نصیر مهرین

 

 اميرحبيب الله خان را چه کسی کشت؟

 

قتل اميرحبيب الله پدر شاه امان الله ظاهرا در هاله یی از غموض و ابهام پنهان شده است. با آنکه فردی بنام شاه عليرضا بعنوان قاتل اعدام شد و سردار نصرالله خان برادر امير بعنوان محرک دستگير گرديد ؛ اما برخی از منابع و مدارک در دست داشته اين محکوميت را تائيد نکرده و مردود ميدانند . اين عدم پذيرش و ترديد آن محکوميت  ذهن را به کنجکاوی و تفحص برای ره يابی به قاتل اصلی و تشخيص انگيزه می کشاند. دنبال کرد چنين جستجويی ،  نخست ما رابه مکثی در آن حکم که علی رضا را قاتل تشخيص داد ، ملزم ميسازد. زيرا خود اين حکم نير گويای واضح از يک کمیود و ايجاد شک ميباشد.

صورت جلسهً آنچه محاکمه متهمين خوانده ميشود در اختيار نيست. ماخذی در " افغانستان در مسير تاريخ" و جاهای ديگر که ديده شده است به چشم نمی خورد.

به روايت مرحوم غبار

" اميرامان الله خان دو ماه بعد از حبس نائب السطنه، درباری تشکيل و نتيجه تحقيقات مصنوعی را که بر مبنای الزام نائب السلطنه و شاه علی رضا خان کندکمشر ويک نفر از دربار بنام عبدالاحمدخان قرار داشت ، بيان کرد و رای خواست و هم گفت که عضدالدوله و خاندان شاهی به اعدام نائب السلطنه رای داده اند. سردار مدافع امين الله خان کاکای امير بايستاد و گفت : يک برادر ما را ديگران کشتند و اين ديگری را خود ما بکشيم؟ البته در محبوس بودنش حرفی ندارم.

سردار صنايع محمدعمرخان اين پيشنهاد را تائيد کرد و برادر سومی سردار غلام علی خان گفت ، هر جرمی محتاج ثبوت است ، شما برادر بزرگ ما را به محکمه شرعيه محول نماييد، اگر اتهام ثابت شد مجازات و الا رها خواهد شد. رای ما و شما معتبر نيست."

ازهمين حدود يادآوری ها و مراجعه به آنها اين استنتاج حاصل ميشود، که امان الله خان در طی اين جلسه یی از درباريان با اجرای رسم و سنت پدر و فرمانروايان بی اعتنا با شيوه های رجوع به مدارک و شواهد و محاکمات بيطرفانه ، با اين اشاره نمودن که " عضدالدوله و خاندان شاهی به قتل نايب السطنه رای دادند" مکنونات خود را خاطر نشان ميسازد.

در خلال اين جلسه ، اعتراضی به غير از عکس العمل دو تن از سرداران وجود ندارد. مدارک معتبر ارايه نميگردد. شاهدان و گواهی هايشان ، تاييد ها و ترديد ها احالهی مدارک به وقت بيشتر و تحقيق وجود ندارد.

سردار امين الله خان درخواست قتل برای سردار نصرالله خان در خلال ابراز نارضايتی ميگويد " يک برادر مارا ديگران کشتند و اين ديگری را خود مان بکشيم" او نمی گويد که خوب. او " نصرالله خان " برادر ما را کشت و ما او را نمی کشيم. سردارعلی خان جسارت ورزيده ، آن اتهام را ثابت ناشده ياد کرده و درخواست محاکمه شرعیه را نموده و رای خاندان شاهی و شخص را فاقد اعتبار ميخواند و اين حدودی از جسارت هم از کسانی به عمل آمده که تضمين های خاندانی و مصئونيت پشت و پناه شان بوده است. هرگاه اين جلسه در سطح وسيعی بعمل آمده بود ، آنچنانکه مواردی در لويه جرگه نمونه های آنرا می بينيم اين احتمال زياد وجود داشت که کسان ديگری حداقل مسخرکی عم انگيز اين "محکمه " را بيشتر به رخ بکشند.

گفتيم امان الله خان در خلال ارائه گزارش اتهام سردار نصرالله و علی رضا ، اشاره میکند، که خواستار قتل سردار نصرالله خان ميباشد در واقع نصرالله خان به مرگ گرفته ميشود تا به تب رضايت بدهند.

دراين ميان منافع خود اعضای خاندانی که نمی خواهند با صف آرايی مقابل امان الله خان منافع خويش را به خطر بياندازند، چنين مصلحتی را با گردن ماندن به خواست امان الله خان مبنی بر کناره کردن نصرالله خان از امور کشور به عنوان رقيب می پذيرند. سردار نصرالله خان از بزرگان دربار بود و با آن پشتوانه اش توانست از محکوميت به مرگ نجات بيابد. اما آن ديگری که متهم به اجرای قتل بود چه سرنوشتی را بايد بدرقه ميکرد.

گويی علی رضا سزاوار مرگ بود و در باب او بحث و ابراز نظر محلی نداشته است. او پشتوانه " خاندانی" بودن را نداشت و از بسا جهات ديگر بايست با دل پر درد و آگاهی از قاتل اصلی ، قربانی يک توطئه درباری ميشد.

از روی مدارک تاريخی برمی آيد که در آن هنگام شايعه قتل امير کس و کسان ديگری را مخاطب قرار داده بود يقينا امان الله ازچنين شايعاتی بدون اطلاع نبود و اگر مدارکی برای اثبات ادعای خود در دست ميداشت جهت مقابله با آن شايعات ارائه ميکرد.

برعلاوه مطلب ديگری نيز مطرح است که ادعای امان الله را مبنی بر جدی گرفتن قضيه قتل پدر زير سوال ميبرد. چنانگه ميدانيم قبلا عبدالرحمن لودين بخاطر فير بالای اميرحبيب الله دستگير شده و در زندان بسر ميبرد اما بعد از مرگ حبيب الله مانند دها روشنفکر تجدد طلب و مبارز در کنار امان الله خان قرار گرفت. عبدالرحمن لودين قصد و هدفی داشت تا اميرجبيب الله  را از بين ببرد اما دراين کار موفق نگرديد. اگر برای امان الله محرکين قتل پدرش مطرح ميبود آن جوان مصمم به برداشتن خود کامه ای  چون حبيب الله را که دست به عمل زده بود و در زندان بسر ميبرد ، در زندان نگه ميداشت. به پای ميز محاکمه می کشاند . به تحقيات برای تشخيص و شناسائی همکاران ادامه ميداد.

از جانب ديگر ، شايعات و افواهات آن زمان حاکی بوده است که سپه سالار محمد نادر خان و برادرانش در توظئه قتل حبيب الله دست داشته اند. هنگاميکه جمعی از عساکر در جلال آباد تحت قيادت رسول خان هراتی نادرحان و عده ديگر را زندانی ميکند ، عمل شان بيشتر از تاثير پذيری اين شايعه نمايندگی ميکند. گزارش حافظ سيف الله خان سفير هند برتانوی در دربار افغانستان پس از قتل حبيب الله خان باز گو کننده چنين ذهنيتی ميباشد. وی که خود هنگام اقامت امير در شکارگاه کله گوش بود به حکومت هندبرتانوی چنين نوشته است :  " هيچکس جرآت ندارد نظرش را در مورد قتل امير اظهار کند زيرا که اشتباهات به شاه ولی خان که به خانواده مصاحبين مربوط است متوجه ميشود. درحاليکه هويت قاتل هنوز بطور قطع معلوم نيست."

بعداز شنيدن صدای تفگچه ، صاحبمنصب محافظ ، علی رضا سرو صدا براه می اندازد ، اما صاحبمنصب ارشدی فرارسيده و سيلی محکمی بر روی وی ميزند که خاموش باش و سبب مزاحمت امير نشو. اين صاحبمنصب ارشد کسی جز سپه سلار محمدنادرخان نيست که مرحوم غبار بنابر ملاحظات زمان و محدوديت های هنگام نگارش کتاب از بردن نام او خودداری ورزيده است. مدت کوتاهی هم نمی گذرد که محمد نادر و برادران وی آزاد گرديده و مقامات مهمی را در دولت امانی اشغال ميکنند. در حاليکه اگر پای عدالت در ميان بود و محاکمه عادلانه ای وجود ميداشت دنباله سيلی زدن بروی محافظ در خلال تحقيقات گرفته ميشد. از احتمال بدور نيست که محمد نادر خان صدای تفنگچه را نشنيده باشد ولی هياهوی بعدی را شنيد و مداخله ميکند.

و اين هم محتمل است که محمدنادر خان در توطئه قتل سهيم نبوده اما برای ارائه چنين نظری هم تحقيقات جدی و دنباله داری لازم است که رعايت نشده است ، زيرا آن کسی که گريبان کسی ديگری را بعد از صدای تفنگچه گرفته است از طرف محمد نادرخان سيلی ميخورد . کسی که او را علی رضا به چنگ گرفته بود با استفاده از تاريکی شب فرار ميکند. هر محاکمهً اگر بيطرفانه باشد و براساس نياز های قبلی و فرمايشات استوار نباشد در چنين موارد اشخاصی مانند محمدنادرخان را در زندان نگهداشته و از بخرج دادن چنين سرعت عمل مبرا ميباشد. سهم محمدنادرخان و برادرانش در صحنه فعاليت های بعدی و اعدام سريع علی رضا مورد ديگری است که در ايجاد شک و حق تلفی موجد ذهنيتی ميگردد.

شجاع الدوله خان غوربندی را قاتل اصلی امير حبيب الله ميدانند

دو نوع اعتراض به هم  مرتبط و پيوسته به عملکرد امان الله درقبال نصرالله و عليرضا و محاکمات غيرعادلانه شان وجود دارد.

نخستين اعتراض از نبود مدارک لازم و صريح ناشی ميشود که در آنصورت لامحاله صدورحکم منوط بوده است ، به نياز ها و فرمايشات امان الله خان و نه  حل نهايی جريانات محاکمات، امان الله در اين زمينه نه تنها تحملی بخرچ نداد بلکه با شتاب و عجله دست به صدور حکم ميزند.

اعتراض دومی زماني وارد ميگردد که قراين و مدارک مقنع تر، شخص ديگری را به عنوان قاتل امير حبيب الله معرفی ميکند. در واقع تشخيص هويت همين فرد کليت بيگناهی ديگران و انگيزهً تعجيل امان الله خان را بيان ميدارد.

به شواهد آتی که هر کدام در حدودی در تمرکز ذهنيت به سوی شجاع الدوله خان به عنوان قاتل امير حبيب الله کمک ميکند توجه نماييم.

" غبار" که نظر به حدود روابط و اشتغالاتش از بسياری قضايای آن هنگام مطلع بوده است در ادامه مطلب جلسه یی که امير امان الله خان داير کرده بود چنين ميگويد : " پس نايب الحکومه محبوس ماند و عبدالاحد خان تبعيد شد و شاه عليرضا خان افسر بيگناهی که ضارب و کشندهً امير حبيب الله خان را با افسر رها کنندهً آن از دست محافظ می شناخت از نظر سياست محکوم به اعدام شد. يکی از شهود دروغين که عليه او شهادت داد فتح علی خان جاغوری از خاندان سردار شيرعلی خان جاغوری بود و کندکمشر گلوله باران گرديد. در حاليکه تا آنوقت در تمام حلقه های پايتخت علنا گفته می شد که کشندهً امير حبيب الله ، شجاع الدوله خان فراشباشی عضو جميعت سری دربار است نه ديگری.

بازهم " غبار" : "  ...  شجاع الدوله اين همان شخص است که گفته ميشد عضو جميعت سری دربار و همکار عين الدوله و کشندهً امرحبيب الله خان است."

محمد ابراهيم عطايی می نويسد

" حوالی سال 1348 موقعيکه مرحوم غبار در قيد حيات بود ، روزی در خانه اش در حاليکه مرحوم نزيهی و بينوا نيز حاضر بودند از او شنيدم که از احوال شجاع الدوله در اثر ديگرش  " رجال دوره جوانان افغان " به تفصيل معلومات ارايه کرده است. غالبا اين اثر نيز نزد بازماندگان او خواهد بود. اميد است روزی به زيور طبع آراسته گردد. ولی آنچه در همان روز از مرحوم غبار شنيدم در ياداشتهای خود قيد کردم که برای نخستين بار به چاپ ميرسد. يادشتها های من با مرحوم غبار و رحيم خان شيون که روزی در خانه رحيم خان با هم به گفتگو پرداختيم ، غنا يافت.

مرحوم غبار گفت ، او (شجاع الدوله فرزند شاه دوله خان غوربندی)، با شجاع الدوله ، با عين الدوله شهزاده امان الله خان و برادر امير ، سردار نصرالله محشور بود و از همان روزيکه کاکايش جوهرشاه خان عضو مشروطه خواه اول در سال 1909 با عده ای از مشروطه خواهان اعدام شد ، از طرف مستوفی الممالک محمد حسين خان که برای امير کار مخفی اطلاعاتی را اجرا ميکرد سخت تعقيب ميشد.

مرحوم غبار توضيحا گفت : جوانان افغان در همان روزهای اخير امارت امير حبيب الله در حلقه های مختلف شامل بودند که هر حلقه يک سر پرده داشت و اعضای حلقه با هم نمی شناختند و سرپرده ها در اوقات معين جلساتی داير ميکردند. درچنين اوضاع خود امان الله خان نيز يک سرپردهً يک حلقه بود که شجاع الدوله نيز شامل همين حلقه بود.

مرحوم غبار گفت (  شجاع الدوله شبی در هرات بعد از به تخت نشستن امان الله بمن گفت ، روزيکه حبيب الله بدون کدام گناه من را لت و کوب کرد و دندانهايم شکست ، امان الله سخت عصبی بود و در همان ايام مادر امان الله ، ( ملکه سرور سلطان ) مرا نزد خود خواست و در حاليکه دو بدو نشسته بوديم مرا مخاطب ساخته گفت :

شجاع ، تو امان الله را دوست داری؟

من گفتم ، آنقدر که در کلام نمی گنجد.

او باز سوال کرد : فرضا اگر کسی بخواهد که امان الله را بکشد آيا تو حاضر هستی که چنين قاتلی را قبل از انجام عملش ار بين ببری؟

من گفتم حتما

او گفت : پس اين را بگير( او تفنگچه را بمن سپرد) و متوجه امر باش. ولی اين گپ همينجا باشد ورنه ، نه تو ميمانی، نه من و نه امان الله.

من فهميدم که ملکه چه ميگويد.

حال به بينيم که برای تکميل بيان غبار رحيم خان شيون چه ميگويد:

در سال 1984 مسافرتی به مسکو دشاتم و قبل از سفر مطلع شديم که سردار رحيم خان پسر سردار محمدعمرخان ، نوسه امير عبدالرحمن خان که رفيق نزديک امان الله خان بود بعد از مهاجرت امير امان الله او نيز ترک يار و ديار کرده و بيش از پنجاه سال است که در شوروی بسر ميبرد. ضمن صحبت طوريکه با خود تصميم گرفته بودم موضوع شجاع الدوله را مطرح کردم. او سرش را تکان داده خندهً مليحی کرده گفت:

عجب تصادفی است. امير حبيب الله به دست شجاع الدوله کشته شد و شاه شجاع پسر تيمور شاه که انگليس ها او را بر تخت کابل نشاندند از دست کسی به قتل رسيد که نامش شجاع الدوله بود و اين شجاع الدوله پسر نواب زمان خان بود.

شجاع الدوله غوربندی يک نشنلست و اصلاح طلب بود.

سردار گفت : من و او هردو در حلقه شهزاده امان الله بوديم. او دوست من بود. او عضو حزب سری بود و نميتوان انکار کرد که امير حبيب الله با تفنگچه او کشته شد. ولی شجاع الدوله بحيث يک تروريست اين وظيفه را اجرا نکرد ، بلکه بخاطر از بين بردم مانع و سدی که در برابر جوانان افغان بوجود آمده بود دست به کار شده و من رد نمی کنم که محرک عمده در انجام اين عمل عشقی بود که به شاه امان الله داشت.

سردار افزود : در روزهای اخير سلطنت امير حبيب الله خان چنبره زندگی جامعه بخصوص کابل و خاص الخاص دربار از سفاهت و جنايت خفقان آور بصورت وحشتناکی متورم شده بود و هر آن تصور ميشد که امير حبيب الله خان مانند سال 1909  مشروطه خواهان را طعمه دهن توپ ساخته و از بين ببرد.

حبيب الله با مصلحت انگليس ها در نظر داشت اگر در همان سال اخير زندگيش از تفرجگاه جلال آباد به کابل زنده ميرسيد فاتحهً همهً ما خوانده ميشد ولی شجاع الدوله برای او چنين فرصتی را نداد.

محترم داوی که اولين شارژدافر افغانستان در لندن بود و بعد از شجاع الدوله در جايش مقرر گرديد ، روزی در محفلی گفت : شجاع الدوله شخص وطندوست و ملی گرا بود. روزی " همفرير" سفير بريتانيا در کابل بمن گفت : ما بخاطريکه اولين بنياد دوستی افغانستان و بريتانيا متزلزل نشود با وظيفه شجاع الدوله در بريتانيا موافقه کرديم ورنه تروريست در جامعه جای نداشته و شجاع الدوله نيز يک تروريست است. من ( داوی ) گفتم شجاع الدوله تروريست نبود ، اگر اين امر لامحال را نيز قبول کنيم پس بايد شما نام " گروموبل" را از تايخ بريتانيا حذف گنيد "

حرف های محمد ابراهيم عطايی از " اخبار هفته " شماره 2026 سرطان 1370 گرفته شده است.

مرحوم عبدالحی حبيبی ميگويد :

" ديپلوم انجنير محمد اکرم پرونتا محصل افغانی در آلمان و بعد از آن وزير فوايد عامه 1329 ه ش گفت  که در هنگام تحصيل در برلين ( حدود 1310 ش ) به ديدار شجاع الدوله خان غوربندی مقيم برلين رفتيم. بر ميز اطاقش عکس جوانی ديده می شد. من پرسيدم اين کيست؟

شجاع الدوله گفت : عکس کاکايت جوهرشاه شهيد است مرديکه در اولين نهضت مشروطه خواهی قربانی گرديد ولی من با اين انگشت خود ، اشاره به انگشت شهادت دست راست ، انتقام خود را از امير گرفتم."

محترم حبيبی در ادامه گفته ای آقای پرونتا می افزايد :

" مشهور است که قاتل امير حبيب الله در کلخ گوش لغمان همين شجاع الدوله از غلام بچگان دربار بوده است."

ويا " تا جائيکه نويسنده اين سطور ( حبيبی) از اشخاص راستگوی دخيل يا ناظران نزديک واقعه شنيده ام ،  ترتيبات قتل قبلا در مرکز  مشروطيت دوم گرفته شده و حتی برادر امير ، نائب السطنه را هم با خود همنوا و هم قسم ساخته و بر مصحفی امضا کرده بودند که شرح آنرا مرحوم غبار از قول شجاع الدوله داده است."

بازهم حبيبی : " مرحوم قاسم خان که در مشروطيت دوم هم سهيم و حاضر بود و ناظر وقايع بود می گفت ... شجاع الدوله مطابق پلان مطروحهً  قبلی داخل خيمه امير گرديد و او را با ضرب تفنگچه به دارالحساب فرستاد. ، ( عبدالحی حبيبی ، جنبش مشروطه در افغانستان)"

شواهد فوق به عنوان مدارک نسبی معتبر ميرساند که برخلاف گفته های هميشگی رسمی که قتل را در پرده ابهام قرار ميداد ، قتل امير حبيب الله روی نياز های سياسی و لزوم ديدهای شخص امان الله صورت گرفته است. در ضمن اينکه ، در خلال اين مدارک که پرده از روی جريان قتل می افتد و بيگناهی عليرضا و نصرالله را می بينيم نميتوانيم صرفا در همين حدود با بری الذمه اعلان کردن چند تن و نشان دادن قاتل اصلی ، از جامعيتی که دارد محدود ساخت زيرا جسارت ،تلاشها و آرمان های پر ابهمتی که امان الله را با ساير امرا و شاهان افغانستان متمايز ميسازد تعميق مزيد را خواهان است. در واقع بيم آن ميرورد که با نشان دادن گوشهً از بی عدالتی موضوع را بصورت تدريجی ديده باشيم که در نهايت خود ، در زمينه  برجسته ساختن نکته سياهی را در زندگی املن الله  در قبال خواهد داشت. امان الله به توطئه ای دست يآزيده بود که قبل از همه برداشتن پدرش در مرکز نقشه قرار داشت.

دراين صورت با مردی خود را مواجه می بينيم که برايش احساس يک فرزند در برابر پدر در مقابل تحقق يک سری اهداف ميهنی سر خم ميکند. او پدر را در قدوم کسب آزادی تام از انگليسها ، باز کردن جاده برای ترقی و تعالی اجتماعی و به گردش درآوردن خون تازه در رگ های جامعه قربانی کرده است و اين قربانی با توجه به نفس و ماهيت توطئه که در همچو جوامع چنين اشکالی را به کمک ميطلبد ، قربان ديگری نيز مطالعه ميکند که شهادت آن بيگناه ( عليرضا )  و تجريد کردن نصرالله به عنوان رقيب سياسی و مطلع از تصاميم قبلی برای قتل امير ميباشد. هنگاميکه می بينيم که کار بزرگ امان الله خان در افغانستان توجيه قتل و حرکات غير عادلانه نيست و نشان دادن اين عمل غير عادلانه در حق چند بيگناه معروف کليت اهداف زندگی پر تحرک و نيات حسنه ی او هم نبايد باشد ،  پس بهتر آنست که گره را در معضلات موجود در جامعه به عنوان کشوری که به عملکردهای آنچنانی زمينه ميدهد جست. دراين صورت تفحصات تاريخی انگيزه های جامعه شناسانه را هم بوجود میاورد.

 

 


بالا
 
بازگشت