خوشه چين

 

صدایته بکش

درحقیقت مالک هرشی خدا است

امانت عیاری چند روزی نزدماست

 

پیام زمان است که میگوید صدایته بکش، صدایمه می کشم،صدایمه صدای انسانی است وصدای انقلابی هست.

ذاتاً این صدا صدای مردم است.

خوشه چین گفت:یک معلم هستم تا سیاست مدار.ریاضی وفزیک را تا به صنف دوازه خوب میدانم،شاگردانیکه تا به صنف12 خوب تر آموخته اند.بعد ازان درمراحل ارتقایی تحصیلات داکتران ومتخصصان خوبی دررشته های مختلف شده اند.معلم ریاضی وفزیک بودم تابه صنف 12دوازده درس داده ام وخوب درس داده ام،پی آمدحوادث را محاسبه کرده میتوانم ازقوانین فزیک ((نیوتن))میخانیک،ترکیب قوه ها ((مقاومت)) درمقابل حملۀ دشمن، تجزیۀ قوه ها((حملۀ ضد حمله بر دشمن))راخوب ترمیدانم حوادث راپیشگویی کرده باحفظ جمع وتفریق،ضرب وتقسیم،((قاسمه ها))مدوجذر،لمت ومشتق ((محاکمۀ وضعیت)) را درجهت پیروزی علیه دشمن درصددحل آن برآمده میتوانم.گرچه که مسلک معلمی راباتمام قواعد متودولوژِی((جامعه شناسی، روانشناسی))ازلحاظ نظری تحت تعلیم وتربیت استادان«هیومانست وباو جدان»متخصص،متجرب،کارازموده دارالمعلمین کابل ودارالمعلمین عالی آن زمان((سالم خان مسعودی،عبدا لرزاق اوریاخیل،غلام علی خان« پروانی» صاحب جان «صحرایی»،حیات الله((ناصر)) شبنم «غزنوی» عبدالقیوم «صامت»عبد القیوم«نورزی» حامدخان،باقرخان« طبیبی»جمعه گلخان،نعمت الله قریشی آقای((سلطانی))محمد اصغر«روانی»نورمحمدخان فراهی،نظام الدین «تهذیب» واستادان دیگرخوب آموخته بودم((احترام استادان گرامی ام را درقلب ثبت دارم))این چنین گفته بودند که معلم قبل برهمه باید که یک انسان مکمل باشد.این  ذخیره ها به حیث چراغ رهنما درصحنۀ سیاسی به  آموزش اضافی ام کمک کرد که یک سیاست مدار، باید قبل برهمه یک انسان مکمل باشد.

انسان مکمل درسیاست:«عیاران»تکنالوژی فکری ورازهای موفقیت.  

انسانهای موفق هرآنچه باوردارندخلق کرده ودارای چنین صفات میباشند. 1- دروغ نمیگویند.2- متواضع میباشند. 3- به گفته ووعدۀ خود عمل میکنند.

مشت نمونۀ خروار:سید موسی عثمان هستی فرزند سید یوسف ازقریۀ «دولانه» مربوط نواحی شهرچهاریکارقوماندانی امنیۀ ولایت پروان میباشد. سید موسی عثمان هستی،آخرین دیدارما باهم درحال تصادفی سال 1358 در چهارراهی صدارت،آن هم سر سری و گذری با ادای یک سلام، صرف تعارفی بودبعد ازان دیگر سید موسی عثمان هستی را ندیدم تا اینکه پنج سال قبل خودش به حساب لطف همیشگی  ازکانادا برابر به یازده شب به وقت هالند تیلفون کرد وازما خبری گرفت.

سید موسی عثمان هستی درایام جوانی، شخص خوش اخلاق همیشه خندان، مهربان،دلسوز به همه بود.با جوانان جوان بود،با ملا ملا بود، با خُرآبادیان، خُرآباد بود،درمقابل کهن سالان آدم باحیا ومؤدب بود،ضد یت آشکارباهیچ جریان سیاسی نداشت،عیارصفت،فروتن، باوجدان، غریب پرور، ازطرف تابستان صفۀ سرحوض زیر سایۀ درختان،دراواخرخزان وزمستان مهمان خانۀ طویل وعریض خانۀ پدری اش درخدمت رفقا بود.ازکمک نقدی برای رفقای محتاج خود تا حد امکان دریغ نمی ورزید. گاه گاهی اگر میدانست که یکی ازرفقایش دردورترین محلۀ افغا نستان به جنجالی گیرافتاده است جهت رفع مشکل درآنجا میشتافت.یکی ازکارهای خیرخواهانه او درمورد شخص خودم این چنین بود. ماجرای ایجاد شده بود در لیسۀ نعمان بین شاگردان ومفتش وزارت معارف وقت((قیام شاگردان علیه مفتش)) گویا که سرنخ ماجرا بدست من بوده است. درجنجال تفتیش وتفتیش بازی واستعلام بازی مفتشین وزارت معارف وقت بودم. اودرآن زمان قبل ازرفتن وشمولیت به فاکولته مامورکنترول پولی تخنیک بود.دربازار چهاریکار مرا دید وگفت که ازکابل آمده ام بخاطرتو،بیا که من تورا ازلیسۀ نعمان پروان درپولی تخنیک با شناختی که هیآت اداری دارم، به حیث معلم لیلیه پولی تخنیک تبدیلاً موافقه میگیرم ازین جنجالها بیغم میشوی. چنانچه که شد.

هیچ گاهی کلمات زشت را اززبانش نشنیده بودم ،اما گذشت زمان شاید گاه گاهی پیش آید که یگان فرد نا مرد ونمک ناشناس خدا نا ترس رفقای دوران جوانی را درشرایط دشوارروزگارزنده گی خلاف آنچه را که فرهنگ افغانها به حساب عیاری ایجاب مینماید،تغیرعقیده کرده باشند(( نمک خوران بی وجدان شوند.کاسه بشکنانند))

ازمواضع به ظاهر سه شخصیت دریک فرد

فرشته،انسان،بشر

گرحکم شود که مست گیرند    درشهرهرآنچه هست گیرند

هزاران جوان تازه نفس(( مراحل نهایی فاکولته وجاه های با ارزش معنوی)) مستعد به تکامل را درجبهات گرم داغ راست وچپ ازدست داده ایم.

میخورکه شیخ وحافظ ومفتی محتسب

چون نیک بنگری همه تذویرمیکنند

خواجه عبد الله« انصار»

 تا سرحد محو فزیکی رفقای خود(( با دزد دهن جوال گرفته)) دست به عمل ناجوان مردانه زده باشد. بناً چنین یک فضای غیرانسانی واخلاقی اورا وادار به عریان نویسی وحقیقت نویسی کرده باشد. بناً سید موسی عثمان هستی با همه احترام که برایش دارم درارایۀ بیان گفتارونوشتارخود ش مستقل است.

اینکه سید موسی عثمان  هستی  نسبت به من  خیلیها نظر مثبت دارد اختیار آنها است ورنه  درمناسبات رفاقت  نسبت به من یک سرویک گردن بالا بوده ،کمک های زیادی را ازایشان نصیب شده ام مگرخودم هیچ کارنیکویی را برایش انجام داده نتوا نسته ام.بازهم افتخارمینمایم که ازین بیچاره به نیکویی یاد آورمیشوند.

    امابرایش ثابت شده بود که «خوشه چین»سرخ دشنۀ نبوده بلکه میوۀ سرخ با ثمر است«روغن دشمن سعادت وخوشبختی انسان»گردن معلم شکور « خوشه چین»را نرم نمی سازد درراه رسیدن به اهداف شریفانه ثابت قدم میباشد دروغ نمی گوید.

   ازپیام زمان اطاعت مینمایم.به مانند گل لاله دردشت سوزان قدمیکشم، آواز انسانی خودرا با شدومد میکشم.

 

صدای جبهه بگوش میرسد

ازجانب ملت خاموش میرسد

میکشم صدا

این صدا، صدای حق است

صدای حق،صدای ملت است

ازین صدا بشنو،بخوان وبدان که

ملت عذاب کشیده، درذلت است

دیدن منظره کثیف وخشن بود

 آدمهای مسؤل درخجلــــت است 

انسان با وجدان صدایته بکش

صدای جبهه بگوش میرسد

ازجانب ملت خاموش میرسد

میکشم صدا

این صدا،صدای ملت با وجدان است

صدایانسان ، صدای هر افغان است

ازین صدامیشنوی،بخوان وبدان که درآئینه چه چیزهارا وکیهارامیبینی.

"گرچه همرزمیم اما ، فخـــر بیــرق،ازشما"

"من متاعی هم نمی بینم ولی حق، ازشــما"

"هیزم خشک تنــــورطبـــع تان ما میشویم"

"گرمی بازار ونان ورنگ رونق، ازشمــــا"

"زنده گی یک بار بود آن را جهنم ساختید"

"ما وقبر کوچکی،فردوس مطلق ازشمــــا"

"ماوتاریخ«جنون» دنیای«مسخ»وبوف کور"

"ادعای فتــح خیبــر،بدر و خنـــدق،ازشمـــا"

"ماوبن بستی ترین انسان درین عصر عبوس"

"رتبــۀ عالـــی، رفیـــقـــان موفـــق، از شمـــا"

"ما نمــــــی ترسیـــــم ومـــــی ترسیــــم ازین:"

"عاقبــــت دنیـــا بسازد چنــد«......» ازشما"

                                        ابراهیم«امینی»

قابل توجه: اهدافی که ساجمه باران میگرددبه تعدادشمارانگشت محاسبه شده اند.

   مطلب پایینی:

یک صدا است صدای یک انسان است. بلی! صدا صدای وجدان است میشنوی که میگوید درآیینه بنگر که چه میبینی.

درآیینه بنگر،بااین قیافه ظاهری که آراستۀ،خودرا به گونۀ فرشته ساختۀ،اندیشۀ انسانی را ازمغزبرداشتۀ،ازادبیات مترقی،آیات وحدیث درحافظه انباشتۀ، تکیه برمحل وقبیله دوکان معامله وسیاست ساختۀ برضد منافع« مردم» برخاستۀ،با تمامی این همه ساخته ها بافته ها چهرۀ ظاهری ات را پت وپنهان کردۀ،باردیگر پاشنه را برگردۀ مردم مانده فشاردهی.

یک مراتبه درین آیینه نظر عمیق تربا نداز((خودرا میشناسی))؟ درزنده گی چه هدف داری؟ ازباطنت گذارش بده درحقیقت آنچه که هستی راضی هستی؟ یک مراتبه کارنامه ات رابازخوانی بکن،ازنیات گذشته واعمال گذشته ات پشیمان نیستی؟خجالت نمی کشی؟گردن انسان به طرف راست وچپ چرخ میزند به این منظورکه چهاراطراف انسانها را ببیند تو بنگر که غیر ازخود کسان دیگری را دیده میتوانی.تو ازخود نزدیکان داری وابستگان داری،گاه گاهی به طرف آنها نگاهی کردۀ؟چگونه تو ثابت کرده میتوانی این همه وابستنگان دوستان رفقا وهم قطاران از تو راضی اند؟آیا تومیدانی که درگذشته  برای تک تک آنها چه مضریت های را انجام داده ای؟ کنون برای تو ثابت شد که درعدم موجودیت تو امورمملکت داری به گردش افتاده است وادامه می یابد. پس تو یک انسان میان تهی بی محتوای بیش نیستی. 

حیف که ندانسته بودند که درحزب آمده بودی،هدف ازآمدن تو درحزب کثیف ساختن((مکتب زیبا بود)).وتودرمقابل همه خوبی های وزیباییهای این مکتب پشت پا زدی،کنون جواب قیافه های دروغین خودرا میبنی، میشنوی ،میخوانی،؛غرور وخودخواهی های تومبدل به شرم خجالت میشود به همان اندازۀ که گویا میلۀ آهنی را قرت کرده بودی،دوچندان استخوان گردنت شکسته چشمهایت به زمین دوخته میماند.آئینۀ خودت را بشکن.ثابت بسازکه درنهاد تو انسانیت وجود دارد،وتو را به حیث انسان صادق  بشناسند،بدان که همه انسانها ی چیز بگو وچیز بنویس گوهرگرانقدرهستند.بناً ارزش آنرا دارد که همه باهم متحدانه ومتفق القول بگوییم ای نسل نوین مستعد به تکامل گذشتۀ ما درپراتیک مملواز اشتباهات وخطاها بود که بالای ما تحمیل گردید ولی مکتب ما((ازهیچ نیازمندی مپرسید که کیشت چیست وآئینت کدام بپرسید درد ت چیست تادرمان کنیم)) مکتب انسانی بود.

 

 


بالا
 
بازگشت