حسن پیمان

 

نهادینه سازی تدر یجی دمو کراسی در روند دگر گونیهای جامعۀ قبیلوی

 

 

دربحثهای قبلی پیرامون پرابلمهای فدرالیسم؛بطورماده وار وفشرده مطالبی را درتحلیل وارزیابی گرفته بودیمکه؛اینک به (دوازدهمین)بخش ان؛پیرامون"تجزیه طلبی"،بطورایجاز میپردازیم:

 

دوازدهم:-تجزه طلبی:

 

به باوربرخی تحلیلگران وبویژه انحصارگران قدرت سیاسی رژیم مرکزی بااستفادۀ ابزاری ازواژۀ "تجزیه طلبی"برعلیه"فدرالیسم دموکراتیک ویاپارلمانی"؛باتبلیغات گسترده؛به شدت تخریب مینمایند.واین نظام مردمسالاری رابدون انکه به کدام منابع موئثق اشاره نمایند؛انراتجزیه طلبی میپندارند؛لازم است تا به این ارتباط نیز به نکات چندی بطورموئجز اشاره نمود:

الف:-برخلاف معتقدین وباورمندان که؛فدرالیسم را باعث تجزیه طلبی وپاشانی افغانستات می پندارند؛باید عرض نمودکه؛بهترین وقت تجزیه درافغانستان زمانی بودکه درسال(1992)م بعد اززوال "حاکمیت دموکراتیک"؛باید تجزیه میگردید؛زیرا؛غرب بعد ازانکه به معراج خودرسیدوبافروکش شدن جنگ سرد،افغانستان را به حال خونین واتش سوزی های ان درمیدان جنگ وفجائیع رهانمود؛والا وقوع حادثۀ فاجعه بار"یازدۀ سپتمبر2001م"؛این گروه ها وتنظیمهای تیروریستی دست پروردۀ خودرابابراه انداختن جنگهای اتنیکی؛قومی؛نژادی,مذهبی؛وزبانی ومنطقوی برای تضعیف وازبین بردن اردو وقوای مسلح منظم وتجزیه ونابودی افغانستان  مصروف ساخت.ا-وسرانجام سرنوشت افغانستا ن را بدست ای-اس-ای-این سازمان خون اشام وجهنمی استخباراتی پاکستان ودشمن درجه یک مردم افغانستان سپردند.ودشمنی وخصومت خودراتااخیر این حوادث؛با افغانستان ومردم ان ادامه دادند؛وپاکستان این پرعقده ترین وپرکینه ترین شیطان و دشمن دیرینه افغانستان که گوش به فرمان بوده وانتظارهمچوحالات را بی صبرانه میشکید ودرکمین بود از تنظیمها وجنگ سالاران دست پروردۀ خود به کمکهای غرب وعربهایک حکومت موءقتی فرمایشی ومزدور رابطورنمائیشی برای تأمین منافع خودوحامیانش درپاکستان ایجاد و به کابل صادروبالای مردم بی دفاع ما به زور تحمیل نمود.وبه دستور-ای-اس-ای-پاکستان؛گلبدین حکمتیارحاضرنشد تا نخست وزیریرا قبول نماید؛ومنحیث یک نیروی ذخیره دراینده ریزرف گردیدتا ملیتها واقوام ونژادها ومذاهب را باتوپ وراکت باهم روبروسازدوافغانستانرابه تجزیه مواجه نماید؛وبه این منظورکابل راازابتدای تشکیل دولت دست نشاندۀموئقتی؛به شدت زیرضربات کشنده ونابودکننده قرار دادوهمه هستی را بیرحمانه به اتش کشید؛وبه دستورورهبری ای-اس-ای پاکستان جنگهای خونین قومی راشعله ورنمودند.چپاول وغارت تمامی هست وبود ودارائیها وثروتهای ملی؛ازطریق کرنیلهای -ای-اس-ای-خائینانه سازماندهی ورهبری گردید.واین تنظیمهای پاکستانی با استفادۀ ابزاری ازنام"جهاد"که یک واژۀ دلچسپ ؛گیرنده واشنا به مردم متدین ومسلمان افغانستان دربرابرمها جمین استعماگرکهن بریتانیای کبیربود؛تا که توانستد نسل کشی نمودند وخون یک دیگررا چوشیدند ونوشیدند ورقص مرده های یک دیگرا به تماشا نشستند؛کله منارها ساختند واستخوان  شکنی وقبرهای دستجمعی وتجاوز به ناموس یکدیگر؛قتل وغارت وچوروچپاول نمودندکه؛نه معنی "جهاد.ا؟"راداشت ونه هم مبارزه با"کمونیسم.ا؟"بل؛انها وطنفروشی ووابستگی  ومزدوری خودرابرای اجنبی ها واقعأ درعمل به نمائیش گذاشتند.ا؟وجریان حوادث خونینی که برضد منافع ملی درجریان بود،به همگان معلوم وبسا اثار وکتابهانیزبه رشتۀ تحریردرامده است.-اما سوال اساسی دراینجا مطرح میگردد که:دران وقت وزمانیکه بعداززوال رژیم دموکراتیک سال1992م ؛افغانستان عملأ درحال"تجزیه"قرارداشت ؛وبه قوماندانسالاری وجنگ سالاری تقسیم وتجزیه گردیده بودکه؛عواقب شوم ان هنوز هم فروکش نگردیده است؛وهرمنطقه از خود قوماندان؛ازخودرهبر وقدرت دفاعی از حملات یک دیگردرسراسرافغانستان هرمنطقه بصورت جدا گانه وخودمختارگردیده وهیچگونه قانون وفرمان و مقررات ؛هدایات ودساتیررژیم مرکزی توسط این مناطق خودمختار؛پذیرفته نمیشدوبهترین وقت تجزیه بود؛که افغانستان دران وقت نیزهیچگونه همایه گربین المللی نداشت تا ازین حالت تجزیه نجات میداد؛وافزون بران پاکستان که نخستین اهداف وپلان شوم ان موضوع تجزیۀ وتضعیف افغانستان بود؛چراافغانستان تجزیه نگردید ؟ویاپاکستان مناطق پشتون نشین جنوب را به صوبه ششم ویابشکل(کانفدریشن.ا؟)هوا خواه خود ازپیکرافغانستان جدانساخت؟؛درحالیکه طالبان الا نود درصدخاک افغانستانرانیزبعدأدرتصرف خوددراورده بودند؟چرااین تنظیمهاوقوماندان سالاریهای خودمختارومستقل ازرژیم مرکزی که؛ بهترین شرائیط مساعدبرای هرگونه تجزیه والحاق ویامدغم شدن به کشورهای همسایه مساعدگردیده بود؛وابستگی ویاالحاق وادغام خودرا اعلام نکردند؟که استقلال وتمامیت ارضی کشور؛صددرصدبه خطرجدی مواجه گردیده بود؛وازجانب دیگرتحت تأثیروشعاع تبلیغات غرض الود پاکستان  و-ای-اس-ای-برترجویان ؛حلقات فاشیستی ونگارنده گان مفتن کتاب "دوهمه سقاوی.ا؟"ودنباله روان ان ؛بهانۀدیگری اورده ومیگویندکه وضع خراب است  وامنیت تأمین نیست وبویژه ؛صفحات شمال و شمالغرب وشمالشرق که از لحظ اتنیکی وقومی ،نژادی ،فرهنگی وزبانی باهم وجه مشترک دارند ؛انهارا متهم نموده میگویندبه کشورهای همسایه که درتحت نفوذشان قرار دارند؛خودراملحق مینمایند.ا؟ودرحالیکه اگرمردم ان مناطق ویاقوماندانان انها؛اهداف تجزیه طلبی را درسرمیپرورانیدند؛به کمک پاکستان؛بهترین ومساعدترین زمان تجزیۀ افغانستان بود؛بدون کدام چون وچرا وجنگ وجدل ومخالفت که تحت قوماندۀ پاکستان بودند؛بایدتجزیه ومدغم میگردیدند.ا؟واین خاک توته وپرچه شده راکه یک دهه دوام نمود؛ چراقومندان اسمعیل امر درذون غرب وهرات ؛ به ایران؛واحمدشاه مسعود امرذون شمال شرق؛به تاجکستان؛ویا عبدالعلی مزاری ویا شاخۀ  خلیلی رهبران حزب وحدت؛به ایران؛وجنرال عبدالرشیددوستم رهبرجنبش ملی اسلامی  افغانستان،قوماندان ذون شمال به اوزبیکستان؛مناطق تحت تصرف خودرابه این همسایه های همجوار؛باخودیکجا تسلیم ندادند.ا؟وحتی جنرال دوستم قراراضهارات خودش ومنابع اطلاعاتی جنبش ملی اسلامی؛شخصأبه تنهائی برای تداوی خوددراوزبیکستان مراجعه مینماید؛اماازطرف اسلام کریموف رئیس  جمهوربه شدت ردگردیده واورانمیپذیرد؛وبالاخره ناگزیربه ترکیه به تداوی صحی خودپرداخته ودوباره به وطن برگشته است.چرامناطق عمدۀ اوزبیک نشین"تورکان افغانستان"؛حداقل(جوزجان-سرپل-فاریاب-اندخوی-مزارشریف وسمنگان وسائیر صفحات شمال)رامانندشاه شجاع های دست نشانده؛دو دسته به اوزبیکستان تسلیم نداد؟.آ-ونپذیرفتن جنرال عبدالرشیددوستم توسط کریم اوف رئیس جمهوراوزبیکستان؛بذات  خودنشاندهندۀ انست که؛ولوکه اگرکسی خواسته باشد افغانستانرادودسته بمانندزمامداران پشینه وشاه شجاعهای پیشینه؛تسلیم بدهد؛انها حاظرنخواهندبود؛این مردم وجامعۀ عقب مانده وجنگ زده وویرانه وباردوش رابپذیرندکه؛این وقت نیزمساعدترین وقت تجزیۀ افغانستان بودودرحالت تجزیه قرارداشت،چراتجزیه نگردید.؟ویا کشورهای ازاین قبیل مانند ایران وغیره...که اگراغراض خاص برترجوئی وسیطره جوئی برای یک قوم سازی افغانستان؟.ا درمیان نباشد؛وابزارسازی ازان برای سرکوبی فدرالیسم درذهنیت عامه نباشد؛هیچکس ازاین واقعیت های تکذیب ناپذیرتاریخی؛انکارکرده نمیتواند.

  وازجانب دیگربه این واقعیت افتابی نیزبایدبه جرئت اعتراف نمودکه؛تجزیۀ افغانستان درطول تأریخ پراشوب خود؛ازهیچ طرف وسمت مطرح نگردیده است بلکه؛باوجوداختلا فات درونی ونفاق ملی خودکه محصول دست اندازیهای انگلیس ومزدوران ان چون پاکستان بوده؛امامردم اگاه وغیورماعلی الرغم اهداف ونیات شوم دشمنان داخلی وخارجی،متشکل ومتحدباهمه اقوام وملیتها؛ازاستقلال وتمامیت ارضی وازوطن ابائی وبومی خود بمقابل مهاجمین واشغالگران با دادن قربانیهای بیشمار،قهرمانانه وجانبازانه ومتحدانه دفاع نموده اند؛وافزون بر ان؛درحالیکه درسرزمین صفحات شمال ویا خراسان دیروز؛به مثابۀ سرحدصلح وارامی وسعادت ؛این مردم صلح دوست ما؛صداقت ووفاداری خودرا عملأ به اثبات رسانیده اند ودربرابر  دشمنان ومهاجمین همیشه سر سپرده بوده اند.ا.ا-وامابه صراحت به این واقعیت نیزاعتراف بایدکردکه؛تجزیۀ افغانستان؛با تأسف همیشه؛ازطرف جنوب وجنوب غرب وبویژه ازان سوی "خط منحوس دیورند"درطول تاریخ پرپیچ کشوریک خطرجدی بوده وهمیشه استقلال وتمامیت ارضی،امنیت وثبات؛وحدت وهمبستگی ووحدت مردم افغانستان شدیدن تحت  تهدید قرار داشته است وهمچنان قراردارد..ا-ودروازه های جنوبی وشرقی افغانستان؛همیشه بروی دشمنان؛استعمارگران،انگریزان وجهان کشایان؛تجاوزگران ومهاجمین واشغالگران وتیروریستان وعقبگرایان ونیروهای سیاه طالبا ن والقاعده وبه جاسوسان -ای-اس-ای-پاکستان؛همیشه بازبوده است.ا؟؛صلح؛ارامی وسعادت ونهضتهای مترقی ازدوران شاه امانالله مشروطه  خواه به این طرف ازاین دروازه ها همیشه با ده ها توطئیه ودسیسه وبا خون ریزیهای فراوان؛بیرون رانده شده اندوبه لانه های جاسوسی شرق وغرب مبدل گردیده است.ویگانه وسیلۀ نفاق ملی ومنازعات ملی،تجاوزوتجزیۀ افغانستان وبابراه انداختن بی اتفاقیها وایجاد تنشهای ملی وقومی،نژادی وزبانی وسمتی بین ملیتهای مختلف افغانستان؛باخونریزیهای بی حساب بسا بحرانات مزمن ومهارناپذیری راافریده است ومی افرد.--

وبویژه بجای برسمیت شناختن"خط منحوس دیورند.ا؟"که اسباب نابودی افغانستان گردیده است.برعکس ان از روزیکه شعار به اصطلاح "بی خریطه فیر""دا پختونستان زمونژ.ا؟"بدون انکه یک نقشه وپلان واهداف وبرنامۀ قبلأ تنظیم یافته وشکل عملی را داشته باشدبا شعارهای خشک وماجراجویانه وتحریک امیزکه هدف ان صرفأبرای تحقق ایدیوئولوژی فاشیستی وپیاده نمودن سیستماتیک ان مطابق به پلانهای شوم  واهداف غرض الوددشمنان در کمین نشسته مانندپاکستان؛ویابا دادن شعارهای"لروبرپشتنو.ا؟"دراشعار وسروده هاودرمشاعره هاودرمحافل تجلیل ازنام شعرا وشخصیتها؛بصورت عمدی وقصدی وتحریک   امیزوتحمیلی بالای سائیرملیتهای تحت استبداد.ویابا استفادۀابزاری ازبساواژه های نفاق افگنانه چون"لوی افغان.ا؟"ویا"افغانستان جای افغانها"(0پشتونهاست)به اشکال مختلف از طریق رسانه های جمعی ووسائیل جدید فن اوری وبویژه ازطریق اواز خوانان؛هنرمندان واستاذان هنجره طلائی وجزاب ؛بشکل گسترده ای تبلیغ وبرای تشدیدحساسیتهای خوابیدۀ جامعه غیرپشتون ترویج گردیده ومیگردد.

این تجزیه طلبی هاازطریق مشتی معامله گران فاشیست وبر ترجویان حاکم؛واز تعقیب سیاستهای تعصب امیزوترفندهای سیاسی وشوئنیستی انها ریشه میگیرد.چرااین برترجویان ومتفکرین انهاصرف استعمال"واژۀ"تجزیه طلبی.ا؟"وزورگوئی بیهودۀ"داودخانی رانشخوارنموده؛دراین باریکی های مهم ونهفته دردل تأریخ؛صادقانه وبی طرفانه وروشنفکرانه تماس نمیگیرند؟ویاد اوری کرده نمیتوانند وصرف بجان ملیتهای تحت استبدادافتیده وبا اتهامات نا رواوبدون هیچ سندموئثق ومعتبرتاریخی در یک موضعگیری خشونت امیزوجامدقبیلوی قرارگرفته؛ازچوکات فرسوده وشکنندۀقبیله سالاری خودرارهانموده نمیتوانند.ا؟ودرهرمرحلۀ تاریخی ازدوصدسال به اینطرف است که قتل عامها ونسلکشیهاوتصفیه های قومی مینمایند؛نه ازخون ناحق مردم سیرائی دارند ونه هم میتوانندبااین همه نسلکلشیها؛"افغانستان یک   قومی بسازند.ا؟ونه تاحال توانسته اندکه بااین همه قتل عامها ونسلکشیها این ملیتهای تحت استبدادراازبین ببرند ونابودکنند.واگرسده های دیگرهم به این اندیشۀ پوچ؛فاسدوکهنه ومنفورفاشیستی ومحکوم تأریخی پناه اورده؛به این شیوۀسیاسی قبیله سالاری وقوم پرستی حاکمیت غیرمشروع ضدملی  وضددموکراتیک خودادامه دهند؛جز لمیدن بالای خطوط تاریک وذهنیت کورقبیلوی ودرگیرماندن به تار جولای قبیله سالاری؛وبرگرداندن افغانستان به عصرحجر؛دیگرپی امدی ازاین تأریخ بمردم چیزی ندارند

ب-فدرالیسم یگانه وسیلۀ وحدت است:

نظام فدرالی دموکراتیک ویاپارالمانی نه تنهاباعث تجزیۀ کشورها نگردیده ونمیگردد؛بلکه؛بمثابۀ یگانه وسیلۀ وحدت وضامن همبستگی وصممیت وجوش وخروش طبیعی بین تمامی ملیتها ومردم میگردد.درتأریخ نظامهای فدرالی که تاکنون بیش از"61کشور"درجهان با نظام فدرالی به شیوه  هاوساختارهای مختلف اداره میگردندحتی فدرالیسم نوع(ریاستی بادموکراسی لبرال)نیزوسیلۀوحدت وهمبستگی کشورهای کثیرالملیت گردیده است،وا گرتجزیه میگردید؛نخست باید؛ایالات متحدۀامریکابااین کثرت(500)نژادی؛قومی زبانی وفرهنگی ورسم ورسوم گوناگون؛ادیان ومذاهب وفرهنگهای گوناگون وغنامند خود  درطول کم وبی ش سه صد(300)سال ازتشکیل فدرالیسم میگزرد؛بایدتجزیه میگردیدند.وبااین بزرگی خودباتنوع اتنیکی وفرهنگی  ازهم  پا شان میگردیدند.که امروز(50)ایالت فدرالی با همۀ این نژادها واقوام زیرچترفدرالیسم مرکزی باهم متحدگردیده اند.وموئفقانه وبه سرعت پیش میروند.ودرحالیکه حتی شرائیط سه صد سال قبل ا مریکاازشرائط امروزی افغانستان بمراتب بدتربوده است.ا؛یعنی نسبت به افغانستان به مراتب عقب مانده ترودرتسلط مناسبت برده گی وماقبل فیئودالی ودرتحت تسلط استعمارگران انگلیس وفرانسه وهسپانیه و   وغیره اشغالگران ودرحالت خانه جنگی وبه قتل وغارت ونسلکشیهابین صدها ملیت واقوام وبسا منازعات ونفاق ملی دست به گریبان بوده که باایجاد نظام فدرالی توانسته انهاراباهم متحدبسازدوازتجزیه طلبیهاوازکانفدریشن خواهان در(جنوب امریکا)جلوگیری نموده؛وحدت وهمبستگی خودراتحت رهبری(جورج واشنگتن و نخستین رئیس جمهور)امریکا بعدازکسب استقلال وازادی خودازاستعمارگران کهن ایجاد واستحکام بخشید

ویاسرزمین پهن اورهندوستان که بمثابۀ یک قارۀعظیم وکثیرالملیت،باتنوع نژادهاواقوام؛زبانها ومذاهب مختلف خودکه به ده هانوع میرسد؛زیرچترفدرالیسم باهم متحدگردیده اند؛واگرهمین نظام فدرالی نمیبود؛شاید به بسیار سادگی وبه زودی تجزیه میگردید.ا-(چرا این کشوراهای مثل امریکا ویا هندوستان ویا المان دراینجامثال داده شده است؟زیرا این کشورها کثیرالملیت ترین کشورهای جهان بوده وهم تأریخ کهن تشکیل فدرالیسم را دارند؛وازجانبی وان زمان بدترازشرائیط کنونی افغانستان بوده است.)

وبه این نکته نیزبایدتوجه نمودکه فدرالیسم؛به یکباره گی وبه یک شبه وساعقه اساساخته نشده وخلق الساعه تشکیل نمیگردد.اوتعمیرنیست که طبق ان درظرف چندماه یاسال دیگری اعمارگردد؛برای ساختن یک جامعه وانهم بااوردن تغیرات دموکراتیک؛به وقت وزمان وشرائیط خاص وبه معماران واقعی ضرورت دارد.وتاحال هیچ کشوری درجهان به ملاحظه نمیرسدکه؛باایجادوتشکیل فدرالیسم،تجزیه گردیده باشد؛واما برعکس این دیدگاه ها؛جهان بسوی فدرالیسم؛ازادیخواهی ها وبسوی دموکراسی وعدالت اجتماعی وشگوفائی فرهنگ  روی اورده وبه سرعت راه پیشرفت،انکشاف وترقی را درپیش گرفته اند.

 

ج-نبودامنیت:

 

شرائیط کنونی برابربه ذوق برترجویان وحاکمیت مرکزی بهانۀخوبی است که؛منحیث یک پرابلم در  ایجادوتشکیل فدرالیسم پارالمانی درافغانستان بکارمیبرند.وبخاطرجلوگیری ازرشددموکراسی،ترقی وعدالت  اجتماعی در بسترکورجامعۀقبیلوی به تبلیغات گستردۀ ای دست یازیده اند.ا؟درحالیکه طرح پیشنهادی فدرالیسم؛بمثابۀ یک طرح (الترناتیف دردورنمای سیاسی افغانستان)به بحث ومطالعه پیشکش گردیده  است؛نه دررژیم فاسد-فاشیستی اقای کرزی که؛ماهتأ ضددموکراتیک وضدملی است؛بنأیک رژیمیکه ساختارهای ان برپایه های ایتنیستی وتعصب امیزمتمرکزمرکزی یک قومی بنایافته باشد؛ازان  از ؟دموکراسی وترقی اجتماعی ویک نظام دموکراتیک وپارلمانی چه توقع داشت.اواین قلم درهیچ یک  ازنبشتارخوددراین شرائیط ناهنجارکنونی انرامطلق ننموده است ودرمناطقیکه صلح وثبا وارامی برقراراست نیزانراناممکن نمیداند.که دراین زمینه دربحثهای پیشینه،بیشترازده مقاله واثرازاین قلم بصورت مفصل،علی الرغم حساسیتهای نظام یک قومی مرکزی ودلبسته گان مرکزیت برترجووحسودان ان؛سلسلۀ نشرات ان تا هنوزادامه دارد؛وازجانب دیگربرخی انتقادکننده،قبل ازانکه به عنوان ومحتوای مضمون ومقاله خودراواردسازد،ازروی حسادت ویابرترجوئی عقده مندانه وباعصبانیت درمقابل فدرالیسم موضعگیری نموده وبدون هیچ دلیل ومنطق؛ وارزیابی که شاید هیچگونه معلوماتی پیرامون فدرالیسم نداشته باشد؛بااستعمال ازواژگان رکیک دورازفرهنگ واخلاق نویسنده گی؛نویسنده گان این طرح علمی ومترقی راازدیدگاه حقارت وتوهین امیز مخاطب قرارداده؛شجره خواهی مینماید.ا؟و"هوئیت ملی؛فرهنگ ووطن اصلی وبومی انرا جویا گردیده است.وغیره ..ا؟"واین شرائیط کنونی رابه"شیر" تشبه نموده برای لقمه ساختن مردم؛یک روحیۀ پاسیف وبیمناک وتسلیم پذیری وسازش را با این شرائیط ناهنجارکنونی به روح پرشورجامعه دمانیده وتلقین مینماید.ا؟واگرقرنها هم این وضع دوام نمایدوجامعه رابه تدریج وارام ارام وکشنده به اصطلاح خودش"لقمه  لقمه"سازد واگربجا نش درخت هم سبز نماید؛درزیرسایۀان بنشیند واما درعین زمان "پهلوان پنبۀ چرندوچپوله گوی سیاسی."خودرا همیشه معرفی نماید؛وبیشتربرای تعریف وتوصیف خودوگروهک خودبپردازد ونسبت به راست؛ نیروهای چپ ومترقی را بدون یک قبلۀ معین بکوبدوبااین موضعگیری ابن الوقتی وامیدبه ایندۀ تابناک طالبان.ا؟بمانندعادات گذشته اش این باردروازۀ طالبانرا دق الباب نمایدتا ازریزۀاین دسترخوان نیزچیزی را"بچیند."که بااین شارلتانیها میخواهد که؛"هم به  نعل بکوبدوهم به میخ.ا؟"درغیران؛درصورتیکه هیچنوع طرح وپیشنهاد روشن هم برای بیرون رفت ازاین بحران کشنده ومزمن نداری به جزازچندمطالب متحدالمال وبرگرفته شده ازمرامنا مۀ-"ح-د-خ-ا"ویاشاخه های ان؛چرامانع نشراندیشه های دیگران گردیده وحساسیتهای بیجای نشان میدهی؟مطبوعات ؛نشراط سایتهای انترنتی ورسانه های جمعی وازاد را؛ تو چه کاره هستی وکی هستی که ممانعت نمائی وازایشان مضحکانه هوئیت بپرسی.ا؟وبایددرموردبیرون رفت از این بحران سرطانی وکشنده دردورنمای اینده سیاسی افغانستان بجای کدخدائی وتعریف خود؛یک طرح وپیشنهادمعقولتری ارائیه کن تاتوهین وتحقیرنویسنده ها؛واین واقعیت راهمه میداند که طرحها جائیرا نمیگیرد وانچه که به اصطلاح"شیر"میخواهدهمان رامیکند. واما دست به علاشه  نشستن؛روحیۀ پسیف ؛زبونی؛ترس وبیم را دربین مردم تلقین نمودن ودرمقابل این"شیردرحال گریز"تو.

 خاموش نشستن نیزجزبزدلی وپله بینی وتوده را به تسلیم وشکرگزاری تلقین نمودن وروپوش دادن به این موضعگیری منفی وضددموکراتیک؛ویک سنگ اندازی بیهوده مفهوم دیگری را افاده نمی نماید.

 

کارهربزنیست خرمن کوفتن

کاونرمیخواهدومردکهن

------

نظربه تحولات وانکشافات اخیر؛ازواقعیت نگریهای درون جامعه وبینشهای تازۀبیرون مرزی وجامعۀ جهانی رانیزنباید کم ارزش داد.درحالیکه درهمین شرائیط کنونی نیزنظریات ودیگاه هائی موجوداست که؛نظام فدرالی پارالمانی در محیطی که شرئیط ان مساعدوامنیت ان تأمین باشد نبایدایجادوتشکیل انرا ناممکن دانست.چنانچه این نظر ازطرف انسیتوت مطالعات استراتژیک جهانی نیزبه صراحت تأئید گردید است.ازقول" جانتان مار کوس"تحلیلگرمسائیل دپلوماتیک"بی-بی-سی-"ازسخنرانی"جان چیلمن"؛رئیس این انستیتوت در جلسۀافتتاحیۀ رویدادهای سالنامۀ (2010)این انسیتوت؛اشاره به مسائیل افغانستان گفته است که باید یک نظام"فدرالی غیرمنظم"تشکیل گردد تا ازاین بحران رهائی یابد.

که این طرح اونیزمیتواند در(سه)بعد؛اهداف خودرا نهفته داشته باشد:-یکی انکه شکست قوای بین المللی رانشان میدهد تادرزیرپوشش این طرح جدید بالای ان سرپوش گذارد.که اهداف نهائی ان بازهم همان تجزیۀ افغانستان به شمال وجنوب خواهدبود. دوم:-انکه شایداشغال صفحات شمال افغانستان وایجادپایگاه های جدیدنظامی دران مناطق وایجادچالشهای تازه دربرابرکشورهای منطقه وحضورقوای نظامی بمقابل کشورهای دارندۀسلالح اتومی خواهدبود. که این طرح به اصطلاح"فدرالیسم غیر منظم"درحالیکه واضیح نیست که درارای چه ساختار سیاسی وتشکیلاتی واهدافی است؟شایداین طرح نیزیک نوع نظام انتخابی بوده ویک شکلی ازتشکیل دولت مرکزی"یونیتاری" خواهدبودکه؛بازهم بسوی شوئونیسم عظمت طلب وقومگرائی ودکتاتوری وتوتالیتاریستی سقوط مینماید که دوصدسال است جزازنسلکشی تصفیۀ قومی فسادوفجائیع وتحکیم فرهنگ حاکم وهوئیت زدائی ملیتهای تحت استبداد؛پی امددیگری به این جامعه نداشته است.

وچیلمن معتقداست که حضوردوامدارنظامی دراین کشورکمرنگ گردیده ووظائیف واهداف ان که ازبین بردن  طالبان وگروه القاعده بوده به پایان رسیده است؛که باعملی شدن این برنامه بسیاری ازسربازان ناتو میتوانندازافغانستان برایند وان تعدادی که باقیمیمانند؛میتواننددرصفحات شمال متمرکزگردندوازجنوب صرف نظرگردد؛وطالبان امکان میابندتامناطق خودرااداره نمایند؛وعملیات نظامی درصورتی میتواند انجام یابد که القاعده دوباره به این مناطق برگردد؛وعملیات تخریباتی انجام دهد.(1)امااقای "چیلمن"رئیس این انسیتوت معتبربین المللی دردونکتۀ مهم وسرنوشت سازکه درافغانستان ومنطقه؛گره میخوردبه ان اشاره ویا توضیح لازم پیرامون ان نداده است؛وان اینکه:

نخست:-بابرامدن قوای ناتووامریکا ویاایساف ازمناطق جنوب افغانستان؛حیات وممات مردمان ان مناطق وسرنوشت انها بدست طالبان؛چگونه خواهدبود؟ایاقتل وغارت؛انتقام گیریها؛چوروچپاول؛تجاوزوبه اتش کشیدن همه هست وبودجامعه ؛ستم واستبدادجدیدنوع طالبانی واستقرارنظام(سنگ سارسالاری.ا؟)زنان وبالای تمامی جامعه مستولی گردیده وخونریزیهای  مجددراجاری نخواهدساخت؟ایادراین موردچگونه ضمانتی وبویژه ازکشورپاکستان که انتظارهمچو حالات وماجراها درکمین بوده وتضمینهای بین المللی که حتی اشغال کشور به میزبانی طالبان توسط پاکستان نیزحتمی است؛ایاموجوداست؛؟درطرح شان شفاف وروشن نیست

ثانیأ:-ایادربرابرهجوم مجدد و احتمالی طالبان داخلی وطالبان پاکستانی وگروه القاعده به رهبری-ای-اس-ای-پاکستان ؛مانندسالهای(1994الا1996م)دوباره چندین برابرمجهزترومنظم ترباگروپهای ریزرف تیروریستی وجنگ جویان تازه نفس خود؛به مناطق امن وارام صفحات شمال کشور؛اگرنسلکشیها وانتقام گیریهای مجددرادران مناطق دوباره اغازنمایند؛چه تضمیناتی درزمینه وجوددارد؟-و بویژه دراینجا سوالی مطرح میگردد که ؛وقتاکه قوای بین المللی وناتوباهمه تجهیزات عصری نظامی خوددرمناطق جنوب کشورموئفقیت ان زیر سوال قرار گرفته است ؛ایا درصفحات شمال کشورکه مواضع هموار وپهن دارد وزیادکوهستانی نیست وطالبان که ازارتفاعات بلندکوه های هندو کوش وباداشتن پناگاه های مطمئن ومساعدبه جنگهای گوریلائی وهم  به جنگهای جبه ای میباشند وبه دفاع وتعرض وکمین وعقب نشینی ومحاصره؛زمینه های مساعدی دارد؛ایابه صفحات شمال کشورمیتواند موئفق گردد وصلح وارامی وثبات نسبی امروزی را دوباره برقرار نموده؛ازقتل عام ونسلکشیهای خونین طالبان؛ازتجاوز؛غارت وانتقام گیریهای مجددانهاراجلوگیری نماید؟-وازجانب دیگر؛با حضور قوای بین المللی در صفحات شمال؛ایاباعث نگرانیهای بیشترکشورهای همسایه وسائیرکشورهای پیشرفتۀ دارای قدرتهای اتمی نمیگردد؟-تا زمانیکه این سوالهاپاسخهای روشن وشفاف نداشته باشد؛بحران وفجائیع ومعضلات افغانستان انچه که تا امروزبوده بیشترازان؛فضیحتروفجیعتر خواهد گردید.

بنأ بادرنظرداشتت این تحلیلها وارزیابیهای که صورت گرفت برای بیرون رفت ازاین بحرانات مزمن سرطانی وحل کلیۀمعضلات ومشکلات وپاسخهای روشن وقانیع کننده به کلیه ای این سوالات؛افغانستان به یک نظام دموکراتیک انتخابی وپارالمانی اشدنیازدارد.که این ؛نظام فدرالی پارالمانی بوده؛ویگانه ضامن تأمین (وحدت ملی واقعی-حل دموکراتیک مسئلۀ ملی-وتهدید قدرت انحصارگرمرکزی)بوده که ازطریق انتخابات دموکراتیک پارالمانی وتقسیم قدرت سیاسی یک قومی؛راه دموکراسی ازادی وترقی وعدالت اجتماعی وپیشرفتهای سریع را برمی گزیند.ا-وسائیرنظامها ازهرشکل وساختاریکه بمیان می ایندچه(ریاستی-مختلط باتفکیک قوای ثلاثه ویا پارالمانی نوع مرکزیت وغیره)که اگرماهیت مرکزی ومطلق العنان"یونیتاری"راداراباشد؛درانصورت همچونظامها بدون چون وچرا بطرف شوئنیسم عظمتطلب؛نژادگرائی وبرتر جوئی به فسادواستبدادقبیلوی لغزیده وبلاخره به سقوط مواجه میگردد. یعنی چسپیدن به دنبال اسکلیتهای پوسیده وفرسودۀ حاکمیت لرزان ومتزلزل مرکزی که ازان صرف همین یک نام باقیمانده است؛درطول دوصدوپنجاه سال به این وطن ومردم ان چه کرده وچه داده است؛جزازکشمکشهای قومی قبیلوی؛نسلکشی وچپاول وغارت وتصفیۀ قومی؛فرهنگ زدائی وهوئیت زدائی ؛دیگرچیزمردم ماازاین تاریخ نصیب نشده اند.ا؟-پس به کدام موئفقیتها به کدام عرصۀ زنده گی،به کدام عدالت وبه کدام حق وحقوق سیاسی-اقتصادی-اجتماعی-وفرهنگی وبویژه برای سائیرملیتهای تحت استبداد؛وبه کدام افتخارات پیشینه وحالیه؛ازاین رژیمهای مطلق العنان ویکه تازمرکزی یک قومی،بی تب وتابانه دفاع به عمل می ایدوبالای ان زیادپافشاری میگردد.ا؟-وجزاینکه جامعه رابه عقبگرائی وحفظ مناسبات فرتوت قبیلوی وعشیره ای؛ضدیت بامدنیت،ازادی؛دموکراسی وعدالت اجتماعی وشعلورنگهداشتن نفاق ملی برضدوحدت ملی به نفع پاکستان و-ای-اس-ای-وسائیر دشمنان منافع افغانستان؛دیگرهیچگونه پی امدی وارمغانی ازاین رژیمهای به اصطلاح"متمرکزوقوی مرکزی.ا؟"چیزی دردست نبوده وصرف یک حدیث وافسانۀ بیش نیست؛وتمامی این تلاشهابه رنگها وچهره های مختلف محض برای حفظ وانحصار قدرت سیاسی یک قومی بوده وادامۀ حاکمیت قبیلوی وبقای استبدادبوده است وبس.

د-پرابلمهای اقتصادی:

دردگرگونیهای یک جامعه وملت سازی؛فرهنگ وهوئیت سازی وساختاریک نظام نوین وانهم به شکل فدرالی پارالمانی؛موجودیت بسا مشکلات وموانع ؛نه تنها درزمینه های اقتصادی بل؛درزمینه ها ونهاد های سیاسی،اجتماعی وفرهنگی واتنیسی وغیره یک امرحتمی بوده که دران هیچگونه شک وتردیدی   وجودندارد ومشکلات دربرگیرندۀ همه عرصه ها وحوزه هااست.بایداین مشکلاترا حل نمود؛پنجه نرم کردوبلاخره فائیق امد.ا-هرنظام باهمچوناهم اهنگی ها ونابرابری هادرهمۀ عرصه ها سردچاربوده وبدون طی این پرابلمها موئفقیت نیزناممکن است چنانچه گفته اند:"صاحب عسل کسیست که قهرزنبورراتحمل کند.."لذا،بدون شناختهای دقیق علمی وعینی وبدون داشتن قانون اساسی وپلانگذاری به اساس سیستم میتودلوژی علمی وبدون برداشتن این همه ممانعتها وسدها؛ازراه ترقی وتکامل ودموکراسی؛نمیتوان با شعارهای خشک به همچو اهداف بزرگ بمقیاس یک جامعۀعقب ماندۀ سنتی-قبیلوی به اسانی نائیل امد.

 بنأ؛باتصویب و وضع نمودن قانون اساسی فدرالی مرکزی وولایتی تمامی مسائیل ومناسبات؛وظائیف وصلاحیتها ی وشکل بهره برداریها از ثروتهای روی زمینی وزیر زمینی وسائیرعوایدودرامدهای دیگر؛بین ایالتهای فدرالی وفدرال مرکزی؛درقوانین اساسی ؛واضیح وشفاف درج میگردد؛وقوانین ولایات با قانون اساسی مرکزی،مباینت نمیداشته باشد؛استفاده وبهره برداری ثروتهای ملی زیرزمینی یاروی زمینی؛عوایدودرامدها براساس نیازها بین فدرالهای ولایات درتفاهم ومشارکت برای تقویۀ اقتصادوتولیدوعوایدیکدیگر؛براساس ایجادمناسبات مفیدمتقابل ودوستانه وبرادرانه؛بنابرتصامیم وفیصله  های پارلمان وقانون مرکزی فدرالی وایالتی حل میگردد؛وازان استفادۀ موئثرواعظمی به عمل می اید.ودراین زمینه هیچگونه تبعیض وامتیازرادربین ذونها وولایات؛به رسمیت نمی شناسد؛بل،برعلیه ان به شدت مبارزه  مینماید؛وچنان شرائیطی ایجادمیگرددکه؛اندیشه های تبعیض طلبانه تحت فشارهای قانونی وعدالت ودموکراسی فدرالی قرارگرفته؛ریشه های تبعیض درمغزواندیشه های بیماربرترجوئی به هراسم ورسمی که باشد؛ومربوط به (هرملیتی )که باشدخشک میگردد.وبه این ترتیب "ناهم اهنگی های اقتصادی ونابرابریهارا"درهمه عرصه ها وحوزه ها ونها دها واهرامها؛مرفوع میگرداند.وافزون بران این پرابلمها وفقروناتوانیها وبهره برداری ازثروتهای زیرزمینی واستخراج ان ازطریق جلب کمکهای بین المللی ودرقیمومیت گرفتن هر ایالت فدرال توسط یک ویادوکشوردوست نظربه تجارب وامکانات شان نیزمیتواند ضرورتها ونیازها رادراین ایالتهاومناطق نیاز مند تأمین وبا بازسازی ها وبااحیا وفعال سازی پروژه های پیشینه وایجادوتأسیس پروژه های جدیدوزودثمرتولیدی واقتصادی؛مشکلات و نا هم اهنگیهای این مناطق فقیروناداراقتصادی رامرفوع مینماید.ا-وازجانب دیگراین همه مصارف گزاف وبیحساب برای این جنگهای خانمان سوزوتباهکن که هزینۀ انها به ملیاردها دالرمیرسد؛باید که برای بازسازی وتعادل اقتصادی بین ایالتهای ازاد اختصاص یابد.وبویژه کشورهائی که لاف دوستی میزنند؛دراین شرائیط ناگوارودشواروویرانه وخراب؛همچو کمکها را باصداقت ودوستانه وبرادرانه باید انجام دهند.وازبازوی شکسته ومعیوب این جامعۀ جنگ زده ومصیبت دیده برداشته ودوستی خودرادرعمل ولمس کننده ثابت سازند؛درغیران از خیرشان مارا تیر؛بیشتربما شرنرسانند.ا؟؛که دست شکستۀ ما دراستین،راه نجات خودراپیدا خواهیم کرد.

دراینجالازم می افتد تابرخی نکات عمده از وظائیف وصلاحیتهای فدرال مرکزی وفدرالهای ایالتی را،مثالگونه برای روشن شدن برخی اهداف ومعلومات لازمه برای خوانندگان عزیزطورموئجزذیلأمیتوان نام برد

الف-مرکزی:-

درواقعیت امر،حاکمیت مرکزی درنظام فدرالی دموکراتیک؛دارای قدرت وصلاحیتهای مهم واما نسبتأمحدودتری،بمقایسۀ هجم کارهای اجرائیوی ومصروف کننده درایالاتها انجام میبابد؛که مهم ترین انها،عبارت انداز:چاپ نمودن پول؛اعلان جنگ به فیصله وتصمیم پارلمان؛تهیه وتدارک فوق العاده نظامی ودفاع ازاستقلال وتمامیت ارضی؛امضائی قراردادهاومعاهدات بین المللی وغیره مسائیل عمدۀ سیاسی واقتصادی ملی وبین المللی که دارای اهمیت فو قالعاده وسراسرکشورباشد؛تشکیل میدهد.وباانهم نوع صلاحیت ووظائیف بستگی داردبه نوع فدرالی و ساختارهای سیاسی وتشکیلاتی -اداری واجرائی ولایات  ونیازهای مبرم ان.که؛اگربشکل خودگردانی وخوداردیت تشکیل یابد؛میتواند ازخودکابینه ونخست وزیرجداگانه داشته باشد؛وصدراعظم ان میتواند عین وظائیف نخست وزیرمرکزی رادرایالات مربوطۀ ویاذون مربوطۀ خود اجرانمایدکه مرحلۀ بعدی تکامل نظام فدرالی را بشارت میدهد.نه به مفهوم استقلال خواهی ویاحق تعین سرنوشت تاسرحدجدائی.

ب-ایالتی:-ر

فدرالهای ایالتی که قوانین خودرامطابق به قانون اساسی مرکزی عیارمینمایند؛دراموراجرائیوی خود بشکل خودگردان دارای دست بازبوده واتکا به خودبایدرشدنماید.بطورمثال؛اخذمالیه وتکس؛عواید ودرامدهای مادی ومالی روی زمین وزیرزمینی وکمکهای بین المللی وغیره برای تأمین نیازمندیها وتأمین سهولتهای اجتماعی درهمه عرصه ها وزمینه های گونا گون   سیاسی،اقتصادی،اجتماعی،فرهنگی؛مسائیل امنیتی وپولیسی وترافیکی؛ایجادوتأسیس مکاتب ودانشکده ها؛بیمارستانها؛کلنکها؛راه ها ؛خیبانها وشاهراه ها؛(2).-دستگاهای تحقیقاتی علمی وتجاربی درهمۀ زمینه های علمی واقتصادی وتولیدی بویژه درعرصه های زراعتی ودامپروری وصنائیع؛واستیشنهای ریسرچ علمی؛ایجادوتأسیس استیشنهای میکانیزۀ زراعتی وکواپراتیفهای زراعتی ومالداری با کمکهای مادی وتخنیکی وتربیتی بااستفاده ازفن پیشرفتۀ زراعت ودامپروری بخاطرارتقائ سطح (فی واحد تولید)بمنظوربهره برداری ازحدود(3/78 ملیون هکتار زمینهای تحت کشت سالانۀ ابی وللمی)وزیر کشت اوردن حدود(7/8ملیون هکتار زمینهای ابی وللمی؛ قابل کشت به کشاورزی)وعرضۀ محصولات وتولیدات کشاورزی ودامپروری به منظورایجاد صناعی وجلب فابریکات؛ که هرکدام حاوی اهداف وسیع وگستردۀ علمی وفنی رادرجزئیات خوددارد؛وبهره برداری اعظمی ازابهای روی زمین وزیر زمینی ازطریق تاسیس بندهای ابگردان وکانالها تأمین اب وانرژی برق و(تحت کشت)اوردن زمینها ی (قابل کشت به کشاورزی )ازوظائیف عمدۀانست.-وتلاش درجهت رشدفرهنگ؛معارف ؛تخنیک وتکنالوژی.،طب وعلوم سیاسی وسائیر خدمات وسیع وگستردۀ اجتماعی؛تصدیق ومنظوری سیستم وساختارهای اداری وتشکیلاتی فدرالی وذون بندی ها درتشکیل واتحادولایات بشکل رضا کارانه وداوئطلبانه به مشوره با انها ویابطورجداگانه درتحت رهبری ذونهای فدرال.وهمچنان رهبری ولایات وواحدهای تشکیلاتی الا سطح محلات وقر جات داخل قلمرو خود.مبارزه علیه فقروفساد بیکاری وعقب مانیها؛مبارزۀ نستوه واشتی ناپزیرباانواع ستم؛استثماروبهره کشی انسان توسط انسان واستعمار؛مبارزۀ بی امان برعلیه انواع تبعیضات وبرترجوئیهااین بیماری مزمن سرطانی؛وبر علیه (کشت؛تولیدوپراسس وقاچاق وترافیک)موادمخدره؛علیه انواع خیانتها وجنایات وفجائیع؛تأمین امنیت داخلی ومرزی درتفاهم بین ایالات همجوار وهمسایه هادرچوکات صلاحیتهای قانونی.وغیره.

 

استفادۀمعقول وموئثرواعظمی ازتکس؛مالیات؛بهره برداری اززمین ومعادن وثروتهای ملی ان مطابق به منافع ملی ومصالح کشور درچوکات قانون؛ازطریق سرمایه گذاری های ملی؛وتنظیم ملکیتها ومسائیل اراضی وپیشبرد سائیراصلاحات وپروگرامهای انکشافی مطابق به نیازها؛وبراه انداختن(رقابتهای سالم ومثبت)دربین موئلدین ایالتهای فدرالی؛درجهت رشدوانکشاف سریع همۀ عرصه ها وزمینه ها واهرامها ونهاد هاازوظائیف مهم ایالاتهای فدرالی است.این رقابتهابمفهوم جنگ انداختن بین موئلدین ویابین ایالات ها نیست ان قسمیکه برخی ها تصورمینمایند.ا؟بلکه،رقابت به مهوم ساده ومعمولی ان؛صرف یکنوع هم چشمیگری دراجرای کاربمنظورپیشبردوتحقق پلانها وپروگرامها به مفهوم مثبت ومفیدیت ان دررشدوانکشاف وترقی میباشدکه درچوکات قانون وبادادن تشویقات وامتیازات تنظیم میگردد؛ودرحقیقت رقابت بین استعدادهای کاگران وکارمندان وموئلدین است ؛یعنی رقابتهای سالم ومثبت به خاطربالابردن سطح تولید ورشدوانکشاف بوده؛ ورقابت درتحقق وظائیف روتین پلانی درهمۀ عرصه ها وزمینه هاست،رقابت سالم بین یک واحدتولیدی باواحددیگرتولیدی؛وازمائیش استعدادها ونمونه سازی یکی بالای دیگراست؛که درواقع این رقابتها باعث رشدوانکشاف وترقی درولایت گردیده وبه همین ترتیب رقابت یک ولایت باولایات دیگرگردیده که درمجموع یک تحرک عمومی سراسری اوج گرفته چرخهای راکداقتصادی-اجتماعی رابه چرخ وحرکت دراورده؛رشد وپیشرفت وترقی وتکامل همگانی رابارمیاورد؛ برخلاف برخی باورهای است که ؛این نوع رقابتهای مثبت وسالم رابه جنگ ومناقشه ویاحمله بالای یکدیگرتعبیروتوجیه مینمایند.

قوانین ایالات ازقوانین مرکزی؛افزون برانچه که دربالا به ان اشاره گردید؛دربرخی مواردفرق ودربعضی مواردباهم مشترک میباشند؛یعنی بعضی وظائیف توسط فدرال مرکزی وبرخی ازانهاتوسط ایالتهادرچوکات قوانین مرکزی وقوانین ایالتی مشترکأ تنظیم وپیشبرده میشوند.وامادرسیستمهای فدرالی که درتشکیل  ان صدراعظم ویانخست وزیروجودندارد؛رئیس جمهوران وظیفۀ صدراعظم رااجرامینماید؛مانند(ریاست وصدارت اقای کرزی.ا؟)که عاقبت ان به فسادوجنایات وبه تشکیل مافیا وبه تولیدوقاچاق مواد مخدره؛وبه تعصبات قومی ونژادی،به نفاق وشقاق ملی،وبالاخره به خطرتهدیداستقلال وتمامیت ارضی وبه تجزیۀوطن مواجه میگرداند.ا؟واسباب انحصارقدرت؛یکه تازیها وخودکامه گی هارابه بارمیاوردکه بهترین نمونۀازحاکمیت مرکزی قبیله سالاری وتک قومی را درطول این تاریخ به نمائیش گذاشته است.ا؟ومقرریهای  مقامات کلیدی را بااستفادۀ سوء ازخلاءبرخی موادقانون وقدرت انحصاری قبضه نموده؛وخودرااختیاردار کل گردانیده وبه مرجع قدرت وبه مرکزحلال مشکلات؛زورگوئی؛استبداد وپرستش مبدل میسازد.

درحالیکه در نظام فدرالی دموکراتیک؛تمامی مقامات ازپائین گرفته تا بالا بشکل انتخابی ازطریق شوراهای محلی؛ولایتی؛ولسوالی وشهری ومرکزی؛به شکل دموکراتیک؛برخلاف نظامهای مرکزی وانحصارقدرت سیاسی وتباری وانهم متمرکزیافته به دست یک شخص"رئیس جمهور.ا؟؛"انتخاب عادلانه صورت میگیرد.تالغزشها وانحرافات رئیس جمهور همه کاره را.ا؟به سوی دکتاتوری؛یکه تازی؛توتالیتاریستی؛قوم گرائی؛نژادگرائی وقبیله سالاری وسائیرفساد وفجائیع دیگر؛شدیدن تهدید وجلوگیری به عمل اورد.چنانچه اززبان شیرین ادبی بانوفرشته حضرتی دراین ارتباط می اوریم که میگوید:."انحصارقدرت درکشورهای چندقومی وبرمبنی علائیق قومی،نابرابری وشگافهای اجتماعی راتوسعه بخشیده وزمینه راعملأ برای شکل گیری بحرانهای خشن سیاسی-اجتماعی فراهم مینماید.درافغانستان انحصارقدرت وتمرکزبی رویۀ ان دردست دو خاندان رقیب(سدوزائی ومحمدزائی)متعلق به یک قوم؛تاریخ این کشوررابا فقر؛مصیبت وبا کشتارهای دستجمعی رقم زده است.بامراجعه رفتار وکردارحاکمیت سدوزائی ومحمدزائی هاروشن میگردد که ناهنجاریهای معاصر افغانستان دریک بسترتاریخی شکل گرفته اند؛وانحصارقدرت اولین بسترتولیدوپرورش این ناهنجاریهاقرارداشته است.تحمیل سنتهای حاکمیت پسندبراندام تمام جامعه؛تعمیل خشونت باامکانات دولتی؛به حاشیه راندن سائیراقوام ازمرکزقدرت،وسیله قراردادن ارزشهای دینی درخدمت منافع سیاسی-اقتصادی؛تجویزسرکوب وکشتاراقوام بیرون ازدائیرۀ قدرت،ازجمله پدیده های اند که؛قبل   ازهمه چیزبادلائیل وانگیزۀ انحصارقدرت صورت گرفته اند...ترویج خشونت وگسترش فرهنگ انتحاربجای تقابل اندیشه؛ازگذره های اعتقادی این مدیریت میباشدکه هستی قوم حاکم رادرنیستی دیگران جستجومینماید..".(3)

 

روی این ملاحظات وارزیابیها وواقعیتهای نهفته دراین جامعۀ قبیلوی (تقسیم قدرت انحصارسیاسی مرکزی وتفکیک قوای "ثلاثه"واستقرارنظام دموکراتیک پارالمانی به شکل فدرالی ازطریق انتخابات ازادودموکراتیک برمبنی ایجادشوراهای سراسری؛درمحوراهداف وپلانهای تشکیلاتی ومشی سیاسی اداری؛فدرالیسم دموکراتیک قرارمیگیرد.)و

درنظام فدرالی دموکراتیک؛تمامی اقوام وقبائیل وبویژه ملیتهای تحت استبداد؛ باسهمگیری فعال درپروسۀ انتخاب وتعین رهبران شائسیته خویش نقش مهم ؛مساوی وعادلانه ودموکراتیک وفعال خودراادامینمایند..وبرخلاف برخی باورهاکه؛تحقق دموکراسی راازطریق فدرالیسم پارالمانی درافغانستان یک مرحلۀ بسیارپیشرفته وغیرقابل تطبق میخوانند؛نیزموئجه نبوده چندان معقولیت ندارد.زیرامردم افغانستان انواع رژیمهارااز(مشروطه تادوموکراسی تاجدار.ا؟ ونیمه ریفورم سرکوب کننده وازدموکراسی مترقی تادموکراسی لبرال وبی بندوبارولجام گسیخته که هرکدام مراحل معینی از تاریخرا با ده هاماجراوقضا یا سپری نموده اندکه درتحول وبیداری جامعه نقش بارز وباسزائی داشته اند.وبویژه نبایدازاین واقعیت انکارناپزیرتاریخی منکرگردید که؛ دردورۀ حاکمیت مترقی تمامی نهادهای دموکراتیک ومترقی دربسترکهنۀ وفرسودۀ جامعۀ بسته وخرافی قبیلوی درحال ابستن نطفه های نوین خودبودودرطول حیات کم خود واما باارمانهای بزرگ ووظائیف خطیرخود تلاش نمود ازطریق ایجادوتشکیل اتحادیه ها،؛سازمانها؛انجمنها دربین همه طبقات ؛اقشار واصناف ولایه های مختلف اجتماعی ؛اهداف؛ ارمانها وارزشهای دموکراتیک خودراتوانست تابه میزان معینی نهادینه نماید وبرای بیداری شعورسیاسی وطبقاتی واگاهی تمامی لایه های اجتماعی؛علی الرغم  تمامی دسائیس ؛توطئه ها ومداخلات دشمنا ن ازادی ،دموکراسی ؛عدالت وترقی اجتماعی داخلی وبیرون مرزی ؛مبارزات نستوه وازهیچگونه تلاشهای وطندوستانه دریغ نورزیده ونقش سازندۀرا انجام داده است.ا-بناأ؛مردم وجامعۀ امروزی باجامعۀ حدود(40سال)قبل درهمه عرصه ها وگزینه ها واهرامهای خود؛ تفاوت وفاصله های عمیق دارد.که روحیۀ ازادیخواهی؛بیداری؛ وطندوستی؛تحول وترقی وارزشهای دموکراتیک ؛به روح وروان جامعه دمانیده شده است واگاه گردیده است؛به تعقیب ان این مردم بیگناه؛قمچین ستم،استبداد؛فسادوفجائیع طرازفاشیستی قبیلوی وقبیله سالاری راباجلدوپوست خود لمس وذهرانراچشیدندوهنوزبرگردۀ خویش احساس مینمایندواین دردهاورنجهارادرک ومقائیسه وارداوری مینمایند؛وامروزانهااگاهانه؛ازادی دموکراسی،ترقی وعدالت اجتماعی میخواهند،وبایدکه به خواسته ها ونیازهای ملی ودموکراتیک انها پاسخهای مثبت داده شود؛ونبایدبه بهانه های گوناگون جلوخواسته های ملی ودموکراتیک انهاراگرفت وبه تاریکی وبه عقبگرائی قرون وسطی ئی  ،تاابدالدهربه همین حالت نگهداشت،وبه ماننداسلاف شان این حق وحقوق دموکراتیک ایشان نبایدچون(وعدۀسرخرمن.ا؟)وچون(وعدۀمقروضی به وقت گل نی معامله گردد.)

بنأدرمسیرحرکت جامعه دراینجا؛دو راه ودوسمت ؛اشکاروپدیدارمیگرددکه؛ازاین دو؛یکی رابایدانتخاب نمودوتوده هارابه ان سوق ورهنمائی وتلقین نمودکه سعادت وارامی وازادی توده هادران سراغ گردد :یکی ازاین راه بسوی عقبگرائی؛سنتگرائی قبیلوی وقبیله سالاری؛بنده گی وبرده گی و؛تسلیم به استبدادوزورگوئی ودرقیدزنجیراستبدادوبهره کشی وانحصارقدرت سیاسی مرکزی وانهم یک قومی است.ا؟ودومی ان؛راه ازادی ودموکراسی وراه رهائی ازقیدوبدزنجیربنده گی وبرده گی وراه نجات ورهائی ازسنتهای کهن خرافی قبیلوی وقبیله سالاری.واتخاذراه پیشرفت؛تمدن وترقی؛عدالت؛صلح وارامی وبرادری وبرابری است که درپیشروی ماونهضت ماقرارمیگیردکه جامعه به این راه سوق ورهبری میگردد.پس کدامین راه موئجه وگزینۀخوب خواهدبود؛ولو که یک گام مثبت هم ؛ اگردرزمینه به نفع مردم وجامعه گذاشته شود ویا گفته شود

درساختارنظام فدارالی به فلسفه گوئی وسفسطه سازی؛نیازی نیست وروحیۀبیم وترس دمانیدن برروان جامعه نیز چندان کارگرنیست.واین باورها واندیشه هاازجبن سیاسی وترس وبیم وناپیگیری؛وسواسه ودلهرگی که ناشی ازنبوداگاهی کافی و فقردانش ازاین نظام دموکراتیک میباشد.ا؟واین دلهرگی وبیم وجبن؛وسوسه گرائی ومزبزب بودن نیزدرساختاراین نظام مانع شده نمیتواند.وخلاف برخی باورها وعقاید؛نظام فدرالی پارالمانی باطرح های(جدائی طلبی ویا حق تعین سرنوشت تاسرحدجدائی)ازریشه وبنیاددرتفاوت قراردارد.ویانظام(خودگردانی وخودارادیت)باتجزیه وجدائی خواهی؛نیز ازریشه وبنیادباهم متفاوت است.علی الرغم این باورهای بی پایه؛خودگردانیهاوخودارادیتها باداشتن صلاحیتهاومسئولیتهای وسیع درچوکات قانون اساسی خود که باقانون اساسی فدرال مرکزی ؛مباینت ندارد،مطابق قانون اساسی درداخل یک نظام فدرالی واحد؛متحدومتشکل میگردد.وبویژه به شکل دموکراتیک وبطورانتخابی ایجادمیگردد.بناأهرگونه تعبیرات نااگاهانه وتحلیلی که پروسۀ تجزیه راازبیرون مرزی هابراه انداخته میشود؛بیشترتشدیدخواهدکرد.ا--ونظام فدرالی پارالمانی درواقیت امربا(دولتهای مستقل وجدائی طلبی ها.ا؟)هیچگاه سازگارنیست وحتی برضدانست.ا-ودرتأریخ سراغ نیگردد.زیرا تشکیل دولتهای مستقل وجدا گانه،دوباره افغانستان را بسوی ملوک الطوائیفی؛خانسالاری وحفظ نظام قبیلوی وقبیله سالاری وغیرمدنی برمیگرداند.

درحالیکه مردم ما؛ازادی؛دموکراسی وعدالت اجتماعی وبرابری حقوق میخواهند؛وسیاستهای تک قومی وتک روی؛خودمحوربینی وانحصارگری ومرکزیت فاشیستی سنتی رابه شدت محکوم مینمایند.وبویژه،فاشیسم،قبل از همه یگانه دشمن سرسخت واشتی ناپذیر طبقات موئلد جامعه؛کارگران وکلیۀ زحمتکشان وتمام بشریت ؛درتأریخ شناخته شده است وبشریت مترقی ومتمدن؛همیشه با هجوم وحشت بار وخونین فاشیسم روبرو گردیده اند.وباهرگونه عقاعد واندیشه های مترقی ودانش نوین و"جهانبینی علمی"خصومت میورزد.وافزون بر ان به خاطربرترجوئیهای  شوم نژادی وقومی وطائیفوی خود؛درتأریخ تمامی بشریت درجهان محکوم ومنفور گردیده است.

بناأپیش داوریها؛قبل ازشناخت ومطالۀ دقیق ازجامعه؛ازمناسبات وروابط ان،که انهم اگرجانبدارانه وذهنی گرایانه وغیرواقعی باشد؛بذات خودیک نوع سنگ اندازی ومداخله به شکلگیری یک نظام نوین شمرده میشود.وبویژه ازنبود تجربه قبلی دراین زمینه ها وجدیدبودن این طرح ها که هنوزباارائۀ نظریات عالمانه وعملی به غنامندی بیشترنیازدارد؛ازاین خالیگاه ها استفادۀ ابزاری نموده،میان اندیشمندان وپژوهشگران  این طرح مترقی(موافق یامخالف)بطورعمدی وقصدی؛جدائی ونفاق را نبایددامن زد وخودبه اصطلاح"ازغندی خیرتماشاکرد.ا؟"-وبدون انکه کدام طرح مشخصی ویا حد اقل کدام نظریۀ مانند سائیر دانشمندان وپژوهشگران ؛چه موافق بااین طرح هستند ویا مخالف اما دیالوگ علمی مینمایند؛که درزمینه چیزی به ارائیه نمودن نداشته وخودرابه اصطلاح(پهلوان پنبۀ میدان سیاست) معرفی نمود.ا؟-بلکه؛بادرنظرداشت اوضاع واحوال کنونی داخلی وبیرون مرزی؛ازموضع روشنفکری که اگراین افتخارراداشته باشی؟قضاوت علمی؛روشنفکرانه وعالمانه؛رهنموددهنده وسالم وداد خواهانه وحق طلبانه؛وبابینشهای وسیعترونوینترودگراندیشانه تروامیدبه اینده های نوین وتابناکتر؛نگریست.ودربارۀ هرطرح نو وپدیدۀنو هنوزباید بیشترمطالعه؛تحقیق وریسرچ علمی نمودوبه نظرخواهی گذاشت؛تا اسانترین وسهلترین وبی دردترین وقابل تطبیق وعملی ترین راه ها وشیوه هاووسائیل درشرائیط مصیبتبار کشور؛برای ایجادوتشکیل همچونظامهای ترقی خواهانه بخاطر بیرون رفت از این بحرانات ومنازعات مزمن سرطانی؛راه رهائی جامعۀگروگان مانده بدست قوم سالاری وقبیله سالاری را؛جستجو نمود.ا--نه تفنن وفضل فروشی و شهرت سازی کذائی  به درد خود ونه هم به درد جامعه میخورد.ا؟--ازخوانندۀعزیزنسبت طوالت مقال معذرت میخواهم ودراینده ها خدمت شما مختصرتر عرض خواهم نمود.

 

 

 

مازحرف خودبه تیغ نگردیم چون قلم

اگرچه دل دونصف شودحرف مایکیست

 

 حسن پیمان

 

امریکا

اکتوبر/17/10

رویکردها

یکم:جاناتان مارکوس-تحلیلگرمسائیل دپلوماتیک رادیه-بی-بی-سی

دوم:-امریکارا بشناسید

سوم:-یادداشتها وخاطرات این قلم.

 

 ++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

چگونگی شکلگیری فدرالیسم ودموکراسی :       

درزمینۀ نهادینه سازی تدریجی دموکراسی از طریق تغیر نظام مرکزی(یونیتاری)انحصار گر ی قومی،ضرورت ایجاد  وتشکیل فدرالیسم را منحیث یک التر ناتیف مثبت در افغانستان ،تحت عناوین مختلف در (8)قسمت و(4)ا  بخش؛هرکدام را جدا گانه ازطریق همین سایت وزین" اریائی" از این قلم به نشر رسیده است ومنحیث یک طرح قابل تطبیق به شکل تجربوی،به بحث وبررسی گذاشته شده است.واینک به متباقی قسمتها وبخشهای ان ادامه میدهیم که،ازچگونگی شکلگیری ان ومشکلات وممانعتهای مربوط به ان بحث می نماید.دراینجا، اوضاع امریکارای سه سده قبل را،بخاطر تعدد ملیتها وکثرت نژادهای مختلف ان که شباهت زیاد باشرائیط کنوکنی افغانستان دارد وبه بسا سوالها نیز پاسخ مثبت میدهد،مثال گونه یاداور میشویم:

  نخستین ظهوروپیدائیش جوانه های فدرال خواهی بعداز فروریزی وزوال استعمار کهن بر تانوی در ایالات متحدۀ امریکاواستقلال ان،ازلای جنگها وتوفانهای خونین،سربراورد.وقبل از ایجاد(کانفدریشن ها)وتصویب قانون اساسی فدرالی درایالات متحده(13)ایالت کالونی ویا مستعمره وجودداشت که،هر کدام بصورت ایالتهای جداگانه،    ،حاکمیت جدا گانه وحکمروائیهای جدا گانه را،تشکیل داده بودند که؛ اساسا بنام"وحدت ملی" درحیطیه وقلمرو اجرائیوی وحکمروائی ایالات متحدۀ امریکا؛چیزی وجود نداشت وبه شکل مستعمره ها  وبرده داری ها؛بشکل پراگنده وجدا جدا؛بسر میبرده اند؛ادامۀاین وضع نا گوار؛مردم امریکا را سخت  به تنگ اورده بود وبه شدت رنج میبردند.که این اوضاع واحوال مشقتبار حدود(300)سال قبل از امروز؛بد تر وعقبمانده تر وخرابتر ازوضع کنونی افغانستان بوده که؛ بالاخره منجر به اوج نهضتهای ازادیبخش واستقلال طلبانۀ ملی؛ودرزیر ضربات کوبنده وزنجیر شکنانۀ جنبشهای برده گی ضد استعماری،وسرنگونی یوغ ستم واستثمار وبهره کشی انسان توسط انسان؛وواژگونسازی سیطره جوئیهای استعمارگران کهن برتانوی در تحت قیادت "جورج واشنگتن"شخصیت ملی وضد استعماری ونخستین رئیس جمهور امریکا در(سال میلادی 4/جولای/1776)؛برای نخستین بار درهم شکست،وامر یکا استقلال وازادی خودرا رسمأ بدست اورد.که دران وقت حتا قانون اساسی ویک دولت مر کزی نیز وجود نداشت.بل،بشکل مستعمره ها وبطور پراگنده ودر جنگ وجدل وبه قتل وغارت یک دیگر بسر میبردند.وبجای قانون اساسی فدرالی؛باتصویب مواد به شکل"ارتیکلها"مورداستفاده قرار میگرفته است.که بعدأ قانون اساسی فدرالی در(13)ایالات مستعمرۀ   تازه به استقلال رسیدۀ فوق الذکر،به تصویب رسید.وباتصویب قانون اساسی؛تمامی مواد واسنادو،ارتیکلهای پیشینه که جوابگوی حل مشکلات جامعه نبوده؛ملغی اعلان گردیده است.وان عده مناطیقیکه در جنوب امریکا باتصویبب تشکیل(کانفدریشنها)دست یازیده بودند ؛ بعدأ با تصویب قانون اساسی فدرالی؛تشکیلات وساختارهای همچو کانفدریشنها وحاکمیت انها ،درقانون بمثابۀ یک عمل "جدائی طلبانه"وضد منافع ملی ووحدت ملی اعلان گردید.درست درهمین ایام که بحرانی ترین ایام جامعۀ امریکا بوده؛با خانه جنگیها وبا قتلهای دستجمعی وبا نسلکشیها وبرتر جوئیها وغارت دارائیهای یک دیگر وخریدو فروش برده ها وغیره مصیبتها  وبدبختیهای که درهمان وقت وزمان خود کموبیش سه صد سال قبل از امروز مانند افغانستان وحتی بد ترازان بوده است که بالاخره؛بعدازاین کشمکشها وتنشها وخونریزیهای بیهوده ودوامداربین(ایالتهای شمالی طرفدار فدرالی)وایالتهای(جنوبی ضدفدرالی)یا"کانفدریشن خواهان"که؛طرفدار جدائی طلبی بوده ومی خواستندانرا ازطریق ایجاد کانفدریشنها وبا ایجاد دولتهای جدا گانه؛اساس گزاری نمایند؛موجود بود.که البته این جنگها زیادترازطرف برده داران وصاحبان برده ها تقویت ورهنمائی میگردیده است که؛باتصویب قانون اساسی فدرالی وبا مقاومت دولت نوتأسیس فدرال خنثی گردیده وعساکرو قوای جنگی ایشان به فدرال خواهان  سمت شمال امریکا تسلیم وتشکیلات کانفدریشنهابا همه قوای نظامییش به سیستم فدرال مدغم گردیده است.

کانفدریشن خوهان ویا جدائی طلبان ؛بخاطری ان همه ممانعتها وجنگهای خونینی ر ا براه انداخته وواکنشها نشان میداده وبه این اندیشۀ خام وغلط پیچیده بودند که گویا نظام فدرالی شاید انهارا فریب بدهد؛وبرده های شان وسائیر مالیکیتها ودارائیهاوامتیازات شانرا ازایشان غصب نماید؛که به این ترتیب اصلأ بالای نظام فدرالی اعتماد نداشتند.که باالاخره؛بعد از همۀ این تلاشها وخونریزیها وقتل وغارتها ونسلکشیهای بیهوده؛ به مذایای نظام فدرالی ودموکراسی وارزشهای ان که؛به مردم؛استقلال ازادی وعدالت اجتماعی  راتأمین مینماید؛تبعیض وامتیازراازبین میبرد؛کانفدریشن طلبان وتجزیه طلبان؛محاسن وخوبیها وازشهای انرادرعمل درک نموده وبه ان پی میبرند وکاملأ داوطلبانه باسائیرولایات دیگر یکی پی دیگر به نظام جدید فدرالی میپیوندند.وهرایالت قانون اساسی جدید خودرا تحت شعاع قانون اساسی فدرال مرکزی به تصویب رسانیده وبر طبق ان حاکمیتهای فدرالی ایالتها؛داخل اقدام گردیده؛به همه نزاعهای ملی داخلی خودخاتمه میبخشند.که امروز(50)ایالت در امریکا به سیستم فدرالی حاکمیت متحدانه رازیریک بیرق مطابق به قانون اساسی وقوانین خودکه هر ایالت ازخودقانون اساسی جدا گانه دارد؛رهبری مینمایند.که امروز حدود(61)کشوردرجهان به سیستم فدرالی به اشکال مختلف؛حاکمیتهای خودرا برقرار نموده وبموئفقیتهای مزیدوچشمگیری؛درهمه ای عرصه های اقتصادی اجتماعی،سیاسی وفرهنگی وتولیدی،والکترونیکی  وکمپیو ترایز شده،دست یازیده اند.

  نخستین اهداف دولت نوبنیادفدرالی،تصویب قانون اساسی واعلان دموکراسی،حفظ وحدت ملی وتأمین  حقوق وازادیهای مسلم مردم به تمامی اقوام وملیتهای مختلف وضع گردیده بود که؛تاحال در امریکا(500)ملیتهای خرد وبزرگ تخمین زده میشود ورسمأ شناخته شده است.که(برخلاف برخی از باورها که،فدرالیسم را بمعنی خط کشی نمودن؛بین ملیتها واقوام؛صرفأ به اساس اتنیکی؛قومی؛زبانی وغیره ویژه گی های ان؛ وبویژه درافغانستان،تعریف ودرک نموده اند)وبهانه می اورند که ملیتها ونژادها در بسا مناطق؛با هم نسج وبافت خورده وخلط گردیده،لذا بین انها خط کشی کردن مشکل است.وفدرالیسم ساخته شده نمیتواند.ا؟واین اندیشه را درهمین محدوده،مطلق میسازند که؛درست نیست.درحالیکه اگرامریکا رابا اتحاد ا ووحدت (500)نژاد وقوم وملیتهای گونا گون ان وبازبان،فرهنگ وادیان ورسم ورسوم مختلف ان،نمونه قرار  بدهیم؛میبینیم که بدون هیچ گونه خط کشی ها درزیر چتر قانون اساسی وقوانین ایالتی فدرالی؛متحدانه زندگی موئفقیت امیزی را در پیش گرفته اند.وتا حال نتنها  صدها سال به اینطرف تجزیه نگردید اند؛بل،وحدت وهمبستگی شان نیز مستحکمتر گردیده است.بناأ  طرح خط کشی نمودن بین چند ملیت محدود درداخل افغانستان برای ساختار سیستم فدرالی؛جز اینکه یک نوع مشکل تراشی وبهانه گیری تلقی شود؛مفهوم دیگری ندارد.ا؟ زیرا ،حتی درامریکا؛ امروز در شهر های پیشرفته؛چون کلیفورنیا،نیو یارک وغیره شهرهای بزرگ انرا؛اگر در نظر بگیریم؛میبینیم که،همین "500"نوع و تعدد وکثرت ملیتها؛ ونژادهای خرد وبزرگ بدون کدام خط کشی ومرز بندیها ،حتی تحت یک نظام فدرالی دریک ولایت بدون کدام تجزیه طلبی وجدائی خواهی را؛کاملا باهم واحد ویک پارچه ملاحظه نموده میتوانیم.و(1)

 به همین منوال اگربر مثال دیگری توجه کنیم،بازهم به وضاحت میبینیم که،سرزمین پهن اور هندوستان نیز به ده ها لسان،نژاد،ومذاهب مختلف را بخود جای داده وبه اغوش گرم خود گرفته است.واگر به سیستم فدرالی رهبری نمیگردید؛شاید صدسال قبل ازهم پاشان وتجزیه میگردیدند.ازبرکت نظام فدرالی است که،این قارۀ  بزرگ وافسانوی؛ بدون کدام خط کشی بین ملیتهای ان؛ بیشترازپیش،متحد ومستحکم گردیده؛راه انکشاف وترقی چشم گیری را درپیش گرفته  است وموئفقانه گامهای صریح بر میدارد؛که به هیچ وجه باترکیب اجتماعی؛اقتصادی وفرهنگی واتنیکی افغانستان قابل مقایسه نیستند.بل،نهایت پیچیده تروبا نسج وبافت غامض ترنسبت به افغانستان  هستند.وبسا پیچیدگیها ومشالفتها را نسبت به کشور ما پشت سر گذاشته اند.واین مطلب نیز به این مفهوم نیست که،درساختار نظام فدرالی،مسایل اتنیکی؛قومی؛ملیتی،زبانی وفرهنگی ویا جغرافیائی مد نظرگرفته نشود.اما مطلق نمودن ان در ساختار نظام فدرالی؛دربرخی جوامع کاربرد عملی ندارد.فقط،تحلیلهای عینی وواقعبینانه وشناخت دقیق ودرست از جامعه وبا استفاده از تجارب غنی وتأریخی ازکشورهای دیگر؛میتوان درراه ساختار سیستم فدرالی پارلمانی نائیل امد.؛واین موئفقیتهای انهادرراه استحکام وحدت ملی وجلوگیری از تجزیه طلبی وبا تعقیب راه رشدوترقی وتکامل ومدنیت در این جوامع بستگی دارد.زیراهرایالت مطابق به قانون اساسی فدرالی ونظر  به شرائیط ونیازهای مبرم ومحیط زنده گی وجغرافیائی،وبرمبنی چگونگی عرصه های مختلف اقتصادی،اجتماعی،سیاسی،وفرهنگی واتنیکی خود؛برای خود قانونهای اساسی مربوطۀ خودرابه تصویب  رسانیده وبادست باز؛وبا خود گردانیها ومتکی به ارادۀ خود؛نظام خودرا عیار نموده اند.

ودرافغانستان مانیز؛بایک چشم اندازکوتاه درپس منظرتاریخی ان میبینیم که؛نهادینه سازی اهداف فدر الیزم درکشور دررژیمهای پیشینه نیز؛دراصول نامه هاوقوانین اساسی ان؛نه تحت عنوان،فدرالیسم بل؛زمامداران وقت به تقسیم صلاحیتهای مرکزی به تشکیل شوراهای محلی،بطورواضیح؛باورمندی خودرامنعکس نموده اند.چنانچه؛ازقول پژوهشگر فرهنگی؛داکتر همت فاریابی؛رئیس فدراسیون فرهنگی" تورکان افغانستان""-"ففتا"برای تائیدادعای فوق فشردۀ مطلبی راارقام مینمائیم که:"..تقسیم قدرت سیاسی؛دربین حکومت مرکزی ومحلات یعنی ولایات وولسوالیها؛وسپردن امور ادارۀ محل،بدست خودمردم محل ودادن حق خودارادیت؛ازادی ودموکراسی درچارچوب قانون اساسی دولت مرکزی فدرالی،یک امرونیازتازه درافغانستان نبوده،بلکه این ضرورت همواره،پس ازاستقلال کشورازاستعمارکهن انگلیس مطرح بوده است.بگونۀ مثال در سه دورۀ سلطنتهای مشروطه ومطلقیت،دراصولنامه وقوانین اساسی"شوراهای ولایتی"انتخابی سجل شده است.درقانون اساسی امانالله خان سال(1301تا1303خ)دررابطه ادارۀ ولایات اصل(غیرمرکزی بودن)قدرت پذیرفته شده است.دراصول اساسی دولت مطلق العنان عصرمحمدنادرخان موئرخ(8عقرب1310خ)که اعتبارقانون اساسی کشوررادارابود(مجالس مشورۀ ولایات)بمثابۀ نهادهای انتخابی؛سجل گردیده بود.وهمچنان در مادۀ(109)قانون اساسی(1343خ)عصرمحمدظاهرشاه(جرگه های ولایتی)تنفیذشده است که اعضای ان ازراه انتخابات ازاد،عمومی،سری ومستقیم ازطرف مردم هرولایت بایدانتخاب میشدند.."(2).-وهمچنان در نظام دموکراتیک سه دهه قبل نیزدرقانون اساسی ان؛اتخابات دموکراتیک وایجاد شوراها وپارالمان درج گردیده بود؛وافزون بر ان؛رهبری قدرت وادارۀ دولتی ازطریق ذونها وتقسیم یک اندازه قدرت وصلاحیت مرکزی به ذونها صورت میگرفت.ازاینکه ماهیت رژیمهای مطلق العنان شاهی کاملأ ارتجاعی-استبدادی وضدمردمی ومردم سالاری بود؛بجای تحقق اهداف دموکراتیک شاه امان الله،با تغیرعناوین مختلف؛دراصولنامه وتغیروتبدیل ان در هر دو قانون اساسی تحت عنوان"جرگه" ها به ان قدرت قانونی داده؛بنابربیم ازسقوط حاکمیت یک قومی میراثی؛بااستفادۀابزاری ازان به شکل یک رفورم سرکوب کننده و غیردموکرتیک برای تحکیم وبقاودوام استبداد قومی بکاربرده میشود؛و درزمینه یک گام عملی هم تاکنون گذاشته نشده است.ا؟ -وازقول داکتر همت فاریابی یگانه راه ومیکانیسم مناسب،ملی ساحتن قدرت سیاسی انحصار شدۀ یک قومی را میتوان در چارچوب دموکراسی فدرالی جستجوکرد،که ضامن صلح،وحدت،بازسازی؛عدالت قانون؛حق ازادی وخود اردیت وخود گردانیها در چوکات قانون اساسی فدرال ودر قوانین ایالت فدرالی میباشد.(3)

دولت مردان برترجوی وحلقات معلومالحال فاشیستی وپایدوان انان،بابراه اداختن غوغا های عوامفریبانه"دیماگوژیک"،بااخرین تلاشها،فریاد میزنند که؛"ایجادفدرالیسم تجزیۀ افغانستان است وافغانستان پارچه پارچه میگردد؟.ا"ودلایل عمده ای که می اورند؛عبارت اند از"نبود شرائیط مناسب وامنیت،عقب مانده گی افغانستان؛پرابلم های اقتصادی،ومدغم شدن ملیتهای تحت استبداد،هزاره،اوزبیک ومجموع"تورکان افغانستان"وتاجیک وغیره،باکشورهای همسایه که درساحۀنفوذ شان قرارمیگیرند.ا؟"را،بگونۀ جنون امیزوگسترده وبی تب وتابانه،تبلیغ وترویج نموده ودر عمق نهادها وبسترذهنیتهای راکدجامعه؛وبویژه به ذهنیت روشنفکران ودگراندیشان؛میخواهند نهادینه گردد.که تبلیغات-ای-اس-اد.ای-پاکستان،این دشمن سوگندخوردۀ دیرینۀ خلقهای زحمت کش افغانستان را در زمینه نباید کم اهمیت دد.ا؟-که در اینجا؛ناگزیربرای روشن شدن بیشتر اذهان عامه؛وبه رد همچو تبلیغات وشایعاتیکه،تا  هنوزکدام سند علمی وتأریخی معتبریکه؛قانع کننده به مردم باشد؛ازجانب هیچ مرجعه ای نیزتا کنون درزمینه مطرح وارائه نگردیده است.ا.؟وصرف همین قدر تکراروپافشاری مینمایندکه؛پیاده نمودن دموکراسی وایجاد نظام فدرالی،نظر به دلائیل بی  پایۀ فوق الذکر شان ،صرفا از انهانام می برند وبدون توضیحات لازم و بحثهای علمی،به تجزیه طلبی متهم میسازند.ا؟-بناأ این قلم لازم میداندتا بطورایجازوفشرده،یک نظراجمالی پیرامون موارد فوق، بطور شفاف ونکته وار ارقام نماید::

اول:-عدم موئفقیت :-درطی دوصدسال اخیر،حاکمیت ها ورژیمهای مطلق العنان مرکزی،چه به (شکل سلطنتهای میراثی وفامیلی وقومی وملوک الطوائیفی)وچه بگونۀ رژیمهای ریاستی ومرکزیت پارالمانی ویا مرکزیت با تفکیک قوای "ثلاثه"؛"مقننه؛اجرائیه وقضائیه"بوده وحکمرانی نموده امده اند.وامادرهیچ عرصۀ زنده گی نه تنها موئفقیت  خودرا ثابت نموده نتوانسته اند؛بل،همیشه ناکام بوده وجامعه را تاکنون درعصر قرون  اوسطائی نگهداشته اند.

دوم:-ناکامی ازوارسی امور:---("امیر-شاه-سلطان-رئیس دولت وغیره..."باهمه دستگاه ها وارگا وبار گاه های خود.ا؟درهیچ دورۀ ازرژیمهای مر کزی "یونیتاری"؛نتهنها ازولایات ومحلات کوچکتر چون ولسوالیها وقریه  جات که از همه مهم است؛درکنترول ووارسی انها ازهرجهت عاجز وناتوان بوده اند،بل،حتی از پای تخت خودکه درزیرریشش قرار دارد،درهیچ عرصۀسایسی،اقتصادی،اجتماعی؛وفرهنگی وحتی درفعالیتها واجراات روتین خود دررهبری ادارۀ مملکت وحتی درمسایل دپلوماتیک خودبا تمام سفارتها وقونسلگری ها ونماینده گیها وبسانهادهای خارجی وموئسسات بین المللی که در پایتخت کابل مستقرهستند؛نتوانسته اند بموقع ان رسیده گی نموده واز عهدۀ کنترول ووارسی ان،وبررسی از تحقق وتطبیق قوانین؛پروگرامها ووظائیف پلانی وسائیر امور مر بوطۀخود،بموقع ان بدرشده باشند،که درطول تاریخ دوصدسالۀ رژیمهای  مرکزی باحرکت"سنگ پشت مانندخود.ا؟"بملاحظه نرسیده است.چه رسدبه اینکه یک" زمامدار"که انهم  بصورت غیر مشروع وغیردموکراتیک،بر مبنی اتنیکی یا قومی؛قبیلوی ویا به حمایۀ اجنبیها که اکثرا درطول تمام زمامداریها معمول بوده؛به قدرت رسیده ویا به قدرت رسانیده شده است؛این وظائیف واجراات رابا همان وسعت وثقلت ومملکت شمول ان،درسراسرمرکزوولایات،ولسوالیها ومحلات برقرارنماید.ا؟زیرا  حاکمان،والیها ومسئولین ولایات،ازیکطرف به تناسب وظائیف بزرگ وباصلاحیتهای محدود خود وبا ثقلت بیشترکاردرهمه عرصه های اقتصادی،اجتماعی سیاسی وفرهنگی وسائیر ادارات ونهادهاواهرامهای مربوطۀ ان؛فعالیتها واجراات روتین ووظائیف پلانی ان به رکود مواجه میگردند که بسا مشکلات دیگری نیزدرزمینه خلق میگردد.وازجانب دیگراین مسئولین وکارمندان ولایات همیش درنزدرژیم انحصارگر قدرت مرکزی،نیزمسئول شمرده میشوند وتحت باز پرس جدی نیزقرارمیگیرند.ا؟-زیراکه تمامی صلاحیتها رارژیم مرکزی تصرف نموده وانهم بدست خود (شخص رئیس مملکت)متمرکزگردیده است.ا؟نه خودش میتواندونه کابینه اش،به مشکلات محلات مربوطه رسیده گی نمایدوحل کند؛واین زمامداران باید"غیر مسئول وواجب الاحترام نیز باشند.ا؟"که نسبت عدم اعتماد بالای مسئولین ولایات برای ایشان صلاحیت قائیل نمیشود ونمیدهد؛واما انها را مسئول میسازد  ودست وپای انانرا با زنجیر بی اعتمادی سخت می بندد وباعث ان میشود که پلانهای مملکت تطبیق نگردد واجرای همه امور بالاخره به رکود مواجه میگردد.

سوم--نبود اعتماد:-رژیم متمرکزمرکزی؛چرا تمامی صلاحیتها را بدست خودانحصارنموده وبه اختیار خود گرفته است.؟زیرا،بالای حاکمیتهای ولایتی،باوجودانکه ازطریق رژیم مرکزی تعین وتوظیف میگردند،وانهم بدون ارادۀ بالفعل مردم گماشته میشوند؛اما به انها اعتماد ندارد.ا؟یعنی بالای والی وحاکم وسائیرمسئولین ولایات؛بروی هروسیله وذرایع مختلف که؛تعین وتوظیف میگردند،زمامدارمرکز اعتمادکرده نمیتواند.باوجود که این مقرریها ازمرکزبرمبنای مسائیل اتنیکی یا قومی وزبانی وخویشاوندی ورشوت ویا بادادن(سرقفلی ها)بامبالغ گذاف،برای اشغال کرسیهای مهم دولتی؛صورت میگیرد،امابازهم ازاعتماد مرکز برخوردارنمیگرد.چرارژیمهای مرکزی بالای محلات اعتمادندارد؟زیرا؛این بی اعتمادی رژیم مرکزی ،ازبی  اعتمادی که بالای توده های تحت استبداد ولایات ومحلات دارد؛ناشی میگردد.ا؟ وازجانب دیگراگرمسئولین ولایات ازتبارجامعۀ محکوم باشد؛این بی اعتمادی چندین باربیشترمیگردد.ا؟ درجامعۀ که زمامدارش"احمدخان ابدالی"پسردوسالِۀ خود"تیمورشاه"را بجای"درویش علی خان هزاره"حاکم ولایت هرات؛به اثربی اعتمادی که بالای غیر همتبار خود یعنی جامعۀ محکوم وتحت استبداد وبالای مردم ان دارد مقرر مینماید(4)؛نمایانگر انست که؛رژیم فاشیستی-ملیتاریستی قبیلوی نسبت نداشتن اعتماد بالای جامعۀ غیر پشتون،بزور نیزه فرمانروائی حاکمیت یک قومی را تحمیل میکند.ا؟که هدف ان تصرف قدرت سیاسی وانحصاران بدست یک قوم وتصفیۀ اقوام غیر همتبار وبیرون راندن انها از وطن ابائی وبومی خویش بوده است.که اخلاف شان؛چون "روستا تره کی"ویا نویسنده گان مفتن ومعلوم لحال کتاب"دوهمه  سقاوی"که امروزعین اهداف را میخواهند دراین کشور فقیر وبیمار ومصیبت زدۀ میراث ماندۀ همین رژیمهای مستبد وغلامان حلقه بگوش انگلیس؛دوباره تجدید وتحقق بخشند که؛بطور غیر مسئولانه از رادیو ""بی-بی-سی"زبان گویای انگلیس؛باتکبر عضمت طلبانه؛این شعار "بیرون راندن ملیتهای تحت استبداد" را اعلان می نماید که؛تنفرعام وخاص را برانگیخته است.ا؟ یعنی تمامی جنایات وبحرانهای مزمن اجتماعی،اقتصادی وسیاسی وفرهنگی که ؛کشورما وملیتهای مارا درگرو گان گرفته است؛ازهمین بی اعتمادیها؛ترس وبیم از تقسیم قدرت وعدم صداقت وعدالت ناشی گردیده است که؛حتی نظام "مترقی ودموکراتیک"نیز درگرداب همین بی اعتمادیها؛بالاخره با تمام اهداف وارمانهای انسانی ودست اوردهای خود؛غرق گردید.ا.ا.ا  وازقول فر شته جان حضرتی بانوی فرهنگی که همیشه خامۀ خودرا به زبان شیرین ادبی می ارایدومیگوید:..."

 افغانستان علی الرغم اینکه سرزمین واحد ودارای نظام سیاسی واحد بوده است؛اما نظام سیاسی به دلیل انحصارقدرت؛هیچگاه تبلوروحدت ملی ونماد علایق سیاسی تمام اقوام ساکن دراین سرزمین نبوده است.انحصارقدرت به پشتیبانۀ فرهنگ نا شگفته برای قوم برسر اقتدار؛احساس برتربینی افریده است که درنتیجۀ همین احساس؛پدیده های بنام هوئیت ملی،فرهنگ ملی؛خویشاوندی ملی؛ومشارکت ملی دراین سرزمین؛ نا شگفته باقیمانده اند.تجزیۀ قومی در پایتخت افغانستان،نهاد عریانی از عدم اعتماد ملی میباشد که درنتیجۀ انحصار قدرت شکل گرفته است.."(4)

چهارم--انحصار قدرت:-رژیمهای مرکزی میراثی ویک قومی از تقسیم قدرت انحصارمرکزی تک قومی بیم دارند وحساسیتها نشان میدهند که؛(قدرت انحصار قومی ومیراثی)به شدت تهدید وبه خطر جدی مواجه میگردد.تقسیم قدرت وایجادشوراهای محلی براساس انتخابات دموکراتیک،یگانه وسیلۀ تهدید تمرکز قدرت وتهدیدقدرت نظام استبدادی قبیله سالاری است که مذبوهانه ازان جلوگیری مینمایند وبه قیمت ملیونها انسان بیگناه باید این قدرت همیشه درانحصاریک حلقۀفاشیستی یک قومی قرار داشته باشد.ا؟ که بهترین نمونۀ قبیله سالاری ومرکزیت خواهی؛رژیم فاسد-فاشیستی کنونی اقای کرزی رابه نمائیش میگذارد.

پنجم:-تودۀ بی نقش:0و--حکام ووالیها ومحافل حاکمۀ که همیشه ازمرکزتعین گردیده وتعین میگردند،براساس اتنیکی؛قومی،نژادی وزبانی وخویشاوندی ویا بادادن رشوت وپولهای گزاف برای   خریدوفروش کرسیهای پردرامد نظربه عاید انها به شکل سرقفلی ها انهارا خریده واشغال مینمایند ویا به  اساس،زد وبندها با قاچاقبران؛با مافیای مواد مخدره؛ادم ربایان ویا بر اساس ارتباطات گونه گون بامقامات فاسد-فاشیستی وبیرو کراتیک؛درتعین وانتخاب انها ؛توده ها در محلات مربوطۀخود ؛نه تنها هیچگونه نقشی ندارند،بل،حتی ازاین جریانات هیچ خبرهم نمیشوند؛چه رسد به اینکه اراده ونقش انهادراین پروسه سهیم گردد.وتاحال در تعین سرنوشت خود درتمامی زمامداریهای تک قومی بی نقش بوده اند؛که بگونۀ مثال:در زمان انتخابات دورۀ زمامداری اقای حامد کرزی وبویژه در اتخابات دور سوم ؛به قول رادیو "بی-ب-سی-"دراین اواخر واعتراف شخص اقای کرزی رئیس جمهور به صدها تقلب وساختن کارتهای جعلی وتقلبی؛دست یازیده اند،ورأی توده ها خرید وفروش میگردد؛واین کتلۀ عظیم جامعه؛همیشه ودرهمه موارد؛بی نقش بوده اند.ا؟ ودست به دست معامله گران سیاسی واتنیکی تاکنون در گروگان مانده اند.

ششم:-تهدید وغارت مردم:

واین محافل حاکمه به ده ها حیله ونیرنگ وبویژه به حساب قومی ونژادی به مقامات ارشد دولتی؛ازطریق  رژیم مرکزی گماشته میشوند واشغال وظیفه مینمایند؛نهایت مغرور بوده وبه بال پروبه زور(تلوار ولشکر)حامیان مرکزی خود میبالند.ا؟وبه حمایت کامل از مرکز از هیچ کسی نیز ترس وبیم ندارند واعتنائی نمیکنند،زیراکه ازطریق حامیان خود رژیم مرکزی مستقیمأ حمایت وپشتیبانی میگردند.ا؟-وازجانب دیگر نمایندۀ مردم نیستند؛بل؛نمایندۀ حاکمیت رژیم یک قومی هستند؛وازطریق مردم با انتخابات ازاد ودموکراتیک وشورای مربوطۀ ان انتخاب وتعین نمیگردند.لذا هرچه که به میل ایشان باشد ؛بادست بازبه محل مربوطۀ خودبه اصطلاح"چپه وراسته.ا؟"مینمایند.رشوت ؛خیانت.وادمکشی ونسلکشی مانند والی سابق جوزجان"جمه  خان همدرد"که به لباس رسمی ودولتی از لحاظ اتنیکی وتعصب قومی به حمایت رژیم مرکزی یک قومی از موقف دولتی مردم بیدفاع وخلع سالاح شدۀ غیر همتبار خود ازملیت اوزبیک(تورکان افغانستان) را در جوزجان بشکل دستجمعی  تیرورونسلکشی نمود ونقش طالب والقاعده را بازی نمود که باتیروریستهای صادر شده از پاکستان هیچ تفاوت ندارد.به این ترتیب دولت میخواهد تیروریسم را بدست خود در ولایات ارام رائیج سازد.وجان مطلب دراینجا اینست که؛این مهم نیست که ؛کی تیررمیکند؛یعنی"امیر عبدالرحمان خان،ویا"حمدشاه ابدالی ویاپسر دوساله اش "تیمورشاه"ویا امروز"جمه خان همدرد"ودها همچوعناصر دیگرکه کسی دشمنی شخصی با انها داشته باشد،بل مهم انست که،دشمنی بایک سیسم وبایک  رژیمی یا رژیمهای است که الگوی ستم واستبداد یک قومی وقبیله سالاری ونمادی ازبیعدالتی و ازبی اعتمادی ان بالای ملیتهای تحت استبداد رابیان مینماید که ویژه گیهای عینی این رژیمها و پایه واساس ساختار ان وتمام نهادها واهرامهای ان برمبنی همین رفتارها وروشهای قبیلوی بشکل سنتی ومیراثی ان استوارگردیده وتا کنون ادامه داده شده است.که تفاهم ومشارکت عادلانه را بین ملیتها دشوار وازهم فاصله داده است.وازین لحاظ است که همچودولتها از تیروریستهای خوددفاع وحمایت مینمایند وحتی بمقامات ومناصب بلند تری نیز طبق دلخواهش میگمارند.وتمامی تلاشها برای یک قومسازی افغانستان.ا؟ به خرچ داده میشود.واین یگانه راهیست که؛قبیله سالاران ورژیمهای تک قومی در پیش گرفته اندوازهمین طریق نسلکشی ویا تصفیۀ قومی ویا کنارزدن ویا بیرون راندن ملیتهای تحت استبدادباایجادتخویف وتوبیخ وخطر در بین انها؛ برای تحکیم حاکمیت تک قومی وبقای خود وادامۀاستبداد خود تا حال بکاربرده اند.

هفتم:-قتل وغارت:-شایدبه ذهن خوانندۀعزیز فورا خطورنمایدکه،دراین مقالات چرابه این مقدارزیادواژه های ازقبیل(فاشیسم شئونیسم ؛قبیلوی ویا قبیله سالاری ؛ رژیمهای یک قومی سنتی؛نسل کشی،تعصب وانحصار قدرت ؛برترجوئیهاوقتل وغارتها؛ وبسا(مسائل ملی واتنیکی بشکل تکراری امده است.باید احترامانه عرض نمود که؛تکرار این واژه ها درمطابقت باانتخاب عناوین مقالات ومحتوای کلی ان ناگزیر امده است وبدون بکاربرد وحتی تکرار ان در بساموارد؛نمیتوان جامعۀ قبیلوی سنتی راشناخت وپیچیده گیهای انراروشن نمود و باید تکرار احسن تلقی گردد.)

رژیمهای مرکزی همیشه مرکزفساد وشرارت بوده وهمین شرائیط فاسد رابنابرماهیت غیرمشروع بودن وغیردموکراتیک بودن وتمائیل مفرط به مرکزیت خواهی وانحصارطلبی قدرت سیاسی ورفتارها وروشهای سنتی قبیلوی وبا ذهنیت تاریک ان؛ناگزیر بوجودمی اورد؛وازاین لحاظ کادر ها ومسئولین که ازطریق رژیم مرکزی تعین میگردند؛هدف انها قتل وغارت وچوروچپاول؛رشوت وخیانت،تجاوزات ونسلکشیها،تنفیذ وگسترش فرهنگ قوم حاکم واضمحلال فرهنگهای غیرهمتبار خود در محلات مربوطۀ که گماشته میشوند؛تا ازاین طریق بتوانند رضائیت حامیان فاشیستی خودرا وخوشی خاطرانهارا در مرکز که مطابق اهداف وپلانهای شوم شئونیستی وبرترجوئیها وانحصار قدرت مرکزی میباشدکه؛برای اخذ منصب بالاتر به همچو روشها دست میازندا.؟وازجانب دیگر چون هیچنوع بازخواست وبازپرس از هیچ قدرت ومرجع مسئول رژیم مرکزی صورت نمیگیرد،بل جدأ حمایت نیز میگردد ومردم نیز نسبت نداشتن نقش وسهم درانتخاب وتعین انها؛نمیتوانند کارمندان صادر شدۀرژیم مرکزی را از قدرت پائین اورند؛واین مردم بیدفاع شب وروزبه درگاه خداوند دعا ونیایش میکنند که چه وقت این ظالمان وجنایتکاران وحشی را ازسر شان دورمیکند.ا؟وبا همین ارزو تااخرت شاهدقربانیهای خود هستند؟.اواما در نظام فدرالی چون ازطریق مردم انتخاب میگردند که دراین صورت حاکمان محل ازقدرت مردم خودبیم داشته ودست به خیانت زده نمیتوانند.واین یگانه نقطۀ حساس وتعین کننده است که تفاوت وتمائیز عمده بین نظامهای مرکزی وفدرالی را به نمائیش میگذارد.

هشتم-دست یازیدن به خیانتها:

این محافل حاکمه ویا مسئولین ولایات که مستقیمأ ازطریق رژیمهای مرکزی بصورت غیر مشروع به ولایات گماشته میشوند،هیچگونه ترس وبیم از مردم محل خود ندارندهرخیانتی راکه به میل خود بادست باز انجام دهند؛مردم مظلوم ودر قید زنجیر استبداد قبیلوی و؛گروگان مانده به دست قبیله سالاران؛بایدنه تنها صداهای دادخواهنۀ خودرا بلند نکنند؛بل این خائینین ومفسدین را بادادن رشوتهای گذاف وتحفه های پرارزش وبا مهمانیهای مجلل وبا مصارف گذاف که؛که حتی مقروض هم میگردند،باید استقبال هم بکنند،وسر تسلیم وتعظیم نیز بیا ورند،تا ازجریمه ها وباجگیریهای کمر شکن دیگر رهائی یابند.وبه این مفهوم که؛ اگرخیر شان نمیرسد،بیشتربه مردم ضرر هم نرسانند.ا؟که ماهیت وسرنوشت جامعۀ قبیلوی وحاکمیت مرکزی ان درطول تأریخ،سراسر چنین بوده است.ا-و

نهم:--نقش انتخابات::-

اگراین حکام ازولسوالی الا شهری ومرکزی وشاروالیها ومقامات کلیدی ازطریق انتخابات دموکراتیک وبه ارادۀ ازادانۀ مردم محلات انتخاب وتعین گردندوکادرها وکارمندان شائیستۀ خودرا؛با شناخت دقیق ازاعمال واخلاق؛تحصیلات واهلیت؛دانش وشائیستگی؛صداقت وپاکنفسی؛وظیفه شناسی پیگیری وپشت کار داشتن؛غمخوری ودلسوزی واز همه مهم وطندوستی واشتی نا پذیر بودن با دشمنان وطن ومردم وسائیر معیارهای سیاسی وموقف اجتماعی؛از خود محل اگر انتخاب گردند دران صورت این حکام و کادر های محلی وبومی که ازبین مردم سربراورده اند؛هیچگاهی خیانت نمیکنند ویا شرائیطی برای خیانت کردن به ایشان مساعد نمیگردد.زیراکه درصورت تخلف وخیانت برضد منافع ملی ومردم وتعهداتی که درزمینه به مردم سپرده اند؛فورأ توسط خود مردم که انهارا به ارادۀ خود انتخاب نموده وبه انها رأی داده اند؛به دور دیگر انتخابات ،صلب اعتماد واز قدرت انداخته میشوند وبه همچو افراد دوباره رأی نمیدهند؛یک شخصیت شائیستۀ دیگری را بجای او انتخاب مینمایند.و انها به شکل دموکراتیک دراین کارزار مستقیمأ دخیل میگردند.ومقامات مرکزی  هیچگونه دخالتی نداردکه ازهمچو کادرها ومسئولین خیانتکار دفاع نماید؛صلاحیت بدست مردم محل گزار مینماید.بناأهمچو کادرها ومسئولین انختابی ازطیق مردم؛ازیکطرف؛ازمردم وقوم محل خود؛یکنوع چشم شرم وحیا پیدا نموده؛دست به خیانت برده نمیتواند واز جانب دیگر؛ازطریق مرکزنیز حمایت گری ندارد ونماینده صادر شدۀ مرکزی نیر پذیرفته نمیگردد؛وهمچنان دربین مردم محل ومنطقه وبویژه دربین قوم خودجای پائی نمیداشته باشد؛وان اعتماد واعتبارقبلی که داشت؛ازدست میدهد و؛شرائیط زنده گی برایش تنگ میگرددکه،باانتقادادت وواکنشهای محیط خودمواجه گردیده ودرزیر فشارانتقادات وخشم مردم قرارگرفته وبالاخره ازمردم خود فاصله میگیرد.ا؟

دهم:- ناکامی مکزیت(سیستم  یونیتاری):

ناکامی رژیمهای مرکزی یک قومی وانحصارگران قدرت؛بیشتردران است که؛باغصب صلاحتهای ولایات که تاحال نتوانسته اند؛به حل حداقل مشکلات شان رسیده گی نموده باشند.ویا حداقل مشکلات ولایات راازنزدیک رفته وازهمۀ اموردیدن نموده؛ومعضلات؛نارسائیها وکمبودیهای انهاراتشخیص وبه اساس نظریات وپیشنهادات ولایات درحل ان اقدام نموده ورهنمودهای عملی وسازنده را انجام داده؛قبول زحمت نموده باشند.ا؟ ویا زمامداران مرکزی جز اینکه؛از کدام ولایت خاص جهت تفریح ویانمائیشی دیدن نوده باشند؛اما سائیرولایات دوردست کشور برای شان همیشه بیگانه بوده است.ا؟حتی در طول زمامداریهای خود،یکبارهم مسئولانه به محلات جائی که مردمان درفقر وغربت ودردومرض دست وپا میزنند؛وحتی تشکیل،پلان وبودجۀ ولایات را نتوانسته اند بموقع ان برسانند؛مأمورین وکارمندان واجیران حتی در طی(سه اللا ششماه)نمیتوانند این معاش ومزد بخور نمیر(ثابت.)خودرا که،جزازمعاش ثابت دیگر عواید ودر امدی هم ندارند؛بموقع اخذ نمایند.چه رسد به سائیر امتیازات قانونی که؛حتی نسبت به کارمندان مرکزی وسهولتهای دیگر ان برخوردار گردند؛وهمیشه محروم بوده اند.ا-وعجب انست که ؛بدون انکه جزئی ترین پرابلمها وپیشنهادات ازطریق رژیم مرکزی حل گردد؛وبه ان وقع گذاشته شود؛برخلاف ان؛ تمامی مسئولیتهارا؛با همه شرائیط دشوار ان؛بالای کارمندان ومسئولین ولایات بار مینمایندآ؟یعنی ولایات ازهرگونه صلاحیتهای که لازم است برخوردار نبوده؛اما نزدمقات رژیمهای مرکزی خودکامه جدأ مسئول نیز میباشند.ا؟ وبه این ترتیب پلانها وپروگرامها بموقع تطبیق نگردیده؛درمجموع کاردولت به رکود مواجه گردیده و؛ناکام میگردد.ا؟ وبسا دلائیل کمبودیها ونارسائیها وعدم کنترول ورهبری موئثردرمکزوولایات ونسبت انحصارقدرت وتمرکزان در مرکزوانهم بدست یک شخص(رئیس جمهور.)عامل اساسی همه بدبختیها مصیبتها، جنگ وتنشها ونارضائیتهای ملیتهای تحت استبداد وبالاخره عقبمانی وناکامی همچورژیمها میگردد.

یازدهم:-ضیاع وقت وبیروکراسی:-

یک رئیس،یک مدیر؛یک مستوفی ویک قاضی وسارنوال وسائیر مسئولین یک ولایت وحتی یک والی؛دوسیۀ تقرری یک کارمند رتبه (پنج) ویا رتبه( سه)ویا مانند مسائیل پلانی؛بودجوی،ترفیع وتقاعد کارمندان،تغیروتبدیلیها،وصلاحیتهای نقدی وجنسی وبسا پیشنهادات وپرابلمهای که نسبت نبود صلاحیتها دراستانها ومحلات مربوطه متراکم گردیده؛دوسیۀشان دربغل؛یک هفته بایدمنزل بزنند؛تا ازغور،چغچران،بدخشان،میمنه؛بادغیس؛بامیان وکنرا،هلمند ویا هرات وقندهاربه اصطلاح"محل سلطنتهای میراثی.ا؟"وغیره مناطق دوردست؛برای مقرری یک کارمند ویا حل مشکلات وپشنهادات خود به مقامات سلطنتی؛امارتی ویا ریاستی ووارثین استبدادقومی ورژیم انحصارگرقدرت مرکزی؛اگربخواهند خودرا برسانند.ا؟ازیک طرف وقت خودرا ضایع مینمایند وازکارواجراات ووظائیف پلانی روتین خود در ولایت مربوطۀ خودعقب میمانند؛وازجانب دیگر؛این همه مصارف بیجای سفریه وکرائیه وبخاطر اخذ ان ؛دروازه به در وازه در ادارات فاسد وبیروکراتیک؛بالا وپائین میدوند؛وایا چیزی بدست اورده میتوانند ویاخیر؟وایاپرابلمها و پیشنهاداتیکه؛اصلا بایددرخود ولایات حل گردد؛نسبت عدم (صلاحیت) ونبود عنصر (اعتماد)به مقامات مرکزی فاسد وبیروکراتیک؛ازولایات دوردست به مرکز مراجعه مینمایند؛واین مقامات؛نسبت مصروفیتها ی؛ اشرافی وبیرو کراتیک خود؛باتدویرجلسات غیرموثر وغیرعملی ونمائیشی ویامخصوص.ا؟ جزاینکه؛ کافی یا چای ومیوه خوری نموده،روزگزرانی مینمایند،وازحال مردم ومشکلات محلات جامعه جزئی ترین معلومات واگاهی هم ندارند.ا؟ وسوال مهم دراینجا مطرح میشود که،ایا کارمند ومسئول ولالیتی که؛ازدور دستهابرای حل مشکلات رسمی واداری ولایات مربوطه به حضورعالی جنابان مرکزامده اند؛ایادیده میتوانند یاخیرا؟وایا بااین همه ضیاع وقت که ازهمه مهم است ومصارف بی جای،وبویژه بااین امدن خود در مرکز؛عقبمانی که در کارهای محلی رخ میدهد؛ایا این ملاقات وباین مشکلات وپیشنهاد مقر ری یک کارمندرتبه (5)ودربدل این همه سرگردانیها؛ارزش دارد؟واگراحیانأمقامات بیدرد وبیروکرات؛انهم باتعین وقت؛مراجع ولایتی خودرا بپذیرند؛ایا این مشکلات وپیشنهادات ایشانرا بدرستی شنیده به شکل اوپراتیفی حل مینما یند؟ویابا تکبروغروراشراف منشانه وازخودراضی برخورد نموده ؛درحالیکه این مقامات خودازحل انها عاجزمانده واین  مشکلات را به روئسای مرکزی مربوط وبه مأدونین خود امر صادر نموده وبدوش انها محول مینمانید.ا؟وبه اصطلاح ازسرخود تیرمیکنند.وبانصیحت های پدرانه؛ازموضع مقام وکرسی وشأن وشوکت خود بالفاظی وبابکاربردچندواژۀ متحدالمال وبا فضل فروشی اشراف منشانه وعده های چرب ونرم داده مأیوسانه رخصت مینمانید.ا؟ ویا دربعضی مقامات اگر؛احیا نأ به مشکلات مراجع خود توجه ورسیدگی نماید؛واکثرأ بسا مشکلاتی که ؛ازبرکت همین نظام انحصارگرقدرت وصلاحیت در مرکزمتمرکزو متراکم گردیده است.ا؟به موجب ان به حل مشکلات چنان رسیده گی کرده نمیتواند که ازان  به اصطلاح خیر ببیند ویا همۀاین مشکلات وپرابلمهارا دریکی دوروز حل نمانید،وبه قناعت مراجع ولایتی خودبپردازند.ا؟یعنی؛حد اقل ارزش همین رفت وامد وضیاع وقت این کارمندان ومسئولین ولایت که به زیارت این عالی جنابان تابه مرکز زحمت کشیده است؛ارزش انرا دارد؟و باانحصار تمام صلاحیت درمرکز ونبود صلاحیت در ولایات؛بذات خود باایجاد این مشکلات هم در   کارهای ولایات وهم درکارهای مرکز باعث کندی ورکود درکارهای سرتاسری مرکزوولایت نمیگردد؟ وباعث فساد وبحرانهای مزمن در همۀ عرصه ها ونهادهای دیگرنمیگردد؟  ومانند رژیم فاسد-فاشیستی اغای کرزی؛غرقه در فساد وناکام نمیگردد؟ویا سائررژیمهای انحصارگر قدرت وصلاحیت مرکزی که؛سرنوشت ان تاحال چنین بوده است.ا؟-وده ها سوال از همین قبیل دیگر.

واما سیستم نظام فدرالی وانتخابی بااین رژیمهای غیرعادلانه وفاسدمرکزی ازریشه درتفاوت ودر تضاد وتناقض قراردارد؛که باتقسیم قدرت وصلاحیتهای مرکزی وبا پیاده نمودن ونهادینه سازی دموکراسی وبا ایجاد شوراهای محلی الا مرکزی این نقائیص وممانعتهاوروشهای قبیلوی سنتی وعقبمانده را؛کاملأ ازبین بر ده وهمه سهولتها و؛بویژه سرعت عمل درکارهارا فراهم می اورد.اهرولایت مشکلات خودرا باصلاحیتهای وسیع که قانون فدرال برایش قائیل میگردد؛حل مینماید؛یعنی به سیستم خودگردانی مبدل گردیده وهمچو مشکلات بدون فوت وقت وبه سرعت هرچه تمام تر وبا اعتمادکامل؛حل میگرددونظام فدرالی این شرائیط را؛ مساعدمیسازد ؛وباتقسیم قدرت وصلاحت انحصارشدۀمرکزیت قبیله سالاری به ولایات؛جامعه به مسیر دموکراتیزۀ شدن خود ؛مرحله به مرحله گزار مینماید.ا......باقیرادربحثهای اینده میگزاریم.

 

  حسن پیمان

 

10/26/سپتمبر

رویکردها

 

اول:-امریکارا بشناسید-ادارۀتابعیت مهاجرین.و

دوم:-داکتر همت فاریابی-رئیس فدراسیون فرهنگی تورکان افغانستان-(ففتا)-استقرار نظام فدرالی در افغانستان امریست تعلل ناپذیر-سایت-(ففتا)-و

سوم:-(همان)-و

پنجم:-یاد اشتها وخاطرات این قلم-و

 

 

 


بالا
 
بازگشت