نصیر مهرین

 

نگاهی به کارنامه های نظام امانی

 

دويچه ويله : تحليل کارنامه حکومت هاي افغانستان سلسه نوشتاري از نصير مهرين، پژوهشگر افغان است. نخستين قسمت اين تحليل، به نظام اماني و دلايل سقوط آن متمرکز است که در سه بخش نشر مي شود.

از پژوهشگران مسایل تاریخی صمیمانه دعوت می کنیم که در صورت علاقمندی، در این سلسله نوشتار و بحث ها سهم بگیرند.

 

بخش نخست 

مرگ امير حبيب الله خان ( 21 فبروري 1919، جلال آباد)، يا به گونۀ واضح تر قتلي که از لزوم ديد کودتاي درباري برخاسته بود، شهزاده امان الله جوان 27 ساله را بر مسند قدرت امارت فراز آورد.  

طلوع امارت امان الله، از سنخ پیشینیان خانواده اش نبود، بلکه همراه بود با ابراز آرزوها و رویکردهای نوآورانه. کسب استقلال و بروز پاره یی از اصلاحات چشمگیر همزادانی بودند که در طلوع آن نظام پدید آمدند، و در فرجام گام های برداشته شده، نقشی از آزمون های سزاوار تأمل را در تاریخ جامعۀ ما بر جای نهاد. 

 نخستین جلوۀ پدیدار شدن تغییر و تحول، در شکستن پیمان و عهدی تبارز یافت که نیاکان امان الله خان با هند بریتانیایی به بهای از دست دادن استقلال بسته بودند. امیر جوان عهد و پیمان انصراف از استقلال افغانستان را نپذیرفت، بلکه طالب استقلال و خودارادیت شد. دو دیگر، امان الله خان به صدای نهفته در دل جامعه در زمینۀ ایجاد اصلاحات و ترقی جویی ها گوش داد که خود نیز پیام آن ها را در سینه داشت.   

برای تحقق اصلاحات، برنامه ریزی و تلاش ها شروع شد. دستگاه های اداری و ساختارهای متفاوت با گذشته ایجاد گردیدند و اصلاحات بسیاری روی دست گرفته شد. یکی از ویژگی های آن اصلاحات این بود که پیش از همه هر کدام را در چارچوب قانونی در نظر می گرفت. بر مبنای چنان نیازی قانون اساسی تحت عنوان "اصول اساسی دولت علیۀ افغانستان" و ده ها نظام نامه وضع شدند. سیاست خارجی دولت جدید که تا حدودی موفقیت های پیش بینی شده را همراه داشت، زمینۀ کسب کمک ها و تحقق برنامه های اصلاحی و نوآوری ها را در ساحات اقتصادی، اجتماعی، تعلیم و تربیه، عمرانی ، اداری و سیاسی و نظامی فراهم آورد. 

با وجود گذشت چندین دهه از آن زمان، هنوز هم تحلیل های متفاوت و متأثر از مواضع و نگرش های مختلف در بخش اصلاحات شناسی امان الله خان ادامه دارد. 

 یکی از نگرش ها پذیرفتن پاره یی از اصلاحات او است که از پاسخ گویی به نیاز مردم، زمان و رشد جامعه بر می خیزد. در پیوند با طرفداران نگرش نخستین، توجه به پسمانی های مزمن و دیرینۀ افغانستان و ضرورت ایجاد اصلاحات توجیه پذیر می شود. از این منظر وقتی از اصلاحات در زمان کوتاه دهۀ حکومت داری امیر جوان صحبت می شود، تجربه آفرینی هایش ایجاب بحث های بیشتری را می کند. تأمل به نارسایی ها، کمبودها، کج روی ها و اشتباهات و دیگر عوامل نامساعد، مکث بیشتر را مطالبه می کند. 

نگرش دیگری که از قرائت دینی محافظه کارانه و تجدد ستیز از اسلام ناشی می شود، پیوند ناگسستنی با برداشت پیشوایان مذهبی مخالف در زمان امان الله خان دارد که آن اصلاحات را برنتابیده، وابستگی به حفظ سنن پیشین را ارج نهادند. در نگرش و موقف دومی، سنت های سازگار با نظام قبیله یی به سهولت محافظت خویش را توجیه کرده و حوزۀ بحث فراخ تر را با این حکم کوتاه می کند که اصلاحات امان الله خان غیراسلامی بود.  

 با توجه به دو دیدگاه بنیادین که مبنای برخورد با دورۀ امان الله خان اند، آن اصلاحات  در محراق توجه قرار گرفته است.  آن چه در پایان می آید، سایه روشن های تواند بود در معرفی فشردۀ اصلاحات و بازشناسی این دو دیدگاه.

 

دیدگاه نخست

 

براساس دیدگاه نخستین، واضح است که امیر جوان در راستای تحول طلبی آماده و کوشا بود. او به منظور مشوره با برخی مردم جامعه در جرگه ها تعدادی را گرد می آورد که در گذشته جلوه یی از آن وجود نداشت. عمل او با بنیاد سنت هایی که در گذشته ها در زمینۀ حکومت داری معمول بود، متمایز بود.

  مردم به رفع تبعیض مذهبی نیاز داشتند. دولت در کاهش آن بار سنگین اقدام نمود. از همان رو بود که نه تنها تبعیض مشهور به دورۀ جد امان الله خان (امیرعبدالرحمان خان) رفع شد، بلکه با دید انسان گرایانه، هندوهای کشور در لویه جرگه و بقیه مشاغل دولتی سهم یافتند. به تحصیل دختران توجه شد. مردم به سوادآموزی نیاز داشتند.  

اگر در زمان امیر حبیب الله خان، سال ها طول کشید تا سراج الاخبار انتشار یافت و با دشواری ها از حنجرۀ دردمند سخن گفت، در سال های پس از کسب استقلال نشریه های متعددی انتشار یافتند. 

 فابریکه ها و موسسات تولیدی از کشورهای خارج وارد و به کار انداخته شدند. اما این که چگونه برنامه ریزی شدند و چگونه از آن ها استفاده به عمل آمد، نیازمند نقد وابراز نظر است.

برعلاوه این فعالیت ها، آزادی زندانیان دورۀ امیر حبیب الله، حتا با بسیاری آزاد سازی های چند دهۀ پسین  تفاوت داشت. زیرابه همه زندانیان سیاسی آزاد شده که عده یی در انتظار اعدام به سر می بردند، چوکی های دولتی و وظایفی سپرده شد که در چرخاندن ماشین دولتی بسیار مؤثر بود. 

بازتاب استقبال مردم طی این مرحله از فعالیت های اصلاحی در برخی کتاب های جدی، این است که همه خوشنود بودند. اما آن وضعیت، زوگذر بود. زیرا با گذشت زمان و شکل گیری قطب بندی های  اجتماعی – ذهنی و تنش های خشونت آمیز، پایان یافت.

 دو عامل بیش از همه در پیدایش مصیبت ها مؤثر به نظر می رسند:

 

 ناسازگاری برداشت های سطحی با تجدد   

از آن جایی که اصلاحات دورۀ امان الله خان واکنش های خشونت آمیز را در پی داشت، نتوانست تحقق یابد. گرفتاری های نظامی و مصارف کمرشکن آن، بار سنگینی را بر دوش دولت می گذاشت. 

صف بندی های شورشیان به ویژه با نشانه های دینی تبارز یافت. وضع قانون اساسی و نظام نامه های متعدد، و آغاز اصلاحات برای قشر سنت گرایی که بیشتر با هویت ملایی معرفی می شدند، ناخوشایند بود.  

اگر عصاره و فشردۀ بخشی از نظام نامه های دورۀ امانی را در نظر آوریم، تردیدی بر جای نمی گذارد که تطبیق آن ها محدودیت هایی را برای ملاهای سنتی با خود داشت. با وجود آن که نظام نامه ها و بخش قابل ملاحظۀ اصلاحات بر مبنای باورمندی به دین اسلام وضع شده بودند، اما ملاها و به تدریج قشر اشرافیت و دارندۀ مریدها، آن ها را با معیارها، تعبیرها و تفسیرهای معین خودشان به ارزیابی گرفتند، و آن را مردود، غیراسلامی و کفرآمیز تبلیغ نمودند.  

به طور مثال، "محمد صادق مجددی (ملقب به گل آغا) با فضل الرحیم خواهر زادۀ خود به تاریخ 28 سپتمبر 1928 کاغذی ترتیب داد و در آن امضای 400 ملا وعالم دین را گرفت و به شاه گسیل کرد. در این کاغذ آن ها اصلاحات امان الله خان را مخالف اصول اسلام دانستند و شاه را متهم به انحراف از اصو ل دین ساختند...".  

در اعلامیۀ 12 فقره یی رهبران شورش شنوار (1929) از جمله تذکر داده شده بود که "قبایل مشرقی به توافق رسیدند آن اصلاحت را که مخالف شریعت است فسخ نموده و امیر امان الله شکست خورده را به قتل برسانند".   

"عامل تمام این ناآرامی ها کدام محرک شخصی در برابر استبداد زمام داران نبوده، بلکه فسخ اصلاحات کفرآمیز و تقویت دین است. زیرا قوانینی که توسط امیر امان الله تدوین شده، در امور مذهب حنفی مداخله نموده و قوانین شریعت مقدس را از نظر انداخته است." 

"ملاعبدالله، به یک دست قرآن مجید و به دست دیگر نظام نامه را گرفته، می گفت: مسلمان حقیقی باید بین نظام نامه و قرآن مجید انتخاب نماید." 

یادداشت: عنوان قسمت دوم این تحلیل "اصلاحات تفنن آمیز و دستگاه ناسالم دولتی" است.  

اصلاحات تفنن آمیز و دستگاه ناسالم دولتی

بخش اندک ديگر از اصلاحات شاه، که جنبه هاي غيرضروري و کودکانه داشت، اصلاحات سالم و مورد نياز را آسيب پذير مي نمود. مثلا تغيير روز رخصتي از جمعه به پنجشنبه و برداشتن رخصتي روز عرفه (روز پيش از عيد) را مثال مي آوريم.

اصلاحات شاه به دليل علايق سنتي مردم که به روز جمعه با نگاه تقدس آميز مي نگريستند، واکنش برانگيز شد. نمونۀ ديگر، الزامي ساختن مردم در نحوه پوشش شان بود. شاه مردم را به پوشيدن کلاه وادار نمود.

 وارتان گريگوريان به موارد بيشتري اشاره مي نمايد که در تشخيص کج روي هاي دولت اماني کمک مي نمايد. او مي نويسد: "شايد يکي از بزرگترين ناکامي هاي امان الله خان اين بود که به جاي تأکيد ورزيدن به روي رشد اقتصادي کشور، تلاش ها و امکانات در دست داشتۀ خود را به پرداختن به نشانه هاي پيشرفت و ترقي به هدر داد. مثلاً او وسيله ضبط صوت و بلندگو خريد و ملاقاتگاه ها و هوتل ها تعمير کرد، قهوه خانه و يک سينما را به کار انداخت. صدور پاسپورت را آغاز کرد. به اقتباس از لباس غربي اصرار ورزيد".  

 دستگاه دولتي با فساد و رشوه ستاني و بالتبع مردم آزاري آميخته شد. دست غالب يافتن کارمندان بي مسؤوليت و خودانديش، به دستگاه دولتي ظرفيت هاي مردم آزارانۀ بيشتر بخشيد. مشهور است که رشوت ستاني و بي بازخواستي بيداد مي نمود و مردم علاقه يي به سهم گيري با مطالبات مرحلۀ پسين شاه نداشتند.    

 پنداشته مي شود که اين عوامل زمينه هاي رشد مخالفين را بيشتر فراهم آورده بود. از آن جايي که دقت به شاه امان الله خان يا نماد آن دولت او را نيز با خصايل تک روانه و بي اعتنايي به نظرات پيشنهادي و بهبود طلبانۀ همکاران دولتي نشان مي دهد، نتيجۀ حاصله اين است که دولت در بطن خود اسباب سقوط خويش را پرورش مي داد.  

روش خودپسندانۀ شاه، که با نياز يک دستگاه مبتني بر مشارکت و همکاري در تناقض قرار داشت، در راستاي حل نيازمندي هاي اساسي مردم قرار نگرفت. در نتيجه  به ايجاد فاصله ميان او و مردم و کساني انجاميد که واقع بينانه به اوضاع مي ديدند.  

از آن رو، همان مردمي که در مرحلۀ نخست به صداي تشريک مساعي پاسخ گفته بودند، از کنار دولت و شاه برکنده شدند و به نداهايي داعيه داران دين و مذهب که اصلاحات شاه را کفرآميز تلقي مي نمودند لبيک گفتند. شورش هاي شنوار و خوست کمر دولت را شکست. و هنگامي که شورش هاي شمالي تحت رهبري حبيب الله کلکاني آغاز شد، براي جلوگيري از آن به نيرو و تواني نياز بود اما در دولت چنان رمقي باقي نمانده بود. 

با توجه به سير همين جريان ها است که عوامل عمده را در خود جامعه و نظام اماني مي توان دريافت. اين نگاه، عوامل ناهنجاري ها، نا به ساماني و شورش ها را در داخل جامعه نشان مي دهد، ابعاد جامعه شناختي آن را برملا مي نمايد. بر بنياد اين نگرش، نظام اماني و دستگاه حکمروايي آن به حيث نظام بحران زا که به تدريج کفايت و درايت را از دست مي داد، در محراق توجه قرار مي گيرد. نگاه از اين دريچه به شورش ها و انگيزه هاي ايجاد آن ها، رويکرد جامعه شناسانه دارد. رويکردي که نقش عنصر قبيله، بافت عنصر دين و مذهب با آن، نازل بودن سطح فرهنگي و سخت جاني سنت ها را مطرح مي کند. در پهلوي آن، نقش ستم کارانۀ دولت و حرف ناشنوي آن را در نظر مي گيرد. 

 در هيات اين طرز ديد، پيوند ميان اعمال خوب يا بد (اصلاحات سالم و مردم آزاري ها) نظام اماني به عنوان کنش و واکنش در نظر گرفته مي شوند. وقتي با اين ديد به فاکت يابي و سند نگري براي تحقيق پيرامون دورۀ اماني نگريسته مي شود، در نتيجه ملاحظه مي گردد که تکيه اصلي عناصر دارندۀ توان و نيروي واکنش و شورش مسلح، بر عناصر راه يافته و جاي داشته در بافت اذهان مردم عوام است. اين مردم هرقدر از نظام حاکم آسايش نديدند و زنجير پيوندهاي اداري آن را ضعيف تر يافتند، به سهولت به سوي رهبري شورشيان ناراضي کشيده شدند. 

رهبران شورشي ضدنظام و اصلاحات اماني، مظهر شعور غالب اکثريت مردم بودند. آن ها پاره يي از اصلاحات شاه و نظام او را در تقابل با باورهاي خود مي ديدند. اين بود که ملاهاي پيش قدم با مشاهدۀ مردم آزاري ها و نارضايتي هاي رو به تزايد مردم، با مشاهدۀ شگاف ها در داخل نظام اماني، نخست جسور شدند و اندک اندک دامنۀ فعاليت شان گسترش يافت. در شورش شنوار، عامل نخست برانگيزاننده بي کفايتي و اعمال تحريک آميز مقامات دولتي بود که محرک شورش هاي بعدي شد.  

در جنوبي، ملا عبدالله و ملا عبدالرشيد، با درک و برداشت متفاوت تر از برداشتي که شاه از دين اسلام داشت، در حالت تدارک براي ابراز مخالفت خويش بودند. آن ها معتقد بودند که نبايد غير از قرآن مجيد که

قانون موعظۀ الهي براي رفاه و آسايش بشر است، قانوني از طرف دولت در دستور کار و رهنماي عمل دولت باشد. چنان بود که عمل تدوين قانون اساسي را بدعت غيراسلامي  وکفر آميز تلقي  نمودند و به حفظ باورداشت هاي آن به خونين ترين اقدامات روي آوردند. دستگاه  ناکارا هم بي کفايتي خود را به موقع در معرض نمايش قرار داد. همان بود که در پايان کار شاه ماند و چند صد تن عسکر.

 

شايعۀ نقش انگليس ها در سقوط نظام اماني  

معلوم است که پيرامون اسباب سقوط نظام اماني، برخي ابراز نظرها حاکي از مصلحت سياسي اند و برخي ديگر دارندۀ بار پژوهشي. نظرياتي هم از قرينه سازي و تصورات فاقد سند و مدرک ناشي شده اند. 

 پيرامون نظام اماني و کارکردهاي ده سالۀ آن، انبوهي از نوشته ها از طرف منابع مختلف افغاني و خارجي، با انگيزه ها و ظرفيت هاي متفاوت به نشر رسيده است. در اين جا به برداشتي هم اشاره مي نماييم که بنيادهاي تاريخ نگري و تاريخ نگاري آن زمانه را تشکيل داده است، چه بسا تا زمانۀ ما نيز به درازا کشيده است. همين که صحبت از عوامل سقوط نظام اماني  و يا عوامل شورش ها شده است، انگليس ها و ضرورت محکوميت آن ها مطرح شده است.  به اين ترتيب اين طرز تلقي چنان جا افتاده شده که توجه را از دريافت ريشه هاي اصلي و نهفته در خود جامعه منحرف نموده است.  

اين طرز ديد بر اين بنا استوار است که مداخلات خارجي به ويژه دولت بريتانيا، نظام اماني را نگذاشت که روي پاي خود ايستاد شود و اصلاحات مورد نياز جامعه را به ثمر رساند. نتيجۀ مسلم چنين منطق و تبيين حوادث و وقايع، شورش هاي مناطق کشور را محصول دستاني مي نگرد که از آستين سياست توطئه و بدخواهي هاي بريتانيا به افغانستان رسيده است. از اين رو همۀ شورش ها و رهبران شورشي به مثابۀ وابسته و ابزار دست ديگران ترسيم شده و در معرض نکوهش قرار مي گيرند؛ وامان الله خان مظلومي است که عليه اش توطئه شده و بايد با او دلسوزانه و ترحم آميز برخورد شود.  

ترديدي نيست که هجوم جفاآميز و ويران گرانۀ بريتانيا و مداخلات آن در امور داخلي افغانستان، برگ هاي اندوه بار در تاريخ کشور ما بر جاي نهاده است. در اين هم ترديدي نيست که بريتانيا از اقدام امان الله خان دل خوش نداشت و به اقدام هاي کشور مستقل نمي توانست به ديدۀ مطمين نگاه نمايد. اما هنگام ديدار جامع با جميع عوامل نمي شود که بريتانيا را ايجادگر شورش هاي کشور در آن برهه اي از زمان بدانيم.

حتا اگراز ديدارهاي نادر خان و هاشم خان با ديپلومات هاي آن کشور در فرانسه مثال آورده شود به جاي اين که حاکي از تلاش براي ايجاد شورش باشد، از تلاش براي جانشيني امان الله خان اطلاع مي دهد. از جمله وقتي از ديدار "جنوري 1926 سفير بريتانيا در روسيه آقاي آر. هودگسون با محمد نادر خان ( سفير بريتانيا طور رخصتي به پاريس آمده بود)، صحبت مي شود و يا پيغام هاي سردار محمد هاشم خان به ديپلومات هاي بريتانيا  و تلاش هايي که براي ارتباط  گرفتن با داخل افغانستان خواهند داشت، نمايانگر بهره گيري ها از تنش هاي موجود در همان وقت بود، نه اين که انگليس ها ايجاد کنندۀ شورش ها بوده اند.

 حين تأمل به چنين نگرشي، مي بينيم که همان دو عامل که از آن پيشتر ياد نموديم، از انظار پنهان مي مانند. 

 يکي عامل سنت گرايي و تجدد ستيزي و آن پندارهايي است که تلاش هاي هر نظام ديگري را نيز که در پي نوآوري باشد، به مصاف و ستيز مي طلبــد. چه آن نظام همراه با نيت مستقل و داراي استقلال در عملکرد باشد و چه وابسته و در پرتو خونريزي بي محابا و ارتش بيگانه.

 عامل ديگري که در نتيجۀ نگرش فوق به فراموشي سپرده مي شود، واقعيت ناآگاهي بسياري از کارمندان دولتي از رموز اداري و نظارت نوآوري ها و خصلت دولتي است که از آن در بالا نام برديم. در شوروي همان وقت نيز همين ديدگاه وجود داشت . 

"جريدۀ پراودا در 20 دسامبر 1928 از حرکات جاسوسان انگليسي در سرحدات افغانستان خبر داد. جريدۀ "افستيا" مانند جريدۀ پراودا حکومت انگلستان را متهم به مداخله به شئون داخلي افغانستان ساخت. جريده اضافه مي کند که دولت انگلستان نيت دارد بالاي افغانستان حمله نموده و از طريق افغانستان دولت روسيه را تهديد کند."  

"مؤرخين غربي اسباب سقوط دولت امان الله خان راعدم صبر افغانان و تعصبات شان مي دانند. دکتور  کومين پلات مي نويسد که ملت افغان سرعت و عجله را در تغييرات اجتماعي قبول ندارد." 

در مجاورت اين گونه تأملات پيرامون دريافت عوامل تنش ها و ناهنجاري هايي که نظام اماني را درهم  پيچيد، تبليغ رسمي دو نظام بعد از  دورۀ اماني را نيز ببينيم.  

یادداشت: عنوان بخش سوم این تحلیل تاریخی "برخوردها با دوره امان الله خان بعد از سقوط اش" می باشد.

برخوردها با دوره امان الله خان بعد از سقوط اش

 

1-پيروزمندان مصيبت نصيب، که در زير بيرق داعيۀ حبيب الله کلکاني گرد آمده بودند، عامل شورش و سقوط نظام اماني را به "کفر و لاتي گري" و اقدامات ضد اسلامي (؟!) امان الله خان پيوند دادند که بعدا بیشتر شرح می دهم. 

"حضرت محمد هارون المجددي مي نويسد که امان الله خان نيت براندازي اسلام را داشت. اراده داشت تا نقش کمال اتاترک را در افغانستان بازي کند ...."(14)  

2- محمد نادر خان و برادران وي در آغاز به بحث علني پيرامون عوامل شورش ها اعتنايي نداشتند. شورش ضد نظام اماني را در وجود حبيب الله به مثابۀ رويکش اغراض دولت مردان "خائن" تبليغ نمودند. عامل شورش را در کمک رساني آن عده از دولت مردان نظام اماني نشان دادند که با محمد نادر خان ميانۀ خوب نداشتند. آن گونه موقف در مجلۀ تحت نظر آن ها چنين تبيين يافت: "بعضي از اهل غرض فسادي در دربار کرده و افکار حکومت وقت را نسبت به اوضاع اداري، سياسي و غيره ضروريات منحرف ساخته بودند ... 

حريفان (مخالفين محمد نادر خان) دغل يا منفعت پرستان وطن فروش، موقع را مغتنم شمرده از هر جانبي براي چور و چپاول ملت و خرابي مملکت کمر بسته و به هر وسيله اي که ممکن مي شد چشم و گوش حکومت وقت را بسته و با کمال وقاحت جلب منافع و احراز مواقع مي نمودند ....  

پروگرام هاي حکومت مرکز برخلاف مراسم و عادات ملي و مذهب، محرک هيجان و اضطراب طبقات عوام  و روحانيون و علماي مملکت شده  و بالاخره هر طبقه از جهت عليحده به شکايت آغاز نمود. مثلا ً علما از درد شريعت .... 

آخراً سازشي مغرضانه از طرف يک عده خائن برعليه حکومت واقع گرديد و براي پيشرفت مقصود خود دزد شريري مثل بچۀ سقا را براي برانداختن حکومت حاضر نمودند.... "

 

نتيجه گيري

 

امان الله خان در بستر ويژه يي از اوضاع و تماس ها رشد و پرورش يافت. اندک روزنۀ براي اطلاع يابي از جريان هاي جهاني و فراگيري آن ها در زمان پدرش گشوده شده بود. ازدواج با ثريا، دختر محمود طرزي، تماس با محمود طرزي، تماس با اعضاي هيأت ترکي – آلماني در جريان جنگ اول جهاني که در کابل بود، تماس و روابط نزديک با آزادي خواهان و نخبگان درباري و خارج دربار، آرزوها و تمايلات سياسي و اجتماعي او را شکل دادند. در نتيجه با شور و شعف در پي کسب استقلال و اصلاحات برآمــد. اما او شورعشق به اصلاحات و پيشرفت را با شَــــر خودسري، کارکردهاي ذهني و احساساتي درهم آميخت. اين جاست که لازمۀ نقد و بررسي دورۀ اماني ديدار با محاسن و معايب آن دولت و شخص شاه را مطرح مي سازد. خودسري هاي شاه که نشانه اي از خودکامگي هاي سنتي دربار داشت و پيوند ناگسستۀ او را با پيشينيان نشان مي داد، در سقوط نطام او تأثير به سزايي داشت. 

توان نظامي و مردمي دولت روز تا روز کاهش يافت. امان الله خان يا نماد آن دولت ديگر قدرت و تواني نداشت که اصلاحات را با زور برچه تحميل کند. در برابر شورشيان از زور کار گرفت اما به تدريج ناتوان شد و عقب نشست. اصلاحات را مردود اعلام داشت، ولي دير شده بود. در موارد ديگر نيز چنين بوده است که مخالفين تغيير چهره يي را که به نظر خويش نامطلوب تلقي نموده اند، به آساني نمي پذيرند، بلکه ازبين رفتن آن را مطالبه مي نمايند. چون تصميم گذشت و عقب نشيني  از تحقق برنامه ها نيز توان دفاع نداشت، ترک گفتن افغانستان را در پيش گرفت. 

با نگاهي به تجارب دورۀ ده سالۀ او و آن چه افغانستان در زمينۀ کوشش هاي مختلف براي تحول در ساخت نظام قبيله يي و شعور حاکم و غالب دارا است، مي شود گفت که تجاربي اند در خور اعتناي بسيار.

زيرا نمي شود با يادآوري از نظام قبيله يي و صحه گذاري به ريشه هاي قوي محافظه کاري مدافعان سنت هاي ديرينه، از داشتن برنامه هاي اصلاحي انصراف کرد. اتخاذ هيچ برنامۀ اصلاحي در افغانستان نمي تواند از معبر تجارب دورۀ امان الله خان عبور نکند. 

تجارب دورۀ اماني، تحسين ها را در کنار نقد و سرزنش ها مي نشاند. عمر کوتاه دورۀ او که با محتوي و کارکردهاي زيادي نشاندار مي شود، طلوع و درخشش دل انگيز و غروب غم آميزي  داشت. با مشاهدۀ پاره يي از قراين، ناصواب نتواند باشد اگر بگوييم که حيات شکوهمند اصلاح گرا و تکان دهندۀ دوره او، تمام دورۀ سامانيان را در خود جمع داشت. از دورۀ نصر بن احمد ساماني تا منصور ساماني، اميري که جوان بود، اما دولتش پير گشته بود، و در اواخر در امور ملک سامان، سامان نمانده بود.

 

 


بالا
 
بازگشت