چپ مترقی یگانه نقطۀ امید وماندگاردرفرایند سیاسی

جنبش دموکراتیک در افغانستان

 

قسمت پنجم

بیدل از شب پره کیفیت خورشید مپرس

حق نهان نیست ولی خیره نگاهان کوراند

 

ابولمعانی بیدل""

 

براساس یک ضرب المثل اوزبیکی(تورکی)که میگوید:"مینگ قرغه گه بیر کیسه ک"یعنی به زبان پارسی-دری به (هزارزاغ یک کلوخ)معنی میدهد.به یک مکث موئجزاجمالی پیرامون پرسشهای زیر میپردازیم:

الف:-"تحلیل وارزیابی مشخص از اوضاع واحوال مشخص"چه معنی دارد؟..به دوام بحث پیشینه

ب:- طفل"انقلاب مرد ودفن گردید؛دیگر وظیفه شکست خورده ختم است

ت:-بحث پیرامون برخی حوادث وقضایای مهم مربوط به خوانوادۀ "چپ مترقی"؛(برائت دادن به عملکردهای پیشینه"تعبیروتفسیر گردیده است

ث:-علاقۀ رسالتمندانه؛تحلیل وتوضیح عینی پیرامون برخی قضایا وحوادث واتهامات ناروای مربوط به خانوادۀ چپ مترقی ورد ودفع وطرداین اتهامات غیرموئثق تحریک امیزبنام"کدخدائی"تعبیروتفسیرگردیده است.

ج:-"...تحلیلهاوارزیابیها همه خوب عمیق وهمه جانبه است؛اما چرا قومگرایانه وحساسیت بر انگیز است

به سلسلۀ بحثهای پیشینه پیرامون پرسشهای بالا بطور فشرده وکوتاه؛برای روشن شدن بیشتر مطالب؛بصورت روان وشفاف چنین ارقام میگردد:

الف:-تحلیل وارزیابیهای مشخص ازاوضاع واحوال مشخص یعنی چه؟

این اندیشۀ علمی یکی از ضروریاتهای عینی وحیاتی برای رفع احتیاجات وشتاخت نیازمندیهای عالم بشری؛حیوانی ونباتی وسائیرذیروح وحیه جانات؛کاربرد عملی دارد.وبخاطر مطالعه وشناخت عینی وبرداشت درست از پدیده های اجتماعی؛مادی ومعنوی؛از محیط وما حول ان وبرای شناجت مشخص ودرست ازروابط ؛از مناسبات وقانونمندیهای درونی وذاتی؛تحرک وتکامل ان؛امریست تخطی ناپذیر.ا..بدون درک عینی وشناخت علمی از ویژه گیها وخصوصیات وبدون یک تحلیل وارزیابیهای عینی از"اوضاع واحوال مشخص عینی وذهنی" بویژه از یک پدیدۀاجتماعی؛از روابط تولیدی ومناسبات بین انها؛از ساختارهای اجتماعی؛اقتصادی وسیاسی واتنیکی وازویژه گیهای درونی انها؛از تنوع ستم وبهره کشیهای انها؛ازارتجاع؛استبداد واز مناسبات سیاسی انها؛از ارائیشهای طبقاتی ودشمنان داخلی وخارجی انها واز لانه های جاسوسی وشیطانی و پایدوان انها؛از شکستهای تلخ وشیرین وتأریخهای پیشینۀزرین وننگین انها؛واز خائنین وصادقین انها؛از ابرمردان دلیر واز دست نشانده گان وطن فروش وفاشیست انها؛نمیتوان راه خودرا دریافت ورهبرورهکشای توده ها گردید.

بگونۀ مثال:اگر شاه امان اللاه غازی؛از لانه های شیطانی وجاسوسی انگریزی؛از خرافات وسنتهای کور وپیچیده ونا پسند وغامض جامعۀ قبیلوی؛از مناسبات وروابط عقبماندۀان واز سیطره جوئیهای قومی وقبلوی ان واز ساختارهای اقتصادی-اجتماعی واز روابط تولیدی ان؛واز انواع ستم؛استثمار واستعمار واز بهره کشیها واز ارائیش طبقاتی جامعۀخود؛محیط وماحول داخلی وخارجی خود وغیره؛اگر حد اقل یک "تحلیل وارزیابی مشخص از اوضاع مشخص"در زمینه میداشت.ازملا؛اخوند وروحانیون جیره خور انگلیسی که (ناف ونبض جامعه" را در دست داشتند،از انها شناخت علمی وتحقیقی میداشت؛میتوانست پروگرامهای اصلاحاتی وترقی خواهانۀ خودرا حتی ؛ازطریق مساجد وتکایا از طریق مبلغین واعضان وحافظان،بصورت تدریجی ومرحله ای بدون تندرویها وماجراجوئیها؛به اشتراک وسیع ملا ها واخوند های اسقاط خور با ازدیاد معاشات مستمری وبا دادن امتیازات بیشتر برای انها بویژه؛در تحت رهبری ورهنمائی یک حزب قوی ونیرومندواحد ویک پارچه ووطندوست سراسری که پیوندهای وسیع وگسترده مردمی وتوده ای؛ میداشت که ضرورت ان برای تغیر بنیادی همچو جوامع کاملأحتمی وضروری پنداشته میشود وبا مردم خود یکجابطور رضاکارانه؛اگاهانه ودائوطلبانه وموئفقانه؛ میتوانست  اهداف خودرا در عمل پیاده نماید در حالیکه؛شاه امان الله از عدۀ(معلولهای مسلط)در جامعه را به خوبی درک میکرد ومیفهمید که؛ستم؛استبداد وظلم وبی عدالتی؛حاکمیت مطلق العنانی وسکوت سیاسی مرگبار در سراسر جامعه حکم فرمااست وسایه افگنده است ومیفهمیدکه؛فقرومرض،عقبمانده گی در همه عرصه ها مستولی گردیده؛رشوت،خیانت؛جنایت  ودزدی وکار اجباری؛بیگاری؛جبر وقلدوری،بی دوائی وبی داکتری وبیسوادی؛ وزنان در چاردیواری خانه ها زندانی هستندکه؛همه ای این پدیده های معلولی در جامعه حاکم است؛واما چیز مهم ونقطۀ علمی راکه نمیتوانست درک نماید همانا(عوامل وعللهای)نهفته در عمق این جامعۀ قبیلوی-سنتی بود واز تحلیل علمی ومشخص از کلیه ای اوضاع واحوال واز این پدیده های غامض اجتماعی عاجز وبی بهره بود؛وصرفأ ظاهر معلولهارادراین پدیده ها درک میکرده است.ویاراه نجات مردم وتوده رادر پرتو یک برنا مۀ علمی وهدفمندانۀ مردمی را پیش کش نماید که؛(چه نوع رژیمیرا واژگون می سازدوبجای ان کدام رژیم مردمی ومردم سالاری رامستقر میسازد)وجامعه را از کلیه ای این بد بختیها وعقبمانیها؛رنجها ومصیبتهای نظام قبیلوی وقبیله سالاری نجات میدهد؛اموزش علمی انرا نداشته وازان بی بهره بوده است.این اشتباه وفقدان دانش علمی بود که بالاخره با (جهالت مسلط جامعه )دچار وبا حساسیتهای گونا گون ان به شدت مواجه گردیده وباانگریز وانگریزیها وبا دشمنان رنگارنگ واشتی نا پزیر سیاه وعقبگرای خلق افغانستان مواجه ودست به گریبان گردید.اما انگلیس میدانست وازاین حقائیق درون جامعه سنتی واز خواص وتسلط کامل خرافات ؛تحلیل همه جانبه وشناخت لازم داشت.وبه این حلقۀ ضعیف جامعه چنگ انداخت وبرای سر کوب خونین جنبش مشروطیت استفادۀ ابزاری نمود.واین شکستی بودحتی الاسرحدنابودی وشکستهای پی در پی بعدی ان که؛به شکلی از اشکال وبه نحوی از انحا،نصیب همچو نهضتهای ملی؛تحولطلب ودموکراتیک وهسته های دگرگون سازورهبری کنندۀ ان گردیدودرهرزمانیکه سربالامیکردند؛ ازطریق استبدادقبیلوی طرازفاشیستی سرکوب ونابود میگردیدند،ومهم انست که این هسته های مبارزین در بین توده های ملیونی ریشه های رشدیابندۀ خودرا نیزداشتند واز ان اب میخوردند وبکلی نا بود نمیگردیدند دو.باره باهم متشکلترونیرومندترگردیده درراه ارمانهای مردمی خود به مبارزات توده ای خود با ایمانتر به پیش میرفتند؛که به حکم ضرورتهای تأریخی وقوانین تکامل اجتماعی باید هم چنین میبود به گونۀ مثال:محصول تجارب  مبارزات طولانی خلقهای پر شور وانقلابی افغانستان،چکیده وریختۀ از پیروزیها وشکستهای پیهم نهضتهای ضد استعماری گرفته تا مبارزات نستوه وخود جوش وپرخروش ضد ارتجاع واستبداد مطلق العنانی فاشیستی امارتی،سلطنتی میراثی وخاندانی؛ومحصول سرکوبگری های خونین ونابود کنندۀ نهضتهای ازادیبخش ملی ودموکراتیک ضد انحصارگریهای قدرت سیاسی مرکزی وقومگرا یانه؛چنان اوج گرفت ونزج یافت که؛بالاخره در بستر تأریخ مسکوت جامعۀ قبیلوی وقبیله سالاری؛نطفۀ رزمندۀ انقلابی و"گورکن اصلی"رژیمهای مستبد وسلطنتهای مطلق العنانی میراثی فیئودالی ونیمه فیوئدالی اشرافی-ملاکی وارباب رعیتی؛دروجود انقلابی ترین وپیش اهنگ ترین نهاد سیاسی مردمی بنام"جمعیت دموکراتیک افغانستان" باتدویر"کنگرۀ مادر"در(اول جنوری1965م-مطابق به 11جدی سال 1343خ-)تبلور وتشکل می یابدکه؛با استفاده ازتجارب شکستها وپیروزیهادر تأریخ پر اشوب مملو از مد وجزرهاوسرشار ازمبارزات قهرمانانه مردم سلحشورافغانستان با"تحلیلها وارزیابیهای عینی از وضع وشرائیط عینی"بصورت مشخص وعلمی از ساختارها؛مناسبات تولیدی وروابط بین انها؛واز نوع ستمها و از سیستم مالکیتها بروسائیل تولیدی ونیروهای موئلدۀ ان؛از ارائیش طبقاتی از قشربندی ها واصناف ولایه های اجتماعی -اقتصادی؛اتنیکی وفرهنگی؛سیاسی-نظامی وازسنتهای عقبماندۀ پسندیدۀملی،اززیربناها وروبناهای ان؛از(تضادهای اشتی پذیر واشتی نا پذیر عمده وفرعی) ان؛ازدوستان طبقۀ کارگرودهقان وکلیه ای زحمت کشان ودشمنان انها واز عمق فاصلۀ این تضادها بایک دیگر؛وبالاخره راه مبارزات اجتماعی وطبقاتی را ؛یگانه راه نجات توده ها برای نخستین باراعلان نمود.وبرای نخستین بار درفش ازادی،دموکراسی وعدالت اجتماعی را در طی یک برنامِه علمی ورهبرد عملی تنظیم نموده به بلند ترین برج وقلۀ دژ استبدادسلطنتی مطلق العنانی طائیفوی -خاندانی؛باشهامت وطنپرستانه وانقلابی در دشوار ترین شرائیط وسکوت مرگبار سیاسی با قبول هر نوع قربانی هر چه بلند تربر افراشت.-ویخ سکوت مسلط در جامعۀ قبیلوی را شکست؛راه مبارزۀ اجتماعی وراه شرافتمندانه وانسانی وراه نجات توده ها وبسیج انهارابا اهداف تاکتیکی واستراتیژیکیهای دور ونزدیک؛بخاطر استقرار"حاکمت ملی ودموکراتیک"ازطریق ایجاد جبهۀ متحد ملی ودمو کراتیک،بدون طی راه پر پیچ وطولانی سر مایداری،بنابر عقبمانده گی های قرون وسطائی  حتی" پری فیوئدالی وبرده گی؛باتقویۀ سکتور دولتی اقتصاد باتلاشها ی زیاد ازراه مسالمت امیز تکامل انقلاب(انتخابی پارالمانی)ویا در صورت مساعدت شرائیط"عینی وذهنی"ویا در صورت تحمیل ان از راه مسلحانه؛دست یازد را؛ازطریق ارگانهای نشراتی خود؛جرائید"خلق وپرچم"نشر وپخش وبه مردم پیش کش نمود.که همه ای این تحلیلها وارزیابیهای علمی وهدفمندانه بر مبنای اموزش نوین علمی وجامعه شناسی علمی ودر پر تو روشنی انها؛بااستفاده از تجارب تأریخی پیشینۀ جنبشها ونهضتهای ازادی خواهانۀ ضد استعمار کهن برتانوی وجنبشهای ازادیبخش ملی وبین المللی؛مطابق به شرائیط جامعۀ قبیلوی وارباب رعیتی قرون وسطائی وفیئودالی شاهی را طرح؛وبین دوستان ودشمنان رنگارنگ خلقها؛بین حاکم ومحکوم؛ستمگر وستمکش؛بین دهقان وملاک وفیئودال؛بین کارگر وسرمایه دار؛برای نخستین بار یک خط مرز روشن  وشفافی را برای اگاهی سیاسی وبیداری شعور اجتماعی توده ها؛مشخص نمود؛یعنی (علتهای عینی نهفته درعمق این جامعه)رابرملاساخت که در گذشته ها قادربه درک وتشخیص درست وسیستماتیک ان نبودند.واینکه چرابعداز یک پیروزی موئقت دوباره"شکست خورد"برخی عوامل عمدۀ بازدارندۀخارجی وتهاجم قوتهای بزرگ سرمایداری بین المللی واعراب مرتجع ورژیمهای بنیادگرای اسلامی وتروریستی منطقه وی واز بسا(عللها ومعلولهای تحمیلی.داخلی)که درچهاربخش پیشینه این مختصر از طریق همین سایت وزین اریائی به نشرسپرده شده است؛میتوان استفاده برد.که با روشها؛رفتارها وبابرنامه های سائیرمبارزین؛جمعیتها؛گروه ها واحزاب وسازمانهای پیشین سطحی نگر ؛ از هم متفاوت است.واما این واقعیت عینی را نیز مد نظر گرفت که؛هر نهاد سیاسی ازخود دوستان ودشمنان وحریفان سیاسی خودرا دارند؛بویژه نهاد های سیاسی دموکراتیک ومترقی بیشترمورد تهاجم دشمنان داخلی وخارجی قرار میگیرند؛ تأریخها گواهی میدهد که؛حریفان  سیاسی انها همیشه مصمم هستند تا تخریب وتبلیغات خودرابرای شهرت کاذب خود و اخذ مقام وامتیازات در اینده این خوش خدمتی راادا نمایند؛ولو که نهاد های مترقی کارخوب هم انجام دهند؛باید تخریب شوند.

اما اینکه واژگان علمی"تحلیل مشخص از اوضاع مشخص"رااز کم فهمی به تمسخر گرفته انرا"دیکته شدۀ خارجی"دانسته است همان ذهنیگرایانۀ کور وبرداشت کوراز حوادث وقضایا واز تحلیلهای کوراز پدیده های اجتماعی پیشینه را درذهن ادم تداعی مینمایدکه؛نیزنا بخردانه است.برای فهم بهتر میتوان مثالهای ساده تری را ارایه نمود:این فهم واموزه را حتی میتوان از خانواده خود از حیوانات و پرنده گان وحشرات نیز اموخت وروزمره از ان برداشتهای علمی نمود.بگونۀ مثال:درصورتیکه؛یک فامیل برای پیشبرد سالم ونار مل زنده گی خودوبرای تحکیم رونق خانواده گی خود"تحلیل مشخص از اوضاع مشخص"خانوادۀ خودراروی دست نداشته باشد؛یعنی از اوضاع واحوال؛از مناسبات؛از اقتصاد از تعلیم وتربیۀ اولاد؛از صحت وسالمتی فامیل؛از دخل وخرچ؛از درامد واز عواید ومنابع ان؛از چگونگی مناسبات وروابط زن باشوهر؛بااطفال ودر بین اطفال؛واطفال با والدین ویا تمامی اعضای خانواده بین هم؛دربین خانواده وبیرون مرز ان؛با مسجدوبااقارب وخویشاوندان؛با همسایه گان دور پیش؛ومناسبات معلم با اطفال واطفال با معلم مکتب وهم صنفیهای ان؛شرکت درغم وشادی؛سیالی وشریکی سنتی وبه همه ای امورومسائیل خانواده گی که؛ضرور است برقرارنماید؛از همه ای این ضرورتهای مبرم که یک"تحلیل وارزیابی مشخص وعینی"حسابی وسنجیده شده را روی دست نداشته باشد؛چگونه حیات بسر میبردکه چه رسد به یک جامعۀ بزرگ وپیچیدۀ که از هزاران هزار همچو خوانواده ها تشکیل یافته است.ا-که این نوع تحلیل وسنجش ویا ارزیابیها از عموم او صاف وساختارها وترکیب یک فامیل وجامعه ومردم ان؛اشد ضرور پنداشته میشود؛که به هیچ عقیده وایدوئلوژی؛به خدایان وبه رب النوع های ما قبل تأریخ؛ویا به هیچ دولت وسیاست وبه دستگاه های مخصوص"دیکته وسمت وسی دهندۀ"ان ار تباط نمیگیرد.

ای که از فهم حقایق دم میزنی خاموش باش "

عمر ها باید که در یابی زبان خویش را"

 

درحالیکه با ظهور وپیدائیش نخستین خانوادۀ ادمیزاد در روی زمین؛وحتی در نظام زنده گی حیوانات؛پرنده گان وحشرات وغیره.بگونۀ مثال؛(زنبور عسل) که دارای یک کانون منظم وسالم وواحد وهمبستۀ خانواده گی بوده و چون یک رژیم مستحکم ومستقردائیمی در ان بوضاحت دیده میشود که ؛از خود(ملکه وشاه)؛عساکر ومحافظین وکار گران منظم دارد که به نوزاد های ان غذا وبرای ترکیب وتهیه وترشح عسل که در حقیقت مانند مواد غائیطۀ ان ترشح وتشکیل میگردد؛بدون کوچکترین سکتگی در کار وتحقق وظائیف پلانی وپیشبرد اهداف وتحکیم موئفقانۀ رژیم خود بطور خدشه ناپذیر وخسته ناپذیر در چوکات کانون منظم رژیم خود؛ فعالیت مینماید.ا-اما هیچ کس برایش چنین"دیکته"راصادرنکرده است ونمیکند وخادم هیچ شبکه ای نیست جز خدمت به بشریت که عسل تولید مینماید وبه حیات نار مل خود موئفقانه وبدون انحتاط ادامه میدهد.ا وما تو صرف به خوردن عسل ان بلدیت داریم ودرک توهمانقدر است که؛عسل شیرین است وفاقد فهم ان هستی که در فابریکۀعسل سازی زنبور چگونه ترکیب وتولید وبالاخره به کام تو میرسد.ا ویا به همین منوال حشرات دیگر مانند (مورچه)که یک نظام سراسر کارگری وزحمتکشی مسلط رابه خود مستقر نموده است.ویا پرنده گان وحیوانات دیگری که دارای زنده گی منظم وحسابی وسنجش شده دارند که بدون کدام "دیکته وسمت وسو"از جانب هیچ کسی نظم زنده گی خودرا برقرار نموده انداما ما تو با هزاران من اوراق برنامه وائین نامه وبا همه ای این دم ودستگاه تبلیغاتی وانهم با دریغ که برعلیه یک دیگر وتخریب یک دیگر.ا-وبا همۀ اطلاعات ورسانه های جمعی؛الکترونیکی وانتر نیتی وبا همه ای این پرگوئیها وسفسطه گوئیها؛در ایجاد یک سیستم موئفق حد اقل"زنبوری " ویا "مورچه.ا"مانند ی راهم نتوانستیم برای ارامی خود ومردم خود مستقر سازیم اقای کرزی اگر ادم هوشیارباشد همان طوریکه مثل مورچه راه میرود؛باید کردار وفعالیت وزحمتکشی وعدالت  ودموکراسی مورچه رانیزتقلیدمینمود؛بدون تعصب همه را یکسان وبه یک چشم میدید؛وحد اقل یک نظام مورچه مانندی راهم به مردم بجان رسیده وبه خون تپیده مستقر میساخت وحد اقل به اندازۀ یک مورچه هم اگر مردم ما ارامی میدیدند؛ انگاه درد نداشت.

بنأ اگر این "تحلیل مشخص از اوضاع مشخص"را حد اقل از یک فامیل خود نداشته باشی چگونه امور مربوط به زنده گی خودرا سنجیده وحیات به پیش میبری حشرۀ مورچه ویازنبورعسل باوجود انکه لا شعورخوانده میشود؛واگر این فهم ودرک؛تحلیل وارزیابیهای مشخص ومعین را مطابق به(ضروریات واحتیاجات که مادر ایجاد.)است ازخود نداشته باشد؛چگونه پلان کار وتعین وظائیف وتدابیر لازمۀ امنیتی وحفاظوی ونیروی کار وکارگری را تدوین ومی اندیشد وبه این موئفقیتی که بشررابمتحیر وجلب توجه نموده است؛به استقرار یک رژیم مستحکم وغیر قابل تجزیه وانحتاط نائیل امده است؛که حد اقل باید از مورچه اموخت اگردقیق وعقلانی نگریسته شود؛هیچ کسی؛مرجعی؛عقیده وایدولوژی به "نخستین خانوادۀ بشری ویا حیوانی؛حشراتی ؛همچو کمک ویاری ودستوری ویا دیکته وسمت وسوئی نداده است.جز اینکه انسان رجوع کند  به علوم جامعه شناسی؛بیالوژی وذوالوژی وانتومالوژی وعلوم مربوطۀ دیگریکه بعدأ کشف گردیده وشرائیط زنده گی ومحیط زیست انهاو(احتیاجاتیکه مادر ایجاد است"وضرورتهای رشد وتکامل وقانونمندیهای خودی نظام درونی این موجودات ومخلوقات لا شعور وحیوانات ناطق(انسان) وغیر ناطق بوده است که برمبنی ان همچویک نظام وشرائیط زنده گی را؛برای رشد وبقا وادامۀ حیات ورونق ان؛بدون هیچ دیکته وسمت وسو از هیچ طرف؛طبیعتأ وذاتأ برای ایشان به بار اورده است.

واما سوال اساسی اینجاطرح میگردد که؛عل الرغم درک ودانش ضعیف خود از تحلیلهای علمی وشناخت پدیده ها؛که هر پدیدۀ نورا به دیکته شدۀ خارجی متهم میسازد و این که ازطرف کدام خارج است از ان خبر دارد؛ انرا نیز مشخص نمیسازد؛یک مقدارقابل توجه هست یعنی همان حریف مصممی است که کار ان تخریب وحمله بالای نیروهای مترقی بوده وانرا بمثابۀ ابزاری برای متوجه ساختن دیگران وکسب شخصیت کاذب وشهرت سازی بکار میبرد درحالیکه کشوری ویا دولتی که دوست وواقعأ مهربان ودلسوز باشد وغم ایندۀ مملکت مارا بخورد واز بازوی شکستۀ ما بگیرد وبرای ایجاد یک نظام مترقی دلسوزانه وصادقانه بما دیکته نماید وجود ندارد؛وقبل از همه این مطلب راتو بیشتر تأئید مینمائی؛یعنی همه با ما دشمن است ودیکتۀ شان نیز دشمنانه ومغرضانه است. پس سوال اساسی وعمده دگری مطرح میگردد که دشمن چرا برای استقرار یک رژیم دموکراتیک وپارالمانی ومردم سالاری فدرالی ودر ایجاد یک حکومت ملی ودموکراتیک؛همچو "دیکته ها وسمت وسو ها "را رواداری مینماید

واگرواقعیت چنین هست که ما دوست واقعی وصادق هم نداریم ودرلباس دوست همیش به ما دشمنی نموده اند، پس چرا به استعداد های خود منحیث یک واقعیت انکار نا پذیر تن در نداده وهرگونه طرح نوی که صورت میگیرد بروی حسادتها انرا مربوط به دیکتۀ خارجی میدانی دران صورت ایا تبلیغات ضد چپ مترقی وضد ارمانهای دموکراتیک ؛ دموکراسی ؛ ازادی وعدالت اجتماعی که از عمده ترین طرح های انهاست؛کمربسته قد علم نموده ئی وایا ازجانب دشمنان ترقی ودموکراسی ودشمنان مردم افغانستان"دیکته وسمت وسو"نمیگرددعین تبلیغات وتخریباتی است که به چهره های گونگون از یک ذراد خانۀ معلوم الحال طالبی وشبکه های شیطانی شرق وغرب به خورمردم داده میشود.

مزن به درکسی به انگشت

تا بردهانت نکوبند به مشت

بناأ؛این طرح های مترقی برای نجات افغانستان؛ از خواست ها ونیازهای عینی وضرورتها واحتیاجات مبرم تأریخی وحقایق نهفته در دل این جامعۀ خونبار؛ از استعدادهای خلاق دانشمندان ونخبه گان وترقیخواهان واز میان مردم مظلوم وقربان شده وبااستعدادما واز تأریخ تلخ گذشته زمامداران مستبد ونژادپرست وازمطالعات و شناختهای علمی وخلاق ما؛سرچشمه میگیرد.وبا فهم عمیق وهمه جانبه وازشناختهای دقیق وازتحلیلهای همه جانبه وبرداشتهای عینی ودرست از تمامی(عللها ومعلولهای) عینی وواقعی نهفته دراین جامعه قبیلوی وقبله سالاری سنتی واز چگونگی ماهیت وساختارهای ان است که؛همچو طرحهای خلاقانۀ نوین ودموکراتیک وحلال نهائی بحرانهای مزمن وفاجعه باررا منحیث یک الترناتیف درفرایند سیاسی در دورنما پیش کش مینمایند.ا--لذا بااین ذهنی گری وسطحی نگری خود؛میخواهد نه تنها به این طرحهای خلاقانه وبه ضرورتها ونیازهای مبرم موجوده وبه استعدادوخلاقیتهای طراحهان واندیشمندان کم بها بدهد؛بلکه؛هرانچه که ازخود ما واز عقل وخرد واز استعدادهاوتجارب نهفته دربطن این جامعه ؛وازدردورنجها وازظلم وستمها واز نسلکشیها،ازبی عدالتیها وبرتربینیها وعملکردهای فاشیستی؛اززمامداران مستبد وسفاک؛ واز تمامی (عللها وعوامل)عینی ان سرچشمه وریشه میگیرد؛به ان ارزش قایل نمیگردد وبرعکس ؛این خوش خدمتیهارا به مشاورین چشم سبزخارجی پرغرور متکبروکودن وبی دانش فاقد شناختهای عینی ازاین جامعه وخصوصیات ان ومردم ان؛از رسم ورسوم وعنعنات سنتی  وساختارهای قبیلوی وقبیله سالاری ان وازگذشته های تأریخی از زمامداران واز عملکردهای ان نزاع ونفاق ملی  وازعدم وحدت ملی ان وازنارضائیتهای مردم؛بویژه ازملیتهای تحت استبداد ان؛از حق تلفیها وبی عدالتیهای ان؛نسبت به یک مشاور؛متخصص وکار شناس واندیشمندداخلی؛معلومات کافی نداشته وذهن خالی بودن انهارا ازحقائیق عینی نهفته در درون این جامعه؛واگرمعلومات داشت انهم بشکل وارونه ومغرضانه به نفع خود بوده نه به نفع جامعه ما؛که به انها یکنوع خوش خدمتی نمودن است.و بخاطر توقعات اینده ریکلام خود وجای پای پیداکردن؛ویا بخاطر مقام وکرسیهای موئقتی؛به حقارت وهتک حرمت تن دردادن؛گردن پتی وزانوزدن؛دست بوسی نمودن.غرور ؛شهامت؛ننگ وغیرت؛عزت وابروی خود واز مردم ووطن خودرا به یک امتیاز وجیفۀ بیبقأ عوض نمودن.متخصص؛مشاور وکارشناس؛ودانشمندان ونخبه گان خودرا نزد اجنبیهای بی احساس وعاشق پول وثروت وزر اندوز؛کم زدن است وکم ارزش دادن  ایشان است وبرتری دادن به یک خارجی نسبت به یک متخصص وکارشناس ورزیده داخلی که عین دپلوم همان خارجی راازهمان مملکت بدست اورده است؛میباشد.

دراینجا به وضاحت دیده میشود که ؛جز اتهامات توطئه امیز مغرضانه ومنفی بافانه وحسودانه با چرند وچپوله وبا ارائیۀ مطالب بی مقدمه وبی محتوا وبی نتیجه وکاملأتحریک امیز وما جرا جویانه ومغشوش کنندۀ اذهان عامه؛برعلیه اصیل ترین وصدیق ترین فرزندان این وطن وبر علیه ارمانها ی دموکراتیک ومردم سالاری انها قد علم نموده ومانند دورۀنهضت مشروطه خواه نوظهور"امانیه"که توسط شورشهای انگلیسی وتبلیغات ذهراگین بااستفادۀ ابزاری ازدین؛بنامهای"کفر والهاد وطرفدار بلشویکها"؛امانالله خان غازی ومسلمان را مجبور به فرارنمودند؛وامروز نیز با استفاده از خلاء ها وضعفها واز پراگنده گی جنبش مترقی و"چپ مترقی" ودموکرتیک که؛ بخش معینی از توده های تأریخ افرین انرا تشکیل میدهند؛ودرتقویۀ جنبش عمومی مردمی سراسری؛نقش قابل ملاحظه دارند؛مطابق به مودروز وبازارگرم سیاسی به چهر ۀ دیگری؛هر طرح دموکراتیک ودگرگون خواهانه ومردم سالاری؛دموکراسی؛ازادی وعدالت اجتماعی ازطریق انتخابات پارالمانی بخاطر درهم کوبیدن قدرتهای انحصاری مرکزی  میباشدکه؛همه ازذراد خانۀ ارتجاع ومافیای داخلی  وخارجی که؛چنان گسترده وبصورت ماهرانه استخراج گردیده وبراه انداخته میشود؛همه ازیک گلون بیرون می اید.

پس سوالی دراینجا مطرح میگرددکه؛ایا کدام کشوردلسوز وجوددارد که صداقت داشته ومطابق به منافع ملی ومصالح کشورما؛برای رشد وانکشاف؛ترقی ودموکراسی وعدالت اجتماعی دیکته نموده وبما غم خواری نماید؛درمقابل خود ویا در زیرریش خود؛یک کشورنیرومند وباقدرت وتوانا در همه عرصه های اقتصادی-اجتماعی؛نظامی وسیاسی وفرهنگی ودارای یک تأریخ باشکوه وپرافتخاری را؛ایا دیده میتواند یا به اصطلاح"تحلیل مشخص ازاوضاع مشخص" ویا هم "فدرالیسم پارالمانی" وجامعۀ ازاد ودموکراتیک که همۀ اقوام وملیتهای مختلف در ائینۀ ان حق وحقوق وسهم مساوی خودرا دیده بتوانند؛ایا مجال وزمینۀ همچو گرائیش دموکراتیک ورشد یابنده را بما"دیکته وسمت وسو" وزمینه سازی نموده؛بلای جان خود مینمایدهرگز نه

"به غمخواری چون سر انگشت من

نخارد کس اندر جهان پشت من""

واگرچنین دوست واقعی وصادق وبی غرض وجوددارد ؛اگاهی خاص موجودباشد؛ که ما ازان خبر نداریم؛که برای بهبود وسعادت وعدالت وزنده گی مرفع ما"دیکته وسمت وسو"بدهد؟ که دران صورت باید به صدای بلند ورسا وباشهامت  کامل شعار داد که؛صدبار زنده بادومرحبا به چنین دوست دلسوز ومهربانکه در دشوارترین شرائیط از بازوی شکستۀما دلسوزانه میگیرد واززمین وازلای مصیبتها وبدبختیها می بردارد ویک نظام دموکراتیک را بما دیکته وسمت وسومیدهد وبه زخمهای مزمن وخون چکان این کشور بجان رسیده مرحم گذاری مینماید.

پس دراینجا اذعان بایدداشت که:تأریخ پر اشوب کشورما دراین بررهۀ حساس عمدتأ دو راه مشخص عینی؛مبرم ومسئولانه ورسالتمندانه را دربرابر همۀ وطندوستان واقعی؛رسالتمندان؛روشنگران؛دگراندیشان؛احزاب ملی ودموکراتیک ومترقی؛جدأ مطرح میسازد؛که راه سومی وجودندارد؛واگر هست؛بین البینی ودر حالت نوسانی ومزبزب؛سیل بینانه وفرصت طلبانه بوده؛وبطرف یکی از این دو روش تمایلات خودرادارد.

یک:-تسلیم و زبونی؛معامله گری وتجارت سیاسی؛ابزارغول ارتجاع واستبداد؛کلاه برداری؛تعقیب سیاستهای کج دار ومریزچاپلوس مأبانه وخوش خدمتانه؛عدم قاطعیت؛پیشانی بین؛به اشارۀپیشانی وابرو راه رفتن؛وبالاخره یک موضعگیری خائینانه ضد ملی وضد دموکراتیک وکنار امدن باطالب وگروه های اجیر شدۀ تروریست یعنی کنارامدن با(پاکستان-ای-س-ای-این دستگاه خون اشام دوزخی وجهنمی استخباراتی ادم خور)وسائیر شبکه های شیطانی وجاسوسی شرق وغرب که؛دست وپنجۀ انها تا ارنج به خون این ملت مظلوم بی دفاع وبیگناه دراین سرزمین خونین وزخمی؛معلول ومعیوب؛مریض وعلیل؛فقیر وشکم به پشت چسپیده که تا هنوز رنگین است.سرانجام بدون کدام خون بینی شدن و"شکست نخورده"و سما روق مانند.ا؟به معراج خودرسیدن ونام خودرا (مبارز)ماندن؛میباشد

درحقارت گربباردبرسرت باران در

اسمان را گوبرو بارندگی درکارنیست

"پروین اعتصامی 

دوم:-یاانتخاب راه مبارزۀ شرافتمندانه مردمی برضد ارتجاع واستبداد ودشمنان مردم ووطن؛راه ازادی ودموکراسی وراه انکشاف وترقی ومحو هر نوع ستم ملی طبقاتی وتأمین عدالت اجتماعی ودرمجموع تقویۀ نهضتهای ملی ومترقی وجنبشهای توده ای در کشور میباشد.ا وراه دیگری وجود ندارد؛راه سومی بایدیک راه قسمی بیطرف مأبانه باشد؛میانه روانه است که؛( اتخاذ مشی معتدل در بین چپ اصولی وراست ارتجاعی نیز نیست)بلکه؛راه سیل بینانۀ؛ غیر موئثروعدم موضعگیری قاطع و مشخص که مطابق به منافع توده ها باشد؛ضعیف ولرزان وشکننده ومزبزب بوده که؛درهرلحظه وشرائیط اکثرأ منافع شخصی را بالاتر از منافع توده ها ترجیح میدهد؛ویا برخی راه بیطرف مثبت وفعال وهمسورا تعقیب مینماید.که راه سومی اکثرأ الۀ دست وبمثابۀ استفادۀ ابزاری نقشی را در قبال سائیر سازمانها ویا گروه های فرمائیشی وتکنوکرات ها ولبرال ها دردستگاه دولت بازی مینمایند؛ودر هرلحظه وزمان ضروری معمولأ؛استفادۀ ابزاری بدست دولتهای مستبد برای ارضای خاطرنا رضائیتها در جامعه ویا منحیث یک رفرم سرکوبی از بالا بخاطر جلوگیری از نفوذ،رشد وبه قدرت رسیدن"چپ مترقی" ونیروهای تحول طلب واصیل ملی،کاربرد عملی پیدا میکند. در وجود انگونه سازمانها؛موضعگیریهای بیطرفانه وسیل بینانه که؛ قاطعیت ومتانت وصداقت وپیگیری لازم در مبارزات اجتماعی خود نداشته ودر حال نوسان بسربرده؛وبه هرطرفیکه منفعت شخصی داشت در همان پله مثل ماش میلغزد.ا-شعارهایش تندتر از انقلابیون بوده ودر عمل انتقادات خودرا متوجه چپ مترقی نموده ودر لحظات حساس به همان تناسب با تمایلات راست گرایانه با یک مبارزۀ کم رنگ  به شکل اپورتونیستی به خط سبزیعنی راست حرکت مینماید که در نظامهای لبرال دموکرات؛نقش همچو احزاب وگروه ها وموضعگیریهای به اصطلاح بیطرفانۀ انها را میتوان به همین ویژه گیها بوضاحت مشاهده نمود.که به هیچ صورت از مردم نمایندگی کرده نمیتواند.ومشروعیت ان زیر سوال قرار میگیرد.(به جز ازبیطرفی مثبت وفعال ووطندوست واقعی ومردم دوست صادق وپاک با سوابق درخشان وشائیسته که میتواندنقش بس عمده را دربرخی بررهۀ حساس تأریخی به نفع خلق ایفا نماید).

بنابر این ملحوظات وواقعیتهای که برمبنی تحلیلها وازریابهای عینی استوار میگردد،در برخوردها با پدیده های ماحول ودر انتقادات والزامات خودباید نهایت محتاط بود.وناسنجیده ودور از واقعیتهای عینی وموئثق وهمه جانبه؛بطورعقده مندانه ویا متعصبانه وحسودانه وغیرمسئولانه را که؛نیز برخی ازویژه گیهای سنتهای خرافی وذهنیتهای کوروبستۀ جامعۀ قبیله سالاربوده وازان سرچشمه میگیرد؛ومحصول فرهنگ خرافی وعقبمانده این جامعۀ جامد میباشد؛مخاطب خودرا بی موجب وبی اساس وبی جای باید مورد حمله قرار نداد.

چشمی که نداردنظری حلقۀ دامیست"

هرلب که سخن سنج نباشد لب بامیست"

 

پس قبل از انکه؛اتهامی ویا انتقادی(سالم ویا ناسالم ویا ناوارد)اگرمتوجه کسی ویا نهاد سیاسی میگردد؛باید انرا همه جانبه هلاجی وتحلیل وتجزیه نموده وعواقب خوب وبد انرا دقیقانه سنجیده وبرترازوی عقل ومنطق وعدالت پسندانۀ خود درست میزان نموده وبا دلایل عینی وموئثق علمی ومنطقی واموزنده وبروی اسناد موئثق وبا اعتبار علمی عیار واستوار نموده؛بعدأحملات خودرا در چوکات ادب وفرهنگ مدنی وپسندیده واحترامانه وشفاف؛متوجه مخاطب خود بسازد.وبه واژه هاوکلمات مفت وارزان غیرموئثق وغیرمسئولانه بدون دلایل عینی؛مبتذل وپیش پا افتاده راازهرراه وخیابان جمع نموده چون "تفنگ چره ای دهن پر انگریزی"هرطرف وبه هر کسی که به نشان برابر امد؛نباید فیر نمود؛ وهمه را یکسان به نشانه گرفت وبجای زاغ کبوتررا شکار نمود؛که بویژه از دوره نهضت (امانیه)تاحال از انگریز وانگریهابه میراث مانده است؛واین جامعه را نبایدهمیش وپیوسته به(مدفن نوها)مبدل ساخت ؛که به تأئید کلام خداوند گار بلخ:

روی نیکوئی نبیدهرکه نیکوکارتر

بیشتر ازاربیند هرکه بی ازارتر

مولانا جلا ل الدین محمد بلخی""

 

 

ب:-پرسشی مبنی براینکه:"..طفل انقلا ب مرده ووظیفۀ شکست خورده ختم گردیده است"

پرسشی است جالب ودلچسپ وپولیس مأبانه که کار پولیس رااسان میسازد وبرایش مواد تهیه میکند واز جانبی هم به مبارزات مصممانه وپیگیررسالتمندان چپ مترقی نقطۀ ختم میگزاردوروحیه ای یک شکست ابدی را؛ماهرانه ورندانه وعیارانه به روح پر شور وشهامت انها میدماند واز وحدت وهمبستگی وتلاشهای وطن دوستانۀ انهادر مبارزات توده ای دموکراسی وسعادت انسانی؛ سد میگردد که پولیس با دم ودستگاه سرکوبگری خود نمیتواند.ا؟و به این ترتیب برای خودیک شهرت کاذب وجای پای میپوید.

در حالیکه مطابق به پرنسیپهای پذیرفته شده در مبارزات سیاسی-اجتماعی درهر سطح ومعیاری که باشد؛یک انسان اگاه وسیاسی هرگز چنین پرسشی را مطرح نمیسازد وباید نزد او حل شده باشد.وتا به این حد در حیات سیاسی به مأیوسیتها ونا امیدی ها ره نمیدهد وروحیۀ تسلیم پذیری رابه توده ها وبه روشنفکران ومبارزین وسیاسیون ورسالتمندان مبارز تبلیغ وترویج نمی نمایداگرچه چندان حیرت اور هم نیست وباید نباشد.زیرا ماهیت وطرز تفکر ورفتارها از همدیگر فرق دارند.که این نوع تحلیل وتعبیر بستگی دارد به ماهیت سیاسی-اجتماعی وبرنا مۀ عمل؛به عقاید واهداف سیاسی وغائی وبه باورهاو روشها وبینشهای ان که بر اساس ان چگونگی ماهیت سیاسی وپیگیری انرا در مبارزات اجتماعی- سیاسی بااحزاب وسازمانهای مترقی ودگر اندیش از هم تفکیک ومتمایز میسازد که بگونۀ مثال:مطابق به فهم ومشی سیاسی وبر مبنی اهداف دور ونزدیک مطروحه وبینش خود بایدیک"شکست سیاسی موئقتی ویا طولانی تر را"به یک "طفل مرده تشبه ومقاسه مینماید. وبالاتر تز ان دردرک وشناخت خود از پدیده های سیاسی برمبنی علمی ومدنی وامید وار کننده وپیش نگری؛عاجز ونا توان میماند در حالیکه سراسر تأریخ مبارزات سیاسی-اجتماعی نه تنها در سطح ملی بلکه در سطح بین المللی؛شاهد وبیان کنندۀ انست که؛نهاد های سیاسی مردمی ویا احزاب مترقی مطابق به برنامۀ گسترده علمی واهداف عالی مردمی که از عمق رنجها؛ستمها؛ واز ظلم واستبداد طاقت فرسای جامعه اب میخورد؛وانرا بی هراس منعکس میسازد وبخاطرتحقق این ارمان سترگ ورسالت بزرگ تأریخی؛بمثابۀ پرشورترین نیرو ومحرک اصلی(تغیر وتکامل دموکراتیک ودموکرا تیزه سازی جامعه)؛نبرد بی امان مینماید؛ویگانه دشمن اشتی نا پذیررژیمهای مستبد وغیر عادلانه وبمثابۀ عامل اساسی بیداریهای شعورسیاسی وطبقاتی توده های زحمت کش وبسیج انها برعلیه رژیمهای استبدادی الا سقوط ان به نفع خلق؛باقبول ده ها رسکها وخطرات وشکستها؛از پیکار ومبارزه شرافتمندانه ورسالتمندانۀ خوددست نمیکشد.ا- بناأهمیش وپیوسته در تغیر وتکامل دربین جامعۀ خود بوده وپیوندها ورشته های گوناگون ومتعددی وریشه های طولانی دربین اصناف واقشار وطبقات مختلف جامعه میداشته باشد.بنابراین ماهیت رشد یابندۀ خود وعملکردهای پیگیر وپیش اهنگی در مبارزات خود در پیشاپیش جنبشهای توده ای بمثابۀ"گورکن اصلی"رژیمهای مستبد وغیر عادلانه فاسد-فاشیستی وبا قدرت ونیروی همه جانبه وکوبنده وبیرحم وجابرانۀ ارتجاع واستبداد داخلی وحامیان بین المللی ان بایداین چنین احزاب به شدت مواجه ودست به گریبان گردد ضربه ببیند وشکست بخورد.نه هر حزب وگروه"نیمه راه وفرمایشی وتفالۀ تأریخی.

 یک طفل تا زمانیکه چندین بارنافتد ضربه نبیند؛خون بینی نشود ودر طول حیات خود ازگرمی وسردی وازفراز ونشیب روزگار متأثر نگردد؛ بزرگ نمیشود  ازنعمت جوانی برخوردار نمیگردد ولزت راحت ؛ارامی وعافیت را نمیداند.ا.هر که عمل میکند باید با اشتباهات  وانحرافات نیز سردچار گردد؛ان که عمل نمیکند؛بااشتباه وانحراف سردچار نمیگردد؛وانگاه به نظر خود پاکترین و صادق ترین همه معلوم میشود؛وبه این وسیله ازاین پاکی وصداقت کذائی خودابزاری برای تخریب وتبلیغ حریف سیاسی خود وکسب شهرت کذائی خود برای فریب موئقت مردم  الا افشای چگونگی ماهیت ان ؛دست میازدبعد از انکه  ماهیت اپورتونیستی ان افشا گردید بجا میماندومانند اب ایستاده به خندق مبدل میگردد.ا؟وتأریخ پر جوش وخروش کشور ما وجهان شاهد است که؛نهاد های مترقی پرتحرکترین نیروی جامعه را میسازند؛ودرعمل ودر مبارزات سیاسی واجتماعی خود بر ضد ارتجاع واستبداد واستعمار؛پیش اهنگتر بوده ودرصف مقدم مبارزه قرار میگیرند؛که بالاخره نسبت به هرنهاد دیگرتوجه دشمنان ودوستان رابیشتر به خود جلب مینمایند؛وازین سبب همیشه زیر ضربات سنگین ومرگبار دشمنان خلق قرار میگیرند.

که بنا براین ارزیابیها؛ پرا گندگی ها وشکستها هر اندازه سنگین هم باشد به مفهوم مرگ ان نیست؛ بلکه ؛موئقتی؛زودگزر ویادیرگزر است. وبه مثابۀ یک اورگانیزم زنده قشر کهنه وفرسودۀ خودرا به قشر نو ورشد یابنده مبدل میسازد.زیرا هر اورگانیرم زنده به حکم  علوم (بایالوژی و ذوالوژی) برای بقای حیات؛وتکمیل بدن سالم ورشد وتکامل نارمل خود؛قشرهای فرسوده وسلولهای کهنۀ بدن خودرا درطول سال نظربه نیازی که دارد،تعویض مینماید.ویا دارای عملیۀ (ایسمیلیشن ودی ایسمیلیشن)ویا قوۀ (جزب وطرح)میباشد؛تغذیه وطرح مینماید.بگونۀمثال؛حشرات؛خزنده ها وگزنده ها سال یک بار باید پوست ویا یک قشربدن خودرا تبدیل نمایند.وهمچنان انسانها سلولهای کهنه وفرسوده وغیر کارامد بدن خودرا عوض مینمایند که این پروسه اکثرأ بصرت غیر ملموس به اثرشست شوی بدن صورت میگیرد.وبه این اساس هرنهاد ساسی مترقی که؛بمثابِۀ بزرکترین اورگانیزم زنده ونیرومند ترین محرک جامعه باید این(قوۀجزب وطرح) رانیز داشته باشد؛سلولهای کهنه  وعناصر نامطلوب را از وجود خود طرح ودور نماید؛سلولها وهجرات جدید که حکم عناصرواعضای جدید رادارند باید جای عناصرنامطلوب رابگیرندوبیشتراز پیش خودرا متکاملتر وسالم تر وتنو مند تربسازد؛تازنده مانده وبقای حیات نمایند.واین پروسه یکی از قوانین  خدشه ناپذیرطبیعی است ووقوع ان حتمی است.وبه سخن ساده تر؛هرنهاد سیاسی که بیشتر مصممتر؛پیگیرترومبارز تر؛سرسخت واشتی ناپذیرتر؛بابی عدالتیها،زشتیها وپلشتیها؛غارت گری ها؛وطنفروشیها؛قاچافبریها؛خود برتر بینیها وتصاحب قدرت سیاسی وانحصارگریهادرهمه عرصه هاباشد؛وصادقانه در خدمت خلق قرارگیرد؛الا پیروزی نهائی؛بیشتر ضربه میخورد؛و"بیشترشکست میخورد"وبیشترازهمه دوست ودشمن خودرامتوجه خود میسازد؛ودشمنان رنگارنگ مردم بیشتر ازان بیم وهراست داشته وهر لحظه پلانها وتوطئه های ضربتی وسرکوبگری وشکستهای انها راطرح وروی دست میگیرند.

بگونۀمثال  افزون بر علل وعوامل داخلی در مورد جنگهای فرسایندۀ کشور؛صرف افشای(92 هزاراسنادمداخله در امور افغانستان توسط "وکی لیکس"کفایت میکند)حدث زد که عمق این اهداف فاجعه باربرای شکست و نابودی نهاد مترقی ورژیم ان ودر مجموع افغانستان به کدام حد وسرحد میرسد که پیشگوئی ان محال است که درمقابل تهاجم ده ها کشورجهان باید بالاخره "شکست مخورد"؛پاشان و پراگنده میگردید.قربایها تلفات وضائیعات؛مأیوسیتها؛نا امیدیها؛ وانحرافات وباز گشتها ازمسیراصولی مبارزه وتسلیم طلبیها وغیره بیماریها رادر مقابل تمامی این ماجراها وقضایاازابتدا تا انتهابشکل کاملأتحمیلی وتعمیلی بالای یک طفل نا بالغ حتمی باید میبود.ا-واما باهمۀ این پدیده های شوم ومنفی ونا مطلوب ونا گواریها؛امید به زنده ماندن وجان گرفتن ودوباره بپا شدن خود نیز بنا بر حکم تأریخ وجبرزمان معتقد بود(تاکه ریشه در اب است امید ثمر است).

 اگربه زعم تو"طفل انقلاب مرد"مادرطفل که جامعۀ ملیونی است نمرده است ونمیمیرد.ا-نهاد سیاسی طفل ونطفۀ رشد یابندۀ ان دربطن این جامعه نمرده ونخواهد مرد ووظیفۀ رسالتمندانۀان نه تنها"ختم نگردیده ونمیگردد"بلکه؛علی الرغم بزدلی ها وبی ایمانیها ونگرشهای سطحی وذهنی گرایانه وتنگ نظرانۀسیاسی وغرض الود این "وظیفه خطیر وهدفمندانۀ"راکه تأریخ به عهده اش سپرده است؛ شاید بیشترازپیش باایمان تر ونیرومند تر وبه امواج نوین ان عرض وجود خواهد نمود واز افتاده ها وشکستها به مثابۀ بزرگترین درس تأریخی ازان پند وعبرت خواهد گرفت وبا تجدیدتعهد وباز سازی در همه روشها ورفتارهای خود؛اگاهانه تر،فشرده تر وسمت دهنده تر به پیش خواهد رفت؛امروز نه؛فرداو فردا نه، پس فردای دیگربامشی جدید مردمی ووطنی ملی ودموکراتیک خود؛طی طریق خواهد نمود.

بادرنظرداشت کلیۀ این واقعیتهای انکار ناپذیر عینی وضرورتهای تأریخی؛نباید عقده مندانه واغماض کننده وطفره رویهابا حقائق تأریخی کورکورانه برخورد نمود؛وباید این واقعیت تلخ را نیز پذیرفت که؛اگر احیانأ؛حداقل طرح اخیری"مصالحۀ ملی"؛ازطرف ای-اس-ای-دوزخی پاکستان واجیران ان پذیرفته میشد وپیروزی نصیب مردم افغانستان میگردید؛واهداف شوم "عمق استراتیژیک"خودرا در مورد نابودی افغانستان کنارمیماند وبه تقسیم قدرت  دولتی که تمامأ یکجانبه به نفع دشمنان داخلی وخارجی مطرح گردیده بود؛ونهاد سیاسی ان که باتغیر برنامه وائین نامه وتشکیلات ومسیر مبارزۀخود کاملأبصورت یک جانبه پیشکش نموده بود؛پذیرفته میشد؛بدون تردید چهرۀافغانستان طی این مدت در همه عرصه ها ونهاد ها واهرامها؛درزیر بناها وروبناها؛نیز بکلی تغیر میخوردشاید که اکثریت مردم افغانستان این واقعیت را بپذیرند.و اما پیرامون این بخش از واقعیتها ودست اوردهای احتمالی که در پی میداشت.در انصورت موضعگیریها چه باید میبود؟روشن است که دشمن مصمم در همان وقت نیز همین نوع تخریبات خودرا انجام میداد؛که یکی از فرهنگ سیاسی قبیلوی وموضعگیری غیر مدنی شمرده میشود.که به نسبت اختطارهای تعصب امیز وحسودانه وتنگ نظرانه؛بدبینیها وبدنیتی های درونی میراثی حریف سیاسی ان بخاطر انکه؛به اصطلاح (دوغ خودرا شیرین)معرفی نموده باشد ؛وخودرا ازحلقۀ محرم پیشینه بیرون بکشد و"تبرئه"نماید؛اجازۀ تماس وبحث صادقانه بالای این واقعیتها را نداردتا داوریهای وجدانی وحد اقل بیطرفانه وغیر جانبدارانه نظر اندازی نماید.

ازان روزیکه جهان در خروش است

که میگوید که دوغ من تروش است

 

درحالیکه واژه های علمی"تحلیل مشخص از اوضاع مشخص"؛بمثابۀ یگانه سلاح زرین علمی برای شناخت ورهکشای مبارزات اجتماعی وتوده ای کاربرد عملی دارد وضرورت ان حتمی است  وبه دیکتۀ کس ضرورت ندارد؛که دربالا با مثالهای ساده وشفاف توضیح گردید؛بادرک ضعیف وغیر علمی وکم فهمی بنام نقد وانتقاد.ا؟ که همان تبلیغات ذهر اگین وسلاح کهنه وزنگزدۀ انگریزی خود انرا بنام"صادرشده ودیکته شدۀ خارجی"اتهام والزام مینماید؛وازاین نوع واژه گان استفادۀ ابزاری نموده وبه ان رنگ تبلیغاتی وتخربی داده؛بطور ماجرا جویانه وتحریک امیز که نویسندۀ مخاطب خودرا از اصل ارائِه مطالب وپیشنهادات وکارتحقیقی ان منحرف نموده ومتوجه چرندیات خود میسازد که؛سراسر ضیاع وقت است؛و این نوع دسائیس نیزبه مردم ما یک چیز تازه نیست بلکه از دورۀنهضت امانیه به اینطرف از طرف انگریزوانگریزیها وخادمان دین ان تا امروز چنین توطئه ها ودسائیس در حق ازادیخواهان؛وطنپرستان واقعی ومترقی تا کنون به حد گستر دۀ ان ادامه داردکه این نوع تخریبات وموضعگیری مشکوکانه؛نه برای تو وگروپ توکدام شخصیت ونیرو میدهد ونه هم  نیروهای چپ مترقی راتضعیف وبی اعتبار میسازد؛وچون گل خشکیست که هیچگاه به دیوار نمی چسپد.نباید بطور غیر مسئولانه ونا عاقبت اندیشانه؛بر ضد وحدت وهمبستگی ونیروهای مترقی وجنبش چپ عمومی کشور اگاهانه موضعگیری نمود.ا-وبه هر مرداری وکثافت دست یازید وفضای سالم ودوستانه را به تعفن اذیت کننده که ازاین میان صرف دشمن مفادمیبرد؛بان بیشتر دامن زدتکرارأ به خصومتهای نامرعی وفراموش شدۀ مضردامن زدن هیچ بار مثبتی راباخود حمل نمینماید.

ت:-پرسش دیگری مطرح گردیده است که؛گویاغرض ازاین نبشتارها"برائت دادن"به عملکردهای پیشینه است.ا-----"ازحادثه لرزند بخود قصرنشینان

ما خانه بدوشان غم سیلاب نداریم"

 

دراین ارتباط هرگاه کدام حکومت قانونی وملی برقرارگردد؛میتوان این خوش خدمتی را نیز بیاد انها دادکه ازجملۀ وظائف ان است. که ؛جنایت کارانرا ازکدام دوران پیشینۀ تاریخی ودهه ها قبل؛ اسکلیتهای انها را ازقبرستانها جمع وتا امروزکه به فجعیترین حالت ان که در تأریخ بی نظیر است به لست گیری وبه محکمه دست میازد؛وبه اساس اعترافات واسناد معتبر افشا شدۀ بین امللی وهزاران سندتأریخی دیگرکاملأبه اثبات نرسیده که چرا این جنایات تحمیل گردید ونخست از کدام طرف صادر گردید ورشه های ان در کجا نهفته بوده اس وکدام طرف نخستین جنایات را صادرودر کشور ما تحت  نام مسلمان سازی مردم متدین ما به افغانستان براه انداخته شده بود؛دفاع ازوطن از مردم واز ننگ وناموس واز استقللال وتمامیت عرضی؛جنایت نیست؛وامادنبالۀ این جنایات وفجائیع که نتیجۀانهم معلوم نیست؛چرا ادامه دارد ومعلوم نیست که جنایت کار اصلی که هست چرا به این جنایات وجنایت کاران زبان تو نمیگردد؛گونگ ولال است به این ارتباط نیز قابل تذکر است که ؛اگرپیرامون واقعیتهای تأریخی وحوادث انکارناپذیر عینی؛بحث واظهارنظر نمودن به مفهوم"برائت وتبرئۀ خود ودیگران است"همان قصۀ گرگ وگوسفندرا تداعی مینمایدکه:"..که؛بهانۀ بخاطرشکارخود ودریدن گوسفندمظلوم؛دربالای دریا ابراخط میسازد واما گوسفند بیچاره رابه این کارخود ملامت و متهم نموده وبا یک حمله انرادریده ونوش جان مینماید"بناأبهانه سازی وتوطئه گری ازجانب گرگان کهنه کارودرنده بسیاراسان است وهرلحظه بخواهد میتواند به درنده گری وخون خواری خود دست یازد.ا-واما این خوش خدمتیهانیز میگزرد؛صرفأروی سیاهی با قی خواهد ماند.

روی نیکوئی نبیند هرکه نیکو کارتر

بیشترازاربیند هرکه بی ازارتر

واماامروزهمه حقایق به مردم مامثل افتاب روشن گردیده است ومردم همه راوهمۀدوست ودشمن خودرابه تمام معنی شناخته اند؛و هیچ چیزرا نمیتوان ازدیدگاه تأریخ تیز بین پنهان کرد.ا-محل کار ومحل زیست هرکس وهرمسئول به هرسویۀ که باشددرهمان مقطۀزمانی بهترین شاهد وگواه است.اعمال کردار؛گفتار واجراأت؛جنایات وخیانت ویا صداقت وخدمات ونیکوکاری وغیره را میتوان حتی از ده ها دهه پیش را ازاهالی شریف وکارمندان وطندوست وزحمتکش؛از پیادۀدفتروازخانه سامان گرفته تا به هرموقف ومقام که سابقه باشند؛پرس وپال نمایند؛بطور مسئولانه؛صادقانه وایمانی ووجدانی؛بدون تعصب وجانبداری؛بیان خواهند نمود.ا--به ان شرط که؛هدف ازتوطئه سازی؛دسیسه سازی وپرپره سازی مطرح نباشد؛و با تهدید وتوبیخ ویا اخراج ازکاروجزاهای متنوع از این کارمندان بزوروبااجبارموادبرای پرپره سازی جمع نگردد بعدأبروی اسنادموئثق ومعتبرداوری گردد"گناه نکن واز پاچاه نترس "هیچکس از هیچ قلدوری؛از هیچ اهریمنی واز هیچ دسیسه وتوطئۀ؛بیم وجبن ندارد ونه موضوع برائت دادن دراینجا مطرح است؛جز خدمت؛صداقت وپاک نفسی وطندوستی ووظیفه شناسی وزحمتکشی؛ترقی؛انکشاف واعتلای مملکت ومردم دوستی ونیکی؛کمکها ومساعدت های اخلاقی انچه که در توان وامکان بوده؛دیگرهیچگونه اهدافی نبوده است.ا--واما سوال اساسی در اینجاست که؛هرسپاهی پرافتخاراین کاروان نستوه بمثابۀ عضو این فامیل وخانوادۀ چپ مترقی؛ هرسپاهی بخودحق میدهدتا در بارۀ همه قضایای مربوط؛ازادانه وگفتار وبیان روشنگرانه وواقعبینانه انچه که حافظه یاری میکند؛داشته باشد.واین حق راهیچ کس ازهیچ سپاهی ان نهادسیاسی مربوطۀ خویش وحتی از هیچ کس دیگری از افراد این جامعه را گرفته نمیتواند اما بیرون کشیدن همچو سوالهای ماجرا جویانه وتحریک امیز؛بدون یک شناخت قبلی؛جز خوش خدمتی نمودن به دشمنان ومتهم نمودن به این وان؛که درحقیقت امر(تبرئه وبرائت دادن وبه اصطلاح پیش پزکی نمودن)ویا جای پای به کدام گروپ ویا سلطنت ایندۀ ان پیدا نمودن ویا صرف خودنمائی کردن و"کدخدائی"کردن وقباله نشان دادن وشخصی سازی این مسائیل برای خود ویا برخورد تنگنظرانه داشتن ومبارزۀ اجتماعی را منحصر سازی نمودن وبه خودحق تبصره وبیان وحق انتقاد چپوله گرایانه قایل شدن  وحق دیگرانرا سلب وبه اتهامزنیها محدود نمودن است وبس.

انکه گویدجمله حق است احمقیست

انکه گوید جمله باطل اوشقیست

خداوندگار بلخ""

ث:-درجای دیگری؛ارائۀ برخی مطالب پیرامون قضایای مربوط به چپ مترقی به "کد خدائی"تعبیروتفسیر گردیده است.

این قلم به این باور است که؛هرحرفی؛عملکردی؛بینشی ودیدگاهی وحتی هر نوع علاقه وهواخواهی که به نفع"چپ مترقی؛نه تنهاازسپاهی ویا اعضای مربوط به این خانواده؛بلکه؛ازهرکس دیگری مطرح میگردد ویا تبصره صورت میگیرد؛یک امرکاملأ مسئولانه وکار شرافتمندانه است.نخست این نوع تبصره ها وبحث ها به هیچ صورت کدخدائی نیست؛واگر هست بازهم قابل افتخار تبصره کننده است که در بین خانوادۀ"چپ مترقی""ویا خانوادۀ خود انجام میدهد؛نه دربین (خانوادۀ بیگانه.ا؟)که در ان صورت میتوان بنام"کدخدا"تعبیر نمود.ا--وامااین کارنه تنها کار ابله هانه نیست بلکه؛یک عمل مسئولانه ورسالتمندانه وافتخار امیزباید باشد.

بناأدراخرین تحلیل باید گفت که؛صرف دامن زدن به برخی مسائیل نهفته وماجراجوئی نمودن ومتوجه دیگران ساختن که به اصطلاح"کمبودی را به یاد بقال دادن"ویک نوع تفنن وفضل فروشی ؛خوش خدمتی وتفتینگری نمودن است ودرحقیقت امر"بخود تبرئه دادن وبرف بام خودرا به بام دیگران انداختن"وخودرابی ازارتر وبی گناه ترمعرفی نمودن وخودرا به ریکلام ونمائیش گذاشتن بخاطر کسب شهرت کاذب؛ودیگرانرا به میدان توجه عام ازطریق انترنیت  گناه کار معرفی نمودن ویا جای پای یافتن درهرنهاد ویا رژیمیکه دسترخوان رنگینتر داشته باشد؛مقرب نشان دادن است وبس ورنه ضرورت طرح این مسائیل ودامن زدن تکراری وعمدی وعقده مندانه حمله وحواله نمودن بی پایۀ اتهامات؛بدون انکه شخص مخاطب خودرا بشناسد؛ویا کوچکترین معلوماتی از گذشته  ها وعملکردها وموضعگیریهای سیاسی ان داشته باشد؛غیر مسئولانه حمله ور شدن وبه اصطلاح "الا وبلا در گردن ملا نمودن"وخودراچون پختۀ پاک معرفی کردن است که نتنها کار معقول؛شائیسته وخردمندانه نیست ؛بل وقت گرانبهای نویسندۀ پاسخگو وخواننده هرسه ضائیع میگردد که کار بیهوده میباشد.ا 

نگفته نداردکسی باتو کار"

ولیکن چو گفتی دلیلش بیار"

بنأبااین ارزیابیها وتحلیلهای فشرده وموئجز به این نتیجه میرسیم که؛کوبیدن کور؛عقدۀ کور میزاید؛ونهتنها به نفع نهضتها وجنبشهای چپ مترقی ویا شخصیتهای مستقل؛مترقی وتحول طلب وانهم بصورت دوامداردرفرایند سیاسی ان کدام سود وبهره مندی سیاسی به هیچ شخص ویا گروه؛سازمان واحزاب ندارد؛بلکه؛نقش نیروهای عقبگرای پرکینه راعلیه نیروهای مترقی فعال وبیشتر متوجه نموده؛واین جامعۀ که در حقیقت امر(مدفن نوها ؛ مدفن ؛مبارزین ملی وضد استعماری ؛ترقی خواهان ودگر اندیشان وبویژه (چپ مترقی درطول تأریخ بوده است بشکل اگاهانه ویا نااگاهانه به اسیاب دشمنان اب ریختن است وبس. 

ج:-به همین ترتیب تشویش ونگرانی دیگری وجودداردکه؛تحلیلها وارزیابیها همه خوب وهمه جانبه است اما چراقومگرایانه وحساسیت بر انگیز؟

که پرسشی است مهم وقابل تأمل.این تشویشهاوپرسشهااز همچو تحلیلها وارزیابیها وبرداشتها از ان؛باید به عدۀ از خوانندگان عزیز نگران کننده وحساسیت بر انگیز باشد.--نخست اینکه:-همچوتحلیلها وارزیابیهای همه جانبه وعمیق علمی از ساختارهای اجتماعی-اقتصادی وسیاسی-نظامی واتنیکی-فرهنگی جامعۀ قبیلوی؛تا امروز کمتر مورد پژوهش وتحقیق قرارگرفته است که؛به شماری از خواننده های عزیز کاملأ تازه گی دارد.وبامعلوماتهای قبلی که از مطالعات تأریخهای جانبدارانۀ درباری بهره مند شده اند؛مباینت پیدا میکند.زیرا تاکنون به این لهجه وصراحت پیرامون حقایقی(ازستمهای ملی وطبقاتی ونبود عدالت اجتماعی ودموکراسی وبویژه مسایل فرهنگی ایتنیکی وسیطره جوئیهای فاشیستی زمامداران که؛عامل اساسی وعمدۀ کلیه ای این جنایات؛فجایئع وخونریزیها وکشمکشهای قومی وقبیلوی است)بااین گسترده گی مورد مطالعه وپژوهش وتحقیقات علمی صورت نگرفته؛ودرزیرساتور استبدادرژیمهای مستبد یک قومی مرکزی؛کمتربه رشتۀ تحریردرامده است.که؛از نویسنده وموئرخ شهیر ومبارزاگاه وطن"فیض محمد کاتب هزاره"کتابی بنام"سراج التواریخ"وموئرخ شهیر ومبابرزنستوه وطن"میرغلام محمد غبار"بنام "افغانستان در مسیر تأریخ"وهمچنان کتاب گران بهای پژوهشی؛باتحلیل وتحقیقات همه جانبه بنام"افغانستان:قلمرواستبداد"؛به تخلص دای فولادی؛وهمچنان کتاب پژوهشی علمی"بنام تاریخ  تحلیلی افغانستان"با موئخذ ومنابع فراوان ومعتبر جهانی به تألیف پژوهش گر توانا"عبدالحمید محتاط"که بیشتربر سر مسائیل ملی واتنیکی متمرکز وتوجه خاص گردیده است؛ویا شمارزیادی ازکتابها ؛اثار ومقالاتیکه ازبرخی دانشمندان؛نویسنده گان ورجولان سیاسی که بعدأبه رشتۀ تحریر درامده است؛همه بیانگر واقعیتهای عینی وارزیابیهای واقیعبینانه بوده وبا همۀ دشواریها مجال تحریر وتوفیق چاپ یافته وبه نشررسیده ا  است.واما در دورۀ سلطنتهای مطلق العنان میراثی از0250)سال به این طرف؛تأریخ واقعی بابیان عینی حقایق درهمه عرصه ها وهمه جانبه وغیر جانبدارانه؛باافشای نکات مثبت وجهات منفی ان تحریر ونگارش نیافته وبکلی سانسور ویابه نفع دربار ویا هم به شکل محافظه کارانه رقم شده است؛که اساسأ(باریکی سوال هم در همین جا نهفته است)که خواننده را؛مطالعۀ تأریخهای جدیدبا تأریخهای گذشته ان مغشوش میسازد.که نگارش نوین وواقع بینانه از حوادس وجریانات؛با نگارشها وبیانات سانسور شده تأریخ پیشینه ازریشه تفاوت دارد.وبیشتر جنبۀ افشا گرانه دارد.زیرا تأریخهای گذشتۀ درباری،به کرات تبلیغ ومطالعه وپخش گردیده وبه ذهن مردم نهادینه شده واغلبأهمگان به ان اشنائی دارند؛درحالیکه تأریخهای نو به چاپرسیده بصورت محدود به دسترس قرار گرفته است,وبطور کافی دربین مردم تبلیغ وترویج نگردیده است.وهنوز هم در حالت سانسور وحساسیتها بویژه دربین روشنفکران بیشترقراردارد وبطورنگران کننده نفوذ ان روز افزون است.وهنوز هم شعارهای  فاشیستی امیرعبدالرحمان به قوت خود مانده وبیشتر از گلون شماری روشنفکران بیرون می شود؛درحالیکه از 0250)سال به اینطرف به نوک نیزۀقبیلوی انگریزی در اذهان مردم تنفیذ وترسب داده شده است؛وحتی از نام افغانستان همه میدانند بنام یک قوم بر سر اقتدارتغیرنام گردیده؛ اما هرروز تکرارأ یاد اوری ان بدون در نظرداشت حساسیتهای جامعه که با(هوئیت ملی ونژادی) بویژه ملیتهای تحت استبداد برخوردهای تحریک امیز پیدا نموده است که هیچگونه ضرورتی احساس نمیگردد. برای خاموش ساختن این حساسیتهای ملی وحساسیتهای قومی ونژادی واتنیکی ؛باید از پیچیدن زیاد بالای این نام وتکرارأ بصورت عمدی دامن زدن باید اباورزیده شود.وفعلأ وقت ان نیست بلکه حل همچومسایئلرا حکومتهای قانونی ومردم سالاری به ارادۀمردم در اینده به عهده خواهند گرفت.ا-و در همچو اوضاع وحالات بحران اتنیکی وقومی ونژادی  نباید بصورت تکراری در همه نبشتارها وتارنماها بنام یک قوم شعار داده شود ودرراه تفاهم ملی وحل دموکراتیک مسئلۀ ملی سنگ اندازی گردد. نظامیکه درفرایندسیاسی ودر اینده های دورتربشیوۀدموکراتیک انتخابی وپارالمانی وتقسیم قدرت مرکزی که اهداف سرکوبگرانه تمرکز قدرت مرکزی وانحصارگری وبرترجوئی قبیلوی باشد که باعث کلیۀ بد بختیها وجنایات وفجائیع کنونی است وازرژیمهای مرکزی سلاطین پیشینه سرچمه میگیرد؛میتواند به این سوالهاپاسخهای قانع کننده را به همگان ارائه نماید.که در ان زمان ملیتها واقوام در هر مناطق ودر هرجائیکه حضوردارند؛مصروف تأمین دموکراسی وعدالت اجتماعی وشگوفای کشور؛ترقی وانکشاف محیط ومناطق خود؛فرهنگ وزبان خودمیگردند.که دران صورت تمامی ملیتها به حق وحقوق مساوی خودمیرسند؛همه گی از همۀ امتیازات ونعمات وحقوق مدنی وشهروندی خود سهم برابر وازحق مساوی برخوردارمیگردند؛یعنی تمامی کوتاهی ها ونارسائیها وناکامیهای رژیمهای مرکزی انحصاری که از (250سال)به ا ین طرف نه تنها نتوانسته اند به حد اقل مشکلات مردم پاسخ قانع کننده بگویند بلکه؛سال به سال به ان افزوده و بالاخره ؛وبه جنایات وفجایع وبه کشمکشهای قومی وزبانی ونژادی خونین وانهم به شکل فاشیسم  طرازمافیائی ان مبدل گردیدند ووطن را به این حالت رسانیدند؛که به تمامی انها پاسخهای مقنع وقانونی وهمه جانبه وحل کننده میگوید.ا-یعنی رژیمی ایجاد میگردد که زمینه های واقعی وخدت ملی؛برادری وبرابری وعدالت اجتماعی؛دموکراسی وقانونیت رامساعد میسازد؛همه تابع قانون میگردند.ازبالاترین مقامات تا کوچکترین مقام وواحدها ونهادها الااخرین فرد یک قریه؛یکسان از قانون حمایت وانرا درعمل  رعایت نموده وشرائیطی بوجود می اید که؛توده ها بمثابۀ تحقق دهنده گان قانون اساسی کشور مبدل میگردند وبه کار دولت سهولت میبخشند؛ومددگار دولت مردمی ومردم سالاری خود میگردند.زیرادولت خودرابدست خود انختاب مینمایند.وازاین ناحیه همه ای تشویشهای اتنیکی؛فرهنگی وقومی وزبانی وبه شعارهای دوران برتر بینیهای قومی وقبیلوی عبدالرحمان خانی بنام یک قوم که باین مردم شکم به پشت چسپیده؛جنگزده ومصیبت دیده وبه خون تپیدۀماتا حال به هیچگونه دردی دوا کرده نتوانسته وبعد ازاین هم  به شهادت تأریخ هرحکومتی که مرکزی باشد بکلی نمیتواند وناکام است.ابلکه بااین ماجراجوئیها؛به درد ها ورنجها وجنایات وفجائیع وبی ثباتیهای مردم ما بیشتر افزوده؛وتوطئه های تجزیه طلبانۀ دشمنان مردم افغانستانرایبشتر زمینه سازی وراه را به ان هموار میسازد.

ثانیأ:-هیچ پدیده را نمیتوان بدون ارتباط باگذشتۀوحال ان مطالعه نمود؛پدیده ها از هر نوعی که باشند؛میتوان بصورت اخص ومشخص ویا بطور عام مورد مطالعه قرارداد؛امابطور مشخص ودر ارتباط به همدیگر؛نه جدا ومجرد از همدیگر.نگارشهای نوین با بینشهای علمی وگسترده پیرامون هرنوع(ستم واستبداد وبی عدالتیها) درقبال سائیر مسائیل اقتصادی-جتماعی؛بطور عمده وبیشتر در(مسئلۀ ملی واتنیکی وفرهنگی وحاکمیت مرکزی یک قومی وبویژه به سیطره جوئی های فاشیستی ان ارتباط مستقیم داشته ودر ان ریشه یابی مینماید.واین تأریخ ثابت میسازد که؛تمرکززدائی وانحصار گرائی قدرت سیاسی برمبنی ایتنیکی وسیطره جوئیهای قومی-قبیلوی؛نژادی وزبانی که؛(ما درکلیۀجنایات؛ وفجائیع؛نبود وحدت ملی؛تسلط انواع ستم ها ومنجمله ستم ملی ومذهبی وزبانی واتنیکی وسمتی به درجِۀ عالی طراز فاشیستی-مافیائی؛بیعدالتی ونارضائیتها وناارامیها وعقبمانیها؛دردرون همین جامعۀ قبیلوی وقبیله سالاری موجود است که در سراغ وجستجوی ان میرود)ومورد برسی ومطالعۀ عمیق مینماید؛بناأ(برترجوئی-شوئنیسم عظمت طلب وفاشیسم ملیتاریستی در پیشانی جامعۀ قبیلوی وقبیله سالالری به خط درشت نوشته شده است)هرانچه که دران مطالعه وبررسی میگرددناگزیر رنگ وبوی قبیلوی-سنتی را بخود داشته وازخصوصیات وویژهگیهای ان بیان نماید.این تأریخ مانند تأریخهای گذشته درباری نمیتواند حقایق رااغماض وفجائیع انرا مانند سرطان در بطن خود جای داده و مردم مانسل باالنسل جنایات وفجائیع استقبال نمایند.

بناأ؛بااین ارزیابیها وتحلیلها ونتیجه گیریها ازچگونگی ماهیت جامعۀ قبیلوی وبرداشت درست ازاین شناختها؛ برای بیرون رفت ازاین بحرانات مزمن یگانه راه اسان؛روند مسالمت امیزتکاملی ودگرگونسازی وانتقال قدرت سیاسی انحصاری مرکزی یک قومی:؛صرف با سهیم نمودن تمامی اقوام وملیتها بویژه ملیتهای تحت استبدادبرمبنی حضورفعال وهستی ان ها در ترکیب اختماعی؛بابراه اندختن انتخابات پارالمانی دموکراتیک؛ازطریق قریه جات؛ولسوالیها؛شهرها وولایات ومراکز وذونهای منطقوی؛باتشکیل شوراها (؛بخاطراستقرار یک حکومت ملی ودموکراتیک پارالمانی-فدرالی؛میتوان این اهداف عالی وانسانی واسلامی را درعمل براورده ساخت.که رژیمهای مرکزی از250 سال به اینطرف نتوانسته است که کوچکترین مشکل جامعه رادرمورد مسئلۀ ملی؛ اتیکی-قومی-نژادی وزبانی؛وبویژه درمورد وحدت ملی که دشمن جان حاکمیتهای برترجوی قبیلوی مرکزی میباشد؛نموده باشد. به این سخن وشعار ارمان گرایانۀ مبارز انقلابی وتسلیم ناپذیر خلق اوزبیک:تورکان افغانستان"شادروان"عبدالکریم نزیهی جلوه"؛که از سلولهای مخوف واز شکنجه گاه های مرگ بار وانسان خوارزندان استبدادمطلق العنان طائیفۀ سلطنتی بلند گردیده بود؛این بحث را ختم مینمائیم:

مکن زبان من بسته ای اجل که هنوز

هزار نکتۀناگفته در دهن باقیست

عبدالکریم نزیهی"جلوه"

 

حسن پیمان

13-2-11

منابع ورویکردها

دای فولادی-افغانستان قلمرواستبدا

میر غلام محمد غبار-افغانستان در مسیر تاریخ

فیض محمد کاتب-سراج التواریخ

امیر عبدالرحمان خان -تاج الواریخ

حسن پیمان-سیطره جوئی فاشسیم قبیلوی وادامۀجنگ وفجائی در افغانستان-سایت اریائی

یادداشتها وخاطرات صاحب این قلم

 

 

 

 

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

{قسمت چهارم}

 

 

برخی نکات از اوصاف وویژه گیهای

یک رهبرویارهبری شائیسته

 

پروین به کجروان سخن ازراستی چه سود

کو ان چنان کسی که نرنجدز حرف راست

پروین اعتصامی"ر"

 

درتحت این عنوان برخی نکاتی عمده ای برجسته میگرددکه؛بیشترینه بر میخوردبه اوصاف وویژه گیها؛رفتارهاوروشهاوعملکردها وگفتارهای برخی رهبران ویا زمامداران سیاسی واجتماعی که با منافع ومصالح ملی ومیهنی ارتباط وبستگی پیدامیکند.از(250سال)به این طرف تاجائیکه تأریخ بیاد داردوتا امروز به حافظه سپرده است؛رهبران وزمامداران درجه یک کلیدی؛چه به شکل شائیسته ویاناشائیسته؛مشروع ویا نامشروع؛دموکراتیک ویا دکتاتوری وتوتالتاریستی؛نقش اساسی ودر برخی موارد حتی نقشهای عمده و تعین کننده رادرامررهبری یک نهادسیاسی ویااجتماعی ویادولت داریها بازی نموده اندوکارنامه های خوب وقابل ستائیش ویا کارنامه ها وعملکردهای منفی ونامطلوب از خود به یادگار مانده اندکه؛دراینجا برخی اوصاف وویژه گیها وکارکردهای منفی ومضرومعیارهای از شائیسته سالاری راموءجزأبه بررسی میگیریم:

این زمامداران به مجرد رسیدن به مسند قدرت؛اغلبأرفتارهاوروشها وکارکردهای خودرا به گونه های مختلف   تغیرداده بنابرعوامل خاص درونی ویا بیرونی ویا هردو؛سمت وسوی دیگری رااتخاذنموده اند.ودربعضی مواردویا دربرخی قضایا وحوادث بالای ایشان تحمیل وجبرا تعمیل نیزگردیده  است که در بخش سوم این مختصرمفصل تر بحث به عمل امده است که در مقابل یک عمل کاملأانجام شده قرار داده شده اند؛وبرخی از انهاکاملأاگاهانه وپلانیزه گردیده وازتعهدات خود منصرف وعقب گردنموده اند.وازاصل اهداف ومرام وائین نامه وبرنامۀعمل خود عدول وزیرپانموده از موضع ابجکتیو وعینی نگری به سوبژه ویاسوبجکتویسم ویابه ذهنی گرائی لغزیده وبعد از انکه کار از کارگذشته؛متوجه حال خود وحال"نهاد"مربوطه خود وجامعه گردیده اند که بعدأانگشت ندامت گزیدن هیچ سودی نداشته است.ا-وحتی توانسته اندمسیرحرکت نارمل تأریخ را موءقتأویادائیمأتا یک مدت نامعلومی؛تغیر وسمت وسوی معینی داده اند..بگونۀ مثال؛رهبردرجه یک فاشیسم جهانی"ردوف هیتلر"درراس حزب فاشیستی"نازی"درجرمنی؛ظهوروبه قدرت رسیدن"موسلینی"درایطالیا"و"یوسف استالین"گرجستانی درراس حزب "بلشویک"اتحاد شوروی سابق وسوهارتودراندونیزی ویا پلپوت وغیره دربعدخارجی.ودربعدداخلی جبارترین زمامدار تأریخ؛احمدشاه ابدالی بنیان گذار افغانستان برمبنای نفاق ملی؛امیرعبدالرحمان سفاک وقصاب ملیت هزاره وسائیرملیتهای تحت استبداد؛نادرشاه مشهوربه نادرغداردریدونی انگریزی"طائیفۀسلطنتی"؛سردارهاشم ووزیرمحمدگل مهمندفاشیست؛داودخان مشهوربه داودمستبدودیوانه؛وبه قدرت رسیدن دراماتیک حفیظ الله امین؛الا ظهورطالبان وملاعمرکوردل رهبر انان وحکمتیار الااقای کرزی وامثالهم را،میتوان برشمرد که با غصب قدرت وامتیازات عام وتام؛نقشهای اساسی وتعین کننده رابجای رهبری جمعی وارادۀجمعی واصول وموازین پذیرفته شده بایکه تازی وخود کامگی؛بازی نموده اند.جنایات وفجائیع افریده اندکه؛درپس منظرعملکردهای انهادرتاریخ؛اظهرمن الشمس است.ولازم به تذکرات تکراری نیست.ا-که نمادی از حاکمیت وارادۀ یک فردوفردسالاری بالای اکثریت مطلق راتمثیل مینماید.زیراازیک طرف؛طبعیت ذاتی انسان مقام پرستی وجاه طلبی  وحریص قدرت بوده؛وبویژه با نبود ویابا مرگ دموکراسی؛دکتاتوری وتوتالیتاریستی بجای ان ظهور نوده همچو امراض وبیماریهای ساری رابار می اوردکه ؛به حکم شرائیط عقب مانده سنتی وذهنیت کور وبستۀ جامعۀقبیله سالاری؛بایدهم چنین بار اید.وباید هم چنین موقف میراثی قبیلوی رادر"نهادسیاسی ویااجتماعی ویا دولتی"خویش ودر مجموع درسراسر جامعه نیز حائیز گردند..ا-زیرا بمجرد رسیدن به قدرت غبارذهر اگین شوق وهوا وهوس یکه تازی؛خود خواهیها؛خودبرتربینیها،حس شوئونیستی وتمایلات شدید انحصار قدرت ومرکزیت ؛به تدریج دروجود انهاودرمغز ایشان ترسب نموده وبا الاخره به فاشیسم قومی؛زبانی ونژادی وسمتی وسائیرپدیده های شوم اتنیکی وبه استبداد خاندانی وقومی لغزیده وبه ان غرق گردیده اندعاشق ودلبستۀقدرت وانحصار قدرت در کلیۀ عرصه ها ونهادهاواهرامها گردیده اند.وبخاطر حفظ قدرت انحصاری فاشیستی وادامۀاستبداد؛به لشکر وشمشیر وبه زنجیر وزندان نیرومندسرکوبگری نیاز پیدا میکنند.وازاین طریق زیر بنای اساسی رژیم فاشیستی خودراملیتریزه نموده تحکیم وتقویت میبخشند وازان تا به اخیرباخون خوددفاع وبانسلکشیها وخونریزی های بی حساب حمایت به عمل می اورند.نه تنها در"نهاد"مربوطۀخود بلکه؛سرنوشت سراسر دولت وجامعه در انحصار یک شخص"زمامدار"ویا رهبرقرار میگیرد.وبا استفاده از قدرت غیر مشروع وکذائی خود،به هرطرفیکه اسپ خودرا جلوداد به چهار خیزی میدواند وانچه که دلش خواست ومیل داشت میتازد؛وبدون چون وچرا بصورت غیر مشروع وبه اصطلاح چپه وراسته نموده وبه گروپ سازی وباند بازی؛وبرای رفع مسئولیت خود وبرای مشروعیت بخشیدن وبه همه کردار های خود بزورنیزه؛خلاف ارادۀ"نهاد"خودومردم وذریعۀباند درونی ومخفی وهوا خواها وپایدوان خود بصورت غیر دموکراتیک مشروعیت حاصل مینمایدومخالفین این امر ورفتار وروشهای غیر دموکراتیک را تصفیه؛زنجیر وزولانه وشکنجه نموده وبا الاخره نیست ونابودش میسازد؛وسایۀبیم وترس رابالای "نهادها"وسراسرجامعه دمانیده سکوت مرگبار سیاسی واجتماعی راحکم فرما میسازد.ا-یعنی درتحت شعار دموکراسی،ازادی وعدالت اجتماعی ویااستقرارحاکمیت به اصطلاح"اسلامی"ودرلباس دین ومذهب که در طول تاریخ بهترین ابزارسرکوبگری ها بوده است؛به هر نوع اجراأت؛جنایات دست ازاد دارد؛واما بازهم "غیر مسئول وواجب الاحترام" شمرده شده؛بعداز فراغت ازقتل عامها ونسلکشیها؛نام والقابهای بزرکتر از خود رابنامهای(سایۀخدا؛امیرالموءمنین؛بابا؛کبیر وداهی بزرگ)-وغیره رانیزبدون مشروعیت کمائی مینمایداردۀ شخص بجای شائیسته سالاری حاکم میگردد.وبویژه اکثریت قاطع از کادرهای رهبری گرفته تااخرین فرد از اعضای ان "نهاد"در گروگان مانده؛بدست یک شخص دراین "نهاد"؛تابع امر وفرمان یک شخص قرارمیگیرد؛سرپیچی نمودن از ان ویامخالفت کنندۀان،یاباید فرار نماید ویا نیست ونابود گردد.ا-ودرظاهر باهم واحد واما درباطن این "نهاد"خود؛تخم نفاق؛دسیسه وتوطئه؛تصفیۀ قومی؛نژادی؛مذهبی؛وزبانی وسمتی؛سیاسی وگروهی رامعیار قرار داده ودر بستر ارام ومساعدوبی الائیش وواحدوهمبستۀ این "نهاد"بذر مینمایدوتا بروز مبادازمینه های انشعاب وانفجار انرامساعد سازد.ا.ا-وازاین شگوفۀ به ثمررسیدۀ این مذرعۀنفاق به نفع گروه وباند وقوم وقبیلۀمربوط خود ثمر میچیندوبجای شائیسته سالاری ومعیارهای برگزیدۀاصولی وپذیرفته شدۀ رهبری؛عملکردهای شخصی ویکه تازیهای نمائیشی واکتور مأبانه؛توأم با خود سازیها وخود محوربینیها بشکل تفننی وبایک نوع رفتار ها وروشهای تقلیدی واشراف منشانه واز خود راضی بودن ویا بمثابۀ رئیس و خان یک قوم وقبیله؛شخصیت پرستی وکیش شخصیت؛به تدریج نهادینه میگردد.ا-ویا برخی از انها که هنوز به قدرت نارسیده به هوا وهوس قدرت وشهرت خودرا بمانند یک حاکم؛جنرال؛وزیر چون امیر؛ملک ورئیس قبیله؛دررفتارها وروشهای خود بشکل مصنوعی وکذائی وبا یک غرور تکبر قبیلوی وبا تقلید از اشرافیت وبا نگرش خود محربینی وفضل فروشی؛با یک گروهخاص از اعضاویا ازمردمان؛بانوک دست ودماغ حرف وصحبت نموده وبا غرورخاص خودبرتربینی نمادی از یک ادم خارق العاده چون کشیش کلیسا وبا قیافۀ معین وچیندار را از خود منعکس میسازد؛وبرعکس؛ با گروه دیگری از همان قماشعناصرو مردمان همسطح وهم سویه؛بنا بر ملحوظات شخصی ویا سمتی وزبانی وقومی ونژادی با محبت وتبسم خاص وبا تغیر قیافه چراغ سبز ازخودگی گری وبا نوازش خاص حامی گری وتکیه گاه بودن خودرا به جانب مقابل اطمینان داده به نمائیش میگزارد که ؛نتنها خلاف هر نوع پروتوکول تلقی میگردد بلکه؛باانعکاس این خصوصیات وبرخورد تعصب امیزویادورنگی وخود سازی اشراف صفت خود وبااین برخوردها وعملکردهای ویژۀ تنفر امیزو حساسیت بر انگیزبا اعضای"نهاد"وبا محیط ماحول وبامردم خود در یک جامعۀسنتی عقبماندۀ قبیلوی که هر گام وحرکت منفی تحت فوکس قرار دارد وبویژه دشمن در کمین نشسته از ان به اصطلاح برای تبلیغات خود"چپن عثمان"میسازد؛که این نوع اعمال وبرخوردهای ناسالم وحساسیت بر انگیز رادرملای عام از خود منعکس میسازد.این نوع برخوردهاشاید جزئی وعادی به نظر بخورد؛مگر عادی نبوده ؛بلکه به روحیه هاتأثیرات منفی خودرا میگذارد؛وکفایت میکند که اعضای این "نهاد"ویا مردم وتوده رابااین روشهاوویژه گیها؛به فرسنگها از خود دور و ناراض بسازد وفاصله بگیرندچه رسد به سائیر حصائیل وویژه گیها وخیانت وجنایتهاواعمال ناپسند ونا شائیستۀ ضد مردمی ودکتاتوری وتوتالیتاریستی که ازان؛سخت متنفر گردیده و دوری میجویند.-

که در حقیقت امر؛بجای یک رهبری شائیسته؛خردمند ومدبر؛اکثرأدرنقش یک رهبر جاه طلب وخود خواه؛بولهوس؛عدم علاقه وپیگیری در کار واجرای وظائیف وفعالیتهای سیاسی ومبارزات اجتماعی؛مرتجع گونه وفرصت طلبانه؛کرسی ومقام پرست؛توطئه گر ودسیسه بازودوسیه ساز به نفع خود ویابه نفع گروه وباندمخصوص خود عمل نموده و؛بطور سازشکارانه وجبونانه که؛درحوادث وقضایاودرپروسه هاوهیجانات روندتأریخی؛پایمردی وثبات از خود نشان نداده؛بی ایمان وبی اراده ومزبزب وبااتخاذروشهای روشنفکرانۀ کذائی ودو جانبه وپهلودار؛لفاظ؛حراف وپرگوی واماسست عقیده بوده که؛بالاخره باعث ایجاد بی نظمیها؛درزاندازیها وبی اتفاقیها وبی اعتمادیها گردیده؛حلقات تضعیف کنندۀضد حزبی رادر "نهاد"مربوطۀخود؛نهادینه میسازد وپایگاه های ضد انرادربین ان "نهاد" پرورش داده؛نطفه های زوال واضمحلال انرانهادینه ودر روند سیاسی اینده در نزد همه مشکوک ونا مطلوب وبی اعتماد بار می اید.ا---وعمده ترین خصائیل وپدیده های منفی ذیل در وجود عدۀ از رهبران وکادرهای که؛درایجاد وتقویۀ حلقات ناراض؛ناشی ازبرخوردهای عظمت طلبانه وتبدیل عمدی ان به پایگاه های متضادومخالف در درون"نهاد"مربوطه وگسترش تخریبات ازطریق این پایگاه مخرب ویا باند نهادینه شده وپرورش یافته دربطن ان که؛بخاطرتضعیف بیشترینه حلقات زنجیری این"نهاد"با مردم وبامحیط ما حول ان ویا با سائیر سازمانها ونهاد های دیگرمیگردند.که در این جا موءجزأ میتوان از انها نام برد:

یک:-عدم اهلیت وشائیستگی؛یعنی نبوددانش وکفایت ولیاقت؛ناتوانی وضعف در اندیشه؛تحجر فکری وجزمیت؛ذهنیگرائی وایدالیستی؛عدم واقع بینی وواقع گرائی؛لغزشها وانحرافات وعدول از برنامه؛اهداف وارمانهای تعهد شده واصول وپرنسیپهای پذیرفته شدۀعلمی وغیره..

دو :-نبود انتقاد وانتقاد پذیری وحتی نشاندادن حساسیتهای شدیدوعکس العملهای احساساتی در مقابل ارئۀ نظریات وپیشنهادات سالم وسازنده.وانتقادکننده رامتهم ومنسوب نمودن به شبکه های جاسوسی ودشمنان وطن ومردم؛وبر عکس ازعناصر مشکوک ومعلوم الحال؛بنابر ملحوظات اتنیکی؛سمتی وزبانی ویا ارتباطات شخصی ویا اعتماد شخصی؛دفاع وحمایت نمودن؛رشدوارتقأ دادن انها در مقامات کلیدی وبه درجات بالاتر؛برخلاف تمامی اصول وموازین وقوانین وشائیسته سالاری.

سه :-عدم شنوائی؛تکبر وجاه طلبی ناشی از فقر دانش وبی سوادی؛کودنی سیاسی ونبود شم سیاسی کافی؛عدم تواضع وشکسته نفسی؛نبوداعتناوتوجه درخطا ها؛اشتباهات؛نواقص وکوتائیها وانحرافات ولغزشهای خود وبه بادانتقاد گرفتن دیگران با اتخاذ روشهاورفتارهای اشراف منشانه باچشم کشی ها ودهان کجیها؛ونبود اعترافات مردانه وباشهامت وصادقانه بدون ترس وبیم درارتکاب اشتباهات وانحرافات وعدم علاقه دررفع وترد ان؛وریشه کن سازی همۀ این نوع ویژه گی های میراثی انتقالی از جامعۀ سنتی-خرافی قبیلوی.

چهار :-خود برتر بینی وامتیازطلبی وعظمت خواهی بالای همه ودر همه عرصه ها؛و بویژه روشهای تک روانه ونبود تحمل دیگران وعدم تحمل گروها وسازمانها واحزاب دیگرو؛حتی باروشهای خشن وخود خواهانه دور ساختن وناراض نمودن انها وعدم تحمل واحترام به روشها وعقایدوپرنسیپهای انها.ونبودپیگیری وخلاقیت در جلب ودعوت وبسیج انها نسبت عدم اعتماد بالای انهادریک جبهۀ وسیع متحد ملی ودموکراتیک خلاف برنامه ها واهداف دور ونزدیک تاکتیکی واستراتیژیکی بمقابل ارتجاع واستبداد طرازفاشیستی وغرقه در فساد.بیم وترس داشتن از دخالتهای دموکراتیک ومشروع ارادۀ مردم در قدرت ورهبری بویژه ملیتهای تحت استبداد؛وحتی توصل به زور واعمال قهر بابکاربرد فرهنگ خشونت بر علیه انها؛اعمال روشهای ضد دموکراتیک وضد ازادیهای قانونی وخواسته های مشروع مردم.

پنج :-یکه تازی وهژمونیسم جنون امیز تپیک قبیلوی؛جلوگیری وبیم داشتن از ازادی ودموکراسی واقعی بمنظور حفظ قدرت انحصاری وبیم از تقسیم قدرت؛تکبر وغرور قبیلوی وبرتربینی نژدی؛ظلم واستبداد؛دکتاتوری وبیرحمی؛تعصبات قومی وزبانی وسمتی وتلاشهای نهائی برای حفظ وبقای"حاکمیت مرکزی"برمبنی قومی وقبله سالاری؛وبخاطر حفظ وبقای قدرت استبدادی با همه ای ابعاد گستردۀان در کلیۀعرصه های سیاسی-نظامی واجتماعی-اقتصادی وفرهنگی.وداشتن حس شدیدتعصب جنون امیزفاشیستی نهفته در عمق نهاد اندیشه های قومپرستی؛زبان ونژاد پرستی وحتی رعایت این عقیده بالاتر از هر عقیدۀ مقدس دینی ومذهبی؛ ملی ومترقی ودموکراتیک وان هم بطور مزبزب ونوسانی ودر حال سرگیچگی ومبهوتی؛بیمناک وبیثباتی ومملو از لغزشها وابهامات،تمایلات شدید مرکزیت خواهی وبیم وهراس از دموکراسی؛درک وبرداشتهای سطحی وذهنی؛گرائیش وتابع ذهنیت کور ومتحجر قبیلوی در برخوردها با حوادث وقضایا ومسائیل ملی وفرهنگی؛وبسا پدیده های منفی ونا مطلوب دیگری را میتوان بر شمردکه؛باخود از یک جامعۀ علیل؛خسته,بیماروفقیروجنگزدۀفاشیستی وقبله سالاری سنتی-خرافی با خود به ارث اورده اند.واین امر مسلم هم در همچو جوامع عقب مانده فرهنگی؛سیاسی-اقتصادی-اجتماعی حتمی ویگانه محصول ان بوده است.ا- ومبارزه بر علیه این امراض نخست در وجود خودنیز که بنابرفقر دانش ونبودفرهنگ بلند سیاسی ودرتحت انقیاد اخطارهای ذهنیتهای کوروعقب گرایانۀ جامعۀعنعنوی-خرافی مسلط؛امری بوده است دشوار.

وان رهبر کهنه خیال که؛میخواهد مشق وشوق رهبری رابا فریادهاوشعارهای ناموزون وبا طرح اندیشه هاوبرنامه های ضد ونقیض خود وباارائیش خودبه مود جدیدغربی تمرین مینماید؛بایداین ویژهگیهاومعیارهاوشائیستگیهارا که ازتجارب گذسته ها واز شکستهاکه؛ ایشانرا"شکست خورده ها"نام گذاری نموده است وازکلیۀ این نا هنجاریها چکیده وتبلور شده است ؛خودراوارد وانراعمیقأدرک وهضم نموده نخست از همه خودرابااین سلاح وهنر مبارزه مجهز بسازد؛مردم خود بخود وداوءاطلبانه بسوی گروپ او رجوع مینمایند؛نه اینکه مردم رابا شعارهای ناموزون وبا الفاظ تکراری وبا گلون پاره گیها به گروه خود دعوت نمود که خیلیها مضحک است.

یک رهبرخوب قبل از همه موءدب؛بافرهنگ وبا دانش؛پر معلومات بوده واگراستعدادنداری حد اقل سطح برخورد وکلتوروفرهنگ ساسی خودرابادیگران وبا شناخت درست از دگرگونیهای سیاسی در ما حول خود؛متوازن نموده وباید خودرادر عرصه های سیاسی واجتماعی وبه معیار های لازم شائیسته سالاری هم وزن وهمسطح ساخت؛واز لج بازی ولجوجی واز کلیۀ ای امراض وبیماریهای سیاسی اتنیکی؛حسادتها؛حساسیتهای بی لزوم خشونت بار؛خودخواهی وخود بزرگ بینی که مادر همۀانحرافات وبیماریهای سیاسی است.وازخودراضی بودن وبا ریکلام وباتعریف وتوصیف ومعرفی خود مانند وکیلان پلوخور شورا؛بخاطر کسب شهرت کذائی وکیش شخصیت وسائیر بیماریهای سیاسی میراثی محصول جامعۀ قبیلوی؛باید خودرا رها نموده؛وانتقاد پذیر بوده وانقاد را ازخود شروع نموده وباز سازیها ودگر گونیهارا نخست ازخود اغاذ نماید.وداشتن اصل اهلیت وشائیستگی رهبری را از هر نگاه؛وشائیسته سالار بودن خودرا در عمل کسب وثابت ساختن؛دررفتار وکردار؛دانش وعقیده وتعهدات خودوفادار بودن ودروغ نگفتن به مردم که سخت نفرت انگیز است.مردم فریبی ومردم ازاری وبه مال مردم چشم دوختن و(به چشم مردم خاک زدن ومال مردم را از دستش گرفته ودزدانه فرارنمودن.ا وبه این پولهای مردم تجارت نموده به خارج به عیش ونوش خود غرق بودن.ا)و بویژه حرام خوری که؛در همه عقاید حرام است وجائیزنیست که خون نسلهای بعدی را خراب والوده وکثیف نموده؛انهارا نیز به این بیماریهای علاج ناپزیر مبتلا میسازد.ا- باید که اجتناب ورزد.یک رهبرسیاسی واجتماعی باید صادق وپاک نفس باشد؛ودر مقابل مردم نهایت متواضع؛شکسته وبا تمکین بوده؛بازشتی ها وپلشتیها وبا بیعدالتیها وخیانتها وبا وطن فروشیها وبا دشمنان مردم هیچگاه سر سازش نداشته؛متین واستوار،باشهامت وبا ایمان؛شجاع وتسلیم ناپذیز؛وطن دوست سر سپرده؛شجاع ودلیر؛مصمم وقاطع باید باشد.وبا سنجش وحسابی بوده وشناختهای عینی وتحلیلهای درست از پدیده ها ومحیط ما حول خود ودرسطح جامعه وبه سطح جهانی باید داشته باشد.ومهمتر از همه انست که بخاطر منافع مردم ووطن همیشه سر به کف بوده وبه مقابل دشمنان وطن سپر باشد.ا- استفادۀ ابزاری ازقهرمانها وازجانبازیها از شهامت ودلیری ابر مردان تأریخ گروپسازی وشخصیت کذائی ضعف وناتوانی است وبر ضد کیش شخصیت که نخست دشمن جان خود است جدأمبارزه نماید که نتائیج نامطلوبی درپی امد خود دارد.ونبایددشمن رابرای تضعیف وتنبه روحیۀ پر شور"نهاد"خود ومردم بمثابۀ"شیر"معرفی نموده؛روحیۀسکوت وتسلیم پذیری رابروح پر خروش انها بدماند.ودر مقابل "شیر"نباید خودرا "روباه"ساخت؛گرچه که دندانهای تیز پولادین  داشته ووحشی ترین درنده است.ا- مگر بسا راه های دیگری برای مهار نمودن همچو شیرها نیز وجود دارد..ا- وحتی در پیش غیرت وهمت وشجاعت ومتانت ومردانگی واتخاذ تدابیر خرد مندانه وبا همبستگی برادرانه؛متحدانه وعاقبت اندیشانۀمردمی؛نیرومند ترین وخطرناکترین شیرهای درنده خوی استعمار جهانی در پیش مردم به زانو در اورده شده است.ا -وبا مردم بودن ودر پناه وحدت وهمبستگی با همسنگران وبا همرزمان با ایمان با اخلاق وبا کفایت وشائیسته از هر لحاظ؛خود گزر؛صادق وبا شرف ووفادار به ارمانهای مردم وپیوند های عمیق توده ئی داشتن واجتماعی ومردومی بودن؛خصوصیات توده ای ودلسوزی ومهر بان بودن؛وجز از مردم خود با هیچ ارباب وبا ارتجاع داخلی وخارجی  ارتباط نداشتن؛سربازوطن ومردم خود بودن وغیره که؛یگانه ضامن موئفقیتهای یک رهبر سیاسی یک"نهاد"ویا یک دولت وحاکمیت ان بوده وحداقل از کلیه ئی این شائیستگیها برخوردار باشد،میباشد.

ویک رهبر واقعی باید از میان مردم برخاسته وهمیشه بایددربین مردم خودباشد؛ورهبری خودرا باید ازمیان توده هااغاز نماید؛واز استغاثه ونالان واز اه وزجۀ بیوه زنان ویتیمان واز پیر وبرنای این سرزمین خرابه وویران وماتم زده وسیاه پوش شده وهمیش در عزای عزیزان خود نشسته وبه خون تپیده؛ازنزدیک همنوا وهم صدا باید باشد؛تارهبری از بیرون و دور از درد ورنج مردم واسوده به اغوش بیگانه خفتن.ا- وبدون ان که به بال وبنام هر شخصیت قهرمان واستعمارشکن تاریخی پرواز نماید وازنام بالندۀانهااستفادۀابزاری؛تجارت ومعاملۀ  سیاسی نماید؛ودلچست تر ازهمه برای کسب شهرت کذائی ازمردم دعوت وتقاضانماید ودستور صادر نمایدکه؛به دور پیش او وگروپ اوجمع شوند وازرهبری دور از مردم؛نااگاهانه وتاریک اندیشانۀاو کورکورانه اطاعت نمایند.ا- وباین تجارت ومعامله گری سیاسی؛باسرنوشت مردم بازی؛وانانرانیزدرحقیقت امر به نفع خود وگروه خود استفادۀابزاری نمایدبه اصطلاح بار کجیست که هیچگاه به منزل مقصود نرسیده است؛نه در گذشته ها ونه درحال ونه دراینده.ا-.  وتو اصلا هیچ  عمل نکردی که سکست میخوردی ؛ و توهم واقعأاگربرای خدمت به مردم ونجات ان داخل عمل میگردیدی؛ترا نیز بد تر از دیگران شکست مرگبار میدادند.لذابجای تخریب وتبلیغ علیه"شکست خورده ها"بایدازشکستها واز افتیدنهای انان باموزی؛پند بگیری وقربانیها وشکستهای موئقت انها هم برای تو وهم برای خود انهاباید درسهای کبیرواموزندۀتأریخی باشد؛ورنه توهم به سرنوشت بد ترازانها دچارخواهی شد؛به "حلوا حلوا گفتن کام شیرن نمیشود"رهبری همچو یک جامعه ؛دشواریهای خودرادارد؛پیروزیها وشکستهای پیهم وموئقتی خودرا دارد؛ونباید ازپیروزیها مغروروازشکستهای موئقتی مأیوس گردید؛تا که شکستها وافتیدنهارانپذیری؛پیروزی محال است؛تا که چندین بار پیشپائی نخوری وبه زمین نافتی پهلوان نمیشوی؛وتا که قهر زنبور راتحمل نکنی صاحب عسل نمیشوی.ا- وبه تعبیرخودت؛اگرتوفان ؛کشتی شکست خورده "هارابه ساحل پرتاب نموده است؛واما تو که فاقد این همه اوصاف وتجارب از گذشته های "شکست خورده ها ویا ازپیروزی های پیشینه هابوده ولاف بی جای میزنی؛قائیق بی بادبان توبا همچو توفانهای پی در پی ناگهانی وتحمیلی مقابل گردد؛به ساحل نه؛بلکه؛به قعرتوفانهای دریا غرق وبه زیرعمیقتر فرو خواهدبرد. .

بنأبااین شناخت وتجربۀ ناچیز از قضایا وحوادث ونقش زمامداران ورهبران بطور موئجزکه بخشی از عوامل وفاکتهای عینی شکست نهضتهای دموکراتیک وچپ مترق را تشکیل میدهد؛باید گفت که:شوق وتمرین رهبری وبه رهبری رسیدن ویا رسانیده شدن کار اسان است واما رهبرواقعی شدن؛شائستگی داشتن وشائیسته سالار بودن ودر پیاده نمودن همه تعهدات ودارابودن ومجهز بودن با کلیه ئی این اوصاف وشائیستگیهای متذکره دراین مختصر؛دریک جامعۀکور وبسته خرافی-سنتی قبیلوی که؛ازان "تحلیلهای مشخص از اوضاع واحوال مشخص"وتوکه انرا"دیکته شده ازطرف دشمنان مردم میدانی.ا در کلیۀنهاد وعرصه ها واهرمها وزیربناها وروبناها نداشته باشد ویا فاقد همه ای اوصاف وشائیستگی ها باشد؛دران صورت "بجای گاو نر بابز خرمن کوفتن است؛ویا بالای زاغ بودنه گرفتن ویا با کوزه حوض پر کردن است".بهتر است سنگی راکه برداشت ان حتی اززمین کمرشکن ودشوار باشد؛واپس بجایش گذاشت که کمر شکنی واستخوان شکنیهای زیادی ودرد ناکی در پی خواهد داشت؛چنانچه بسی رهبران داخلی وبیرون مرزی را به کمرشکنیها واستخوان شکنیهای سنگین دچار نموده است.ا- زیرا همان قسمیکه"گاونر ومرد کهن به خرمن کوفتن میخواهد"پهلوانان نیرومند سیاسی ومردمی در بستر مرد پروراین جامعه به حدی اند که؛سنگین ترین سنکهای سیاسی واجتماعی وبار گران مبارزۀ اجتماعی را؛باشهامت تر برداشته وبه جای اصلی اش به منزل مقصودان میرسانند.بگذارتابار این"مسئولیت ورسالت بزرگ راجوانان ورزمندگان واقعی ونسلهای نورس وپر شور وپر خروش؛بیباکانه بدوش ببرند.یعنی اسیا به نوبت است"ژرنده که دی پلاردی وی هم په وار ده.

باشعار دشواراست توده هارابه عقب کشید وتوده ها دیگر اعتماد واعتباربالای کسی ندارند؛واین مردم پاک وبی الائیش به حدی بی اعتماد گردیده اندوازرده خاطر شده اند که؛دیگر به سلام هر کس علیک نمیگویند؛وبایدبااموزش درست از ده هاشکست تأریخی پیشینه ها؛چنان عمل لمس کننده به مردم انجام داد تا مردم در عمل دیده ودرک نموده بطور رضاکارانه ودائوطلبانه واگاهانه رجوع نمایند؛اهداف وبرنامه واندیشه وراه ورسم وهنر مبارزه وبه سرنوشت اینده ومهمتر ازهمه نقش اساسی وتعین کنندۀ خودرا در ائینۀان به وضاحت ببینند.؛بیدار واستوار واماده گردند؛تا زمانیکه "شعارگفتاروکردار"تطابق منطقی وتعادل وتوازن لازم واصولی باهم نداشته باشند؛دورویگی ؛رندی ودوجانبه بودن نیز نتنها مورد تأئید توده ها واقع نمیگردد؛بلکه پیش مردم وتأریخ محکوم ومنفورنیز میگردد؛چنانچه شاعر سخن سنج میگوید:

علم چندان که بیشتر خوانی

چون عمل در تونیست نادانی

"........"

پرواضیح است که؛این جامعه حامی وحمایت گر"کهنه"بوده و"مدفن نو هاست"کوبیدن "نو" وبه حاشیه راندن"نو"وترقیخواهان وتحول طلبان وبه کنار زدن انها بوده است؛وبا موضع گیریهای خصمانه وگونه گون ارتجاعی وخرافی واستبدادی؛تصفیه وتهدید وزنجیر وزندان؛تیرور واعدام؛درطول تأریخ همیشه مواجه ودست به گریبان بوده است وبه نحوی از انحا با براه انداختن کارزارتبلیغاتی وتخریبی جلو رشد سالم ان؛گرفته شده است.ا- وبا این موضعگیریهای اپورتونیستی ؛به اسیاب دشمنان بیشتر اب ریختانده شده است.-

ودرنتیجه؛اینکه؛تمامی این فاکتها وعوامل وپدیده های منفی به تدریج واهسته اهسته وارام ارام در وجود عناصر ضعیف وسست ایمان ومتزلزل گردانهای رهبری کننده؛بیشتر راه یافته؛پایگاه های تخریباتی ایجاد وبرضد پرنسیپها واصول؛اهداف علمی وخطوط فکری وساختارهای تشکیلاتی وارگانهای رهبری کنندۀ ان؛فعالیتهای خراب کارانه را برضد وحدت وهمبستگی وسائیر نهادها وعرصه های مختلف کار وفعالیتهای سیاسی نفوذ داده؛اعتبار وحیثیت؛اتوریته وانضباط ودسپلین از درون پوسیده؛باعث گسست اعتماد وپیوند های مردمی از جامعه گردیده؛منفور وتجرید میگردد.وبالاخره درنتیجۀان؛راه سقوط وانحلال واضمحلال را می پیماید. 

بناأانهائیکه واقعیگرا؛روشنبین وروشن اندیش؛مبارزین مصمم ووطن دوستان؛پاک نهاد وبا وجدان وصادق هستند؛به این واقعیتهای تلخ تن درمیدهند وتأید مینمایند که؛باطرز  بینشهای دگم ومتحجر که هنوزدرقیدبنده گی خطوط فکری تحول ناپذیر؛تاریک ومتأثراز ذهنیت کوروجامدومحصول قبیله سالاری است؛باید با ان وداع نمود.تجدید تر بیت وباز سازی ودگرگونی در روش ها ورفتار ها درروند دگرگونیهای سریع تأریخ؛بادرنظرداشت اصل معیارهاوشائیستکیها واوصاف عالی که بارفتارها وروشهای پیشینه در تفاوت ودرتضاد است؛بایددرمبارزات اجتماعی سرمشق قرار داده شود..........و.....باقی را درشرط حیاط به بحث اینده میگذاریم.

 

 

درمحیطی کو نباشدامتیاز خوب بد

رنج کوری را فزون تر از کور بینا میکشد

حضرت ابول معانی بیدل))

 

حسن پیمان

 

جنوری-سال2011

 

رویکرد

از یادداشتها وخاطرات صاحب این قلم