غلام محمد جلال

 

در راه همصدایی افغانی در فدراتیف روسیه

از سال 1992 و 1993 به بعد که حکومت مرحوم دکتور نجیب الله رییس جمهور فقید افغانستان به دست نا بسامانه های نا آشنا با تمدن و فرهنگ حکومت داری افتید،سیل مهاجرین به کشور های دیگر رو به افزایش نهاد و این بار بر خلاف آن کتله هایی که بر اثر فریب کاری های کشور های بیگانه ترک دیار کرده بودند،روشنفکران و قشر چیز فهم جامعه ما به منظور امان یافتن از نار جنگ مجبور شدند،خانه وکاشانه شان را ترک و به کشور های دور ونزدیک مهاجر شوند.از آن جمله کشور هایی که دروازه های شان را به روی افغانها نبست فدراتیف روسیه بود که علی الرغم دشواری  های داخلی خودش ،افغانهایی را که با خطر مواجه بودند با سینه پراخ پذیرفت.

ارقام و اعداد نشان می دهند که الی سال های 1998 در حدود سه صد و پنجاه هزار افغان در سراسر فدراتیف روسیه مسکن گزین شده بودند که در آن هفتاد در صد را کارمندان اسبق دولت تشکیل می داد،بیست در صد کارمندان حرفوی  امور اجتماعی و سیاسی و ده در صد هم افراد متفرقه از عرصه های مختلف بودند.

گرچه در آن سال ها فدراتیف روسیه نتوانست کمک ویژه ای به این مهاجرین بنماید، و ادارات ملل متحد و دیگر ارگان ها وسازمان های بین المللی نیز قادر به دستگیری آنان یا بنابر مشکلات و یا هم عمدا شده نتوانستند،اما این قدر شد که  افغانها توانستند در روسیه خود را بیگانه احساس نکنند.افغانهای رسیده به فدراتیف روسیه ، تفقد دولت  ومردم این کشور را نسبت به خود درک  می کردند و با استفاده از آن در عدم موجودیت اسناد قانونی،افغانها کار کردند و در جهت در یافت نفقه به خود و اولاد شان در نماندند.

بعد از یازدهم سپتامبر2001 میلادی که دیگر شعار مهاجرت تقریبا در کل دنیا زیر سایه رفت،افغانهای باقیمانده در فدراتیف روسیه نیز بر اثر توجه مرکز کاری افغانها و بعد مرکز تجارتی افغانها به ویژه در مرکزیت کاری خود (هوتل سیواستوپول)شیوه های پذیرش قانونیت را در پیش گرفتند و خواستند کار تجارتی و خرید وفروش شان را بر معیار های قانونی و مالیاتی ادارات مربوطه عیار سازند که خوشبختانه موفقیت هایی در این عرصه وجود دارند که دروقت وزمانش گفته و یا نوشته خواهند شد.

اما موضوع اصلی یحث امروز من این است که  بخش اعظم افغانهای مقیم در فدراتیف روسیه را کسانی تشکیل می دهند که تا سطح ماستر و داکتر در جه تحصیل دارند و به هر نحوی که بررسی شوند کادر با تجربه جامعه امروز وفردای میهن مان شمرده می شوند. این هم مسلما واضح است که قشر آگاه حامعه در هر کجایی که باشد با ایده ها وعقاید و نظریات سیاسی و اجتماعی در پیوند وهماهنگی نزدیک قرار می داشته باشند ویا به اصطلاح دیگر، جامعه وسیاست ومشارکت در این امور از زندگی شان بدور مانده نمیتواند.  

از این جهت افغانهای مقیم در فدراتیف روسیه ،از همان  وهله های اول،دست به تشکل های خورد وبزرگ سیاسی و اجتماعی در این کشور زدند و بیشترینه از طریق همچو تشکل های اجتماعی چون اتحادیه و نهاد های اجتماعی- فرهنگی به خدمت به هموطنان شان دست به کار شدند.نمی خواهم کار کرد های این نهاد ها را بررسی کنم و یا هم بر چه کرد ونکرد شان مکثی داشته باشم،می خواهم به عرض برسانم که این تشکل ها هر کدام در هویت سازی افغانی در یک جامعه بیگانه بی تاثیر نبودند از جمله مرکز کاری افغانها که بار سنگین خدمت گذاری به هم وطنان را بر عهده داشت که مسوولیت آن را بنده بر دوش خود حمل می کردم.

مرکز کاری افغانها در پیامد فعالیت های خویش که کارکردهایش اظهر من الشمس است،با دگرگونی های جهانی و موضعیت مسایل افغانی در فدراتیف روسیه به مرکز تجارتی افغانها مبدل شد.این مرکز در انسجام امور تجارتی انان با مشخصه های ویژه عمل کرد .این مرکزدر فراهم سازی زمینه های کار برای افغانها در هوتل سیواستوپول  وبهبود بخشی کار تجارتی شان الته نه تنها در بخش تجارتی بلکه در بخش های خدماتی نیز کارهایی را کرد.همین اکنون در حدودیک صدوپنحاه  تن از هموطنان ما که توان شرکت سازی و یا کار تجارتی را ندارند در حمل و تقل اموال تجار همکاری می کنند و از مدرک آن  اعاشه و اباته خود وخانواده خود در روسیه و افغانستان را  می نمایند،که در زمینه سازی این امکان مرکز تجارتی خودشان  نقش معینی را بر جاگذاشته است و با گذشت زمان و کارکرد های مرکز تجارتی افغانها و پیش از ان مرکز کاری آنان،این مساله و دهها از این گونه های  دیگر از دید و نظر هیچ وجدانی پوشیده بوده نمی تواند.

ما بدین باور هستیم که اعتماد مردم ارزش فراوان دارد.این اعتماد که بر اثر شناخت متقابل و کار و خدمت به دست می آید،امر ساده و متاع ارزانی نیست.مرکز کاری افغانها از روز ایجاد خود و به تعقیب آن مرکز تجارتی افغانها متکی بر اعتماد و باور مردم و ارجگذاری به آن در خدمت آنان بوده ، هست وخواهد بود.زیرا ما اعتماد مردم را بر اثر خدمتگذاری به آنان به دست آورده ایم و هیچگهی هم به آن کم توجهی صورت نگرفته است.

اگر بر سبیل عادت بر خی ها گوشه هایی از دیدگاه های تنگ نظرانه و حسودانه عده ای را کنار بگذاریم،با صراحت اعلام می دارم که جامعه افغانی در فدراتیف روسیه اکنون از هر نگاه به پختگی اجتماعی و سیاسی خود نایل امده است.این پختگی نباید سرد شده و یا خاموش گردد.زیرا با گذشت نزدیک به بیست سال در روسیه  ما فراوان مسایلی را که تا دیر مدت از نظر های ما بدور مانده بودند آموختیم و به آموزش های جدیدی دست یازیدیم.طبعا از این آموزش ها در می یابیم که وظایف و مسوولیت های خطیری در فرا راه ما قرار میگیرند که ما باید به انجام آن ها کمر همت ببندیم و یا هم با کسانی که انجام آنها مربوط می شود همکاری و کمک نماییم و پیش از آن درمعتقد ساختن ایشان به انجام این وظایف سعی ورزیم.

بنا بر ارقام و شواهد دست داشته جامعه افغانی مقیم فدراتیف روسیه هم از لحاظ فکری در سطح عالی قرار دارد و هم از لحاظ دانش وتحصیل زمان دشوار مهاجرت هم چنان آ«ان را در کوره داغ تجارب نیز پخته کرده  است.از این جهت  توقع جامعه و کشور از ایشان بیشتر از هر کس دیگر است.گرچه امروز بی تفاوتی ها و بی مبالاتی ها ،سد راه خدمتگذاران جامعه قرار میگیرند اما این بدان معنی نیست که دست زیر الاشه نشسته صرف تما شاگر حوادث باشیم و یا دنباله رو کنش های دیگران.

با گذشت بیش از نه سال حکومت بعد از طالبان  مشاهده می کنیم که هر روز در وطن عزیز ما کم از کم صد تن کشته می شوند..این ها اخر الامر انسان هستند، حق دارند زندگی کنند وحق دارند که از حقوق حقه شهروندی  خود در داخل و خارج از کشور مستفید گردند. اما این که بی گناه طعمه هوس های نا بخردانه ای قرار می گیرند،مساله ایست که باید در سرلوحه کار هر روشنفکر افغان مبدل شود و همه ما برای حل این معضل اگر همسنگر شده نمی توانیم حد اقل هم نظر که خواهیم شد.فرقی نمی کند که در کجایی از دنیا قرار داریم،در هر جایی که باشیم می توانیم نقشمان را به گونه مثبت در بهبودی شرایط ایفا نماییم

ارقام می رسانند که در سراسر روسیه چندین اتحادیه اجتماعی افغانها اعم از اتحادیه های محلی و غیرمحلی ایجاد شده اند.اگر از فعال مایشائی برخی از این هاا بگذریم با صراحت می توان گفت که یک عده  از این اتحادیه هاواقعا فعال اند و در زمینه های مختلف در خدمت افغانها می باشند.اما انچه در این راستا گفتنی می باشد این است که اوضاع و احوال کشور و موقعیت سیاسی فدراتیف روسیه در قبال افغانستان،با وجود آن که هر یک از این اتحادیه ها را در درون به تحرک وامیدارد،مگر خواست  تاریخ و زمان این است که همه این ها و سازمان به دور یک مرکز متشکل و قوام یافته گردهم آیند.تک صدایی نه دردی را دوا می کند و نه هم به جایی رسیده می تواند.وصدایی که نه بگوش کسی برسد و نه هم دردی را دواکند از بلند شدنش بلند نه شدن بهتر.

اما اگر تمام سازمانها  و نهاد های اجتماعی افغانها دور یک سازمان  یا نهاد واحد که بتواند منافع و اهداف همه اتحادیه و ساازمان های دیگر را با حفظ استقلالیت تشکیلاتی شان  در نظر بگیرد، کار بسا پر ثواب و صواب می باشد.

اهداف چنین یک  مرکز چه می تواند باشد؟

مرکز به مثابه بلند گوی شخصیت های مستقل اجتماعی – سیاسی و هم چنان بلند گوی تمام اتحادیه ها ، سازمان ها ی اجتماعی ونهاد های افغانی در فدراتیف روسیه و حتی می شود یک مقدار با دید وسیع به مساله نگریست و گفت که اتحادیه های افغانی سایر کشور هایی که در ان، این کتله ها ایجاد شده می توانند همدل و همصدا شوند.این همصدایی به همه ما این امکان را می دهد که به مثابه یک قوه در جریان حوادث سیاسی و اجتماعی کشور خود حضور پیدا کنیم.این حضور یابی نه به خاطر قدرت طلبی، بلکه به خاطر طرح مسایل با دولت در رابطه بازسازی میهن و امنیت کشور می تواند باشد.

پراکندگی افغانها در سراسر روسیه به خودی خود سبب شده است که حرف ما در هیچ جای شنیده نشود.زیرا تک تازی  عوارض جانبی فراوان دیگری دارد که در نهایت به انزوا و تجرد متنهی می شود.این تجرد و انزوا مرگ ندریجی ای است که هر کدام ما را مجبور می سازد  قبر خود را خود بکنیم و خود کفن پوشیده به سوی آن برویم.زیرا در برهه های مختلفی از زمان، تکتازی نشان داده که  در وهله اول ،گاهی از اهدافش رد کردن دیگران و خط بطلان کشیدن بر آنان است.عده ای هم که در جیب های شان لیست های سیاه و سفید میگردانند بدانند که پیروزی ،تقویت و صلاح وفلاح در پذیرش ها است نه در رد کردن ها و تلاش برای حذف کردن ها.این کار در هیچ جایی نتیجه ای نداده است زیرا تجربه ها به کرات ثابت ساخته  است که کوششگران حذف دیگران،خود محکوم به حذف شده اند.

از این جهت است که ایجاد مرکز انسجام همه ،یک جا کردن چندین صدا در یک حنجره و ادغام ان به حرف واحد ویک رنگ از نیاز  امروز وفردا  برای جامعه افغانی محسوب می شود.

مرکزی مورد نظر چند هدف عمده را دنبال خواهد کرد.

این اهداف عبارتند از :انسجام سراسری افغانهای مهاجر در فدراتیف روسیه،کشورهای شوروی سابق و بلاخره  مهاجرین افغان در ممالک دور ونزدیک دیگر. متحد شدن در این مرکز به ساختار های شکیلاتی هیچ سازمان ونهاد دیگر نه تنها این که صدمه نمی زند بلکه بالنوبه در تقویت و استحکام آن موثر تمام می شود.هر سازمان و اتحادیه محلی بر بنیاد هر هدف خدمتگذاری ای که ایجاد شده با تمام اختیار می تواند فعالیت های روتین خود را دنبال کند.ولی در مسایل مبرم و حیاتی وابسته با کشور و همه افغانها می تواند صدایشان را به صدای مرکز واحد مبدل سازند.

دو دیگر این که فدراتیف روسیه که امروز ما در آن اقامت داریم از هر لحاظ یک کشور پیشرفته ومتمدنی است که علی رغم برخی دشواری ها در جهان حرف و سخنش نه تنها این که به خوبی شنیده می شود بلکه در بسیاری موار تعیین کننده نیز می باشد.این کشور درنزدیکی با افغانستان قرار دارد.دوستی و روابط متقابل آن با کشور ما افغانستان امسال 90 ساله شد.افغانستان با هیچ کشور دیگر دنیا 90 سال دوستی نداشته است.این 90 سال یک عمر قابل ملاحظه است.در این عمر نسبتا طولانی فراز و فرود های زیادی هم بر روسیه فدراتیف تحمیل شده و هم بر افغانستان ما،اما نهایت امر چنین شد که دوستی دوکشور، امروز هم بر جای خود باقی بوده و بی جهت نبود که سالگرد نودمین این دوستی هم در افغانستان و هم در فدراتیف روسیه به طور گستره ده تجلیل گردید.از سوی دیگر اقتصاد این کشور هم در حدی نیست که جز دشمنانش نگرانی کسی دیگری را بر انگیزد.ارسال کمک های اولیه در سال 2001 از جانب روسیه به افغانستان  نشان داد که پاس دوستی افغانستان و روسیه فدراتیف در هردو طرف به وجه احسن نگه داشته می شود.

مرکز جدیدا ایجاد شده وظیفه خود می داند که مشکلا ت اقتصادی،علمی،فرهنگی و حتی نظامی کشور خود (افغانستان) را تجزیه وتحلیل نموده برای کمک و بهبود بخشی این عرصه ها و دهها عرصه دیگر نیاز به کمک را به فدراتیف روسیه تقدیم کند و ازدولتمردان این کشور بخواهد که افغانستان را در این راستا ها یاری رساند.

نیاز به توضیح نیست که فدراتیف روسیه  و افغانستان در روابط تاریخی و سیاسی خود مبنی بر موقعیت های جیو پولیتیک شان به همدگر نیاز دارند.صلح وثبات در افغانستان مستقیما بر صلح وثبات در فدراتیف روسیه  بی تاثیر مانده نمی تواند.بر عکس فدراتیف روسیه بر بنیاد فراوان دلایل موجهی میتواند افغانستان را در عرصه های مختلف کمک ویاری رساند.

در حال حاضر دهها پروژه ای که روسیه در سالهای قبل در افغانستان ساخته است، یا ازکار مانده و یا هم نیمه کاره شده اند.بازسازی این پروژه ها و به کار اندازی دوباره آنان برای کشور و مردم افغانستان یک امر حیانی شمرده می شوند.به گونه مثال شاهراه سالنگ را در نظر بگیریم.که توسط انجینیران این کشور طرح ریزی ونقشه شده است.به نظر بسیاری از آگاهان کار، اگر ساختمان مجدد این پروژه با هر کشور دیگر بربنیاد زد وبند های پولی قرارداد می شود،نتیجه مطلوب از آن به دست آمده نمی تواند مگر این که  از فدراتیف روسیه تقاضا شود تا در باز سازی سالنگ  همت کمک به مردم افغانستان گمارد.دهها و صدها پروژه دیگر به همین منوال. باز هم به گونه مثال پروژه انکشاف وادی ننگرهار که  توسط فدراتیف روسیه ساخته شده و در نتیجه صد ها هزار هکتار زمین در زیر سایه گل نارنج ومالته وکینو و لیمو و زیتون لبخند می زد اما امروز مخروبه هایی بیش نیستند. فکر نمی شود که اگر برای روسیه شرایط مساعد کار در جهت بازسازی عرصه های اقتصادی افغانستان مهیا شود،این کشور در آن مضایقه نماید.چون در کشور ما سیاست ها از آبشخور دیگری سرچشمه میگیرند، طرح این مسایل در اوایل کار دشواری های معین خود را داشت اما در حال حاضر که ورق هرکس راست شده است ،با صراحت می توان مطرح کرد که ما به کمک های فدراتیف روسیه در فغانستان نیاز داریم و این کشور بیشتر از دیگران در مددرسانی  به مردم افغانستان سهم گرفته می تواند.به شرطی که ما افغانها مقیم در فدراتیف روسیه برای معتقد ساختن مقامات این کشور در این امر بزرگ میهنی نقش مثبت و کارایی را ایفا نماییم.

دولت افغانستان با وجود همه حمایت هایی که از جانب غرب را در پشت سر خود دارد در روابطش ،با غرب با مشکلات و دشواری ها نیز دست وگریبان است. انگشت های حامد کرزی در راس دولت افغانستان تحت حمایه،هر آن چراغ های سبز و سرخ  را خاموش وروشن می کند.موقعیت آقای کرزی غرب را نگران ساخته است واگر وضع به همین منوال ادامه یابد ایالات متحده و غرب یک بار دیگر بر اشتباهات شان مبنی بر تشکل دادن مجاهدین و بعد آوردن طالب ها اعتراف کرده خواهند فهمید که افغان ها در نهایت بر منافع ملی خود استوار اند و ان را برمنافع دیگران ترجیح می دهند.

امروز غرب و امریکا به هر نیتی که در افغانستان مستقر شده اند کار خود شان اما مردم افغانستان خواهان امنیت،صلح و ختم جنگ در کشور خود اند.این خواست عمومی جامعه است.به ویژه محلاتی که در نار جنگ خانمانسوزی،  دارند می سوزند. اما جامعه مترقی کشور تنها بر ختم جنگ بسنده نمی کند.ایشان با ختم جنگ در افغانستان مسایل بازسازی و بلند بردن سطح اقتصاد مردم را نیز پیشنهاد می نمایند و جامعه افغانی مقیم فدراتیف روسیه نیز یکی از نهاد هایی است که بر این مساله تاکیدات بیشر می نماید.

بناء ما وظیفه خود می دانیم که با استفاده ازوضع موجود، دولت افغانستان را هم به خاطر رجوع به دریافت کمک های اقتصادی فدراتیف روسیه متعقد سازیم.بهترین موقع تامین این گونه روابط میان کشور ها همین است و از آن باید به طور گسترده استفاده کنیم.این است دین وطنی و ملی همه ما در این راستا. با موفقیت در این عرصه و اتحاد مجموعی در یک مرکز واحد تمام نهاد های افغانی نتیجه چنین خواهد بود که در انجام کار،خدا ج خشنود خواهد بود وما رستگار.

ومن الله التوفیق

غلام محمد جلال

رییس خزب ملی هیواد افغانستان و

رییس مرکز تجارتی افغانها

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت