سید همایون شاه عالمی

 

پند از گذشته و سعی در آینده

 

از بزرگان گفته آمده است( آنچه گذشت ،گذشت) و یا به عبارت دیگر (آب رفته بجوی باز نیاید) و اما آموختن و فهمیدن تاریخ امر ضروری است تا از قهرمانی ها و نکات ضعیف زمام داران و گذشتگان و از تجارب ایشان انسانهای معاصر چیز های آموخته و اشتباهات خویش را تصحیح و ترمیم نمایند.

در مجالس و گرد هم آیی های  هموطنانم متوجه شده ام که گاهگاهی روی مسایل و رویداد های گذشته چنان مباحثه جدی صورت میگیرد که عاقبت آن به مجادله میکشد. هر کدام مدعی بر آن است گفته ها و نظریات خودش صحت داشته و دیگران اصل حقیقت را فراموش کرده اند.

محمد اسحاق شوکت (بخاری) چه زیبا فرموده است:

 

زبان خاموشی  ِ (شوکت) به صد فریاد میگوید

که چون معنی شود پیدا  به لب گفتار کم  گردد

 

و از اوست:

چه غم ز حادثه  ارباب  ِ جهل را  شوکت

جدل به تیغ  کند  گردنی  که  رگ  دارد

 

حتی بعضی اوقات بحث روی مسایل بسیار معمولی و پیش پا افتاده صورت گرفته در نتیجه شکر رنجی ها و خفه گی ها به میان میاید، بعضی ها خود را بیهوده سرخ و زرد میسازند و اما دلایل منطقی ندارند، سعدی شیرازی(رح) فرمود:

دلایل  قوی  باید  و   معــــــــــنوی

      نه رگ های گردن به حجت قوی

روزی به موتر تکسی نشسته بودم ، متوجه شدم که یکی دو موتر به سرعت عبور کردند به دریور گفتم:این ها چه عجله دارند؟ بالاخره مجبور هستند چند متر دور تر توقف کنند ، میبینی که چه ازدحام است و به زودی کم شدنی هم که نیست.

دریور خندیده گفت:

(صاحب این ها میدانند که چند متر بعد مجبور هستند توقف کنند اما به دیگران نشان میدهند که من چنین دریور خوب هستم و بخوبی میتوانم سبقت کنم و پیش بروم .....

هی صاحب! هیچ کس در این ملک یک چارک نیست..  همه یک سیر اند....)

آری!

همگی همه چیز را میفهمند.... روی هر مسئله ی که بحث شود هر کسی سخنانی را از خودش ساخته و تقدیم مجلسیان میکند ، اما بحث راه انداختن و صحبت کردن باید دقیق و درست باشد ، صحبت کردن در مجالس به منظور تبادل افکار و آگاهی مجلسیان باشد نه بخاطر خود نمایی و معلومات فروشی ، نه بخاطر کسب بزرگی و سروری فکر کنم از صائب تبریزی است که میفرماید:

در غم  دستار بی مغزان  اگر  پیچیده  اند

ما به سر پیچیدن از دستار فارغ گشته ایم

 

درست به فرموده بلبل شیراز (رح) میماند:

نه هرکه کلاه کج نهد آئین  ِ سروری داند

 

من در این روز ها اصلاً میترسم به کسی بگویم که گفته ی شما و یا استدلال شما نادرست است ، اول اینکه چنین اشخاص گوش نمیکنند دوم اینکه ممکن است سر دشمنی بگیرند حافظ خوش کلام(رح) گفت:

با مدعی مگوئید  اسرار  ِ عشق  و مستی

تا بی خبر  بمیرد در  درد خـــود پرسـتی

 

بیائید نفس های خود را پاک کنیم تا پروردگار ما به حق نفس های پاکیزه ی ما فرمان روایان ما را نیز پاک گرداند و گزینش اختیار را به او بگذاریم و به رحمت او امید وار باشیم ، سنایی غزنوی (رح) فرمود:

از آن زمــان که فکندند چرخ را بنیاد

دری نبست  زمانه  که دیگری نگشاد

 

و همچنان:

هر یکی را عوض دهد هفــــــتاد

گر دری بست  بر تو ره بکــــشاد

 

بیشک که تدبیر ساز خداوند زمین و آسمان است و گنجینۀ اسرار نزد اوست، و هیچ ملتی را به خواری نکشاند و متغیر نسازد تا آن ملت نفس های خویش را تغییر ندهند.

از (قا آنی) است که:

آبیست  زیر  پره  که میگردد  آســــــــیا 

   سریست  زیر پرده  که میگردد آسمان

 

انسان برای گفتار خویش باید دلایل و ماخذی داشته باشد، از همین جا است که گفته اند: ( سخن چو گفتی دلیلش بیار) در غیر آن گفتاری که اصل و مایه نداشته باشد .

بالاخره معلوم خواهد شد که شخص سخنان را خودش ساخته و از قول بزرگی حکایت نموده است که این خود گناهی است عظیم .

 آنهای که دوست دارند بیشتر صحبت کنند و در مجالس میخواهند خویشتن را بیشتر فهمیم و مستعد جلوه دهند حد اقل باید بروند و مطالعه کنند یک اصطلاح عامیانه داریم ( نا خوانده ملا نمیشود ) بلی! میدانم آموختن علم و دانش زحمت و پشت کار و استعداد میخواهد و اما برای هر انسانی رایگان است ، اگر بنا به معاذیر اقتصادی نمیتوانند به پوهنتون بروند ، میتوانند کتب ارزان را خریده به اندوخته های علمی خویش بافزایند و من متیقن هستم زمانیکه اندوخته های علمی شان بیشتر شد دیگر هرگز لاف (من میدانم) را نیزنخواهند زد .

آموزش علم فقط در مکاتب و پوهنتون ها نیست بلکه انسان با مطالعات شخصی نیز میتواند خودش را تعلیم بدهد ،( ابراهیم لینکن ) رئیس جمهور ایالات متحده امریکا بدون معلم از راه مطالعه خودش توانست تعلیم گرفته و شهادتنامه اخذ کند.

میدانم فراگیری علوم  زحمات خستگی ناپذیر میخواهد و آموزش علوم انتها ندارد .

آموزش علوم فقط باید بمنظور پیش برد بشر در بخشهای متعدد حیاتی و اجتماعی باشد نه بمنظور بزرگ کشیدن خویش و خودنمایی و کاریست نهایت مشکل چنانچه اسدی گفت:

نشاید  بهی یافت  بی رنج   و بیم

که بی رنج کس نارد از سنگ سیم

 

از بحث و یا بهتر بگویم کج بحثی در باره مسایل گذشته چه سود، توجه کنید به شعری از (ویس رامین):

از آن روزی که از تو شد  چه  نـالی

و از آن روزی که نامد چون سگـالی

چه   باید  رفته   را  اندوه   خـوردن

همان   نا  بوده   را   تیمــــار  بردن

نه  از  اندوه  ِ  تو    سـودی    فـزاید

نه   از  تیمار     ِ  تو  فردا   به  آیـد

اگر  صد  سـال  باشی شاد و  پیـروز

همــیشه   عمر  ِ  تو  باشد یکی روز

اگر   سختی   بری  در  کام  جــویی

ترا  آن  روز   باشد   کــاندر   اویی

 

روزگار ملت خویش را همگی میدانیم از تکرار سخن در موارد وقایع گذشته چه سود؟

بیاید از (من) گذشته و (ما ) شویم همه چیز را برای (ما) بخواهیم، یک ضرب المثل عام دیگر نیز داریم ( از جوی که یکبار آب رفته باشد باز هم آب خواهد رفت) من در این روز ها میبینم که ماشالله در اثر زحمات و علاقۀ هموطنان شریف ما گرد و نواحی کابل سر سبز و شاداب گردیده است و امسال به فضل و مرحمت خداوند(ج) بارندگی نیز نسبتاً بیشتر بود .

 

بیایید امید وار باشیم که نا امیدی گناه است . در هر کجایی که هستیم ببینیم برای وطن چه میتوانیم بکنیم ، کوچکترین کمک نیز میتواند تغییراتی مثبتی بیاورد .

مولانا جلال الدین بلخی(رح) فرمود:

در سفر گر روم بینی  یا  ختن

     از  دل   ِ تو کی رَوَد حب الوطن

 

انشاالله که درد های وطن ما بزودی التیام خواهد یافت صائب تبریزی چه زیبا فرمود:

ندارد درد بی درمان به جز تسلیم  درمانی

ز تدبیر  ِ طبیبان  بر  دل  ِ  بیمار  میلرزم

 

امید وار باشیم بارها افتاده و برخاسته ایم این بار نیز بر میخیزیم (شوکت بخاری) گفت:

فتاد گی  نشود  سد  راه  ِ من  شوکت  

  مرا به دست ز پای طلب عصایی است

 

و از فردوسی طوسی است که:

همی   تا  بگردانی  انگشتری 

      جهان را دگرگون  شود داوری

 

من در این روز ها در رسانه ها چیز های عجیب و غریبی میخوانم ولی نمیدانم که نویسندگان با نگارش بعضی چیزها چه پیامی را به خوانندگان خویش عرضه میکنند مثلاً مسایل شخصی، طرف شدن با اشخاص ، باز هم همان مسئله (من میدانم تو نمیدانی) ، تمسخر و اهانت به یکدیگر و........

مستی غفلت  شعور از خلق  (صائب)  برده است

تا که پیش از مرگ  بر خیزد از این خواب گران

 

باید یک نکته را عرض کنم که یک فرد به تنهای نمیتواند تمام افراد جامعه را به مثل خود بسازد و اصلاً توقع هم نداشته باشد که همگی باید مثل او فکر کنند که نا ممکن است از این جا است که گفته اند ( زمانه با تو نسازد تو با زمانه بساز)

صائب تبریزی گفت:

ز خار  ِ  تعلق   کـــــشیده   دامــــان رو

که بحث بر سر یک سوزن مسیحا است

 

روزی با شخصی برخوردم و ساعت ها مجبور بودم با او نشسته و به سخنانش گوش دهم ، و او خیلی زیاد صحبت میکرد من در اوایل با او تبادل افکار و بحث های کردم و لی متوجه شدم که او دوست دارد فقط بگوید ، به شنیدن چندان علاقه ی نداشت آری!

او میخواست رئیس جمهور افغانستان شود و پلان های هم ترتیب داده بود ولی پلان هایش کاملاً از منطق دور و هرگز قابل تطبیق نبودند. 

من که خیلی خسته شده بودم به او گفتم اجازه بدهید از شما سوالی کنم ، گفت بفرما!

گفتم : واقعاً شما خود را لایق و سزاوار ریاست جمهوری افغانستان میابید؟

خیلی جدی شد و پاسخ داد: بلی چرا نه؟ مرا چه شده است ، فاکولته هم که خوانده ام

از آنجا دانستم که با ابلهی مقابل هستم .

باز هم از شوکت بخاری است که :

در انتظار سخن چشم  من  به گوش من است

کمند   ِ وحدت  ِ معنی  لب  ِ خموش من است

 

صائب تبریزی گفت:

صائب نشود لاله صفت شسته به باران

رنگی که به رخسار  بخون  جگر   آید

 

باز هم با صائب موافق هستم:

پاس  ِ صحبت داشتن آسایش از من برده بود

زیر  دامان  ِ خموشی  رفتم  آسودم چو شمع

 

چون صدف  در پرده های  دل  نهفتم   اشک  را

گوهر  ِ خود را به هر بی درد  ننمودم چو شمع

 

من معتقد هستم آموختن هزار مرتبه به که شرح دادن بدون  معلومات

بیدل دهلوی فرموده است:

بیدل  ره  ِ دیار  ِ  فنا بسکه  روشن   است

چون  شمع  چشم   ِ بسته  رود کاروان ما

 

میدانم در شرایط کنونی متاسفانه ما مجبور هستیم تحمل اشخاصی را کنیم که دست های کثیف شان آلوده بخون ملت ما است، اما برای تشنه لب آب گل آلود بهتر است از این که از تشنگی بمیرد .

از حضرت بیدل است که:

زمانه  کج   روشان  را به  بر  کشد   بیدل

هر آنکه  راست  بود خار چشم افلاک است

 

از صائب:

زیر  ِ گردون  راست کیشان  را نمیباشد قرار

منزل  آسایش   تیر است  بیرون   از   کمان

 

و از شوکت بخاری است:

پاک جوهر را نباشد  منت    ِ خشک   از  کسی

شوکت  آب  از خویشتن دارد  دم  ِ شمشیر موج

 

در این اواخر یک ضرب المثل تازه را شنیدم (هیچ کشمش بی چوبک نیست) در این سه دهه روزگاری به سر ملت بیچاره ما آمد که تعداد گنهکاران را بیشتر از بی گناهان ساخت ، شوکت میگوید:

گشتن  ِ گرد  ِ سر  ِ کعبه  مخواه  از شوکت

روزگاریست   که  بر  گرد   گنه   میگردد

 

توبه کنیم  و امید وار باشیم  تا خواست ایزد یگانه چه باشد. سعدی (رح) فرمود:

سعدی  سپر   از جفا      نیاندازد 

    گل  با خار  است ، صاف با دردی

 

از فردوسی طوسی است که:

برنج   آری   تنت    را     رواست

   که خود رنج بردن به دانش سزاست

 

در خاتمه با بیتی از شیخ اجل سعدی شیرازی (رح) بسنده میکنم:

 

سعدیا ! دی رفت  و فردا هم چنان معلوم  نیست

در میان  ِ این و آن  فرصت  شمار  امروز  را

 

-------------------------------------------------------------

نوت : محمد اسحاق شوکت (بخاری) از شاعران زبده ی پار دریا میباشد که از بدحادثه در هندوستان مقیم شده و در بین ما افغانها متاسفانه شهرت بسزایی ندارد ، اما ارباب سخن فقط از چند بیت بالا خواهند دانست که کلام وی کم از بیدل دهلوی، کلیم کاشانی و صائب تبریزی نیست او همچنان گفته است:

 

شهر و صحرایش بود یک سبزه زار از حسن  ِ سبز

بهر  سیر   ِ  هند  چون   شوکت   ز  کابل   بگذرد

 

 

سید همایون شاه (عالمی)

15 اپریل 2011

کرنرزول – نارت کارولینا

ایالات متحده امریکا

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت