عزیز آریانفر

 

 

داکتر یوری تیخانف

استاد دانشگاه لیپیتسک

 

 

فرهنگستان علوم فدراسیون روسیه

پژوهشکده خاور شناسی   

 

 

 

 

 

نبرد افغانی استالین

(سیاست قدرت های بزرگ در افغانستان

و

قبایل پشتون)

 

 

 

گزارنده: عزیز آریانفر

www.arianfar.com

 

 

 

 

 

پروفیسور داکتر یوری تیخانف

گزارنده به دری: عزیز آریانفر

متن کامل کتاب در : www.arianfar.com

 

نبرد افغانی استالین

(سیاست قدرت های بزرگ بر سر افغانستان،

و قبایل پشتون)

 

بخش چهل و یکم

خیزش قبایل پشتون و ناکامی رایش سوم در بهره برداری از آن

 

یادداشت گزارنده: در این نبشته، پروفیسور داکتر یوری تیخانف- یکی از بزرگترین کارشناسان مسایل افغانستان و قبایل پشتون، برای نخستین بار بر پایه اسناد تازه افشا شده بایگانی های محرم شوروی پیشین، مطالب مستندی را در باره لشکر کشی داوود خان بر قبایل مرزی پشتون ولایات مشرقی و جنوبی و به خاک و خون کشیدن آن ها که به کشته و زخمی شدن هزاران نفر انجامید، پرداخته است که تا کنون در هیچ جایی نخوانده اید.

 

راندن جاسوسان آلمانی و جاپانی از افغانستان بسیار به موقع صورت گرفت: در اوایل 1944 در ولایت مشرقی افغانستان قیام مسلحانه پشتون ها در  برابر حکومت هاشم خان آغاز گردیده بود. در قیام، امانیست ها و پتان های «نوار آزاد» هند بریتانیایی مشارکت پویایی داشتند که در نتیجه آن حکومات افغانستان و بریتانیا در جریان دو سال آزگار نتوانستند اوضاع را در گستره قبایل پشتون با ثبات بسازند.

 

بی تردید، هرگاه آلمان در آن برهه پی در پی شکست نمی یافت، بی چون و چرا می کوشید عملیات «ببر» را تحقق ببخشد و جاسوسان آلمانی در کابل تلاش می ورزیدند دست کم با کدامین  چیزی به بریتانیای کبیر زیان برسانند. مگر، هسته فعال رزدنتوری آلمان مقارن با 1944 با همیاری باهمی شوروی و انگلیس از افغانستان نابود گردید و برلین در 1944 دیگر یارای پرداختن به هند را نداشت.

 

در پیوند با این، قیام قبایل مرزی در سال های 1944- 1945 چونان مشکل سنتی انگلیس و افغانستان ماند. بی آن که به دوئل سرویس های اطلاعاتی اردوگاه های مخاصم جهانی مبدل گردد. خیزش مسلحانه قبایل مرزی برخاسته از دلایل «ناب» درونی بود و تنها بر پشتوانه نیروهای مردمی پشتون ها تکیه داشت. رخدادها در گستره قبایل پشتون در اواخر جنگ جهانی دوم بار دیگر نمایشگر نیروی نظامی قبایل مرزی گردیدند و شکر خدا که آلمان در آن لحظه نمی توانست از راه هوا به گستره خیزش ها اسلحه و نیروهای کماندیی برساند.

 

هرگاه چنین چیزی رخ می داد، در افغانستان و نواحی شمال باختری هند «خون های بسیاری» بر زمین می ریخت و خود قیام کنندگان به رغم خواست های دادگرانه خود، به اتهام [ناراوی] همکاری با آلمان فاشیستی بدنام می شدند.

 

با ارزیابی روند رخدادها در افغانستان در سال های 1941- 1943 بایسته است اعتراف کرد که قیام های ضد دولتی و ضد بریتانیایی قبایل پشتون ناگزیر بودند. برای همه باشندگان عادی افغانی، جنگ به آزمون سخت زمان مبدل گردیده بود. در این سال ها قیمت های خوار بار و کالاهای مورد نیاز اولیه به شمول پارچه ها به شدن افزایش یافتند. مگر، حکومت افغانستان هیچ چیزی برای بهبود بخشیدن به وضعیت نکبتبار اتباع خود انجام نمی داد.

 

 برعکس، تقریبا همه حلقات بالایی به شمول خود هاشم خان فعالانه در احتکار کالاهای کمیاب دست داشتند و از معاملات در بازار سیاه چند درصد سود خالص به دست می آوردند. خاندان یحیی خیل برای بالا بردن درآمد خود در کشور، سیستم خرید اجباری خوار بار به قیمت های پیش از زمان جنگ را نافذ نمود که چند بار پایین تر از قیمت های بازار بودند.[1]به همین هدف، حکومت هاشم خان پیوسته مالیات طبیعی را بالا می برد و انحصارات دولتی جدید تری را بر کالاهای صادراتی افغانی که در بازارهای جهانی به آن ها تقاضا وجود داشت، وضع می نمود. سوء استفاده اعضای خاندان شاهی و کارمندان دولتی موجب ناخشنودی سراسری در میان مردم گردیده بود.

 

پشتون ها مانند همه باشندگان افغانستان از «باج ستانی» های تاراجگرانه مالیاتی زیانمند می شدند. مگر چندی از سر ناگزیری با این وضع می ساختند. چون این امکان را داشتند تا به با همقبیله یی های خود از نوار «آزاد» بازرگانی قاچاق بپردازند. برای بسیاری از قبایل در سال 1943 به خاطر خشکسالی شدید این بازرگانی- یگانه امکان برای آن بود که از گرسنگی نمیرند، چون حکومت افغانستان هیچ کاری برای کمک به باشندگان نادار و نژند نمی کرد.

 

سهل انگاری و بی تفاوتی جنایتکارانه و بزهکارانه حکومت کابل، به ویژه در متن اوضاع در نواحی شمال باختری هند بریتانیایی که همچنان از خشکسالی زیانمند شده بودند، مگر به یمن تدبیرهای روی دست گرفته شده از سوی حکومت انگلیس از دیدگاه خواربار کمبودی احساس نمی نمودند، آشکار و برجسته بود. پشتون های افغانی با فروش چوب و میوه های خشک (خشکبار) در هند خود در نوار «آزاد» خوار بار می خریدند. مگر، در 1943 همه تجارت چوب به انحصار دولت در آمد.

 

این تدبیر ناروا موجب ناخشنودی شدیدی در میان قبایل پشتون باشنده نزدیکی شهر خوست گردید. در رابطه با این، زمستان 1943 در قبایل پشتون افغانستان جنوبی به گونه یی که یکی از اجنت های استخبارات شوروی در گزارش خود خاطر نشان ساخته بود، «جنبش ضد دولتی تقویت یافت که به خود خصلت سراسری توده یی گرفته بود». همان منبع به مسکو گزارش داد که قبایل «آزاد» نوار هند بریتانیایی در اواخر 1943 جرگه یی را فرا خواندند که در آن تهدید نمودند «هرگاه هاشم خان به مشکلات پدید آمده [با مواد غذایی] رسیدگی ننماید، همه پیوندها را با او بر هم بزنند».[2]

 

هاشم خان با برخوردن با تهدید خیزش سراسری پشتون ها، شاه محمود خان– وزیر حربیه را که در کشور از محبوبیت برخوردار بود و در گذشته بارها توانسته بود از راه های مسالمت آمیز به برخوردهای مسلحانه میان کابل و قبایل کوچی پایان ببخشد؛ در ماه نوامبر 1943 برای گفتگو با سران آن ها گسیل داشت. مگر، این سفر وزیر حربیه بی نتیجه پایان یافت، چون نمایندگان باشندگان استان های خاوری به یک زبان لغو انحصار دولتی بر تجارت چوب را خواستار بودند.

 

شاه محمودخان با بازگشت به کابل، بی درنگ در باره «دستاوردهای» سفر خود به ظاهر شاه و هاشم خان گزارش داد. مگر، آن دو نتوانستند پیچیدگی اوضاع در نواحی جنوبی و خاوری کشور را درست ارزیابی نمایند و نخواستند در برابر پشتون ها عقب نشینی نمایند و به پیشواز خواست های آن ها بروند. هاشم خان با مشوره با شاه به آن بسنده کرد که از نام خود به رهبران قبایل مرزی نامه یی فرستاد با دعوت از آنان به کابل برای اشتراک در جرگه تا در آن همه مسایل متازع فیه را حل و فصل نمایند.[3]

 

فراخوان هاشم خان به گونه یی که رخدادهای بعدی نشان دادند، نتوانست قبایل پشتون را آرام بسازد. طی سالیان جنگ، سران قبایل بارها با ظاهر شاه و هاشم خان دیدار نموده بودند، مگر نتوانسته بودند خواهش های خود را بر آورده سازند. پشتون ها دیگر به حکومت افغانستان باور نداشتند. در اوایل 1944 در افغانستان جنوبی خیزش های نیرومند ضد دولتی ضد دولتی آغاز گردید.

 

پیشاپیش همه وزیری های جنگجو به پا خاستند. آن ها در ماه دسامبر 1943 نمایندگان خود را برای گفتگو با هاشم خان به کابل فرستادند. مگر، چنانی که انتظار می رفت، این سفر بی نتیجه پایان  یافت. آن گاه در ماه فبروری 1944 کوهنشینان انبار های دولتی گندم را در ارگون به تاراج بردند.[4]

 

این اقدام آژیری بود برای سر برداشتن قبایل همسایه. به دنبال وزیری ها، قبیله پر نفوس و خوب مسلح جدران به پا خاست که برای آن تجارت چوب با هند بریتانیایی یک پیشه سنتی به شمار می رفت.  

 

در اوایل ماه فبروری 1944 فرمانده دسته مرزی- تازه گل کوشید با تنی چند از سپاهیان ژاندارم[5]یک کاروان ژاندارمه را که چوب حمل می کرد، بگیرد. در روند تیر اندازی و آتشباری او چند سپاهی مرزبانی کشته شدند.

 

روز دیگر، جنرال فیض محمد خان- فرمانده سپاه (قوماندان فرقه) ولایت جنوبی با سربازان پیاده نظام و توپخانه به محل حادثه آمد و از شورشیان خواست تا تفنگ های شان را به زمین بگذارند. با دریافت پاسخ رد، او آغاز به آتشباری بر روستاهای پشتون نشین با توپخانه نمود، که پس از چندی بدون رو به رو شدن با مقاومت به دست سپاهیان دولتی افتادند. بخش بزرگی از جدرن ها از ترس سرکوبگران [دولتی-گ.] به کوه های وزیرستان گریختند تا پنهان شوند. مگر، بسیاری از کوهنشینان از دهکده های خود بیرون نرفتند. سربازان فیض محمد خان با درآمدن در این دهکده ها، بی آن که به سنت های پشتون های قبیله یی و موازین شرعی بهایی بدهند، به رفتارهای ناروا دست یازیدند. بدرفتاری و کردادر ددمنشانه سپاهیان دولتی، زمرک خان- رهبر قبیله جدران را وادار ساخت خیزش نیرومند مسلحانه را رهبری نماید که قبایل همسایه پشتون– منگل، تنی و صافی از آن پشتیبانی نمودند. شمار کل رزمندگان این قبایل به ده هزار جنگجو می رسید. [6]در نخستین نبردها با شورشیان، سپاهیان دولتی تلفات سنگینی دیدند و فیض محمد به گونه عاجل از کابل خواست تا نیروهای تقویتی بزرگی به کمک وی بفرستد.

 

به گونه یی که یکی از اجنت های استخبارات شوروی در محافل دولتی کابل گزارش داد، رسیدن پیک ها در باره اوضاع در ولایت جنوبی «تاثیر اندوهباری بر حکومت برجا گذاشت». ظاهرشاه برای بررسی و ارزیابی اوضاع پدید آمده به تاریخ 12 فبروری 1944 بی درنگ نشستی را برگزار کرد که در آن برجسته ترین اعضای دولت افغانستان و خاندان شاهی حضور داشتند: هاشم خان– صدر اعظم، شاه محمودخان سپهسالار– وزیر حربیه، داوود خان- فرمانده گارد شاهی و پادگان کابل،( قومانده قوای مرکز) و نعیم خان – معاون صدر اعظم ....

 

شاه محمود خان که بهتر از دیگران از اوضاع در گستره بود و باش قبایل پشتون آگاهی داشت، بر آن پافشاری داشت که حکومت تلاش ورزد تا از راه های مسالمت آمیز به خیز قبایل پشتون پایان بدهد. ظاهرشاه و هاشم خان آماده بودند با این پیشنهاد موافقت نمایند. مگر، داوود خان سرسختانه و قاطعانه در برابر هرگونه گذشت و عقب نشینی در برابر خیزش کنندگان ایستاده و اعلام داشت که اقدامات ضد دولتی قبایل نبایست بی پاسخ گذاشته شود و بایست به آنان سزا داده شود. او خواستار گسیل بی درنگ سپاهیان به خوست برای سرکوب خیزش گردید.

 

مشاجره میان شاه محمود خان و داوود خان با پیروزی داوود خان به پایان رسید. شاه و صدر اعظم  با آن که چندان هوادار کارگیری از روش های سخت ابزاری نبودند، با آن هم تصمیم گرفتند شباشب سه هنگ را با توپخانه و شش دستگاه نفربر زرهی به خوست گسیل دارند. عملیات عمومی عملیات سرکوبگرانه  به دوش داوود خان گذاشته شده بود. با آن که در عمل از سوی شاه محمودخان مجرب تر و محتاط گردانندگی می گردید.[7]  

 

اقدامات ارتش منظم در برابر جدرانی ها و قبایل پشتیبان آن ها درست همان گونه که شاه محمودخان پیش بینی می کرد، تنها خصومت پشتون ها را نسبت به کابل تقویت بخشید. آن ها سفربری (بسیج عمومی برای خدمت زیر درفش) اعلام شده در کشور را سبوتاژ کردند. افزون بر آن، خواستار تعویض خریدهای اجباری دولتی خواربار و کاهش مالیات گردیدند. شینواری ها، صافی ها، خوگیانی ها و تنی ها نمایندگان خود را نزد قبایل همسایه با پیشنهاد در باره اقدامات باهمی در برابر حکومت افغانستان گسیل داشتند. شاه محمود خان برای آن که جلو متحد شدن آن ها را بگیرد، به حکومت ولایت مشرقی فرمان داد همه اعضای هیات های این قبایل را دستگیر نمایند. مگر، چنین اقدامی از این هم بیشتر خشم پشتون ها را برانگیخت و شاه محمود ناگزیر گردید بازداشت شدگان را رها نماید.

 

شاه محمود خان که صلاحیت انجام گفتگو با سران قبایل را نداشت، به گونه عاجل به اطلاع هاشم خان رساند که سرکوب منازعه از راه های نظامی ناممکن است. چون دسته های پشتون ها از نظر شمار و سلاح های تیربار بارها از سپاهیان دولتی در جنوب افغانستان بیشتر است.

 

هاشم خان در برابر تهدید گسترش قیام زمرک خان در اوایل ماه مارچ 1944 به شاه محمودخان رهنمود داد با سران قبایل پشتون گفتگوها در باره پایان دادن به درگیری ها را پیش ببرد. هاشم خان موافقت نمود دست به عقب نشینی های جدی یی در برابر قبایل بیازد: حکومت انحصار دولتی بر تجارت چوب را از میان برداشت. اجازه داد تا گندم را برابر با نرخ بازار آزاد خریداری نمایند و سرباز گیری از جمع پشتون ها را به خدمت زیر پرچم کاهش بدهند.

 

افزون براین، به شاه محمودخان از کابل چندین میلیون افغانی برای خرید سران قبایل فرستادند. شاه محمود به کمک این پول ها، کاهش دادن همه انواع مالیات که از کوچی ها گرفته می شد و سپردن تضمین مبنی بر این که کابل دست از مداخله در امور قبایل بر خواهد داشت، توانست از خیزش سراسری ضد دولتی قبایل مرزی در بهار 1944 جلوگیری نماید.

 

کابل با به چنگ انداختن به دامان وعده ها و خرید سران قبایل، تلاش ورزید قیام زمرک خان را نیز فرو بخواباند. این بود که هیاتی نزد رهبر جدرانی ها فرستاده شد که به نمایندگی از شاه محمودخان به او و همه جنگجویان او وعده بخشایش و نیز پرداخت جبران خساره به خاطر عملیات سرکوبگرانه سپاهیان دولتی داد. همچنان به زمرک خان وعده سپرده شد که او کماکان رییس قبیله جدران خواهد ماند. مگر، زمرک خان از به زمین گذاشتن سلاح سر باز زد و اعلام داشت که : حکومت کنونی سزاوار هیچ اعتمادی نیست و از این خاطر نمی توان به وعده های آن که بر فریب مردم استوار است، باور کرد و هیچ سودی ندارد. این حکومت خایین است که نه حیثیت و نه شرف و نه وجدان دارد و که دارایی های مردم خود را چپاول نموده و مطلقا در باره وضع شان نمی اندیشد».[8]

 

شاه محمود خان با به دست آوردن چنین پاسخی، روز دیگر به سپاهیان دستور داد تا با یورش به کوه المور- جایی که نیروهای اصلی جدران ها متمرکز بودند، آن را بگیرند. بامدادان نبرد سهمگینی میان شورشیان و سرکوبگران در گرفت. در این گیر و دار، لشکرهای منگل ها به یاری زمرک خان شتافتند و با مساعی باهمی هنگ پیاده سپاهیان دولتی را د رهم کوبیدند.

 

پیک پیروزی شورشیان به سرعت در میان قبایل باشنده پشتون دو سوی مرزهای هند و افغانستان پخش گردید.  در این گیر و دار، قبیله سلیمانخیل پشتیبانی خود را از زمرک خان اعلام کرد. وزیری ها به شمول طایفه مادا خیل از وزیرستان شمالی هند بریتانیایی به زمرک خان پیوستند. همچنان قبایل باشنده نواحی تنی و دره گی نیز. شمار کل لشکرهای قبایل شوروشی از 180 هزار رزمنده بیشتر شده بود.

 

هر آن، قبایل دیگر مرزی از نوار «آزاد» هند بریتانیایی می توانستند به زمرک خان بپیوندند. این بود که وزیر ی ها و مسعودهای وزیرستان جرگه یی را فرا خواندند برای آن که مساله قیام مسلحانه باهمی در برابر حکومت افغانستان را حل نمایند.  تنها تهدید حکومت بریتانیا مبنی بر آن که بی درنگ بمباران روستاهای وزیرستان را آغاز خواهند نمود، این قبایل را وادار گردانید از کمک به جدران ها سر باز بزنند.

 

اوضاع در افغانستان از این هم بیشتر  بحرانی گردید: خیزش ضد دولتی قبایل پشتون تهدید به آن می نمود به قیام سراسری باشندگان افغانستان در برابر خاندان یحیی خیل مبدل گردد. تاجیک های گردیز آماده بودند به زمرک خان بپیوندند. اوضاع انفجار آمیز در هزار [ستان-گ.]  و شمال افغانستان پدید آمده بود.

 

در این میان، هوادارن امان الله خان– شاه سرنگون شده با بهره گیری از اوضاع بحرانی بار دیگر دست به اسلحه بردند. در ماه های اپریل- می 19044 امانیست ها به رهبری غلام محمد خان با پشتیبانی شینواری ها و افریدی ها لشکر ده هزار نفری یی را آراستند. مگر، در چند نبرد سپاهیان دولتی توانستند دسته غلام محمد خان را درهم بکوبند.[9]  

 

خیزش های مستقلانه امانیست ها با شکست رو به رو شد. از این رو، آن ها به زمرک خان پیوستندکه  با خوشرویی آنان را پذیرا گردید. هاشم خان که از دامنه یابی بحران سیاسی داخلی نگران گردیده بود، فرمان داد بی درنگ به ناحیه خوست از گردیز دو لشکر و دوازده فروند هواپیمای جنگی را بفرستد. در کابل، درک می کردند که این نیروها شاید برای سرکوب شورش بسنده نباشد. ازاین رو، در کشور اعلام بسیج (سفربری) سراسری شد.

 

هاشم خان با توجه به پیشینه یورش های قبایل پشتون به سوی پایتخت در گذشته، دستور داد یگان های تازه آرایش یافته را در سنگرهای پیرامون کابل مستقر سازند. او، هچنان به شاه محمود خان دستور داد بی درنگ به دسته های زمرک خان یورش ببرد. شاه محمود خان هم در این راستا نیروهای چشمگیری را در ارگون، گردیز و خوست برای حمله بر جدران ها به میدان آورد. در ماه اپریل 19444 نیروی هوایی شاهی آغاز به بمباران دهکده های این قبیله نمود.

 

شاه محمود خان در آغاز نمودن عملیات های رزمی گستره شتاب نمی ورزید. چون در روند نخستین نبردها با جدران ها روشن گردید که سربازان افغانی نمی خواهند در برابر هم میهنان خود برزمند. همچنان این خطر وجود داشت که قبایل وزیرستان هر چه هست، شاید با زمرک خان یکجا شوند. از این رو، حکومت افغانستان جنرال پیر محمد خان را با مبلغ هنگفت پول برای خرید سران وزیری ها به وزیرستان گسیل داشت. 

 

او، در گام نخست او کوشید به یاری دادن رشوه به میزان یک میلیون افغانی از رهبر با نفوذ وزیری ها– زنگی خان او را متقاعد به بیرون راندن رییس جدران ها از سرزمین خود سازد. مگر زنگی خان سرفرازانه پاسخ رد داد که: «به خاطر پول حاضر نیست عزت و آبروی خود را جریحه دار سازد و بریزد و دست به خیانت و بی آبروگی بیازد». [10]

آن گاه پیر محمد خان به او دو میلیون افغانی پیشنهاد کرد. مگر باز هم پاسخ رد دریافت. حکومت افغانستان هیچ گاهی به خاطر کدامین شورشی چنین مبالغ گزافی را پیشنهاد نکرده بود.

 

این نخستین بار بود که مشی خاندان شاهی با چنین نکوهش و سرزنش سراسری رو به رو گردیده بود. حتا روحانیون  و سران قبایلی که در گذشته با حکومت روابط دوستانه یی داشتند، از کمک به آن در سرکوب ولایات جنوبی و مشرقی سر باز زدند. برای مثال، وزارت خارجه افغانستان نمایندگان خود را برای انجام گفتگوها با فقیر ایپی که همواره به حکومت هاشم خان حسن نظر داشت، به وزیرستان شمالی گسیل داشت. جانب افغانی از فقیر ایپی خواهش کرد تا پسران زمرک خان را گروگان بگیرد. روشن است فرستادگان کابل آماده بودند سخاورزانه در ازای این خدمت پاداش بدهند. مگر فقیر از گروگانگیری پسران رهبر جدرانی ها سر باز زد. [11]

 

هاشم خان با کوشش برای جلوگیری از متحد شدن پشتون های قیام کننده جنوب افغانستان با قبایل وزیرستان، به حکومت هند بریتانیایی رو آورد با این خواهش که وزیرها را وادار سازد از کمک به زمرک خان پرهیز نمایند. سفارت انگلیس در کابل به نمایندگی از حکومت خود به هاشم خان وعده سپرد که قبایل نوار «آزاد» به جدران ها کمک نخواهد کرد. [12]

 

بریتانیای کبیر دست به این کار زد. چون می خواست حکومت هوادار انگلیس هاشم خان را در کابل بر سر اقتدار نگهدارد. اسکوایر– سفیر انگلیس در کابل، در یکی از دیدارهای خود با باکولین- سفیر شوروی در کابل، در ماه جولای 1944 به گونه نسبتا دقیق اوضاع پدید آمده در مرزهای هند و افغانستان را در نتیجه قیام زمرک خان پرداز نمود: «کنون در میان قبایلی ها دو چهره دیده می شود: زمرک خان در افغانستان و فقیر ایپی در هند. فقیر در برابر حکومت انگلیس می رزمد و زمرک خان در برابر حکومت افغانستان مبارزه می کند. فقیر و زمرک می توانند در مبارزه در برابر حکومت افغانستان همدست شوند و آن گاه است که قبایل نیرومند تر از سپاهیان دولتی خواهند گردید. زور قبایل به همه روشن است. نادر شاه با همین زور بچه سقاء را برانداخت. این که امان الله نتوانست بر تخت بماند، دلیل آن تنها این بود که قبایل در برابر او دست به شورش زده بودند».[13]

 

استاندار ایالت مرزی شمال باختری هند برای نجات حکومت هوادار انگلیس هاشم خان، سران قبایل وزیرستان را به شهر بنو فرا خواند و با تهدید و تطمیع آن ها را وادار گردانید عدم مداخله قبایل خود را در رخدادهای افغانستان تضمین بدهند. مگر، با این هم، وزیری ها هر چه بود، به خانواده های جدرانی ها در گستره خود پناه دادند .

 

حکومت افغانستان با تجرید قبایل شورشی جنوب افغانستان از همتباران شان در هند، از پرداخت پول و خرید برخی از رهبران رسوخمند جدران و از درز اندازی در اردوگاه شورشیان صرفه نمی کرد. در همین راستا برای درز اندازی در اردوگاه شورشیان، میرو خان و محمد سرور که از سوی شاه محمود خان خریده شده بودند، دسته یی را متشکل بر یک هزار جنگجو گرد آوردند و بر نیروهای زمرک خان تاختند. هر چه بود این تدبیر کارگر افتاد و زمرک خان که خواهان جنگ برادر کشی با همقبیله یی های خود نبود، در ماه اپریل 1944 به وزیرستان رفت.

 

پس از رفتن او، جدرانی ها هیات خود را برای آشتی با حکومت به خوست فرستادند. مگر، دولت همه را پیمانشکنانه گرفتار و بازداشت کرد. حکومت افغانستان با زیر پا گذاشتن همه وعده های خود با دستگیر نمودن شمار بسیاری از هواداران زمرک خان، آغاز به اختناق در میان جدران ها نمود.. رهبری افغانستان در ماه جون1944 اعلام نمود شورش را سرکوب نموده و درهم کوبیده است.

 

با این هم، در عمل وضع در نواحی هم مرز با وزیرستان بحرانی مانده بود. چون جدران ها که از رفتار حکومت افغانستان برآشفته و خشمگین شده بودند، برآن شدند تا خیزش تازه یی را برپا نمایند. از این رو، در ماه جون 1944 حکومت افغانستان تلاش ورزید رهبر جدران ها را که از سر احتیاط، موافقت خود را با دیدار رویاروی با شاه محمودخان در دامنه کوه المر (almar ) ابراز داشته بود، بکشد.

 

هنگامی که رهبر قبیله شورشی با رزمندگان خویش در موعد قرار گذاشته شده برای گفتگو با شاه محمود خان فرود آمدند، سربازان افغانی به دستور وزیر حربیه رگباری از آتش تیربار را به روی زمرک خان و همراهان او گشودند. در نبردی که در گرفت، پیروزی با جدرانی ها بود. آن ها با آن که تلفات سنگینی هم دادند، پنجصد میل تفنگ و سه دستگاه تیربار را «غنیمت» گرفتند. شاه محمود با این رفتار خود، اوضاع در گستره قبایل پشتون را از آن چه بود، هم بیشتر پیچیده تر ساخت. روحانیون مسلمان افغانستان، که از چنین برخورد محیلانه دولت بر آشفته و خشمگین شده بودند، آشکارا در پذیرفتن «هدایای» پادشاه خود داری ورزیدند و از اصدار فتوا در برابر شورشیان سر باز زدند. [14]  

 

شاه محمود خان که در تجرید خصمانه از سوی همه لایه های باشندگان بومی قرار  گرفته بود، ناگزیر بود برای ترساندن قبایل مرزی دست به خشن ترین تدبیرها بیازد. روی این منظور، نیروی هوایی افغانستان دژ تسخیر ناپذیر و دست نیافتنی زمرک خان را با خاک یکسان کرد و رحمی هم به بیست باب خانه تحکیم کاری شده هوادارن او نکرد.

 

همزمان با این، سپاهیان دولتی بر مواضع جدرانی ها یورش بردند. مگر در نخستین نبرد سربازان دولتی از تیر اندازی به سوی شورشیان خود داری نمودند و اعلام کردند که «در برابر [برادران] مسلملن خود جنگ نخواهند کرد.»[15] این گونه، حکومت هاشم خان نه تنها نتوانست نیروهای اصلی شورشیان را درهم بکوبد، بل نیز با خطر شورش در ارتش هم رو به رو گردید.

 

 در میانه های جون 1944 پیکی به کابل رسید مبنی بر این که وزیری های نوار «آزاد» به رغم همه تهدیدات حکومت بریتانیا با زمرک خان به تفاهم رسیده اند که بی درنگ پس از برداشت حاصلات همراه با جدران ها در برابر حکومت افغانستان به جنگ بپردازند. برای این مقصد زنگی خان– داماد رهبر شورشی ها آغاز به گفتگو با مسعودها نمود. در ولایت جنوبی هر آن می توانست قیام قبیله صافی آغاز گردد.

 

در این اوضاع خطرناک، رهبری افغانستان بار دیگر تلاش ورزید تا زمرک خان را به دام بیندازد: به او وعده داده شد هرگاه او اسلحه خود را به زمین بگذارد، همه دارایی ها و زمین هایش را به او باز بگردانند. مگر زمرک خان فریب این دام را نخورد.

 

 سراسر تابستان 1944 حکومت هاشم خان به تقویت سپاهیان در افغانستان جنوبی می پرداخت و میلیون ها افغانی برای خرید سران قبایل هزینه می کرد. کابل به زور «زر» بار دیگر توانست بخشی از سران جدران را به سوی خود بکشاند که ظاهر شاه به تاریخ 2 سپتامبر 1944 برای آن ها در کاخ خود (ارگ شاهی) پذیرایی باشکوهی برپا نمود. برای آن آشتی به گونه نهایی با قبایل ولایت مشرقی، حکومت افغانستان دست به عقب نشینی های چشمگیری زد:

1-    انحصار دولتی بر تجارت چوب که منبع مهم درآمد قبایل مرزی شمرده می شد، لغو گردید.

2-    کابل تضمین داد که مالیات  برپایه قیمت های بازار گرفته خواهد شد.

3-    به جدرانی ها این امتیاز داده شد که از جنگجویان خود دسته های شبه نظامی (ملیشای) قبیله یی تشکیل دهند که هزینه نگهداری آن را حکومت بپردازد.[16]

 

این تدبیرها کمک نمودند تا بخش شایان توجهی ازتیره های جدران را با هم آشتی داد و آنان را از زمرک خان جدا ساخت. مگر، وزیری های نوار «آزاد» به پشتیبانی از او ادامه دادند. چیزی که هاشم خان را ناگزیر ساخت برای کمک بار دیگر به انگلیس که در جستجوی دستاویزی برای تسویه حساب با دشمن دیرین خود بود، رو بیاورد.

 

به خواهش حکومت افغانستان، نیروی هوایی بریتانیا همه روستاهایی را که رهبر جدرانی ها می توانست در آن  پنهان شده باشد، در وزیرستان بمباران کرد. استاندار ایالت مرزی شمال باختری به وزیری ها در باره پروازهای هواپیماهای جنگی بر فراز روستاهای آن ها هشدار داد. فرماندهی انگلیس، برای موثریت بیشتر ضربات هواپیماهای بمب افگن عملیات های خود را با ستاد کل نیروهای مسلح افغانستان هماهنگ گردانید.[17]

 

آن ها با مساعی باهمی زمرک خان را وادار ساختند برای چندی از پویایی ها در میان قبایل وزیرستان شمالی دست بردارد که در نتیجه آن اوضاع در مشرقی در دسامبر 1944 با ثبات گردید.

 

هاشم خان و «حواریون» او می دانستند: دلایل اصلی یی که جدران ها و قبایل متحد آن ها را وادار به شورش نموده بودند، رفع نشده اند. از این رو، کمبود خوار بار و مالیات کمرشکن بی چون و چرا در بهار 1945 می توانست رویارویی مسلحانه تازه یی را میان پشتون ها و کابل بر انگیزد. [به همین خاطر مایل بود به شیوه های مسالمت آمیز رو بیاورد-گ.]. مگر ظاهر شاه زیر فشار گروه سیاستمداران «جوان» به رهبری داوود خان، به کاربرد زور گرایید. داوود خان می خواست از بینوایی و ناداری پشتون های شرقی برای آن بهره برداری نماید که طی موعد کوتاهی قبایل رام ناشدنی پشتون جنوبی را تابع حکومت مرکزی بسازد.

 

 هاشم خان و شاه محمود خان که سیاستمداران مجربی بودند، خطرناک بودن این مشی را نیک می دانستند. مگر، ناگزیر بودند از فرمان شاه اطاعت کنند. راستش، هاشم خان که خست و حرص و طمع او در سراسر کشور بنام بود، تلاش چندانی هم به خرچ نداد قاطعانه در برابر داوود خان ایستادگی نماید. زیرا لغو انحصار بر تجارت چوب و کاهش دادن مالیات بر درآمد شخصی او زیان بزرگی را وارد می ساخت.

 

در اوایل 1945 کابل برای سرکوب مسلحانه پشتون ها آماده می شد: به جنوب افغانستان سپاهیان تازه نفس و هواپیماهای نیروی هوایی سوق گردید. افزون بر این، هاشم خان در ماه های فبروری– مارچ 1945 در جلال آباد شخصا گفتگوهایی را با سران قبایل مشرقی انجام داد. توانمندی دیپلماتیک هاشم خان و خرید سرشناس ترین افراد در میان پشتون ها اجازه داد تا اندکی اوضاع را در گستره سرخرود بهبود ببخشد.[18]

 

راستش، هاشم خان نتوانست قبایل صافی و شینواری را با مشی آشتی خود همنوا بسازد و با فرا رسیدن موسم گرما آن ها در برنامه داشتند دست به قیام بزنند. آن ها نیازی به داد و دهش های هاشم خان که حکومت او به رغم همه تضمین ها و قول هایی که داده بود، در دوره های خشکسالی نان مردم را به بهایی ناچیزی می ربود، نداشتند.

 

 

افزون بر این؛ قبایل در برابر جلب آزموده ترین جنگاوران شان به خدمت سربازی اعتراض داشتند. چون این کار این امکان را از آنان می گرفت تا در برابر مشی تاراجگرانه حکومت مرکزی دست به مقاومت مسلحانه بزنند.

 

با آن که در اوضاع پدید آمده از سرگیری نبردها میان سپاهیان دولتی و قبایل مرزی ناگزیر بود، رویدادها در افغانستان جنوبی بهار 1945 مطابق سناریوی توسعه یافت که کابل فکر آن را هم نمی کرد: در وزیرستان فرستاده امان الله خان خیزش قبایل پشتون را در هر دو سوی مرزهای هند و افغانستان سازماندهی نمود. در جنوبی دسته های وزیری ها و مسعودها که مقصد خود را احیای پادشاهی امان الله خان بر تخت افغانستان اعلام نموده بودند، به جنگ برآمدند. هوادراران پادشاه سرنگون شده تبلیغات گسترده یی را در میان سپاهیان دولتی پخش نمودند با فراخوان افسران و سربازان برای پیوستن به آن ها و دست کشیدن از خدمت به «حکومت هاشم خان که خود را به انگلیسی ها فروخته است».[19]

 

کابل با گسیل نیروهای تازه نفس به خوست و کاربرد نیروی هوایی در برابر امانیست ها توانست به سرعت نیروهای شورشیان را در هم بکوبد. این گونه، خطر شورش باهمی ضد دولتی قبایل جنوبی و مشرقی به پیمانه چشمگیری سست گردید.

 

ظاهر شاه و پیرامونیان او که از رویدادها در خوست ترسیده بودند، می کوشیدند باشندگان افغانستان جنوبی را آرام بسازند. برای این مقصد برای همه سران پشتون که از آغاز جنگ جهانی دوم در پایتخت به بهانه انجام خدمت سربازی به سر می بردند، اما در واقع گروگان بودند، اجازه داداه شد به سرزمین های آبایی خود برگردند. شاید با این کار، حکومت هاتشم خان دچار اشتباه گردید. چون تنها تهدید اختناق بر مالکان، جلو شورش مسلحانه بسیاری از قبایل را در برابر کابل گرفته بود.

 

در ماه جون 1945 قیام مسلحانه پشتون های مشرقی آغاز گردید. صافی ها، شینواری ها، خوگیانی ها و مومندها در برابر دولت تفنگ برداشتند. شورشیان سلطان محمد صوفی (صافی؟) را به عنوان رهبر خود برگزیدند. خواست های این قبایل بس متواضعانه بود:

آن ها بار دیگر بر لغو خریدهای دولتی گندم [که به زور از کشاورزان به بهای پایین پیش از جنگ می ستاندند-گ.] پافشاری داشتند. صافی ها به نشانه وفاداری به خاندان شاهی حتا آماده بودند با نمایندگان دولت به گفتگو بپردازند. مگر، حکومت افغانستان تصمیم گرفت باشندگان مشرقی را به خاطر نافرمانی به خاک و خون بکشاند. رهبری عملیات سرکوبگرانه در جنوبی و مشرقی به داوود خان سپرده شد.

 

 به تاریخ 1 جولای 1945 او به جلال آباد رسید و پس از آشنایی با اوضاع پلان عمومی تعرض در برابر شورشیان را تدوین نمود که مطابق آن چند تیپ ( لوا) ارتش افغانستان می بایستی صافی ها و متحدان شان را از قبایل جنوبی جدا می ساختند تا پس از آن با ضربات هماهنگ کانون های اصلی مقاومت را در دره کنر در هم بکوبند. به تاریخ 6 جولای این عملیات سرکوبگرانه پیروزمندانه انجام شد. چون قبایل مقاومت جدیی ننموده و شتابزده به سوی کوهساران گریختند. [20]

 

داوود خان با درک بیهودگی پیگرد چندین ده هزار کوهنشین مسلح تصمیم گرفت در صفوف شورشیان درز بیفگند و با نیرنگ و حیله سران آن ها را اسیر بگیرد.  برای این مقصد او با سلطان محمد خان وارد مذاکره شد و به او وعده بخشایش کامل را برای همه شورشیان سپرد. با توجه به آن که شورش دیگر سرکوب گردیده بود، رهبر صافی ها تعهد سپرد رزمندگان خویش را رام نماید تا سلاح های خویش را بر زمین بگذارند. صافی ها، شینواری ها و خوگیانی ها با باور به سوگندهای داوود خان، دست از مقاومت برداشتند. مگر، بی درنگ پی از این کار در برابر آن ها اختناق سراسری آغاز گردید. تنها 450 تن از خان های این قبایل را به عنوان گروگان به پاتیتخت فرستادند.

 

در کابل پیروزی دولت را جشن گرفتند. مگر، رهبران افغانستان روحیه جنگی و همبستگی قبایل پشتون را دست کم گرفته بودند و درست ارزیابی ننموده بودند. به تاریخ 16 جولای 1945 صافی ها با به دست آوردن کمک از پشتون های نوار «آزاد» هند بریتانیایی، دست به ضد حمله در برابر سپاهیان دولتی یازیدند. نیروهای شورشیان پیوسته به یاری رسیدن لشکرهای تازه از نوار «آزاد» رو به فزونی داشت. همراه با آن ها مومندها نیز می رزمیدند که به آنان خان دیره کمک می رسانید.  نواب سوات برای کوهنشینان مبارز چند قبضه تیربار فرستاد. روحانیون مسلمان گستره قبایل پشتون برای شورشیان در راه مبارزه در برابر حکومت مرکزی دعا می کردند.

 

سپاهیان دولتی روشن است برای جنگ با چنین ائتلاف نیرومند قبایل مرزی آماده نبودند. کوهنشینان در دسته های کوچک سرکوبگران را به محاصره کشانده و به آنان تلفات سنگینی وارد می آوردند. در آغاز، نیروهای شبه نظامیان را که داوود خان از جمع باشندگان بومی گرد آورده بود، درهم کوبیدند. پس از این، شورشیان به یگان های منظم ارتشی پرداختند. در نبردها با رزمندگان صافی، سپاهیان دولتی بیش از چهار هزار نفر تلفات دادند و آغاز به عقب نشینی نمودند که سر انجام به گریز همگانی انجامید. شورشیان « غنایم» جنگب فراوانی به دست آوردند. آن ها با در دست داشتن جنگ افزارهای لازم به شمول تیربارها و توپخانه شهرهای کنر، اسمار، و چغه سرای را و همه روستاهایی را که در شمال آن ها واقع شده بود، گرفتند. تهدید افتادن جلال آباد به دست دسته های پشتون  پدید آمده بود.[21]

برای جلوگیری از تهاجم جنگجویان قبایل مرزی، حکومت افغانستان ناگزیر بود تدبیرهای فوق العاده یی روی دست بگیرد. به کارزار جنگ شش تیپ (لوا) از سپاهیان دولتی همه هواپیماهای نیروی هوایی توپخانه و نفربرهای زرهی گسیل شدند. داوود خان با مشت آهنیت در میان یگان های در حال عقب نشینی نظم و انتظام را احیا کرد. او شماری از افسرانی را که زیر تاثیر هرج و مرج پا به گریز گذاشته بودند، به دست خود تیرباران کرد.

 

نیروهای تازه نفس و تاکتیک های متهورانه داوود خان توانستند اوضاع را در حومه جلال آباد با ثبات گردانند. مگر، در کابل دیگر به سرکوب سریع قیام در جنوبی و مشرقی امیدی نداشتند. برای این کار ارتش افغانستان ذخایر کافی جنگ افزار و مهمات جنگی نداشت که بخش چشمگیر آن سر از بهار 1944 در نبردها با قبایل شورشی از دست رفته بود.

 

هاشم خان در این اوضاع بحرانی پیگیرانه کوشید جنگ افزارهای مورد نیاز عاجل را از شوروی و انگلیس بخرد. در مسکو این خواهش هاشم خان را با لبخند رد کردند. با آن که جانب افغانی حتا حاضر بود جنگ افزارهای به غنیمت گرفته شده آلمانی را هم بخرد. رهبری شوروی تمایل نداشت در سرکوب قیام توده یی شرکت ورزد.[22]

 

بریتانیای کبیر، برعکس، در حفظ آرامش در مرزهای هند و افغانستان ذینفع بود. از این رو، به تاریخ 13 سپتامبر 1945 نخستین پارتی بزرگ جنگ افزارهای ساخت انگلیس رسید: ده هزار میل تفنگ، پنج هزار میل مسلسل، نهصد هزار عدد گلوله، بیست و پنج دستگاه توپ، پانزده هزار مرمی.[23]

 

به یاری این جنگ افزارها داوود خان امکان یافت بار دیگر اقدامات رزمی پویایی را در برابر صافی ها آغاز نماید. با این هم، حتا با در دست داشتن جنگ افزارهای مدرن و نیروی هوایی، سپاهیان دولتی طی دو ماه نتوانستند شورشیان را شکست بدهند. پشتون های مشرقی مقاومت جانانه یی در برابر نیروهای سرکوبگر انجام دادند. کنون، آن ها دیگر به وعده های حکومت افغانستان باور نداشتند و تا آخرین گلوله می رزمیدند. در ماه اکتبر 1945 صافی ها حتا پیشنهاد شخص ظاهرشاه را با پیام پایان بخشیدند به جنگ رد کردند.

 

زمستان فرا می رسید و پیشبرد اقدامات رزمی در کوهستان ها دشوار می گردید. هم برای شورشیان و هم برای سپاهیان دولتی. در اواخر اکتبر 1945 داوودخان توانست بر صافی ها یک رشته شکست های جدی وارد بیاورد، مگر نتوانست مقاومت آنان را در هم بشکند. در این اوضاع، حکومت افغانستان ناگزیر گردید همه خواست های پشتون های مشرقی را برآورده سازد. حکومت هاشم خان دست به یک عقب نشینی هایی در برابر قبایل مرزی زد و خرید اجباری خوار بار از سوی دولت از روستاییان را لغو نمود و به همه شورشیان عفو عمومی اعلام گردید.

 

رویدادهای آتیه نشان دادند که رهبری افغانستان که با تجربه تلخ آبدیده شده بود، به گونه جدی این تعهدات را رعایت نمود  و با این کار ثبات دیر رس در جنوبی و مشرقی را تامین نمود. شورش سال های 1944- 1945 آزمون بس جدی یی برای افغانستان گردید.

 

دردمندانه تا به امروز داده ها در باره زیانی که به اقتصاد این کشور جنگ ها میان سپاهیان دولتی و قبایل پشتون رساند، به چاپ نرسیده است. با این هم، با اطمیان می توان گمان زد که برای عملیات های سرکوبگرانه در برابر زمرک خان و صافی ها بخش بزرگی از درآمدهای دولتی افغانستان در این سال ها به مصرف رسیده بود.

 

گناهکار اصلی لرزه هایی که کشور را تکان داد، هاشم خان بود. بیش از دوازده سال این سیاستمدار- گرداننده خودکامه حکومت افغانستان بود. هاشم خان عموی شاه و ریش سپید خاندان شاهی، در عمل دولت را رهبری می کرد و ظاهر شاه ناگزیر بود با این کار بسازد. مگر در افغانستان هیچ کسی نمی توانست بر سر قدرت بماند  هرگاه مورد انزجار و تنفر قبایل پشتون قرار می گرفت. در ماه اپریل 1946 هاشم خان ناگزیر گردید کناره گیری نماید.[24]

 

وزیر دربار در پیوند با این موضوع، به باکولین– سفیر شوروی چنین گفت: هاشم خان با رژیم دیکتاتوری خود همه مردم افغانستان را آزرده و خشمگین ساخته بود. به خصوص قبایل کوچی را که تقریبا همه روزه در برابر دولت تفنگ بر می داشتند.[25]سپس وزیر دربار افزود که شاه محمود خان که در میان قبایل کوچی افغان از احترام و محبوبیت برخوردار است، رییس آینده حکومت خواهد بود».

 

رویدادهای توفنده سال های 1944-1945 پیامدهای چشمگیری برای سرنوشت آینده افغانستان داشتند. مقاومت سرسختانه پشتون های جنوبی و مشرقی در برابر مشی تاراجگرانه هاشم خان، ظاهرشاه را وادار گردانید سنگین ترین مالیات ها را لغو نموده و خودسری های شرکت های بزرگ تجاری را [که همه به گونه یی مربوط خاندان شاهی  بودند-گ.] محدود گرداند– چیزی که با منافع همه باشندگان افغانستان همخوانی داشت.

 

افزون بر این، شورش سال های 1944- 1945 بار دیگر ثابت ساخت که بدون کمک «نیروی سومی» به قبایل شورشی در هر دو سوی دیورند، افغانستان و بریتانیای کبیر با اقدامت باهمی می توانند هر گونه شورش نیرومند پشتون ها را خنثی نموده و سپس هم آن را در هم بکوبند و سرکوب نمایند.

 


 

[1] . یعنی اعمال حکومت؛ گندم، جو، جواری، کچالو و ... را از دهقانان، و چای، بوره، صابون و تیل ... را از بازرگانان به زور به بهای پایین خریده و سپس به بهای گزافی در بازار سیاه به فروش می رساندند.-گ.

[2] . بایگانی سرویس استخبارات خارجی، پرونده «قبایل»، جلد یکم، برگ 246.

[3] . همان جا، برگ 247.

[4] . گزارش زمان، تاریخی 8/2/1944 //  بایگانی سرویس استخبارات خارجی، پرونده «قبایل»، جلد یکم، برگ 247.

[5]. در دوره شاهی، پیش از کودتای هفت ثور، در افغانستان سپاهی به نام ژاندرام وجود داشت که زیر فرماندهی «قوماندانی ژاندارم و پلیس وزارت داخله» بود. مگر، پس از کودتای هفت ثور این تشکیلات از میان برداشته شد.گ.

[6] . گزارش رزدنت استخبارات شوروی در کابل، تاریخی 26/2/1944 // همان جا، برگ 250.

[7] . همان جا

[8] . گزارش رزدنتوری کابل، زیر نام « اوضاع در جنوب» تاریخی21/5/1944 // همان جا، برگ 252.

[9] . گزارش اطلاعاتی از کابل، (ماه می 1944)، // همان جا، برگ 262،

[10] . گزارش رزدنتوری کابل، زیر نام « اوضاع در جنوب» تاریخی22/6/1944 // همان جا، برگ 281.

[11] . بایگانی سرویس استخبارات خارجی، پرونده شماره 31252، « قبایل افغانستان»، برگ 65.

[12] . در این جا، برخورد دوگانه انگلیسی ها با مساله مداخلات قبایل پشتون آن سوی خط دیورند در امور داخلی افغانستان به روشنی دیده می شود. در دوره امان الله خان (که مخالف سیاست های بریتانیا بود)، انگلیسی ها نه تنها جلو سرازیری جنگجویان قبایل پشتون هند بریتانیایی و مخالفان امان الله خان را به خاک افغانستان برای اشتراک در جنگ های داخلی کشور نگرفتند، بل نیز از دادن هیچگونه کمک به آنان و تشویق و ترغیب پنهان و آشکار شان برای سرنگونی امان الله خان دریغ نکردند، تا این که او را بر انداختند.

 

پسان ها همین گونه مداخلات در سناریوی دیگری برای سرنگونی امیر حبیب الله خان کلکانی (که او هم شخص دلخواهی برای تامین منافع انگلیسی ها در افغانستان نبود)، تکرار شد. هر چند هم انگلیسی ها در ظاهر اعلام بی طرفی نموده بودند و پیوسته اعلام می نمودند که در امور داخلی افغانستان مداخله نخواهند کرد، در عمل، با باز گذاشتن دست جنگجویان قبیله یی هند بریتانیایی در مداخله به امور داخلی افغانستان و تجهیز و تمویل آنان و بر انگیختن شان در کمک به نادر خان؛ زمینه سرنگونی امیر حبیب الله خان کلکانی و رویکار آمدن نادر خان را فراهم گردانیدند.

 

بر عکس، در آینده، هر باری که کمک قبایل وزیری و مسعود به شورشیان ولایات جنوبی و مشرقی، خطر بر افتادن و سرنگونی رژیم هوادار انگلیس هاشم خان را در کابل در بر می داشت، از هیچ ترفندی به شمول بستن مرزها، بمباران روستاهای مرزی و به خاک و خون کشیدن خانه های شورشیان، و تهدید پیوسته آن ها صرفه نمی کردند. این است درس عبرت تاریخ برای آینده این سرزمین.گ.

 

[13] . این که قبایل جنگجوی مرزی نیروی مهیبی دارند، جای تردید نیست. مگر، آن چه سفیر انگلیس در باره آن مهر خاموشی بر لب زده و سخن نگفته بود، این بود که در هر دو مورد این قبایل افغانی نبودند که به تنهایی توانسته باشند امیر امان الله خان و یا امیر حبیب الله خان کلکانی را بر انداخته باشند و یا در زمینه براندازی آن ها تصمیم گرفته باشند. نیروی آن ها آشکارا برای این کار بسنده بود. همچنان از دیدگاه سازمانی با توجه به پراگندی قبایل و موجودیت اختلافات گوناگون در میان شان، چنین چیزی ممکن نبود. تازه بخشی از قبایل در هر دو مورد- هوادار امان الله خان و امیر حبیب الله خان بودند.

 

این جنگجویان قبایل هند بریتانیایی بودند که با اشاره انگلیسی ها و پشتیبانی همه جانبه شان و با کار گردانی آن ها از پشت پرده، بر پایه یک راهبرد سنجیده شده و برنامه ریزی شده در هر دو مورد، زمینه ساز براندازی هر دو امیر از اورنگ پادشاهی گردیدند.

 

عین سناریو در تایخ نوین کشور، در برابر چشمان ما در سیمای دیگری پیاده شد. طالبان افغانی (که دست پرورده مدارس وهابی پاکستان بودند)، به یاری و مشارکت بلافصل پشتون های پاکستانی و تند روان عرب و با کارگردانی مستقیم پاکستان و پشتیبانی مالی و سیاسی اعراب و کشورهای غربی توانستند بخش بزرگ کشور به شمول پایتخت را بگیرند.گ.

[14] .یادداشت صورت مجلس دیدار باکولین- سفیر شوروی در کابل با اسکوایر- سفیر انگلیس، تاریخی 27/7/1944 // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، 1944، پرونده ویژه 26، کارتن 206، پوشه 5، برگ 47. 

[15] . بایگانی سرویس استخبارات خارجی، پرونده « قبایل»، جلد یکم، برگ 259،

[16] . گزارش اجنتوری از کابل، تاریخی 15/6/1944 // بایگانی سرویس استخبارات خارجی، پرونده «قبایل»، جلد یکم، برگ 285.

[17] . گزارش اجنتوری از کابل، تاریخی 8/10/1944  // بایگانی سرویس استخبارات خارجی، پرونده شماره 31252 « قبایل افغانستان»، برگ 138.

[18] . یادداشت صورت مجلس سامیلفسکی با اسکوایر، تاریخی 6/12/1944 // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1944، پرونده ویژه 26، کارتن 208، پوشه 2، برگ 82..

[19] . گزارش اجنتوری از کابل، تاریخی 9/2/1945 // بایگانی سرویس استخبارات خارجی، پرونده «قبایل»، جلد یکم، برگ 337.

[20] . گزارش «اوضاع در ولایت مشرقی«، تاریخی 25/8/1945 // بایگانی سرویس استخبارات خارجی، پرونده شماره 31252 ، «قبایل افغانستان»، برگ 239 .

[21]. یادداشت گزارشی فیتین عنوانی ویشینسکی- معاون وزیر امور خارجه شوروی تاریخی 10/11/1945. // همان جا، برگ 265.  

[22] . شگفتا که در دوره امان الله خان همین رهبری شوروی نه تنها حاضر گردیده بود در سرکوب قیام های «توده یی» (هر چند هم برپا شده با کارگردانی انگلیسی ها و روحانیون واپسگرا) مشارکت ورزد و به دولت امان الله خان نه تنها پارتی های بزرگ جنگ افزار بدهد، بل نیز بر پایه برخی از داده ها، هواپیماها و خلبانان شوروی در بمباران قبایل شورشی سهم بگیرند. مگر، این بار از دادن جنگ افزار به حکومت تحت الحمایه انگلیس هاشم خان به بهانه عدم تمایل در سرکوب «قیام توده یی» سر باز زدند. 

 

بر عکس، انگلیسی ها در دوره امان الله خان از رسیدن پارتی های اسلحه خریداری شده از سوی امان الله خان از اروپا به افغانستان جلو گیری کردند و به بهانه بیطرفی در جنگ افغانستان آن ها را در بندرهای هند نگه داشتند. اما این بار برای حمایت از حکومت دست نشانده هاشم خان با همه توان به کمک آن شتافتند.

به هر رو، به روشنی دیده می شود که سیاست های قدرت های بزرگ دربست در چهارچوب منافع و مطامع سیاسی و استراتیژیک شان است و سایر مسایل نمایشی بیش نیست.-گ.

[23] . گزارش اجنتوری از کابل، تاریخی 13/9/1945 // بایگانی سرویس استخبارات خارجی، پرونده « قبایل»، جلد یکم، برگ 407.

[24] . بایسته است نشاندهی کنیم که در پهلوی ملاحظات سیاست داخلی، دلایل دیگری هم بودند بیشتر در پیوند با سیاست های جهانی، که کنار زدن هاشم خان را از «اورنگ شهریاری» محتوم می گردانیدند. از جمله این که پس از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده امریکا به عنوان یک ابر قدرت تازه تبارز نموده بود و جانشین امپراتوری کهنه کار بریتانیا گردیده، با شعارهای دلپذیر دمکراسی و آزادی و لیبرالیسم پا به عرصه کشاکش های جهانی گذاشته بود.

 

در این سوی جهان، اتحاد شوروی با شعارهای رهایی توده های رنجبر از زیر یوغ امپریالیسم جهانی و ارتجاع و استبداد قرون وسطایی داخلی با نیروی هر چه تمامتری پا به میدان کشاکش های جهانی گذاشته بود و عصری نوی آغاز گردیده بود که همراه بود با رقابت دو اردوگاه سوسیالیستی و سرمایه داری و اوج گیری مسابقات تسلیحاتی و...

 

در چنین اوضاعی، حکومت ارتجاعی و استبدادی مطلقه هاشم خان که به وابستگی به انگلیس شهرت داشت و در نزد مردم منفور بود، دیگر کارایی نداشت و باید جای خود را به یک حکومت دیگر می داد. حکومتی که می توانست همپا با نیازهای عصر مدرن بجنبد.

 

در این برهه، بخشی از مردم افغانستان که از رقابت های دیرینه روسیه و انگلیس و جفاهای این دو ابر قدرت خسته شده بودند و با شکست آلمان امیدواری دیگری هم نداشتند، چشم امید به امریکا دوخته بودند. مگر، دیری نگذشت تا پی ببرند که به سوی سراب شتافته اند. درست همین بود که بخش دیگری چشم به نیروی «رهایی بخش» شوروی بستند و گروه سوم هم «خط سوم» اسلامگرایی را میان امپریالیسم و کمونیسم برگزیدند. این بود که افغانستان به آوردگاه کشاکش های ایدئولوژیک میان این سه نیرو واقع گردید که تا به امروز ادامه دارد.-گ.

[25] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1946، پرونده ویژه 28، کارتن 210، پوشه 2، برگ 54.

 

 

 

بخش سی و نهم

 

 

لشکر کشی نافرجام به بخارا

 

 

آرمان اصلی آلمان و متحدان آن [در جنگ جهانی دوم-گ.] در افغانستان، مبدل ساختن این کشور به تخته خیز اقدامات ویرانگرانه نه تنها در برابر هند، بل نیز در برابر جمهوری های آسیای میانه شوروی بود. خود باوری هیتلر که به پیروزی در جنگ «آذرخش آسا» باور داشت، تاثیر سرنوشت سازی بر تکاپوهای «ابویر» (سازمان استخبارات نظامی آلمان) در افغانستان شمالی داشت: تا آغاز 1942 برلین هیچ دستوری برای تنیدن شبکه جاسوسی در این ناحیه نداده بود. در نتیجه، آلمانی ها این امکان را از دست دادند که از باسماچی ها در برابر شوروی بهره گیری نمایند. 

 

ایتالیا، به نوبه خود بیخی از انجام کدامین پویایی های جاسوسی در برابر ترکستان شوروی خود داری می ورزید. سرویس های ویژه آن کشور در گام نخست در تضعیف بنیه نظامی امپراتوری بریتانیا علاقه مند بود. از این رو، آن چنین می کوشیدند شورش مسلحانه را در گستره قبایل پشتون بر انگیزند.

 

جاپان نظامی گرا (میلیتاریستی) برعکس، در روند سالیان دراز می کوشید صلح را در مرزهای جنوبی شوروی برهم بزند، مگر، هنوز پیش آغاز جنگ کبیر میهنی «پاسخ در خور ستایشی» از سازمان های اطلاعاتی شوروی دریافت داشته بود. در نتیجه، به رغم روابط گسترده جاپانی ها در میان مهاجران آسیای میانه یی، سرویس های ویژه کشور «آفتاب تابان» (سرزمین طلوع خورشید) در افغانستان چونان پارتنر زیر چتر استخبارات آلمان برآمد نمود [که در واقع، نقش دوم و سوم را در این کارزار بازی می کرد-گ.]

«ابویر» هم شتابی به ساختن «ستون پنجم» (تنیدن شبکه های جاسوسی) در شمال این کشور نداشت. با آن که برای آن کشور، برای این کار همه زمینه ها فراهم بود. پس از برپایی حکومت شوروی در آسیای میانه، در امتداد مرزهای افغانستان و شوروی کمربند نامنهاد «باسماچی» پدید آمد که در آن چندین صد هزار مهاجر آسیای میانه یی که بسیاری از آنان در گذشته در برابر بلشویک ها فعالانه مبارزه می نمودند و آماده بودند با به دست آوردن نخستین فرصت مناسب دست به اسلحه ببرند و تفنگ بردارند؛ بود و باش داشتند.

مقارن با بستن پیمان ضدکمینترن میان آلمان و جاپان در 1936، رهبران باسماچیان در افغانستان شمالی توانسته بودند دسته های مسلح خود را حفظ نمایند. پس از سرکوب باندهای ابراهیم بیک در 1931، سر دسته های باسماچیان دسته های خود را پراگنده ساختند. مگر هر آن چه را که ممکن بود انجام می دادند برای آن که سلاح های آن ها را نگهدارند. حکومت افغانستان با آرزومندی اجتناب از برخوردهای خونبار با مهاجران آسیای میانه، تقریبا همه خواهش های رهبران آن ها را برآورده می ساخت.

حکومت افغانی در هر دهکده مرزی در ترکستان افغانی، برای رهبران جنبش باسماچی و وابستگان آنان زمین داده بود. در نتیجه این کار، مقارن با تهاجم آلمان فاشیستی بر شوروی، روی هم رفته، در نزدیکی مرزهای افغانستان- شوروی چندین ده هزار باسماچ مسلح بود و باش داشتند: در دهکده ها و دیهه ها در غرب هرات هواداران جنید خان بود و باش داشتند. مناطق نشیمنی کرم قل، آلتی بولاک، دولت آباد، اندخوی، ...... ؟ به مراکز مهاجران ترکمن مبدل گردیده بود. در ناحیه فیض آباد، شغنان، بغلان،و بدخشان مهاجران تاجیک، ازبیک، قرغز و قزاق پراگنده بودند.

در یکی از گزارش های قونسلگری شوروی در مزارشریف به مسکو، در باره اوضاع نگران کننده در مرزهای افغانستان و شوروری گزارش داده می شد: «هر چه است، باندهای باسماچیان که در خاک شوروی عمل می کردند، هم سازمان های خود و هم اسلحه و رهبران خود را حفظ نموده اند و در پایگاه های پییشین خود مستقر اند.  این باندها هرگاه بخواهند، می توانند پس از 3-4 روز به خاک شوروی رخنه کنند.»[1]

باسماچیان ترکمن پرشمار ترین و بسیار خوب مسلح ترین و جنگنده ترین باسماچیان بودند. در ماه اگست 1931 سفارت شوروی در کابل به کمیساریای خلق در امور خارجی گزارشی را در باره باسماچی ها در شمال افغانستان فرستاد که در آن آمده بود: «مهاجران ترکمن در مرز نیروی چشمگیری دارند که می تواند از سوی دشمنان ما برای عملیات های خرابکارانه و شبیخون ها و یورش ها بر مناطق هم مرز با افغانستان در ترکستان شوروی به کار گرفته شوند. بر پایه برخی از سنجش های .... همه مهاجران ترکمن می توانند طی یک ماه نزدیک به پنج هزار جنگجوی سوار بر اسپ مسلح با تفنگ های با کالیبر های مختلف آماده سازند...»[2]

...و با آن که در نتیجه تدبیرهای روی دست گرفته شده از سوی مسکو و کابل شبیخون های باندهای بزرگ باسماچیان بر خاک شوروی در میانه هایی سال های دهه 30 پایان یافتند، با این هم موجودیت «کمربند باسماچی» در افغانستان شمالی اوضاع پرتنشی را در مرزهای جنوبی شوروی به میان آورده بود.

هرگاه مخالفان بریتانیای کبیر به گونه سنتی تلاش می ورزیدند خیزش هایی را در هند برانگیزند، همه کشورهای دارای تمایلات خصمانه در برابر شوروی در آستانه و در سال های جنگ جهانی دوم می کوشیدند از پتنسیال نظامی باسماچیان در برابر شوروی بهره بگیرند.

نخستین کشوری که به این دستاویز چسپید، بریتانیای کبیر بود و سر از میانه های سال های دهه سی جاپان به «کیش دادن» باسماچی ها بر شوروی پرداخت. پس از برپایی مناسبات دیپلماتیک میان توکیو و کابل در 1953، جاپان به حکومت هاشم خان پیشنهاد نمود تا سازشنامه محرمانه یی عقد نمایند که بر پایه آن حکومت افغانستان تعهداتی را در زمینه انجام کار جاسوسی خرابکارانه در میان باسماچیان نه به پیمانه کمتری از استخبارات جاپان در برابر شوروی به عهده خود بگیرد.

 با آن که کابل این پیشنهاد را رد هم نمود، جاپان باز هم کوشید شبکه استخباراتی خود را در امتداد مرزهای افغانستان و شوروی پهن نماید. در اکتبر 1935 کیتادا- سفیر جاپان برای برپانمودن تماس های مستقیم با رهبران باسماچیان و کشانیدن آنان به همکاری با جاپان از شمال افغانستان  بازدید کرد.

میسیون دیپلماتیک این کشور در کابل، در آستانه سفر کیتادا کار تدارکاتی بزرگی در میان مهاجران سرشناس آسیای میانه باشنده کابل انجام داده بود. از این رو، با جرئت می توان گمان برد که سفیر جاپان با سفر به مزار شریف پیش از پیش می دانست گفتگوهای او در کجا و با کی انجام خواهد شد. در جریان یک ماه کیتادا و اسیکاچی- رایزن نظامی در افغانستان به «جهانگردی و گلگشت» پرداختند. به گمان غالب، گفتگوهای کیتادا با سران باسماچیان کاملا موفقانه انجام شدند.

حکومت افغانستان از ترس پر تنش شدن مناسبات با شوروی، ناچار گردید تدبیرهای عاجلی را در ترکستان افغانی روی دست بگیرد. برای مثال، اسکوریسکس- سفیر شوروی در کابل در یکی از گزارش های خود به مسکو تلاش ها در زمینه خلع سلاح بخشی از مهاجران از آسیای میانه و بردن آن ها از شمال به نواحی جنوبی افغانستان را در سال 1935-1936  «پاکسازی نوار مرزی» نامید. مگر، تاجیک ها، ازبیک ها، و ترکمن ها از ترک جاهای بود و باش و دادن سلاح های خود داری می کردند و حکومت افغانستان که خواهان پرتنش اوضاع نبود، از پافشاری بر موضع خود دست برداشت.[3] 

پس از بسته شدن پیمان ضد کمینترن و امضای موافقت نامه در باره همکاری میان سازمان های اطلاعاتی جاپان و آلمان، نمایندگی های دیپلماتیک این کشورها در کابل تلاش ورزیدند میان خود آغاز به همکاری نمایند که فعالیت اطلاعاتی در میان باسماچی ها در شمال افغانستان و هم در استان سین زیان چین بخش تشکیل دهنده آن بود. جاپان می کوشید نیروهای باسماچیان افغانی را با جنبش های پان ترکستی مخاصم با شوروی در سین زیان که هدف خود را ایجاد ترکستان واحد اعلام نموده بودند، متحد سازد. پان ترکیستی ها با یاری خارجی ها برنامه ریزی می نمودند لشکرکشی بر فرغانه را برای «رهایی مسلمانان از زیر یوغ بلشویسم» آماده سازند.[4]

آلمان فاشیستی با آرزومندی ارائه کمک به متحد خود در سال 1936 پنهانی از راه افغانستان به استان سین زیان چین برای پان ترکیست ها یک پارتی جنگ افزار گسیل داشت. کنترل این عملیات را کورت تسیمکله سفیر آلمان در کابل خود انجام داد. به یمن کار موفقانه استخبارات  شوروی، حکومت شوروی از این کار آگاهی یافت که ثبوت های لازم را در زمینه به دست آورده بود و از این رو به آلمان پروتست شدیدی اعلام نمود. جنجال دیپلماتیکی برپا گردید که پس از آن در برلین خرد ورزانه تصمیم گرفتند کورت را از کابل فرا بخوانند. به سازمان استخبارات آلمان چنان درس سختی داده شد که تنها در 1942 «ابویر» بار دیگر خطر کرد آغاز به کار خرابکارانه گسترده در میان باسماچیان نماید.

شکست استخبارات آلمان در افغانستان، جاپانی ها را نترسانید که با ابزارهای هر چه بیشتر به تنیدن شبکه جاسوسی خود در شمال افغانستان ادامه دهند. جاپان با آغاز جنگ در 1937 در برابر چین، می کوشید مسکو را به خاطر کمک نظامی به این کشور«گوشمالی» دهد!

افزون بر این، در توکیو با آماده شدن برای پیکار آینده با شوروی، همچنان می کوشیدند شبیخون ها و رخنه های باندهای باسماچیان را به خاک شوروی بر انگیزند. برای دستیابی به این مقصد، سفارت جاپان در کابل از صرف پول و نیرو دریغ نمی کرد.

 کیتادا- سفیر جاپان در کابل، تابستان 1937 تلاش ورزید حتا حسن دال- سفیر ترکیه را برای همکاری در برابر شوروی با خود همدست بگرداند. سفیر جاپان به حسن دال پیشنهاد کرد تا با پول های جاپانی کار پان ترکیستی را در افغانستان پهن سازد. سفیر ترکیه که از دیده درآیی و گستاخی سفیر جاپان برآشفته شده بود، نه تنها به او پاسخ رد داد و پیشنهادش را نپذیرفت، بل، نیز موضوع را به آگاهی اسکوریسکی- سفیر شوروی در کابل  رساند.

آن گاه کیتادا [که تیرش به سنگ خورده بود-گ.] تلاش ورزید حسن دال را نزد دولت افغانستان بدنام و بی آبرو سازد تا دولت افغانستان او را دو باره به ترکیه بفرستد. در ماجرای دیپلماتیکی که پدید آمده بود، پیروزی با حسن دال بود که از نفوذ و رسوخ بالایی هم در کابل و هم در آنکارا برخوردار بود- او با شخص هاشم خان روابط دوستانه یی داشت.

حسن دال نه تنها توانست کرسی خود را نگهدارد، بل نیز پرشورانه آغاز به دست یازیدن به اقدامات متقابل در برابر دسایس جاپانی ها در افغانستان نمود. حسن دال خشمگین آغاز به به چنگ آوردن مراسلات میان سفارت جاپان و سران باسماچ ها کرد. او پس از چندی آگاهی یافت که استخبارات جاپان در ترکیه از جمع مهاجران آسیای میانه شبکه جاسوسی یی را ایجاد نموده است که مرکز رهبری آن در دمشق (سوریه) قرار دارد. سفیر ترکیه بی درنگ در این باره به آنکارا اطلاع داد و از حکومت خود خواست تا تدبیرهای قاطعانه یی را در برای جلوگیری از کار روایی های سازمان جاسوسی جاپان روی دست بگیرد.

افزون بر این، حسن دال به اسکوریسکی در باره جلب باسماچ های ازبیک مستقر در نزدیکی های خان آباد - جایی که به گمان غالب استخبارات جاپان برای اجنت های خود یک پایگاه ایجاد نموده بود- از سوی جاپانی ها اطلاع داد.

پیش تر از این هم، جانب شوروی از طریق سفارت ترکیه در کابل در باره برنامه های جاپان در 1937 مبنی بر ایجاد شبکه جاسوسی در جمهوری های آسیای میانه شوروی و این که جاپانی ها برای این کار فعالانه مهاجران ترکستانی را جلب نموده و آنان را برای دیدن آموزش مبادی انجام اقدامات ویرانگرانه به جاپان گسیل داشته بودند، اطلاع گرفته بود. [5]

اطلاعاتی که حسن داده بود، گزارش هایی را تایید می کرد که سفارت شوروی در باره پویاتر شدن استخبارات جاپان در شمال افغانستان داده بودند. از این رو، پاییز 1937 سفارت شوروی در کابل با در دست داشتن اثباتیه های انکار ناپذیر مبنی بر پویایی های خرابکارانه در برابر شوروی از سوی اسیکاچی- رایزن نظامی سفارت جاپان؛ یادداشت اعتراضی یی را به حکومت افغانستان فرستاد و تقاضای اخراج جاسوس جاپانی را از افغانستان کرد. رهبری افغانستان هم همین کار را کرد.

مگر حتا در همین اوضاع هم سفارت جاپان با سماجت «سامورایی» تلاش می ورزید به تکاپوهای اطلاعاتی در مرزهای شوروی و افغانستان ادامه بدهد. حتا اسیکاچی کوشید از بازگشت خود برای کار ویرانگرانه در میان باسماچی ها بهره بگیرد. این گونه، اسیکاچی به تاریخ 28 اگست 1937 به به دست آوردن ویزای خروجی (به گونه یی که به کمیساریای خلق در امور خارجی سیچف- کار دار (شارژ دآفر) سفارت شوروی در کابل گزارش داد) کوشیده بود به رغم همه قدغن های حکومت افغانستان، از راه مزارشریف- میمنه- هرات- قندهار به هند برود. حکومت افغانستان ناگزیر گردید او را به کابل برگرداند و سپس از نزدیکترین راه به هند بفرستد.[6] همراه با او چند جاسوس دیگر جاپانی را نیز اخراج نمودند که این کار به پیمانه چشمگیری امکانات استخبارات جاپانی را در افغانستان محدود گردانید.

چنین می نمود که سفارت جاپان با چنین جنجال بزرگی که آفریده بود، دست کم برای چندی از کار در میان باسماچی ها دست بردارد. مگر، چنین نشد. به گمان غالب، توکیو به سفیر خود در کابل رهنمود داده بود تا پویایی های خرابکارانه را در برابر شوروی با شتاب بیشتری نیرومند تر گرداند. در پیوند با این، جاپانی ها به تنیدن شبکه جاسوسی در هر دو سوی مرزهای افغانستان و شوروی ادامه دادند. سرسختی و لجاجت «سامورایی» هر چه بود، دستاوردهایی هم به همراه داشت: بسیاری از سران باسماچیان موافقت نمودند با جاپانی ها همکاری نمایند.

بزرگترین موفقیت استخبارات جاپان در افغانستان موافقت امیر عالم خان- امیر پیشین بخارا با همکاری با جاپان بود. جنجال با اخراج اسیکاچی هنوز فرو نخفته بود که جاپانی ها در اواخر 1937 تلاش ورزیدند با امیر پیشین بخارا گفتگوهایی را آغاز نمایند. مگر عالم خان محتاط کار آن را رد کرد و اعلام داشت «که او مهمان حکومت افغانستان است و بدون اجازه آن نمی تواند هیچ کاری انجام دهد».[7]با این هم، سفارت جاپان به رغم دریافت پاسخ منفی، فشار را بر امیر تقویت بخشید. شاید هم مقدار پولی را که می بایستی او در ازای موافقت خود به همکاری با جاپانی ها دریافت می داشت، افزایش داد.

سر انجام، در 1938 عالم خان آغاز به دریافت سوبسایدی بزرگی از جاپانی ها کرد. این که عالم خان این پول ها را چگونه و در کدام راه به مصرف می رسانید، از روی اسناد فاش شده تا کنون دشوار است روشن گردانید. به گمان غالب، امیر آدم های خود را درآسیای میانه شوروی در اختیار استخبارات جاپان گذاشته بود. در پهلوی عالم خان، جاپانی ها همچنان موفق شدند با دیگر سران برجسته باسماچیان تماس برپا نمایند. برای مثال؛ رییس باسماچیان ترکمن- خلیفه[قزل آیاق-گ.] در ازای پول، هدایات استخبارات جاپان را عملی می نمود. رهبران باسماچیان ازبیک مانند کور شیر محمد و محمود بیک به همین شیوه رفتار می نمودند.

به یاری کمک های جاپان، سران باسماچیان طی موعد کوتاهی موفق گردیدند به سازماندهی جمع آوری اطلاعات استخباراتی در باره اوضاع در ترکستان شوروی بپردازند. هرگاه به سنجش بگیریم که در جاپان اجنت های اجیر شده در میان باسماچیان به گونه انتسیف آموزش های خرابکارانه را فرا می گرفتند، در آن صورت استخبارات جاپان می توانست بر آن سنجش نماید که در آینده نزدیک می تواند از باسماچیان در برابر شوروی بهره گیری نماید. مگر تقدیر نبود این پیشامدها عملی گردند. چون با گسترش کار در میان باسماچی ها، استخبارات جاپان در افغانستان خشن و بی احتیاط عمل می کرد.

جاپانی ها به دلیل آرزومندی پر شور به دست آوردن سریع نتیجه در کوتاهمدت، شبکه های جاسوسی خود را هم در افغانستان و هم در شوروی لو دادند و افشاء ساختند. در پیوند با این، در سال 1937 سازمان ضد جاسوسی شوروی شبکه جاسوسی جاپانی را در ترکستان  شوروی کشف کرد و به گونه هدفمند و برنامه ریزی شده گام به گام آن را نابود ساخت. ثبوتیه های تازه یی در زمینه تکاپوهای خرابکارانه شوروی ستیزانه سفارت جاپان در کابل به دست جاسوسان شوروی افتاد. شاید با در دست داشتن این داده ها، حکومت شوروی آماده می شد به رهبری افغانستان یادداشت اعتراضی تازه یی بدهد. مگر، جاپانی ها خود شکست اجنتوری خود را سرعت بخشیدند.

به سال 1938 کیتادا تلاش ورزید میخاییلف سفیر جدید شوروی در کابل را اجیر نماید!. به تاریخ 30 مارچ 1938 با همتای شوروی خود دیدار کرد. در روند این دیدار، کیتادا با بهره گیری از فرصت، آهسته و سرگوشی به میخاییلف گفت: «هرگاه شما بتوانید اسناد فعالیت های تان در افغانستان را به دسترس ما بگذارید، از شما نهایت سپاسگزار خواهم بود.»[8] به گفته یکی از دیپلمات های انگلیسی در کابل، تا کنون هیچ یک از اعضای میسیون های دیپلماتیک این سان دیده درایانه، بیشرمانه و گستاخانه عمل ننموده بود. جنجال دیپلماتیک نوبتی دیگری برپا گردید که ناشی از تلاش سفیر جاپان مبنی بر اجیر کردن سفیر یک کشور دوست افغانستان بود. حکومت افغانستان ناگزیر بود کیتادای بی بند و بار را «پرسون نون گرات» (شخص نا باب و نامطلوب)[9] اعلام و از کشور اخراج نماید.

همزمان، حکومت افغانستان کنترل بر سران باسماچیان را تقویت بخشید، با آن که کسی از آنان بازداشت نگردید. این بود که سران باسماچی ها با بهره گیری از آزادی پس از چندی رابطه خود را با استخبارات جاپان از سر گرفتند.

حکومت شوروی که از فعالیت های خرابکارانه جاپانی ها در میان باسماچیان نگران شده بود، تصمیم گرفت با افغانستان در باره جلوگیری باهمی از هر گونه فعالیت های خصمانه سازمان های استخباراتی خارجی در برابر شوروی در افغانستان شمالی به تفاهم برسد. با بهره گیری از ذینفع بودن کابل در حل و فصل  هر چه سریع تر مسایل مرزی با شوروی، میخایبلف موفق شد در 1938 با هاشم خان به یک تفاهم شفاهی معتمدانه برسد که بر پایه آن حکومت افغانستان تعهد سپرده بود اتباع جاپانی به شمول سفیر جاپان را ! اجازه رفتن به افغانستان شمالی ندهد. هاشم خان همچنان برای شوروی تضمین نمود که در امتداد سراسر مرزهای شوروی و افغانستان نوار ویژه یی  ایجاد  گردد که در آن ورود برای خارجیان باشنده افغانستان ممنوع خواهد بود.

افزون بر این، حکومت شوروی از کابل اطمینان به دست آورد که هیچ یک از کشورهای خارجی از حکومت افغانستان اجازه به دست نخواهد آورد در شمال افغانستان خطوط هوایی افتتاح نمایند.[10]

توافق های به دست آمده میان مسکو و کابل در 1938 نقش بزرگی را در برهم خوردن پلان های کشورهای محور مبنی بر بهره گیری از خاک افغانستان چونان تخته خیزی برای فعالیت های خرابکارانه در برابر شوروی بازی نمودند. پس از شکست های بزرگ سال های 1936-1938 ، آلمان و جاپان دیگر امیدی به سازمان دادن حمله ده ها هزار باسماچی به خاک شوروی نداشتند.

در پیوند با این، بی درنگ پس از حمله آلمان بر شوروی، سازمان های اطلاعاتی فاشیستی در افغانستان به کمک جاپانی ها تلاش ورزیدند با پر نفوذ ترین رهبران باسماچیان با این سنجش که بسیاری از آنان با کمال میل حاضر به همکاری با آلمان خواهند شد، تماس برپا نمایند.

سران باسماچی ها هم به راستی هم از ته دل به پیشواز تجاوز آلمان فاشیستی در برابر شوروی شتافتند. رهبران مهاجران آسیای میانه که در کابل به سر می بردند، هیتلر را «ناجی» خود می خواندند. جوانان مهاجر آسیای میانه یی از خانواده های پولدار شتابزده به آموزش زبان آلمانی پرداختند. رهبران باسماچی ها در ماه جولای 1941 آغاز به آماده گیری به از سربازگیری یورش ها به خاک شوروی نمودند.

حکومت افغانستان در این کار مزاحم آنان نمی شد. چون در کابل در آن هنگام به این باور بودند که آلمان در آینده نزدیک شوروی را در هم خواهد کوبید و افغانستان امکان خواهد یافت زمین هایی را بگیرد که در گذشته در بافتار امارات بخارا و خان نشین خیوه بودند. در یکی از گزارش های دفتر آسیای میانه کمیساریای خلق در امور خارجی تاریخی 4 اپریل 1942 نشاندهی گردیده بود که «گروهی از نظامیان افغانی به رهبری سردار داوود طرح لشکر کشی به شوروی را کشیده اند. به گونه یی که در این سند آمده بود، در کابل می پندارند که همه یگان های ارتش سرخ که در گذشته از پاسداری از مرزهای افغانستان و شوروی می پرداختند برای پیکار در برابر ویرماخت گسیل گردیده اند. از این رو، یک لشکر افغانی برای گرفتن خیوه و بخارا بسنده خواهد بود.»[11]بسیاری از اعضای حکومت افغانستان حتا کوشش هم نمی کردند باورمندی خود را در پیروزی آلمان پنهان نمایند.

در ماه اگست 1941 یک علت دیگری هم پدید آمد که بر اساس آن حکومت افغانستان تصمیم گرفت مانع پویایی های سازمان های ضد شوروی نشود: در کابل می ترسیدند که انگلیس و شوروی «واریانت ایران» را تکرار خواهند کرد و سپاهیان خود را وارد افغانستان خواهند نمود.

در این صورت، دسته های مسلح باسماچی ها می توانستند مقاومت سرسختانه یی در برابر سپاهیان شوروی نمایند و با این کار به پیمانه چشمگیری به ارتش افغانستان کمک کنند. ظاهرشاه برای به دست آوردن حمایت همه دسته های باسماچی ها در افغانستان شمالی، با عالم خان پیمان محرمانه یی بست که با مطابق آن فرمانروای پیشین بخارا تعهد سپرد در صورت وارد شدن یگان های ارتش سرخ به افغانستان، به کابل کمک مسلحانه نماید. [12] 

در این اوضاع، سران باسماچیان با همه شیوه ها می کوشیدند از پشتیبانی کابل برخوردار گردند. در ماه اگست 1941 [خلیفه-گ.] قزل ایاق- یکی از با سرشناس ترین رهبران مهاجران ترکمن، نامه یی به هاشم خان فرستاد که در آن از او خواهش کرد تا بخارا را زیر حمایت و قیمومیت افغانستان افغانستان بگیرد و به او اطلاع داد که آماده است چهل هزار ترکمن مسلح را به اختیار او بگذارد.

هاشم خان در پاسخ از او خواست دسته های خود را در آماده باش کامل رزمی نگه دارد و به او افاده داد که تنها پس از گرفتن مسکو و لیننگراد از سوی «ویرماخت» لحظه مناسب برای آغاز اقدامات رزمی در برابر شوروی فراهم خواهد آمد.[13]

هر چه بود، حکومت افغانستان تابستان 1941 مزاحم سفارت های آلمان و جاپان در زمینه تحکیم روابط آن ها با سران باسماچیان نمی گردید. در ماه اگست 1941 کاتسوبی-کار دار (شارژ د آفر) جاپان با یک ترجمان به نام کایتو (شاید به خواهش سفارت آلمان)، با امیر عالم خان دیدار و با او در باره همکاری ممکنه در برابر شوروی گفتگوهایی انجام داد.[14]

کاتسوبی موفق نشد در باره کدام چیز مشخصی با عالم خان به توافق برسد. چون امیر پیشین بخارا نمی خواست خطر کند: جنگ شوروی و آلمان تنها آغاز شده بود. لشکرهای «ویرماخت» هنوز از آسیای میانه بسیار دور بودند و چیزی که به ویژه مهم بود: کشورهای محور نمی توانستند جنگ افزارهای لازم برای تهاجم مسلحانه باسماچیان به خاک شوروی را به دسترس او بگذارند. از این رو، عالم خان فیصله ننمود به خواهش جاپانی ها و آلمانی ها در باره آغاز اقدامات خرابکارانه در مرزهای افغانستان و شوروی به سران باسماچی ها فرمان بدهد.

جاپانی ها همچنان نتوانستند موافقت عالم خان را در زمینه همکاری با آلمانی ها به دست بیاورند. عالم خان خویشتندار نه تنها خود از پذیرفتن و انجام سفارش های سفارت آلمان در کابل خود داری می ورزید، بل نیز فرزندان خود را جداّ از اشتراک در پویایی های سازمان های رنگارنگ ضد شوروی تمویل شونده از سوی آلمان و جاپان بر حذر می داشت. با این هم، «حواریون» عالم خان و بسیاری از سران باسماچیان گرمجوشانه آماده  همکاری بودند. پس از آن که بریتانیای کبیر در تابستان 1941 به پرداخت پول به باسماچیان پایان داد، آن ها با شیفتگی به همکاری با آلمان و جاپان که وعده داده بودند سخاورزانه به ایشان در ازای سازماندهی «کار پارتیزانی» در جمهوری های آسیای میانه شوروی پول بپردازند، شتافتند.

در ماه سپتامبر 1941 استخبارات آلمان به محمود بیک سر دسته یی که در میان باسماچ های مهاجران ازبیک از نفوذ بسیار برخوردار بود، هدایت داد در هر دو سوی مرزهای افغانستان و شوروی شبکه جاسوسی خرابکاری ایجاد نمایند. سر از این هنگام، محمود بیک رزدنت «ابویر» در زمینه کار در میان باسماچ های ازبیک و ترکمن می گردد. این ازبیک جاسوس مجربی بود. او دارایی شایان توجهی از مدرک فروش اطلاعات در باره اوضاع در ترکستان [شوروی-گ.] برای سازمان های استخباراتی گوناگون اندوخته بود.

محمود بیک، هنوز پیش از آغاز جنگ جهانی دوم، همزمان با سازمان های اطلاعاتی ترکیه، جاپان و آلمان همکاری می کرد. با داوری از روی همه چیز، او برای سرویس های استخباراتی این کشورها سرچشمه ارزشمند اطلاعات استخباراتی شمرده می شد- به آن اندازه ارزشمند و ارجمند که هنگامی که حکومت افغانستان پس از اخراج کیتادا- سفیر جاپان، می خواست محمود بیک را نیز از کابل اخراج نماید، سفیر ترکیه هاشم خان را تهدید کرد به نشانه اعتراض درفش سفارت خانه را پایین خواهد آورد. آن گاه حکومت افغانستان برای جلوگیری از پرتنش شدن روابط با آنکارا فیصله خود را تغییر داد و محمود بیک در کابل ماند.

پاییز 1941، راسموس- رزدنت استخبارات خارجی آلمان در کابل، به محمود بیک  دستور داد پایگاهی برای گسیل اجنت های آلمانی به خاک شوروی در شهر بغلان بسازد. محمود بیک برای این کار از سفارت آلمان در کابل، چهل هزار افغانی به دست آورد.[15]انجام این کار با در دست داشتن چنین مبلغ اندکی بسیار دشوار بود. مگر، محمود بیک برای آن که به راسموس و ویتسیل امکانات خود را به نمایش بگذارد و از آن ها سوبسایدی های پولی سخاوتمندانه تری به دست بیاورد، به زودی گزارش داد که برای «ابویر» در افغانستان شمالی نه یک، بل دو پایگاه ساخته شده است: در بغلان و در کندز. افزون بر این، او به سفارت آلمان در باره جذب همراه گل (قل) بیک- افسر پیشین  را که سر از پاییز 1941 پایگاه بغلان ابویر را رهبری می کرد،گزارش داد.

هر چه بود، محمود بیک در کندز دو پناهگاه به دسترس استخبارات آلمان گذاشت. دستاوردهای کار او در برلین کاملا رضایت رهبری «ابویر» را که پس از به دست آوردن این چنین پیک های امید بخش از کابل، می توانست بر پیروزی های تازه اجنتوری خود در افغاسنتان امیدوار باشد، فراهم آورده بود.

در ماه نوامبر1941 محمود بیک از برلین وظیفه نوی گرفت تا تنیدن شبکه های جاسوسی را در جمهوری های آسیای میانه شوروی تسریع نماید. با این مقصد، به او وظیفه داده شد از طریق اجنت های خود، اتباع شوروی را در آسیای میانه جلب نموده، جمع آوری اطلاعات طرف دلچسپی آلمانی ها را در باره اوضاع در جمهوری های شوروی همسایه با افغانستان سازماندهی نماید. او همچنان از راسموس فرمان به دست آورد آغاز به آماده گیری به گسیل گروه های خرابکار به شوروی نماید.

 [با این هم]، احتمال کمی است که حتا یکی از آن ها هم  توانسته باشند در اواخر 1941 به جمهوری های آسیای میانه رخنه نمایند. چون شبکه اجنتوری تنیده شده از سوی «ابویر» در نواحی شمالی افغانستان، تنها آغاز به شکل گیری نموده بود و اخراج بخش بزرگی از اجنت های ایتالیایی و آلمانی در اواخر ماه اکتبر همین سال، تکاپوهای سازمان های اطلاعاتی کشورهای محور در افغانستان را به شدت دشوار ساخته بود.

ماه نوامبر 1941 سران باسماچیان که به لویه جرگه به کابل دعوت شده بودند، به هاشم خان وعده سپردند در صورت وارد شدن سپاهیان شوروی به افغانستان، در برابر یگان های ارتش سرخ با دو صد هزار جنگجو به پا خواهند خاست.[16]به نوبه خود، هاشم خان به فرماندهی پادگان مستقر در نزدیکی مزار شریف[17]دستور داد در صورت تهاجم ارتش سرخ به خاک افغانستان، بی درنگ به باسماچیان اسلحه بدهند.

همو در این هنگام، یکی از سران باسماچیان کور شیر محمد به هاشم خان پیشنهاد کرد که می تواند با دسته های مسلح خود از مرز شوروی بگذرد و برای بی ثبات سازی اوضاع در فرغانه، آغاز به پیشروی به سوی اندیجان نماید. تاجیکستان به عنوان مسیر ذخیره تهاجم باسماچی ها به شوروی ارزیابی می گردید. مگر شبیخون با اسپ سواران در این ناحیه با دشواری های بزرگی رو به رو بود. سر انجام، هرچه بود از این طرح چشم پوشیدند.[18]

در آستانه تهاجم «ویرماخت» بر استالینگراد (ولگا گراد) و قفقاز، ویتسیل از برلین دستوری را مبنی بر ایجاد شبکه گسترده جاسوسی خرابکار در جمهوری های آسیای میانه شوروی به دست آورد. پس از پایان جنگ جهانی دوم، پیلگر- سفیر پیشین آلمان در کابل، هنگام بازپرسی در زندان بوتر با اعتراف به تکاپوهای «ابویر» در افغانستان، چنین گفت: «تا جایی که یادم است، ویتسیل [در 1942] در نظر داشت اجنتوری گسترده یی را در خاک شوروی پهن نماید. به ویژه در نواحی جنوبی ترکمنستان، تاجیکستان و ازبیکستان.»[19]به گفته پیلگر، ویتسیل توجه ویژه یی را به تنیدن سازمان زیر زمینی یی در ترکمنستان که می بایستی دستورهای «ابویر» را انجام می داد، مبذول داشته بود.[20]

آلمان می کوشید در گام نخست پیش از هر چیزی با باسماچیان ترکمن همکاری داشته باشد. چون، مهاجران ترکمن در افغانستان دارای پرشمار ترین تشکیلات نظامی بودند که آماده بودند در لحظه مساعد یورش بر نواحی مرزی شوروی را از سر گیرند. ویتسیل می پنداشت که مهاجران ترکمن در افغانستان، می توانند یازده هزار باسماچی را مسلح بسازند.[21]

در ماه مارچ 1942 استخبارات انگلیس که اجنتوری گسترده یی در میان باسماچیان داشت، گمان می زد که مهاجران ترکمن می توانند نزدیک به یک صد هزار رزمنده را به میدان بیاورند.[22]این گونه، مقارن با بهار 1942 شمار باندهای باسماچیان ترکمن مستقر در 3-5 کیلومتری مرزهای شوروی در مقایسه با 1939دو بار افزایش یافته بود. این موضوع بار دیگر بی چون و چرا ثابت می سازد که باسماچیان فعالانه آماده می شدند که شبیخون ها را در 1942بر گستره شوروی از سر گیرند. برای مثال؛ در ماه دسامبر1941 [خلیفه-گ.] قزل ایاق- بانفوذ ترین رهبر باسماچیان ترکمن- هواداران خود را گرد آورده، به آنان دستور داد تا برای تهاجم به آسیای میانه در تابستان 1942 آماده شوند.[23]

در همین هنگام، کورِ شیر محمد با راسموس در باره همکاری با آلمان در برابر شوروی پیمان بست. در آن پیمان گفته می شد: «دستیابی به استقلال ترک ها تنها با مساعدت کشورهای محور ممکن است و از این رو، ترکستانی ها خود را سربازان آن ها می پندارند و آماده اند هر گونه وظایف آن ها را انجام دهند».[24]به گفته کورِ شیر محمد، او و آدم های سر سپرده اش، به کشورهای محور در ازای دریافت کمک مالی، وعده دادند:

1-  خرابکاران را برای نابود سازی پل ها، راه های ارتباطی و انبارهای مواد خوراکی به خاک شوروی، آماده ساخته و بفرستند.

2-  دسته های چریکی را در جمهوری های آسیای میانه سازماندهی نمایند و میدانک هایی را برای پذیرش کماندوهای چترباز آلمانی آماده بسازند.

3-  عملیات های خرابکارانه را در پایگاه های هوایی نیروی هوایی شوروی در ترکستان انجام دهند.

سفارت آلمان در کابل، همچنین به «متحدان» نو خود وعده سپرد تا برای همه باسماچی ها اسلحه و اسپ تهیه نماید. برای این کار، ویتسیل و راسموس در اوایل 1942 به محمود بیک پیشنهاد نمودند فهرستی را از مهاجران آسیای میانه که آرزومند مشارکت در یورش های مسلحانه به خاک شوروی اند، تهیه نماید. رزدنت های استخبارات آلمان در افغانستان، به محمود بیک تضمین نمودند که سفارت آلمان در کابل، منابع پولی لازم را برای خرید جنگ افزار و اسپ تخصیص می دهد.

هرگاه چنین می شد، باران زرینی به روی شیخ ها، بیک ها، و قورباشی های باسماچی ها باریدن می گرفت. از این رو، آن ها با تلاش به خاطر به چنگ آوردن پول بیشتر از آلمانی ها، فهرست هایی را از طریق محمود بیک به راسموس و ویتسیل فرستادند که در آن ها شمار باندهای شان را چندین بار بیشتر نشان داده بودند. برای مثال، [خلیفه] قزل ایاق در 1942 به آلمانی ها اطلاع داد که برای یورش به شوروی چهل هزار جنگجو را آماده گردانیده است و به همین پیمانه ترکمن های دیگر هم آماده هستند هنگامی که از آلمان اسلحه یا پول برای خریداری آن به دست بیاورند، به دسته های او بپیوندند.[25]

در یک سخن، او با آن که نزدیک به ده هزار نفر باسماچ مسلح زیر فرمان داشت، شمار دسته های خود را چهار بار بیشتر از آن چه که بود، نشان می داد.

آلمان و جاپان در 1942 بار دیگر تلاش های پیگیر و سرسختانه یی به خرج دادند تا سید عالم خان- امیر بخارا را به همکاری بر ضد شوروی جلب نمایند. مگر، امیر پیشین که زیر نظارت شدید و کنترل هشیارانه و بیدارانه حکومت افغانستان بود، زمان مدیدی نمی توانست با این کار موافقت نماید. در رابطه با همین موضوع، تا ماه می 1942 محمود بیک رهبر عملی بخارایی ها و رزدنت ابویر در حلقات باسماچیان ازبیک بود که توانسته بود به کمک آلمانی ها مقارن با بهار 1942 سازمان ضد شوروی یی را که در ابویر نام «انیون» (یونیون) گرفته بود، در افغانستان شمالی ایجاد نماید.[26]مقصد این سازمان، بازگردانیدن تخت بخارا به عالم خان بود.

تلاش های «ابویر» و استخبارات جاپان برای بر انگیختن یورش های باسماچ ها به خاک شوروی از دیدگاه استخبارات شوروی که اجنتوری گسترده یی در شمال افغانستان داشت، پنهان نبود. از این رو، در مسکو، تصمیم گرفته شد بکوشند تا محمود بیک را که به خاطر پول حاضر بود با هر کسی که باشد، همکاری نماید، به سوی خود جلب نمایند.

همکاری محمود بیک با استخبارات شوروی در ماه می 1942 هنگامی که پلیس افغانستان او را به خواهش بریتانیا بازداشت نمود، به گونه نهایی برهم خورد. چنین بر می آید که راسموس از محمود بیک نه تنها برای پویایی های جاسوسی خرابکاری در برابر شوروی، بل نیز برای جمع آوری اطلاعات استخباراتی در باره اوضاع در هند نیز کار می گرفت. تنها با این گمان می توان آن فاکت را توضیح داد که چرا این اجنت دو جانبه یکجا با ارزشمند ترین اجنت های آلمانی که ارتباط میان هند و سفارت های کشورهای محور را در کابل تامین می نمودند، بازداشت گردید.

هنگامی که تابستان 1942 سپاهیان آلمانی پیروزمندانه بر استالینگراد و قفقاز تهاجم نمودند، محافل شوروی ستیز مهاجران آسیای میانه یی در افغانستان، آغاز به گرفتن آمادگی های بیشتر پویاتر برای یورش بر شوروی نمودند. بازداشت محمود بیک تنها برای چندی شیرازه سازمانی باسماچیان را از هم گسیخت. تابستان 1942 یک سازمان نو ضد شوروی به نا م «فعال» در افغانستان پدید آمد که در «ابویر» کماکان آن را «اونیون» می خواندند: هدف آن احیای امارت بخارا بود.[27]

این بار، عالم خان زیر فشار حواریون خود تصمیم گرفت با آلمان و جاپان همکاری نماید و به پسر خود- عمر خان اجازه داد عضو «فعال» گردد. افزون بر این، او برای آن که منابع لازم را برای از سر گیری حملات باسماچ ها به جمهوری های آسیای میانه شوروی به دست بیاورد، چند سنگ گرانبها را از کلکسیون خود فروخت. سید مباشر خان ترازی (با نام مستعار اطلاعاتی «حمزه») رییس «فعال» گردید. علاوه بر او در مرکز رهبری این سازمان زیر زمینی: رهبران معروف باسماچی ها کور شیر محمد، نور محمد، عبدالاحد کاری(قاری؟) و حاجی وفا- نماینده شخصی امیر بخارا شامل بودند.[28]

مباشر خان ترازی در همکار ی با  «ابویر» و استخبارات جاپان، آغاز به آماده سازی دسته های باسماچی برای لشکرکشی به بخارا نمود.

به تاریخ 24 جولای 1942 پیلگر به برلین اطلاع داد: «سازمان ناسیونالیستی ترکستانی «اونیون» که از دیدگاه سرشت خود یک سازمان زیر زمینی ناسیونالیستی ترکستانی ضد بلشویکی است و ساختار به ویژه مخفی «لیگا» که در داخل آن قرار دارد، که مخصوصا برای احیای امارت بخارا ایجاد گردیده است، از سوی خود امیر رهبری می گردد، (که از این پس به نام «آودی» یاد خواهد شد).  مگر با توجه به آن که امیر از حکومت افغانستان که مهماندار او است و تا کنون با مهمان نوازی از او پذیرایی نموده است، هراس دارد، او «حمزه» [مباشر خان ترازی»-گ.] را که پسر وی با یکی از دخترانش نامزد است؛ به عنوان رهبر پیش کشیده است. خود امیر در پشت پرده پنهان است.

مباشر خان رسما رهبر «اونیون» و «لیگا» است که ما سخاورزانه او را با منابع پولی اکمال نموده ایم و به او رهنمود داده ایم که: «[نخست] با توجه به اوضاع، میان ترکستان شوروی و افغانستان ارتباط برقرار نمود. دو دیگر، یگان های رزمی را برای گسیل به ترکستان آماده ساخت. سه دیگر، به تحکیم روابط سازمان برای آن که برای وارد عمل ساختن آن آماده بود (درست همانند دیگر روابط ارزشمند که تنها در صورت وارد شدن سپاهیان آلمانی (به ترکستان و افغانستان) تبارز خواهد کرد، ادامه داد.»[29]

مطابق با پلان «اونیون»، مقارن با بهار 1943 هنگامی که گذرگاه های کوهستانی به سوی افغانستان شمالی باز می گردند، برنامه ریزی می شد 20-30 هزار نفر از باسماچی ها را که می بایستی بخارا را «آزاد» می ساختند، جمع کرد و مسلح ساخت.[30]

آلمان تعهد سپرده بود به «فعال» نه تنها کمک پولی، بل نیز کمک تسلیحاتی ارائه بدارد که می بایستی آن را هواپیماهای آلمانی می رساندند. «ابویر» همچنان در برنامه داشت در جمهوری های آسیای میانه شوروی (در گام نخست در ترکمنستان شوروی) دسته های خرابکار را از جمع سربازان و افسران «لژیون ترکستان» که برای آماده سازی آن ها در لهستان (پولند) در نزدیکی شهر وروتسلاف پایگاه محرم آموزشی به نام «اردوگاه جنگلی اس. اس. 20»، ایجاد گردیده بود و یا از «اردوگاه اصلی ترکستان» پیاده نماید.[31]

آلمان و جاپان می کوشیدند گروهک های رنگارنگ باسماچیان را میان هم آشتی بدهند و اقدامات آن ها را هماهنگ گردانند برای آن که آن ها بهار 1943 همزمان یورش هایی را در خاک شوروی انجام دهند. روی همین منظور، «فعال» مرکز خود را در کندز ایجاد کرد و تلاش ورزید شبکه جاسوسی خود را در جمهوری های آسیای میانه گسترش دهد. همزمان با آن، تلاش هایی صورت گرفت تا با رهبر باسماچی ها قرغزی قمچی بیک که سر از ماه سپتامبر 1941 به خاک شوروی حمله هایی انجام داده بود، ارتباط برقرار نمود.

فرستاده مباشر خان ترازی موفق گردید با قمچی خان ارتباط برپا نماید و در باره اقدامات باهمی با او به تفاهم برسد. از این رو، قمچی بیک دسته های خود را به نزدیکی مرزهای شوروی آورد.[32][خلیفه-گ.] قزل ایاق نیز آماده بود در حمله بر ترکستان شوروی اشتراک ورزد.

در اواخر تابستان 1942 مرکز کندز «فعال» به سفارت آلمان در کابل اطلاع داد  که در شمال افغانستان دسته های باسماچی هایی که آماده اند در برابر شوروی وارد عمل گردند، در صفوف خود هفتاد هزار نفر دارند. مگر تنها پانزده هزار از آنان سلاح دارند.[33]به گمان غالب، رهبری «فعال» با دادن این رقم آشکارا گزافه گویی شده در باره شمار دسته های خود در مرزهای افغانستان و شوروی به آلمانی ها، بار دیگر تلاش ورزید از آلمان تا جای امکان بیشتر پول و اسلحه به دست بیاورد.

آماده گیری گسترده باسماچیان مقارن با حمله بر آسیای میانه شوروی نمی توانست مدت درازی از دید چه شوروی و چه دولت افغانستان پنهان بماند. از این رو، در اوایل اپریل 1943 حکومت افغانستان مباشر خان ترازی و نزدیک به صد تن از دیگر اعضای «فعال» را بازداشت نمود. انگلیس، برای نابودسازی نهایی آخرین بقایای اجنتوری کشورهای محور در افغانستان، به حکومت شوروی پیشنهاد کرد تا دیمارش باهمی تازه یی را در کابل به راه بیندازند و از هاشم خان خواست تا «فعال» را از میان بردارد و جاسوسان آلمانی و جاپانی را از کشور اخراج نماید. مسکو و لندن توانستند به سرعت میان خود در این زمینه به تفاهم برسند.

در ماه می1943، اوآیلی- سفیر بریتانیا در کابل، یادداشتی را با تقاضای جلوگیری از پویایی های استخبارات آلمان در افغانستان و اخراج اجنت های جاپانی از قندهار، به حکومت افغانستان سپرد. به تاریخ 8 جون 1943 میخاییلف- سفیر شوروی به خواهش خودش از سوی هاشم خان پذیرفته شد و به او پروتستی را در رابطه با پویایی های ستیزه جویانه با شوروی از سوی سفارت های آلمان و ایتالیا در افغانستان (در باره انتریگ های جاپان در میان باسماچی ها در یادداشت بنا به ملاحظات دیپلماتیک چیزی نیامده بود) اعلام داشت....

یادداشت پروتست (اعتراض) شوروی با بهره گیری از داده های موثق در باره پویایی های «فعال» که استخبارات خارجی شوروی از اجنت های خود در میان مهاجران آسیای میانه یی به دست آورده بود، تدوین یافته بود. انبوهی از فاکت ها و اسناد در باره تکاپوهای خرابکارانه استخبارات آلمان در میان باسماچیان که رزدنتوری شوروی در کابل در دست داشت، به میخاییلف امکان داد از بازتاب دادن اطلاعاتی که نامه های ترازی در برداشت و فوتو کپی های آن ها از سوی سفارت شوروی به دسترس سفارت بریتانیا در کابل گذاشته شده بود، در متن اعلامیه خود داری ورزد.

در یادداشت اعتراضی سفارت شوروی در کابل نشاندهی شده بود که حکومت شوروی اطلاعات موثقی را در باره پویایی های خصمانه شوروی ستیزانه سفارت آلمان در میان باسماچیان در دست دارد و فهرست کسانی آورده شده بود که «فعال« را رهبری می نمودند. با آن که نام این سازمان ضد شوروی یاد آوری نگردیده بود.

سپس در یادداشت، محتوای مراجعه کتبی کور شیر محمد- یکی از رهبران باسماچی های ازبیک که از رهبران «فعال» بود، به آلمان، بازگویی شده بود. در این نامه که به چنگ الله ور دی یف- رزدنت استخبارات شوروی در افغانستان، افتاده بود، آمده بود که «بهار 1943 مهاجران در نظر دارند شورشی را در آسیای میانه شوروی سازماندهی نمایند و پویایی های خرابکارانه را در خاک شوروی با معطوف ساختن توجه خود در گام نخست به خراب ساختن راه های آهن، خطوط مخابرات و... پهن نمایند. از سوی مرکز مهاجران، نواحی سازماندهی جنبش شورشی و باسماچی در برخی از مناطق ازبیکستان و تاجیکستان شوروی تعیین گردیده است».

در سند، که میخاییلف آن را برای هاشم خان باز خواند، نمونه های فزونشماری از پویایی های شوروی ستیزانه باسماچیان در افغانستان شمالی بر شمرده شده بود و فاکت های آورده شده بود گواه بر آن  که سفارت های آلمان و ایتالیا کار ویرانگرانه را در برابر شوروی پیش می برند. در این باره در یادداشت آمده بود: «سفارت آلمان پویایی های خصمانه ضد شوروی مهاجران شوروی در افغانستان را تمویل و رهبری می نماید. کار پویایی را در این راستا در پهلوی راسموس؛ شمیدت، فیشر، ویتسیل و دوخ- اعضاء و کارمندان سفارت آلمان و دیگران پیش می برند...

سفارت های آلمان و ایتالیا در کابل، همراه با برخی از اتباع افغانی از جمع مهاجران گارد سفیدی در نظر دارند در میان سازمان های ترکمنی، ازبیکی و قرغیزی باسماچیان در شمال افغانستان اسلحه توزیع نمایند  که بر اساس پلان آن ها می باید با هواپیماهای آلمانی در افغانستان پرتاب گردند. این جنگ افزارها برای استفاده در برابر شوروی تخصیص یافته است. همچنان اطلاعاتی در دست است در باره موجودیت نقاط پخش رادیویی سازماندهی شده از سوی آلمانی ها در افغانستان که مستقیماّ از برلین برای سازماندهی کار تخریبی شوروی ستیزانه دستور دارند.»

میخاییلف، سپس با اشاره به قرار داد افغانستان و شوروی در باره بیطرفی که مطابق با آن حکومت افغانستان تعهد سپرده بود به پویایی های تخریبی در برابر شوروی اجازه نمی دهد، به نمایندگی از حکومت شوروی تقاضا کرد:

1.  سازمان مهاجران آسیای میانه را منحل نموده و رهبری آن را به دادگاه سپرد. (به هاشم خان فهرستی از نام های اعضای «فعال» سپرده شد).

2.  به گونه عاجل ترکیب سفارت آلمان و به همین سان سفارت ایتالیا را  به سفیر و یک سکرتر محدود ساخت.

هاشم خان به آرامی اظهارات سفیر شوروی را شنید و به او اطمینان داد که در دو سال گذشته حکومت افغانستان هر آن چه را که ممکن است انجام داده است تا جلو هر گونه اقدامات مخاصم با شوروی را بگیرد.

او در آن ابراز تردید کرد که میخاییلف مدارکی داشته باشد که حق به جانب بودن جانب شوروی را تایید کنند و مسکو بتواند آن را «به اطلاع همه جهانیان برساند».

در پاسخ، سفیر شوروی به هاشم خان گفت که سفارت شوروی آماده است به حکومت افغانستان همه اسناد  لازم در باره پویایی های ضد شوروی سفارت های کشورهای محور را در افغانستان بدهد. این اظهارات میخاییلف، هاشم خان را نهایت پریشان گردانید و او ناگزیر گردید یادداشت شوروی را بپذیرد.[34]

 حکومت افغانستان ناچار بود تقاضاهای حکومات انگلیس و شوروی را بر آورده سازد.[35] در ماه های می جون 1943 پلیس افغانستان بار دیگر بازداشت های گروهی را در میان مهاجران آسیای میانه در کابل از سر گرفت که در نتیجه آن پویایی « فعال» در عمل پایان یافت با آن که چند صد تن از اعضای آن آزاد مانده بودند.

در روند بازپرسی های اعضای این سازمان ضد شوروی، روشن گردید که عالم خان به این سازمان کمک های مالی داده و آن را زیر پوشش گرفته بود. ظاهرشاه که از این کار به خشم آمده بود، فرمان داد تا عالم خان را نزد او به ارگ شاهی بیاورند. هنگامی که پیر مرد نابینا را نزد شاه آوردند، ظاهر شاه او را متهم به همکاری با کشورهای محور گردانید. امیر بخارا که هیچ آوندی برای دفاع از خود نمی یافت، به گریه افتاد و اظهار داشت که خلاف خواست و اراده اش به انتریگ آلمان و متحدانش کشانده شده است.

گمان نمی رود که ظاهر شاه به گفته های باور کرده باشد. مگر هیچگونه تدبیرهای اختناق آمیز در برابر عالم خان اتخاذ نگردید. برای این که از نارضایتی مهاجران آسیای میانه جلوگیری کرده باشد.

این گونه، به یُمن اقدامات باهمی شوروی و بریتانیای کبیر، پویایی های استخباراتی آلمان و جاپان در افغانستان شمالی مقارن با 1943 فّلّج گردید و تلاش های آلمان و جاپان در زمینه مبدل ساختن افغانستان به تخته خیز برای پویایی های خرابکارانه در برابر شوروی، با شکست رو به رو گردید.

به خاطر شکست «ویرماخت» در حومه استالینگراد، سپاهیان آلمانی نتوانستند به آسیای میانه تهاجم نمایند و از همین رو هم رساندن اسلحه با هواپیماهای «لوفت هانزا» برای باسماچیان برهم خورد.

نقش بزرگی را در شکست سازمان های ضد شوروی در دوره جنگ جهانی دوم، خود فروشی سران باسماچیان که به خاطر پول برای هر گونه خیانتی آماده بودند، بازی نمود. 

گردانندگان حکومت افغانستان پس از پیروزی ارتش شوروی در حومه استالینگراد و کورسک، به گونه نهایی متقاعد شدند که آلمان و متحدان آن جنگ را باخته اند و اجنتوری کشورهای محور را در کشور خود منحل ساختند.

بایسته است یک عامل روانی را هم در نظر گرفت : همه سال های جنگ کبیر میهنی (جنگ جهانی دوم) مهاجران آسیای میانه از تهاجم ممکنه یگان های ارتش سرخ به افغانستان در ترس به سر می بردند. از این رو، خطر نمی کردند به تنهایی مبارزه مسلحانه را در آسیای میانه از سر گیرند. 


 

[1] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1935، پرونده ویژه 16، کارتن 173، پوشه 20، برگ 67.

[2] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1935، پرونده ویژه 21، کارتن 189، پوشه 4، برگ 102.

[3].  بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 05، سال 1937، پرونده ویژه 17، کارتن 129، پوشه 30، برگ 19.

[4] . گزارش استارک- سفیر شوروی در کابل، زیر نام «یادداشتی در باره اوضاع در کاشغر» // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال1936، پرونده ویژه 16، کارتن 170، پوشه 3، برگ 5.

[5] . برای به دست آوردن آگاهی های بیشتر در باره تماس های سفیر ترکیه با دیپلمات های شوروی در 1937، نگاه شود به : بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال1937، پرونده ویژه 17، کارتن 129، برگ 30.

[6] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال1937، پرونده ویژه 20، کارتن 185، پوشه 3، برگ 3.

 

[7] . گزارش سیچف- کار دار (شارژ د آفر) سفارت شوروی در کابل به کمیساریای خلق در امور خارجی // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال1938، پرونده ویژه 20، کارتن 185، پوشه 3، برگ 52.

 

[8] . گزارش رایزن (آتشه) نظامی شوروی در کابل روبنکو (« انور») تاریخی 18/04/1938 // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 25895، سال1936، پرونده ویژه 1، کارتن 930، برگ 16.

[9] . «پرسون نون گران»- یک اصطلاح ویژه دیپلماتیک است که معمولا کشورها به دیپلمات های خارجی یی که حضور بیشتر آنان را بنا به دلایلی در سرزمین خود مناسب تشخیص نمی دهند و خواستار اخراج آن ها هستند، اطلاق می نمایند. دیپلمات هایی که با سوء استفاده از موقف و مصوونیت دیپلماتیک، پا از چهارچوب مقررات، موازین و قواعد پذیرفته شده دیپلماتیک و قوانین کشور  میزبان فراتر نهاده و دست به رفتارهایی می یازند که مغایر شان و شوکت  و دایره وظایف یک دیپلمات بوده، ناقض قوانین و شعاییر کشور متوقف فیها شمرده شده و امنیت ملی و نظم اجتماعی آن را تهدید نماید- مانند جاسوسی، مداخله در امور داخلی آن کشور، دست یازیدن به قاچاق و اهانت آشکار به ارزش ها و یا دست یازیدن به اعمال جرمی- جنایی و ... گ.   

[10].یادداشت صورت مجلس دیدار میخاییلف با هاشم خان- صدر اعظم، علی محمد- وزیر خارجه و مجید زابلی- وزیر اقتصاد افغانستان، تاریخی 28/02/1939 // بایگانی سیاست خارجی روسیه، فوند 012، سال1939، پرونده ویژه 1، کارتن 3، پوشه 28، برگ های 4 و 5.

[11]. بر گرفته از گزارش «اوضاع سیاسی افغانستان در اوایل 1942» تاریخی 04/.04/1942 // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال1942، پرونده ویژه 24، کارتن 200، پوشه 8، برگ 9.

 

[12] . گزارش سفارت شوروی در کابل در باره «پویایی های اجنت های فاشیست آلمانی در افغانستان و مهاجران گارد سفید» // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال1941، پرونده ویژه 23، کارتن 197، پوشه 9، برگ 142.

[13] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال1941، پرونده ویژه 23، کارتن 197، پوشه 9، برگ های 18-19.

[14] . یادداشت صورت مجلس دیدار میخاییلف با لانکستر- رایزن نظامی بریتانیا در کابل، تاریخی 21/03/1942 // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 06، سال1942، پرونده ویژه 4، کارتن 16، پوشه 163، برگ 53.

 

[15] . همان جا، برگ 47.

[16] . گزارش سفارت شوروی در کابل« سیاست خارجی حکومت افغانستان در سال 1941- اوایل 1942» // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال1942، پرونده ویژه 24، کارتن 199، پوشه 2، برگ 53.

[17] . به گمان غالب، منظور از روستای تخته پل باشد. زیرا در گذشته ها پادگان مزارشریف در تخته پل استقرار داشت و پسان ها به دهدای منتقل گردید. گ.

[18] . سوتسکف، «جدایی خواهی ناشناخته در خدمت سازمان های اطلاعاتی آلمان»، بر گرفته از پرونده محرم استخبارات، مسکو، 2003، ص. 232.

[19] . پروتوکل بازپرسی از پیلگر، تاریخی 31/01/1946 // بایگانی خدمات استخبارات خارجی، پرونده «تاراجگران»، جلد 1، برگ 105.

[20] . همان جا، برگ 106.

[21]. Glansneck j. Kircheisen i. Turkei und Afghanistan- Brennpunkte der Orientpolitik im Zweiten Weltkrieg. Berlin, 1968. S. 249. 

[22] . یادداشت صورت مجلس میخاییلف- سفیر شوروی  در افغانستان با لانکاستر- رایزن نظامی سفارت انگلیس، تاریخی 21/3/1942 // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 06، سال1942، پرونده ویژه 4، کارتن16، پوشه 163، برگ 48.

[23] . در آستانه جنگ پنهانی، عشق آباد، 1985، ص. 77.

[24] . سوتسکف، ص. 236.

[25] . کوزنتس، یو. ال.، «تاراجگران» از بازی بیرون می شوند، مسکو، 1992، ص. 81 

[26] . همام جا، ص. 80

[27] . یادداشت صورت مجلس سامیلفسکی- کار دار سفارت شوروی در کابل با کوارنی- سفیر ایتالیا در کابل، تاریخی 1/12/1943   // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال1943، پرونده ویژه 25، کارتن203، پوشه 6، برگ های163-164.

[28] . یادداشت صورت مجلس دیدار میخاییلف با هاشم خان تاریخی 8/6/1943 // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال1936، پرونده ویژه 203، کارتن5، پوشه 3، برگ 174

[29] . برگرفته از کتاب سوتسکف، ص. 249.

[30]. یادداشت صورت مجلس دیدار سامیلوفسکی- کاردار سفارت شوروی در کابل با کوارونی- سفیر ایتالیا در کابل تاریخی 1/12/1943 // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال1943، پرونده ویژه 25، کارتن 203، پوشه 6، برگ 163.

[31] . در آستانه جنگ پنهانی، عشق آباد 1985، ص.ص. 23، 68

[32] . یادداشت صورت مجلس دیدار میخاییلف با کونور گرین - سکرتر اول سفارت انگلیس در کابل تاریخی 5/8/1942// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 06، سال1942، پرونده ویژه 4، کارتن 16، پوشه 165، برگ های 4 و 5.

[33] . همان جا، برگ 4.

[34] . یادداشت صورت مجلس دیدار میخاییلف با هاشم خان تاریخی 8/6/1943 // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال1936، پرونده ویژه 203، کارتن5، پوشه 3، برگ های 174-179.

[35] . برای به دست آوردن آگاهی های بیشتر نگاه شود به  مراسلات کئر- سفیر انگلیس در مسکو با مولوتف- وزیر خارجه شوروی در ماه های می- اگست 1943: بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 06، سال1943، پرونده ویژه 5، کارتن 20، پوشه 215 «توطئه های فاشیست ها در افغانستان».

 

 

  ++++++++++++++++++++++++++

 

 

 

                      بخش سی و هفتم

ناکامی « ابویر» (سازمان اطلاعات ارتش آلمان)

 در برپایی پل هوایی میان باکو و وزیرستان

 

رهبری آلمان فاشیستی با آماده گیری برای تهاجم تابستانی در جبهه خاوری، به سازمان های اطلاعات آلمانی فرمان داد پویایی های ویرانگرانه در هند و افغانستان را افزایش بخشند. «ستون پنجم» آلمان در این کشورها بار دیگر می بایستی تلاش به خرج می داد در آستانه تهاجم برنامه ریزی شده «ویرماخت» (ارتش آلمان) از سوی هیتلر، شورش قبایل پشتون را در مرزهای هند و افغانستان بر انگیزد. از این رو، در ماه سپتامبر 1941 رزدنتوری آلمان در کابل، آغاز به آماده سازی دسته های خرابکار در نوار قبایل «آزاد» پشتون هند بریتانیایی نمود.

 

چنانی که بهارت رام تلوار در خاطرات خود می نویسد، روز بعد رسیدن به کابل، به تاریخ 9 دسامبر 1941 او با راسموس و ویتسیل دیدار و گفتگو نمود. «آن ها  نسبت به خود هند بیشتر به گستره قبایل پشتون دلچسپی نشان می دادند. [1]   

 

به بهارت رام روشن گردید که آلمانی ها می کوشند «از تمایلات بریتانیاستیزانه در میان قبایل پشتون... به مقصد ایجاد چنان اوضاعی در نوار قبایل «آزاد» بهره برداری نمایند که در صورت پدید آمدن آن، انگلیسی ها وادار شوند ارتش بزرگی را نگهدارند».[2]

 

به گمان غالب، در این دیدار، ماموران اطلاعاتی آلمانی با جاسوس خود برنامه اقدامات «سازمان ماتسوتی» را در آستانه تهاجم سپاهیان آلمانی بر هند بررسی کرده باشند. چون د. ویتسیل بی درنگ پس از این دیدار، به رهبری ابویر تلگرام رمزی یی را گسیل و در آن به تفصیل طرح عمومی انجام اقدامات ویرانگرانه در گستره قبایل پشتون را  ارائه داد.

 

در آغاز این سند، رزدنت سازمان اطلاعات نظامی آلمان در افغانستان، وظیفه اصلی گذاشته شده از سوی او در برابر اجنتوری فاشیستی در مرزهای شمال باختری هند بریتانیایی را با پرداز نظامی آن ارائه داد: «مقصد تکاپوهای اجنتوری ابویرII  (رکن دوم سازمان اطلاعات نظامی) در شمال باختری هند، عبارت است از فرپاشانی و از هم گسیختاندن شیرازه جبهه انگلیسی ها در هنگام نزدیک شدن سپاهیان آلمانی».[3]

 

برای این کار، اجنت های آلمانی می بایستی آوازه ها و دستورات تقلبی حکومت انگلیس را پخش می نمودند. اهداف را برای بمباران هواپیماهای بمب افگن نیروی هوایی ارتش آلمان (لوفت وافه) برگزیده و خطوط مواصلاتی انگلیسی ها را بر هم بزنند. در پهلوی این، ویتسیل پیشنهاد نمود اقدامات خرابکارنه بزرگی را بر خطوط مواصلات در شمال هند به کمک گروه های خوب آموزش دیده و خوب مجهز تشکیل یافته در نوار قبایل «آزاد» پشتون انجام دهند.

 

مامور اطلاعاتی آلمانی به ویژه در پیک رمزی خود نشاندهی کرد که هنگام تهاجم سپاهیان آلمانی بر هند نمی توان «بر قیام سراسری در هند بدون آغاز اقدامات خرابکارنه همه جا گستر سنجش کرد» که تنها در صورت عملی نمودن آن در گستره اقدامات رزمی سپاهیان انگلیسی، پیروزمندانه خواهد بود».[4] تا آن دم، اجنتوری فاشیستی به باور او، باید صرف به انجام خرابکاری های کوچک بسنده نماید. 

 

طرح ویتسیل در باره انجام خرابکاری های گسترده در مرزهای شمال باختری هند در برلین تایید گردید. مگر، رهبری استخبارات آلمان می خواست انجام خرابکاری های بزرگ در مرزهای شمال باختری هند بریتانیایی را بی درنگ بی آن که منتظر تهاجم تابستانی ویر ماخت بنشیند، آغاز نماید.

 

 پس از تسلیم شدن ایتالیا، کوارونی- سفیر ایتالیا در کابل، از حکومت بادولو دستوری دریافت تا به سفیران بریتانیا و شوروی در کابل، در باره پویایی های سازمان های اطلاعاتی کشورهای محور در افغانستان و هند در سال های جنگ روشنی بیندازد. او به تاریخ هشتم جنوری 1944 هنگام دیدار با سامیلفسکی کار دار (شارژ د آفر) سفارت شوروی در کابل، به آگاهی او رساند که در 1942 راه زاهدان- مشهد را پیلگر «چونان یکی از راه های ممکنه مواصلاتی برای رساندان اسلحه به شوروی از بندر کراچی ارزیابی می کرد...» از این رو، به سخن کوارنی گروه اطلاعاتی راسموس «می بایستی سبوتاژ و دورسیون را در مسیر راه کراچی- مشهد از طریق زاهدان سازماندهی می نمودند».[5]

 

از این رو، به سخن کوارونی گروه اطلاعاتی راسموس «می بایستی سبوتاژ و دیورسیون را در مسیر راه کراچی- مشهد از طریق زاهدان سازماندهی می نمودند».[6]

 

روی همین منظور، در ماه جنوری 1942 در خاور ایران نزدیک به یک صد تن خرابکار آلمانی در چهار چوب عملیات «بایادیر» دیسانت شدند که پس از انجام وظیفه خود دستور داشتند به وزیرستان نزد فقیر ایپی که از مدت ها پیش به ایتالیایی ها وعده سپرده بود برخی از تاسیسات مهم راه آهن را در بلوچستان از میان ببرد، رخنه کنند.[7]

 

شاید فقیر زرنگ و نیرنگ باز با همه آن چه که جاسوس ایتالیایی می گفت حتا چیزهایی را که اصلا عملی نبود، موافقت می کرد با تلاش برای این که هر چه بیشتر تا جای امکان از او پول بِِکّند. مگر کوارونی پول کافی نداشت و از همین خاطر، رهبر وزیری ها شتاب نمی ورزید سفارش های ایتالیایی ها را که مصرانه از او می خواستند تا تونل راه آهن را در راس کوه نابود سازد[8]، انجام دهد. هرگاه فقیر می توانست این تونل را انفجار دهد، رسانایی بارهای نظامی از کراچی به ایران ناممکن می شد.

 

حکومت ایتالیا ناگزیر بود به خاطر تنگدستی برای گرفتن کمک جهت تمویل فقیر ایپی، به آلمان رو بیاورد. به تاریخ نهم جنوری 1942 سفیر آلمان در رم- هانس جورج مک ینزین تلگرامی را به برلین گسیل داشت که در آن خواهش ایتالیایی ها از ریبنتروپ مبنی بر ارائه کمک مالی به فقیر ایپی بازتاب یافته بود.

 

لزوم مدلل بودن پرداخت عاجل سه صد هزار افغانی به رهبر وزیری ها را وزارت خارجه ایتالیا- مک ینزین اطلاع داده بود که تبلیغات ضد بریتانیایی در میان قبایل مرزی پشتون پیروزمندانه پیش برده می شود و پتان ها آماده اند در برابر انگلیس قیام را آغاز نمایند و فقیر ایپی موافق است با حمایت مالی ایتالیا و آلمان دسته یی را متشکل بر دو هزار پشتون برای اجرای اقدامات خرابکارانه «در تاسیسات راه آهن در بلوچستان» به میدان بیاورد.[9] 

 

  ایتالیایی ها نشاندهی می کردند که «شورش در مرزهای شمال باختری هند می تواند گسیل سپاهیان هندی را به جزیره نمای مالاک با دشواری رو به رو گرداند».[10] از این رو، حکومت ایتالیا از برلین خواهش نمود رساندن پول برای فقیر ایپی را از مجاری خود به کابل تسریع نماید. ایتالیا وعده سپرد نیمی از این مبالغ را پس بر گرداند.

 

پیشنهاد ایتالیایی ها بی درنگ از سوی آلمانی ها پذیرفته شد و مک ینزین از برلین تلگرام کوتاهی را که به امضای ویرمن به دست آورد[11] : «با مساله پشتیبانی از فقیر ایپی همراه با حکومت ایتالیا موافق هستیم. سفارت ما در کابل در زمینه رهنمودهای بایسته را به دست آورده است».[12]سفارت آلمان در افغانستان با انجام دستور برلین، به کوارونی سه صد هزار افغانی داد که او هم موفقانه به فقیر ایپی فرستاد.[13]

 

به رغم رسیدن مبالغ نو از کابل، فقیر و خرابکارانی که به بلوچستان گسیل گردیده بودند، نتوانستند کدامین اقدامات خرابکارانه بزرگ  انجام بدهند.

 

استخبارات انگلیس همه چتربازان آلمانی را هنوز پیش از آن که آنان بتوانند چیزی را انفجار بدهند، بازداشت نموده بود. شاید به خاطر تدبیرهای فوق العاده امنیتی روی دست گرفته شده از سوی حکومت بریتانیا در بلوچستان، فقیر ایپی نیز نمی توانست وظیفه نهاده شده پیش روی خود از سوی کشورهای محور را به انجام برساند.

 

راستش عملیات «بایادیرا» ارزش همکاری با «سازمان ماتسوتی» را برای استخبارات آلمان بیشتر بالا برد. به گزارش راسموس و ویتسیل، آن ها موفقانه به اجرای اقدامات ویرانگرانه در هند آماده می شدند. برای تسریع بخشیدن این روند، استخبارات آلمان تصمیم گرفت آموزش پنهانی ارزنده ترین جاسوسان خود را در کابل سازمان دهد. روشن است که در گام نخست در این فهرست نام رحمت خان (بهارت رام تلوار) بود.

 

در ماه های جنوری- اپریل 1942 بهارت رام در کابل در خانه پزشک سفارت آلمان فیشر می زیست جایی که به او امور رادیویی و فنون انجام اقدامات خرابکارانه را آموزش داد.

 

دوخ- کارشناس امور رادیو و رادار (بی سیم)، بهارت رام را با الفبای کار با دستگاه بی سیم آشنا ساخت و به او رمز پردازی، رمزخوانی و رمزیابی را (هم به بهره گیری از اعداد و هم با کار برد حروف) یاد داد. آموزگار دوم بهارت رام- ویتسیل بود که به تفصیل برای زیر دست خود  خود «اسرار» ساختن بمب و مواد منفجره، کار برد چاشنی (کپسول دیتوناتور) آن ها را «فاش ساخت». پس از چندی، بهارت رام از آلمانی ها دینامت های لازم و یک صندوق  را برای انجام خرابکاری در تاسیسات راه آهن و.... به دست آورد.

 

روی هم رفته، ویتسیل- رزدنت «ابویر» فن آماده سازی و انجام دوازده نوع سبوتاژ در تاسیسات گوناگون را به بهارت رام آموخت- از نابودی سازی ایستگاه های راه آهن گرفته تا سوزاندن خودروها و کامیون ها.

 

ویتسیل برنامه ریزی نموده بود که بهارت رام دانش به دست آورده را در سازمان خود پخش نماید. از این رو، به اجنت خود دوازده کتابواره به زبان انگلیسی داد که در آن ها به تفصیل هر نوع اقدامات خرابکارانه و شیوه های آماده سازی آن ها توضیح و تشریح شده بود.

 

ویتسیل به بهارت رام افاده داد که این دفترچه ها نهایت محرم اند و باید در مقر «سازمان» نگهداری شوند».[14]

 

هنر جمع آوری اطلاعات نظامی- سیاسی را به بهارت رام هم راسموس و هم ویتسیل آموختند. ویتسیل بسیار دلچسپی داشت جاهای استقرار یگان های ارتش بریتانیا در مرزهای هند و افغانستان را بداند. [15]

 

به گونه یی که آلمانی ها می پنداشتند، همو این اطلاعات به خاطر بی تجربه بودن اجنت های شان در گزارش تازه بهرات رام در دسترس نبود.

 

به تاریخ 23 جنوری 1942 ویتسیل این سند را به برلین گسیل داشت. توجه اصلی در آن به پویایی «سازمان ماتسونی» در نوار «آزاد» قبایل پشتون هند بریتانیایی مبذول گردیده بود. به رهبری ابویر گزارش داده شد که بهارت رام توانسته است همکاری هایی با مومندهای باجور، قبایل عثمان خیل، قبیله بونیر و سوات برپا نماید.

 

سازمان او (به گونه یی که در گزارش بهارت رام نشاندهی گردیده بود) «با «آتش افروز» (منظور از فقیر ایپی است)، نیز تماس هایی برپا نموده بود و به رهبر وزیری ها خواهش سه سفارت خانه کشورهای محور را در کابل در باره برپایی تماس های مستقیم با « سازمان ماتسوتی» رسانده بود.[16]

 

افزون بر این اطلاعات، ویتسیل در گزارش رمزی خود، دستاوردهای اجنتوری آلمان در شمال باختری هند را به تفصیل باز شمرده بود: «در نواحی مرزی220 کیلوگرام دینامت با مقادیر لازم...... بیکفورد و کپسول های منفجره، سه هزار گیلن سوخت هواپیما، یک دستگاه بی سیم، و سه جنراتور مربوط به آن که سازمان ماتسوتی آن را رسانیده است، انبار شده و نگهداری می گردد.»[17]

 

برای «ابویر» به ویژه مهم بود که در نوار قبایل «آزاد» پشتون بهارت رام توانسته بود گو این که نه تنها فرستنده رادیویی را بفرستد، بل نیز سه کارشناس مخابره را. ارتباط رادیویی مطمئن برای استخبارات آلمان این امکان را فراهم می گردانید که نه تنها اطلاعات بایسته را از هند به دست بیاورد، بل نیز به پیمانه چشمگیری رساندن گروه های خرابکار و تسلیحات را به گستره قبایل پشتون برای آن تسهیل می کرد.

 

اسلحه و مهمات برای ویتسیل که برنامه ریزی کرده بود، با مساعدت «سازمان ماتسوتی» از پشتون های نوار قبایل «آزاد» دسته های خرابکار را تشکیل دهد، بس لازمی بودند.

 

برای آن که برای خرابکاری مقادیر کافی مواد منفجره داشت، رزدنت «ابویر» همچنان می خواست تولید مواد منفجره را بلافصل در نواحی کوهی در امتداد مرزهای هند و افغانستان برپا نماید».[18]

 

ویتسیل، این گونه می خواست پلان خود را به گونه یی عملی نماید که هنگامی که به تاریخ 27 فبروری 1942 آلمانی ها آغاز به «اقدامات هندی» نمودند، بار دیگر به رهبری «ابویر» پیشنهاد نمود تا به او اجازه دهند و رادار چی سفارت آلمان- دوخ به نوار قبایل «آزاد» پشتون برای سازماندهی خیزش قبایل مرزی پشتون در برابر انگلیسی ها رخنه نماید.[19]

 

در برلین می دانستند که با «ناپدید شدن» ویتسیل و دوخ از کابل، حکومت افغانستان شاید تدبیرهایی را برای تجرید کامل سفارت آلمان در کابل روی دست بگیرد. هاشم خان هنوز بر انتسیلوتی سفر او را نزد فقیر ایپی نبخشوده بود که پس از آن، به خاطر این کار، آشکارا از دیدار با کوارونی سر باز زده بود. از این رو، پیلگر  با پیشنهاد رزدنت «ابویر» مخالفت کرد. به تاریخ 3 ماه مارچ 1942 فرماندهی ویرماخت به سفارت آلمان در کابل تلگرام رمزی یی فرستاد با اجازه «ناپدید شدن به ویتسیل و راسموس بی آن که بهانه یی به تشدید (اوضاع پیرامون سفارت آلمان به دست بدهد)».[20]زمان « ناپدید شدن» را می بایستی پیلگر معین کند. مگر، او مخالف این ماجراجویی بود.

 

ویتسیل به پافشاری بر پیاده سازی پلان خود ادامه داد. هنگامی که کار گریز او از کابل به نوار قبایل «آزاد» پشتون  گیر کرد،  او به تاریخ 11 مارچ به برلین تلگرامی فرستاد که در آن از رهبری «ابویر» خواهش کرد به او و تسیوگین بیولر و بهارت رام اجازه دهند به مرزهای هند و افغانستان سفر کنند. به مقصد این که در جا میدانک هایی برای فرود آوردن چتربازان و تعیین نقاط برای نصب سه دستگاه رادیویی در آن جا  را معاینه کنند.[21]به گمان غالب، هنگام این سفر، ویتسیل می خواست گریز برنامه ریزی شده خود را به هند بریتانیایی انجام دهد.

 

در این رابطه، پیلگر ناگزیر بود بار دیگر به برلین تلگرامی بفرستد و در آن بر تحقق رهنمودهای تاریخی 3 مارچ 1941 و محق بودن خود پافشاری کند. او به ریبنتروپ نوشت: «هرگاه تقاضای ویتسیل مبنی بر آغاز هر چه سریع تر  قیام در نواحی مرزی هند، در برلین با مخالفت بر نخورد، ترس دارم که وخامت ناشی از وضع سفارت، همچنان بر سفارت خانه های ایتالیا و جاپان نیز تاثیر بیفگند. از این رو، بر ما است تا به موقع به آن ها در باره آغاز تدبیرها اطلاع بدهیم. خواهشمندم به این پرسش با تلگراف رهنمودهای بایسته بدهید.»[22]

 

پیلگر نیک می دانست که ویتسیل و راسموس هیچگاهی موافقت نمی نمایند تاریخ گریز خود را از کابل به ایتالیایی ها اطلاع دهند، چون آن ها به کوارونی در شکست اوبردورفر و براندت سوء ظن داشتند. پیلگر با پافشاری بر در جریان گذاشتن ایتالیایی ها و جاپانی ها، می خواست رزدنت های سازمان اطلاعات آلمان را ودار سازد از پلان های خود امتناع ورزند.

 

به راستی، به تاریخ 15 ماه مارچ، ویتسیل از طریق رادیو در باره عدم موافقت خود در زمینه اطلاع دهی جزییات عملیات برنامه ریزی کرده خود به ایتالیایی ها به برلین خبر داد. چون «نقش سفارت ایتالیا در رویدادهای مربوط به اوبر دورفر روشن نیست».[23]

 

روز دیگر، پس از به دست آوردن این رادیوگرام، دبیر دولتی- کپلر و رییس ابویر2- جنرال لاهوزن- ویوریمونت نشست مشترکی را با نمایندگان وزارت خارجه و ابویر در برلین برگزار کردند. در این نشست پیشنهاد ویتسیل در باره گریز خود او و رادیست- دوخ به گستره قبایل پشتون بررسی گردید. 

 

پس از بررسی مفصل عملیات پیش رو، تصمیم گرفته شد به پیلگر اختیار داده شود تا خود در این زمینه تصمیم بگیرد که چه وقت موقع مناسب برای آغاز آن فرا می رسد. با اتخاذ این تصمیم، کیپلر و لاهوزن- ویوریمونت می سنجیدند که پلیس افغانی پس از حادثه لوگر نظارت جدی یی بر سفارت آلمان در کابل بر پا نموده است و ریسک شکست دیگر جاسوسان آلمانی بیش از حد بزرگ است.

 

در ماه اپریل 1942 سفارت آلمان در کابل سر انجام توانست با فقیر ایپی تماس بر پا نماید.  این، پیروزی بزرگی برای استخبارات آلمان در افغانستان بود. به تاریخ 14 اپریل راسموس در این باره  به برلین گزارش داد. افزون بر این پیک دیر رس، او در باره فیصله خود مبنی بر «ایجاد خط ارتباط با فقیر ایپی گزارش داد که دیگر تابع ایتالیایی ها نخواهد بود».[24]  

 

چنین فیصله راسموس ناشی از آن بود که ایتالیایی ها دیگر نمی توانستتد رهبر وزیری ها و «سازمان ماتسوتی» را تمویل نمایند. سفارت ایتالیا حتا پول پرداخت تلگرام هایی را که کوارونی به رم می فرستاد، به حکومت افغانستان نداشت. حال دیگر چه رسد به این که مبالغ هنگفت و گزافی را برای عملیات های ویرانگرانه در گستره قبایل پشتون «بر باد دهد». آلمانی ها با برپایی تماس با فقیر ایپی دیگر به خدمات ایتالیایی ها که بر آن ها  به باز دوگانه مظنون بودند، نیازی نداشتند.

 

فقیر ایپی خود با سفارت آلمان در کابل تماس بر پا نمود. او در ماه اپریل 1942 اقدامات جنگی را در برابر سپاهیان انگلیسی در وزیرستان از سر گرفت. درست مانند سال های گذشته، او بار دیگر دژ انگلیسی داتاخیل را به محاصره کشانید. انگلیسی ها حتا با گسیل چهل هزار سپاهی، نیروی هوایی و زرهدارها نتوانستند لشکرهای وزیری را. شکست دهند.

 

پشتون های شورشی به جنگ افزار نیاز مبرمی داشتند. نماینده نو فقیر که به کابل آمده بود، در ماه می هنگام گفتگوها با راسموس و ویتسیل، به آن ها بازگفت که نیروهای وزیری ها به20 22 هزار نفر می رسد. مگر «نیاز شدیدی به مهمات احساس می گردد.»[25]

 

سپس فرستاده وزیرستان به اطلاع جاسوسان آلمان رساند: «اکنون اقدامات رزمی محدود می گردد به محاصره جاهای مختلف تمرکز سپاهیان انگلیسی. راه اندازی حملات جدی به دلیل کمبود اسلحه در مرز و محدویت خرید مهمات تقریبا ناممکن است. از این رو، کمک پولی نمی تواند مبارزه را شدید تر بسازد».[26]

 

از زبان او، راسموس در باره نیرنگ بازی انتسیلوتی که هنگام بستن سازشنامه با فقیر ایپی از او پنهان نموده بود که سوبسایدی را به او نه تنها ایتالیایی ها بل نیز آلمانی ها هم پرداخت می نمایند، آگاهی یافت.[27]این پیک از این هم مناسبات پیچیده میان سفارت های آلمان و ایتالیا را در کابل پر تنش تر ساخت.

 

راسموس از طریق کانال ارتباطی یی که تازه برپا نموده بود، به رهبر وزیری ها نامه یی را گسیل داشت که در آن به او اطلاع داده بود: «در اوضاع کنونی تا هنگامی که با شما ارتباط هوایی بر قرار ننموده ایم، نمی توانیم شما را با مواد لازم برای پیشبرد اقدامات رزمی اکمال نماییم. می پنداریم که تا آن هنگام لازم نیست به برخوردهای رزمی بپردازید. بایسته است همه نیرو را به آن متمرکز بسازیم که قبایل مرزی را با هم متحد بسازیم. شما باید نیروهای تان را تا فرا رسیدن آن روز هنگامی که ما بتوانیم به شما کمک راستینی ارائه نماییم، حفظ نمایید. و این کار در آن صورتی خواهد بود که جبهه در نزدیکی شما باشد.

 

بایسته است برای جنگ بزرگ آماده گردید. برای آن که هنگامی که زمان آن فرا برسد، با این نیروهای به هم بسته بر انگلیسی ها حمله ببریم و به کمک آفریدگار آن ها را در هم بکوبیم»[28]

 

در یک سخن، به فقیر ایپی پیشنهاد شد نیروهای خود را تا تهاجم آلمان بر هند نگهدارد.

 

خیزش تازه در وزیرستان بهانه یی در دست ویتسیل داد برای آن که بار دیگر بر گریز خود و رفتن نزد فقیر ایپی پافشاری نماید. این بار رزدنت ابویر برنامه ریزی نموده بود از کابل با ربودن فرستنده نیرومند رادیویی شرکت هوایی لوفت هانزا. پنهان گردد.

 

پس از آغاز جنگ جهانی دوم، پروازهای هواپیماهای یونکرس- 52 « لوفت هانزا» در مسیر کابل- برلین بر هم خورده بود و دستگاه رادیویی تامین کننده ارتباط این شرکت هوایی را «کنسرو» نموده بودند. سر از ماه دسامبر 1941 حکومت آلمان آغاز به تقاضا از حکومت افغانستان مبنی بر واگذاری این دستگاه رادیویی «لوفت هانزا» به سفارت آلمان در کابل نمود. افغان ها با این کار موافق بودند. مگر خواستار آن بودند که برلین تضمین بدهد که فرستنده رادیویی برای مقاصد اطلاعاتی کار گرفته نشود.[29]آلمانی ها از پذیرفتن کدامین مسوولیت در زمینه شانه خالی می کردند. چون همو برای همین کار به دستگاه نیاز داشتند.

 

ویتسیل متشبث پیشنهاد کرد این فرستنده را دزدی نمایند و آن را به نوار «آزاد» قبایل پشتون گسیل بدارند. برای آن که به گونه یی که در تلگرام پیلگر نشاندهی کرده بود، «کلید برنامه رادیویی در روند چندین ماه در دست های ما خواهد بود.»[30]

 

تا قیام فقیر ایپی، در برلین به این پیشنهاد ویتسیل موافقت نمی کردند. مگر، پس از آغاز شورش وزیری ها، ابویر و وزارت خارجه آلمان نه تنها گریز ویتسیل را تصویب نمودند بل نیز ربودن فرستنده رادیویی «لوفت هانزا» را. به هر رو، این بار هم مخالفت پیلگر با این ماجراجویی چنان نیرومند بود که سر انجام ریبنتروپ فیصله کرد انجام این عملیات را به تعویق بیفگند.

 

دلیل دیگری که رهبری آلمان را وادار گردانید از گسیل فرستنده نیرومند رادیویی به فقیر ایپی صرف نظر نمایند، شکست بزرگ اجنت های آلمانی در کابل گردید. به تاریخ 25 ماه می 1942 پلیس افغانستان بنا به خواهش انگلیسی ها دست به بازداشت جاسوس هاس فاشیستی یی که روابط کشورهای محور را با فقیر ایپی تامین می نمودند، زدند.

 

بزرگترین ضربه برای آلمانی ها بازداشت اوتام چند بود که خانه تیمی وی دیدارگاهی برای دیدارهای راسموس با بهارت رام بود. از این رو، رزدنت اطلاعات برونمرزی آلمان از پیلگر خواست تا از افغان ها بخواهد آدم آن ها را رها نمایند. در همان روز، سفیر آلمان کوشید حکومت افغانستان را متقاعد سازد تا اوتام چند را به دست انگلیسی ها نسپارند.

 

به تاریخ 26 ماه می پیلگر به کیپلر در باره نتایج گفتگوهای خود با افغان ها اطلاع داد: «هرگاه بتوانیم بی آلایشی باورهای اوتام چند را چونان یک ناسیونالیست هندی ثابت بسازیم، حکومت افغانستان حاضر است اجازه اقامت او را تمدید نماید.»[31]

 

روی این منظور، سفیر آلمان از کیپلر خواست «از بوس در باره میزان اطمینان اوتام چند جویا شود». به تاریخ 30 ماه می از کیپلر پیام رمزی یی به سفارت آلمان در کابل رسید: «بوس نظر بس مثبتی در باره اوتام چند دارد. او خواهش می نماید تا هر آن چه را که ممکن است انجام داد تا از اخراج او به هند جلوگیری گردد. چون او را در آن جا حتا بازداشت خواهند نمود و شاید هم شکنجه بدهند. به رغم همه تمایلاتی که او دارد و در آن تردیدی نیست، او آدم استواری نیست که بتواند شکنجه ها را برتابد».[32]

 

هنگامی که این تلگرام به کابل رسید، اوتام چند دیگر پیش از آن به تاریخ 29 می از کابل به هند اخراج گردیده بود. پیلگر بسیار خشمگین بود و به وزیر خارجه افغانستان اعلام نمود که دیگر نمی تواند با او سر و کار داشته باشد.[33]

 

همراه با اوتام چند بهار- تابستان 1942 در افغانستان نزدیک به یک صد تن از اجنت هایی که با سفارت های کشورهای محور همکاری داشتند، بازداشت شدند. برای مثال، در ماه می غلام عمر خان- خلبان افغانی که عضو ارتباطی میان سفارت ایتالیا و فقیر ایپی بود، بازداشت گردید. از نزد این اجنت ایتالیایی پنجاه هزار روپیه که او هنوز موفق نگردیده بود به رهبر وزیری ها برساند، ضبط گردید.[34]

 

بازداشت های همه گیر در کابل، زیان چشمگیری به شبکه های جاسوسی آلمان و ایتالیا در کابل رساندند. از این رو، ارتباط میان سفارت های این کشورها با فقیر تا اواخر جولای 1942 برهم خورده بود.[35] اخراج اوتام چند و دیگر اجنت های فاشیستی همکار وی به هند، در برلین چونان ثبوت دیگری مبنی بر جهت گیری هوادار انگلیس هاشم خان تلقی می گردید. از این رو، به راسموس دستور داده شد به گفتگوها با افغان ها در زمینه گسیل سلاح های کهنه و فرسوده و مهامات از زرادخانه های ارتش افغانستان به فقیر ایپی پایان دهد.

 

در میانه های ماه می 1942 پس از پیروزی های سپاهیان آلمانی در جزیره نمای کریما، هاشم خان به عبدالمجید زابلی - وزیر اقتصاد که در برلین به سر می برد، هدایت داد گفتگوها با آلمانی ها در حل و فصل وام های افغانستان به آلمان را که مبلغ آن سر به 225 میلیون مارک می زد، از سر گیرد.[36]

 

حکومت آلمان تلاش ورزید با کابل برای آن که این پول ها را سفارت آلمان در کابل به حکومت افغانستان بدهد تا با در اختیار داشتن چنین منابع مالی هنگفت بتواند به گونه گسترده پویایی های خرابکارانه در نوار قبایل آزاد» پشتون هند بریتانیایی را پهن نماید، به تفاهم برسد.

 

محتمل تر از همه، راسموس که چونانِ رایزن (آتشه) بازرگانی آلمان در گفتگوها در باره تسویه حساب وام افغانستان مشارکت داشت، به آمر خود پیشنهاد کرد برای تسویه حساب بدهی های افغانستان با هاشم خان به تفاهم برسند تا سلاح های کهنه ارتش افغانستان را به دسترس سفارت آلمان در کابل بگذارند. این سلاح ها و مهمات را رزدنت استخبارات آلمان می خواست بی درنگ برای فقیر ایپی بفرستد. افزون بر این سلاح ها، برای وزیری ها می بایستی با چترها در وزیرستان هواپیماهای جاپانی نیز از هوا م اسلحه می انداختند.[37]

 

[ناوهای هواپیمابر نیروی دریایی-گ.] ارتش جاپان نیز مطابق برنامه تا این هنگام باید به نزدیکی های هند می رسید.

سلاح های ساخت انگلیس به غنیمت گرفته شده از سوی ارتش جاپان به اندازه کافی در دست بود و برد پرواز هواپیماهای جاپانی امکان می دادند هر گونه باری را به وزیرستان پرتاب نمایند. این گونه، از دیدگاه صرفا فنی، راسموس پیشنهاد  نمود به کمک جاپانی ها اکمالات جنگی  لشکرهای فقیر ایپی را انجام دهند. مگر وزارت خارجه آلمان پلان های راسموس را نپذیرفت. به تاریخ سوم ماه جون 1942 میل هیرس- مدیر بخش خاور وزارت خارجه به ویرمن یادداشت گزارشی یی را فرستاد که در آن اقدامات پیلگر و راسموس را به باد نکوهش و سرزنش تند گرفت.

به ویژه میل هیرس از تلاش های پیلگر مبنی بر این که موافقت حکومت افغانستان را مبنی بر رهایی اوتام چند به دست بیاورد، ناخشنود بود. چون او می پنداشت که سفارت آلمان در کابل «در چنین اوضاعی با این گونه اقدامات خود، آن عده اجنت های انگشت شمار آلمان را که در آن جا داریم، به دست انگلیس ها خواهد سپرد.»[38] 

سپس این دیپلمات انگلیسی در یادداشت کاری خود کوشید لزوم برهم زدن گفتگوهای راسموس با حکومت هاشم خان را که هوادار انگلیس شمرده می شد «با آن که به این دلیل که این حکومت در باره پلان سال 1940 ما مبنی بر سرنگونی آن  از طریق روس ها اطلاع به دست آورد را، به کرسی بنشاند.»

 

از همین رو، میل هیرس پیشنهاد نمود: «هرگاه ما به حضور آتیه سفارت خود در کابل دلچسپی داشته باشیم، باید به آن رهنمود بدهیم که بیش از این در موضوع اوتام چند مداخله ننماید و به تلاش های عملی نمودن پلان ماجراجویانه رسانیدن جنگ افراز به فقیر ایپی با هواپیماها و یا بستن سازشنامه با حکومت افغانستان در زمینه واگذاری سلاح های کهنه به وی پایان بخشد.

 

افزون بر این، او سفارش کرد بار دیگر روابط مطمئن با فقیر را آزمود. چون او به آن چه که فرستاده رهبر وزیری ها اطلاع داده بود، باور نداشت که انتسیلوتی در گورویخت بوده و شاید هم او را این فاکت به اندیشه افگنده بود که بازداشت اجنت های آلمانی در کابل و رسیدن نماینده فقیر به کابل، همزمان صورت گرفته بود.

 

به رغم این، میل هیرس پیشنهاد نمود: تمویل فقیر ایپی را نه تنها از طریق کانال های آلمانی، بل نیز ایتالیایی ادامه دهند: «نباید از آن اندیشه داشت که برای فقیر مبالغ «دو گانه» پول فرستاده می شود- هم به گونه مستقیم و هم از طریق ایتالیایی ها- هرگاه تنها از این مبالغ می توان کدامین سود را انتظار داشت...»

 

رهبری وزارت خارجه آلمان با پیشنهاد میل هیرس موافقت نمود و گفتگوها در کابل میان راسموس و حکومت افغانستان در باره ارائه کمک به وزیری های شورشی قطع گردید.

 

شکست تلاش های ویتسیل در ماه جون 1942 مبنی بر رخنه به ناحیه مرزی هند و افغانستان، بار دیگر برای آلمانی ها ثابت ساخت که حکومت هاشم خان می کوشد با انگلیسی ها مناسبات همسایگی نیک (حسن همجواری) خود را نگهدارد. به تاریخ 3 جون رزدنت ابویر با به دست آوردن اجازه از حکومت افغانستان برای رفتن به وردک از کابل به راه افتاد. مگر به جای وردک به سوی غزنی رفت.[39]

 

در این موسم سال، پشتون های کوچرو خاوری افغانستان جنوبی از هند با پاده ها و رمه های خود می کوچیدند. ویتسیل امیدوار بود که او خواهد توانست تا با مالک های برخی از قبایل کوچی تماس برپا نماید. مگر حکومت افغانستان او را نگذاشت تا به گستره قبایل پشتون برسد.

 

هاشم خان بر افروخته و خشمگین از این کار، بی آن که در زمینه به پیلگر چیزی بگوید، از راسموس خواست تا به ویتسیل دستور بدهد که هر چه زودتر به کابل برگردد. سفارت آلمان ناگزیر گردید به تقاضای وی گردن نهد. ویتسیل به تاریخ دهم جون به کابل برگشت. پس از بازگشت او، وزارت خارجه افغانستان به آگاهی پیلگر رسانید که تا پایان جنگ به هیچ یک از کارمندان سفارت آلمان اجازه داده نخواهد شد پا از کابل بیرون بگذارند.[40]

 

تابستان 1942 هنگامی که ویرماخت پیشروی پیروزمندانه یی در جبهه خاوری داشت و به قفقاز رسیده بود، در میان سیاستمداران افغان شمار فراوان خوش بینان آلمان پیدا شد. کمک آن ها به سفارت آلمان در کابل امکان داد «حلقه محاصره حکومت افغانستان» را بشکنانند و بار دیگر با فقیر ایپی روابط برقرار نمایند که بی درنگ مبلغ گزافی را به دست آورد.[41]با این پول ها، رهبر وزیری ها نه تنها محاصره دژ داتا خیل را ادامه داد، بل نیز حملاتی را بر دیگر استحکامات بریتانیایی ها در مرز هند و افغانستان انجام داد.

 

در اواخر ماه جولای، کوهنشینان در وزیرستان دو باب از استحکامات انگلیس را تصرف و با خاک یک سان کردند و همچنان یک پل را که انگلیسی ها در نزدیدکی از با افغانستان ساخته بودند ویران کردند.[42] فقیر با با خاک یک سان نمودن پاسگاه ها و دژهای نو در امتداد «خط دیورند» تلاش می ورزید استراتیژی انگلیسی ها  مبنی بر بستن راه های وزیرستان شمالی به سوی افغانستان را برای محاصره نواحی قیام وزیری برهم بزند. قبایل مرزی پشتون در هر دو سوی مرز از اقدامات او پشتیبانی می کردند و شمار بزرگ اتباع افغانی به دسته های قیام کنندگان می پیوستند.

 

فرماندهی بریتانیا به شکل تدبیر مقابله یی تصمیم گرفت دهکده کوهی داتا خیل را که در آن نیروهای اصلی فقیر ایپی متمرکز بودند، بمباران کند. مگر این کار اوضاع را از آن چه که بود هم، بدتر ساخت. در نوار قبایل «آزاد» به تاریخ 30 جولای 1942 شصت فروند انگلیسی به اشتباه  اشتورمان (ناوبر) بمب ها را بر یک روستای افغانی کوهی ورژاله و نماری زای در نزدیکی خوست فرو ریختند. در نتیجه بمباران، بیست باب خانه و مسجد ویران گردید. در میان باشندگان، تلفات بسیاری رخ داده بود.[43]

 

بر پایه اطلاعات استخبارات شوروی، نزدیک به چهل هزار پتان که خواهان آغاز بی درنگ قیام در برابر انگلیس بودند، نزد فقیر ایپی آمدند.[44]همه منتظر فرا خوان فقیر در باره آغاز جهاد بودند. مگر او تنها به پتان های آمده به وزیرستان، وعده می داد که تصمیم در باره اقدامات رزمی باید از سوی جرگه گرفته شود.[45]

 

به گمان غالب، رهبر وزیری ها نمی خواست قیام قبایل مرزی را بدون رضایت کابل آغاز نماید. فقیر همواره نسبت به حکومت افغانستان که به او هم کمک های پولی و هم تسلیحاتی می نمود، خوش بین بود. وفاداری او بارها به خاندان حاکم یحیی خیل امکان داد از شورش سراسری قبایل مرزی پشتون جلوگیری نماید. این بار نیز چنین شد. پس از حادثه خوست، فقیر همچنان نمایندگان خود را به مقصد به دست آوردن حمایت تسلیحاتی حکومت افغاستان در برابر انگلیسی ها به کابل فرستاد. وزیری های آمده به کابل را ظاهر شاه خود بار داد. برای همه آن ها هدایای گرانبهایی داده شد. مگر از دادن کمک [تسلیحاتی-گ.] پوزش خواسته شد. از این رو، فقیر ایپی خطر نکرد قیام سراسری پشتون های خاوری را آغاز نماید.

 

آلمانی ها و ایتالیایی ها کوشیدند از حادثه خوست برای آن که شورش قبایل مرزی پشتون را بر انگیزند، بهره برداری نمایند. به تاریخ یکم اگوست 1942 ایستگاه رادیویی ایتالیایی «هیمالیا» آغاز به به پخش برنامه هایی برای افغانستان و هند نمود که در آن پشتون ها را به برپایی قیام در برابر انگلیسی ها فرا می خواند. همچنین برنامه های رادیویی به زبان پارسی همه روزه از برلین نیز پخش می گردید.

 

آلمانی های دور اندیش هنوز پیش از جنگ در افغانستان، شمار بسیاری از رادیوهای ساخت آلمان را به فروش رسانده بودند. در نتیجه، در سال 1942 در کابل برنامه های رادیویی برلین، رم و توکیو بسیار خوب شنیده می شد. مگر بارها نشرات و برنامه های رادیویی مسکو و لندن خراب تر شنیده می شد. استیشن برلین به رغم دوری با نشرات خود، آواز رادیو مسکو را خفه می ساخت و زیر می گرفت. حتا نشرات رادیویی باکو زیر صدای بلند و رسای رادیوهای آلمانی به دشوار شنیدنی بود. در این پیوند، در یکی از گزارش های سفارت شوروی در باره پروپاگندهای رادیویی آلمان ها آمده بود: «همزمان و پهلوی هم روی یک موج سه ایستگاه خبرپراگنی مسکو، لندن و برلین به زبان پارسی نشرات دارند. در این حال، آواز برلین دیگران را زیر می گیرد. چون صدای آن نیرومند تر و برجسته تر است».[46]

 

برای پخش با کیفیت نشرات ما برای کابل، «رادیو مسکو» ناگزیر گردید موج خود را تغییر بدهد. مگر از «برکت» این کار، نشرات آلمانی از هم بهتر و رساتر در افغانستان شنیده می شدند. این گونه، در پیکار رادیویی آلمان توانست هر چند هم به گونه موقتی به هر رو، بالا دست تر باشد.

 

سازمان «هندآزاد» پی ریزی شده در آلمان از سوی بوس که دو ایستگاه رادیویی در اختیار داشت، نیز با پویایی تبلیغات ضد بریتانیایی را پیش می برد. یکی از این فرستنده ها زیر نام «صدای وزیرستان» پخش می گردید که پشتون ها را فرا می خواند از یوغ  بریتانیا رهایی یابند و  رسالت مذهبی خود را در برابر همکیشان و هم آیینان خود در خاور نزدیک که انگلیس «دشمن اسلام» ظآلمانه بر آنان ستم روا می دارد، انجام دهند. 

 

 

رادیو «صدای آلمان» همچنان می کوشید با احساسات مذهبی مسلمانان شمال باختری هند باز ی نماید. به تاریخ 22 اگست 1942سخنرانی مفتی اعظم اورشلیم (بیت المقدس-گ.) [سید حسین گیلانی-گ.] که در سال های جنگ جهانی دوم با کشورهای فاشیستی همکاری می کرد، در صدای ایتالیا پخش گردید. او در این سخنرانی همه مسلمانان را فرا خواند تا از فقیر ایپی پشتیبانی نمایند و آغاز به «جنگ مقدس» در برابر انگلیس نمایند. 

 

رادیوهای ایتالیا و آلمان به فراخوان های جهاد بسنده ننموده، در نشرات خود به کوهنشینان استان مرزی شمال باختری هند بریتانیایی وعده سپردند که هنگامی که سپاهیان آلمانی هند را آزاد بسازند، همه زمین های پربار کرانه های رود سند را به پتان ها خواهند بخشید.

 

کیپلر در ماه اکتبر 1942 در یادداشت گزارشی خود به ریبنتروپ به گونه دقیق وظیفه اصلی خبرپراگنی رادیویی آلمان را برای شمال هند مشخص ساخت: «پروپاگند ما توجه ویژه  به گسترش شورش مسلحانه [پشتون ها-گ.] در استان مرزی شمال باختری مبذول می دارد».[47]سپس در این سند سکرتر دولتی با رضایت مندی نشاندهی می نماید که در نتیجه پروپاگندهای ضد بریتانیایی در وزیرستان همین اکنون خیزش بزرگی در برابر انگلیس آغاز گردیده است.

 

کشورهای محور تنها به تبلیغات رادیویی بسنده نمی کردند: فرستنده رادیویی در لا به لای نشرات خود از اروپا برای افغانستان و هند همچنان پیام ها و پیک هایی را با رمز برای اجنت های فاشیستی می فرستادند. با آن که «سازمان ماتسوتی» موفق نشد ارتباط متقابل از نوار «آزاد» هند بریتانیایی را تامین نماید، با این هم پیک ها و پیام های رمزی از برلین می توانستند پویایی های «ستون پنجم» را در این کشور هماهنگ گردانند.

 

در ماه های جولای اگست 1942 پویایی سازمان های اطلاعاتی آلمانی و ایتالیایی در افغانستان و هند به اوج رسید. موفقیت های سپاهیان فاشیستی در قفقاز و در حومه استالینگراد [ولگاگراد کنونی-گ.] بسیاری را به پیروزی آلمان در این جنگ باورمند ساخت. در این پیوند، راسموس و کوارونی اجنت های بسیار دیگری در محافل حاکمه افغانستان و حتا در میان دیپلمات های برخی از کشورهای خاور زمین یافتند.

 

به ویژه، کمک سفارت ترکیه در کابل برای استخبارات آلمان ارزشمند بود. مستشار سفارت ترکیه باچ که از هواداران سرسخت آلمان بود، و برخی از استادان ترکی به آلمانی ها کمک می کردند تا با سازمان های ضد شوروی ناسیونالیست های ترکمن ازبیک و تاجیک ارتباط بگیرند. بخشی از این سازمان ها دفترهایی در هند داشتند- جایی که در سال های دهه های بیست و سی  زیر سرپرستی حکومت بریتانیا پناه برده بودند.

 

مهاجران جمهوری های آسیای میانه شوروی به خاطر دریافت کمک برای بازیافت هوشت احیای جنبش باسماچی و سرنگون سازی حکومت شوروی در ترکستان موافقت نمودن به استخبارات آلمان در شمال باختری هند نیز کمک نمایند. برای مثال، سازمان «انجمن بخاری» که ستاد رهبری آن در دهلی بود فعالانه با آلمانی ها همکاری و همدمی داشت. به یاری اعضای این سازمان های مهاجر، سفارت آلمان در باره اوضاع در هند آگاهی می یافت و برای «سازمان ماتسوتی» پول می فرستاد.[48]

 

راسموس، برای اجنتوری فاشیستی در نوار «آزاد» قبایل پشتون از طریق ترکیه و ایران پول و دستگاه بی سیم به دست می آورد. او مقارن با اگست 1942 توانست بخش بزرگ پولی را که سفارت به ارزهای خارجی داشت به روپیه و افغانی تبدیل نماید. از طریق کوریر (پیک سیاسی) های ابویر از آلمان مبلغ بزرگی را به دالر امریکایی به دست آورده بود که فقیر ایپی برای خرید اسلحه سخت به آن نیاز مند بود. آلمانی ها به کمک یکی از اجنت های ایتالیایی ها توانستند در کابل تقلب چک های بانک های هندی را سازماندهی نمایند. پول هایی که این گونه به دست می آمدند، برای تمویل پویایی های «سازمان ماتسوتی» هزینه می شدند.

 

استخبارات آلمان خود در بانک های هند بریتانیایی حساباتی داشتند. چون در آستانه جنگ جهانی دوم سرویس های ویژه آلمانی در این کشور عملیات گسترده یی را در زمینه تبدیل پوندهای کاغذی تقلبی انجام داده بودند. در این زمینه به تاریخ 5 اگست 1942 کونور گرین- دبیر اول سفارت انگلیس در کابل که خود افسر استخبارات انگلیس بود، به سفیر میخاییلف اطلاع داد که در آستانه جنگ آلمانی ها هند را زیر سیلی از پوندهای تقلبی استرلینگ غرق نموده بودند.[49]

 

شاید رهبری آلمان فاشیستی تنها تابستان 1942 تصمیم گرفت سپرده های پنهانی در بانک های انگلیسی را در به دسترس راسموس بگذارد. چون به آغاز زود رس تهاجم به هند مطمئن بود. به هر رو، استخبارات آلمان در افغانستان ارز مورد نیاز برای سازماندهی سری اقدامات ویرانگرانه در برابر سپاهیان بریتانیایی در مرز شمال باختری هند بریتانیایی را در اختیار داشت.

 

تابستان 1941 اوضاع بس مساعد و مناسبی برای آلمانی ها فراهم گردید برای آن که اقدامات خرابکارانه را در گستره قبایل پشتون و در سراسر هند آغاز نمایند.

 

هنوز منازعه در خوست فرو کش نکرده بود و قبایل وزیرستان آماده آغاز قیام می شدند که به تاریخ 9 اگست 1942 حکومت انگلیس مهاتما گاندی و دیگر رهبران کنگره ملی هند را بازداشت نمود و در پی آن در سرتاسر هند به نشانه اعتراض قیام های ضد بریتانیایی آغاز گردید. جواهر لعل نهرو در باره این رویدادها در کتاب «کشف هند» به خاطر می آورد: «در شهرها و روستاها انبوهی از مردم گرد هم می آمدند با پلیس و سپاهیان درگیری های رو می داد. دسته های مردمی به ویژه بر آن تاسیساتی که به نظر آن ها نماد حاکمیت انگلیس و قدرت می آمدند، یورش می بردند- اداره های پلیس، شهربانی ها، پسته خانه ها، ایستگاه های راه آهن و.... آن ها سیم های تلگراف و تیلفون را کنده و از هم می دریدند.»[50] در یک سخن، در هند انقلاب نامنهاد «اگست» آغاز گردیده بود.

 

رهبری «ابویر» تصمیم گرفت از خیزش های خود جوش هندی ها به سود خود بهره برداری نماید و بی درنگ به اجرای اقدامات خرابکارانه در هند آغاز کرد. به تاریخ 13 اگست 1942 جنرال پوتس به سفارت آلمان در کابل تلگرامی را فرستاد: «هنگام اقدامات ویرانگرانه در تاسیسات دفاعی در هند فرا رسیده است. خواهشمند است در باره طرح ها و امکانات تان به ما گزارش بدهید».[51]

 

حکومت بریتانیا پیش بین واکنش استخبارات آلمان در برابر رخدادهای هند بود. انگلیسی ها برای خنثی ساختن پویایی های استخبارات ایتالیا و آلمان در نوار قبایل «آزاد» پشتون هاشم خان را وادار گردانیدند بازداشت اجنت های فاشیستی را در افغانستان از سر گیرد.

 

پاییز 1942 در مرز هند و افغانستان چنان اوضاع خطرناکی برای بریتانیا شکل گرفت که حکومت بریتانیا در هند ناگزیر برای روز بد آمادگی می گرفت. سیلی از هیات های فزونشمار قبایل «آزاد» هند بریتانیایی به کابل سرازیر بود که به حکومت افغانستان آمادگی خود را مبنی بر برپایی خیزش در برابر انگلیس اعلام نمودند. به ویژه وزیری ها و مومندها فعالانه در پی گرفتن کمک از هاشم خان بودند. یک سوم از 150 نماینده پتان های آمده به کابل در ماه سپتامبر 1942 وزیری ها بودند.[52] آن ها از هاشم خان خواهش نمودند تا به آن ها کمک نماید و اسلحه و مهمات بدهد. مگر پاسخ منفی دریافتند. هاشم خان تنها به وزیری ها وعده سپرد که تلاش خواهد ورزید انگلیسی ها را متقاعد سازد تا برای چندی عملیات های سرکوبگرانه را در وزیرستان پایان بخشند.

 

در روند گفتگوها با سران مومندها هاشم خان همچنان همه خواهش های آنان را در زمینه ارائه کمک رد کرد. حتا یکی از سرسخت ترین مالک های دشمن انگلیس- مراد پاچا[53]را با زهر کشتند (به گمان غالب به دستور پنهانی هاشم خان). [54]

 

هاشم خان مراد پاچا را به این خاطر از سر راه برداشت که چون در کابل از هند در باره دو کارگاه  ترمیم اسلحه آلمانی (ترمیم تفنگ) که به یاری آن ها مومندها گویی توانسته اند ساختن تفنگ های مدرن انگلیسی را سازماندهی نمایند، اطلاع گرفته بود. مراد پاچا در کابل این آوازه ها را تایید نموده بود که در جایداد او آغاز به ساختن تفنگ های چند تیر نموده اند و با این کار، به دست خود فرمان مرگ خود را امضاء کرد.

 

رهبری ابویر و وزارت خارجه آلمان برای بهره جویی از اوضاع مساعد در گستره قبایل پشتون تلاش ورزیدند از آمدن بهارت رام به کابل به تاریخ 27 اگست 1942 برای آماده ساختن فرود چتربازان در نواحی مرز شمال باختری هند بهره گیری نمایند. به تاریخ دهم سپتامبر1942 پوتس به ویتسیل دستور داد تا میدانک های فرودی را برای فرود «لژیون هندی» تشکل یافته در آلمان از سوی سازمان «هند آزاد»، آماده سازد.

 

ابویر برنامه ریزی می نمود شورش را نه تنها در وزیرستان و نواحی پیرامون آن بر انگیزد برای مثال، بهارت رام به آلمانی ها گزارش داد که سازمان او گو این که دیگر مدت ها است که سازشنامه یی را بسته است در باره اقدامات باهمی در برابر انگلیسی ها با بسیاری از رهبران رسوخمند قبایل مرزی پشتون. این گونه، در میان کسانی که با «سازمان ماتسوتی» همکاری می نمودند، بهارت رام نام چنین رهبران روحانی بانفوذ در میان پتان ها چون فقیر الینگر و پیر هده را برد.[55]

 

موافقت فقیر الینگار در زمینه همکاری با آلمان به ویژه برای استخبارات آلمان ارزشمند بود. چون تاثیر عظیمی در میان قبایل باجور داشت.

 

راسموس و ویتسیل به بهارت رام در آستانه بازگشتش به هند وظیفه دادند هر آن چه را که ممکن است برای آغاز قیام بزرگ و گسترده ضد بریتانیایی در مرز هند و افغانستان انجام دهد. روی این منظور «سازمان ماتسوتی» می بایستی کارهای زیر را انجام می داد:

1-  ایجاد بی درنگ دسته های بزرگ مسلح در نوار قبایل «آزاد»

2-  سازماندهی پایگاه ها در همه مراکز اداری استان مرزی شمال باختری هند بریتانیایی و برپایی تماس های مطمئن میان آن ها.

3-  راه اندازی اقدامات ویرانگرانه بر خطوط ارتباطات به مقصد بر هم زدن اکمالات سپاهیان بریتانیایی

4-  یافتن وسایلی برای برهم زدن تحویلدهی های نظامی به شوروی. آلمانی ها بار دیگر به بهارت رام دستور دادند تا تلاش نماید برخی از تونل های راه آهن را در شمال هند منفجر سازد.[56]

 

به رزدنتوری استخبارات آلمان در گستره قبایل پشتون رهنمود داده شده بود همچنان تدبیرهای زیر را روی دست بگیرد:

1-  آماده سازی میدانک های فرود

2-  تدارک انبارهای سوخت هوایی برای هواپیماهای آلمانی مقدار سوخت می بایستی برای دو پرواز از باجور به اروپا بسنده می کرد.

3-  آماده سازی پنهانگاه های مطمئن برای اجنت های آلمانی و سلاح ها و ساز و برگ پرتاب شونده از هواپیماها.

4-  گماشتن آدم هایی که هواپیماهای آلمانی را پذیرایی نماید.

 

حتا محاصره سپاهیان آلمانی در حومه استالینگراد (ولگاگرا) نتوانست استخبارات آلمان را از طرح های اکمالات هوایی وزیری های مسلح شورشی باز دارد. مگر با توجه به این که جنوب تر از باکو فرودگاه هایی در اختیار نداشتند پرتاب اسلحه و گروه های خرابکار در ابعاد گسترده به وزیرستان ناممکن بود. این نکته را رهبری ابویر نیز نیک می دانستند و ربینتروپ نیز.

 

به تاریخ 14 اکتبر 1942 بوس در دیدار با وزیر خارجه آلمان کوشید وزیر را در لزوم سرعت بخشیدن به فرود آری اجنت های آلمانی در نوار قبایل «آزاد» پشتون متقاعد سازد.

 

بوس- رییس پیشین کنگره ملی  هند می پنداشت که «با پیاده سازی گروه اطلاعاتی ابویر در نواحی مرزی هند و افغانستان، می توان رابطه با آلمان را تسهیل بخشید و در آینده به کمک عملیات های کوچک نظامی نیروهای بریتانیایی را در هند زمینگیر کرد.»[57]

 

در پاسخ، ریبنتروپ اعلام نمود که زمان برای انجام چنین عملیات هایی پس از گرفتن قفقاز (که به باور او ویرماخت در آینده نزدیک آن را خواهد گرفت) فرا خواهد رسید.

 

هنگامی که آماده گیری های آلمان در زمینه فرود آوری دسته های بزرگ دیسانت در نوار قبایل «آزاد» پشتون در گرماگرم خود بود، حکومت ایتالیا تلاش ورزید در عملیات برنامه ریزی شده در آلمان مشارکت ورزد. رم از آن بس نا آرام بود که آلمان بیش از این به متحد ناتوانی چون ایتالیا نیازی نداشت و از همکاری با ایتالیا در مسایل مربوط به هند دست نگهداشته بود.

 

به تاریخ 13 اکتبر 1942 پروناس- مشاور وزارت خارجه ایتالیا به سفیر آلمان در ایتالیا پیشنهاد نمود که در هنگام بازدیدش از  برلین «برخی از مسایل سیاست ما در افغانستان هند و جنوب امریکا» را با اتو فن بیسمارک (نوه  کانسلر (نخست وزیر) نامدار آلمانی) بررسی نماید.[58]ریبنتروپ با بازدید دیپلمات ایتالیایی از آلمان موافقت نمود. مگر، فیصله کرد مساله در باره همکاری باهمی با فقیر ایپی مطرح نگردد. پویایی استخبارات آلمان در افغانستان را نیز در نظر نبود بررسی نمایند.

 

در مواد و مدارک تدوین شده و آماده شده از سوی آلمانی ها برای گفتگو با ایتالیایی ها نشاندهی شده بود: «همه آن چه که در افغانستان انجام می شود، برای مثال، فرود آوری مخابره چی ها (در نوار  قبایل «آزاد» پشتون هند بریتانیایی، گسیل گروه های جنگی به نوار مرزی هند، در هماهنگی با بوس از طریق رحمت خان (بهارت رام)، سازماندهی گردد. سبوتاژ در شمال هند محرم بوده و نباید با ایتالیایی ها مطرح گردد.»[59] از این رو، هنگامی که به تاریخ 13 نوامبر 1942 پروناس به برلین آمد، گفتگوهای او با وایتسزکر وبرمن بی نتیجه پایان یافتند.

 

ویتسیل- رزدنت ابویر در کابل که چشم انتظار  به راه تصرف قفقاز دوخته بود، به تاریخ 14 1942 به رهبری ابویر گزارشی را فرستاد که در آن سنجش نموده بود که برای این که فقیر ایپی بتواند پنجاه هزار جنگجو را اعاشه و اباته نماید، به چه پیمانه سلاح و ساز و برگ به وزیرستان سرازیر ساخت: بر پایه برآورد او، برای این کار بایسته بود ماهانه به فقیر 5/12 هزار مرمی رسانده شود. حال چه رسد به دیگر انواع جنگ افزارها. افزون بر جنگ افزار و مهمات، ویتسیل خواهش کرد برای او نزدیک به یک میلیون روپیه، بیست و پنج هزار سکه نقره و دو صد کیلوگرام طلا تخصیص بدهند.[60]    

 

به گونه یی که برای استخبارات شوروی روشن گردیده بود، آلمانی ها هنگام گفتگو در کابل با نمایندگان فقیر ایپی وعده داده بودند همچنان از راه هوا به وزیرستان حتا توپ ها را که وزیری ها با به دست آوردن آن ها می بایستی حملات خود را بر دژهای انگلیسی ها آغاز نمایند، پرتاب نمایند.[61]

 

نخستین پیروزی «لوفت وافه» (نیروی هوایی آلمان) «ابویر» را به تدوین عملیات بزرگ دیسانت به مقصد بازآوری امان الله خان بر تختگاه کابل بر انگیخت. به تاریخ 22 جنوری 1943 در ستاد فرماندهی «ویرماخت» به ریاست جنرال پوتس نشستی برگزار گردید که در آن طرح تصرف کابل در پاییز 1943 بررسی گردید. واریانت نو عملیات امان الله در نظر داشت که به پایتخت افغانستان دیسانت بزرگی متشکل بر 4400 سپاهی آلمانی فرود آورده خواهد شد.

 

طراحی شده بود که آن ها خواهند توانست مهم ترین مراکز دولتی پایتخت را در ظرف 8-48 ساعت تصرف خواهند کرد. در سند نهایی این نشست نشاندهی شده بود که عملی شدن آن تنها پس از تثبیت کنترل آلمان بر کرانه های باختری دریای کسپین به شمول ناحیه باکو ممکن خواهد بود.[62]با این کار، «ابویر» به گونه دیپلماتیک به رهبری نازی ها بر ناممکن بودن و فرودآری کدامین گروه بزرگ کماندوها در افغانستان نشاندهی می کرد.

 

در هر صورت، پس از رسیدن امان الله به افغانستان به گونه ناگزیر بسیاری از از قبایل مرزی دست به قیام می زدند که این کار اوضاع را در مرزهای هند و افغانستان به شدت پرتنش می ساخت. در این پیوند، با این پلان، فرود آوردن کماندوهای آلمانی در کابل به مقصد بازآوری امان الله به گونه منطقی در چهار چوب عملیات «ببر» همخوانی داشت.

 

شکست سپاهیان آلمانی در قفقاز و در حومه استالینگراد (ولگاگراد) منجر به شکست برنامه های آلمانی ها مبنی بر تصرف هند گردید و رهبری ابویر را ناگزیر گردانید از پلان های فرود آری گروه های بزرگ کماندویی در افغانستان و نوار قبایل آزاد» پشتون بگذرند.

 

به همان علت «لوفت وافه» نتوانست اکمالات حربی فقیر ایپی را از راه هوا ادامه دهد. مگر استخبارات آلمان زمان درازی می کوشید اوضاع را در مرزهای هند و افغانستان برهم بزند برای آن که در آن جا سپاهیان بریتانیایی را  زمینگیر نماید و با این کار به جاپانی ها برای تصرف هند کمک نمایند.

 

با ایجاد این تشکل نظامی از جمع اسیران هندی که شمار آن به بیش از سه هزار نفر  می رسید، بوس می خواست آن را در هنگام تهاجم «ویرماخت» به هند به میدان بیاورد. پاییز 1942 آلمانی ها به او پلان فرو آوردن «لژیون هندی» را در وزیرستان پیشنهاد نمودند. چنین پنداشته می شد که سه هزار سپاهی بسیار آزموده و مسلح به فقیر کمک می نمایند ضربات نیرومندی بر سپاهیان بریتانیایی وارد بیاورد. بوس با این طرح موافقت نمود که در «ابویر» کماکان آن را عملیات «ببر» می نامیدند.[63]

 

فرماندهی آلمانی برنامه ریزی نموده بود بی درنگ پس از تصرف باکو چتربازان را در نوار قبایل «آزاد» پشتون هند بریتانیایی دیسانت نماید. به گمان غالب، در آغاز عملیات «ببر» در نظر داشتند دسته پیشاهنگ را از جمع مسلمانان از «لژیون هندی» که آموزش های ویژه را در آموزشگاه های ویژه فرانکفورت او در خاور آلمان فرا گرفته بودند، نزد فقیر فرود بیاورند.

 

سر از ماه جنوری 1942 نزدیک به صد تن از هندی ها در کورس های آموزشی دوره دیدند. با توجه به این که خرابکاران می بایستی در کوه ها عمل می کردند، آن ها را چنین آموزش دادند که نه تنها با دستگاه های بی سیم کار کنند و عملیات ویرانگرانه را فرا گیرند، بل نیز فنون کوهنوردی (آلپینیزم) و بالاروی را بیاموزند.[64]آن ها می بایستی پس از فرود آمدن در وزیرسیتان پاسداری از میدانک های فرود برای نیروهای اصلی را تامین می نمودند. برنامه ریزی شده بود پس از فرودهای موفقانه نیروهای پیشتاز و پیشاهنگ در وزیرستان از راه هوا، یگان های باقی مانده « لژیون هندی» را پرتاب نمایند.

 

در سفارت آلمان در کابل، می پنداشتند که «سازمان ماتسوتی» از مدت ها به این سو آماده است فرود آری کماندهای آلمانی را در نوار قبایل «آزاد» پشتون تامین نماید. مگر بهارت رام پافشاری داشت بر دیسانت نمودن «لژیون هندی» نه در وزیرستان بل در باجور به جایی که گویا آدم های او می توانستند  پیروزی عملیات «ببر» را تامین نمایند.

 

روشن است برای انگلیسی ها آسانتر بود چتربازان آلمانی را در باجور آرام نابود سازند تا این که در وزیرستان  ناآرام که در چنبر خیزش های ضد بریتانیایی بود. به همین دلیل، بهارت رام سرسختانه با فرود آوری دیسانت آلمانی در وزیرستان مخالفت می کرد. هر چه بود، سرانجام او توانست راسموس و ویتسیل را را متقاعد گرداند تا برنامه عملیات «ببر» را به خواست او تغییر دهند.

 

به تاریخ دهم سپتامبر 1942 پیلگر بی درنگ پس از دریافت پیک رمزی از پوتس به برلین در باره آمادگی کامل اجنتوری آلمانی در باجور برای شتافتن به پیشواز چتربازان گزارش داد. در همین تلگرام، پیلگر کواردینات های سه میدانک فرود را در نزدیکی رازاکای، سوالی قلعه و الینگر اطلاع داد. سپس پیلگر نشانه ها و سیگنال های اشاری  را که اعضای «سازمان ماتسوتی» می بایستی هواپیماهای آلمانی را به سوی مقصد رهنمون می شدند، به آگاهی رهبری ابویر رساند.[65]

 

به تاریخ 16 سپتامبر کیپلر موافقت خود را در زمینه فرود آری اجنت های آلمانی در باجور (با صرف نظر نمودن از وزیرستان) ابراز داشت.[66]

 

با این هم، با گرفتن تصمیم دال بر تغییر ناحیه فرود آری «لژیون هندی»، برلین از اندیشه ایجاد پل هوایی میان قفقاز وزیرستان صرف نظر ننموده بود. در قفقاز حتا ایستگاه رادیویی ویژه یی به کار انداخته شده بود که می بایستی مسیرهای پرواز هواپیماهای آلمانی را تدوین نماید.

 

پاییز 1942 آلمانی ها توانستند از راه هوا با چترها برای فقیر ایپی نخستین پارتی جنگ افزارها را بیندازند.[67]به خاطر این، سپاهیان بریتانیایی در نبردها بر سر دژ داتا خیل تلفات سنگینی دیدند. آن ها در ماه سپتامبر 1942 محاصره این دژ را به بهای از دست دادن هفت دستگاه زرهدار سبک و سه فروند هواپیما شکستاندند.[68]

 

تابستان 1942 جاپان با آمادگی گرفتن برای تهاجم بر هند آغاز به هماهنگ سازی پویایی های استخبارات خود با ابویر در گستره قبایل پشتون نمود. در سپتامبر 1942 جاپانی ها پنج آموزشگاه جاسوسی در نزدیکی بندر پنانگ برای آماده سازی چهار صد خرابکار از جمع مسلمانان هندی به راه انداختند.[69]آموزش آن ها را پشتونی با نام خانوادگی درانی- افسر ارتش جاپان رهبری می کرد.

 

فرماندهی جاپان برنامه ریزی نموده بود هر سه ماه از  زیر دریایی ها در کرانه های بلوچستان یک گروه خرابکار بیست نفری را پیاده نماید که می بایستی به نوار قبایل «آزاد» پشتون رخنه نمایند و در آن جا آغاز به خرابکاری نمایند. دسته نخست خرابکاران جاپانی به ناحیه کرانه های مکران در ماه سپتامبر 1942پیاده ساخته شدند. مگر انگلیسی ها توانستند این دسته را بسیار زود به دام بیندازند.[70]

 

پس از این شکست، جاپانی ها تنها بهار 1943 بار دیگر تلاش ورزیدند اقدامات ویرانگرانه را در گستره قبایل پشتاون پهن نمایند. مگر باز هم در این کار ناکام شدند.

 

استخبارات آلمان که در پیروزی بزرگ خود در هند باورمند بود، نمی توانست مدت ها از پیاده سازی گروه کوچک اطلاعاتی در نوار قبایل «آزاد» پشتون چشم بپوشد. مگر، حکومت افغانستان با درک این که آلمان جنگ را دیگر باخته است، پویاتر از گذشته مشی هوادار انگلیس را پیش گرفت و شبکه های جاسوسی کشورهای محور در افغانستان را از میان برد. پس از بازداشت های بی رویه که در ماه ماه می 1943 در افغانستان آغاز گردیدند، ابویر از آخرین شبکه اجنتوری خود در گستره قبایل پشتون محروم گردید و به تاریخ 24 سپتامبر 1943 حکومت افغانستان ویتسیل و دوخ را از کشور اخراج نمود. در چنین اوضاع بس پیچیده، رهبری ابویر به تکیه بر همکاری با سازمان «ماتسوتی» ادامه داد.

 

پس از گریز راسموس در ماه نوامبر 1943 استخبارات فاشیستی در افغانستان و هند فلج گردید و در برلین تصمیم گرفتند «سازمان ماتسوتی» را به دسترس استخبارات جاپان بگذارند. راسموس این چنین تحول رخدادها را حتا در ماه مارچ1943 پیش بین بود و از همین رو بهارت رام را برای کار با جاپانی ها آماده ساخت.

 

همین بود که دفترچه رمزی تازه یی برای ارتباط رادیویی با آلمان و پناهنگاه های استخبارات آلمانی در هند به دسترس او گذاشته شد. افزون بر این، راسموس در ماه مارچ 1943 به رزدنت خود در هند رهنمود داد به رهبر وزیری ها ده هزار دالر امریکایی، پنجصد سکه نقره یی و پنجاه هزار افغانی و پنج هزار روپیه هندی و پارتی کوچک اسلحه بدهد.[71]

 

در ماه جولای، بهارت رام پنجاه هزار افغانی و دو صد و پنجاه سکه نقره یی دیگر هم به دست آورد.[72]این پول ها برای «سازمان ماتسوتی» تخصیص یافته بود که می بایستی پیاده سازی اجنت های جاپانی و آلمانی را در بلوچستان آماده می ساخت. عملیات باهمی استخبارات آلمانی و جاپانی «مهتاب نقره یی» نام گرفت. مگر رهبری ابویر خود از این عملیات صرف نظر کرد. به همین دلیل، آمدن گروه استخباراتی به سر کردگی ویتسیل در باجور بهار 1944صورت نگرفت. ویتسیل که دیگر در برلین بود، پلان نصب ایستگاه رادیویی نیرومندی را در نوار «آزاد» قبایل برای ارتباط میان آلمان و برما پیشنهاد نمود.[73]

 

مگر رهبری استخبارات آلمان این پیشنهاد را با آن که همه آمادگی ها برای پذیرش هواپیماهای آلمانی در باجور انجام یافته بود، تایید نکرد. برای دریاسالار کاناریس روشن بود که آلمان جنگ را باخته است و پویایی بیشتر «ابویر» در گستره قبایل پشتون فاقد هر گونه معنایی بود.

 

با جمع بندی نتایج پویایی های سازمان های استخباراتی کشورهای محور در گستره قبایل پشتون در سال های 1942- 1943 بایسته است نشاندهی کرد که آلمان و متحدان آن موفق به برپایی خیزش سراسری قبایل مرزی پشتون نگردیدند. با آن که پاییز 1942 آلمان ها می توانستند به این هدف دست یابند، مساعی باهمی شوروی و انگلیس این پلان ابویر را برهم زد.

 

حکومت افغانستان، زیر فشار لندن و مسکو، کشورهای محور را نگذاشت تا خاک افغانستان را به تخته خیز برای پویایی های ویرانگرانه سرویس های ویژه این کشورها در برابر هند بریتانیایی مبدل سازند. این کار به انگلیس و شوروی کمک نمود جلو شورش مسلحانه پشتون ها را در مرزهای هند و افغانستان بگیرند.

 

آلمان هر چه بود، توانست به فقیر ایپی پول و پارتی های کوچک اسلحه بفرستد. به یاری این حمایت، وزیری ها توانستند در 1942 نیروهای چشمگیری از سپاهیان انگلیسی را در وزیرستان درگیر سازند. تنها شکست آلمانی ها در قفقاز و در حومه استالینگراد (ولگاگراد) به آلمانی ها مجال نداد با هواپیماها به وزیرستان جنگ افزار برسانند و پیاده سازی گروه های بزرگ کماندوها را در گستره قبایل پشتون سازماندهی و عملی نمایند. از همین رو، در 1942 هنگامی که خیزش های خود جوش پشتون های خاوری در سراسر مرز شمال باختری هند بریتانیایی آغاز گردید، آلمان نتوانست به آن ها اسلحه برساند.

 

مگر، حتا اگر آلمانی ها موفق هم می شدند این کار را می کردند، پشتون های خاوری به فرمان برداران نابینا و چشم و گوش بسته دستورهای فرماندهی آلمان مبدل نمی گردیدند. نمونه فقیر ایپی نشان داد که سران قبایل کوهنشین در مرزهای هند و افغانستان تلاش می ورزیدند تنها از کشورهای محور برای مبارزه در برابر انگلیس اسلحه و پول به دست بیاورند و هرگز  نمی خواستند جان های خود و هم قبیله یی های خود را به خاطر منافع آلمان فدا و قربانی نمایند.

 

رایکف تاریخدان روسی در مقاله خود در باره فقیر ایپی می نویسد که رهبر وزیری ها به یاری کمک های آلمان و متحدان آن «توانست از آن برهه ترسناک و سهمگین بدون تلفات [بهتر بود گفته می شد با تلفات اندک-گ.] با پر نمودن خزانه خود به پیمانه چشمگیر و نیز ذخایر شهین خانه و زرادخانه اش؛ زنده برآید» و «دست به هیچ اقدامی نیازد که بیرون از چهارچوب برنامه های خودش باشد».[74]

 

خیزش های سال های 1944- 1945 هنگامی که پشتون های مرز نشین بدون کدامین مساعدت کشورهای محور هر چه بود در برابر کابل و مشی هوادار انگلیس آن قد بر افراشتند، ثابت ساختند که پشتون های خاوری به خاطر حقوق و آزادی خود مبارزه می نمودند، نه به خاطر پیروزی آلمانی ها.

 

 

 

 

 

بخش سی و هشتم

کابل- 42، بازی در دو جبهه

کامیابی عملیات های خرابکارانه «ابویر» در نوار قبایل «آزاد» پشتون هند بریتانیایی به پیمانه بزرگی بسته به مناسبات «مهروزانه» حکومت هاشم خان با پویایی های «ستون پنجم» فاشیستی در افغانستان بود. گروهی از سیاستمداران «جوان» از «حواریون» ظاهرشاه می پنداشتند که آلمان و متحدان آن در جنگ جهانی دوم به پیروزی می رسند. از این رو، آماده بودند با این کشور ها همکاری نمایند. آغاز جنگ در اقیانوس آرام و جنگ آذرخش آسای جاپان در آسیا بار دیگر در میان بخشی از افغان ها این باورمندی را استوار تر گردانید که شوروی و انگلیس شکست خواهند یافت. این چنین تمایلات به آن پیمانه در کابل در 1942  آشکارا متبارز بودند که بسیاری از «دوستان» آلمان پسان تر ناگزیر به «توبه» و «ابراز پشیمانی» به «پیشگاه» دیپلمات های شوروی گردیدند.

 

برای نمونه، به تاریخ دوم دسامبر  1942 رحیم الله خان وزیر امور اجتماعی (فواید عامه) ناگزیر به میخاییلف- سفیر شوروی در کابل، اعتراف کرد که ما «[افغانستان و خود او-گ.] به این باور بودیم که شوروی در جنگ با آلمان نه تنها نمی تواند در برابر جنگ افزارهای آلمانی ایستادگی نماید و در برابر سپاهیان آلمانی مقاومت چندانی نشان دهد؛ بل که نیز به سرعت و بی درنگ از دیدگاه سیاسی فرو خواهد پاشید و شیرازه آن از هم خواهد گسیخت. افغان ها در انتظار آن بودند که هر جمهوری شوروی، حتا جمهوری های خود گردان و مناطق ملی آن هر آن چه که به دست شان بیاید، به سوی خود خواهند کشید و خواهند کوشید از تشکیل شوروی بیرون شوند. مگر، در عمل، چنین نشد چیزی که برای افغان ها بسیار غیر منتظره بود».[75] امر «غیر منتظره یی» که نگذاشت افغان ها خیوه و بخارا را به چنگ بیاورند.

 

گروهک سیاستمداران «جوان» به رهبری سردار داوود، امیدهای از این هم بزرگتری را به پیروزی جاپان بسته بودند که سپاهیان آن در اوایل 1942 به گونه شکست ناپذیر به سوی هند می تاختند. در کابل می پنداشتند که شکست انگلیس «می تواند زمینه را برای پیوستن نوار آزاد» و بلوچستان به افغانستان فراهم گرداند.»[76]

 

این گونه، حل «مساله پشتون» یکی از عمده ترین وظایف سیاست خارجی افغانستان مانده بود. با این موضوع در حکومت افغانستان همگان موافق بودند. مگر تنها «جوانان» به سوی «پیمان بندی» به آلمان گرایش داشتند و «کهنسالان» مشی «انتظار» را پیش گرفتند [تا روشن شود چه کسی از میدان پیروز به در خواهد گردید].

 

[در این اوضاع-گ.] در کشورهای محور تصمیم گرفتند تا بر ظاهر شاه و هاشم خان فشار دیپلماتیک وارد بیاورند. در ماه فبروری 1942 سفارت های این کشورها به وزارت خارجه افغانستان با اعلامیه هایی رو آوردند: «ماندن بیشتر افغانستان در وضع یک کشور بی طرف به میل آن ها نیست و امیدوار خواهند بودند هرگاه حکومت افغانستان موقفی را اتخاذ نماید که مناسبات روشن افغان ها را در قبال کشورهای محور تعیین نماید».[77]

 

جاپان برای بار چندم وعده متحدان اروپایی خود را مبنی بر این که هرگاه افغانستان در برابر انگلیس وارد جنگ شود، به هر پیمانه از سرزمین های هند بریتانیایی را که بتواند بگیرد، از آن وی خواهد بود، تایید نمود.[78]بار دیگر سخن بر سر زمین های پشتون ها و راهیابی به دریاهای آزاد بود که به سال 1941 کشورهای فاشیستی به افغانستان وعده داده بودند در صورت پیروزی در جنگ جهانی دوم ، برای آن کشور بدهند.

 

نفس تردد در محافل و حلقه های حکومتی افغانستان از سوی آلمان چونان نشانه نوید بخشی ارزیابی می گردید. در این پیوند، در برلین تصمیم گرفتند فشار بر هاشم خان را برای آن که او را به سوی جنگ با بریتانیای کبیر بر انگیزند، افزایش بخشند.

 

به تاریخ 23 فبروری 1942 پیلگر یادداشت ضد بریتانیایی را به وزارت خارجه افغانستان گسیل داشت که در آن نشاندهی شده بود که امپراتوری بریتانیا در جنگ شکست خواهد خورد. با این یادداشت پیلگر بار دیگر این افاده را به جانب افغانستان می داد که «هنگام آن فرا رسیده است که افغانستان سیاست خارجی خود را بازنگری و بازبینی نماید، انگلیسی گرایی را کنار بگذارد، از بیطرفی صرف نظر نماید و با کشورهای اردوگاه فاشیستی همکاری نماید.»[79]

 

در اوایل 1942 پیلگر بار دیگر به علی محمد خان وزیر خارجه اعلام داشت که «هرگاه حکومت افغانستان به سوی کشورهای محور بیاید و آغاز به اقدامات پویای ضد انگلیسی نماید، آلمان می تواند به نشانه سپاسگزاری به خاطر این به افغانستان در امر بازگرفتن نوار قبایل پتان و گرفتن بندر کراچی که راه آن کشور را به سوی دریا خواهد گشود، مساعدت کند.»[80]

 

چنین پیشنهادی را روشن بود که حتا هاشم خان بسیار محافظه کار و محتاط کار بی درنگ رد کند و حکومت افغانستان یک ماه و نیم برای بررسی موضوع وقت خواست. به رغم دلفریبی بزرگ این پیشنهاد، کابل هرچه بود، به کشورهای محور هر چند هم با لبخند مهر ورزانه پاسخ منفی داد.

 

آلمانی ها بی پرده نشاندهی می کردند که برداشتن گام های دوستانه یی را از سوی حکومت افغانستان انتظار دارند: سفارت آلمان به حکومت افغانستان با این خواهش رو آورد که «از کارهای دارای بار «ویژه» در دست اجرا در افغانستان جلوگیری ننماید.»[81]

 

به گفته کوارونی، حکومت هاشم خان مدت ها پیش از این «خواهش» به سفارت خانه های کشورهای محور در کابل اطلاع داده بود که «کاری به اقدامات آلمانی ها و ایتالیایی ها در افغانستان ندارد»، مگر به شرط ماندن خاندان بر سر اقتدار.... راسموس با به دست آوردن اطمینان و موافقت حکومت افغانستان که مزاحم کار سفارت آلمان نخواهد گردید، کارزار پویای جمع آوری اطلاعات در باره اوضاع در هند برای آماده سازی عملیات گسترده در سرزمین های بود و باش قبایل پشتون را پهن کرد.

 

هنگامی که سپاهیان آلمانی در 1942 آغاز به تهاجم بر استالینگراد (ولگا گراد) و قفقاز نمودند، در حکومت افغانستان گروهک «جوانان» به رهبری داوود خان تقویت یافت. میخاییلف- سفیر شوروی در یکی از گزارش های خود به مسکو نوشت که «انگلیسی ها از داوود متنفرند. چون او هوادار پر و پا قرص گسترش ساحه افغانستان و در گام نخست «از کیسه نوار قبایل پتان است».[82]به خاطر دستیابی به این هدف، «جوانان» آماده بودند پای افغانستان را به کارزار جنگ در برابر انگلیسی ها بکشانند.

 

داوود خان و حواریون او با دانستن این که انگلیسی ها بارها از خیزش سراسری قبایل مرزی پشتون نسبت به ارتش افغانستان ترس دارند، آغاز به تدارک خیزش مسلحانه در مرزهای هند و افغانستان نمود. این بود که در ماه می 1942 رحیم الله خان وزیر فواید عامه یکی از نزدیکان و هواداران داوود خان با پیلگر به سازشنامه یی دست یافت که بر پایه آن به آن ها وعده سپرد تا خیزش غلزایی ها را در برابر انگلیسی ها برپا نماید. آژیر آغاز خیزش مسلحانه هم قرار شد حمله ویرماخت به ایران باشد، آلمان تعهد سپرد مهمات و جنگ افزار های لازمی را به دسترس غلزاییان شورشی بگذارد. رحیم الله خان به ویژه بر آن پافشاری داشت که آلمانی ها از پیش تهاجم خود بر هند به آگاهی او برسانند، چون به دلیل ذخایر محدود مواد خوراکی، غلزایی ها توان آن را ندارند که بیش از 25 روز جنگ را پیش ببرند.[83]

 

سفارت آلمان به یاری گروه هوادارن آلمان تابستان 1942 آغاز به به دست آوردن اطلاعات بایسته برای ابویر در باره هند نمود. نعیم خان- معاون هاشم خان در ماه جولای 1942 به پیلگر و کوارونی اطلاع داد که حکومت افغانستان آماده است کشورهای محور را با اطلاعات استخباراتی در باره هند و شوروی اکمال نماید.

 

پیلگر (که پس از تسلیم شدن آلمان به دست شوروی ها اسیر گردیده بود)، در زندان بوتر مسکو (ضمن اعترافات خود) به بازپرس اعلام داشت که حکومت افغانستان پیش از شکست آلمان در حومه استالینگراد اطلاعات در باره هند بریتانیایی را به دسترس سفارت آلمان می گذاشت.

 

پیلگر در باره روابط خود با نعیم خان در سال 1942 گفت: «روزی هنگام دیدار با نعیم خان او به من اعلام داشت که استخبارات انگلیس در افغانستان کار پیگیری را در برابر سفارت های کشورهای محور پیش می برد و به من و دیگران کارمندان سفارت پیشنهاد کرد تا جانب احتیاط را از دست ندهیم. در همان هنگام نعیم خان موافقت کرد به گونه سامانمند همه مسایل ذیعلاقه هم در رابطه با انگلیس و هم در رابطه با شوروی را به آگاهی من برساند.»[84]

 

در برلین و رم با پیشنهاد حکومت افغانستان با احتیاط برخورد می نمودند. مگر جاپانی ها با شیفتگی پیک آمادگی افغانستان را مبنی بر همکاری با کشورهای محور در عرصه استخبارات پذیرفتند. در توکیو می پنداشتند که کابل می تواند از جنبش ضد بریتانیایی در هند پشتیبانی نماید و به جاپان در زمینه برپایی ارتباط هوایی با آلمان کمک نماید.[85]

 

مگر حکومت افغانستان موافقت نموده بود با آلمان، ایتالیا و جاپان پنهانی! تنها در عرصه مبادله اطلاعات استخباراتی همکاری نماید. برای مثال، رحیم الله خان وزیر فواید عامه با انجام خواهش سفارت آلمان گروهی از ترجمان های افغانی را که در گذشته با کارشناسان آلمانی کار می کردند و جذب شده بودند، «برای آموزش کارهای ساختمانی» به هند بریتانیایی گسیل کرد.[86]

 

در همان هنگام، حکومت افغانستان عتیق خان - رییس بخش صتایع «بانک ملی افغان» را که به پنداشت انگلیسی ها به سود آلمان به جاسوسی می پرداخت، به هند گسیل داشت.[87]

 

حتا رییس استخبارات نظامی افغانستان محمد انور خان به گونه منظم آغاز به دیدار با راسموس در خانه او نمود.[88]در این دیدارها راسموس- رزدنت استخبارات آلمان در کابل، در باره اوضاع در شمال باختری هند اطلاعات به دست می آورد. برای مثال، در یکی از اسناد استخبارات آلمان نشاندهی شده بود که حکومت افغانستان به دسترس او موادی را گذاشته است در باره اوضاع در استان مرزی شمال باختری هند و نیز مبارزات «مسلم لیگ» به رهبری محمد علی جناح در راه ایجاد کشوری به نام « پاکستان» [89]

 

به ویژه برای آلمان و ایتالیا همکاری عبدالحسین خان- وزیر پست و تلگراف افغانستان که خود خدمات خود را به کشورهای محور پیشنهاد کرد، با جاسوسان آنان ارزشمند بود.

 

سرویس های ویژه کشورهای فاشیستی موفقیت از این بزرگتر را برای خود نمی توانستند حتا تصور نمایند. چون به کمک این وزیر می شد با کابل رابطه پیوسته یی را برپا نمود.  مگر در برلین به وزیر افغان سوء ظن داشتند تا مبادا بازی دوگانه یی را به پیش نبرد! برای جلوگیری از افتادن کدامین به دام،  وزارت خارجه آلمان و ابویر بر آن شدند تا حسین خان را بیازمایند. غلام صدیق خان چرخی که به تاریخ 4 اگست 1942 از سوی میل هیرس به وزارت خارجه دعوت شده بود، یخ های ناباوری آلمانی ها را به گونه نهایی آب ساخت.

 

در آن جا صدیق خان گفت که حسین خان در گذشته با او در ارتباط بوده است و یک ناسیونالیست مطمئن افغان است. هر چند هم که امانیست نیست. پس از چنین سفارشی(در واقع ستایشی) از سوی صدیق خان، در برلین تصمیم گرفتند دست به جذب وزیر مخابرات بیازند- چیزی که در باره آن بی درنگ به سفارت آلمان در رم و کابل اطلاع داده شد.

 

سفارت های ایتالیا و آلمان در کابل به کمک حسین خان روابط استواری با رم و برلین برپا نمودند. برای مثال هنگامی که سفارت ایتالیا برای پرداخت پول تلگرام ها به دلیل تنگدستی در تنگنا بود، کوارونی اجازه یافت از خدمات تلگرافی افغانستان به صورت وام بهره بگیرد.

 

این گونه، به سال 1942 پیروزی های «ویرماخت» در قفقاز و در حومه استالینگراد (ولگا گراد) به پشتوانه نیرومندی برای مشی هوادار انگلیس هاشم خان انجامید. در کابل شمار سیاستمدارانی که حاضر بودند به کشورهای محور بپیوندند، رو به افزایش داشت.

 

در ماه اگست 1942 اوضاع در پایتخت بس پر تنش و پر تب و تاب شده بود: در شهر آوازه هایی گرمی در باره کودتای دولتی یی به رهبری داوود خان بر سر زبان ها بود. تابستان و پاییز 1942 سفارت خانه های بریتانیا و شوروی با نگرانی و پریشانی چشم به راه افتادن این کودتا که هر آنی ممکن بود رخ بدهد، بودند.

 

پس از برکناری موسولینی و اعلام جنگ ایتالیا در برابر آلمان (از سوی دولت نو آن کشور-گ.] سفارت های بریتانیا و شوروی در کابل به سرچشمه بس ارزشمند اطلاعاتی یی در باره پویایی های کشورهای محور در افغانستان رسیدند: کوارونی که دیگر از دولت نو بادولو فرمان می برد به دستور او برای نمایندگان کشورهای ائتلاف ضد هیتلری در کابل بسیاری از اطلاعاتی را که در گذشته بس ناشناخته بود، فاش ساخت.

 

برای نمونه، کوارونی آن فاکت را که در 1942 در افغانستان توطئه نظامی در برابر حکومت هاشم خان به پختگی رسیده بود، تایید نمود. کوارونی فاش ساخت که : «نماینده سردار داوود پیشنهاد نمود با سفارت های ایتالیا و آلمان داخل تماس های باشد که هرگاه آلمانی ها قفقاز را گرفته و وارد ایران شوند و به مرزهای افغانستان برسند، آن گاه می توان کودتای دولتی کرد. پیشنهاد می گردید تا هاشم خان و دیگر مهره های هوادار انگلیس را برداشته و حکومت نوی تشکیل داد که با آلمانی ها و ایتالیایی ها به حرکت آن ها به سوی هند مساعدت نماید.

 

داوود خان به این شرط که هرگاه حاکمیت خاندان حاکم بر افغانستان تضمین شود، موافقت نموده بود.[90]برلین و رم از دادن چنین تعهداتی و به گردن  گرفتن آن سر باز زدند که در نتیجه آن «توطئه گران» دیگر با کوارونی و پیلگر در باره طرح های خود سخنی بر زبان نیاوردند.

 

آلمان و ایتالیا از دادن تضمین به سردار داوود در زمینه نگه داشتن خاندان یحیا خیل در افغانستان بر سر قدرت خود داری ورزیدند. چون می خواستند امان الله خان را که به کمک او (چنانی که در برلین و رم می پنداشتند) سازماندهی شورش ضد بریتانیایی قبایل پشتون در مرزهای هند و افغانستان برای آنان آسانتر می بود، بر تخت کابل بنشانند.

 

کشورهای فاشیستی نیک می دانستند که پس از گرفتن قفقاز، دیگر کمتر چیزی می تواند مانع سرازیر شدن سپاهیان آلمانی به افغانستان و رسیدن آن ها به مرزهای هند گردد. از این رو، آن ها نمی خواستند خود را با رشته کدامین تعهد در برابر خاندان یحیا خیل بخیه بزنند. شاید آلمان و متحدان آن با ادامه دادن به تکیه زدن بر امان الله خان و خود داری از برآورده ساختن خواست های داوود خان، لغزش بزرگی را مرتکب شدند.

 

در ماه های اگست- اکتبر 1942 داوود خان و هواداران او دست روی دست گذاشته [به تماشای رخدادها] ننشسته بودند. برای مثال، در ماه اگست 1942 او به عنوان فرمانده پادگان کابل (قوای مرکز) به دستور خود رتبه های صد افسر زیر فرمانش را بالا برد و آنان را ترفیع داد.[91]

 

داوود با چنین رفتاری می دانست که هاشم خان خطر نخواهد کرد تصمیم او را فسخ (لغو) کند. برای این که ناخشنودی بورد فرماندهی پادگان کابل را بر نینگیزد. درست چنین هم شد: هاشم خان همه دستورهای فرمانده پادگان مرکز را تایید کرد. گروه سیاستمداران «جوان» ژرمانوفیل(هوادار آلمان) با افزایش دادن شمار هواداران خود در پادگان پایتخت به تدارک قیام مسلحانه قبایل مرزی پشتون در برابر انگلیس آغاز نمودند.

 

اوضاع در جنوب افغانستان و در نوار قبایل«آزاد» پشتون هند بریتانیایی پس از بازدید سردار داوود در اکتبر 1942 از قبایل مرزی از این هم انفجار آمیز تر شد. رسما اعلام شده بود که مقصد سفر او گفتگو  با نمایندگان قبایل مرزی، حل و فصل یک حادثه در خوست و پرداخت جبران خساره به زیان دیدگان از سوی حکومت افغانستان خوانده شده بود. [92] مگر روشن بود که داوود خان برای بازی نمودن نقش یک میانجی صلح، گزینه بایسته یی نبود و برای چنین کاری ساخته نشده بود.

 

به گمان غالب، او هنگام گفتگوهای خود با سران قبایل پشتون، آن ها را به آماده گیری برای خیزش سراسری در برابر بریتانیای کبیر به اشاره کابل فرا خوانده بود. قبایل مرزی پشتون با احساس نمودن حمایت کابل و آگاهی یابی از پیروزی های جاپانی ها در جنگ با انگلیس، رشته خیزش هایی را در برابر انگلیسی ها برپا نمودند.

 

در ماه های سپتامبر- اکتبر 1942 الله وردی یف- رزدنت سازمان اطلاعات شوروی در کابل در گزارش های خود به مسکو اطلاع داد که قبایل پشتون نوار «آزاد» همراه و هماهنگ و همنوا با پشتون های افغانستانی به شهر پیشاور  یورش برده و چند روز پیاپی گذرگاه خیبر را به محاصره کشانده اند.[93]

 

وزیری ها هم پیروزمندانه چند شبیخون بر سپاهیان بریتانیایی زده اند. از وزیری ها، بنویی ها پشتیبانی کردند که در اکتبر بار دیگر تلاش ورزیده بودند در برابر انگلیس خیزش برپا بدارند. مگر حکومت بریتانیا در هند با اقدامات قاطعانه خود این شورش را در همان آغاز سرکوب نمودند. برای ارام ساختن نهایی بنویی ها  انگلیسی ها 120 تن از ریش سپیدان این قبیله ررا گروگان گرفتند.[94]

 

حکومات انگلیس و افغانستان می پنداشتند که همه خیزش ها در مرزهای شمال  باختری هند بریتانیایی که در تابستان 1942 به راه افتاده بودند، نتیجه پویایی های خرابکارانه استخبارات کشورهای محور است. انگلیسی ها و هاشم خان ایتالیایی ها را به آن متهم می ساختند که آن ها گناهکاران اصلی این رویدادها در گستره قبایل پشتون اند. مگر، در واقع، بدون مساعدت گروهک داوود خان به آلمان و متحدان آن، خیزش های مسلحانه به این پیمانه گسترده نمی توانست رخ بدهد. مگر هاشم خان ترجیح می داد در این باره چیزی نگوید و لب به سخن نگشاید.

 

او آیلی- سفیر انگلیس در کابل، راز بازی دو سره (دوگانه) هاشم خان را باز خوانده بود چیزی که در باره آن ناگزیر بود به سفیر شوروی اطلاع دهد. به تاریخ 24 اگست 1942 آوآیلی به سفارت شوروی آمد تا به همتای شوروی خود اعلام نماید که «هاشم خان همراه با حکومت افغانستان با باور داشتن به شکست متحدان در جنگ، می توانند از جان خود بترسند و با تحریکات آلمانی ها همنوا گردند».[95]

 

در پیوند با این تهدید، آوآیلی دیدار پیش روی خود با هاشم خان را به آگاهی سفیر شوروی رساند تا به وی در باره تعهداتی که او تابستان 1941 به گردن گرفته بود، گوشزد و یادآوری نماید. در آن هنگام، هاشم خان به فریز تیتلر با یاد کردن سوگند وعده سپرده بود: «حکومت انگلیس می تواند آرامش خاطر داشته باشد:  تا هنگامی که محمد هاشم خان زنده باشد، نخواهد گذاشت که آلمانی ها کدامین اقدامات خصمانه را در برابر انگلیسی ها در افغانستان انجام دهند».[96] آوآیلی بایسته می پنداشت که هاشم خان بار دیگر وعده خود را تکرار کند.

 

به سانی که رویدادهای آتیه نشان دادند، سفیر بریتانیا در کابل بیش از حد اوضاع را در محافل دولتی افغانستان دراماتیک می دید. آخر در 1942 هاشم خان در برابر خطر راستین برکناری از قدرت از سوی گروهبندی هوادار آلمان به رهبری داوود خان قرار داشت. هاشم خان- سیاستمدار مجرب و کهنه کار ناگزیر بود بازی پیچیده یی را هم در درون کشور خود و هم در جبهه دیپلماتیک پیش ببرد. مگر، او به روشنی می دید که برای به قدرت ماندن خاندان یحیی خیل، ثبات در گستره قبایل پشتون لازم است. او با کمک به انگلیسی ها در زمینه حفظ صلح در نوار «آزاد» در گام نخست به سود خود عمل می کرد.

 

او نیک می دانست که پشتون ها او را  دست نشانده انگلیس می شمارند و در نخستین فرصت به دست آمده خواهند کوشید حکومت او را سرنگون کنند. مگر برای رویارویی با رشد تاثیر گروه هوادار آلمان به رهبری سردار داوود در قبایل مرزی پشتون، او هر چه بود، ناگزیر بود بار دیگر به فقیر ایپی که در آن برهه هوا دار پیوستن نوار «آزاد» به افغانستان بود، کمک نماید.

 

به محض این که سفارت بریتانیا در کابل از این موضوع آگاهی یافت، به تاریخ 26 سپتامبر 1942 سفیر بریتانیا در کابل با هاشم خان دیدار کرد. در این دیدار که در آن کس دیگری حضور نداشت، آو آیلی کوشید از هاشم خان قول بگیرد که افغانستان هر چه پیش بیایید مشی دوستانه یی را در قبال بریتانیای کبیر پیش بگیرد. مگر هاشم خان حاضر نگردید بار دیگر  چنین تعهدی را به گردن بگیرد که با این کار خود از این هم بیشتر آوآیلی را ترساند.[97]

 

هاشم خان پاییز 1942 می پنداشت که هنگام آن فرا رسیده است که موافقت انگلیسی ها را در زمینه بازگردانیدن نوار «آزاد» قبایل پشتون به افغانستان به دست بیاورد. از این رو، هنگام میسیون کریپس در هند، حکومت افغانستان برای نخستین بار طی سال های جنگ جهانی دوم باز پس گردانیدن سرزمین های از دست رفته افغانستان را به این کشور از لندن به گونه تحریری خواستار شد.

 

حکومت انگلیس با تلاش به خاطر حفظ مناسبات خوب با هاشم خان و تامین صلح در مرزهای هند و افغانستان ناگزیر گردید پاسخ بدهد که ادعای کابل «بر زمین های پتان ها به گونه جدی ارزیابی می گردد».[98]این وعده انگلیسی ها برای سیاستمداران افغانی که در مورد این مساله همنوا بودند و در یک جبهه واحد قرار داشتند، رضایت بخش نبود.

 

در کابل به خاطر حل «مساله پتان» تلاش ورزیدند حتا روی تناقضات در میان اعضای ائتلاف ضد هیتلری بازی نمایند. به راستی در دورنمای دراز مدت امریکا (حال بگذریم از شوروی) حفظ امپراتوری توانمند بریتانیا را به سود خود نمی دید. پس از پایان جنگ، این وضع به گونه ناگزیر می بایستی منجر به پدید آیی اختلاف نظرهایی میان متحدان پیشین می گردید.  این بود که حکومت افغانستان بر  آن شد تا با آن بازی نماید و در شگاف رویارویی های آینده بخزد.

 

به تاریخ 30 سپتامبر 1942 هاشم خان با کورنیلوس وان انگرت- سفیر امریکا در کابل و خبرنگار روزنامه «شیکاگو دیلی نیوز» دیدار کرد. «مصاحبه» صدر اعظم افغانستان به آن پیمانه تند و غیر منتظره بود که جانب امریکایی تنها «به گونه نهایت محرم» به میخاییلف- سفیر شوروی در کابل در باره اظهارت هاشم خان به آگاهی رساند که ابراز داشته بود که «به توان و نیروی انگلیسی ها در هند نباید باور داشت».[99]

 

در پیوند با این، هاشم خان از امریکا خواهش کرد تا به افغانستان در چهار چوب « لند- لیز» تسلیحات بفرستد. کورنیلیوس انگرت خواهش هاشم خان را آگنده از حسن نیت و آرزومندی نیک تلقی کرد. مگر شرط گذاشت تا حکومت افغانستان بایست به «گسیل تسلیحات کشورهای متحد به شوروی» از مسیر چمن- قندهار- هرات- کوشکا» موافقت نماید.

 

امریکا برنامه ریزی نموده بود از طریق افغانستان به شوروی نزدیک به 5/2- 7/2 هزار تن بار در ماه گسیل دارد. بی باکانه و جسورانه می توان گمان برد که نمایندگان امریکایی نه همه آن چه را که در گفتگو با هاشم خان بررسی گردیده بود، به آگاهی جانب شوروی رسانده بودند.

 

افزون بر این؛ به دشوار بتوان تصور کرد که هاشم خان در پاییز 1942 تلاش نورزیده باشد با امریکایی ها بر سر گرفتن کدامین امتیاز و «مساله پتان» چانه نزده باشد. هاشم خان همچنان کوشیده بود حمایت شوروی را نیز برای آن که فیصله سودمندی را برای افغانستان در مساله اختلافات ارضی اش با بریتانیای کبیر به دست بیاورد، تامین نماید.

 

 به تاریخ 19 اکتبر 1942 نجیب الله خان- مدیر کل سیاسی [(داکتر نجیب الله تووایانا- مدیر عمومی سیاسی وزارت خارجه)-گ.] (نفر طرف اعتماد هاشم خان) به میخاییلف- سفیر شوروی اظهار داشت که «حکومت افغانستان لحظه کنونی را برای وارد آوردن فشار بر انگلیسی ها به مقصد بازنگری قرار دادهای نافذ میان افغانستان و انگلیس که مرزهای کنونی هند و افغانستان بر پایه آن ها تعیین گردیده است، بس مساعد می پندارد برای آن که این مرزها را به سوی هند پیش کشید، و به افغانستان سرزمین های کشمیر، ایالت مرزی شمال باختری و بلوچستان را که در آن سرزمین ها پتان ها بود و باش داشته و زمانی از سوی انگلیسی ها از افغانستان به زور جدا ساخته شده بودند، باز گرداند. همزمان با آن، حکومت افغانستان می پندارد که انگلستان باید در پیوند با این، افغانستان را به دریا راه بدهد».[100]

 

همه آوندهای افغان ها به ویژه آن هایی که در آن ها تهدید پنهانی انگلیس بازگو شده بود، در این خلاصه می شدند: «چون انگلیسی ها پس از چندی در نظر دارند هند را برای هندی ها باز پس دهند و واگذار شوند، آن ها باید به افغانستان هم آن چه را که به حق به آن تعلق دارد، بدهند. هرگاه در هند دولت مستقلی ایجاد گردد، حاکمیت این دولت بر سرزمین های بیگانه افغانی بیمورد است.»[101]

 

در روند گفتگو، [داکتر نجیب الله توروایانا] اطلاع داد که به افغانستان باید نه تنها استان مرزی شمال باختری، بلوچستان و کشمیر داده شود؛ بل نیز سرزمین های سوات، دیر و باجور نیز باز گردانده شود. بر پایه داده های افغانی، در آن برهه در آن جا نزدیک به هفت میلیون پتان بود و باش داشتند.

 

میخاییلف در یادداشت گزارشی خود به مولوتف، خواست های افغانستان را «مترقی» پرداز نمود و ستود. مگر به مسکو سفارش نمود در اوضاع پیچیده نظامی و سیاسی بین المللی در این مساله نهایت احتیاط را رعایت نماید.

 

میخاییلف همچنان پیش گویی کرد که بریتانیای کبیر ناحیه شمال باختری هند را برای افغانستان واگذار نخواهد کرد. در یک سخن؛ میخاییلف به گونه منطقی به رهبری خود توصیه نمود تا پایان جنگ جهانی دوم در کشاکش های ارضی افغان و انگلیس مداخله ننماید.

 

امریکایی ها به این نتیجه رسیدند که نباید به خاطر افغانستان مناسبات با بریتانیای کبیر را پیچیده سازند. در اکتبر 1942 ارچی بالد اولر ویل- فرمانده کل نیروهای مسلح بریتانیای کبیر در هند (که از 1943 به بعد نائب السلطنه هند گردید) به گونه جدی پلان امریکایی رسانایی بارها در چهار چوب لند- لیز به شوروی از راه افغانستان را رد کرد.

 

به اندرس- رایزن نظامی امریکا در کابل «توضیح دادند» که نه تنها وارد ساختن پنج لشکر امریکایی به افغانستان، بل «حتا... وارد ساختن مقادیر بزرگ تسلیحات می تواند به خیزش قبایل افغان  بینجامد و لزوم تمرکز مقادیر چشمگیر سپاهیان را در مرزهای هند و افغانستان بر انگیزد که چنین چیزی برای انگلیسی ها ناخوشایند و ناگوار است.»[102]

 

به رغم آن که نظامیان امریکایی در واشنگتن بر پافشاری بر طرح خود ادامه می دادند، مگر هر چه بود، این پلان عملی نگردید. به غیر از بریتانیای کبیر، اتحاد شوروی نیز آن را برای این که ناخواسته اوضاع را در افغانستان بی ثبات نگردانید، رد نمود.

 

آوندهای امریکایی ها در باره آن که پس از یورش ویرماخت به ایران، افغان ها- پتان های دارای تمایلات مخالف با کابل که در هند بود و باش دارند، می توانند نا آرامی هایی بزرگی را در افغانستان به بار بیاورند» در لندن و مسکو پذیرفته نشدند.[103]

 

این گونه، پاییز 1942 پشتون ها برای بار دوم از تکرار «واریانت ایران» در افغانستان جلوگیری کردند. با آن که شمار بزرگی از سپاهیان امریکایی در آن هنگام در پیشاور متمرکز گردیده بود. تلاش های هاشم خان مبنی بر این که از راه های دیپلماتیک موافقت بریتانیای کبیر را بر پیوستن نواحی شمال باختری هند بریتانیایی به دست بیاورد، تنها موجب ناراحتی حکومت انگلیس در هند می گردید. در لندن، این تلاش ها را پسان ها نشانه نوید بخش ادامه مشی هوادار انگلیس هاشم خان ارزیابی می کردند.

 

کشورهای محور با پیشگیری و ادامه مشی تکیه بر باز آری و باز نشانی امان الله خان بر تخت پیوسته برای خاندان یحیی خیل ثابت می ساختند که چه کشورهایی دوست آن خاندان و چه کشورهایی دشمن آن خاندان اند.

 

بهار 1942 سفارت آلمان در توطئه برای سرنگونی ظاهرشاه همدست از کار برآمد. مگر حکومت افغانستان به یاری انگلیس ها اجنت آلمانی حبیب جان را دستگیر و گرفتار کرد که دست اندر کار تدارک سوء قصد به جان ظاهرشاه بود.[104] این بود که توطئه نافرجام ماند.

 

مگر این ماجرا طلایه رخدادهای سهمگین تری در افغانستان بود. در اواخر اگست در کابل بازداشت های گسترده امانیست ها آغاز گردید که چندین ماه با بسامدهای گوناگون ادامه یافتند. چنین بر می آید که پلیس مخفی افغانستان «توطئه» نوبتی دیگری را در برابر خاندان حاکم کشف کرد. تنها در ماه سپتامبر نزدیک به صد تن از امانیست ها به زندان انداخته شدند و شکنجه دیدند. در بازپرسی ها از بلندپایه ترین «توطئه گران»، ظاهر شاه خود  حضور می یافت. بخشی از امانیست ها به هند تبعید شدند که این کار گواه بر ارتباطات آن ها با سفارت خانه های کشورهای محور در کابل دارد.

 

هواداران شاه پیشین به گونه سنتی با سفارت خانه های ایتالیا و جاپان روابط تنگاتنگی را حفظ نموده بودند که افزون بر این، فعالانه قبایل پشتون مرزی را به شورش بر می انگیختند. حکومت انگلیس در هند که برای آن اطلاعات در باره دسیسه های فاشیستی در افغانستان و نوار «آزاد» سیل آسا می رسید، تصمیم گرفت از فرصت مناسب برای بستن سفارت خانه های کشورهای محور بهره بگیرد و حکومت افغانستان را در زمینه متقاعد سازد.

 

در ماه نوامبر، 1942 آوآیلی سفیر بریتانیا در کابل، با انجام هدایات اولاف کئرو- دبیر امور خارجی هند، دو بار این موضوع را در برابر افغان ها مطرح کرد. مگر، هر بار پاسخ رد و قاطعانه دریافت داشت. اوآیلی با اندوه ناچار بود برای به کرسی نشاندن حرف خود باز گوید که «باید سفارت خانه های کشورهای محور را در ماه اکتبر سال گذشته هنگامی که در افغانستان جاسوسان غیر رسمی فاشیستی را اخراج نمودند، می بستند.»[105]

 

کنون، دیگر (به پندار او) ، این گام می تواند «به پر تنش شدن اوضاع سیاسی در کشور و سرنگونی حکومت هاشم خان بینجامد».[106]بریتانیای کبیر نمی توانست دست به چنین خطری بزند. این بود که سفارت خانه های آلمان و متحدان آن کشور در کابل باز ماندند. با آن که بر خلاف این نمایندگی های دیپلماتیک از سوی سازمان های اطلاعاتی انگلیس و شوروی مدارک بی اعتبار کننده گسترده یی گرد آوری شده بود.

 

روشن است بیداری کشورهای ائتلاف ضد هیتلری در افغانستان در سال 1942 و سیاست نرمش ناپذیر (انعطاف ناپذیر) آلمان که حتا برای ظاهر داری و روی زمانه داری هم که شده از برنامه سرنگونی خاندان یحیی خیل و تکیه بر امانیست ها دست بردار نبودند، به هاشم خان امکان دادند گروه داوود خان را از کودتای نظامی طراحی شده و اقدامات بی پرده ضد انگلیسی باز دارد.

 

پس از شکست سهمگین آلمان در حومه استالینگراد (ولگاگراد) برای همه سیاستمداران افغانی آشکار شد که هاشم خان سالخورده و بیمار حق به جانب از کار برآمده است. این بود که از شمار «دوستان» آلمان به شدت کاسته شد و اوضاع سیاسی داخلی افغانستان با ثبات گردید.

 

به سال های 1942- 1943 شکست کشورهای محور در همه تئاترهای جنگی، موقف بریتانیای کبیر را در گفتگوها با افغانستان در باره سرنوشت زمین های پشتون نشین هند بریتانیایی تقویت بخشیدند. برای انگلیسی ها لازم بود به گونه نهایی این موضوع را روشن بسازند که حکومت هاشم خان و به ویژه گروه داوود خان هر گونه توهم را از سر خود به در کنند و سردچار هیچگونه کژ اندیشی در زمینه نباشند. در پیوند با این، به تاریخ 6 اپریل 1943 سر اولاف کئرو- دبیر امور خارجی حکومت هند بریتانیایی بازدید «شخصی یی» از کابل داشت او به پاسخ منفی لندن را مبنی بر برآورده ساختن ادعاهای ارضی افغانستان به اطلاع هاشم خان رساند.

 

نجیب الله خان [تور وایانا-گ.] پس از بازدید (اولاف کئرو) به میخاییلف- سفیر شوروی اظهار داشت که کنون «حل این مساله منتفی است».[107] تلاش های افغانستان برای وادار ساختن بریتانیا مبنی بر واگذاری سرزمین های کرانه راست رودخانه سند بی فرجام ماندند. مگر، سال پر دلهره 1942 برای کشورهای محور  به ویژه آلمان مجال داد با به بازی گرفتن «مساله پتان» و بهره برداری ابزاری از آن [با دادن وعده واهی بازگردانیدن سرزمین های پشنتون نشین و بلوچستان به افغانستان-گ.] در طی سراسر دوره جنگ جهانی دوم دست یابند.[108]

 


 

[1].Talwar B. R. The Talwars of Pathan Land. New Delhi, 1976.P.150.  

[2] . Ibid.

[3]. تلگرام ویتسیل به برلین تاریخی 9/12/1941//

Schnabel R. Tiger und Schakel. Wien, 1968.S. 160

[4]. Ibid S.161.

[5]. بایگانی سیاست خارجی  فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1944، پرونده ویژه 26، کارتن 206، پوشه 4، برگ 30

[6] . همان جا

[7] . رومیانتسف، ف. ی. نبرد پنهانی در خاور نزدیک و میانه، مسکو، 1972، ص. 91، و نیز

Hawner M. India in Axis Strategy. Germany, Japan and Indian Nationalists in Second War. Stuttgart, 1981. P. 577.

[8] . تلگرام پیلگر و ویتسیل («پتان»)  تاریخی 14/04/1942 //

Schnabel R. Tiger und Schakel. Wien, S.223.

[9]. Schnabel R. Tiger und Schakel. Wien, S.180-181

[10]. Ibid. S. 181. 

[11]. ویرمن در وزارت خارجه آلمان معاون سکرتر دولتی ارنست وایتسزیکر بود و مسوول همه مسایل مربوط به کشورهای خاور بود// بایگانی خدمات استخبارات خارجی روسیه، پرونده «هند»، برگ 24.

[12] . Schnabel R. Tiger und Schakel. Wien. S. 182.

[13]. بایگانی خدمات سیاست خارجی روسیه، پرونده « هند»، برگ 43.

[14] . گزارش استخبارات سیاسی هند، «بازگویی های بهارت رام» (نوامبر 1942)، //

L/P@J/12/218/PP: 82-83.

[15]. Ibid.P.81.

[16] . تلگرام ویتسیل به برلین تاریخی 23/01/1942//

Schnabel R. Tiger und Schakel. Wien. S. 163.

[17] . همان جا 

[18] . تلگرام ویتسیل به برلین تاریخی 23/01/1942//

Schnabel R. Tiger und Schakel. Wien, P.164.

[19] Glasneck, J., Kirchbeisen I.Turkei und Afghanistan-Brennpunkte der Orientpolitik im Weltkrieg. Berlin, 1968. S. 263.  

[20] . تلگرام پیلگر و ویتسیل («پتان»)  تاریخی 14/04/1942 // بایگانی خدمات استخبارات سیاسی، پرونده «هند»، برگ 6.

 

[21]. Hawner M. India in Axis Strategy. Germany, Japan and Indian Nationalists in Second War. Stuttgart, 1981. P. 530.

[22] . تلگرام ویتسیل به برلین تاریخی 23/01/1942//  بایگانی خدمات استخبارات خارجی روسیه، «هند»، برگ 6. 

[23]. تلگرام ویتسیل به برلین تاریخی 15/03/1942 //

Schnabel R. Tiger und Schakel. Wien, S. 209.

[24]. تلگرام ک. راسموس در برلین تاریخی 14/04/1942//

Schnabel R. Tiger und Schakel. Wien, S. 221.  

[25] . تلگرام ویتسیل به برلین تاریخی 30/05/1942// بایگانی خدمات استخبارات خارجی، پرونده «هند»، برگ 11.

[26] . همان جا

[27]. همان جا، برگ 13.

[28] . سوتسکف، ل. جدایی طلبی ناشناخته در خدمت سازمان اطلاعات آلمان و «ابویر». از پرونده محرم استخبارات، مسکو، 2003، ص. 242-243.

[29] . تلگرام ویتسیل به برلین تاریخی 15/03/1942 //

Schnabel R. Tiger und Schakel. Wien, S. 210.

 

[30] . همان جا، ص. 211. 

[31] . تلگرام پیلگر به کیپلر تاریخی 26/05/1942// بایگانی خدمات استخبارات خارجی روسیه، پرونده «هند»، برگ 18.

[32] . بایگانی خدمات استخبارات خارجی روسیه، پرونده «هند»، برگ 19.

[33] . یادداشت آمر اداره دوم ادراه کل استخبارات ارتش سرخ سرهنگ راتف به دیکانازف تاریخی 20/08/1942// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، 1942، پرونده ویژه 24، کارتن 200، پوشه 9، برگ 139.

[34] . یادداشت صورت مجلس میخاییلف با لانکاستر تاریخی 4/07/1942// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، 06، 1942، پرونده ویژه 4، کارتن 16، پوشه 164، برگ 58.

[35]. تلگرام راسموس به برلین تاریخی 6/7/1942   // بایگانی خدمات استخبارات خارجی روسیه، پرونده «هند»، برگ 14.   

[36] . یادداشت گزارشی میخاییلف به مولوتف تاریخی 22/07/1942 // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، پرونده ویژه 24، کارتن 199، پوشه 2، برگ 171.

[37] . یادداشت گزارشی میلخیرس به ویرمن تاریخی 3/06/1942 // بایگانی خدمات استخبارات خارجی روسیه، پرونده «هند»، برگ های 23-24.

[38] . همان جا، برگ 22.

 

[39] . یادداشت سرهنگ راتف- آمر دفتر دوم اداره کل استخبارات ستاد کل ارتش سرخ به دیکانازف، تاریخی20/08/1942 // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، 1942، پرونده ویژه 24، کارتن 200، پوشه 9، برگ 139.

[40] . مواد برای گفتگو با سرهنگ پروناس در رابطه با افغانستان// بایگانی خدمات استخبارات خارجی روسیه، پرونده « هند»، برگ 43.

[41] . یادداشت « حادثه خوست»، //  بایگانی خدمات استخبارات خارجی، پرونده «قبایل»، جلد 1، برگ 116.

[42] همان جا، بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 06، 1942، پرونده ویژه 4، کارتن 16، پوشه 165، برگ 1.

[43] . یادداشت «ناآرامی ها در وزیرستان»، // بایگانی خدمات استخبارات خارجی، پرونده «قبایل»، جلد 1، برگ 118.

[44] . . همان جا، برگ 118.

[45] . یادداشت سفارت شوروی « تبلیغات فاشیستی در افغانستان و وظیفه تقویت تبلیغات ما»، // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071/ 1942، پرونده ویژه 24، کارتن 200، پوشه 14، برگ 31.

[46]. Zur lage in Indien// Selter G. Zur Indienpolitik der faschistischen deutschen Regierung wahrend des zweiten Weltkrieges.leipzig, 1965. Anlage 7.  

[47] . صورت مجلس گفتگوهای میخاییلف با کونور- گرین تاریخی 22/10/1942// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، پرونده ویژه 25، کارتن 203، پوشه 5، برگ 34.

[48] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، 06، پرونده ویژه 4، کارتن 16، پوشه 165، برگ 25.

[49]. جواهر لعل نهرو، کشف هند، مسکو، 1955، ص. 531.  

[50]. Glasneck, J., Kirchbeisen I.Turkei und Afghanistan-Brennpunkte der Orientpolitik im Weltkrieg. Berlin, 1968. S. 264.

[51] . یادداشت صورت مجلس گفتگوهای میخاییلف تاریخی 19/09/1942// بایگانی سیاست خارجی  فدراسیون روسیه، 06، پرونده ویژه 4، کارتن 16، پوشه 165، برگ 62.

[52]. گزارش زمان (الله وردی یف)- رزدنت استخبارات خارجی شوروی در کابل، تاریخی 11/09/1942// بایگانی خدمات استخبارات خارجی روسیه، پرونده «قبایل»، جلد 1، برگ های 136-137.  

[53] . پشتون ها سادات را به نشانه احترام پاچا صاحب می خوانند.-گ.

[54] .یادداشت «قبایل افغان و اهمیت سیاسیو نظامی- استراتیژیک آن ها، بایگانی خدمات استخبارات خارجی روسیه، پرونده «قبایل»، جلد 1 برگ 153،

[55]. Hauner M. Op. Cit. P. 577.

. [56]  همان جا، ص. 583.

[57]. Schnabel, R. Op.cit.S. 258-259

[58]. Glasneck, J., Kirchbeisen I.Turkei und Afghanistan-Brennpunkte der Orientpolitik im Weltkrieg. Berlin, 1968. S. 266.

[59] . گوئه آ. توجه کنید، پاراشوتیست ها! // کماندوهای هوایی جنگ جهانی دوم، مسکو، 2003، ص.213.

[60] . کوزنتس یو، ل. «تاراجگران» از بازی بیرون می شوند، مسکو، 1992، ص. 50

[61]. Glasneck, J., Kirchbeisen I.Turkei und Afghanistan-Brennpunkte der Orientpolitik im Weltkrieg. Berlin, 1968. S. 244.

[62]. Talwar B. P. 165-166.

[63] . Verabschiedung Boses. 16.10. 1942// Selter G. Zur Indienpolitik der faschistischen Regierung wahrend des zweiten Weltkrieges. Leipzig, 1965. Anlage 15.

[64]. تلگرام بیسمارک به ویرمن تاریخی 13/10/1942// بایگانی خدمات استخبارات خارجی، پرونده هند»، برگ 31.  

[65] . مواد برای گفتگو با سرهنگ پروناس، تاریخی 11/11/1942 // بایگانی خدمات استخبارات خارجی  پرونده «هند»، برگ 43.

[66]. Hauner M. Op. Cit. P. 550.

[67] . یادداشت «در باره اوضاع  در وزیرستان» تاریخی 5/10/1942// بایگانی خدمات استخبارات خارجی روسیه، پرونده قبایل»، جلد 1، برگ 192.

[68]. Glasneck, J., Kirchbeisen I.Turkei und Afghanistan-Brennpunkte der Orientpolitik im Weltkrieg. Berlin, 1968. S. 268.

[69]. Hauner M. Op. Cit. P. 593.

[70] . همان جا

[71] . کوزنتس یو. ل.، همان جا، ص. 68.

[72] . همان جا، ص. 69.

[73] . همان جا، ص. 72-73.

 

 

[74] رایکف، فقیر ایپی- مبارز راه آزادی وزیرستان، // خاور، 1995، شماره 3، ص. 90.

[75] . بایگانی سیاست خارجی روسیه، فوند 071، سال های 1942-1943، پرونده ویژه 25، کارتن 203، پوشه 5، برگ های 9-10.

[76] . گزارش یرشف- رفرنت ارشد شعبه خاور میانه کمیساریای خلق در امور خارجی شوروی «وضعیت سیاسی افغانستان در اوایل  1942«، تاریخی 4/04/1942 // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1942 ، پرونده ویژه 24، کارتن200، پوشه 8، برگ 17.

 

[77]. کوزنتس یو. ل. «تاراجگران« از بازی بیرون می شوند، مسکو، 1992، ص. 39.  

[78]  . همان جا، ص. 40

[79] . گزارش یرشف- رفرنت ارشد شعبه خاور میانه کمیساریای خلق در امور خارجی شوروی «وضعیت سیاسی افغانستان در اوایل  1942«، تاریخی 4/04/1942 // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1942 ، پرونده ویژه 24، کارتن200، پوشه 8، برگ 15.

 

[80]. یادداشت صورت مجلس میخاییلف- سفیر شوروی با او آیلی سفیر بریتانیا تاریخی 4/9/1942 // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 06، سال 1942، پرونده ویژه 4، کارتن 16، پوشه 163، برگ های 92- 93.

[81] . کوزنتس یو.ل. همان جا، ص. 39.

[82]  . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 06، سال 1941، پرونده ویژه 4، کارتن 16، پوشه 165، برگ 84.

[83]. Hawner M. India in Axis Strategy. Germany, Japan and Indian Nationalists in Second War. Stuttgart, 1981. P. 516.

[84] . پروتکل بازپرسی پیلگر در زندان بوتر مسکو// بایگانی خدمات استخبارات خارجی، پرونده «تاراجگران»، جلد 1، برگ 121.

[85] . Hawner M. India in Axis Strategy. Germany, Japan and Indian Nationalists in Second War. Stuttgart, 1981. P. 516.

 

[86] . گزارش یرشف- رفرنت ارشد دفتر خاور میانه کمیساریای خلق در امور خارجی شوروی، «وضعیت سیاسی افغانستان در آغاز 1942»، // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071،  پرونده ویژه 24، کارتن 200، پوشه 8،  برگ های 13-14.

[87] . یادداشت صورت مجلس میخاییلف با او آیلی  24/08/1942 // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 06، پرونده ویژه 4، کارتن 16، پوشه 165، برگ 42.

[88] . کوزنتس، همان جا، ص. 33.

[89] . مواد برای گفتگو با سرهنگ پروناس در رابطه با افغانستان// بایگانی خدمات استخبارات خارجی، پرونده «هند»، برگ 42.

[90] . یادداشت صورت مجلس گفتگوهای سامیلفسکی- کار دار (شارژ د آفر) سفارت شوروی در کابل با  کوارونی- سفیر ایتالیا در کابل تاریخی 21/12/1943 // بایگانی سیاست خارجی روسیه، فوند 071، سال 1943، پرونده ویژه 26، کارتن 206، پوشه 4، برگ 14.

[91] . یادداشت صورت مجلس میخاییلف- سفیر شوروی در کابل با او آیلی- سفیر بریتانیا، تاریخی 19/09/1942 // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 06، پرونده ویژه 4، کارتن 16، پوشه 165، برگ 60.

 

[92] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1942، پرونده ویژه 25، کارتن 203، پوشه 5، برگ 35.

[93] . بایگانی خدمات استخبارات خارجی روسیه، پرونده « قبایل»، جلد 1، برگ 191

[94] . همان جا، برگ های 189-190.

[95] . یادداشت صورت مجلس میخاییلف با او آیلی تاریخی 24/08/1942 // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 06، پرونده ویژه4، کارتن 16، پوشه 165، برگ 142.

 

[96] . همان جا، برگ 143.

[97] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 06، 1942، پرونده ویژه 4، کارتن 16، پوشه 165، برگ 79.

[98] . گورویچ ن.م. بازرگانی خارجی افغانستان در دوره نو، مسکو، 1981، ص. 102.

[99]. یادداشت صورت مجلس میخاییلف با اندرسن- رایزن (آتشه) نظامی امریکا، تاریخی 1/10/1942 // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 06، پرونده ویژه 4، کارتن 16، پوشه 165، برگ های 85-88. 

 

[100] . گزارش میخاییلف به مولوتف تاریخی 27/10/1942، // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1942، پرونده ویژه 24، کارتن 199، پوشه 2، برگ های 181- 182.

[101] . همان جا، ص.ص. 182-183.

[102] . یادداشت صورت مجلس دیدار میخاییلف با اندرسن- رایزن (آتشه) نظامی امریکا، تاریخی 28/10/1942 // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال های 1942- 1943، پرونده ویژه 25، کارتن 203، پوشه 5، برگ 37. 

[103] . همان جا، برگ 38.

[104] . گزارش یرشف- رفرنت ارشد دفتر خاور میانه کمیساریای خلق در امور خارجی شوروی، « اوضاع سیاسی افغانستان در اوایل 1942»، //  بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1942، پرونده ویژه 24، کارتن 200، پوشه 8، برگ 20.

[105] . یادداشت صورت مجلس میخاییلف با او آیلی تاریخی20/11/1942 //بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال های 1942- 1943، پرونده ویژه 25، کارتن 203، پوشه 5، برگ 17.

[106] . همان جا

[107] . یادداشت صورت مجلس گفتگوهای نجیب الله [تور وایانا-گ.] با سامیلفسکی- کار دار سفارت شوروی در کابل، تاریخی 18/05/1943، پرونده ویژه 25، کارتن 203، پوشه 5، برگ 151.

[108] . شوروی ها هم به همین شیوه، با بازی با «مساله پشتونستان» و بهره برداری ابزاری از آن، توانستند در سراسر نیمه دوم سده بیستم به بالاترین تراز تاثیر و نفوذ در افغانستان به ویژه در گستره نوار مرزی دست یابند و در سر انجام هم کار به ماجراهای خونین و فاجعه بار سال های دهه های هفتاد و هشتاد کشید که پیامدهای شوم آن تا کنون هم دست از گریبان ما برنداشته است.

 

دردمندانه، کنون هم بازی ابزاری با این «پر»، چه از سوی هند و چه از سوی امریکا به شیوه دیگری روان است و روس ها هم پنهانی آن را دامن می زنند و چند گروه ماجراجو و استفاده جوی خونگرم و مزدور داخلی هم برای مقاصد آزمندانه خود، شماری آگاهانه و شماری هم ناآگاهانه به آن چسپیده اند، تا ببینیم که این بار کار ما به کجا می رسد؟

 

چیزی که روشن است، این است که پاکستان از این دستاویز ماهرانه بهره بردای نموده و بهانه خوبی برای دست اندازی در امور ما و از هم گسیختن شیرازه هستی ما می یابد و برای رویارویی با این پدیده، از «پر» قوی تر «بنیادگرایی و تندروی اسلامی» کار می گیرد که کنون سه دهه است موجب بربادی و تباهی کشور گردیده است.  

 

هر گاه در نیمه دوم سده بیستم، چسپیدن جنون آمیز داوود خان و هواداران وی به مساله «پشتونستان» باعث فاجعه و بربادی کشور گردید، در نیمه نخست سده بیست و یکم، کسان دیگری هستند که این صحنه را کارگردانی می کنند. هر چه هست، تجربه تلخ تاریخ گواه بر حقانیت داکتر موسی شفیق است که باری در یک مصاحبه گفته بود: «ما نباید افغانستان را قربانی پشتونستان کنیم!».

 

روشن است، سیاست های ماجراجویانه یی که متوجه تجزیه و نابودی پاکستان و یا باژگونه آن- تحمیل سیطره پاکستان بر افغانستان است، هیچ راهی به دهی نمی برد و دستاوردی جز بدبختی و سیه روزی برای کشور ما ندارد. حل دمکراتیک، عادلانه و شرافتمندانه «مساله پشتون» تنها در یک کاتنتکست رهیافت منطقه یی و رشد و شگوفایی ساختارهای نوین منطقه یی مانند «اکو» ممکن است، زمانی که مرزها مانند اتحادیه اروپایی کمرنگ شده، همگرایی اقتصادی به تراز بالایی رسیده و پول واحد در سراسر گستره آن نافذ شده و منافع مشترک بر دیدگاه های کهنه ذهنی گرایانه چیرگی گیرد. -گ.

 

 

 

قبلی

 

 


بالا
 
بازگشت