انقلاب اسلامی ايران ، آتشفشانی رو به خاموشی !

داکتر عارف پژمان
 


  وقتی شاه گريخت ، در ميدان ۲۴ اسفند ، اول خيابان امير آباد شمالی ، دختر جوانی در يک وانت سرباز ، فرياد ميزد: « شاه عزم سفر کرده ؛ گه .. خورده که بر گرده !» . شاه ، بخاطر بستن دهن ها و شکستن حريم خانواده ها ، جاسوس پروری ها و ترکتازيها بوسيله ساواک( سازمان اطلاعات و امنيت کشور) مورد تنفر جوانان و دانش آموخته گان بود!
شاه با تاسيس حزب رستاخيز، تف سر بالايی بر محاسن خويش افگند و رژيم را ريشخند سايه و همسايه کرد.
ماه های پيش از بيست و دوم بهمن
۵۷ خورشيدی، خيابان های تهران آگنده بود از سيل خروشان جمعيت ها ، گروه های سياسی و آدم های منفرد که شاهرضا ء و آيزنهاور و امير آباد و همه جا را از بام تا شام در می نورديد ند و حتا کودکان شيری خويش را نيز روی شانه ، حمل ميکردند . اينان عليه شاه که ۲۴هزار مشاور نظامی امريکا را به خدمت گرفته بود ، شعارهای کوبنده سر ميدادند.
سازمان های مخفی و تبعيدی و گروه های زير زمينی بويژه چريک های فدايی خلق و مجاهدين خلق و نيروهای چپ و ترقی خواه، بر ايستادگی ميليونی خلق های زير ستم ، آفرين ميخواندند و خود را در برابر امواج اوقيانوس مردم بپا خاسته ، قطراتی ناچيز می انگاشتند !
تيتر صفحه اول روزنامه « اطلاعات » ، چند روز مانده به پيروزی انقلاب چنين بود : شاه رفت . اما جوانان اين عنوان را چنين ، تعويض کرده بودند: « شاه در رفت » !
دستگاه سخن پراکنی بريتانيای کبير ،( بی . بی .سی ) خود را و همه را بسيج کرده بود تا بيانيه ها، مصاحبه ها و اطلاعيه های آيت الله خمينی را ، تازه به تازه ، به گوش ايرانيان برساند .
 امام خمينی در يک مصاحبه ، در باره حکومت اسلامی که در واقع شبيه يک هندوانه سربسته بود وهيچکس از ماهيت اصلی و درونی آن آگهی نداشت ، اظهار داشت « حکومت اسلامی مال همه است؛ آزادی بيان در حکومت اسلامی ، محفوظ است  حتا برای چپ ها و کمونيست ها و سايرين!»
خمينی وقتی از هواپيما پياده شد ؛ يکراست رفت سراغ بهشت زهراء ( گورستان محلی تهران) ، آنجا ميکروفون را قاپيد و شاه را لعنت کرد. خمينی گفت « شاه، هرگز خدمتی به مملکت نکرد ؛ شاه ، سراسر کشور را خراب و قبرستان ها را آباد کرد ! ». مردم ، برای او دست ميزدند و خاک نعلين خمينی را توتيای ديده ميکردند!
خمينی از ژنرال های ارتش شاهنشاهی خواست از انقلاب اسلامی، تبعيت کنند و شاه را مردود شمارند : خمينی گفت: «  ای افسران و بلند پايه گان ارتش ، ميخواهيد همواره نوکر  باشيد يا ارباب خود تان باشيد . هرکه به انقلاب به پيوندد ، مورد عفو و رحمت اسلامی، قرار می گيرد و سر بلند می زيد !»
 افسران عاليرتبه ارتش ، انگاشتند خمينی ، راست ميگويد؛ اينان ، به انقلاب اسلامی پيوستند وهفته بعد، تير باران شدند !
رژيم انقلابی ايران ، يک زن را که وزيرآموزش و پرورش بود، نيز اعدام کرد . جرم اعلام شده اين خانم تحصيل کرده اين بود که گويا مدرسه ها را مرکز فحشا و منکرات ، ساخته است !
 چند ماهی اما ، بهار انقلاب ايران بود. رژيم ، ارکان دولت شاهنشاهی  ر ا بصورت سيستماتيک به حکم تلفنی و غيابی و تلگرافی حاکم شرع، آيت الله خلخالی، سر به نيست ميکرد، اما تا هنوز به سازمان ها و جمعيت های سياسی ، مخالفان منفرد و معاندان فرضی کاری نداشت. نشريات، هرچه دل شان ميخواست، اشاعه ميدادند . نوشته ها و مطالب مندرج در « کار» و « مجاهد » ارگان های نشراتی  فداييان  و مجاهدين ، کم کمک لحن و آهنگی پر از سرزنش، افشاگری و انتقاد به خود  گرفته بود. کابينه مهندس بازرگان  که نخستين دولت برخاسته از انقلاب اسلامی بود ؛ همه نغمه های مخالف را تحمل ميکرد .  کابينه بازرگان ، وقتی خويشتن را ناگزير به استعفا ديد که جمعی از هواداران خمينی، بر سفارت امريکا يورش بردند و به زعم خويش اين « جاسوسخانه » را تسخير کردند و کارمندان سفارت را
۴۴۴ روز در اسارتی منزجر کننده ، نگهداشتند!
بهرحال انقلاب ايران به سوی راديکاليزم رفت. خمينی گاه، صحبت از صدور انقلاب ميکرد . بازيهای لفظی و زمزمه صدور
 انقلاب اسلامی ، نه تنها صدام حسين، ديکتاتور عراق ، را به هراس افگند ، بلکه مداخلات آخوند های ايرانی در اوضاع داخلی دولت تحت الحمايه شوروی در افغانستان ، حفيظ الله امين ،را بشدت ، نگران ساخت .
عراق ، باری وادار شد ، بر سرزمين ايران هجوم آرد و بخشی از خوزستان را تسخير کند.
برژنف پس از گروگان گيری ممتد و پر تشنج دپلومات های امريکايی بوسيله رژيم خمينی که هر لحظه امکان تهاجم دولت جيمی کارتر بر ايران را بيشتر ميکرد و نيرو های دشمن ايده ئولوژيک را به مجاورت سرزمين های شوروی می رسانيد ؛ ناگهان تصميم گرفت ، افغانستان را اشغال نظامی کند !
خمينی ، مست باده پيروزی انقلاب، در آستانه جنگ فرسايشی عراق، هرلحظه به « امت اسلامی»
اش وعده فتح الفتوح ميداد  و هرشامگاه از تلوزيون ميگفت« صدام ، رفتنی است» . اما صدام نه رفت! در جنگ بيحاصل خمينی و صدام ،بيش از يک ميليون از جوانان و نوجوانان کمسال ايرانی ، کشته و مفقود الاثر شدند اما بقول ايرانی ها « دشمن بعثی» و« صدام يزيد ملعون » مثل سد سکندر پا بر جا ماند !
سال
۱۳۶۰ خورشيدی ، خمينی به کشتار جمعی از مخالفان سياسی  مبادرت کرد ؛ اما شهريور سال ۶۷ خورشيدی ، رژيم ايران ، دست به کشتار همه مخالفان سياسی و فکری زد. اعدام و تيرباران صد ها شخصيت سياسی، فرهنگی خاصتا جوانان برومند ، درين برهه زمان، اتفاق افتاد . گورستان خاوران سال هاست که به اشک مادران داغديده ، آبياری ميشود اما جانشينان خمينی ، عزاداری برای مخالفان جمهوری اسلامی را بر نمی تابند و گاه عزاداران را روانه زندان ميکنند!
رژيم خمينی و جانشينانش ، شکنجه های قرون وسطايی با ابتکارات تازه و ملهم از فتاوی نو و حيرت انگيز آيت الله های دولتی را ، عليه زندانيان و اعداميان بکار گرفت ؛ تجاوز جنسی به دوشيزگان و زندانيان باکره در اوين و قزل حصار گويا بر اين پندار مذهبی استوار بود که « آنان به بهشت ، رفته نتوانند».
اما امام خمينی ، گمان ميبرم ، پس از حادثه هفتم تير و انهدام مقر حزب جمهوری اسلامی و هلاک بهشتی و محمد منتظری و.. تن به امضای فرامين بازداشت، شکنجه و اعدام مخالفين داد ! هرچند گروهی ، امام خمينی را ذاتا شخصيتی جاه طلب و بيرحم ، وانمود ميکنند ، امااين توهمی اغراق آميز است. سير حوادث اين پيشوای مذهبی را به سوی استبداد کشاند . خمينی انقلاب اسلامی اشرا با چنگ ود ندان حفظ ميکرد . خمينی ، مردم عادی، « مستضعفان و زاغه نشينان » را صاحبان وسربازان اصلی انقلاب بهمن، ميخواند ؛ دولت و دولتمردان را توصيه ميکرد ؛ با تواضع ، به مستمندان و زاغه نشینان ، خدمت کنند و از اهالی « امت حاضر درصحنه» نيز ميخواست ، انقلاب اسلامی، اين تحفه خداوندی، را از دل و جان، پاس دارند!
وقتی امام خمينی از دنيا در گذشت و جنگ ايران و عراق، پشت سر نهاده شد. گمان ميرفت ؛ آزاديهای مصرح در قانون اساسی به ملت ، اعاده خواهدشد.
اما خامنه ای و هاشمی رفسنجانی ،و ساير  جانشينان  خمينی ، از تئوری صدور انقلاب اسلامی و تعقيب و آزار مخالفان فکری دست نگرفتند . در دوره رياست جمهوری هاشمی ، جوخه های اعدام به خارج مرز ها ، گسترش يافت و به شکار مخالفان جمهوری اسلامی  پرداخت !

جمهوری اسلامی و زوال کرامت انسانی

امام خمينی و افکار او ، دروازه کشوری را گشودکه از دير باز  خاستگاه پندار و پويش خرافی و انحرافی بود . مذهب تشيع که در کنار خردگرايان معتزلی و اسماعيلی ، روزی ، روزگاری شايد معنويتی را تمثيل ميکرد و سعی داشت با آموزه های عرفان و تبليغ تزکيه نفس، خشونت بدوی اسلامی را به يگانه گی ارواح و يکرنگی آدم ها و تقارن  جمعيت ها و سرزمين ها ، عوض کند ، بوسيله   پشمينه پوشان صفوی،  مسخ شد ،   اينان پوست را برداشتند و مغز را به ديگران واگذاشتند!

امام خمينی از نظرفکری  ، سنت گرا و متحجر بود، رساله فقهی او ، تقليدی از پيشينيان و در مواردی ، پرسش برانگيز تر بود. خمينی ، دين را با دنيا درهم آميخت و سيب زمينی را با فقه و شرع، پيوند زد. امام، يک روز گوشت منجمد وارداتی را « حرام » قلمداد ميکرد و فردای آن زير فشار بازرگانان اسلام پناه « حلال» !

فتاوی دکانداران دين در مسايل يوميه، خاصته سياست خارجی ، گاه دردسر ساز و مضحک می نمود!

حکومت مرده گان بر زنده گان : ايرانيان ، در دشت و تپه و سواد و باروی شهر ها، بقعه ها و بارگاه های برپا داشته اند که درنگاه نخست ، گورستانی است با يک بازوی بريده فلزی و چند پرچم سبز وچندپارچه و ترمه به الوان گونه گون. ايرانيان اين قرارگاه ها را « «امام زاده» ميگويند و اين خاموشان گوياتر از بيداران و هشياران را ، از سلاله رسول خدا قلمداد ميکنند.
با اين خموشان پر خروش تاريخ ، راز ونياز ميشود ؛ از آنان رونق کسب وکار ، زن خوب ، فرزندان آراسته ، آب ونانی پاکيزه و  سرانجامی بهشتی ، مطالبه ميگردد!

نقش امامان و امامزادگان در تشکل جهان بينی جمعی و فردی، بسيار بارز است و کليدی. امام زمان ( مهدی آخر الزمان) نيز در زندگی آدم ها و خانواده های ايرانی ، نقشی پررنگ دارد . اغلب کسان معتقد اند، مهدی موعود روزی بر ميگردد و جهان آغشته به ظلم و ظلمت و دجالگری را به گلشنی از داد و دوستی و زيبايی ، مبدل می سازد.
دختران دم بخت ، جوانان برومند ، پيشه وران ورزيده و فرهنگيان کار آزموده را می نگری که منتظر   عودت دوباره امام دوازدهم اند . گروهی خوش دارند ، کژراهی و بی آزرمی، عالمگير شود تا « آقا» زودتر  برگردد و خيمه ی عدل و انصاف برپا دارد!
بر اين بستر هموار تاريخی و فقاهتی است که امام خمينی، تز « ولايت فقيه» را عرضه کرد و جمهوری اسلامی وی اينک ، سی ودو ساله ميشود !


 

سقوط اخلاق و ارزشهای معنوی

پس از سی ويک سال ، انقلاب بهمن ، هنوز در لايه های پايينی جامعه نفوذ دارد. روحانيون دولتی ، ارباب عمامه ، جمعی از بازاريان و حسينيه داران ، با چنگ و دندان از  ين رستاخيز سرنوشت ساز پشتيبانی ميکنند.
آزادی بيان کمرنگ شده و زندان ها از ستيزه جويان و ديگر انديشان، پر شده است. تلويزيون و رسانه های دولتی ، با ايراد افتراء ، جعل و بهتان و دروغ و دغل نه تنها ، « غير خودی » را تکفير و لعن وسب ميکند بلکه نزديکترين ياران بنيانگزار انقلاب بهمن ، حتا نواسه امام خمينی را تلويحا يا صراحتا، فتنه افروز مينامد. هر فعال سياسی يا فعال حقوق بشری که بازداشت ميشود. بر ليست اتهامات جرمی او « لواط و زنا » نيز افزوده ميشود .
به زندانيان سياسی گفته ميشود اگر به ميل خويش و به گونه دلخواه باز پرسان و شکنجه گران ، اعتراف نکنند. در برابر چشم شان، به زنان و کودکان آنان ، تجاوز جنسی ميشود و قس عليهذا.
در چارراه ها و ميادين شمال شهر ، ميدان ونک، تخت طاووس ، وليعصر( پهلوی سابق) زنان و دختران روسپی را مينگری که « مشتری» ميجويند. سن فحشاء به
۱۴سال تنزل کرده است!
گراف جرم و جنايت هروز بالاتر ميرود. کارمندان عاليرتبه دولت به قانون های دستپخت خودشان، دهنکجی ميکنند . وزيران با اسناد تحصيلی جعلی به پارلمان معرفی ميشوند. رييس پوليس تهران به گروهی از زنان تن فروش ، دستور ميدهد، لخت و برهنه در برابر او نماز بگزارند و موصوف از اين تمسخر به دين و قانون ، کيف ميکند !
رييس يک موسسه ، کارمندی را به تعطيلات ميفرستد، خود شبانه ميرود و با همسر اين کارمند مرخصی رفته، همبستر ميشود!
آخوند ها زنان بيوه را به صفت « صيغه» به همديگر پاس ميدهند!
 معهذا رييس دولت ايران در مجامع جهانی اعلام ميدارد، که در کشور امام زمان ( يعنی ايران) نه روسپی وجود دارد نه همجنس گرا!


عيب آن جمله بگفتی ، هنرش نيز بگوی!

رژيم ايران از يک نظر حق دارد سر بلند باشد که درين سالهای سخت، خود ارباب خويش است . در دهه های واپسين  ، نه اشغال روس را تجربه کرده نه يورش امريکاييان را به نظاره نشسته!
رهبران ايران، حد اقل در گفتار ، بزرگترين اهانت را به سر دمداران استکبار جهانی روا داشته اند. نميدانم، اپوزيسيون ايران که قسما بوسيله برخی دولتمردان سابق و رنجيده از سياست های آقای خامنه ای هدايت ميشود ؛ پس از خيزش بزرگ مصرکه به يک فتح الفتوح تاريخی شباهت دارد ، چه گلی بر سر ملت خواهد زد ؛ اما وقوع انقلابی از جنس ديگر در ايران ، مقاومتی بيشتر، انسجامی آهنين و جانفشانی همگانی ميخواهد که در حال حاضر ايرانيان ، فاقد آن اند.
 

 

 


بالا
 
بازگشت