ترور زنجیره ای نخبه گان سیاسی ونظامی تاجیکان ادامه دارد

 

    بعد از سقوط سلاله هایی طاهری ،صفاری ،سامانی وغوری ، تاجیکان با تهاجمات گسترده وضربه از هرسو ازجانب قوتهای اشغالگرقبیلوی ،مواجه گردیدند.

     مصیبت بار ترین تهاجم اشغالگرانه ، که نقش تاجیکان را از صفحه ای سیاسی خراسان برچید صاعقه ای چنگیز بود ، که تاجیکان در تمامی شهرهای بزرگ خراسان قتل عام شدند ، شهرها وآستانهای خراسان مانند بلخ ، هرات ، تخار ، سیستان، غور ، غزنی ، پروان ، کابل ،بامیان ودیگرشهرها ویران وفاقد نفوس انسانی گردیدند .

   بعد از مدتی  آل کرت  توانست دوباره قیادت سیا سی تاجیکان رادر بخشی از قلمرو خراسان برقرار کند اما گسترده گی ویرانیهای مادی ومعنوی واضمحلال نفوس انسانی تاجیکان وتهاجمات قبیلوی از هرسو ، آنها نتوانستند قلمرو تمدنی ، فرهنگی وجغرافیایی خود را زیر چنبره ای سیاسی  یگانه در آورند . ویرانی شهرها ، پاشیده شدن شیرازه ای زنده گی شهری، ازبین رفتن صنایع وپیشه وری وتملک مالکانه ای زمین ومزارع تاجیکان توسط اقوام مهاجم، تاجیکان را  پراگنده  ومحروم از قیادت سیاسی ساخت وموجبات سرکوبهای خونین آنها بیشتر فراهم شد  ، که تا کنون برگه ای تاریخ ورق نخورده است ومصیبت جانکاه تا جیکان افزون از روز قبل .

         اما  زبان دری پارسی میراث گرانبهای زبانهای اویستایی ،سغدی ، تخاری وبلخی به مثابه پر ارجترین داشته ای معنوی خراسانیان  با وجود حذف سیاسی تاجیکان از عرصه  سیاسی ، بحیث زبان رابطه ، زبان بین الا قوامی ، زبان  دانش  ، پژوهش ، سیاست ، فرهنگ واداره ، نقش بزرگی را در تامین وحدت سیاسی ، تمدنی ،فرهنگی وجغرافیایی  خراسان به عهده داشت واین سرزمین را وحدت سیاسی وجغرافیایی بخشید واز ظرفیت بزرگی برای تامین اتحاد فرهنگی وسیاسی منطقه تاکنون برخوردار است.

    بادر نظرداشت این ویژه گی زبان دری پارسی بود ، که  سلاله های مختلف ترکها ومغل ها علاوه بر پذیرش آن بحیث زبان اداره  ،سیاست ، فرهنگ وادب ،  آنرا تا دورترین قلمروهای مفتوحه خود توسعه دادند .

    بدینسان زبان دری پارسی محور تمدن طلایی خراسان  قرار گرفت ومردم با آنکه دین اسلام را پذیرفتند ، اما  نتنهاهویت فرهنگی وتمدنی خود را حفظ کردند بل بسیاری از ارزشهای فرهنگی و تمدنی خراسانیان در گستره ای تمدن وفرهنگ اسلامی نموداروازان تاثیر پذیرفته است .   بخش بیشترجدالها، ستیزه جوییهای ومخاصمات دامنه داری بین اعراب وخراسانیان ناشی از همین جدال بر سر حفظ هویت فرهنگی بوده است . بدیترتیب با قبول دین اسلام نتنها هویت فرهنگی خراسانیان مانند سایرکشور های باتمدن بسیار قدیمتر (مصر ، عراق ،سوریه ،لبنان و ... ) مسخ نشد بل زبان دری پارسی  بحیث زبان دوم دینی جهان اسلام پذیرفته شد .

      نقش چهره های بزرگ دینی ،علمی ، فلسفی وفرهنگی خراسان مانند امام اعظم، ترمذی، نیشاپوری ،بخاری ،بوعلی سینای بلخی ،فارابی ،بیهقی ،مولوی ،غزالی ،بیرونی و... درفقه ،حدیث، تفسیر  ،فلسفه ،حکمت ،طبابت ،عرفان ،نجوم، تاریخ و... در شکلگیری تمدن وفرهنگ اسلامی بسیار برجسته است . عرفان اسلامی ، با نام چهره هایی  مانند مولوی ، غزالی ،سنایی، عطار و ... پیوند نا گسستنی دارد ، در آموزه های عرفانی این بزرگان  احترام به انسان  ،  تسامح دینی ،کثرتگرایی دینی واندیشه های تقابل با خشونت دینی واستبداد مذهبی ، جای شامخی دارد  وهدف دین را تعالی انسانی ، اخلاقی ومعنوی انسان ترسیم کرده اند  . درین زمینه خراسانیان بیشتر بر حقمدار بودن دین  تاکید گذاشتند .

    ولی زبا ن دری با پیشروی قوتهای استعماری از شمال وجنوب وشرق خراسان وپیشروی استعمارگران  اروپایی در جنگهای صلیبی علیه قلمرو خلافت عثمانی ، جبراًاز دفتر ودیوان واداره وفرهنگ بر انداخته شد و  درزیر تهاجمات استیلا گرانه نظامی ،سیاسی وفرهنگی  استعمار، با جبر وتهدید ، زنجیر وزولانه  وزندانهای مخوف استعماری از متصرفات استعماری بر چیده شد .

    با پدید آ وری کشوری بنام افغانستان توسط استعمار انگلیس ضربات  سیاسی ، هویتی ، فرهنگی ،تاریخی ، اقتصادی واجتماعی مضاعف بر  پیکرزبان دری پارسی وتاجیکان در ین قلمرو وارد گردید  و این مساله باعث شد تا تاجیکان هم ساحه ای زیست شانرا از دست بدهند وهم مورد اعمال تبعیض خشونتبار سیاسی ، فرهنگی وهویتی قرار بگیرند. در زیر سایه استبداد سیاسی و فرهنگی قبیله ، زبان دری پارسی  ، که موزاییک قومی ، فرهنگی  ، هویتی وتاریخی کشور را بخوبی حفظ کرده بود ، باپیشروی مرحله بمرحله  قبایل با استمدادپولی وتسلیحاتی استعمارانگلیس هرچه بیشتر به حاشیه رانده شد. با پیشبرد این سیاست مقولات ملت ، وحدت ملی ، هویت ملی ، فرهنگ ملی ، تاریخ ملی وهمه ملی های دیگر سر از نو تعریف شدند وقاموس قبیله ای بخود گرفتند .  هدف از ملت ، ملت افغان «پشتتون »، وحدت ملی  یعنی اطاعت بی چون وچرا از منافع سیاسی پشتون . هویت ملی  یعنی هویت یک قوم . فرهنگ ملی یعنی پشتونوالی ، افغانیت ،برپایی جرگه های موسپیدان بعوض تبارزاراده سیاسی واقعی ملت ، بدل ،انتقام و...  ، تاریخ ملی  و مشترک یعنی آنچه از میرویس خان  تا محمد داود خان بوده است وملی های دیگر هم همینطور.

    بنابرین  بطور روشن هدف اتخاذ چنین سیاستی در عرصه های مختلف  با اعمال استبداد سیاسی واستمداد از لشکر حشری وقومی و بابر خورداری از   کمکهای سخاوتمندانه استعماری  ، حذف هویت فرهنگی ، قومی ، زبانی وتاریخی همه اقوام دیگر واستحاله آنها در ملت  « افغان » مطمح نظر اساسی قرار داشته ودارد.

   با وجود پهره بدلی های متناوب در مرجعیت سیاسی کشور وتبدیل قبله های استعماری و با «حضور جامعه بین المللی» نتنها تغیری درین سیاست وارد نشده است بل اضافه بر افزارهای قبلی ، سیاست  ترور ، دهشت ، انتحار ، قتلهای دسته جمعی وشیوه های جدید ارعاب وتهدید نیز به آن افزوده شده است .

رویکرد سیاست جدید ، بر اهرم سه بعدی زیر تکیه دارد :

   _   دولت وابسته حامد کرزی با پشتیبانی وسیع وهمه جانبه ای ناتو در راس ایالات متحده امریکا ، انگلیس و اسراییل در همکاری تنگاتنگ باحلقه های نظامی واستخباراتی پاکستان از بیرون و جبهه ای مشتمل از افغان ملت ،  حزب اسلامی حکمتیار،شؤنیستهای غرب گرا  ، سیادت طلبان قومی منشعب شده از حزب دموکراتیک خلق گذشته وتعدادی از بخشهای سیاسی طالبان از داخل با استفاده از تمام امکانات مصروف تحقق حذف هویتهای قومی ،اقوام عیر خودی  اند ؛

  _   گروه های مسلح طالبان ، که از حمایت بخشی ازکشورهای ناتو  ، پاکستان  ، کشورهای عربی خلیج ، وهابی های عربی والقاعده برخوردار اند ، با سازماندهی ترورهای وقتلهای زنجیره ای سیاسی نخبه گان سیاسی ونظامی تاجیک را ، که ازمحور مقاومت ملی برخاسته اند ،هدف قرار داده و میخواهند آخرین موانع رابرای جلوس پیروز مندانه به قدرت  زیر نام سیاست  «  آشتی ملی»  ، بردارند . ترورهای زنجیره ای شادروان کاظمی، سید خیلی ،جنرال داود داود ،جنرال شاه جهان نوری و متحدین جبهه مقاومت ضد طالبان و پاکستان مانند داکتر عبد اله لغمانی، انجینر عمر ، ملک زرین ، جنرال خانمحمد مجاهد و... در همین راستا تحقق یافت  واین سیاست در واقع در همسویی کامل با رژیم  قرار دارد  ونهایتا اهداف تیم کرزی را در راستای حذف اتنیهای دیگر دنبال میکند ؛

   _   رکن سوم این سیاست در کنار پروژه ناقلین، هجوم کوچی ها واستیلای غارتگرانه  آنها بر مال ، زمین وملکیت های اقوام دیگر است ، که از سالیان متمادی بدینسو ادامه دارد  وبااستقرار رژیم وابسته ای کرزی شتاب بی سابقه اختیار کرده است . آمار های منتشر شده ازجا بجایی  بیشتر از چهار ملیون کوچی در ولایات مختلف عمدتا در مناطق اقوام غیر پشتون وبه طور خاص در حوضه های مهم فرهنگی وسیاسی مانند هرات ، کابل ، پروان ، بغلان ،  بلخ ،ارزگان ، میدان وردک، کاپیسا، ننگرهار ، لغمان و... حکایت دارد ، که طی ده سال اخیرصورت گرفته است . بیشتر این مهمانان  نا خوانده از آنطرف مرز دیورند زیر نام کوچی مانند ملخهای موسمی سرازیر شده اند . در تمام مدت حاکمیت سیاسی قبیله تا کنون این پروسه ادامه داشته است وازین افزار کوچیگری برای برهمزدن  توازن نفوس قومی مناطق مختلف استفاده ناجایز سیاسی بعمل آمده و می آید و افزار مؤثری  یکقومی ساختن هویت کشوراست  .

    تاجیکان پس از مدتها سرکوبهای خونین تاریخی وحاشیه نشین نشین بودن سیاسی با شرکت جان بازانه  واستثنایی شان در قیام های آزدیخواهانه علیه استعمار انگلیس وتجاوز نظامی اتحاد شوروی به نقش خود در پروسه های  سیاسی بیشتر از پیش آگاه شدند . با آنکه این قیامها برای تاجیکان تلفات وضایعات بزرگ انسانی ومالی را بار آورد وسرزمین ها ، منازل و مزارع آنها را به سرزمینهای سوخته مبدل کرد ، اما آگاهی سیاسی ، خود آگاهی ملی ، تاریخی وفرهنگی  شان ارتقا یافت واراده آنها را برای شرکت در پروسه های سیاسی ومرجعیت سیاسی بطور چشمگیری بالا برد .

تاجیکان بعد از  نبردهای ایثار گرانه با استعمار وتجاوزخارجی برای دفاع از سرزمین  ، دین ونوامیس ملی  ، خواهان مشارکت عادلانه  درقدرت سیاسی ،تقسیم متوازن قدرت واحترام به رعایت موزاییک قومی ،زبانی ، تاریخی وفرهنگی کشور بودند ، اما نیل به چنین هدفی با در نظرداشت تداوم انحصار وموروثی  بودن قدرت سیاسی در کشور امری بود ، دست نیافتنی .

    دوقیام دادخواهانه تاجیکان  برای تغیر سنت منحوس انحصار قدرت سیاسی ، شرکت عادلانه همه اقوام  در قدرت وبرپایی نظام کثرت گرای  سیاسی ، قومی وفرهنگی بعداز پیروزی  کوتاه مدت ، به شکست انجامید . در کنار عوامل بی شمار شکست  ، میتوان از  ضعف رهبری سیاسی وقیادت قیام  ها، مطلق اندیشی مذهبی رهبران ، نداشتن رهبر سیاسی سراسری ، ضعف آگاهی سیاسی رهبری  ، عدم شرکت عملی روشنفکران تاجیک در مبارزه ای سیاسی در کنار مردم وشرکت در پروسه های آگاهی  دهی سیاسی وفرهنگی ،  فلج بودن سیاسی جامعه تاجیک  ، که نتوا نست از نظر سیاسی متحد شود وبطور آگاهانه در مبارزه ای سیاسی  برای تحقق عدالت سیاسی وحق تعین سرنوشت ملی وسیاسی اش شرکت کند ،یادآوری کرد .

      شکست قیامهای دادخواهانه تاجیکان در اول وآخر یک قرن  ، آنها را در برابر وضیعت دشوار قرار داد ، در هردو بار جامعه تاجیک قتل عام ، تاراج وسرکوب خونین شد  و بعد از هردو قیام   بی سر نوشتی سیاسی جامعه تاجیک  کماکان ادامه داشته و دارد  ،   شکست  ، جامعه را دچار شدید ترین انتقام جویی های سیاسی  ساخت ، که قتل عام ، اسارت  ، کوچ اجباری  تبعید وزنجیر وذولانه  وزندانی ساختن گروهی ودسته جمعی  از پیامد های نامیمون آن بوده و سرزمینهای سوخته شمالی  بطور متناوب مظهر روشن  آن بحساب می آید .

     باید اذعان داشت ، که جو سیاسی  پس از پروسه بن  با تبلیغات ضد تاجیکان  واتحاد های سیاسی متنوع ومختلف  گاه طبیعی وگاه غیر طبیعی ، که همه در  راستا ی ، حذف سیاسی ، اتنیکی وفرهنگی تاجیکان  عملی میگردیده است ، به پیش رفته است . با تصفیه های پی در پی  وهدفمند سطح مشارکت سیاسی تاجیکان در حال حاضر، در پایان ترین سطح درده سال گذشته بوده است . تاجیکان کمترین نماینده گی رادر  حکومت وارگانهای  سه گانه قدرت دولتی نسبت به تمام اقوام مطرح افغانستان به تناسب شعاع وجودی آنها دارا میباشند .

    ولی پروسه حذف تا جیکان از معادله قدرت به اینجا ختم نمیشود . قبل ازینکه اتحاد سیاسی فدراسیون  سران قبایل دوطرف مرز دیورند  برای محکم بستن طناب های انحصار قدرت سیاسی ، دربند کشیدن آزادیهای مدنی ، سیاسی ، رسانه ای ،زنان ، جوانان  ، دموکراسی وارزشهای انسانی وهمچنان اعاده ای دولت ترور ، تریاک ، تحجر ، استبداد  مذهبی وسیاسی  در زیر عنوان « آشتی ملی » عملی گردد ، تاجیکان چنانکه تجارب سالهای خونین جنگ نشانداد  به مثابه محور مقاومت ملی در برابر استبداد سیاسی ، زور گویی و بی عدالتی  پادوهای استعمار وبرای به اهتزاز نگهداشتن پرچم عدالت ملی وسیاسی ، آزادی وبرابری ، دموکراسی وتجدد گرایی و دفاع از ارزشهای دینی ، وطن ونوامیس ملی ، اولین قربانیان  این مثلث شیطانی  واتحاد نا مقدس ارتجاعی واستعماری انتخاب شده اند .    ترور ها وقتل های زنجیره ای  نخبه گان سیاسی  ونظامی تاجیک ومتحدین مقاومت ملی  بطور پلان شده وطراحی شده در تفاهم کامل با حلقه های درون حاکمیت ، طالبان ، حزب اسلامی  در همسویی کامل با پاکستان وقوتهای استعماری درین راستا تحقق میپذیرد .

     باید بطور جدی خاطر نشان گردد ، که این نه اولین قتلهای زنجیره ای ونه آخرین آن خواهد بود  ونه هم تضمینی وجود دارد ، که جلو اقدامات گسترده  ازیندست  گرفته خواهد شد  . خصومتهای سیاسی ، فرهنگی وتاریخی علیه جامعه تاجیک سیاست کهنه وشناخته شده ایست ، که تا کنون  طی یک قرن چند بار آنر ا باگوشت وپوست به گونه وحشتناک تجربه کرده ایم ، که هر بار جامعه را به آواره گی وسران زیادی را بر باد داده است .

      اذعان باید داشت  ،که قتلهای زنجیره ای تاجیکان ، جز یک توطیه ریشه دار حاکمییت قبیله در همسویی کامل با استعمار وایادی منطقوی آ نهاست .

      ادامه وضع موجود ، که بطور حتم به پیش خواهد رفت عمدتا ناشی از افتراق جامعه تاجیک است ، که در بدترین تشتت  وچند گانگی سیاسی ، سازمانی وتشکیلاتی  دست وپا میزند  . هم بخش نیروهای ، که برمحورمقا ومت وجهاد متشکل بودند  ، بیش از هر زمان دیگر از نظر سیاسی پراگنده است وهم آنانیکه در احزاب ، حلقه های سیاسی  فرهنگی ومدنی فعالیت داشتند ودارند از هیچگونه تشابه نظرو عمل در قبال اتحاد سیاسی واجتماعی جامعه تاجیک برخوردار نیستند ، با آنکه در موارد فرهنگی وجوه مشترک فراوان وجود دارد .

      این در حالی است که در بین اقوام واتنیهای  دیگر پروسه اتحاد سیاسی واجتماعی بین بخشهای مختلف جامعه اعم از روشنفکران  ، احزاب ، تنظیمهای جهادی ، جامعه مدنی  ، اقشار ، طبقات ولایه های اجتماعی بخوبی پیشرفته است .اتحاد سیاسی واجتماعی بخشهای مختلف این جوامع و کنش وواکنش متحد ویکپارچه سیاسی ومدنی به آنان در تحقق اهداف سیاسی ، فرهنگی واجتماعی شان در برهه های مختلف زمانی بخصوص طی دهه اخیر یاری همه جانبه رسانیده است ، که ما شاهد نمونه های  فراوانی ازیندست میباشیم .

    در وضیعت موجود با آنکه در پراگنده گی  سیاسی واجتماعی جامعه تاجیک  همه ای بخشهای جامعه مقصراند ، که هرکدام میتوانستند ومیتوانند مسؤلیت فردی ،اجتماعی ، فرهنگی وتاریخی خود را درین راستا به انجام برسانند ، اما مسؤلیت عمده واساسی  متوجه دو بخش جامعه میگردد :

 

الف : روشنفکران تاجیک         

     با وجود داشتن تجربه ای خونبارتاریخی مبنی بر قتل عامهای متناوب جامعه وهوشدارهای پیهم در مورد تکرار آن  ، هجوم وتعرضات مکرربر حریم ملی ، فرهنگی ، اتنیکی وتاریخی جامعه تاجیک ،هنوز هیچ  صدای جمعی از روشنفکران تاجیک  بر نخواست و هنوز طنین آهنگ اتحاد ، یکدلی وبا همی در دل سیاه چال تاریخ مدفون است  ، تا کنون هیچ تک آواهای پراگنده درین مورد پیام پذیر اجتماعی نیافته است . رسالت روشنفکرتاجیک !؟ تنها در انتقاد وتفسیر از وضع موجود خلاصه میگردد ، نه پیشگام شدن برای باز کردن راه وشرکت در اقدامات عملی وپیکار برای رهایی از اسارت سیاسی ، فرهنگی وهویتی جامعه . اگرنخبه گان سیاسی  وفرهنگی جامعه دیرتر بجنبند قتل عام دیگر جامعه در راه است !

 

ب :  شرکای قدرت سیاسی تیم کرزی   

     شما که  طی این همه سالهای پر مصیبت  برای تاجیکان اکت واداهای رهبری تاجییکان ومتولیان جهاد ومقاومت رادر می آورید وبا تجارت از نام تاجیکان ، صاحب مقام ونان وجاه وجلال وثروتهای باد آورده افسانوی در داخل وخارج شده اید، شما  که با گروگان گرفتن تاجیکان و به نام آنها  مصروف سیاست بازی های عوامفریبانه با حلقه های قدرت در داخل وخارج  و سرگرم اندوختن سرمایه کلان برای خود ، فامیل  ، دوستان وغرق در محل گرایی اید ، شما ، که  درهیچ معامله ای ننگین سیاسی  ، مالی  وحقه بازیهای پولی نیست ، که اسمای با مسمای شما بنام تیکه داران تاجیک در رده های فساد مالی وحیف ومیل دارایی عامه نباشد ، شما که به خون فرمانده مقاومت تجارت کردید ، شما که  به خون همسنگران تان در جهاد وجنبش مقاومت معامله  کردید ، شما که به سر های برباد رفته و زمین سوخته شمالی در برابر فربه شدن خود تجارت کردید ، شما که در برابر قتلهای زنجیره ای بهترین همسنگران تان در برابر منافع شخصی مهر سکوت بر لب زده اید .آیا به این فکر هستید ، که با اتمام پروسه ای « آشتی ملی  » اولین قربانی شما خواهید بود  ، آیا شما یکبار هم در زنده گی سیاسی تان شهامت نه گفتن رادر برابر  دشمنان سوگند خورده جامعه تاجیک داشته اید ؟ آیا شما مانند محقق ، خلیلی ، جنرال دوستم  ودیگران در روزهای دشوار  گاهی  در کنار مردم تان قرار داشته اید ؟ شما که تا کنون بدترین  دشمنان جامعه تاجیک درلباس دوست ، مدافع و حامی آن تظاهر کرده اید ،  تا دیر نشده بخود آیید . صف تان را مشخص کنید . شما دیگر از جان این جامعه ای بی سر نوشت سیاسی چی میخواهید ؟

    وضع از همه میطلبد تا  با جسارت کامل سیاسی صف فشرده  ای تاجیکان  را برای  دفاع از هویت ملی ، فرهنگی ، تاریخی ، مشارکت عادلانه در قدرت سیاسی وحضور فعال در تمامی عرصه های کار ومبارزه بوجود آوریم  .

نهاد جدید باید بتواند  بر پراگنده گی  ناشی از اختلافات قبلی سیاسی ، تنظیمی ، مذهبی ، سمتی ومحلی غلبه کند و به محور مؤثر نسل متعهدی ، که هنوز با آرمان زنده گی میکنند مبدل شود .

زمان ضرورت ایجاد چنین جنبش وسیع اجتماعی را با ظرفیت بالای سیاسی ، فکری  به عهده ای هریک ما گذاشته است، ما باید درین مرحله دشوار حیات سیاسی وملی خود بر رقابتها ،خصومتها ،خودخواهی ها ،محل پرستی وقومپرستیهای زیانبار ، برخوردهای ایدولوژیک ، وابستگی های مزدور منشانه ، بتسازی وبتپرستی ها وسنت منسوخ وابستگی ، انحصار ناروای رهبری سیاسی برای همیش پایان دهیم .

 

 

نصرت

                      م2011-05-31

 

 


بالا
 
بازگشت