حسن پیمان

 

حملۀ فاشیستی علیه ملیتهای تحت استبداد

وتجزیۀ افغانستان

 

 

مکن گردن فرازی تا نسازد دهر پامالت

که نی اخر به جرم سرکشیها بوریا گردد

"حضرت ابول معانی بیدل"

 

 

افغانستان که یک کشور کثیرالملیت است،وبا همین کثرت ملیتها هزاران سال که در اغوش هم بوده ودر غم وشادی ومصیبت خویش باهم مشترک وزیست باهمی داشته اند ودر مقابل دشمنان ازادی واستقلال  وتمامیت ارضی کشور باهم دریک سنگر واحد قرارداشته،ارتجاع،استبداد واستعمار را بار ها به زانو دراورده  وبه زانو وبه سجده در میاورند.ا-منجمله ملتهای تحت ستم در طول تأریخ در پهلوی برادران پشتون در صف مقدم جبهات جنگ ها قرار گرفته یکجا باهم پوزۀ استعمار را به خاک ماتیده وضربات کوبنده به دشمن وارد نموده واز وجب وجب خاک خود واز اتقلال وتمامیت ارضی میهن ابائی خوددلیرانه دفاع نموده اند.ا.ا-واما زامانیکه مسایل حق وحقوق وامتیازات قدرت سیاسی وفرهنگی وغیره مادی ومعنوی،مطرح گردیده،همیشه در اخر جبه ودر حاشیهقرارداده شده اند،واز همه ای نعمات وامتیازات مادی ومعنوی وفرهنگی وبویژه از امتیازات قدرت سیاسی،محروم ساخته شده اند.حتا باتصفیه های قومی و نسل کشیها وبا توهین وتحقیردر تحت استبداد رژیمهای جبار ومستبد وحلقات غاشیستی یک قومی سربر اورده از بستر قبیلوی وطائیفوی،ازدوران احمد خان ابدالی،امیر عبدالرحمان،امیر دوست محمد خان ونادر غدار"طائیف ای سلطنتی"ظاهرخان،هاشم خان،،وزیر محمد گل خان الا حفیظ الله امین،حکمتیاروملا عمر وملا کرزی وچند خان و ملای دیگر ،تاحال با تغیر چهره های مختلف سیاسی،یکی در پی دیگر امدندورفتند،اما جامعۀ سنتی قبیلوی،باهمان استبداد وعقبمانی بجای خود مانده است،یک مستبد جای یک مستبد دیگررا گرفت،یک مستبد رفت وبه زور شمشیر ولشکر وخونریزی به جای مستبد دیگری قرار گرفت .واما (واژۀ استبداد)وکشمکشهای قومی وزبانی وتنشهای نژادی،حق تلفیها،زور گوئیها،"شمشیر ولشکر بازیها" وقتلدروغارتها،همان طوریکه در گذشته بود،باقیمانده است.ا-وعلت اساسی انهم در ان است که،تمامی  زمامداران بصورت غیرمشروع وبدون ارادۀ باالفعل مردم،از بستر یک قومی ظهور نموده وبرای انحصار قدرت  یک قومی وبقای استبداد وحفظ منافع خانان،ملا کان وسرمایه داران،فیئو دالان،قبیله سالاران،متنفذین وثروتمندان وقاچاقبران،تکنو کراتان،روحانیون مرتجع وابزار ی برای بقای استبداد وحفظ جامعۀ قبیلوی وفاسد ترین قشر جامعه ومافیای دوران فاسد-فاشیستی اقای کرزی که بهترین مثال ومشت نمونۀخروار شده میتواندکه(انحصارقدرت سیاسی مرکزی یک قومی را،با هزاران نیرنگ وفریب،از دوصد سال به این سو بشکل اگاهانه،نسل با النسل با هم دست بدست نموده به نفع قبیله وقبیله سالاری  حفظ نموده اند.)جهالت،عقبمانی،عدم تحرک،عدم تولید وتکامل-درهمه ابعاد وعرصه ها ونهاد های اقتصادی،اجتماعی ،وفرهنگی ودینی ومذهبی ویک جامۀ بسته وکور سنتی را نسبت به پیشرفت،تولید وتکامل،ازادی ودموکراسی وعدالت اجتماعی،بهتروبیشتر ترجیح میدهند.وبمقابل تقسیم عا دلانۀ قدرت متمرکز مرکزی به دست یک شخص که به هیچ وجه موئفق به وارسی وکنترول ان نبوده ونیست،یکی از عدم موئفقیتهای حاکمیتهای مرکزی را نشان میدهد،سخت حساسیتها دارند..ا؟وبه این ترتیب دیده میشود میشود که،ازچوکات قوم پرستی وقبیله سالاری،تا حال خودرا بیرون کشیده نتوانسته اند..ا؟وهمه ارمانها وامیال ومنافع جامعه راقربان منافع شخصی وخاندانی خود نموده اند وبنا برذهنیت تنگ نظرانه وجهالت قبیلوی استبداد روقبیله سالاری خود،ملیتهای تحت استبداد را همیشه ازصحنه دور نموده وهمیشه بالای شان قوماندان  بوده اند،وملیتها تحت استبداد غیر پشتون همیشه سرباز وهیزم برای تأمین منافع قبیله سالاران بوده اند که،در طول زمامداریهای تک قومی طی دوصد سال،اضهر من الشمس است.

بگونۀمثال،سر یال دنباله داراستفادۀ ابزاری درهمه اشعار،سروده ها،نبشتارها،اثاروکتابهاکه صدها بار تکرارگردیده است. و اژۀ"افغان"ویا"هر کس که از افغانستان است افغان است"(1)را  به شکل تحریک امیز وماجرا جویانه،بصورت عمدی در حالیکه میداننددر شرئیط کنونی نهایت حساسیت بر انگیز هم است ،برخی هادر اشعار ونوشتجات خود قصدا دامن میزنند.ویا استعمال القابی چون"بابا.ا؟"وغیره که با افتخار اززمامداران یاداوری مینمایندکه،درنزد جوامع دیگر،بنام های قاتل،غارتگر وجنایتکار معرفی هستند.که با این نوع شعار ها وسروده ها،در اذهان مردم به شکل تبعیض امیز ان جاگزین نموده،ومیخواهند به اصطلاح وحدت ملی وملتسازی نمایند نمایند.ا؟چنانچه در این اواخر،روی شعار وسروده های اقای باری جهانی که زیاد تبصره ها وبحثها از جانب نخبگان ورجولان سیاسی وپژوهشگران درسایت وزین اریائی دراست،نتنها توهین وحقارت برملیتهای تحت استبداد است،بل برعلیه ایجاد وحدت ملی وملتسازی ودامن زدن به تفرقۀ قومی ونژادی وتعصبات ملی شمرده میشود.وبرای گزینش ونهادینه سازی ایدیئو لوژی بر تر جویانۀ فاشیستی در قالب اشعار،سروده ها،نوشته ها،اثار وکتابها،ویا ازطریق اواز خوانان،هنرمندان،وسائیر فن نشراتی،به صدها وبه کرات به نشر رسیده است ومذبوهانه وبا اب وتاب به نشر میرسد،چون کتاب"دوحمه سقاوی .ا؟"وده های دیگری که بجای وحدت ملی تجزیه ای افغانستان را رهنمون گردیده امده اند.ا؟.که دوران اشعار وسروده های احمد شاه ابدالی وامیر عبدالرحمان وفضای تعصبات سنتی قبیلوی دوصد سال قبل به این سورادوباره بصورت عمدی وقصدی به ذهن جوانان نورس وروشنفکران ومردم پاک ضمیر امروز،بشکل تبعیض امیز وفاشیستی ان زنده میسازد.ا؟-.این درست دوصد سال است که چنین شعارها واشعار وزمزمه ها ونغمه ها وبا سرودهای ملی فاشیستی وبر تر جویانه،وبسا وعده ها ووعید های پرزرق وبرق برای تمثیل وحدت ملی.ا؟ واغوای مردم داده شده است.که بااین غوغا ها وشعار های فریبنده دراین سرزمین نه از وحدت ملی خبری است ونه هم درراه ایجاد ان کدام اقدام عملی ازهیچ مرجع که با شد مسوئلانه ووطنپرستانه صورت گرفته است.ونه هم این رژیمهای تک قومی قبیلوی درعمل میخواهند صادقانه میخواهند وحدت ملی را ایجاد نمایند.ا زیرا وحدت ملی یگانه دشمن فاشیسم وحاکمیت تک قومی ان میباشد.واز خود یک میکانیزم وفرمول خاص وشفاف سیاسی واتنیکی دارد:وحدت ملی وقتی ایجاد میگردد که،تمامی اقوام وملیتهای تحت استبداد،به اساس شعاع هستی وحضور خودوبه اساس نفوس واقعی خود،در قدرت سیاسی انحصارشدۀیک قومی سهم مستقیم وعادلانه داشته وبهارگانهای کلیدی قدرت دولتی،شرکت فعال ولمس کننده ودارای حق وحقوق مساوی باشند.که این میکانیزم علمی وعملی وعادلانه،یگانه راه حل معضلات ومنازعات ملی وبحرانهای مزمن اجتماعی شمرده میشود.ا-برتر جویان از هر قماشی که باشند تا حال از ان طفره رفته اند ویا سکوت اختیار نموده اند ویا حل دموکراتیک مسئلۀ ملی رابه اینده ها وبدوش نسلهای اینده وتاریخ ان گذاشته اند و به یک غدۀ سرطان غیر قابل تداوی تبدیل نموده اند.وهرزمانیکه مسئلۀ ملی وحق وحقوق ملی وسرنوشت ملیتها درمیان امده،به ان حساسیتهای جدی نشان داده اند.بجای پیشنهادات معقول علمی وعملی،از خشونت فاشیستی ازتحدید وتوبیخ طراز قبیلوی کار گرفته اندوافغانستانرا عملادرحالت تجزیه نگاه داشته اند.

 

وازهمه مهم موضوع تازه وجالب دیگری که هفتۀ گذشته در گردی میز ترتیب یافته از سوی را دیوئی"بی- بی-سی-"زبان گویای انگلیس،دوکترین جدید برتر جویانۀ خشونت امیز اقای روستا تره کی راخونسردانه.ا؟ به نشر  رسانیده بوده که،در سایت وزین اریائی از جانب یکی از پژهشگران تحلیل گردیده است وپاسخهای معقول به ان داده شده است که،تکراران در اینجا زائید به نظرمیرسد.واما احساس روح وروان وعاطفۀ هر انسانرا بمقابل هم چوتحریکات ماجرا جویانه که از هر حرف ان بوی خون می اید وبه بسیار بیرحمانه وجنایتکارانه شعار واعلان میگردد،تخدیرنموده وجدا قابل تأمل وتأمق است.چنانچه در ان گردی میز، اقای روستا تره کی مثلیکه به شعلورنگهداشتن نفاق ملی وبرترجوئی قبیلوی دپلوم دوکتورا واستاذی خود را اخذ نموده باشند،درهرزمان معین تأریخی،یک موضوع نفاق انگیزانه را برای بر انگیختن خشم مردم وجامعه بصورت عمدی واستاذانه به نشر میرسانند.وهنوز که موضو عات نفاق ملی،زبانی،نژادی وهوئیت زدائی وغیره مسائیلیکه درسالهای گذشته به بحث وچالش انداخته بودند وتا حال فروکش نگردیده است،به تعقیب ان امروز هم مسئلۀ(نابود سازی ملیتهای تحت استبدادرا که،اگر به رضای خود تسلیم نشوند،باید بزورلشکروشمشیر انگلیسی به طراز نسلکشیهای فاشیستی احمدخان ابدالی وامیر عبدالرحمان خانی باجاری سازی جویهای خون انسانان بیگناه را به جرم غیر پشتون بودن از افغانستان بیرون میرانند وشعارش هم اینست که:"هرقومیکه زور باشد،قدرت سیاسی وحاکمیت باید از همان قوم باشد و هم اختار دارد برای خود هرقانونی راکه میسازد.ا؟"وسائیر اقوام باید ازبین برده شوند.ا؟)-ازاین نیت شوم استاذ معلوم است که، این قانون استاذ که به قوم خود بر علیه اقوام دیگربه ذوق خود وضع میکنند،قانون (جنگل.ا)خواهد بود.ا وهرچه به میل شان باشد همان طور چپه وراسته خواهند ساخت.اودرغیر ان میراث مقدس اسلاف شان زیر پا خواهد گردید.

دران جای شک نیست که استاذ تره کی در فلسفۀ فاشیسم ملیتاریستی وماکیاولیسم،خوب وارد ودست بالائی دارند.ا؟ وبمثابۀ ایدئولوگ ونظریه پرداز فلسفۀ فاشیسم از مطالعه وتحقیق اندیشه های فاشیستی احمد خان ابدالی وامیرعبدالرحمان خان الا داودخان ،اسلاف شان،واز هیتلر وموسلینی الا فاشیسم "افغان ملت" وحلقه های فاسد-فاشیستی دستگاه دولتی اقای کرزی،دکتورین جدیدی رابازحمات زیاد  بدست اورده اند،میخواهند انرا بالای ملیتهای تحت استبداد به زور نیزه پاکستانی این مذدور حلقه بگوش انگلیس  بابه قدرت رساندن طالبان این گروه اجیر اجیران،بالای ملیتهای تحت استبداد،به زور تعمیل نمایند.

اگرما فاشیسم را بسیار کوته ومختصر هم تعریف نمائیم،به کنه نیات درونی خشونت امیز اقای تره کیی سائیر حلقات رهبری فاشیستی که در صدد پشتونیزه سازی و(یک قومسازی افغانستان.ا؟)که شب وروزبی  تب وتابانه ومذبوهانه،تلاش دارند.وازبالای جویهای خون ومیتهای خونین ملیونها انسان غیر همتبار خود می خواهند با بسیار بی اعتنائی عبورنمایند،بخوبی میتوان پی برد.

  تعریف فاشیسم،یعنی بر ترجوئی بوده،برتر جوئیهای قومی،زبانی،نژادی،ومذهبی ودر سائیرعرصه های دیگر خود بزرگ بینی را میرساند ومنحیث یک پدیدۀ نو در المان به رهبری ردوف هیتلر ودر اطالیا برهبری موسیلینی و همچنان در هسپانیا در مراحل رشد سر مایداری ظهور نمود،تا انوقت هیچکس در بارۀ فاشیسم چیزی نمیدانستند ودر خیال خود هم نمی اوردند.فاشیسم کاملا جدا از فلسفۀ سرمایه داری وفلسفۀ کارگری(جهان بینی علمی)ظهور نمود وبر ضد ان قرار گرفت واز بر لن تا مسکو،جان ملیونهاانسانرا گرفت کله منارها ساخت واز کوره های ادمسوزی ان مو دربدن انسان راست میگردد؛ملیونها کتاب وکتاب خانه وتأسیسات را طعمۀ اتش نمود که تأریخها از ان گواهی میدهند.ا؟-وبمثابۀ تراوش مغز بیروکراتهای  برتر جوی ظهور نموده،وضدیت با طبقۀ کار گر از لحاظ موقف اجتماعی وتعصب با ان.وضدیت با سر مایه داری نظر به فن اداری وتولیدی ومغز متفکر عرصه های رشد ونیازمندی به ان منحیث یک پدیدۀ برتر جوئی عرض اندام کرد.وسرمایه داری را"خادم عقل وفن خویش میدانست"و به حیث یک عقدۀ بزرگ نژادی وارد فلسفه گردید،وبافلسفۀفاشیسم بالاخره برعلیه هردو فلسفه ،یعنی سرمایداری وطبقۀ کارگر قرار گرفت.وبرای سرکوبی مخالفین اندیشۀ فاشیستی وتحمیل"نژادبزرگ"و"ملت بزرگ"بر تمامی نهاد ها وعرصه ها درجهان داخل جنگ ومبارزه گردیده وبرای حاکمیت فاشیسم ایدئو لوژیک،حزب نازی را بوجوداورد.-و(-2)وفاشیسم که بر ای پیشبرد اهداف خود که به لشکر ومهمات ضرورت داشت ،برای سر کوبی سائیر ملیتها سیاست(ملیتاریستی را)بمثابۀ پایۀ اساسی دولت ووسیلۀ سرکوبگری،به بیرحمانه ترین شکل ان تعقیب نمودو ،(فاشیسم،ملیتاریسم وخشونت)،به لازم وملزوم یکدیگرمبدل گردید.وبویژه(فاشیسم  ملیتاریستی،با خشونت وتندروی،درماسک وجامۀ اسلام افراطی)،درجامعۀ سنتی-قبیلوی وخرافی چون افغانستان،اززمان احمدخان ابدالی وامیرعبدالرحمان خان که کاربرد سیستماتیک ایدوئولوژیکی ان اصلا در  زمان داودخان اساس گذاری گردید.واامروزفلسفۀنژاد پرستی وبرترجوئی درتحت حمایۀ اجانب،بدون تأمل وبا دست بازوکاملأ خون سر دانه در این جامعۀخرافی سنتی-قبیلوی براه انداخته میشود.واگردرنهاد "سیاسی فاشیسم سنتی رشد میگیرد واین فاشیسم ازطریق فرهنگ ملیتاریستی صاحب زیربنای اجتماعی  میشود،نهاد دینی نیزبشکل عظمت طلبی دینی تبارزمیکند،یعنی فاشیسم حاکم باید درسیمای مذهب ان نیز تجلی نماید."(3)

 فاشیسم در برخی موارد داد از ازادی،دموکراسی وعدالت  برای اغوای مردم میزند،اما درعملکردهای  خودمطلقأ برترجویانه وکینه توزانه است.وبه مقابل واژۀ(عدالت)سخت حساسیت دارد.وباعدالت هیچگاه سازگارنیست.وملیتهای تحت ستم وقتیکه داد از حق وعدالت میزنند،باشمشیر خونین فاشیسم روبرو میگردند.ا؟چنانچه اغای تره کی پیش از پیش هوشدار داد که قانون خودرا به میل واختیار خود میسازد.ا؟-"واردشدن فاشیسم فلسفی به عنوان یک الگوی مدرن حکم روائی استبدادی ناشی از همین حساسیتهای برتر جوئی سنتی بوده که،طرفداراین قشر طرفدار تحول نیزبودند،اما نه تحولیکه منجربه وارد شدن نهاد های دموکراتیک وعدالت اجتماعی وملی داخل قانون اساسی کشورگردد،بل این تحول را در بازسازی پالیسیهای سیاسی برای تطبیق استبداد،مطابق به خواستها ونیازهای جهان میدیدند..".(4)

درافغانستان به شکل علنی،باایجاد گروهی بنام"افغان ملت"دردورۀ دهۀ دموکراسی تاجدار.ا؟ طائیفۀ سلطنتی،بخاطرجلوگیری ازرشد احزاب مترقی وملی،وتغیر اذهان پاک مردم وجامعۀ روشنفکری وجوانان بسوی حس نژادپرستی،قوم پرستی وبر ترجوئی زبانی ودامن زدن به نفاق ملی ایجاد وتشکیل گردید.وازحمایت غیر مستقیم سلطنت فاشیستی نیزبرخورداربود.وازطریق جریدۀ رسمی بنام گروه  خود"افغان ملت"نشرات مینمود،و ابتدا تحت رهبری رئیس بلدیِۀ  یا شاروال کابل بنام غلام محمد مشهور به "پاپا،تحصیل یافتۀ المان که درعین زمان خانم المانی نیز داشت،فعالیت مینمود.که بعدأ ظاهرا به سه گروپ(افغان ملت،تحت رهبری "پاپا"وافغان،تحت رهبری"حداد"و"ملت"تحت رهبری فدامحمد فدائی)منشعب  وبا نشرات جدا گانه به نامهای گرو های مربوطۀ خود ،فعالیت مینمودند.که بالاخره در زمان اقای حامد کرزی درتحت رهبری " انورالحق احدی"وحلقۀ معلومالحالش به قدرت رسانیده شد.ا؟ که اصلا  با شعار فاشیستی"داپشتونستان زموژ.ا؟"عملا به بیداری  خلق پشتون با حس برتر جوئی وتشکل انها وتقویِۀ افغان نازی"افغان ملت"باپیاده نمودن ایدئولوژی سیاسی ان،حس بر تر جوئی را در بین جامعِۀ پشتون    تقویت میکرد،وازسوی دیگر،بااین شعارخود "برای استرداد سر زمینهای ازدست رفته روحیۀ ملی رانیز اقناع مینمود . وطرح مسئلۀ پشتونستان در داخاخل افغانستان بشکلی صورت میگرفت که  موجب تقویت مواضع مستبدین ومحافل حاکمۀ مسلط میشد وهمچنان گسترش چنین گرائیشهای نا سالم وتنگ نظرانه وتعقیب سیاست تبعیض در بین خلقهای افغانستان  ستم ملی واجتماعی تشدید میشد وشور وشوق انقلابی اقلیتهای ملی ومذهبی درمقابل جنبشهای انقلابی خلق پشتونخافروکش میکردوبر ضد نهضت ملی خلق بلوچ وپشتون ان خط مرزی استعماری دیو رند گرائیش می یافت...(5) امروز این همه بحران وفجائیع راکه در کشور به بار اورده است،نتیجِۀ همین اعمال    وشگردهای فاشیستی  است  که تا حال درجریان است.ا؟-که،به اتکا به این اسناد تاریخی اسلاف خود وبه حمایۀ حامیان بین المللی ان وتجزیۀ افغانستان که توسط سفیرایالات متحده دوهفته قبل در هند اعلان گردید، اغای تره کی ازطریق رادیو"بی-بی-سی-"شعار داد که،"افغانستان جای پشتونها،یک قوم زور است سائیر ملتها یا تابع شوند ویا از وطن بزور بیرون رانده شوند.ا(6)-وبافهم اینکه پشتونهای پاکستانی نمیخواهند به افغانستان ویرانه وعقب گذاشته شده ملحق گردند،البته نقش عمده را دراین عقبمانی وویرانی وزمین سوخته؛پاکستان این دشمن دیرینه ومکار افغانستان،در طول تأریخ به عهده داشته است،تا افغا نستانرا نابود وبه اخرین سطح نازل عقبمانی وویرانی و محتاج به خود بسازد،که،تا پشتونهای پاکستانی روزی به افغانستان علاقه پیدا نکنند وبرعکس پا کستان که از خون همین پشتونهای هر دوطرف مرزدیورند با ایجاد پناه گاه ها وپایگاه های تروریستی وتربیه وتسلح نظامی وبا اخذ کمکهای سر شار وباد  اورده حامیان،خود را اباد وشگوفان ساخت،وطوری زمینه سازی نمودکه بایدپشتونهای مناطق پشتون نشین افغانستان علائیق وتمائیل مدغم شدن با پشتونهای پاکستانرا احساس نمایند،یعنی پاکستانرا نسب به  افغانستان؛بهتر ارامتر،وارامتر وراحت تربه خود انتخاب نمایند.ا؟واما سوال اساسی در اینجاست که،پاکستان برای اقلیتهای پشتون خواه وبلوچهای انسوی مرز،چه حق وحقوق برای شان قایل شده است که،به پشتونهای افغانستان قائیل میگردد.ا؟پاکستان هیچگاه دوست پشتونها شده نمیتواند ودر طول تاریخ نبوده است وبا همۀ مردم دشمنی دارد.دوستی پاکستان غرض الود است وبخاطر منفعت خود از همه چیز خود میگزرد.ا؟پاکستان دوست چوبهای چهارتراش درجه یک درجهان جنوبی وکنرا،سنگهای رخام هلمند که در جهان میتوان گفت در جه اول است،عشق دلباختۀ تریاک وهروئین درجه یک در جهان،عاشق ودوست طلا،مس عینک ،ذغال سنگ،نفت وگاز شمال ولعل ویاقوت ولاجورد  بدخشان است.ا؟بل ،خطرناکترین دشمن سوگند خوردۀمردم افغانستان است.اودوست پامال سازی کابل وصفحات شمال ومناطق مرکزی،شمال شرق وشمال غرب،تجوز وغارت وقتل وقتال ونسلکشی توسط  طالبان اجیر خود بوده وبالاخره راه خودرا بسوی اسیای میانه باید صاف بسازد وبه چاه های نفت وگاز  اسلامگراسیای میانه وصدوراسلامگرائی افراطی الا چچنیا واذربیجان میباشد که،سالهاست دراین خواب وخیال است.وپشتونها را دراین اهداف توسعه طلابانۀ شوم فاشیستی خود بهترین هیزم این جنگها در نظر  گرفته است.ا؟وروی این اهداف شوم فاشیستی برترجویان شعار عبدالرحمن خانی رامعیاراساسی اهداف استراتژیکی فاشیستی خود قرارداده است که با نیات بر تر جویانۀ فاشیستی شعار میدهد که:هر کس از افغانستان است افغان است.

دراینجا بوضاحت دیده میشود که پیروان این شعار،عملا وبصورت واضح وشفاف در جهت نفی وحذف  سائیر ملیتا رقرا رگرفته وجمعۀ خویشرا بسوی مقوله های انسانی واجتماعی ورشد وتکامل وتولید بکلی می بندند.یعنی نظام تک قومی که به قیمت خون ملیونها انسان تشکیل گردد،جزاینکه وحشت بربریت در برابر فرهنگ ومدنیت وتمدن،تولید وتکامل،منحیث یک نظام فاسد خرافی قبیلوی عقبگرا،بایک قبضه ریش چرکی تنبان هشت متره وباپیراهن دراز تا بجلک پا،که مود و جزءفرهنگ سرزمین داغ وگر ما کشتۀ ریگی که جزفرهگ  مردم اعراب است نه فر هنگ افغانی .ا؟که بیش ازان چیزی در مخیله ندارکه ،شعورورهبری وتصامیم شرعی دینی وهمه کرداروگفتارو فرمان انرا ازروی ان سنجش ودرجامعه بسیج مینماید.

ونکه امیر عبدالرحمن چه تأریخ روشن وچه خدمتی به این مملکت انجام داده وچه افتخاراتی دارد،جز فروش اک این کشور،جاسوسی به روس وانگلیس وخیانتهای بزرگ؛یک پاینت مثبت وافتخار امیزندارد که کسی یاد اوری نماید؛جز اینکه از اهداف وپلانها شوم فاشیستی این مزدر انگلیس،از شعارها واندیشه های فشیستی ان تا کنون افتخارانه استفاده واز ان بسوی اندیشه  های برترجوئی بهره میبرند وبا سکوت وخامو شی  درصدد تطبیق پلانها وشعارهای فاشیستی برای نابودی وتجزیۀ افغا نستان هستند.

 

به مصداق هرفهای بالا،ازروی برخی اعمال فاشیستی امیر عبدالرحمان در دوران زمامداری اش پرده برمیداریم که امروز به شعاروسر مشق حیات سیاسی برتر جویان قبیلوی قرار گرفته است. امیر عبدالرحمان درکتاب خویش بنام(تاج التواریخ)صفات"افاغنه"و"افغان"رادربرابر "لشکراوزبیکیه"و"لشکر بدخشانی"ها  استعمال مینماید،اومینویسد"محمد امین خان در رفع اختشاش ساعی بود،نوشت که به جهت دفاع(15   هزار)خانوار دشمن بدخشانی لشکرمکفی ندارم.(7))--دراینجا تفاوتیکه با دوران"امیر"واغای"تره کی ، "موجوداست انست که اغای تره کی،مطمئن است که لشکروحشی فراوان وکافی از اجیران پاکستانیرا بنام طالبان در عقب خود دارد.ا؟لذا،بسیار خون سردانه وبا بی اعتنائی کامل شعاربیرون کشیدن  ملیتهای تحت  استبداد  غیر پشتون را به زورشمشیر کهنه وزنگ زدۀ انگلیس وبه حمایۀقوای نظامی پاکستان برهبری ای-اس-ای دستگاه جهنمی ان،میتواند از بالای نعش ملیونی وطوفان خون ملیتهای تحت  استبدادبه راحت عبور نماید.ا؟-واین خدمت ننگین تأریخی مانند اسلاف خود،احمد شاه عبدالی  امیر""ونادر غدار"وداود مستبد وغیره رادرعمل پیاده نماید.اا"میر"جنایت کار،برای نابودی"هزاره"فرمان   صادرمینماید که،":سعی دارند دراتمام کار ان طائیفۀ نابکار"هزاره"کوشیده،نگذارند که نامی ازان باقی  بماند.."(8)ودراینجا دیده میشود که بین نیات پلیدوشوم نسلکشی"امیر"بادستوروشعار ونسلکشی استاذ تره کی چندان تفاوتی ندارد،شایداز لحاظ فاصلۀ زمانی ودر چهرۀ استاذی زیر پوشش نیکتائی وبا مدزمانه ونرخ روزکنونی کمی تفاوت داشته باشد.ا؟ورنه دستور نسلکشی وبیرون راندن،یک شعار،یک نیت ویک پلان شوم فاشیستی است که،سراسر از ان بوی خون می اید.

دراین جا نیز به وضاحت دیده میشود که،امیر عبدالرحمن اتمام سازی کار"هزاره"راشعار میدهد،اما اغای روستا تره کی مغز متفکربرترجوی قبیلوی بادکتورین تکامل یافتۀ خود،دراین قرن بیست ویکم م-تمامی ملیتهای غیر پشتونرا ازوطن ابائی واجدادی شان،بزور بیرون بکشد ومیگوید،هرقومیکه زورباشد وبیشترگردن زند واستخوان شکند وکله منارسازد،میدان را برده است وطن ازان اوست.ا؟،ویابه قول نویسنده،شاعر وطنز وداستان نویس معروف"کریم میثاق"درزمانیکه تحت توقیف قرار داشتیم مقابل وطنجار گفته بود:"دراین جامعۀقبیلوی اگر (صوته)چوب به دست هرکه افتید تا اخر میکوبد .واستخوان شکنی میکند تا که دل خودرا یخ کند...ا؟" یعنی درجامعۀ قبیلوی وقبیله سالاری هر که بیشتر(لشکر وشمشیر.ا؟)تهیه نمود،هرقدر توانست قتل عام ونسلکشی کرد وهرقدرتوانست غارت وچپاول ودزدی نمود،او صاحب همه چیز است،یعنی ، اگربیوطن وبی هویت هم باشد ،صاحب وطن وهویت میگردد،مرجع قدرت،مرجع همه نوع صلاحیت ومرجع حلال مشکلات،مرجع قدسیت وپرستش وسایه خدا، ومرجع قضا وقانون،ومرجع استبداد وستم ومرجع محور برترجوئی که،خلاصه این زمامدارجلاد ظالم و بی رهم گویا ،به ناف زمین مبدل میگردد وتمامی نهاد واهرامها وزیر بناها بایدتابع عام وتام این سلطان جبار ویا زمامدار جاهل گردد.ا؟که دستورهای اقای تره کی نیز ازهمین دسته فرامین سران قبایلی است که بهترین نمونۀ از جامعۀ قبله سالاری فاشیستی-ملیتاریستی رابما معرفی مینماید.یعنی جامعۀقبیلوی وقبیله سالاری سراسر جامعۀ جنگ وخصومت جامعۀ متخاصم ودشمن یک دیگر،جامعۀ انتقام گیروجامعۀبغض وکینه،جامۀ استبداد پزیر ومستبد کش ویک جامعۀ شکر گذار وتسلیم وبی نقش درسر نوشت خود بوده وبرضد تمدن وتولید وتکامل وضد مردم سالاری وازادی ودموکراسی وعدالت اجتماعی بوده است.ا؟ویک جامعۀعقبگرا،پوسیده وفاشیست زده وملیتاریستی که زمامدارش مرجع همه قدرت وهمه فساد وشرارت وبرتر جوئی بوده است.

در مورد سکتاریسم خود "امیر"توجه کنید که میگوید"قندهارخونوادۀ سلطنتی افغانستان میباشد"(9)که هیچ سکتاریست درتأریخ سکتاریستها چنین تعصب امیز مطرح نکرده است..ا؟دراین جا بوضاحت دیده میشودکه ،سکتاریسم "امیر"چنان تنگنظرانه وسمتگرایانه ومنطقه گراینه وبرترجویانه وجامد قبیلوی است که بااین اندیشۀ خود اگر دستش برسد،شاید افغانستانرادربدل قندهار میخواسته به فروش رساند.ا؟ یعنی در اینجا به این نتیجه میرسیم که(سکتاریسم،شئونیسم عظمت طلب وملیتاریسم ودین خرافی قبیلوی چون "شریعت خاص طالبانی.ا؟"پایه ها ونهاد های مستحکم بنیاد فاشیسم را میسازند.)و یکی از روشهای سرکوگری فاشیسم که بویژه از دوران امیر عبدالرحمان به میراث مانده است،ترساندن ووحشت ودهشت انداختن در بین مردم وباختن روحیه رزمی مردم از طریق کشتارهای دستجمعی ونسلکشیها وکله منارسازی ها بوده است.دراینجا امیرعبدالرحمن بوضاحت مینویسد که ":حکم دادم مناری از سر های  دشمن ساختند تابقیه دشمن خائیف شوند."-(10)واقای روستا تره کی باداشتن اندیشۀ دوصد سال قبل  فاشیستی خود به مود روز با برداشت تجاربی ازکله منارسازی احمد شاه ابدالی وامیرعبدالرحمن ودیگر اسلاف پیشینۀ خود،پیش از پیش شاید ملیتهای تحت استبداد را در مجموع برای انکه ترسانده وانها را به  اصطلاح خائیف ساخته باشد چنین اخطاریه را صادر نموده است.اما اصطلاح عام مردم ماست که  میگویند"هزاره هم خدا دارد.ا.ا"اگر درعقب تو طالب وای-اس-ای پاکستان وسائر حامیان   قرار داشته باشد،این ملیتهای تحت استبداد نیز از خود خدادارند توکل ایشا ن بخداست ونیروی شان بسته به همبستگی ایشان است.-

عام بودن پدیدۀ قتل وغارت ودزدی وچور وچپاول در جامعِۀ قبیلوی،از رفتار های امرا وپادشاهان وسلاطین ان اگاهانه نهادینه شده ومعمول گردیده است،که بگونۀمثال درجنگ امیر عبدارحمن با امیرشیر علی خان تقریبا با (50هزار)سپاهی کشته ویا زخمی بجامیماند(11)که امیر عبدالرحمن دربدل به کشته دادن 50 هزار سپاهی در مدت سه روز تمام خزانه وااموال امیر شیر علی خانرا غارت نموده است؛که این مهارت دزدی وغارت وقتلهای عام "امیر"که خودرا باصطلاح فرستادۀ خدا هم میداندومیگوید که مرا خداوند"به خدمت این جامعه وبه به خدمت خودش خلق نموده است."(12)واین مطلب واضح میسازد که  "" ا"میر"بااستفادۀا"بزاردینی" وزیر پوشش "سایۀ خدا" در جامعۀ سنتی-قبیلوی،فاشیسم سنتی واستبداد،  غارت وقتل ودزدیرا،رائیج میسازد،تاکی این جامعه متقابلا ازیک دزد وقاتل وغارتگر،بنام سایۀ خدا حمایت نماید.ا؟واز جانبی،قربانی شدن 50 هزارسپاهی که به هزاران هزار خانوار دیگر این جامعه تعلق میگیرد،به خاطرپرشدن خزانۀ شخصی امیر هزاران هزار سپاهی دیگریرا، اگر قربان کند اشکالی ندارد،زیرا "انسان نزد امیر به"شش پلی"هم ارزش ندارد.ا؟واما"امیر"بازهم بیگناه است وشعار ان دینی است وعادل وبه اصطلاح فرستادۀخداست وباید رعیت از اواطاعت نیز نماید.ا؟که از روی این تاریخ میتوان ماهیت  جامعۀقبیلوی وقبیله سالاری وپیروان شان وبرتر جویان قبیلوی شان ودنباله روان شان که،سنگ دفاع برسینه میکوبند،باید شناخت وازروی شان پرده بر داشت. یعنی سپاهیان "امیر"واحمد شاه درانی که به اختیاروارادت خوداین سپاهی وعساکررا به خودبه منظور قتل وغارت جمع اوری نموده وتربیت میدادند.جزمقولۀ قتل وغارت،دیگراندیشۀ دربارۀ تولید،اقتصاد وانکشاف جامعه در مخیله نداشته اند.وازجانب دیگرهر قدرکه عساکروسپاهیان قتل عام شوند،جای شان خالی نمیماند،توسط این امیران خون اشام غارتگرفورا جلب وپر میگردیده است.به این ارتباط امیربه نمایندۀ انگلیس میگوید:"تلفات جانی اهمیت ندارد،زیرا در افغانستان افسر وافراد به قدر کافی داریم..".(13)

  امیر،همزمان؛هم قتل وهم نسلکشی وهم غارت وچپاول رابه دستورشعارهای روز خودقرار میدهد.وامیر میگوید:"ودرانواع قتل وغارت وتاراج مضا عقه ندارید.."(14)و

  وقتی نائب السلطنِۀ امیرحبیب الله بتواند(7هزارروپیۀ)خویشرا ازطریق حوالۀ روغن به مردم بهسود،حداقل به(210هزارروپیه)تبدیل کند،رروشن است که غارتهای دیگر از این گونه توسط سربازان،باعث میگردد که شیرحتی در پستان خران جوامع دیگرنیزبخشکد.."

 

شعار ودستور اقای تره کی در گردی میزی که هفتۀ قبل از طریق رادیو(بی-بی-سی-)زبان گویای انگلیس  ترتیب یافته بود ازطریق سایت وزین اریائی به نشر رسیده است که باعث انزجار ونگرانی تمامی ملیتهای  تحت استبداددر داخل وخارج افغانستان گردیده است،وحتی اشفته حالی پشتونهای ترقیخواه ووطنپرست که ضد اندیششۀ فاسد فاشیستی ،وای-اس-ای-پاکستان،انتلیجینت سر ویس انگلیس وسائیرشبکه های جهنمی غرب شرق هستند،از چند نگاه قابل توجه است:نسخت--ازاحاظ دینی ومذهبی ومطابق ایات قرانی،تعصبات قومی ونژادی وزبانی  ودامن زدن به ان،کاملابا شعائیر مقدس ان مباینت داشته،جنایت افرین است.--دوم:-بهم انداختن یک قوم علی قوم ویا اقوام دیگر ودستور بیرون راندن ملیتهای تحت استبدادرا بزورلشکرو شمشیر،ازوطن بومی وابائی شان،طبعا ازراه خونریزی های مجدد وظالمانۀ فاشیستی طراز اسلاف ان وشعلورساختن دوبارۀ نفاق ونزاعهای ملی باالهام از قتل عامها کله منار سازی ها  ونسلکشیهای فاشیستی زمامدران پیشینه جامعۀقبیلوی خود تا کنون که اندیشۀ برتر جوئیهای همه در واپسین تحلیل ازیک گریبان بیرون می اید ونزد مر دم مشروعیت نیز نداشته اند وندارند،مطلقأ یک عمل جنایت کارانه واگاهانه وماجرا جویانه وبرای تحریک ملیتها تحت استبداد وبی ثبات سازی بیشتر اوضاع وبمثابۀ یک خطربزرگ وتحدیدامیز برای استقلال وتمامیت ارضی وتجزیۀ افغانستان بوده ،تمامی ارگانهای حقوقی وقانونی ،پارالمان وکمسیونهای حقوق بشر وسازمانهای حقوق بشر ملی وبین المللی وجامعۀ  جهانی را بخود جدا متوجه خواهد ساخت وافغانستان ومنطقه وجهانرا جدا تحدید مینماید مقابل ان بی اعتنا بی تفاوت باقی نخواهند ماند،وباید از احیا وزنده شدن طراز فاشیسم هیتلری که امروزبا تیروریسم  وحشی ودرجامۀ اسلام افراطی میخواهند در بستر کورسنتی جامعه نهادینه سازند به هر ذریعۀ ممکن جلو ان جدا گرفته شود.ا وقبل از انکه افانستان به تجزیه مواجه ساخته شود،باید با براه انداختن انتخابات پارالمانی ر فدرالی درمنا طیقی که فعلا مساعد است چه به شکل ایالتها وچه به اساس سیتم ارضی به ذونها به شکل امتحانی تشکیل انرا براه انداخته وبه همچومناطیقیکه ازاد میگرد براساس قانون اساسی فدرال که قبل از همه باید ازطریق پارالمان پاس گردد روی دست گرفته شود وان کمکهای بیحساب می اید وبیحساب میرود باید برولات نوتأسیس فدرالی برای بازسازیها ان کمکهابا ید موئثر ومفید وقابل لمس اختصاص   یابدومصارف واجراات ان درتحت کنترول جدی ازطریق پارلمان افغانستان قرارگیرد وهرایالت ویا ولایت درتحت قیمومیت کشورهای کمک دهنده قرارگیرد. زیرا حاکمیتهای انحصاری مرکزی درطول تأریخ نتوانسته ان  موفقیت خودرا ثابت بسازند وهمیشه ناکام بوده اند رئیس دولت از پایتخت خود که زیر ریشش قرار دارد،خبرنداردکه  چه می گزرد،چه رسد به ولایات ان.ا؟ معضلۀ عمدۀ افغانستان مسئلۀ مل وقومی است که کلیه ای مسائیل وقضایا وبحرانات را تحت شعا ع قرار داده است که میتوان برای بیرون رفت ازان بخاطر  جلوگیری ازتجزیه وایجاد وحدت ملی وسهیم ساختن نمایندگان شائیستۀ تمامی ملیتهای تحت استبداد در نظام فدرالی،ازطریق سهم  عادلا نه  در قدرت سیاسی وتقسیم قدرت سیاسی انصاری یک قومی مرکزی به ولایات ،از دیادصلاحیتها ومسئلیتهای بیشتر ولایات بخا  طرگرفتن نقش فعال توده ها در قدرت وادارۀ دولتی بصورت عادلانه وبخاطر دفاع ازدموکراسی نیمبند وشکننده بدست رژیم فاسد فاشیستی ورشد ان بنفع توده ها ، جدا مهم بوده ودر شرائیط کنونی کشور در محراق توجه قرار داده شود.ا.ا درغیر ان به اثرتحریکات فاشیتی د اخلی وبه حمایۀپاکستان وای-اس-ای وبااوردن طالبان به مفهوم تجزیۀ ان.ا؟  افغانستا ن ازدست میرود ونام ان درنقشۀ دنیا نخوا هد ماند.

سوم:-ارتباطات این پدیده های نو ظهور،چون لک بخشیهای سفیر ایالات متحده در دهلی جدید وتقسیم " ان بجنوب "پشتون نشین "وشمال ان"غیر پشتون"وتسلیم مناطق پشتون نشین به اجیران پاکستانی بنام  طبان ،ازیکطرف،وافشای (91هزار)اسناد محرم درمورد مداخلات امورداخلی افغانستان ازطرف پاکستان و  حا میان.وبه تعقیب ان تشکیل گردی میز(بی-بی-سی)زبان گویای انگلیس.وافزون بران برخی     یدئولوگهای فاشیستی وبرتر جویان قبیلوی ودنبله روان ان  وطالبا ن نیکتائی دار بعضی از واژه ها وکلمات ماجرا جویانه وتحریک امیزی را،چون با استفاده ازنام"افغان"ویا"هرکس که از افغانستان است افغان است.ا؟"بصورت عمدی بشکل تعص امیز ان،یعنی با حذف سائیر ملیتهای تحت استبدا که اصولا  درتحت سارت یک قوم ودرتارجولای فاشیسم قبیلوی قرار گرفته وبر ضد عدالت وازدی ودمو کراسی وغلامی قبیله        سالاران برترجوی ومتعصب را بپذیرند.که همۀ این پدیده ها بصورت اورگانیک وزنجیروار وقانون مند،با هم در ارتباط مطا لعه گردد،مارا به این نتیجه میرساند که درعین زمان وقوع پیدر پی حوادث وظهور پی در پی پدیده های مشابه به یکدیگر ازمدیای داخلی وبیرون مرزی،نمو دار انست که بادستهای خارجی وداخلی بروی یک پلان منظم برای تجزیۀ افغنستان کاربرد عملی داشته است واین توطئیه ودسیسه برای جزیۀ افغانستان تازه امروز نبوده ،بل،از صدسال به این طرف ازطیق عمال انکلیس،پاکستان انگریزی ادامه داشته است.

سوم:--بااین شعار ونظریات ما جرا جویانه وتحریک امیزبرتر جویانۀ اقای تره کی،که یک اهانت وتوهین وتحقیر بزرگ برای ملیتهای تحت استبداد نموده است،باید معذرت بخواهد وباید بداند که:

 نخست:- هیچ قوم هاضر نیست نی بهرضا ونی به زور  اسارت یک قوم دیگر را بپزیرد.درزیر اسارت وغلامی  قرار بگیرد.روزی اگرتمامی اقوام باهم متحد شوند وقدرت سیاسی را ازهمتبار جناب عالی اغای تره کی به شکل دمو کراتیک بگیرند واحیا نأ به اساس نیت شما عله  همتبار شمشیر بکشند شعار بد هند بروید به کوهای سلیمان حتی خارج از وطن نی.ا-ایا موقف وطرز برخور واندیشۀ شما در مقابل این واکنش چگو نه خواهد بود؟ دراینج مثلی است کگفته اند"اول یک سوزن بجان خود بخلان ،بعدأ اگر درد احساس  نمو دی،شمشیرت را به قلب من فروببر.ا؟فرهنگ شمشیر فرهنگ قبیلویست،با فرهنگ مدنی بسیار فاصله است.

ثانیأ:-هیچ یک قوم دعوای اکثریت کرده نمیتواند،چونکه نفوس شمای به شکل واقعی ان صورت نگرفته،لذا هیچ قوم به تنهائی نمیتواند 50درصد راتکمیل نماید."

چهارم:-فاشیسم به ذات خود نفرت افرین است،واگر به لباس وجامۀ اسلام افراطی دراید،با استفاده از ابزار دینی،که در جامعۀ سنتی-قبیلوی،تمامی نهاد ها واهرامهارا،در همه عرصه های زنده گی سیاسی،اقتصادی،اجتماعی وفرهنگی،درتحت تأثیر خود در اورده است،هجوم ان نیز وحشت انگیز وفاجعه بار خواهد بود که،تکرارویاد اوری ازتارسخها ووقائیع،از نسل کشیها ووحشی گریهای ان که به ملیونها وبه شمار نمیگنجد.که بگونۀ مثال،توسط هیتلردرجنگ دوم جهانی براه انداخته شده بود.وکورههای ادم سوزی وکله منار سازی های ان که مو دربدن انسان راست میگردد،کتابها نگاشته شده است،ومنفورتاریخ وجهان گردیده است.که دروطن ما نیز بنابر حار شدن فاشیسم سنتی-قبیلوی،وقوع همچوحوادث خونین ودلخراش نیز بعید به نظرنمیرسد.

نخستین وظائیف ومسئلیتهای که در بابرهمه قرارمیگیرد،بیشتر بدوش رهبران سیاسی،احزابوگروهای سیاسی واجتماعی گروها اتنیکی قومی،اتحادیه ها ونهاد های گونا گون سیاسی وفرهنگی بوده ؛اگر نخبه گان سیاسی،دانشمندان،پژوهشگران،حقوق دانان وصاحب نظران واهل قلم ونویسنده گان وجمیع روشنفکران ودگراندیشان خواهد بود که تا اگاهانه ومسئولانه به ذرائیع ممکن ومیسرازطریق ارتباطات تیلفونی،انترنیتی،ونشراتی وبا استفادده ازوسائیل فن اوریهای جدید تماسهای خودرا قائیم نموده زمینۀ نشستهارا درمحلات که مساعد است چه در سطح ملی یا بیرون مرزی بادرنظرداشت اهمیت موضوع وعواقب بعدی ان تنظیم نمایندا،وبا نظریات،وپیشنهادات سالم وسازنده،باطرح های مثبت والترناتیفی برای ختم بحران وبهبود وضع اینده کشور؛تبادل نظرها صورت گیرد .ازنظرصاحب این این قلم،بیموردنخواهد بود وحد اقل واکنشهای لازم ازطریق نهاد حقوقی،قانونی وجامعۀ جهانی برای جلوگیری از همچو خودسریها،یک امر لازمی پنداشته میشود.اومسکوت گذاشتن نیز نمونه تأیدومهر صحه گذاشتن به ان است..ا؟--اگردیدی که انجا راه چاه است---وگرخاموش بنشینی گناه است..

 

حسن پیمان

 

9/5/10

 

ریکردها

1377یکم:-دای فولادی-افغانستان:قلم رو استبداد-چاپ

دوم:-(همان)و

سوم:(همان)و

چهارم:-(همان)و

پنجم:-دستگیرپنشیری اکدمیسن-ظهور وزوال ح.د.خ.ا.--ج-اول ودوم-اا/جدی/1377

ششم:-سایت اریائی

 هفتم:-دای فولادی-افغانستان:قلمرواستبداد-چاپ-1377

هشتم:-فیض محمد کاتب-سراج التواریخ-ج -سوم-چاپ-1377

 نهم :-امیرعبدالرحمان خان-تاج- التواریخ چاپ-1373

دهم:-(همان)و

یازدهم:-(همان)و

دوازدهم:-(همان)و

سیزدهم:-صدیق فرهنگ-افغانستان درپنج قرن اخیر-ج-اول-چاپ جدید-1371

چهاردهم:-فیض محمد کاتب-سراج التواریخ-چاپ-1372

پانزدهم:-یادداشتها وخاطرات صاحب این قلم

حسن پیمان

 

 


بالا
 
بازگشت