خوشه چين

 

خودآگاهی ملی

بمثابۀ انقلاب فکری

 

 خوشه چین گفت:عیاران درخانۀ هموطن با لباس پاک واندیشه پاک میروند.

زمانیکه خدمت به مردم را شعار میدهی،ازین گفتارتابعیت کن.

الف:1- پندارنیک2- گفتار نیک3- کردارنیک

ب: زمانیکه خدمت بوطن وحفاظت ننگ وناموس وطن را شعار میدهی ازین گفتا ر تابعیت کن:مغزسرد،قلب گرم،دستان پاک

بعداً این توهستی« شمع»به گفتۀ فیلسوفی ازیک شمع هزاران شمع روشن میشود بدون ازانکه ازشمع چیزی کاسته شود.

خودآگاهی ملی یک انقلاب فکری است به حیث مادر،برای  تولد انقلابات دیگربه نفع وطن محبوب مان افغانستان.

مورچه های زحمت کش هنگام انجام کارهای دشواربا هم متحد میشوند وبرای بدست آوردن لقمۀ نان بخورنمیر،با تکتیک های جنگهای دفاعی ازچندین جهت درمقابل حمله ،ضد حمله را سازمان میدهند.مگرچرچرکان((روشن فکران این بازیگران،بازی با کلمه)) درگوشۀ نشسته چرچرمیکنند.استعداد اتحادکردن را ندارند.

یک دیگر خــــودرا دو میــــزنــند

به رخ همدیـــــگربا پمپ آومیزنند

 مورال  باخته و پراگنده شده اند

 به عوض نان گندم نان جومیزنند

فاشست،سکتاریست،تنبان به ســر

خاینن ناموس وطن رایک دومیزنند

بی تلخه های بی وجدان خنده دارند

  غریب نان ندارد خود،مرغ پلومیزنند

                       خصوصاً روشن فکران افغا نستان

دروقت ضرورت لب درب خانۀ مورچه دقل باب کنان به گدایی میروند.

خوشه چین ازقشروطبقۀ مورچه« انسان» است فرزند ملت افغان است، صدای خوشه چین صدای ملت ازعمق وجدان است.صدا می کشد که هیچ شعاری نتوانست مارا متحد بسازد.تنهاوتنهاصدای که هنوزتازه گی اش تازه ترشده میرود،آن آهنگ،آن صدا آواز رسا وجذاب پرنفوذ درگوشها وپذیرش دردلها آوازفناناپذیر،سیلان ومتحرک درکهکشانها صدای شهید داکترنجیب است که میشنوید ومعنی می گیرید ازان خطی کشیده ام بروید بالای آن به سوی هدف برای رهایی ملت افغان ازوحشت وخنکی جنگها.

مگرخانۀ جبهه تنگ اســت؟ نه خیر

خانۀ حزب است که تنگ است اما خانۀ جبهه بزرگ است،بیا شریک شودرین خانه اگررسالت مندهستی انجام بده وظیفۀ سترگ.

وطن پرستان شریف ونجیب کشور،بیایید که گفته هارا درعمل پیاده نماییم ملت ازانجام عمل مشترک مان آسوده حال میشوند.میگویند که اینها شریف ترین مردم هستند.مردم تان را ازتعرض نسل عصرحجر نجات بده،اطفال تان را ازشستشوی مغزی واپسگرایان تاریخ رهایی ببخشید. ملت تان را ازاندیشه های قوم جنگی وقوم گرایی نجات بدهید. دراتحاد وبا همی ملت تان را ازپریشانی ازچنگ عاملین ومسببین بحران درکشور نجات بدهید.

عیاران عنوان فوق را باتمامی مفاهیمش چگونه که ازسوختن آموخت  ساختن را پیشه کرد.ازخلید ن آموخت،چلیدن راپیشه کرد.ازپیشانی  خوردن آموخت،خمیده رفتن را پیشه کرد.همین قسم هزاران نوع تجربه وازمایش کردن راپشت سرانداخت ازین خاطر است که درخود آگاهی ملی،عیاران دراجتماع منحیث نمک طعام نقش بازی مینمایند. دشلمۀ میباشند هنگام نوشیدن چای درمحفل یاران.شمع میشوند هنگام مطالعه برای خردمندان وعاشقان علم، صندان میشوند هنگام مقاومت درشرایط دشوارزنده گی برای نجات مردم. چکش کوبنده میگردند درهنگامۀ رستاخیز ملی برفرق نیروی اشغالر حکام دست نشاندۀ مستبد ،ظالم وستمگر.

خودآگاهی ملی بحیث« انقلاب فکری» جان میگیرد از سلسله مراحل ذیل.

توزیع کاربرای بیکاران،توزیع خانه برای بی خانمان،توزیع نان برای گرسنه ها، توزیع لباس برای برهنه ها.توزیع قلم وکاغذ وکتاب وکتابچه برای بی سوادان، شفاخانه برای مریضان....... ازین قسم ضروریات اولیۀ زنده گی برای محتاجان.

چگونگی مسایل ووسایل،توزیع، توضح وتشریح درهراستقامت ازجانب تئوریسن ها به مفهوم عام کلمه،ترجمه ازمنابع بیرونی ،تفسیرو بیان گردیده است.

 درجزئیات هنگام عمل کسی نگفت که ازکجا ؟چگونه؟،با کدام وسیله؟ با کدام شیوه؟چه وقت؟

چقدرزیبا، گـُرگفتیم که دهــــن ما شیــــرین شد

تف نازده جوش آمد دشمنی با ترند چین شــد

دشت کلان بود بی آب وگیاه تک وتنها رفتیم

اسپ مراد بی یال وبی دم تازانده وقمچین شد

درمیان دشت به زانوآمد

خصوصاً مرحلۀ نوین وتکاملی

مهمان نا خوانده

دسته گلی را به آب داد

در«پای نو» پایان آب

خرس با لشکرفراوان وجوان عزیز،روبندۀ برفها شد

برفهای بام همه،توده بالای بام رفیق امین شد

برا ی نسل آینده حاصل ازاین اشتباه

 هزاران جلد کتاب داد

کارنامه های احزاب((ایدیالوژی))درکشورما برخلاف، آن خط مشی را که دراهداف خودانتخاب کرده بودند.نقات سیاهی را درزمانه های مختلف نشان میدهد.حرفهای بسیاربلند بالای((تئوریسنها)) را ازلای کتابها گفتند مگردر عمل کاری کردند که دانشمندان نگفته بودند ودرمتون کتابهادخیل نبود.

وضعیت چنان بیان میدارد گویا که! حلقۀ مسئول درابعاد حقوقی خود ازاوا خرقرن هژده واوایل قرن 19بدون طی مراحل سالهای گذشته بالواسطه خودرا درمرحلۀ اواخرقرن بیست به سوی قرن بیست ویک برای گرفتن حاکمیت پرتاب کرده باشند.

   آن زمان،زمانی بود که فریب خورده بودیم.برای فریب خوردن حاجت به تفسیر وتفصیل نیست((شکل ومضمون))حاکمیت موجود کفایت میکند.اگرآن چنان نمی بود.این چنین نمیشد.

آن زمان آهنگ دیگری داشت وریتم جدید.بازیگران صحنۀ ملی وبین المللی خودازدرک ریتم آن زمان عاجزآمدند.

حلقۀ مسؤل((ماسکاو))بحیث بازیگر اصلی اظهارخستگی کرد،نفرت وکسالت مردم زمین وزمان را فرا گرفت.اینطرف همه اعتمادی را که داشتند آنرا پس گرفتند.مارا زخیرت تیردیگرشرمرسان.

خانۀ کفن کش قدیم آباد،به حمایۀ بادار،صرف می زد بی آب نمی کرد.اما کفن کش دوم هم میزند وهم می برد وهم دردهن میدهد.

حاکمیت موجود،تمامی موادخام ومساله جاتش،ازهیروئین،چرس وتریاک، مرمی وتفنگ،با ادبیات کشتار،ویرانگری،مرگ ومیربوده،ساختمان وانجنیری آن به همین منوال شکل گرفته است.جانب مقابل برادرهم تنی نیز ازچنان صفاتی برخوردار است.که گویند دوآتش فروزنده درکنار ودرمقابل هم شعلۀ آتش را به آسمان بالا می کشد که خشک وترهردومیسوزند.

یعنی که حاکمیت موجود باید ازریشه برکنده شود.

 چکنم که باغبان ناکرده کاروبیخبرازاصول باغداری وزراعت تخم گرمسیررا درزمین سردسیرکشت کرد وتخم سردسیررا درمحیط گرمسیربه تجربه گرفت.سرانجام حا صل هردومحیط پوچ آمد. 

    سنگ حقیقت این شیشه های مجازی را میشکناند،نه صحنۀ ماند ونه بازیگری،درعوض خودآگاهی ملی.خودآگاهی ملی بحیث«بدیل»حاکمیت((فساد پیشه وصادرشده)) درسرلوحۀ برنامه های اساسی خبره گان قرارمیگیرد. صلح باهموطن وزنده گی بامردم درقالب شرافت اخذموقع مینماید.راه را برای تحول انسانی درهمه استقامت ها احترام به انسان زحمت کش احترام به طفل احترام به زن،احترام به علم وارزش دادن به فضایل اخلاقی هموارمینماید.

صلح برای تحول انسان ازمیان انبوه حادثات سربیرون می آورد.شعارسر میدهد،ازبطن انقلاب خودآگاهی ملی صدها انقلاب دیگردرراه است.این انقلابات به گونۀ شگوفه های گل((توزیع محبت انسان به انسان)) رنگا رنگ،ازشاخۀ درخت خود آگاهی ملی به رخ هرهم وطن لب خند میزند

مبارک تان باد هم وطن عزیز.

بهارخودآگاهی ملی شعارسرمیدهد.چنین این حاکمیت دلگیر کثیف تصنعی وکثافت صادرشدۀ اجنبی را برمیدارم که سبزه وچمن،درخت،مورومورچه وملخ،بلآخره طبعیت مردۀ زمستان برای سازندگی وبالنده گی،درحرکت آمده اند تا طبعیت مقبول وزیبای خدادادرا زیبا بسازند.احمد جان صبوری این باربه گونۀ دیگر می سراید.

شاخه ها گل می کنند

گلها شاخه نمیشکنند

میوه های پخته را هر شاخ درخت

نثارگل محمد  و محمد گل می کنند

 

 

 


بالا
 
بازگشت