مهرالدین مشید

ناسیونالیزم در نقاب مذهب ، ابزاری برای زمامداران آزمند ایران 

 

اختلافات و دشمنی های آشکار و پنهان کشور همسایۀ مسلمان آزمند ایران بر ضد مردم  افغانستان ریشۀ تاریخی داشته و تاسف آور این که آن کشور دشمنی های خود را زیر پوشش دین و استفادۀ ناجایز از اسلام بر ضد مردم مظلوم افغانستان از سال ها بدین سو توجیۀ کرده است . زمامداران فاشیست و اسلام شعار ایران با آنکه شعار دینی میدهند ؛ اما بیشتر ایرانی اند و در ناسیونالیزم ایرانی تا گلو غرق هستند . این ها چنان در ناسیونالیزم ایرانی از خود بیگانه شده اند که حتا شیعه بودن را نه افتخاری به عنوان یکی از شاخه های مذاهب  اسلامی و نه بخاطر ارجگذاری به شیعۀ ناب علوی  و پاسداری ازمقام والای علی و حسین  تلقی میدارند ؛ بلکه بیشتر بخاطر شهربانو دختر یزد گرد سوم بر آن فخر و مباهات مینمایند تا بدین وسیله به هویت ایرانی که همانا سیمای ناسیونالیزم منحط "ایران ساسانی" است ،  بر آن رنگ مذهبی بدهند و بدین وسیله دین را ابزاری برای روپوش نمودن ناسیونالیزم ایرانی بسازند ؛ زیرا زمامداران  ایرانی مدعی اند که "شهربانو" دختر یزد گرد ، خانم حضرت حسین و مادر امام سجاد است . از دشمنی آشکار زمامداران بر پیشوایان و رهبران بزرگ اسلامی بویژه  با حصرت عمر خلیفۀ دوم مسلمانان هم ریشه در عصبیت ایرانی آنان دارد و تلاش کرده اند تا برای به انحراف کشاندن افکار عامۀ تشیع جهان به این دشمنی برخاسته از متن سوسیالیزم ایرانی رنگ مذهبی بدهند . در حالیکه دشمنی زمامداران ایران با اسلام  با عمر ریشه در شکست فاحش لشکر یزد گرد از سپاۀ حضرت عمر دارد که  در جنگ "قادسیه" و بعد نهاوند سپاۀ یزد گرد را به شکست فاحشی دچار کردند .

جنگ قادسیه چهارمین صف آرایی ایران و اعراب در شهرک قادسیه در 30 کیلومتری کوفه بود که هر دو سپاه در سال 636 هجری برابر به 14 هجری به رویا رویی پرداختند . به رغم مقاومت فرخ هرمز برادر رستم فرخ زاد مشهور به یزدگرد سوم  در بيرون قلعه در برابر سعد بن ابی وقاص فرماندۀ سپاۀ اسلام ، عاقبت شهر افسانه یی تيسفون و كاخ مداین سقوط کرد و درفش کاویانی به دست اعراب افتاد . جنگ نهاوند ، در سال بیست ویکم هجری برابر با سال ۶۴۱ میلادی بین سپاه ایران  در نزدیکی منطقۀ کوهستانی موسوم به نهاوند رخ داد است که سپاۀ ساسانی شکست فاحشی را از اعراب متحمل شدند و اعراب این جنگ را فتح الفتوح می خوانند . (1)

بعید نیست که دشمنی زمامداران ایران بیشتر با سعد بن ابی وقاص است و اما با توجه به قیادت اصلی این جنگ بر دست حضرت عمر هیچگاهی ضرب شمشیر عمر را فراموش ننموده و در نهایت ناچاری با برگزاری روز های "عمر سوزی" خشم و انزجار درونی خود را نسبت به او تسکین میدهند . چنانکه چهارشنبه سوری های دوارن رضا شاه که مجسمۀ عمر را به آتش میزدند ، گواۀ روشنی بر این کینه توزی آنان به حضرت عمر است . این زمامداران شیعۀ علوی ستیزکه بیشتر خوی ساسانی در رگ رگ شان نهفته است و رسوبات تشیع استبدادی صفوی بر آن قشر ضخیمی را تشکیل داده است ، هنوز هم  به نامۀ حضرت عمر افتخار نمیکنند که به یزد گرد سوم چنین نوشت :  بسم الله الرحمن الرحیم

" یزدگرد، من آینده روشنی برای تو و ملت تو نمی بینم مگر اینکه پیشنهاد مرا بپذیری و با من بیعت کنی . تو سابقا بر نصف جهان حکم می راندی ولی اکنون که سپاهیان تو در خطوط مقدم شکست خورده اند و ملت تو در حال فروپاشی است . من به تو راهی را پیشنهاد می کنم تا جانت را نجات دهی.

شروع کن به پرستش خدای واحد ، به یکتا پرستی، به عبادت خدای یکتا که همه چیزرا او آفریده است . ما برای تو و برای تمام جهان پیام او را آورده ایم، او که خدای راستین است.

از پرستش آتش دست بردار !!!! و به ملت خود فرمان بده که آنها نیز از پرستش آتش که خطاست دست بکشند ، بما بپیوند "الله اکبر" را پرستش کن که خدای راستین است و خالق جهان... "

حضرت عمر با این نامه ایرانی های آنروزگار را به دین اسلام فرا خواند که پیام برحق آگاهی ، آزادی و عدالت را در زیر درفش توحید برای آنان به ارمغان داشت ؛ بلکه به عکس او را بزرگترین دشمن خود میدانند ؛ در حالیکه این خلاف حرف هایشان است . هرگاه زمامداران  ایرانی ها مسلمان بودن را مقدم بر ایرانی بودن میدانستند ؛ جا داشت که عمر را بعد از پیامبر اسلام بحیث هیرو  و قهرمان دینی خود تلقی میکردند ؛ اما برعکس او را دشمن شیعه عنوان کرده وده ها تهمت ناروا را نیر بر وی روا داشته  اند . این دشمنی با عمر آنان را واداشته است که یزدگرد را الگوی انسان ایرانی دانسته ،  او را قهرمان پارسیان خوانند و به این نامۀ او بیشتر افتخار نمایند که به خلیفۀ دوم مسلمانان نوشت و نامه را چنین آغاز کرد :

از شاه شاهان، شاه پارس، شاه سرزمینهای پرشمار، شاه آریایی ها و غیر آریایی ها، شاه پارسیان و نژادهای دیگر از جمله عربها، شاه فرمانروایی پارس، یزدگرد سوم ساسانی به عمربن الخطاب خلیفۀ "تازیان"(2)

به نام اهورا مزدا آفریننده زندگی و خرد  

" تو در نامه ات نوشته ای می خواهی ما را به راه راست هدایت کنی، به راه خدای راستینت، الله اکبر، بدون اینکه هیچگونه آگاهی داشته باشی که ما که هستیم و چه را می پرستیم .

این بسیار شگفت انگیز است که تو لقب فرمانروای عربها را برای خودت غصب کرده یی .  آگاهی و دانش تو نسبت به امور دنیا به همان اندازه عربهای پست و مزخرف گو و سرگردان در بیابانهای عربستان و انسانهای عقب مانده بیابان گرد است..."

گفتنی است که رویکرد زمامداران ایران با اسلام و همسیایه گانش جدا ار رویکرد ملیون ها مسلمان شیعی در آن کشور است که برای دفاع از عقیده و آزادی خود فدا کاری های بیدریغی نموده اند ؛ اما بالاخره به گونۀ تجربۀ دردناک جهاد افغانستان ، شماری انگشت شمار زیر چتر روحانی تمامی خواست های دینی و دنیایی آنان را که خواست هر انسان است ، غضب کرده اند و آنان را با شلاق مذهب می کوبند و در زیر این شلاق ها آنان را جنگ تاریخی با اعراب زیرنام مذهب سوق میدهند .

 دشمنی ایرانی ها در برابر عرب ها پایان ناپذیر بوده و همیشه کوشش میکنند که انتقام شکست قادسیه و نهاوند را زیر توطیۀ "جنگ مذهب علیه مذهب" و زیر  پوشش شیعی سرخ از عرب ها بگیرند . بنا بر این جنگ نااعلام شدۀ  ایرانی ها بر ضد کشور های عربی جنگی تاریخ است که ریشه در رویداد های گذشتۀ تاریخ دارد ؛ اما ایرانی ها با مهارت کامل از آن به جنگی مقدس به عنوان دفاع از حریم مقدسات دینی تفسیر کرده و با وارد کردن  اتهاماتی چون ارتجاع ، استبداد ، حکامی سلطه گر و  مزدور غرب دشمنی خویش را بر ضد آنان مشروعیت میدهند . حمایت ایران از حزب الله لبنان و حماس فلسطین بیشتر انگیزۀ عرب ستیزی دارد تا اسراییل ستیزی . چنانکه معاهدههای مخفی زمامداران جمهوری اسلامی ایران با اسراییل که بخشی از آنها افشا شده اند ، گواۀ روشنی بر سیاست های چند پهلوی ایرانی ها در قبال اسراییل و حل موضوع شرق میانه است.

چنانکه این رمز را می توان در شعار "شیعۀ سرخ " آنان جستجو کردکه زیر این پوشش ادعای "ام القرایی" را داشته و رویایی حاکمیت بر جهان اسلام را در سر می پرورند . ایرانی ها آنقدر در ناسیونالبیزم منحط فرو رفته اند که حتا رسم پاسداری از همسایه را که رواج ماندگار آریایی ها است ، نیز از دست داده و چنان دیوانۀ قدرت اند و در چالۀ عقده مندی ها دست و پا میزنند که حتا بر استبداد شاهان مستبد و جهانخوار  ایررانی نیز فخر و مباهات کرده و  کارنامه های سیاۀ آنان را بر ضد کشور های دیگر مایۀ بزرگترین افتخار بر خود میدانند .  از این هم بیشتر برای انتقامگیری از آن سیاه کاری ها متجاوزانه نیز کمر ها را سخت بسته و حتا بر این انتقامگیری خود نیز رنگ اسلامی میدهند . دشمنی ایرانی ها در برابر مردم افغانستان گرچه ریشه های درازی در بستر تاریخ دارد و به دوران ساسانی ها در قرون پنج و شش میلادی و حتا پیش از آن میرسد .  در آنروز هم جنگ ساسانی ها در افغانستان بر سر کنترول راۀ  ابریشم بود که دو قدرت آنروز اعم از ساسانی ها و ترکها بعد از سقوط دولت یفتلی آریانا  بر سر آن  به رقابت می پرداختند و با هم می جنگیدند . این راۀ قدیمی از  سواحل مدیترانه از سرحدات قسطنطیه از  راۀ "توین هوانگ" ، کوتچه ، کاشغر و بلخ به چین میرسید . به مثابۀ خط اتصال تجارتی کشور های آنروز قارۀ  آسیا و اروپا را بهم پیوند میداد که جنگ امروزی هم بخشی از میراث آن دوران است ؛ اما دشمنی کنونی ایرانی ها در برابر افغان ها بیشتر ریشه در رویداد های اواخر قرن هفده و اوایل قرن هژده دارد که با تهاجم گرگین صفوی بر ضد مردم افغانستان آغاز شد تا آنکه مردم افغانستان توانستند به رهبری میرویش خان هوتکی گرگین را سخت بکوبند و قلمرو های حکومت هوتکی را تا آنسوتر از اصفهان ایران گسترش بدهند . محمود هوتکی چنان بر ایرانی ها در آن جنگ تاخت و  بر آنان یورش برد که محاصرۀ اصفهان تا امروز هم در خاطرۀ  ایرانی ها مانند شعلۀ آتش زبانه میکشد . پس از این دوره بود که زمامداران ایران دست به توطیه بر ضد مردم افغانستان زدند و با استفاده از پول و احساسات رهبران قبایل ابدالی را بر ضد قبایل هوتکی ترغیب نمودند . چنانکه به گفتۀ سطان محمد حسین خان سدوزایی در ساحۀ ده شیخ و  ارغستان بحیث رییس بخشی از ابدالی ها از دولت صفوی طرفداری مینمود .  دولت ایران برای او  لقب "میرزا" را اعظا کرده بود . به همین گونه دولت هند به رقیب حسن خان یعنی شیر خان ابدالی لقب شهزاده را داده بود . شاهان ایرانی و هندی با اعطای این گونه القاب کذایی اختلافات میان مردم افغانستان را افزایش داده  و زمینه حکومت کردن بر آنان را فراهم گردایندند . (4) امرحوم غبار ، فغانستان در مسیر تاریخ ،افغانستان در زمان بابری های هند

به همین گونه دولت ایران در سال 1711  میلادی نیرویی را به رهبری خسروخان گرجی به قندهار اعزام کرد که زمان خان ابدالی پدر احمد شاه بابا نیز در رکابش بود تا با سرنگونی دولت نو بنیاد هوتکی زمان خان را به قدرت برساند . گرجی می خواست که با ابقای زمان خا ن به چای  عبدالله خان رییس قوم غلجایی ها   اختلاف میان ابدالی ها و غلجایی ها را دامن زده و  به این وسیلۀ زمینۀ سیطرۀ ضفوی ها  را بر مردم افغانستان تحمیل نماید . ایرانی ها با راه اندازی این توطیه بر ضد افغان ها موفق نسده و وادار به عقب نشینی از قندهار شدند ؛ اما ایرانی ها از پا نه نشسته زمان خان ابدالی را بحیث گروگان با خود به ایران بردند تا آنکه احمد شاه بابا حیثیت افسر ارشد را در دربار نادر شاۀ افشار پیدا کرد و بعد از مرگش حکومت ابدالی ها  را درسال 1747 تاسیس نمود .

ایرانی ها که سخت در کمین مردم افغانستان افتاده بودند . در زمان احمد شاه و تیمورشاه جرئت مداخله در امور افغانستان را پیدا نکردند ؛ اما بعد از مرگ تیمورشاه و درگیری های دوامدار میان فرزندان ا و بر سر قدرت ، بار دیگر فرصت مداخله در امور افغانستان را دریافتند . چنانکه شاهان ایرانی در زمان شاه زمان فرزند تیمورشاه بار بار بر هرات حمله کردند و هرگز زمان شاه را مجال نداند که سلطۀ احمدشاهی را دوباره تا دهلی استحکام ببخشد . هر زمانیکه زمان شاه قصد حمله بر هند را میگرفت  . او در عرض راۀ هند می یود که ایرانی ها هرات را مورد تهاجم قرار میدادند . شاه زمان از نیم رال هند باز می گشت و  اضافه تر یک ماه را در وادی های طولانی باید می پیمود تا به هرات میرسید . ایرانی ها با این گونه لشکر کشی ها  چنان مداومت کردند که زمان شاه نتوانست ، رویا های خود را  برای سیطره راندن بر هند تحقق ببخشد .

ایرانی ها از آن به بعد بر مداخلات مخفی و آشکار خود بر ضد مردم افغانستان ادامه داده و هر زمانی که موقع برای شان دست میداد ، به این عمل مبادرت میکردند . چنانکه بعد از به قدرت رسیدن دوست محمد خان و فرزندانش بار بار به بهانه های مختلف تحرکات نظامی  را در مرز های افغانستان ایجاد میکردند . چنانکه در زمان حبیب الله خان ایرانی ها توانستند که با پا در میانی دولت هند بریتانیایی آب دریای هلمند را تقسم کردند . هدف اساسی تحرکات نظامی مری و نامریی ایران ها  از آن به بعد در مرزی های افغانستان در واقع جو سازی برای استفادۀ نامحدود از آب هلمند بوده که تا امروز هم ادامه دارد . چنانکه ایرانی ها در زمان جنگ آزادی خواهانۀ افغان ها در برابر شوروی سابق با اتخاذ سیاست های دو پهلو  زد و بند های افتضاح بار را با رژیم نجیب به عمل آوردند . چنانکه در اوایل سال 1369 کاردار سفارت کابل در تهران گزارش محرمانه یی از ملاقات خود با نجفی مشاور علی اکبر ولایتی وزیر خارجۀ ایران و رییس ستاد امور افغان ها در وزارت خارجۀ ایران به کابل فرستاد . نجفی در اواخر سال 1368 سفر مخفیانه یی به کابل داشت که با مقامات رژیم کابل ملاقات هایی انجام داد. این گزارش حاکی از بهبهودی روابط کابل و تهران بود که از توسعۀ روابط میان دو کشور پرده  برمیداشت . در این گزارش از برقرار مناسبات میان کابل و احزاب مقیم ایران نیز تذکر به عمل آمده بود . این دید و باز دید ها بود که زمینه را برای سفر علی اکبر ولایتی و ملاقات او با نجیب فراهم کرد که هدف اصلی ایران از این ملاقات ها تاکید بر نقش مرکزی گروههای شیعی تا سرحد تجزیه شدن افغانستان بود که خوش بختانه جامۀ عملی نپوشید ؛ گرچه ایران برای رسیدن به این هدف از تلاش نه نشست و بصورت مخفیانه رابطۀ خود را با رژیم کابل حفظ کرد . چنانکه کاردار سفارت افغانستان در تهران به وزارت امور خارجه در کابل خبر داد که به تاریخ 4/5/1369 به وزارت امور خارجۀ یران فراخوانده شد تا با آقای "ملکی" مدیرکل دفتر مطالعات سیاسی وبین المللی و معاون وزارت امور خارجۀ  ایران ملاقات نماید. ملکیان در این ملاقات برای او  از سفر خود به افغانستان خبر داد و رژیم کابل ملکیان را به بهانۀ یاد بود از هزارمین سالگرد وفات فردوسی به کابل دعوت نمود . بعد تر ملاقات های در سطح بالاتر میان مقامات هر دو کشور صورت گرفت  . چنانکه کاردار سفارت کابل در تهران درنامۀ مؤرخ 24/6/1369 به وزارت امور خارجۀ افغانستان از آماده گی سفر محرمانۀ میر محمود موسوی به کابل مقامات این کشور را مطلع گردانیده بود .

در سنبلۀ 1369 هیآتی از کابل به تهران مسافرت نمود . این هیـآت به تاریخ 27/6/1369بامیرمحمود موسوی مدیر کل ادارۀ دوم آسیای غربی ایران ملاقات کرد . در ماه عقرب سال 1369 هیأتی تحت ریاست میرمحمد موسوی برادر میر حسین موسوی صدر اعظم سابق ایران مسافرت مخفیانه به کابل داشت . سفر میرمحمود موسوی در سال 1369 به کابل قدم بسیار مهم در راه نزدیک شدن روابط میان کابل و تهران بود که زمینه های وسیع برای همکاری را مشخص نمود . این سفر زمینه را برای فرود آمدن طیارۀ نجیب در مشهد در اواخر ماۀ عقرب سال 1369 در هنگام سفرش به سویس مساعد گردانید . (3) زمامداران ایران این رویکرد های چند پهلو را در برابر مردم کشوری انجام داده و انجام میدهد که در ظاهر آنان را خیلی مزورانه برادران دینی می خواند . زمامداران کنونی ایران در حرف شعار های تند اسلامی و مواضع ضد اسراییلی و امریکایی دارند و اما در عمل با هر دو کشور سازش های پشت پرده داشته و بعید نیست که بر سر مردم مظلوم فلسطین هم با آنان معامله میکنند . چنانکه معاهدۀ مخفی میان (4)"بیل کیسی" عضو تیم ریگان و مقامات ایران و به تعویق افتادن آزادی گروگان های امریکایی بعد ازانتخابات ریاست جمهوری آن کشور و افشای این  موضوع بوسیلۀ گری سیک ، افسر نیروی دریایی ایالات متحده و عضو شورای امنیت ملی در دوره ی ریاست جمهوری فورد ، کارتر و ریگان گویای روشنی از این گونه رابطه ها بوده که "پاتریک لنگ"، رییس بخش خاورمیانه یی سازمان اطلاعاتی ـ امنیتی وزارت دفاع امریکا (دیا)، می گوید : "اسرائیل با رژیم ایران بعنوان نیمه متحد معامله می کرد و با کسانی که در دورۀ حاکمیت شاه ارتباط داشتند ، در تماس بودند . در این سالها ، اسرائیلیها هر ماه یکبار با افسرانی از نیروی هوایی ایران در اروپا دیدار می کردند." ." لنگ می افزاید که پس از آزاد شدن گروگانهای آمریکایی ، اسرائیل 300 میلیون دلار تجهیزات نظامی به ایران داد . این محموله پرزۀ هواپیماهای F-4 آمریکایی ، تانکهای M-48 و نفربرهای زرهی M-113، را دربر می گرفت . این محموله در بهار 1980 ملادی به ایران رسید

این موضوع مورد تایید "مل گادمن" تحلیلگر پیشین سیا و رئیس تیم تحلیل کنند، سیاست شوروی در کشورهای جهان سوم  نیز است که بعد تر زیر نام "ایران کانترا" بوسیلۀ یک خبر نگار لبنانی افشا گردید

در 1982، "ولادمیر کوزیچکین" افسر ک.جی بی در تهران که به انگلستان گریخت و در سال 1983 به عنوان همکاری سازمان سیا برهبری کیسی با سرویس اطلاعاتی ـ امنیتی ایران به افشای آن پرداخت . کوزیچکین، که بعدها کتابی از تجربیات خویش نگاشته و در آن آمده است :"من به چشمهایم باور نداشتم ؛ اما این واقعیت بود و واقعیات را نمی توان نادیده انگاشت .

این گونه رابطۀ زمامداران ایران با اسراییل هنوز هم ادامه داشته و گاه و ناگاه رسانه ها از آن پردی برمیدارند . چنانکه نادر کریمی (5) یک خبرنگار ایرانی که  اکنون در زندان وین تهران به سر می برد . در یک نامه ییکه به شبکۀ العربیه فرستاده است  ، از روابط مخفی ایران با اسراییل پرده برداشته است . وی اختلافات ظاهری ایران با اسراییل را درامه خوانده ، آن را جنگ خبری عنوان کرده است و آن را به نحوی واهمه افگندن در میان مسلمانان جهان خوانده است تا بدین وسیله زمامداران  ایران خود را دشمن آشتی ناپذیر اسراییل و دوست فلسطینی ها نشان بدهند . وی نوشته است که مقامات ایرانی در دوماۀ گذشته مدت 18 ساعت با مقامات اسراییلی در ترکیه ملاقات کردند. وی افزوده است که اسراییل برای ایران تولیدات و اجناس تجارتی می فروشد  و لز روابط ایران با شرکت های اصیل اسراییلی سخن گفته که از آنها  برای معاملات تجارتی خود استفاده میکند . وی نوشته است که ایران شماری فلسطینی ها را استخدام میکند و از آنان برای جاسوسی از سفارت های کشور های عربی یویژه  سوریه ،   اردن وفلسطین استفاده مینماید . وی این سخن را از زبان یک دانشجوی فلسطینی ابراز کرده که مذهب شیعه را پذیرفته و در ایران مصروف تحصیل است . چنانکه اتهامات قتل حریریری بر حزب الله لبنان که هر دو به نحوی هم پیمان سوریه بوده و هر دو رابطۀ نزدیکی با ایران دارند ، سر  نخی دراین زد وبند های ایران با اسراییل داردکه هدف شان به آشوب کشاندن بیشتر اوضاع شرق میانه است .

از گفت های بالا آشکار میگردد که رمامداران ایران برای رسیدن به اهداف سیاسی خود ضد دینی عمل کرده و حتا ارزش های دینی را قربانی سیاست های چند پهلوی خود مینمایند . در حالیکه سیاست های جمهوری اسلامی در عمل و نظر باید باز تابندۀ ارزش های دینی بوده و به تعبیری به گونۀ فشردۀ اعتقادی آنان باشد و اما برعکس زمامداارن ایران دینی سخن می گویند واما به گونۀ غیر دینی سیاست های داخلی وخارجی خود را جهت میدهند . رویکرد های سیاسی زمامداران ایران بویژه در چند سال اخیر شگفت انگز تر از گذشته است ؛ زیرا در گذشته بسیاری زد وبند های شان را اندکی مخفی نگاه میداشتند ؛ اما حالا در بازی های کمتر از مخفی کاری استفاده میکنند . این نشان میدهد که سیاست در آن کشور خلاف شعار های دینی شان به سکویی برای نیل به اهداف خاص زمامداران آن کشور مبدل شده است .

برخورد های کنونی زمامداران ایران برخاسته از برخورد های قدیم زمامداران  ایران است که در گذشته ها زمامدازان صفوی آن کشور  از اختلافات غلجایی ها و ابدالی ها برای رسیدن به اهداف نظامی و سیاسی خود بهره می گرفتند .  زمامداران ایران اکنون هم با اوضاع افغانستان برخورد قبیله یی دارند ؛ اما این برخورد خود را تحت پوشش  مذهب توجیۀ شرعی مینمایند . این ها حالا هم با نگاه های حکام صفوی به اوضاع افغانستان می نگرند و تجارب آنان را زیر چتر ابریشمین انقلاب اسلامی عملی میکنند . زمامداران ایران از یکطرف کرزی را به عنون وارث ابدالی ها مورد حمایت مالی و سیاسی قرار داده اند و از سویی هم  به ملا محمد عمر بحیث نمایندۀ غلجایی ها نگریسته و گوشۀ چشم لطف را آز آن دریغ نداشته است  ؛ اما با تفاوت این که برای یکی آشکار و آفتابی پول میدهد و خرج دفتر ریاست جمهوری را تمویل مینماید و اما نیرو های دیگری را زیرآموزش گرفته ،  تجهیز  و تمویل کرده و برای ویرانی های بیشتر و بویژه برای جلوگیری از تاسیسات بند های برق و زراعتی مانند بند کمال خان و نهر بغرا در هلمند ، بخش آباد فراه  و ... به  افغانستان می فرستد و به پیشانی  این همه ویرانی ها صدور انقلاب اسلامی رقم میزند ؛ در حالیکه در عقب این برنامه جز اهداف اقتصادی و بهره گیری از آب های افغانستان چیزی دیگری ندارد . به گونۀ مثال

نهر بغرا یکی از بزرگترین کانال های انحرافی  رود خانۀ هلمند که به طول 110 کیلومتر در سال 1326   اعمار شده بود  . در اثر بی توجهی و ته نشین شدن مقدار لای ، کشت و زراعت در محیط داخلی آن همچنان تخریب کناره های آن در اثر انفجار ماین ها ثلث مقدار تقریبا 15 هزار فوت مکعب آبی را که ظرفیت این کانال است . به زمین های نادعلی ،  مارجه ، چاۀ نخجیر ، لشکرگاه و سایر زمین هایی نمی تواند برساند . در نتیجه زمین های حاصل خیز این مناطق از نعمت آبیاری بی نصیب شده اند  ؛ در حالیکه دولت ایران با استفاده از ناامنی ها در افغانستان علاوه بر کانال های گلمیر نهر لخشک و ملت که با تاسیسات پیشرفته اعمار شده اند ، کانال بزرگ دیگری در  حصۀ چند متری ده میلک "بازار مشترک" وده شاه جهان حفر  گردید که به نام کانال شیردلگ با تاسیسات پیشرفته اعمار گردیده است . نه تنها این که شاید بار ها گزارش های رسانه های جهانی را شنیده باشید که ایرانی ها برای جلوگیری  از بازسازی بند کمال خان در  نیمروز یا کجکی لشکرگاه  مداخله کرده و  نیرو های مخالفان دولت را بعد از تجهیز و تمویل ساحات یاد شده اعزام کرده است . چنانکه یکی از فرماندهان طالبان در گفت و گویی ایران را مجرای مطمین تر از هر کشوری برای اکمالات اسلحۀ برای آنان عنوان کرد .

از این رو دیدگاۀ من پیرامون زمامداران کنونی ایران به کلی نسبت به گذشته ها تغییر کرده و خلاف گذشته که به سوی زعمای آن به دیدۀ شعیعۀ علوی نگریسته و خط فکری و سیاسی آنان را از شیعۀ صفوی جدا کرده بود و اما امروز می بینم که آنان از  از خط امام خمینی هم عدول کرده  و به خط شیعۀ صفوی پیوسته اند . به این ترتیب در حرف علوی اند و اما در عمل صفوی و حتا از آن هم بد تر عمل مینمایند .  زمامداران ایران برای پنهان کردن اهداف اصلی سیاست های خود در افغانستان ده ها گروهها و حلقه های سیاسی و مراکز رسانه یی را به استخدام خود در آورد و ماهانه و سالانه به هر کدام هزاران دالر میدهند تا بر روی سیاست های اصلی ایران در افغانستان پرده بکشند . این  پول  ها که گاهی در بستر یک نوع رقابت های ضد امریکایی توجیه میگردد ، هدف دیگری از آنان متصور نیست ، جز نوکر ساختن و زدودن شرافت و عزت افغان ها چیز دیگری در آنها نهفته نیست . بعید نیست که شماری از مزدوران گروهی ، حلقه یی و رسانه یی ایرانی ها در افغانستان گرفتن این پول ها را بهانه یی برای به اصطلاح تهاجم نظامی و فرهنگی غرب توجیه می نمایند ؛ در حالیکه موضوع آشکار است ، این هایی که برای مزدوری برای ایرانی ها قامت استوار خود را خم کرده و شرافت ملت خویش را به معامله گرفته  اند ، جز فکری برای پول و رسیدن به کاخ ها و مارکیت های بزرگ تجارتی زیر پوشش شعار های دینی و فرهنگی چیز دیگری ندارند . این گونه خیانت بوسیلۀ گروهها ، حلقه ها و مراکز رسانه یی در حق مردم مظلوم افغانستان شاید به مراتب بزرگتر از جنایت شوروی سابق و امریکایی کنونی باشد . این ها به مثابۀ مار های زیر آستین اند که در کمین مردم افغانستان افتاده اند و با بهانه های  دینی ، مذهبی ، فرهنگی و سیاسی وقار افغان ها را بیرحمانه به بازی گرفته اند .

 این کمزوری نظام و ناتوانی و خود فروشی شماری گروه ها حلقه های سیاسی سبب شده است که ایارنی ها هر روز بیشتر افغانستان را مورد تاخت و تاز قرار داده و با کشتن دهها افغان در محل های عام و انداختن دههای آنان در زندان ها صد ها تن افغان را به چوب دار ببندد . از این هم بدتر بر حق مسلم آنان تجاوز کرده و صد ها تانکر تیل تاجران افغان را به بهانۀ استفادۀ ناتو از این تیل ها در سرحدات خود متقف بگرداند .  در  حالیکه افغانستان یک کشور محاط به خشکه بوده و از نگاۀ قوانین بین المللی حق استفاده از خاک ایران را به شکل ترانزیت دارد و مقامات ایرانی با لفاظی های پر رویانه از این حق افغان ها چشم پوشی مینمایند . شاید هدف ایران از این عمل فشار آوردن بر نیرو های ناتو باشد که در نتیجۀ آن امریکا وادار به یک نوع نرمش در برابر ایران گردد . سکوت مرگبار مقامات کابل در این رابطه یک نوع سازش پشت صحنه میان کابل و تهران را بر می تابد که در آخرین تحلیل به گونه یی نمک حلالی های ارگ در برابر پول های ایران باشد که امروز به بهای زهر کشنده برای شان مبدل شده است . امروز مقامات کابل فریاد های مردم فقیر کابل را در موجی از خشم و نفرت بر ضد  حکام فاشیست ایرانی می شنوند و ناتوانی ها ، دست مانده گی ها و وابستگی های مالی خود را در برابر حاکمان ایران به گونۀ "جام شوکران" بر دست گرفته اند و آنرا در اضطرابی از سکوت ناگزیران نوش حان مینمایند و در برابر فریاد های حق طلبانۀ شهروندان افغان ناگزیر چشم بر زمین بدوزند و از شرم  چشم از زمین بلند  بر ندارند .  این در حالی است که زعمای ایران در افغانستان جنگ زده شاهد یک سلسله تغییرات سیاسی ، رسانه یی  و اقتصادی هستند که چندان برای شان خوش آیند نیست . آنان کوشش میکنند که با اعمال یک سلسله فشار های اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی بوسیله های مختلف بویژه بوسیلۀ عمال مزدورش شامل گروهها و حلقه های معلوم الحال بر دولت افغانستان و مردم افغانستان مانع تحولات بنیادی در عرصه های فوق در افغانستان باشند . تلاش میکنند تا به بهانه های گوناگون اوضاع نظامی وسیاسی را در افغانستان خراب نموده و با وارونه نشان دادن اوضاع  سیاسی و اقتصادی در این کشور به اهداف خود نایل آید .  بیش از همه برای ایران نقش مرکزیت پیدا کردن اقتصادی افغانستان تحمل ناپذیر بوده و با ییاده شدن پروژههای کلانی مانند پروژۀ خط لولۀ گاز ترکمنستان ،  سرمایه گذاری چین در مس عینک و احتمال افزایش سرمایه گذاری های دیگر در منابع معدنی نفتی و غیر نفتی  افغانستان به معنای  احیای خط ابریشم قدیم چندان خبر خوش آیندی برای ایرانی ها نیست  و از هر راۀ ممکن مانع آن میگردند . در کنار این پروژهها  آسیب هایی وارده از تعزیرات امریکا بر ایران در حال افزایش بوده و قطع رابطۀ تجاری گاز هند با ایران که سالانه بر 11 ملیارد دالر میرسید . یکی از اثرات تعزیرات  یاد شده است که در کناربسته شدن  حساب های بانکی سهمداران دولت ایران و وضع تعزیرات بر شرکت های مختلف ها و  کمپنی هاییکه در حمل و نقل وسایل وزارت دفاع ایران دست داشتند   . هر کدام به مثابۀ ضربۀ جبران ناپذیری بر پیکر اقتصادی ایران است که  در کنار فشار های داخلی دولت احمدی نژاد را دست و پا گیر نموده است .  ایران در رقابت با امریکا از یکسو میخواهد ، افغانستان سکوی پرشی برای تامین منافع خود به کار بگیرد و از سویی هم ایران چون گذشته ها تلاش دارد تا از یکطرف سهم حیاتی خود را در این خط تجارتی حفظ نماید و از سویی هم منافع حیاتی آن در رقابت با کشور های پاکستان ، سعودی ، روسیه و ترکیه در افغانستان ابقا گردد و در عین زمان بصورت غیر مستقیم حادۀ ابریشم را صحنۀ رقابت های سیاسی و اقاصادی خود با امریکا قرار بدهد . این در حالی است که تعزیرات اقتصادی امریکا بر  آن کشور در حال افزایش بوده و اوضاع اقتصادی آن کشور هر روز ناگوارتر می شود . چنانکه دولت ایران چندی پیش تمامی غرامت های نفتی را بروی مردم آن کشور بسته کرد و فشار سیاسی همراه با محدود گردانیدن آزادی های بیان عرصه را برای آزادی خواهان بویژه حزب سبز به رهبری موسوی هر روز تنگتر گردانیده است و حالا فضایی در ایران در حال ایجاد است که به گونۀ خاموشی قبل از توفان از تحول عمیق در آن کشور خبر میدهد . بویژه اینکه هاشمی نژاد به رغم فشار های زیاد نتوانسته است ، گلوی رهبران  و حامیان حزب سبز را خفه کرده نتوانسته است . چنانکه چندی قبل موسوی گفت : در سیمای حاکمیت هاشمی نژاد استبداد چایسسکو دیکتاتور سابق چکسلواکیا و استالین رهبر شوروی سابق را مشاهده مینماید . این حرف به معنای این است که هر روز میرود دامن استبداد رژیم ایران در حال گسترش بوده و به زودی دامنگیر خود نظام خواهد شد . زمامداران ایران برای به انحراف کشاندن اوضاع واقعی در آن کشور در صدد حادثه آفرینی های جعلی در داخل و در خارج از آن کشور است تا باشد که افکار عامۀ مردم ایران را از اصل  اوضاع آن کشور به انحراف بکشاند .

زعمای ایران برای دستیابی به اهداف شان از وسایل و شیوه های گوناگون استفاده میکنند که به معنای چانه و فشار راه  را برای تاخت و تاز های  سیاسی و اقتتصادی خود در منطقه  بویژه در افغانستان فراهم آورند . با متوقف گردانیدن تانکر های نفتی حاکمان کابل را به ازمون میگیرد و مزدوران دیگر خود را  در افغانسان به گونه یی به چالش میکشد و با به آزمایش گرفتن آنان به گونۀ دیگر، توانایی های آنان را برای دفاع از منافع خود در افغانستان امتحان کند ؛ بویژه که حالا اوضاع سیاسی در آن کشور بیش از هر زمانی رو به وخامت گذاشته و دشواری های اقتصادی بیشتر از هر زمانی کمر دولتمردان مستبد ایران را خم نموده است . 

.

منابع وماخذ :

forum.patoghu.com/thread5321.html -1        ؛      fa.wikipedia.org/wiki   

2 - لقبی که پارسیان به عربها می دهند به معنی سگ شکاری

3 – وحید مژده ،  روابط سیاسی ایران و افغانستان

            4 -  ماجرای پناهندگی "گوزیچکین" ، نوشتۀ "روبرت دريفوس" ترجمۀ "فروزنده فرزاد" ؛  www.rahetudeh.com/rahetude/.../baziye-sheytani-28.html

5 - سرنوشت ، شمارۀ 271 ، 15 جنوری

 


بالا
 
بازگشت