اتحاد یگانه راه موفقیت است

 

عنایت الله شهرانی

 

چو خود کردند راز خویشتن فاش          عراقی را چرا بدنام کردند

 

به آقای ضیأ باری بهاری و شُرکای ایشان!

مقاله ای را که گویا بر بطلان نوشته اینجانب درباره مرحوم طاهر بدخشی تحریر و نشر نموده بودید، مطالعه نمودم. پیش ازینکه به اعتراضات، انتقادات و اعصاب خرابی های جناب عالی و دوستان شان جواب بنویسم، به عرض میرسانم که یقین داشته باشید، کلمات ناسزا و دور از عفت قلم ویا از روی خفت طبع به شما استعمال نخواهم کرد.

سعی میدارم حقایق را به جای الفاظ پوچ و میانتهی بیاورم و بدانشمندان حق نگر واضح است که سخنان ناهنجار و بدون سند را کسی وقعی نمیگذارد و تنها به دلایل و اسناد اتکأ میگردد و نه به چیز های دیگر.

اینجانب بدخشانی الاصل میباشم، زبانهای تورکی و فارسی تاجیکی را به حد توان خود میدانم، ولی بزبان تورکی تحصیل نکرده ام و تقریباً بیش از نود در صد تألیفات و نوشته هایم به زبان فارسی میباشد و زبان فارسی نه تنها زبان دوم من است، بلکه جمله امپراطوران بزرگ، شهنشاهان جهانکشأ، فلاسفه، علمای متبحر و شعرای والا مقام که آنها را به اسم "تورکان پارسی گوی" میشناسیم، زبان فارسی را زبان دوم دانسته و آنرا جهان شمول ساخته بودند که با انقراظ امپراطوری آنها، ساحه گویش زبان فارسی نیز محدود گردید.

اگرچه بار اول است که بنام جناب ضیا باری بهاری آشنا میشوم، خوشحال هستم که نویسنده توانایی باشید، شما و همدستان تان متیقن باشید که از نسب سازی های جعلی و شخصیت ربایی هاییکه بعضی ها انجام میدهند، نفرت دارم و هیچ علاقه و دلچسپی به نسب سازی مرحوم بدخشی نداشته و نخواهم داشت. اما "چه کنم چرخ فلک نیست بفرمان کسی"، یکعده اشخاص و افراد در پی استخوان شناسی و استخوان یابی مرده ها میباشند، نمیگذارند آرام باشیم و ناگزیر آنچه را که چشمدید بوده باید نوشته شود، چنانچه که نوشته من، شما و امثال شما را سخت عصبانی ساخته است.

اینجانب آنچه را که حقیقت بوده و از زبان شخص مرحوم محمد طاهر بدخشی شنیده بودم، نوشتم. یکی از علل نوشته من همانا توهین شدن مرد محترمی چون غلام سخی خان غیرت در محضر عام بوده، وی مهمان تاجیکان یا پیروان خط بدخشی بود و منظوری بجز حق گفتن نداشت، نزاکتاً باید به یک مهمان بی احترامی نمیگردید و آن شخصیت محترم خبر نداشت، کسی که به رئیس کنفرانس نوته ویا یادداشت فرستاد، یک شخص تورک ستیز و نفاق افگن میباشد. و اگر با تعمق نگریسته شود، همه فتنه ها و ماجراجویی ها از آن دقیقه آغاز گردیده که بانی این فتنه ریزی را دوستان خواهند شناخت.

ارواح شاد محمد طاهر بدخشی شخصیت خوب عصر ما بود، با آن مرحوم دوستی و ارتباط بسیار نزدیک نداشتم و طوریکه در نوشته پیش تحریر نموده بودم فقط همانقدر بود و بس. در حزب سازا هرگز علاقه نداشتم که شامل آن گردم و تا اکنون پشیمانی برایم رخ نداده است. متوجه باید بود که در مقاله آقای بهاری آمده است گویا بنام رئیس سازا جهت ارتباط داشتن، افتخاری برایم حاصل شده باشد، هیچ افتخاری درین رابطه نداشته و نخواهم داشت. در حزب سازا شامل نشدن من، معنی محافظه کاری را نداشت، دوستانم را به وقت حبس ها احوال میگرفتم، در آن زمانها نوشته های زیادی را درباره فرهنگ بدخشان انجام میدادم و در آن وقت که اوج فاشیسم به شمار میرفت، مرا متهم به سمت گرائی و حتی ستمی میکردند که نه ستمی و نه سمت گرا بودم، اتفاقاً در خصوص ادبیات فلکلوری بزبان های تورکی، فارسی، پشتو، نورستانی و بلوچی تحقیقات زیادی کرده بودم که از آن جمله فارسی، تورکی و پشتو به چاپ رسید.

من در آنوقت کدام رتبه و موقف بزرگ نداشتم که در حزب سازا شامل نشوم و از آن عمل بترسم، به همان استادی خود در سه فاکولته تعلیم و تربیه، ادبیات و علوم بشری و هنر های زیبا قناعت داشته و به آن مقام علمی و معنوی علاقمند بودم و تا اکنون هم به کدام کرسی که رتبه دولتی داشته باشد، اعتنا ندارم و بروی آن ملحوظ محافظه کاری در شأن من موجود نیست و در حزب سازا شامل شدن مرا در کدام خطر مواجه نمیساخت و نه تنها به سازا علاقمند نبودم، بلکه در هیچ گروه و حزبی هرگز نخواسته بودم که شامل شوم.

من در خاطراتم با طاهر بدخشی، نامی از جناب محترم استاد واصف باختری برده بودم و آقای ضیأ بهاری نیز از ایشان نام برده اند. اتفاقاً یک نسخه از نوشته آن خاطرات را به خدمت جناب استاد باختری فرستاده بودم، بعداز رسیدن آن نسخه، استاد باختری طی تیلفونی برایم گفتند که دو گفتنی دارند، یکی اینکه باید به عوض ستم ملی، کلمه "سازا" را استعمال مینمودم، و دوم گفته مرا که طاهر بدخشی را تورکی الاصل و تورکی النسب معرفی کرده بودم، تائید فرمودند و گفتند که در تورک بودن طاهر بدخشی هیچ تردیدی و شکی موجود نمیباشد.

استاد واصف باختری را طوریکه همه میدانند در عصر حاضر مقام خسروی در عالم ادبیات دارند و سالها با طاهر بدخشی در ریاست تألیف و ترجمه همکاری داشتند و باهم محشور بودند. از جانب دیگر نظر و افکار استاد باختری نزد اهل ادب و خرد و دانش صائب میباشد. جناب استاد باختری مکرراً فرمودند که بدخشی را میشناسند که آن تورک و تورکی النسب میباشد و جناب استاد باختری هم اکنون در ایالت کلیفورنیا حیات بسر میبرند و خداوند آنها را صحتمند داشته باشد که غنیمت عصر ما میباشند.

جناب بهاری از نوشته من کوتیشن گرفته اند و در مقابل کلمه اشتباهی "لحجه" درست آنرا در هلالین "لهجه" تصحیح کرده اند:

عرض اینست که من حتی یک سطر از نوشته های خویش را از آغاز کارهای نویسندگی تاکنون تایپ نکرده ام و حتی پروف ریدینگ کتاب ها، رسالات و مقالات خویش را هیچ وقت انجام نداده ام و آنرا میدانم که سهو تایپی رخ داده است. و جواب شما درین انتقاد تان اینست که مقالات من زیر عنوان (لغات مستعمل در لهجه دری بدخشان) بیش از پنج سال بصورت مسلسل در اواخر دهه چهار و اوایل دهه پنج از طرف فاکولته ادبیات در مجله ادبی و علمی "ادب" در کابل به چاپ میرسید، اگر جناب عالی بهاری و مشاورین ایشان، بدخشان دوست و فارسی پرور میبودند، باید از آن مضمون های ادبی بی خبر نمیبودند، آن مقالات که تقویه بنیاد فرهنگ تاجیکی بود، حتی در ایران هم در مجله مشهور بنام "سخن" به همان عنوان بالا تقدیر گردید و مرحوم محمد طاهر بدخشی بارها در تکمیل آن مقالات تشویق مینمود.

این چه اتفاقی افتاده است که من زیر عنوان "لهجه" کتابی ضخیمی را تألیف کرده ام و شما نادانسته آنرا به ضعف املائی من نسبت داده اید! اگرچه خطا ازین نیست ولی اینرا اعتراف باید کنم که هر انسان خالی ازین اشتباهات نمیباشد و شاید دها بار اینطور سهو ها در نوشته هایم صورت گرفته باشد.

چون از نوشته آقای ضیا بهاری و همدستان شان دانسته میشود که علاقمندی به درست نویسی دارند، امیدوارم من بعد کلمه آقسقال را "افسقال" با حرف "ف" ننویسند و شما نادانسته آقسقال لطف الله لطفی را توهین کرده اید و کلمه (افسقال) در اصطلاحات محلی و عامیانه، کلمه سخیف و معنی بدی را میرساند که کنایتاً به اشخاص چشم سفید و روباه صفت نسبت داده میشود و نمیدانم که این کلمه را عمداً بخاطریکه کلمه تورکی است، مفرس ساخته اید ویا اینکه نمیدانسته اید. اصل کلمه "آق سقال" میباشد.

دیگر اینکه از نوشته جناب بهاری معلوم میگردد که آن عالی جناب به علم ساینس عقیده مند نمیباشند ویا اینکه به خاطر گریز و نفرت از تورک چنین انشاپردازی مینمایند و مینویسند: ( البته تا هنوز در جایی دیده نشده است که ملیت انسان ها را از طریق خون شان شناسائی کنند که شما با این کشف جدید میخواهید قوم و تبار انسان را از روی رنگ و خون آنها شناسائی کنید). وباز به تائید گفتار خویش از بیت ابولمعانی بیدل "ورنه یک رنگ است خون در پیکر طاووس و زاغ" آورده اند. جناب بهاری حضرت بیدل به تائید شعر افصح المتکلمین سعدی که گفته "که در آفرینش ز یک جوهر اند" ، انسانها را در خلقت و مقام انسانیت یکی دانسته اند و آن با منطق شما، از زمین تا آسمان فرق دارد.  

در علوم ساینس علمی مستقل وجود دارد که آنرا "جینایالوژی" میگویند و آن در خصوص اختلافات فردی چه در روانشناسی و چه در انسان شناسی وغیره بحث مینماید. شما با یک جمله بی باکانه و با جرئت تمام و غیرت بی مانند، از آن علم انکار کرده اید. خداوند به شما و همفکران تان انصاف بدهد تا پیش ازینکه به یک شخص تعرض های بیجا و کودکانه بفرمائید، اندکی فکر نموده و بعداز تفکر و تحقیق آنرا بروی صفحه بیاورید، تا در صحنه های مطبوعات بجای اینکه کسر شأن دیگری را کرده باشید، باعث شرمندگی خودتان نشود.

ساینس علم ثابت است و هر چیز که در آن است و گفته میشود، تثبیت میگردد، و مطابق آن هر انسان مشخصات خارجی رنگ و خون دارد و توسط (DNA) انسان ها و خون شان با دادن تست ۹۹،۹ فیصد درست شناسائی میشوند و این تست های (DNA) که ۹۹،۹ درصد درست میباشند، تمام فعالیت ها و تحقیقات نژاد شناسی، نسب یابی، تحقیقات پولیسی، تحقیقات جنائی وغیره فعلاً به پایه همین تست های (DNA) استوار میباشد. و جای تعجب است که با این زیبا نویسی و انتقادات ذهنیگرانه تان ازین علم بزرگ و مثبت بی خبر میباشید و آن علم را به شکل نهایت غلط و غیرعلمی به من نسبت میدهید و میگوئید: ( با این کشف جدید میخواهید قوم و تبار انسان را از روی رنگ و خون آنها شناسائی کنید).

امریکا چون یک مملکت آزاد و ارتباطات دو جنس آدمی زیاد به مشاهده میرسد، بسی مادران و پدران اطفال خود را تشخیص داده نمیتوانند ، لذا به دفتر خون شناسی و (DNA) مراجعه مینمایند تا از طریق خون، نسل و نسب اطفال را پیدا نمایند و در تلویزیون ها شخصی بنام موری متصدی این پروگرامها میباشد.

اگر جناب بهاری و یاران شان واقف باشند، درین اواخر علمای جینیالوژی چندین کشور پیشرفته جهان تحت رهبری علمای فرانسه، به بیش از هزار تاجیک ساکن محلات کناره راه ابریشم با اجرای تست های (DNA) ثابت کرده اند که تاجیکها از نسل تورکان قرقز و قره قلپاق میباشند.

بیاد دارم روزی را که مرحوم شهید استاد عبدالعلی مزاری رهبر مدبر تورکان هزاره برایم گفت که وی نمیتواند از تورک بودن خود انکار کند و علاوه فرمود که زبان و مذهب را میتوان تغییر داد ولی چطور امکان دارد که خاصیت و مشخصات خون تغییر داده شود.

انکار نویسنده مقاله ازین علم بزرگ و مثبت جهانی ساینس یعنی تست های (DNA) ویا جینیالوژی فقط بخاطری است که محمد طاهر بدخشی را بدون دلیل و منطق تاجیک ثابت کنند.

به فکر من تورک بودن ویا تاجیک بودن طاهر بدخشی حایز اهمیت فوق العاده نمیباشد مگر آنچه از اهمیت زیاد برخوردار است، اینست که نباید هویت یک شخصیت تجعیل گردد، اگر شمایان که از حزب ایشان هستید و رهبر خود را ارج قایل هستید، پس نگذارید تا سوانح آنمرد تحریف و تخریب گردد.

به خاطر جلوگیری از جعلکاری هویت طاهر بدخشی بار دیگر تکراراً تأکید میگردد که ارواح شاد بدخشی یک تورکی زبان و تورکی التبار بود و دلایل زیادی ارایه گردیده است و این چند کلمه بصورت خلاصه مکرراً عرض میگردد:

- شخص محمد طاهر بدخشی بزبان خود گفته است که او یک تورک میباشد و صدای وی ثبت نوار و فعلاً موجود است و اگر کسی از آن انکار میورزد، هدف نامطلوب داشته و در حقیقت شخص طاهر بدخشی را کاذب معرفی میدارد و این جعلکاری توهین به شخصیت او میباشد.

- اینجانب به شهادت آقای محمد جان دیپلومات تاجیکی وقت شوروی ها و حاجی رحمن قل طوریکه در مقاله خاطرات خود نوشتم که از زبان شخص بدخشی در خانه اش واقع مکروریان شنیدم که فرمود او تورک است و تذکره خویش را جهت تثبیت گفتارش برای من و رحمان قل خان نشان داد. اتفاقاً در سال ۱۹۹۲ میلادی که بنده به دعوت موسسه "پیوند" به تاجیکستان رفته بودم، محمد جان را در همین تالار ملاقات کردم و از آن خاطره یادآور شدم و آن جوانمرد برایم گفت که بلی بمانند دیروز بیاد دارد. و اینک شما و آقای محمد جان در دوشنبه، شما میتوانید بروید و وقت خود را برای تاجیک سازی طاهر بدخشی صرف نمائید.

در همان روزیکه بدخشی به صراحت به تورک بودن خود با علاقه تام و جدیت زیاد اصرار مینمود همان روز محمد اکبر پامیری و عبدالملک رحمانی هیکل تراش و نقاش پامیری از زبان حاجی رحمانقل از موضوع واقف شدند و هردو حیات دارند و در تورکیه میباشند و شما میتوانید در تلاش های خود برای تاجیک سازی بدخشی ادامه دهید و از آنها نیز معلومات خود را تکمیل نمائید.

بدخشی به زبان خود میگوید که او تورک است و آدمک های ستیزه جو با تورکان، میخواهد او را دروغگوی معرفی نماید. و از جناب شما و همدستان تان باید پرسید که آیا بدخشی راست میگوید ویا شمایان؟!!!

- زمانیکه مرحوم وکیل ذاکر جان وکیل مشوره در شهر فیض آباد انتخاب گردید و همان روزها یک تعداد تنگنظران اعتراضات مینمودند که چرا به وکیل ذاکر تورک زبان رأی دادند و آنها که تاجیک بودند رأی نگرفتند. حالا جناب بهاری و امثال آن در صدد آن اند که فرزند وکیل ذاکر تورک تبار و تورک زبان یعنی محمد طاهر بدخشی را تاجیک ثابت کنند. فراموشم نشده است که این قضیه وکیل شدن مرحوم وکیل ذاکر جان را قاری صاحب جان دروازی تاجیک الاصل که در آنوقت خوردسال و در ارگو حیات بسر میبرد، در سال ۱۹۹۲ میلادی در اسلام آباد برایم حکایه نمود.

جناب بهاری! آیا چنین ممکن است که پدر از یک قوم باشد و پسر آن از دیگر قوم!!! شکی نیست که تنها مغرضین سیاسی میتواند چنین مداری گری ها را پیشه خود سازد و به جعلیات دست یازد.

من در تمام تألیفات مردم تاجیک که برادران اصلی، واقعی و قدیمی تورک میباشند، بار ها گفته ام تاجیکان قوم با فرهنگ هستند. ولی آقای بهاری و مشاورین شان با استعمال کلمات ناهنجار، نامطلوب و ناجوانمردانه کیفیت زیبائی فرهنگی تاجیک را بر زمین میزنند، ایشان میتوانستند با کلمات ستندرد و معقول تاجیک بودن بدخشی را به اثبات برسانند. من در پای نوشته ام در سایت خاوران ، بسی الفاظ پوچ و خارج از آداب و معاشرت و تربیت، کلماتی را خواندم که باورم نمیآمد که برادران تاریخی اینقدر الفاظ بازاری و ناموزون را استعمال نمایند و بدتر اینکه از ترس و بی همتی بنامهای مستعار آن الفاظ رکیک را آورده بودند. و باید به صراحت گفته شود که صد حیف به این اشخاص بی فرهنگ که نام تاجیک را بد کرده اند. و اگر مبارزه و قوم دوستی همین است، آن شما و آن راه که انتخاب کرده اید، من از آن طریق نفرت دارم.

مکرراً میگویم که بنده به تورک سازی مرحوم بدخشی که برایش احترام زیاد دارم و یک بدخشانی محترم بودند، علاقه ندارم و تورک شدن و تورک سازی بدخشی کدام دردی را به تورک ها دوا نمیباشد.

در تاریخ تورک ها، ده ها هزار شخصیت های قابل افتخار گذشته اند. و هر آنچه را که درین اواخر تورک ها مینویسند، هیچ حرفی از آنها به مفهوم دشمنی با تاجیک نمیباشد، بلکه آنها سعی میدارند تا جلوگیری از جعلیات را نموده و به تاریخ موثقیت و حقانیت بدهند. من هم با این هدف مقاله گذشته و حالیه را تحریر کرده ام.

جناب آقای بهاری یا از قول مرحوم بدخشی ویا از خود قریه حافظ مغول را به تورک و مغول تعبیر نموده اند، نمیدانم که در تاریخ بمعنی تورک و مغول چقدر وارد میباشند، حافظ مغول مفرد است و قریه حافظ مغول همه از اولاده وی نمیباشند و مرحوم محمد طاهر بدخشی به تورک و مغول ارتباط ندارد، بلکه وی از قبیله برلاس و ارتباط مستقیم به شاهان بعداز دوره بابری دارد. و دانسته نشد که آقای بهاری چرا به تورک بودن پدر و پدرکلانهای مرحوم بدخشی تماس نگرفته اند، درحالیکه در میان ما مردم افغانستان و تورکستان، نسب را بر پدر نسبت میدهند.   

موضوع دیگری درباره تاجیک سازی مرحوم بدخشی از جانب آقای بهاری و همقطاران شان اینست که میگویند بدخشی به تورکی صحبت کرده نمیتوانست. و این گفته بمانند انکار شان از تست علم (DNA) میباشد که بحث آن قبلاً مرور گردید.

جناب نویسنده! اولتر از همه اینکه تورکی ندانستن به معنی تورک نبودن نیست، شما احتمالاً بیاد دارید که خاندان سلطنتی افغانستان که متعلق به محمدزائی ها بودند، هیچ کدام به پشتو حرف نمیزد و گذشته از آن هیچ یک پشتو را یاد نداشت و همگی به فارسی صحبت مینمودند، درحالیکه همه برخاسته از قبایل پشتون بودند. ویا تورک های هزاره در ساحات هزاره نشین مرکز افغانستان بزبان فارسی هزاره گی آمیخته با تورکی چون تاجیکی به فارسی هزاره گی حرف میزنند، اما بنابر گفته مرحوم استاد مزاری دلیل و گواه بر اصالت خون نمیتواند بشمار آید.

آقای ضیا بهاری و مشاورین شان بحیث دوست وارد ویا ناوارد بدخشی که مرد دانشمند، نجیب و رهبر یک حزب بودند، به شخصیت شان با این فیصله قلابی و غیر مسئولانه خویش لطمه بزرگی را وارد کرده اند و بدخشی با شخص من بارها به زبان تورکی سخن گفته و در خانه اش در مکروریان در محضر محمد جان خان تاجیک و من با حاجی رحمانقل خان بزبان تورکی اوزبیکی سخن گفت و در آن روز طوریکه در گذشته یادآور شده بودم، با وی شوخی کردم و اینکه وی به لهجه قرغزی صحبت کرده، وی به قرغزی سخن نگفته بلکه سعی میکرد که گفتارش را به حاجی رحمانقل بداناند و تفاوت بین هردو لهجه چندان وجود ندارد و طاهر بدخشی یقیناً به قرغزی با کمک تورکی اوزبیکی میتوانست رفع احتیاج نماید. همچنان بدخشی با تجار صفحات شمال و بسی جاها بزبان تورکی صحبت میکرد و طوریکه در گذشته هم یادآور شده بودم که میر ولی جان مرد بزرگوار و اشراف زاده میران بدخشان گفت که او دیده است که در فامیل بدخشی در آوان خوردسالی همه به تورکی صحبت مینمودند و ارگو از محلات تورک زبان بدخشان میباشد. و این محل از عمده ترین تورکی گویان بدخشان بوده و مردم آن یک اکثریت بزرگ را تشکیل میدهند. نه تنها صدها قریه در ارگو بلکه جمعاً به صدها هزار بشمول کسانیکه در فیض آباد زبان شان را از دست داده اند، تورکانی میباشند که در بدخشان حیات بسر میبرند. مخصوصاً یفتل ها و یفتلی های تاجیکی گویان فیض آباد و ماحول آن.

شما باید بدانید که بدخشان یک منطقه کثیرالاقوام است، از خوبی هاییکه خداوند به بدخشان دوست داشتنی لطف و عنایت فرموده اینست، علاوه ازینکه الله سبحانه و تعالی در قشنگی و زیبایی طبعیت آنرا جنت نشان آفریده ، اگرچه یک ولایت گفته میشود، ولی از نگاه کیفیت دوستی های تنگاتنگ اقوام مختلف، زبانهای مختلف، مذاهب مختلف و حتی فرهنگ مختلف به یک ملک بینظیر و بی مثال را مانند است. چه دوستی های زیادی از طریق خویشاوندی و همسایگی ها اندر میان تورک و تاجیک نبوده که به چشم مشاهده نکرده باشیم، چه لذت های نبوده که با عزیزان و گرامیان شغنانیان، واخانیان، اشکاشمیان، قرغزان وغیره از صحبت های بی آلایشانه ما از آن بهره ها نگرفته باشیم، از دروازیان با فرهنگ و با دانش چه افتخاراتی نبوده که به ما نصیب نشده باشد.

 

ای بسا بی فرهنگان و شیفتگان آشوبگری که این خانه پُر از محبت و نزدیک باهم را با سیاست های ناروا ازهم پاشان میسازند و مردم پاک و بی گناه را که بصورت یک کتله اند، ازهم جدا میکنند.

مردم بدخشان مردم اصیل و قدیم اند، واخانی ها دست کم دو هزار سال تاریخ دارند. و قس علی هذا.

تورک و تاجیک اعم از زیباکی، سنگچلی، منجی، اشکاشمی، شغنانی، واخی وغیره همه از پیکر پاک بدخشان میباشد و هر ریش سفید و سر سفید آن مقام معنوی پدری بر جوانان و اطفال و جوانان مقام فرزندی به کهن سالان دارند.

در نتیجه باید گفت که مرحوم محمد طاهر بدخشی اولاد خوب و صالح بدخشان با اسناد دست داشته و ارائه شده و خاطرات شناسائی نگارنده و دیگران ، تورکی تبار بدخشانی بوده و زبان تورکی را بحد شفاهی به مانند دیگر تورکان افغانستان میدانست و انکار اشخاص مانند جناب بهاری در خصوص شخصیت علمی مرحوم بدخشی ضرر میرساند و دانش او در زبان تورکی و علمیت وی در ادبیات فارسی واضح و روشن است. آگاه باید بود که دانستن یک زبان بمنزله تحصیل در یک رشته و مسلک ادبی میباشد. و مرحوم بدخشی با همان لیاقت عالی و ذکاوت سرشار چطور تورکی را نیاموخته بود درحالیکه پدر و اقارب او در خانه و محیط بدان زبان تکلم میکردند.

مقالات دوران خورسالی مرحوم بدخشی زیر عناوین "بسوی اقوام پدر" و "بسوی اقوام مادر" که خودش در میرشکاران در میان این دو حیات بسر میبرد بیاد معمرین ما است.

موضوع دیگریکه به آن تماس گرفت اینست که آقای بهاری فرموده: (تورک و تاجیک در افغانستان به اندازه خلط گردیده ... تورکان و تاجیکان با مشترکات عمیق ... و در حقیقت یک قوم بزرگ به حسا‌‌ب میآیند). پس آقایان محترم چرا به این شدت قلم و عصبانیت به تاجیک سازی بدخشی تلاش مینمائید!

آقای بهاری و دوستان شان مثلیکه با مطبوعات درتماس نمیباشید، این آرزوها و باور های من است که از ده ها سال باینطرف از حنجره و قلم من میبراید.

جناب بهاری- من نمیدانم که شما کی هستید و سابقه مطبوعاتی، تحصیلات و موقف اجتماعی شما چیست و علاقمند هم نمیباشم که بدانم و از نوشته هایتان فقط همینقدر دانستم که بدخشانی بودن را پشت پا زده، با کلمات تعرض آمیز در قسمت القاب علمی گردیده اید و توقع نمیرفت به یک نفر خدمتگار اول و بی رقیب فرهنگ بدخشان، چون من سخن های بدی را استعمال کنید، گفته اند (وقتیکه منطق خاموش گردد، نوبت دشنام میرسد). البته قابل افتخار من خواهد بود کسی را دریابید که برابر من به بدخشان کار های فرهنگی انجام داده باشد.

ازینکه تورک و تاجیک را یکی دانسته اید، آفرین بر شما که اگر صادقانه فرموده باشید! پس چرا انتقادات خود را در خصوص گفته خلیل جان رستاقی که "بدخشی تورک نیست اما تاجیک است" چیزی ننوشته اید! آیا چنین دستور و فرمایش نگرفته اید ویا خود مغرضانه و آگاهانه از آن کنار گرفته اید! و باز کسانیکه درین اواخر دعوای سمرقند و بخارا بخاطر تاجیک بودن شان مینمایند، چرا خاموش مانده اید و اگر مطابق میل شما نیست سکوت تان چرا!

شما میدانید که در تاجیکستان در حدود دو ملیون تورک حیات بسر میبرند و مناطقی هم وجود دارد که اصلاً نفوذ و نفوس تاجیک بصورت قطعی دیده نمیشود. آیا کدام تورکی زبان را دیده اید دعوای خجند، کولاب (جای ابراهیم بیگ لقی مجاهد کبیر) و دیگر مناطق تورکی نشین تاجیکستان را کرده باشند، چونکه آنها ظرفیت دارند و میدانند که تورک و تاجیک یکی میباشند و چنانچه گفته شد که (DNA) تورک و تاجیک را یک قوم تشخیص کرده است و جدا ساختن این دو قوم به عقیده من خیانت و جنایت نابخشودنی است.

آیا در میدیا ها توجه دارید که حلقات بخصوص برادران تاجیک در خصوص گویا فاشیسم تورک ها در تاجیک پرس و تاجیک میدیا چه هزیاناتی را به نشر میرسانند، مگر نمیدانید که اینهمه گواهی بر عکس مسئله میکند! آیا شما میتوانید از نویسندگان تورک کسی را دریابید که برعلیه تاجیک قلم رانده باشد! یگانه وقتی که تورکان سخن میگویند، جواب های جعلکاری ها و شخصیت ربائی ها است و البته این موضوع به خیر و صلاح هردو قوم برادر و برابر تمام میشود.

اگر من بگویم که تورک و تاجیک را یکجائی ویا جدا-جدا دوست دارم، قطعاً و ابداً دروغ نیست، بدلیل اینکه در طول چهل و پنج سال سابقه مطبوعاتی، کتاب ها رساله ها و مقالاتی را تحریر کرده ام، کسی پیدا نخواهد شد که حرفی ویا کلمه یی را در متن آن ها پیدا کند که برضد تاجیک باشد و برخلاف هشتاد در صد به نفع تاجیک بوده و من صدها بار گفته ام که (تورک را با تاجیک آفریدند).

 

بسی اشخاص را میشناسیم که به خاطر داشتن عقده حقارت از ملیت خود انکار مینمایند. و برای اینکه خود را در ملیت نو رفته مطرح بسازند، از نگاه آرامش روانی و سایکالوجیکی شان بر علیه ملیت اصلی خود فعالیت مینمایند، که اینک شاید بزودی بعضی ها شناخته شوند.

اگرچه بیش از چهل سال به فرهنگ تاجیک خدمت کرده ام ولی بدون هیچ نوع تردید همه ملیت های بدخشان برایم یکسان میباشند و گواه من در ختم کتاب مرحومه مخفی بدخشی چاپ هند شاهد این مدعاست. همچنان در کتاب جمع آوری این نگارنده بنام "دوبیتی های تاجیکی" جمله اهدائیه کتاب چنین آورده شده است که دوستان ایرانی آنرا به چاپ رسانیده است: (این کتاب به همه کسانی تقدیم میشود که به برادری ایمانی تورک و تاجیک اعتقاد دارند. و فرهنگ مشترک اسلامی را ضابطه اصیل و پایه دار برای پیوستگی های ابدی آنان میشمارند و فی الحقیقه خود را مصداق این سخنان حضرت علامه اقبال لاهوری میپندارند که:

"نه افغانیم و نه تورک و تتاریم --- چمن زادیم و از یک نوبهاریم

تمیز رنگ و بو برما حرام است --- که ما پرورده یک شاخساریم").

 

آقای بهاری میگویند: "کسانیکه در گذشته از نزدیکی با زنده یاد محمد طاهر بدخشی و مکتب او سخت در حذر بودند که مبادا در نزد عناصر ارتجاعی و محافل حاکمه (به اصطلاح خودشان) به گروه {ستمیان} نسبت داده شوند، اما امروز از معرفت و قرابت با بدخشی و بزرگان سازا حرف میزنند".

به اطلاع جناب بهاری و مشاورین شان رسانیده میشود که بخش اول این تحلیل کودکانه در سطور گذشته داده شد که نه تنها حزب سازا بلکه احزاب دیگر هم مورد اعتماد بنده نبود، امابعد! جناب دانشمند پیرو خط مرحوم بدخشی لطفاً باید "خط مشی بدخشی" را شرح میدادند که دیگر ها هم از آن مستفید میشدند و ضمناً ای کاش چند بزرگی بگونه خود ایشان از سازا نام میگرفتند که ما میشناختیم، کسانی را که در حزب سازا میشناختم ویا میشناسم ، فقط به خاطر دوستی ها و هموطنی ها بوده ، هرگز به حضور آنها به خاطر اینکه بزرگان حزب میباشند، سری خم نکرده و نخواهم کرد، آن برادران عزیز را بخاطر دوستی و وطنداری احترام دارم و دوستی را فدای سیاست نخواهم کرد.

در خصوص اینکه در مقاله گفته شده " اما امروز از معرفت با بدخشی و بزرگان سازا حرف میزنند". مکرراً گفته میشود که آقای بهاری و همدستان شان صحبت ها و سخن های کودکانه و بی مسئولیت میزنند، و با کلام زشت خود جانب مقابل را وادار میسازد که به مرحوم بدخشی که مرد محترم و معززی بود بی احترامی نمایند. یقین داشته باشید این کلام ناموزون و فاقد معنی شما به جای اینکه به شادروان بدخشی مقام دهد، به ضرر شخصیت او تمام میشود. اگر افکار یک سازایی همینطور باشد که جناب بهاری و بعضی های دیگر دارند، و پیرو خط بدخشی خود را بگیرند، بجز خاموشی جوابی ندارم و قضاوت آنرا به هم حزبی های شما میگذارم.

شاید من بیش از عمر جناب ضیا خان بهاری بسویه مملکت تألیفات داشته باشم و ده چند مرحوم بدخشی به فرهنگ مردم بدخشان خدمت کرده ام، چه احتیاجی دارم که به قرابت با بدخشی و به خصوص با بزرگان سازا کوشا باشم. بسیار خوش میشدم که بزرگان سازا که من نمیشناختم در اعتراضیه تان توضیح میگردید تا میدانستم وقتیکه در راستای ایجاد سیستم فدرالی در افغانستان فعالیت میکردم و مرحوم بدخشی به آن علاقه داشت، مرا تنها گذاشتند.

شما چه ضرورت دارید که مرا به تحریک بیاورید تا خود را با مرحوم بدخشی مقایسه و مقابله نمایم، او شخص دیگری بود و من شخص دیگری میباشم و اینکه شما آن مرحوم را بدرجه اعلی پرستش ویا احترام دارید، خوشا بحال شما پیرو خط او هستید و حق با شماست به من تعلق ندارد و آن کار و راه شماست.

چون من به آنها احترام داشتم و هنوز هم به ارواح شان دعا مینمایم، چیزی نمیگویم و اگر جناب عالی و شُرکای ایشان در نوشتن این مقاله دوست "دانای" مرحوم بدخشی، این یاوه گویی ها را بر کسی دیگری میکردند، شاید الفاظ نا پسند می شنویدند که در آن صورت ارواح مرحوم بدخشی را ناشاد میکردند

 

اصلاً من با مرحوم بدخشی نمیتوانم مقایسه شوم، البته او مرد بزرگ صاحب حشمت و جاه و علم و دانش و سیاست بود، مگر من هرگز اعتنائی به آن ندارم که قرابت خود را به وی ویا به اصطلاح طفلانه خودتان بزرگان! سازا نشان بدهم و از آن نزد جناب صاحب نظر! و سخنگوی! سازا یعنی بهاری موقفی را بدست آورده، آنرا غنیمت بدانم. از جانب دیگر اینک جناب شما را با روش "مردمی" تان درین مقاله درک کردم و

چطور وجدان من اجازه خواهد داد که درکنار جناب شما بهاری و امثال شما چهارزانو زده بگویم که اینک من از داخل نشدن خود در حزب سازا پشیمان میباشم و مرا در زیر حمایه خود و خط مرحوم بدخشی قرار دهید!!! در آنصورت با خود خواهم گفت که بدا بحالم!

امیدوارم کسانی محترم حزب سازا که اکنون منحل شده و وجود ندارد، منظورم از بزرگان سابق سازا مرا معذور بدارند. هیچ حرفی و سخن من جانب آنها نمیباشد، و هیچ کلمه من کنایتاً ویا غیر مستقیم به دوستان سازایی من نمیباشد و فقط طوریکه گفتم جوان محترم و دافع! سازا و همدستان شان که مرا به تلاش کریدت گرفتن به نزد سازا و بزرگان آن متهم کرده اند، همه گفتار من بخدمت آنها است و بس.

من به خلیدن خار درپای یک بدخشی روادار نمیباشم و اگر مرحوم بدخشی زنده میبود بیادش میآمد، وقتیکه در کارته سخی مدت کوتاهی بسر میبرد، چقدر زشت گویی ها کردیم، و در همان روزها بود که آغا صاحب سید عبدالحکیم از حزب سازا در نیمه شب با خشونت برامد.

همه گان نتیجه را دیدند که ستمی ها صدها اخوانی و اخوانی ها صدها سازایی را بقتل رسانیدند.

آیا تربیه یک حزب و صاحب خط همین است که برادر با برادر جنگ نموده و خون یکدیگر را بریزند! خلقی و پرچمی هم ازین جنایات علیه مردم بیچاره بدخشان دست نکشیدند، خیانتی را که در حق مردم مظلوم بدخشان اخوانی ها، سازایی ها، خلقی ها و پرچمی ها و دیگر احزاب ناموافق به افکار عامه انجام داده اند، هیچیک قابل بخشودنی نبوده و هنوز حیا را پشت پا زده میگویند که خود را به آنها قریب میسازم و این است منطق یک پیرو فداکار خط!

این احزاب بودند که بزرگان بدخشان از دست ایشان کشته شدند، مرحوم استاد محمد هاشم واسوخت یا پدر معارف بدخشان، حتی شخص خود محمد طاهر بدخشی و صد های دیگر از دست خون آشامان احزاب به قتل رسیدند. یکی از آن شخصیت های پست همت و بی ماهیت که در غیرانسانی بودن خود نظیر نداشت، عبارت از محمد منصور هاشمی است که از قریه تاجیکان خاش بود که چه وارسته بزرگان، چه شایسته موسفیدان و چه علمای خجسته و جوانان نورسیده نبودند که او نکشته باشد و هنوز از یاد هیچ انسان با عاطفه و مخصوصاً بدخشانی های با احساس نمیرود و نخواهد رفت و جناب بهاری مرا میگوید که بخاطر نزدیک شدن به سازا مقاله نوشته و هویت (اصلی) طاهر بدخشی را بیان کرده ام!

 

نتیجه همان خون آشامی ها در بدخشان در هدر رفت و هیچیک کامیاب نشدند، و این معنی آنرا میدهد که هیچ رهبری نتوانسته بود پیروان خود را بصورت درست در راه مبارزه برحق تربیه نماید و چندی از پیروانش شما جناب بهاری  و همدستان شما میباشید که الفاظ دور از عفت قلم را میآورید درحالیکه مرحوم بدخشی حوصله مند ترین و با نزاکت ترین نویسنده ها بشمار میرفت و شما از پیروی اش روی گشتانده اید.

خون هر جوان بدخشی ولو در هر گروه و حزبیکه تعلق داشته میبود، اهمیت بزرگ دارد و چرا آن خونهای ناحق، زنان جوان را بیوه، مادران دلسوز را جگرپاره و اطفال معصوم را بی پدر بسازد و جوانان بدخشانی را که آینده بدخشان بدست آنها میبود نابود گرداند.

من گفتم که راه من راه اصلی خدمت بجامعه ای که مربوط هستم و زادگاهم میباشد، صاف و بی آلایشانه بوده، هیچ گرد و غباری و مطلب ملوثی نداشته، بی تعصبانه و دلسوزانه بوده است.

در مقاله قبلی خود گفته بودم که مرحوم بدخشی در قسمت انتخاب یک تعداد محدود پیروان خود ناکام بوده و دلیل آنرا گفته ام و نیز در قسمت سیاست که حفظ جان نیز در آن جمله شامل است ناآگاهانه خود را در کشتن داد ورنه میتوانست به مانند دیگر سیاست مداران از بیرون پیروان خود را در حرکت انداخته و در حکومت فاشیستی فشار وارد کند که نکرد، عقب نشینی یکی از راز های خوب کامیابی است که سلطان محمود غزنوی و امیر تیمور صاحبقران از آن استفاده ها کرده اند. اما متأسفانه و بدبختانه خودش اولتر از همه در حلقه فاشیسم بند و به شهادت رسید که خداوند او را در قعر جنت جای دهد. آمین.

آقای بهاری! نمیدانم چقدر سابقه سیاسی دارید، سیاستمداری هم یک تقوای واقعی ضرورت دارد و این نوع تپیدن ها مردم را کامیاب نمیسازد، و باید بدانید که بدون اتحاد، کاری انجام داده نمیشود. بیاد دارم وقتیکه مقاله من در باره مرحوم بدخشی به چاپ رسید، با اسمای مستعار آنقدر نامردانه حملات رخ داده بود که حیف کردم به کسانیکه میخواهند در سیاست کار نمایند. من نمیدانم که به آن نوع مبارزین؟ و شما چه نام بگذارم و به چه شکل بنام تان که خود را از یک قوم فرهنگی میدانید افتخار نمایم.

آیا شما دشنام را سیاست میدانید و آیا این راهی کج مذمت گویی ها را فرهنگ عالی مینامید؟! و با این حرکات ستیزه جویانه به هدف خود خواهید رسید؟! من بار بار در نوشته ها ذکر کرده ام ملیت تاجیک، قوم با فرهنگ میباشند، و ناگفته نماند که افکار مرا کسی نمیتواند با دشنام تغییر دهد مگر اینکه در گفته های آنها منطق و دلیل علمی باشد.

بخاطر کامیابی ها بهترین راه، راه اتحاد و همبستگی است که از ضروریات اولیه ما و شما بشمار می آید و متوجه باید باشید که هر کس حق دارد و حق مشروع اوست که درباره زادگاه، قوم و ملیت خود بنویسد و مربوطین خویش را معرفی نماید و این تا حدی روا و جایز میباشد که به اقوام دیگر تجاوز نگردد.

درین اواخر اندکی در خصوص گرامیان و عزیزان تورک کتابها و مقالاتی مینویسم که برمن حق زیاد دارند، ولی تنگنظران میدانند که هیچ کلمه من برضد ملیت های دیگر نمیباشد، مگر با آنکه برعلیه کسی نمیباشد، چون ظرفیت کم دارند، گمان میبرند، هر کلمه را که به نفع تورک بگویم به ضرر ملیت آنها تمام میشود که این یک فعل ناپسند و بد است و نباید آنطور فکر شود.

از عموم برادران تمنا میرود که آدم ربائی (شخصیت ربائی) ننمایند و برای شناسائی مربوطین ویا اشخاصیکه به ملیت های شان ارتباط دارد، آزادانه بنویسند و مقامهای قهرمانی بدهند ولی امید است از معرفی کردن دیگران درباره ملیت هایشان تنگنظرانه ننگریسته و حسادت و بخل نشان ندهند. امیدوارم دوست دیرین جناب آقای دانشمند محبوب الله کوشانی که سمبول اعلی سازا میباشد ازین جوابیه های من در مقابل پیروان (ناصحیح) خط مرحوم بدخشی مانند جناب بهاری متأثر نشوند.

با این نوشته خویش از دانشمند بسیار عالیقدر و نویسنده ولاگهر استاد غلام دستگیر پنجشیری که مرد بیدار و در سیاست آیتی میباشند و از راستی در وحدت و برادری تورک و تاجیک ایمان دارند، خواهشمندم اگر سهوی و خطائی گفته باشم مرا ببخشند.

همچنان از دانشمند وارسته، نطاق، سیاستمدار دلیر جناب داکتر عبدالطیف پدرام که از زیر دل طرفدار واقعی تورک و تاجیک میباشند، معذرت میخواهم درصورتیکه گفته هایم به حاشیه کشانده شده باشد.

این جوابیه را اصلاً نمی نوشتم و خاموشی من در مقابل آقای بهاری یا پیرو خاص! خط مرحوم بدخشی  و امثال شان بهترین جواب بود، ولی دوستان فشار آوردند که چند کلمه ای بخاطر توضیح بعضی مسائل و برای جلوگیری از تکرار همچون شخصیت ربائی ها، باید بنویسم.

 

به امید وحدت عملی خلقهای تحت استبداد افغانستان

 

 


بالا
 
بازگشت