مهرالدین مشید

 

زنده گی مافیای کابل به روایت زاغه نشینان

 

روایت از شهری که امروز کابلش می خوانند و دیروز در حوزۀ پاروپامیزاد بزرگ کاهل ، کاول ، کاپلش می خواندند . شهریکه  قلب تنتدۀ  خراسان قدیم و افغانستان امروزی است و در طول قرن ها شرطه های مغرور و آهنین عزم و گوش به فرمانی به نام " شیر دروازه " و " آسمایی " از آن پاسبانی کرده اند . هنوز هم نشان تیر و کمان های مدافعین با اراده و شجاع آن  در قله های دیوار های سر به فلک کشیدۀ آن  موجود است ؛ گرچه حوادث روزگار بار بار سینۀ دیوار های آنها را ساییده و حتا در شماری محل ها به کلی از میان برده است ، اما با آنهم آثار غرور و تنومندی این دیوار ها که باز گو  کنندۀ سلحشوری  و تسلیم ناپذیری مدافعان صدیق آنها در طول تاریخ  است ، در سیمای خشکیده و مغرور آنها یه گونه یی چشمان انسان را  به تماشای معجزه آسایی بر برج و باروی آن می کشاند . گویی بیننده در هر قدم آن دیوار های استوار و فخر آفرین شکوۀ مدافعین خراسان قدیم را با تیر و کمان و شمشیر های برهنه   و افغانستان امروزی  را با سلاح ها سبک وسنگین امروز در برابر تمامی مهاجمان تاریخ از سکندر مقدونی تا سپاهیان عرب ، چنگیز ، انگلیس و شوروی سابق و مروز امریکا را در اوجی از ایثار و جانبازی به تماشا میگیرد .

این کابل مغرور در طول تاریخ آشیانۀ عقاب ها بوده که هر گز دست مهاجمی برای به اسارت کشیدن دوامدار آن توفیق نیافته است و گاهی اگر توفیق هم یافته است ، در برابر شبخون های سلحشوران آن انگشت حیرت به دهن گذاشته است و "شهدای صالحین" نماد پر شکوهترین رزم آوری ها و دلاوری های ابر مردان این سرزمین بوده است که در آخرین دامنه های شیر دروازه در کنار پایگاۀ نظامی قد بر افراشتۀ قدیم یعنی "بالاحصار"  قامت گسترده است . اما دریغ و درد که هنوز هم بر قامت مغرور شیر دروازه و آسمایی غول های زرهی ناتو سنگینی دارند و به بهانۀ مبارزه با تروریزم قامت بر افراشتۀ آنها را به زنجیر کشیده اند . این ها به بهانۀ سرکوب کرگسان مزدور پاکستانی تهاجم خود را قانونی پنداشته اند ؛ ا از ده سال بدین سو این سرزمین را به خاک و خون مبدل کرده اند و امروز مقامات کاخ سفید اعتراف کرده است که مراکز و منابع تروریزم در آنسوی سرحد در پاکستان بوده و از آنجا افغانستان را مورد حمله قرار میدهند .

تنها برج و باروی کابل امروزی در حصار این نگهبانان بلند قامت شیر دروازه و آسمایی در زیر آتش جنگ خمیده  نگردیده ؛ بلکه  کوجه و بازار های آن نیز زیر زنچیر ها و عرادههای زرهی سربازان مغرور غرب در خود سرگشته و پیچیده شده اند .  رژههای نظامی بدون هدف و بی معنای آنان که مانور نظامی بیش نیست ، به مثابۀ روغنی هر آن بر روغن چراغ خشم و انزجار شهروندان کابل افزوده شده و هر چه بیشتر نفرت آنان را بر ضد غرب بویژه امریکایی ها برمی انگیزد ؛ زیرا مردم به این ها نه به عنوان ناجیان و به گفتۀ خود شان به عنوان تامین کننده گان دموکراسی ؛ بلکه به عنوان مهاجمانی می شناسند که برای رسیدن به هدف خود به این کشور آمده اند و نه برای کمک به نظام سازی و بازسازی افغانستان . مردم حضور اضافه تر از نه سال امریکا و غرب را در افغانستان با هزینۀ اضافه تر از 300 ملیارد دالر در بخش نظامی و در حدود 50 و حتا به قولی 90 ملیارد دالر در بخش ملکی ، جز بازی استراتیژیک نامعلوم ونامنظم امریکا بر سرنوشت مردم افغانستان چیز دیگری تلقی نمی کنند ؛ زیرا در این مدت امریکا و هم پیمانانش در دو بخش باز سازی و نظامی سازی به اضافۀ تامین امنیت کار موثر و چشمگیری انجام نداده اند . تمام پول هاییرا که به نام کمک به افغانستان  آوردند ، دوباره در تبانی شرکای مافیایی داخلی و بین المللی خویش در بکس های کلان نه از بیراهه ؛ بلکه از راۀ میدان هوایی در روز روشن از این کشور بیرون کردند . به حجم گسترده و عمیق  تاراج ها و جنایات سازمان یافته در این شهر زمانی میتوان آگاه شد که دست کم دمی در محفل زاغه نشینان این شهر سپری نمود واز زبان توده یی آنان دزدی ها غارتگری های زورمندان را شنید و از رنج واقعی مردم آگاهی پیدا کرد .

تنها تاراج خارجی ها نیست که مردم افغانستان بویژه شهروندان کابل را در موجی از جنگ وحشتناک و خانمانسوز به ستوه آورده است . این ها نه تنها عاملان خون و آتش به این کشور هستند ؛  بلکه در قافلۀ دود و باروت خود افرادی را زیر نام " تکنوکرات " و " لیبرال " برای نابودی و دزدی کمک های بین المللی و حتا دارایی های مادی و معنوی این سرزمین با خود آوردند و در مقام های بلند دولتی استخدام کردند . برای فریب مردم و تقسیم غنایم دولت" انجویی " و مشترک المنافع را تشکیل دادند  که در آن سهمی برای شرکای جنگی شان از میان جهاد زده های طامع و قدرت طلب این عاشقان ثروت نیز قایل شدند . این ها همه دست به دست هم داده و برای نابودی و ویرانی این کشور دست یکدیگر را فشرده و به رسم پا بوسی برای باداران خارجی خود با اشارۀ "شصت" ، ادای  ok) ) مینمایند تا باشد که آنانرا در تاراج های بیشتر حق مردم افغانستان یاری کنند . با تاسف که این گروۀ دولت -  مافیا به عوض دولت – ملت فاسد ترین نظامی را تشکیل داده اند که نظیرش در گسترده گی فساد در سراسر تاریخ وجود نداشته است ؛ اما با تاسف که باز هم مرکز ثقل و محور چپاول های این ها باز هم کابل است .  شهریکه در پلان شهری 25 سالۀ دوران محمد داوود سیمایی غیر از این داشت که حالا دارد . در برنامۀ نامبرده توسعۀ افقی و عمودی در این شهر با توجه به احداث سرک ها و تمامی نیاز های زیربنایی پروژههای شهری طوری  در نظر گرفته شده بود که تا سال 2000 امکان زیستن تا دو ملیون نفر درآن پیش بینی شده بود که بصورت  اعظمی در حدود 40 هزار موتر در حال رفت  و آمد در کابل پیش بینی شده بود . در ضمن تمامی مراکز تعلیمی و صحی ، پارکهای  تفریحی ، کتابخانه ها ، مسجد ها ، پارک های وسایط ، ایستگاههای سرویس و غیره مطابق به پیش بینی بالا شامل برنامۀ شهری یاد شده گردیده بود .

از همه مهمتر این که در برنامۀ یاد شده  این شهر محل بود و باش افراد قانونمدار ، صادق ، وطن دوست و دست کم منقاد به قانون و عنعنات اجتماعی مردمی  در نظر گرفته شده بود که حد اقل به اصولیت هایی در زنده گی خود باور داشتند . سازنده گان این برنامه شاید فکتور های اضافی را در موارد مختلف در نظر داشتند و  برای آن محل هایی را هم مشمول برنامه کرده بودند که با آنهم آن فکتور ها اکنون پاسخگوی برنامۀ  شهری ییرا ندارد که در آن اضافه تر از 5 ملیون نفر زنده گی میکنند ؛ اما چیزی را که هرگز به آن متخصصان شهر سازی داخلی و خارجی هرگز در موردش  فکر نکرد ه بودند ، همانا سبز کردن سمارق گونۀ افراد بی شمار انگلی ، طفیلی و ارزه با خصوصیت های دارا کولایی و حتا خون آشام تر از آن در ساختار ها و حلقه های خطرناک مافیایی بود که امروز حضور این ها  در شهر سیمای معزز و انسان قابل احترام آنرا سخت خدشه دار گردانیده اند . 

این جنابان آنانی هستند که به نحوی از انحا در تاراج و غارت پول های اضافه تر از 50 ملیارد دالر شریک بوده و حد اقل دستی مفسدی را برای طرح یک یغماگری فشرده اند . این دزدان مافیایی به این هم بسنده نکرده ، زیر پوشش فعالیت های جهاد نمایانه سازمان های خطرناک مافیای زمین را نیز بوجود آوردند تا در ساختار های گروهی و گروپی جنایت های سا زمان یافته را برای غارت و غضب زمین های دولتی و شخصی در سراسر افغانستان بویژه در شهر کابل در چند گامی ارگ زیر ریش جناب رییس جمهور تحت حمایت مالی ، اقتصادی و نظامی بیشتر از 46 کشور مقتدر دنیا ، تشکیل دادند . این مافیا در تبانی با دلالان و شرکای مافیایی شان به مافیای اقتصادی ، مواد مخدر ، مافیای سیاسی ، نظامی و سایر جنایت کاران حرفه یی و تشکیلاتی که بیشتر از غرب تحت معاهدۀ سخاوتمندانۀ بن به افغانستان صادر شده بودند ، دست به جنایات اقتصادی سازمان یافته زده و در گام اول تصدی های دولتی و مراکز تولیدی و صنعتی دولتی را به بهانۀ " اقتصاد بازار" در تبانی نزدیک با مافیای سیاسی به بهای اندکی خریداری کردند . این چپاول ها علاوه از آن غارت هایی است که مقامات ارشد دولتی مشمول وزیران ، معینان ، جنرالان و سایرین با به فروش رساندن تصدی هایی مانند "افغان تیلکم" و "اترا" به شکل فیصدی در نفع شرکت های یاد شده شریک شدند .

فعالیت های این مافیا ها هر روز بیشتر از روز دیگر پیچیده تر می شود ، در ساختار های بزرگ موسسات مالی مانند "عزیزی بانک" ، "کابل بانک " ، "باختر بانک" و ... و ساختار های اقتصادی مانند "گاز گروپ" ، " سن گروپ" و شرکت های تباهکن امنیتی مانند "وطن گروپ" و غیره ظاهر شدند . این مافیا دیگر از آن مافیایی هستند که حتا دست مقام اول دولت هم از یخن آنان کوتاه است و می توانند امر اخذ زمین کتابخانۀ عامه را از رییس دولت بگیرند و رییس دولت هم خود را به این حرف قناعت بدهد و بار مسؤولیت خویش را رفع نماید که گویا " اصل موضوع از او پنهان نگهداشته شده است . یا اینکه گلبهار سنتر را بدون در نظرداشت اساسات شهری خلاف ایجابات مقررۀ  ساختمانی شهری اضافه تر از 14  منزل اعمار نماید . مالک این ساختمان چنان مافیای قوی چنگال است که حتا فیصلۀ پارلمان هم مبنی بر توقف کار آن بر آن اثر گذار نبوده است . اثر گذاری چه که او را گوشزد هم کردند تا کار خود را چنان سرعت داد که حتا چشم پارلمان سازشگر را هم کور نمود . در فضای فیصلۀ توقف پارلمانی ساختمان مذکور اکنون به سر رسیده است . علتش واضح است که این جناب ملک را از خود ساخته است ، حالا می تواند که در دنیای بی پروایی سراسر"ده " را بتازد و در هر کجای شهر که بخواهد ساختمانی چندین طبقه یی را بر افرازد ؛ زیرا این آدم دست ملک را که بسته است ، در این تردیدی نیست ، بلکه از این هم فراتر دستش در دست لابی های بزرگ سیاسی ، نفتی و تسلیحاتی کاخ سفید تا لندن و پاریس نیز محکم گره خورده است .  این شرکای مافیایی حتا دست رسانه ها و" انجو "ها را هم فشرده است ؛ زیرا رسانه های کشور از برکت اقتصاد بازار تجارتی اند و به قول مالکان و گرداننده گان شان "بزنس" می کنند . از هر دسی که برای آنان به هر طریقی که پول برسد ، حتا بجای حق سکوت بر آن بسنده میکنند .

این مافیا ها که به گونۀ اژدهای هزار سر و هزار پا هستند ، با مافیای مالی ، اقتصادی ، نفتی و نظامی که رابطۀ سنتی دارند ، مافیای سیاسی را هم در  معرض معامله قرار داده و خویش را چنان در انبان قدرت آویخته اند که هر گز از سایۀ لطف مقامات محروم نیستند ؛  زیرا پول دارند ، چنانکه گفته اند "پول را که سر سنگ بگذاری، سنگ به صدا می آید " آشکار است که آدم های شکمبوی کلاه پکول و نکتایی به گردن زود تر به دام آنان می افتد . در یک حرف این مافیا ها تمامی گروههای تباهکار و فاسد و وطن دشمن را مشمول تکنوکرات ها ، لیبرال ها و جهادیان سابق در زنجیر محکمی به بافته و چنان بافته که حالا اشتراک منافع پیدا کرده اند و بهم طوری گره خورده اند که به قیمت خیانت به تمامی ارزش های فرهنگی ، تاریخی ، ملی و دینی مردم افغانستان بدور از چشمان آنان معامله می نمایند ؛ زیرا این ها از آن بیدردان حقه باز و معامله گر هستند که در حرام خواری ها سرتاج آنانی اند که خوردن گوشت برادر خود را حلال میدانند . دلیلش آشکار است ، در ساختار پیچیده ییکه سر تمامی مافیا ها اعم از لیبرال ، تکنوکرات این تفاله خواران غرب و جهادی نما ها این جفا کننده گان به جهاد بزرگ مردم افغانستان یک نیزه بلند تر از یکدیگر خود نمایی داشته باشد .  بدون تردید غارت ، چپاول ، حق خواری و قانون شکنی جایگاۀ فرهنگ را در معاملات تجارتی و روزانۀ آنان اختیار مینماید . چنان در غارت غرق اند که در اصل خط سرخی میان حلال و حرام یا عدل و جور نمی شناسند که حتا معیاری برای تفکیک آن در دست ندارند . این  ها برای رسیدن به هدف اقتصادی هیچ حریمی را محترم نشمرده و عبور از هر نوع خط قرمز را مشروع هم می شناسند . شکستاندن چنین خط برای آنان مقامات ارشد دولتی  ساده تر است که بیچارهها برای رسیدن به مقام شهروندی دریکی از کشور های غربی در کنار سایر پذیرش ذلت ها و رذیلت ها ترک اسلام و قبول عیسویت در سر زلف باور های دینی شان قرار داشته است .

این ها اند که خویش را مانند کابوس بیرحمی بر گردن مردم افغانستان آویخته اند و تمامی آرامش و امنیت حیات اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی آنان را به تاراج برده اند . این ها با خلاف کاری ها و قانون شکنی های دوامدار خود نه تنها وضعیت برنامۀ شهری را بهم زده اند و با استفاده از توانایی های پولی کارمندان ارشد دولتی را خریده اند یا با دادن سهمی برای آنان زمینۀ تطبیق ماستر پلان شهری را نیز از میان برده اند . این ها با اعمار ساختمان های چندین طبقه یی و بلند میزل نه تنها مانع عملی شدن برنامه های کلان شهری شده اند ؛ بلکه ملیون ها دالر دولت را متضرر گردانیده اند . به گونۀ مثال : این مافیای متمرکز و قدرتمند در ساحاتی مانند خیرخانه و محل های دیگر ساختمان های بلند میزل و پایین منزل اعمار کرده اند که مانع  تطبیق برنامه های شهری را فراهم کرده اند که با تطبیق آن ملیون ها دالر برای دولت عاید به بار می آورد . این مافیان نه تنها  با بهم زدن برنامۀ شهری شهرداری و وزارت شهر سازی نظام شهری را در شهر های افغانستان بویژه در شهر کابل تخریب کرده اند با تخطی های مختلف در عرصه های اقتصادی زنده گی مردم بیچارۀ افغانستان را نیز به گروگان گرفته اند  . این ها اند که با ایجاد مراکز بزرگ اقتصادی ، مالی و تجاری به گونه های مختلفی انحصارات غیر دولتی را بوجود آورده و هر زمانی که خواسته باشند ، دست به احتکار زده و طوری که خواسته باشند ، قیمت ها را بر وفق میل خود بلند می برند ؛  زیرا میدانند که در افغانستان باز پرسی وجود ندارد و اگر بصورت شکلی هم اداره یی در این زمینه وجود دارد . این مافیا از قبل به گونۀ رنجیره یی دست آنان را بسته است .

این مافیا است که با وارد کردن اجناس مختلف فاقد کیفیت خوب زنده گی شهروندان افغانستان را خراب کرده و با ورود اجناسی غیر ضروری و مهم دشواری های زیادی را برای مردم افغانستان فراهم کرده اند . به گونۀ مثال در کشوری مانند افغانستان که بیشتر به سازنده گی نیاز دارد ، بیشتر به ماشین و آلاتی نیاز است که سبب توسعه در عرصۀ صنعتی و تولیدی گردد ؛ اما به عکس به وارد کردن ماشین و آلات لکس و فیشنی با مودل های پیشرفته می پردازئد که مصرف آنان برای هر افغان حتا ثروتمندان معنای انتحار اقتصادی را دارد .

 در شهری که زنده گی 70 در صد مردم آن تحت خط فقر قرار دارد ، از نعمت دست کم حیاتی برخوردار نبوده و با فقر و تنگدستی دست و گریبان اند . از سی در صد باقیمانده بیست و پنج در صد آن دارای زنده گی متوسط اند و در میان 5  در صد هم بیشتر شان حیاتی یک درجه بلندتر از حد متوسط است و تنها کمتر از یک در صد مردمی در این شهر زنده گی میکنند که نیاز های زنده گی شان از هر نگاه مرفوع است .  این طبقه مرفه که اکثر شان مافیا های گوناگون اند و یا دلالان مافیایی وشرکای آنان اند .  این وسایل فیشنی وارداتی تنها می تواند ، خمار این قشر طفیلی را که زنده گی شان باری بر دوش مردم افغانستان است ، بشکند و بس یا از آن مافیای سیاسی و دلالان قدرت را که هر ماه برای خرید موتر مودل جدیدی اشتهای تازه یی پیدا میکنند . از پول های بازسازی برای مردم افغانستان دم به دم موتر های اضافه تر از 45 هزار دالری و موتر های زرهی صد هزار دالری می خرند .

این مافیا بر تمامی حیات اجتماعی مردم سایۀ نحس خود را افگنده اند و حتا بر ازدحام ترافیک نیز افزوده و بر رفت ومردم شهروندان دشواری هایی را خلق کرده اند . اینها اند که هر روز در ایستگاههای سرویس صد ها مرد بی صبرانه منتظر را به تماشا میگیرند و از رش و هجوم دهها تن به سوی یک موتر حتا حظ می برند . این ها ستمگرانی اند که از رنج انسان بهره گرفته و مانند سادیست ها از آزار و اذیت آنان احساس خوشی میکنند. این مافیای از خدا بی خبر و مردم زده اند که هر روز در زیر موج های سنگینی از خشم مردم در جادههای شهر رفت و آمد میکنند و بی خبر از این که دیر یا زود روزی فرا میرسد که پارچه های گوشت آنان زیب و زیور دستان این منتظران مایوس ساعتها انتظار خواهد شد و گوشت ها چه که استخوان های فک آنان به گونۀ "پنجه بکس" بوسیلۀ مردم بر تارک سر آنان فرو خواهد رفت و  نشان چنگال های مردم خشمگین بر سیما های آنان نقش خواهند بست . آشکار است ، بیشتر کسانی قربانی این خشم خواهند گردید که در مقام های ارشد دولتی تکیه زده و با فشردن دست مافیای داخلی و خارجی بلای کنونی را بر سر مردم افغانستان آورده اند ؛ گرچه این گونه قیام ها در  کشوری مانند افغانستان چندان پیامد میمونی ندارد ، زیرا ساختار های گروهی و سیاسی در این کشور بیشتر از هر زمانی شکل مافیایی را به خود گرفته است و مافیا های سیاسی معامله گر و حتا خود فروش  زیر نام رهبر و رهنما بر سر تا به پای گروههای یاد شده شکم افگنده و مانند مرغان بر پشت و پهلوی دهها عضو مافیایی خویش سینه میزند و چاقتر شان مینماید ؛  گرچه هر از گاهی تخم ها را از فر ط  گرسنگی سیاسی نوش جان کرده و مانند سگ ها از خوردن چوچۀ خود هم دریغ نمی  کنند ؛ بویژه زمانی که بدانند ، چوچه پرانچه شده و میل آزاد به پرواز درآمدن را دارد . این چوچه خواری های مافیایی – سیاسی در این کشور از مدت زیادی بدینسو تیغ از دمار مردم افغانستان بیرون کرده است . این رهبران چنان به مثابۀ تیکه داران سیاسی عرض اندام کرده اند که حتا چوچه هاییکه توانایی فرار را هم پیدا مینمایند ، نمی توانند بدور از سایۀ ریش آنان به پرواز در آیند و اگر پروازی هم کنند ، ناگزیر اند ، ولو که از ته دل هم نباشد ، دست ها را به رسم احترام و پاسداری از مقام خلافت رهبری در زیر ریش های انبوه و تماشایی و نکتایی های فیشنی لمس نموده و بعد زیب چشمان خود نمایند .

پس در کشوریکه گروههای سیاسی آن بیش از حد سقوط کرده و رهبران افزونتر از اعضای رهبری و صفوف آنها آمادۀ تنازل اند و در تنازل چنان فروتر می گردند که بالاخره مانند چکری ها در موجی از خود فراموشی ها  در لجن سیاسی غرق میگردند . از این هم فروتر و پست تر برای بدست آوردن ثروت و قدرت از فشردن هر دستی خود داری نکرده ، در انتهای بی مایگی های باوری و سیاسی در پای برج غرور خویش خیلی ناجوانمردانه فرو می غلتند و در لجنی از لغزش ها دست به آستان قدرت می بندند تا باشد که مقام وزارتی ، سفارتی ، فرماندهی و ولایتی را برای خود یا خانوادۀ خود فراچنگ آورند . بدون شک هر گونه قیامی در چنین فضایی به تاراج این مافلیای سیاسی میرود و آرزو های ملتی مانند یخ در دستان آنان برای بار بار ذوب میگردد . مقام و مرجعی که دست این گونه افراد را به بهانۀ بقای قدرت ریاکارانه به نوازش میگیرند و در قدرت شریک شان مینماید ، به مراتب فروتر و زشت تر از آنانی اند که سرنوشت ملتی را در معرض معامله با این افراد قرار میدهند . نوازشگری این رهبران مافیایی بوسیلۀ مقامات ارشد دولتی امری ناموجه هم نیست ؛ زیرا دریافته اند و حس کرده اند که سیاست های قحط الرجالی برخاسته از چنبرۀ سیاست های استعمار جدید مردم افغانستان را در کویری ناپیدای ناباوری ها و سر درگمی ها رها کرده است که تمامی زمینه های رسیدن به استقلال سیاسی و اقتصادی را نه تنها از آنان گرفته است ؛ بلکه چنان کانال ها و مجاری رخداد ها و پی آمد های آنان را به سوی خود توجه کرده و جهت داده اند که نه تنها سر نخ حوادث را در دست دارند ؛ بلکه نقش تعیین کننده را نیز دارند که در این میان تواتایی هر نوع ابتکار ملی وتاریخی ملت افغانستان را نیز در دست دارند .

این مافیا ها اند که با  صد ها تذویر و مکر بزرگترین قهرمانی های ملت افغانستان را به تاراج برده اند ؛ گرچه تک ستارهها و شخصیت ها برای شکل دهی تحولات تاریخی نقش بایسته یی دارند که در روشنایی تدابیر علمی و آگاهی های سیاسی و اجتماعی توانایی سمت و سو دهی رویداد ها را دارا اند که نقش رهبریت سالم را می توان نه در عقب ؛ بلکه در پیشا پیش حوادث به تماشا گرفت که چگونه یک رهبر سیاسی و نظامی در پایان رخداد حادثه را مهمیز کرده و مهار مینماید . از این هم مهمتر این که تا چه میزانی توانسته است ، جلو حوادث را از رفتن به سوی انحراف و افتادن در چالۀ بیراهه گرفته است . در حالیکه رهبران سیاسی افغانستان از این نگاه ریکارد ناکامی و شرمنده گی را به نام خود ثبت کرده  اند .   در حالیکه قهرمان واقعی این رویداد ها تودهها اند و چرخ حوادث را با شانۀ های نحیف خود به یاری ارادۀ آهنین به چرخش می آورند . رهبران مکار و محیل تنها در موقع مناسب فرصت را غنیمت شمرده و در زمان خاصی حادثه را شکار نموده و به نفع خود می چرخانند . نقش رهبری و موثریت آن هم در چنین حالی آشکار می گردد . خلاقیت و ابتکار رهبران واقعی ملت ها در همین زمان میدرخشد و بارقۀ حمایت مردمی آنان به درخشش می آید ؛ زیرا در پایان حوادث نقش مردم نیز انجام می یابد و در این انجام است  که بی سرانجامی هالی ملتی را رهبران سالم و وطن دوست آن رقم میزنند . در نقطۀ حساس تحولات تاریخی در افغانستان این رهبران بودند که به عوض افسار بستن به گردن حوادث بر عکس آنرا هارتر نمودند . در عوض بهای قربانی ملت مغرور و سربلندی را در پای خوکان ریختند و خود در کاخ های شیرپور و ویلا های وزیراکبر خان در بستر بی ننگی خزیدند .   در حالیکه اکثر این پا برهنگان بی نام و بی نشان در سایۀ ضرب شصت تودهها نام و نشان پیدا کرده و به شهرت کاذبانه دست یافتند . با آنکه چرخش حوادث از ضرب شصت تودهها روغن میگیرد و نشان انگشت آنان بر ناف گردش روزگار هویدا است ؛ اما تودهها با این همه حادثه سازی ها بر سکوی سلطنت فقر تکیه زده ، از عنقای بلند پرواز غرور باج می گیرند و به آسمانیان شجاعت ، فخر می فروشند ، ولی باز هم بی توجه به سایه بان های ستم و یدک کشان جور بدون آنکه حتا آۀ سرد از دل بیرون کنند . بد ترین روزگار را سپری کرده و در هوای ارسال تند ترین نفرت و اانزجار به حامیان سابق خود بر خوان تلخ فخر زانو زده و باز هم به زنده گی شرافتمندانۀ خود فخر و مباهات مینمایند .

 


بالا
 
بازگشت