سیدموسی عثمان هستی

 

 

پای خردردهن سگ

طنزبرهنه

پای خران در دهن سگان خپ گیر است

هرکی داند که سر چه هردو درگیر است

هردو درحلقۀ ظلم و وطن فروشی یکجا

هم خرها وهم سگان مرید یک پیر است

بارها گفته ام من تا سی سالگی درقطغن وترکستان زندگی کردم چهل وچندسال قبل به پروان آمدم در شانزدهم اگست امسال به نوشته که در یکی از صفحات قرآن مقدس بقلم پدرم روز وسا عت وسال  تولدمرا نوشته از شما چه پنهان کنم امثال هفتادوچهارساله شدم. باورکنید ، مثل آیت الله های قم فکرصیغه هم بسر ندارم.

بخاطر ناکامی زیادی که دردوران مدرسه وفاکولته ، ماستری داشتم سن حقیقی خودرا حتی ازدولت کانادا پنهان کرده بودم. بفکر اینکه اگر سن خودرا کم بنویسم شامل درس دوباره می گردم دوست دخترموی طلایی دردانشگاه پیدامی کنم. خبر نداشتم هم از« گال دروی می مانم وهم ازدیدن شاه ». نه مکتب رفتیم ونه فاکولته هنوز مثل مارشال کلینربه ترجمان زبان پشتو ضرورت دارم. درسیاست هم ازداوودزی سفیرافغانستان درپاکستان کم هستم. مثل داوود زی ، نه حرفهای دولت ایران را می دانم نه از پاکستان را.

وقتیکه به پروان آمدم یک تعدا دوستان سرزبانها بنام روشنفکردوآتشه بودند. باهرکدام به نوبت دیدم وملاقات کردم بدون اینکه فکرکنم کی کمونست است کی مسلمان وکی فاشیست همه راازیک چشم مانند ملا صاحب محمدعمرخان رهبرطالبان کرام میدیدم وتا حال با اين دوستان روابط دارم وبه این فکر هستم هر انسان حق دارد که بخودراه ورسمی ، مذهب ودین تعین کند ، یا بسازد بشرطی که خاین به وطن، انسان وانسانت نباشد. من نه قاضی ، نه مفتی ، نه ثارنوال جرم هستم  ، تنها می توانم با نیش قلم برگوش وچشم خاین نیش بزنم که بشکل عادت به من شده ونصيحت دوستان هم نتوانست که عادت مرااز سرم دورسازد. اتهامات ناروای خاینین علیه من وخانواده من هم سبب عقب نشنی من شده  نتوانست. در این وقت ها بعضی دوستان گفتند که میخواهند علیه من اتهامات نادرست می ببندند. من گفتم دست شان خلاص حتی می توانند درخانه  خودکاپی برداری نمایند ودرسوانح من رسم سنبوسه کنند.

عدوبه مرگ هستی ماخوشحالی فکرخام است

نمی دانی در دفترتاریخ نام اوبه زرارقام است

هرآن کس به اودام شاندپای خوداش دردام است

کجا بد نام شودمرد وطنخواه  که خوش نام است

روزی درقریه سعدالله ولایت پروان درسرآسیاب ملک دلبر،من با بابه صاحب طوفان ، استاد صدیق بگرامی ، استاد مضراب شاه خان کوهستانی ، استاد سیدعالم خان پنجشیری ، انجینر صدیق عالمیار پسرمامورشعیب ، وزیرپلان حفیظ الله امین دوست خانوادگی ما دوغ وتوت می خوردیم ، درلابلای حرفهای یاد ازاستاد شکورخان خوشه چین شد. کسی اورا درولایت پروان کاپیسا وپنجشیر بنام معلم صاحب شکورخان توغبردی وکسی بنام استاد شکورخان خوشه چین یادمی کردند. پیشنهاد دوستش درشان استاد صدق می کند می تواند نسل های بعدی بنام خوشه چین په نج از استاد یادکنند که حرف دوست استاد هم به زمین نیفتد. در صورتی که استادخودش په نچ را پساوندخوشه چین سازدچون این نظر من نیست نظر دوست استاد شکورخان ، آصف جان نبردکه هرچیزه درقالب شوخی می اندازد ومن از شوخی های نبرد صاحب می ترسم ورنه از استاد خوشه چین خواهش می کردم که در قسمت په نج نظر نبرد صاحب می گرفت آنقدر مهم نیست استاد خودش تصمم می گیردکه په نج را پساوند بسازد یا نه سازد.

ترس ازآن دارم که خوشه چین  پسا وند په نج شود

اعصای دست خوشه چین ما چوبک خام کهنج  شود

کرنکنددقت استاد درتغیرپساوند خوشه چین وپه نج

ترس ازین دارم که تیراستادبرهدف نخوردکج شود

استاد صدیق بگرامی که مرد شوخ بوددرحال شوخی نام از شکورخان خوشه چین بردویکی از لطیفه های سیاسی  خوشه چین  را مثال آورد.  من گفتم این آقارا ندیدم علاقه گرفتم وپرسیدم استاد درکجا می باشد گفتند خدا نشانت ندهد که در دوستی از گیراش خلاص نمی شوی. فعلاً معلم تبدیل شده جزایی در غوربند است .گفتم بکدام جرم گفت بجرم مبارزه علیه خاینین معارف پروان. همان بود که آدرس استاد شکورخان خوشه چین گرفتم وبه دیدن وی رفتم. او در عالم ناشناسی خیلی محبت کرد. با دیگر دوستان استاد آشنا شدم، با سید امیرخپچی که بنام انجینرسلام در حزب اسلامی مشهور است، اوواستادازيک قریه می باشند همسایه در بدیوارومسجد استاد وسیدامیر  یکی است، آشنا شدم.  هروقت با استاد می دیدیم نه تنها که می آموختیم خوش هم می گذشت. نه اورا من ازنگاه سیاسی بطرف  خود کشیده توانستم ونه استاد مرا، تا زمانی که با هم ارتباط نزدیگ برقرار بود دوستی بی مطلب ادمه داشت. دردل با خود هردومی گفتیم"مرا زخیرتوامید نیست شرمرسان"

خلاصه داستان های زندگی من وخوشه چین په نج زیاد است. حالا بگویم که ازچه وقت با هم ندیدیم  زمانی که ضیایی رئیس پولتخنک بود ومحیبی معاون علمی ودشتی معاون اداری وصوفی صاحب عبدالرحمن خان هراتی معاون لیلیه وضیاجان مولایی پسر فرقه مشر میراحمد خان آمرکلنیک محصلین پوهنتون وپولتخنیک کابل  واستاد شکورخان نظر با اختلافی که با آمرین معارف وقت داشت از مجبوری معلم لیله در پولتنک شده بود.  اگر فراموش نکرده باشم استاد شکورخان رابعد ازسالهای سیزده پنجاه که در لیلیه معلم بود دیگر ندیدم ونمی دانم بعد از آن درکجا ماموریت داشت ، ولی درسالهای که در پاکستان ، هند وبیست هفت سالیکه درکانادا وامریکا هستم ازدوستان احوال استاد را دارم .  درنزدیگی استاد دانشمندم اسماعیل خان پولاد هم در هالندزندگی میکندونوشته های هردوراهمیش درسایت وزین آریایی میخوانم  ودلم برای دیدن استاد شکورخان واستاد اسماعیل خان پولاد تنگ شده است. استاد مردآزاد بی کینه می باشد . میگویند که سامایی ها هم به نام وطن داراز استاد گاه گاه خبر می گیرند. تنها کسی که پیش استاد کم است من هستم. ولی دل وگرده که استاد  دارد ومن می دانم که مرا به بزرگی خود میبخشد.

زبی پولی سفر برمن گران است

دلم بریاددوستانم بریان است

سفر درآب جزکارنهنگ است

ختم سازم که قافیه تنگ است

استاد خوشه چین در سایت وزین آریایی هفته گذشته مطلبی تحت عنوان په نج نوشته بود. من این لغت را شنیده بودم وآن قدر که استاد در قسمت په نج معلومات داشت من نداشتم. به همین خاطر من نوشته کردم که من درپروان زندگی کمتر ودر قطغن وترکستان زیادترزندگی کرده ام وگناه هم ندارم که اصطلاحات شمالی را مثل استاد نمی دانم. حالا اگر کسی معنی په نج رااز من بپرسد خرخودرا از گل می کشم ، نوشته استاد از برکرده ام.

خدا استاد از نظر دشمنان اش حفظ داشته باشد درزیرنوشتۀ خود طنززیر را با مهارت خاص آورده بود.  دوستی که طنز استاد را خوانده بود به من گفت که استاد احترامی که به دوستان خود داشته جای سگ نام شیر را جابجا کرده است. من خنده کردم اگر حرف شما درست باشدبجای شیرنام سگ جابجا شده باشد کسی که هوشیار است می داند که بجای سگ نام شیرنوشته شده است. شخصاً من به این کارندارم که شیر باشد یا سگ هردو حیوان چهارپا است به من فرق نمی کند. مثلیکه  اگرطالب که عادت قبر پرانی ومجسمه پرانی دارد قبرتمام رهبران سه دهه را بشمول قبربی پیکر داوود ویا از شاه غوره بدل را بم گذاری کنند. "مرغابی را آب تا زانواست"

« امورمملت خویش خسروان داند»

 ظنز را خواندم مقبول افتاد من هم به جواب سوال یکی از دوستان از آن طنزدر این نوشته  خود استفاده کردم حالا طنز استاد شکورخان  خوشه چین را درداخل قوس می گیرم که نوشته من به برکت طنز استاد شکورخان چهره  گک طنز برهنه سیاسی رابخود بگیرد وبا آوردن طنز استاد نوشته من در قالب طنز برهنه لجام ازقلم وکاغذ دورکند. سمندر هدف آنقدرکه دل اش میخواهد جولان نماید وبخاطرخوشنودی روح  گذشتگان شورای نظاراسپ بزکش مارشال صاحب بدون بسم الله بزمقصدرا بدایره حلال برساند!وبگوید الله اگبرکمت بچه مولوی (روزی ازروزها میان جنگل شیری درگوشۀ ازجنگل خوابیده بود،دمش درازدرسرراه،روباهی ازراه گذرمیکرد با احترام خاص ازشیر تقاضا کرد اگراجازۀ جناب عالی باشد که روباه ازکناردمشان عبورنمایند. شیربا اشارۀ سررضایت خودرا نشان داد روباه ازامراطاعت نمود روزدوم عین مطلب تکرارشد به روز سوم روباه متوجه شد باید ازشیربپرسد چه ماجرای برسرجناب عالی پیش آمده است که مدت دوروز است اینجا خوابیده است شیر درجواب گفت که دست چپم وپای راستم شکسته است. دفعتاًروباه درجواب گفت برخیزازجا برخیزکثیف راه راه عام است رها یش کن که مردم رفت وآمد نماید. مانع ترددورفت وبرگشت جنگلیان نشواحمق.

 شیر آهی کشید وگفت اگردیروز آنچنان نمیبودم امروز این چنین نمی شنیدم.)

  وارخطا نشوید! سراصل مطلب می آیم این خبرزیر را دوستی از پنجشیر به من ارسال کرد وهم پرسید که شما چه فکر می کنید درخبر عوض نام بسم الله محمدی جمله تقصیرنهادهای امنیتی آورده شده واین علامه قرمز دهن باززیرنقط درمقابل سطردیده می شود ؟ که شما در زیرمی بینید

 "عاقلان پی نقط نروند" مقصد "ماندگار" دولت طالبی  کابل است خصوصاً سران شورای نظارپیروان قهرمان پُر افتخاروطن ما ! که پیش از قتل های زنجیری همسنگران اش پکول به دور انداخت ، بیرق شهادت ! به شانه برداشت زمین ترکید واو مانند امام غائب ! نا پدیدگردید!

 ای کشته کی را کشتی تا  کشته  شدی چو خر

آرام  نخوابی که  قاضی  جزا  است  به  محشر

خون ناحق پهلوان احمدجان ساخت ترا در بدر

سنگ راتوفروختی خاک وطن را،مارشال کلینر

 (حمله به والی پروان كار طالبان يا تقصيرِ نهادهاي امنيتي؟

ماندگار : ولايت پروان بار ديگر مورد حمله‌ي مردان مسلح و انتحاري قرار گرفت و سرانجام بيست كشته و سي زخمي در اين ماه مبارك برجای گذاشت. در اين حمله كه در جريان نشست امنیتي والي پروان با اشتراك شماري ديگر از مقام‌هاي این ولايت، صورت گرفته بود، والي پروان جان سالم به در برد.

پيش از اين نيز والي پروان از يك حمله‌ی انتحاريِ دیگر در دروازه‌ی ورودي مقر ولايت جان سالم به‌در برده بود. اطلاعات در آن زمان مي‌رساندند كه طالبان بعد از آن حمله‌ی ناكام، به آقاي سالنگي هشدار داده بودند كه او را خواهند كشت.

حمله به والي پروان از سلسله حمله‌هايي است كه بر برخي شخصيت‌ها و مقام‌هايِ دوران مقاومت و ضد طالبان صورت مي‌گيرد. سالنگي بعد از آن مورد هدف طالبان قرار گرفت كه بعد از كشته شدن مولانا عبدالرحمن سيدخيلي، از مقاومت در مقابل طالبان سخن گفته بود و از بيدادهايي كه طالبان بر شمالي در سال‌هاي استيلای‌شان روا داشته بودند، يادآوري كرده بود.

این حمله درست در همان شب و روزي صورت گرفته است كه سيزده سال قبل سربازان پاكستاني و پنجابي‌ها با شماري از اجيران و فروخته‌شدگان‌شان، در آن ولايت سياستِ «زمين سوخته» را تطبيق كرده بودند.

حالا اين پرسش مطرح است كه چرا مناطقِ امن، به سادگي مأمن ناامني و مركزي براي حضور طالبان شده است، به ویژه ولايت‌هاي مركزي مثل پروان و كاپيسا در همسایگیِ كابل.

پرسش ديگر اين است كه چگونه مقر ولايت پروان، دوبار مورد حمله‌ی مشابه قرار مي‌گيرد اما براي تحكيم امنيت آن، كاري صورت نمي‌گيرد.

پرسش سوم اين كه چگونه شش مرد انتحاري و مسلح خودشان را به ولايت پروان مي‌رسانند و در دفتر والي انتحار مي‌كنند، اما هيچ مانعي بر سر راه‌شان وجود ندارد و نهادهاي كشفي و امنيتي كشور، در افشا و خنثاسازيِ آن، هيچ نقشي نداشته‌اند.

پیشتر حمله به وزارت دفاع افغانستان نشان داد كه افراد در چه سطحي در اين وزارت، با طالبان و شبكه‌ی حقاني همكاري كرده‌اند و همواره در قتل شخصيت‌هاي مهم كشور، قراين و شواهدي وجود داشته كه نشان‌دهنده‌ي همكاري‌هاي افراد مشخصِ امنيتي و حكومتي با تروریست‌ها بوده‌است. اما اين قرينه‌ها و شواهد نه تنها به تحليل و بررسي گرفته نشدند، كه حتا درست و روشن مطرح نيز نگرديده‌اند.

بنابراين، ما بارها گفته‌ايم و بار ديگر مي‌گوييم كه برنامه‌ي دقيقي براي موفقيت اين حمله‌ها در كار است كه با همكاري جريان‌هايي در درون حكومت افغانستان با شبكه‌هايي كه توسط سازمان‌هاي پاكستاني ايجا شده‌اند، پيش برده مي‌شود و جابه‌جايي و كشاندن تروريستان به مراكز مهم و شكار هدف‌هاي درشت، بدون همكاري حلقات و مهره‌هاي داخلي، ممكن نمی‌باشد.

اينها همه نشان مي‌دهند كه ناتواني حكومت و حضور حلقات و افراد نفوذي سازمان استخباراتي پاكستان در اندام‌هاي مختلف حكومت ـ به‌ویژه در رده‌هاي بالايي ـ دليل اصلي موفقيت طالبان و شبكه‌ی حقاني در انجام اين‌گونه حمله‌هاست و در عين حال، در ناامن شدن ساحات امن كشور نيز اين حكومت است كه مقصر پنداشته مي‌شود، نه هيچ گروه و جريان ديگر.)

"کور هم می داند که دلده شور است"

پتربلاین بنام پیربلنُددرباغ بالا گوراست

یتیم وبیوه کنده به زانودرتنوراست

خصیه قچ کشیدندگوسفندناجوراست

دوست عزیزاز اگرخبربالا را بدقت بخوانید هم طنز استاد صدق می کند وهم این ضرب المثل که بخاطرکیک دولت کابل به امر بادارانش پوستین می سوزاندکه آن پوستین «مردم بیگناه )باشد.

بزرگان گفته اند "در جوئیکه آب می رود باز هم آب می رود" یعنی کرزی دیروز طالب بود امروز هم طالب است فردا هم طالب خواهد بود 

سگ سگ است دم سگ سگ است کله سگ سگ است وتنه سگ سگ است

فکر کنیم که این جنایت را طالب می کند

ولی به این سوال هم جواب بدهيم ، وقتیکه طالب دست به چنین جنایتی می زندو بخاطریک کیک پوستین می سوزاند بیست کشته وسی وپنج  زخمی از جمله مردم بی گناه وبی دفاع  پروان از خانواده های ما قربانی می گیردآیا این سوال نزد انسانهای با وجدان مطرح نمی شود که  سران بدنام جمعیت اسلامی ربانی وشورای نظاردر این دولت طالبی وحزب اسلامی که بیش از ده وزارت دردست حزب اسلامی است کد خدا فاروق وردک ،ملا ضعیف وغیره دم روباه است کدخدا های شورای نظاره چکاره هستند!

 آیا کرسی های بزرگ آدم کشی وقاچاق بدست ندارند؟ چرا از کیک های پوستین دفاع نمی کنند ومیگذارند که پوستین بسوزد . یعنی بیست نفر کشته وسی پنج نفرزخمی در یک ماه مبارک  که هیچ دین خون ریزی را در این ماه مقدس نمی پذیرد ومردم پروان بخاطر یک کیک درآتش رقابت های دولتی بسوزند(والی پروان) مادران پدران،زن واولاد ودوستان عوض خینه عید روی پُرخون وخراشیده وخاک برسردر روز عید یکدیگر را ببینند ،اشک بریزند. ومارشال بخاطر یک ریزش جهت تداوی به المان غرب برود وجواب شان وشوکت کرسی وطن فروشی را مردم بی دفاع پروان بدهد. مردم میگویند که بیش از سی سال در پهلوی پنجشیری ها تلفات قبول کردیم که نگویند وطن داری نکردند . آنهاصاحب لشکر وپول دارای شدند  ،مقام وکرسی گرفتند. امروز که بخاطر کرسی ومقام آفتابه ولگن حکومت طالبی را بدست گرفته اندودرپیش دشمنان وطن زانوزده اند نباید خطر قبول کنیم . مرغ کم چتلی آن کم.

کتاب ملاصعیف طالب که خوانده؟

"درختان سر کوه را کی شانده"؟

دراین نوشته  کسی ازقیدقلم مانده؟

نویسنده اسپ خودبی لجام دوانده؟

 

 او مردم شما قبول کنید یا نکند شورای نظارتفنگ بدست دارد دستیاردشمنان وطن هستند زیردول حکومت طالبی می رقصند بشما هم می گویند" دست تا ن آزاد از پروان تا به لندن "! بسیار بگوئید پنجرتان میکنیم وپنجری تان را هم نمی گیریم چنانچه دنبال پنجری رهبرپکول خود نگشتند.

وقتیکه یونس جان قانونی پیش گویی می کند که در این قتل های زنجیری بعد ازجنرال داوود داوود ، بصیر سالنگی وعطامحمد نور در نقشه قتل های زنجیری است از آگاهی خود بردفاع از کیکان و پوستین آقای برهان ادین خان ربانی ، مارشال قسیم خان فهیم ، یونس جان قانونی ، بسم الله  خان محمدی ، امرالله صالح  جان نازک خیال که هنوز دستگاه جهنمی (خاد)غیر مستقیم در دست آنها است وصدای پایگاه های امریکی از هنجره طلایی آنها می برآید وپایگاه های امریکا را ضرورت می دانند ، برای نجات مردم وهم سنگران خودچه اقدام کرده اند؟  سکوت که موجب رضا است. همه می داند که منافع خودشان بالا ترنتنها از منافع مردم است اتکا به ضربالمثل کابلیان گرد" آب تا سر بچه زیر پا " آن وقت منافع همسنگران شان هم پیش شان ارزش ندارد. مگراحمقی باشدملت که فکرنکند که اینها مزدوران دشمنان افغانستان نیستند واین خسک های خونخواردرموقع شناسی ید طولا دارند.

"توبجنبانی لب خودرامن می دانم سخن ترا" آری ملت ما لب جنبانیدن های یونس قانونی  ویاران وطن فروشش را می دانند ولی چاره ندارند . سگ دیوانه را باید به تفنگ زد ولی ملت ما دست خالی است وسگ های دیوانه بیداد می کنند

سوالی ما از شورای نظاراین است

که  طالب گشته ی درپی کین است

همه داندحقانی همدست طالبین است

قتل وبستن جزمذهب گلب ادین است

آیا ادمه دادن با دولت طالبی امریکایی که بگفته خودشان بفکر از بین بردن تفنگسالاران ضد آی اس آی هستند ترجع می دهند که همقطارشان  با موجودیت شان دردولت طالبی کرزی کشته شود؟ آیا دفاع از همسنگران شان جزایمان ووجدان شان است ؟ که دارند یا ندارند گور وگردن خودشان که پیش شان خون احمد شاه ها! ارزش یک دالر دارد یا ندارد. یا مثل زمان جهاد تجارت سرخون مردم می کنند ،جهبه می فروشندو میخرند ولی بدانند.

ندیدی که آه مظلومان سخت گرفته

گریبان قاتل وشاه رادرتخت گرفته

کجا پنهان شودخون دامان قصاب

که خون نا حق چهرۀ آفتاب گرفته

ودر آخر استاد شکورخان در مقاله طنزی تحت عنوان په نج چنین می نویسد که نوشته های بالا را تفسیرمیکند(حرف عام است که گفته میشود قبرهرکس جدا روز باز پرس عمل نامۀ هرکس دردست خودش است.

آن ادبیات هنوزدرگوشهایم طنین می اندازد ازدهن یگان کس که شنیده می شد توبه همراه کی سخن میزنی؟

شنیده میشد که پای خردردهن سگ.)

 دراین جا حرف های استاد نول پاک می کند ومن هم مجبورمی شوم که نول پاک کنم .

 ومن چند جمله دیگرنوشته می کنم بال قلم می شکنم اعتراف میکنم می گویم که نوشته من به اساس درد دلم زیاد شد. دوستان اگروقت  وحوصله خواندن نوشته این قلم را نداشتیدروح مطلب این است که همین قدر بدانید مطلب پای خر دردهن سگ در طنز برهنه سیاسی(شورای نظار ، طالب وحکومت طالبی کابل است) تا زمانيکه شاگردان خر همکاری با دولت طالبی دارد پای تفنگسالاران دردهن طالب است. اینکه دشمنان افغانستان ، نویسندگان وسایت های خود فروخته از کاه کوه می سازندواز خر رهبر ، مارشال وجنرال و قهرمان ما به آنها کاری نداریم . واقعیت این است که پای خردردهن سگ افتاده است وسگ بخاطر کیک های شورای نظار پوستین پاره میکندویامی سوسزاند که مردم بیگناه وبی دفاع باشد. این مسوولت را کی بدوش دارد؟واین هزینه رامردم پروان ، کوهستان تا چه وقت بخاطرگل روی مارشال های پایدان سرویس های شهری بپردازند.

 حرفها ونوشته های استاد شکورخان بالای شورای نظار، طالب ودولت کابل نبوده است. پیروان خروسگ از پاچه  استاد نگیرند. مسوولیت این نوشته نه بسایت وزین آریایی نه به استاد ارتباط دارد ونه سایت هائیکه لطف میکنند واین طنزرا بنشر می رسانند. از شما چه پنهان کنم بخدا قسم است اگر از خوانداین نوشته مزدوران خود فروخته ها وطن فروشان خسته می شوندیخن قلم مرا بگیرندنوشته مستقیماً به من ارتباط دارد.

 استاد طنز روبا وشیرراسردوستان سابق خودش نوشت. من بخاطر برهنه ساختن طنزاز نوشته طنزی استاد شکورخان بدون اجازه استاد بزگوار مانند مسوولان  چاپ خانه های پشاوراستفاده کردم. استاد شکورخان می تواند علیه من درمحکمه هاک که نزدیکترین محکمه  بخانه استاد است  دعوی خودرامطرح کند .این قدر استاد بداند که  دست من خالی است پول طیاره را ندارم ومحکمه هاک هم احمق نیست که پول طیاره مرا بخاطر صورت دعوی استاد تا هالند بدهد. چنانچه که پول کرایه سرویس خلقی هاوپرچمی ها را داده نتوانست. از بیروی سیاسی تا گلم جم را برائت دادواز خیرات سر حزب دموکراتیک خلق اخوان تفنگسالار برائت گرفتند ودر اتاق بالا نشستند واین حرکت محکمه هاک طالب را هم چشم سفید ساخت. به گفته جنرال حمید گل رئیس سابق آی اس آی ملا عمرنه سر خر با موتربه اروزگان رفته  خدا خودش می داند شب یکی دزد هزاردروغ وراست آی اس آی را کسی نمی داند غیر سران مجاهدین کرام خصوصاً سید اسحق گیلانی که عمرش دراز باد/

بخاطرمفلسی سالها شده که من بدیدن دوستان رفته نتوانستم ، منتظر آنها هستم که به کانادا بیایندقدم شان سرچشمان خسته وبیمارم.

 آنهالطف کنند وقدم بگذارند ازما خدمت ببینند واین چند بیت بی وزن بی قافیه  وبی آهنگ را بخوانیدکه غم ریشه درآب دارد.

آن روزکدام روزنه سیخ سوزدنه کباب

بازخوشی آید وگوش کنم تنبورو رباب

وعدۀ دشمن ،سبک سراست چو حباب

تشنه گشتیم چشم ما ما نده  به  سراب

پیران غرب سرشار زدانش شده شباب

پیر و جوانان ما زبی دانشی  به خواب

طالب  و  شورای  نظار  میزنند  رباب

گوشت مفت  می کشند به  سیخ   کباب  

"نه کل ماند نه کدو،خاک  بسرهر دو"

زبی آبروگی شان تاریخ گشت نقش آب

"هستی"  ربودند و  رذالت  شان  ناب

خربالگدوسگ بدندن وطن کرده خراب

 

 


بالا
 
بازگشت