفت؛ آقاي قاضي ! مردي كه شما محاكمه مي كنيد، يك شهروند با انضباط، يك آدم شريف، مردي درستكار و پاكدامن و... است. در اين هنگام متهم به وكيل مدافع خود اعتراض كرد و گفت؛ مرد حسابی  فلان فلان شده، تو از من پول گرفتي، حالا داري از يك نفر ديگر دفاع مي كني؟!

از زمین و هوا توطئه می بارد و روشنفکران و اندیشمندان و نخبه گان این «قوم به حج رفته» را همچون جمع هفتاد و دوتن در شب عاشورا محاصره کرده اند ، آب ذلال «فکر کردن و اندیشیدن »را به روی اکثر روشنفکران متعهدی که تنها امید نسل معاصر ما اند بسته است و باران تیر را گشوده اند ودر این میان « ما » و اگر نه « بسیاری » از ما چنان آسوده خوابیده ایم که مگر آژیر و آلارم مرگ بیدار مان کنند ؛ هرباری که آتش معرکهء داخلی زبانه میکشد و هرگروهی از ما علیه گروه دیگری رجز میخواند و لشکرکشی میکند و هر حزب و جماعتی برای محو حزب و جماعت رقیب اش نقشه میکشد ، ناگهان سپاه دشمن درجامه و کسوت « ستون پنجم » از راه میرسند و بر فرهنگ ، هنر و تمدنی که میراث همه ما است می تازد و بهترین ارزشهای تاریخ و فرهنگ ما را با بی رحمی و شقاوت منهدم میسازند . جالب آنگاه و آنجاست که برخی از روشنفکران این نسل و این عصرکه  بدور از حوادث درد ناک و خونین در جامعه ما  در ساحل یک  توهم  سنگرگرفته  اند لباس وکلای مدافع را بر تن میکنند و دردادگاه تاریخ و وجدان عمومی جامعه به دفاع از چنین جنایتکاران ، قاتلان و « دزدان سر گردنه» بر می خیزند و در خطاب به قاضی دادگاه  از مؤکلین خویش با کلیمات وواژه های به  دفاع می پردازند  که حتی قاتلان و دزدان را وادار میسازند تا صدای شانرا بلند کنند و آن دفاعیه های ساخته گی و مسخره را که درحق خویش شنیده اند همچون داستان آن مرد لافوک و قاتل که ذکر وی در مقدمه همین  یادداشت  بعمل آمد  دروغ و مصنوعی اعلام کنند ! صادق ترین و پاکترین این روشنفکران در برهه کنونی  جامعه ما کسانی اند که تحلیل و ارزیابی  چنین تحلیلگرانی که بر ستیژ وکالت مدافع قرار گرفته اند « یکدندگی  مصنوعی !!» اعلام کنند و اعلام کنند که طرح چنین « مصالحه  خونین »  نوعی بازی با فتیله باروت است ، چیزی که ممکن است تمام کشور ،تمام منطقه وحتی تمامی دنیا را به آتش بکشاند. زیرا چه کسی نه میداند که همین« مخالفین مسلح » آنگاهی که برای نخستین بارو درنتیجه موافقت نامه اضطراریی کنفرانس موسوم به « بن » اداره مؤقت در افغانستان آغاز به کارکرد خود را باخته بودند و اعتراف میکردند که نه میتوان با تمامی عالم جنگید و باید راه نجات ابرومندانه را جستجوکرد ، خلاصه اینکه یک نگرانی و اضطراب عجیبی دراردوگاهی که تازه متلاشی شده بود موج میزد. وهمه در وحشت اُفتیده بودند و کارد به استخوان شان رسیده بود و حتی برخی ها از یک رویاروئی صلح آمیزسیاسی  نیز اجتناب میکردند و بسیاری از برنامه های ممکن برای نجات جان شان که درخطر افتیده بود در زاوایای تاریک و روشن بسیاری از اذهان می خزید و پرسه میزد و طبعأ که این فرصتی بود برای کشورهای همسایه بویژه پاکستان تا پاسخ این معادلات چند مجهوله را با یک منطق دادگاه پسند دریابند وبه نزد مردم فقیر و بینوای افغانستان ارائیه بدارند ؛ خلاصه اینکه همه وحشت کرده بودند ، بعضی خودی ها نیز میخواستند کارها بنحوی به خیر و خوشی تمام شود . آورده اند : شخصي كه خيلي ادعاي دفاع از مردم و وطن مي كرد  به جبهه رفت و چند روز بعد به دهکده اش  بازگشت؛ دوستانش پرسيدند با آنهمه ادعا چرا در جبهه نماندي؟ آن مرد  جواب داد؛ به بنده گفته بودند مردم و وطن در خطرند ولي وقتي رفتم جبهه متوجه شدم كه بيخود گفته اند و آنچه درخطر است، جان خودم است ! امروزبا وضاحت می بینیم که برخی ازشبه روشنفکران جامعه ما معیارها وسرفصلهای روشنفکری وروشنگری را تنها در جغرافیای سرزمین منافع وجودیی شان  یعنی همان «چند کیلو گوشت نا قابلی !!» که برجان های شان چسپیده است معرفی میکنند و دیگرازآن شعارها ی دفاع از وطن ومردم خبری نیست. بدین سان است که تمامی مؤلفه های صلح و آشتی با«مخالفین مسلح» را نیزبا نگاه یک پروژه حاصل دهی مادی درحوزه زندگی خصوصی خویش مینگرند وبه پیش می برند. وهمچون آدمک های ناپاک و بدشگونی که برای شکم چرانی های شان خدا ، انسان ، آخرت ،محبت وهمه کس و همه چیز را فراموش میکنند و برای یک رتبه امتیاز و یک « وعده ی سرخرمن خاقان زمانه  !!» پوزه های شانرا بزمین می مالند و در درگاه شان به سجده می اُفتند ، ازنظراین جماعتی ازشبه روشنفکران عجول و چاپلوس «نا خود آگاه » ی از جامعه  و « خاخام های مذهبی» وابسته به  سیستم حاکم  مافیائی « مؤلفه صلح » را نیزمیتوان  همچون گوشت ، کچالو  و شکر  از بازار تهیه کرد و یا هم با کاپی کردن و قرض گرفتن از کشورهای دیگر بویژه ممالک  بزرگ سرمایه داریی جهان که بر اراده جمعی  و خِرد  عمومی  نسل معاصر ما  غلبه یافته و چنگ انداخته اند  به آن د ست یافت ، به هرحال این خیل عظیم مفتی های روحانی و غیر روحانی از جنس شبه  روشنفکری  به طور شبانه روزی کارمیکنند تا ثابت کنند که وقت آن فرا رسیده است تا شورای ، کمیسیونی و بالاخیره جمعی از ریش سفیدان قوم را در بدل یک حق الزحمه ای نا قابلی مأمور اعاده صلح در افغانستان سازند !!. لهذا باید دید و عمیقأ مورد مطالعه قرار داد که درتمامی مدت اضطراب و اضطرار یعنی در دوره موقت و انتقالی که به اثر تصمیم گیری های عجولانه برخی از قدرت های خورد و بزرگ که در کنفرانسی بنام کنفرانس بن گِرد هم آمده بودند زمام امورکشوری بنام افغانستان  در دست چه کسانی اُفتیده بود ؟ البته واضیح است که نباید انتظار داشت پس از گذشت سه دهه جنگهای خانمانسوز تمامی خرابی ها و ویرنی های  تاریخی کشور افغانستان در یک دوره شش ماهه موقت و یاهم دوره دوساله انتقالی بازسازی شوند ، مگر حقیقت این است که در تمامی مراحل قدرت پوشالی اعم از مؤقت و انتقالی به هردلیلی که بود زمامداران جامعه را از مسیر حرکت ،  تکامل و قدرت اجتماعی و سیاسی باز داشت و منزوی ساخت . همه نیروهای فعال سیاسی دانسته و یا نا دانسته درخدمت نظام سرمایه داریی کاپی شده قرار گرفتند ، زیرا این نیروها میتوانیستند  تمامی آن سه دهه ویرانی های  مادی و معنوی جنگ را بالاتر از « منافع شخصی » ، گروهی و قبیلوی خویش روی آمار های دقیق علمی بر آورد و محاسبه نموده وفقط  درچهارچوب های  یک استراتیژی و دکتورین  طویل المدت  بازسازیی سیاسی  ، فرهنگی و اقتصادی به مثابه تنها سیستمِ که با شرائط عمومی وتاریخی مردم افغانستان وفق داشته است  به جامعه جهانی ، بویژه به گروهی از کشورهای که در یک جبهه  بزرگ سیاسی نظامی یعنی همان (ائتلاف جهانی ضدتروریزم)  در سرزمین های  شرقی منجمله افغانستان ویران شده  و تحقیر شده مشغول « شکارسرنوشت و هویت انسان » اند ارائیه می نمودند .  آنچه را که می خواهم بگویم و بنویسم تنها  یک نقد خشک  برای نقد  نیست مسأ له علمی و اجتماعی است ، بیان ریشه های تمامی عواملی است که  عوارض و رسوبات آن امروز واگر زود  نه جنبیم  شاید  در امتداد تاریخ آئنده مردم ما به مشاهده خواهد رسید و همچون تیغ برنده  گلوی سرنوشت انسان را خواهند برید . و هرروزی که سپری شود ارزشهای معنوی و انسانی مردم ما بیشتر قربانی خواهند شد . اما پرسش اصلی ای که اکنون  به عنوان انسان های به ظاهر زنده !! و باشنده گان قلمرو جغرافیای بنام افغانستان متوجه همه ما است ، این است که چرا وچگونه در قرن بیست و یکم که قرن ارتباطات نامیده میشود ، انسان باشنده مشرق زمین بویژه افغانستان هویت تاریخی و قومی منجمله « خود آگاهی انسانی » این جوهر گرانبها و ارزشمند  حیات ملی خویش  را در قمار گذشته است ؟ و آیا این غریزه تمائل به فردیت یا همان Individualism در احادی ازمردم ما بویژه در نسلی از تحصیل کرده ها و نیمه روشنفکران جامعه ما بصورت مصنوعی بویژه پس از تأ سیس اداره ء موقت و سپس انتقالی در افغانستان در رگها وشریان های نسل ماغرس شده است و یاهم مواد اولیه آن درتاریخ کهن و باستانی مردم افغانستان وجود داشت که با استقرار دوره مؤقت و انتقالی زمینه  نمو و رشد آن فراهم گردید  ؟ بدون تردید تمامی بحرانهای کنونی در جامعه ما از همین مطلب سر چشمه می گیرند ، وقتی احساس « ما » ضعیف میشود لاجرم احساس « من » بودن رشد پیدا میکند و در بستر جهالت تاریخی ملتها قوام می یابند . یکی از رسوبات و عوارض  قابل لمس این بیماریی که جامعه ما به آن مبتلأ شده این است که ما کمتر خویش را تحت تأ ثیر خانواده احساس میکنیم و بیشترتربیت شده  و پرورش یافته وسائل وابزاری هستیم که ازسوی کارگزاران و فعالان  نظام سرمایه داری « به عقل آمده معاصر» بصورت مافیائی و درکسوت « دولت جمهوری اسلامی افغانستان » بر اراده جمعی ما حکمرانی میکنند تهیه گردیده اند  ؛ و آن ابزار و لوازم  مطبوعات و تلویزیون های بیست وچهار ساعته ، رادیوها وروزنامه های پرتیراژ و احزاب و سازمانهای اند که اکثریت شان تنها با انگیزه های مادی فرد ، فردی از جامعه ما را جا بجا و تنظیم میکنند . اما در گذشته به قول فرانتیس  فانون فلیسوف وجامعه شناس نامدارفرانسه کانون خانواده همه چیزبودوحال که محدوده خانواده بزرگترشده و بصورت « جامعه » درآمده دیگرحرمت نگاهداشتن عمود وستون اصلی خانواده یعنی پدر ومادرچیزی بی معنی است! . اینجاست که میبینیم یک اصل مسلم اخلاقی دربرابر« عقلانیت خام و وقایه نا شده !!» به زانو درمی آید وآنرامی میراند . درتاریخ گذشته ملت های شرقی منجمله افغانستان روابط میان« من» ها بقدری شدید بود که درمراحلی از تاریخ تمامی « من » ها از بین رفته و به هیچ وجه احساس نه می شد  و تنها و فقط « ما » در معادلات و مناسبات اجتماعی مطرح میگردید ، چنانچه  در مقدمه و اوائیل این بحث به نبود و فقدان « خود آگاهی اجتماعی » به عنوان مؤلفه مهمی ازهویت و فرهنگ ملتها  اشاره نمودیم و گفتیم که اگرهمین « خود آگاهی اجتماعی » نباشد پیشرفت مجرد علمی و تخنیکی در جامعه بصورت فوری زمینه ساز بسیاری از ناهنجاریها خواهد شد و در چنین شرائطی است که عالم و دانشمند و تکنیسین « دلال مظلمه » است و راه بلد و جاده صاف کن استعمار ؛ و میبینیم که چگونه نیروی های فعال انسانی و مغزهای متفکر جهان سوم بالخصوص افغانستان به دوکتگوریی  مهم اجتماعی تقسیم میگردند که یا در رنگینه ها وزرق وبرق نظام سرمایه داری محو میشوند و در همین دستگاه های عظیم سرمایه داری به خاطر یک شکم نان تمامی نبوغ و اهلیت خود را فدا میکنند و به مثابه یک  برده شکم پرست به بیگاری بیگانه ها در می آیند و یاهم به شکل « ستون پنجم » به مثابه راه بلدانی که برای اغفال ملت های عقب نگاهداشته شده با القابی چون فلیسوف نامدار، متخصص همه فنون، فزیکدان و کارشناس شهیر و با استناد فلان روزنامه مشهور ی چون واشنگتن پوست ، نیویارک تایمز ، گاردین و آخیرأ نیز مجله شپگل چاپ آلمان  که شاید یک خبری از کارنامه های هرچند زشت وی به نشر رسیده باشد و یاهم گاهی به نام وقلم وی مطلبی را به نشر رسیده باشد ، دقیق و درست نه میدانم که کجا وچه زمانی نوشته ام اما اکنون بازهم با صراحت اعلام میکنم که « خود آگاهی انسانی و اجتماعی » مضمون و مفهومی است که اجندای اصلی مذهب بویژه دین مقدس اسلام را تشکیل میدهد . و در دنیای معاصری که گول زنند ها و غارتگران امروز ، به قول دانشمندی چشم بند های بدبخت دیروز نیستند ؛ کسانی و قدرت های هستند که " اساسأ "  « نگاه » ها  میسازند ، و با ابزار مافیائی خویش وبا کمک و قدرت پول وسرمایه برای ملت های جهان سوم چون افغانستان ، حتی  مذهب و  نوع زندگی کردن را به صورت مصنوعی و مستعجل قالب ریزی میکنند  و دراختیار ملت های فقیر و نادار قرار می دهند ، لهذا در پرتو این تحلیل باید ملاک و ضا بطه  ملت های اسیر باید مذهب اصیل و متعالی باشد که همواره در تاریخ به صورت یک نهضت  آزادی بخش برای تحکیم عدل الهی در حال مبارزه بوده است ؛ نه به صورت مذهبی که جامعه را با فورم دگماتیک خودش  بسازد . در مذهب راستین با اجندای توحیدی مفهوم « ذات خدا » و رسالت « انسان و مردم » تحقق می پذیرد . یعنی آن دینی که همه پیامبران ، از آغاز تا اکنون علمبرداران راستین آن به حساب می آمدند .

ادامه دارد

 

 


بالا
 
بازگشت