دکتور محمد شعیب مجددی

 

نگاهی متفاوت به سبک خراسانی ترکستانی

پژوهشگران و صاحبنظران  در ترازوی معلومات ،ذوق ،سلیقه ، فهم ودرک   پیرامون شکل ومحتوی شعر فارسی دری، صنف بندی های متنوع در دنیای سبک شناسی ارائه داشته اند. هر چند اشعار فارسی دری بحر بی پایانی از غزل ؛قصیده ، مثنوی ،رباعی ،قطعه ، ترجیع بند ، ترکیب بند ... با محتوی فراگیر از حماسه تا تصوف ، پند واندرز تا مدح وهجو، علم ودانش تا داستانهای عاشقانه وطنز... را به جهان تقدیم میدارد و چهره های فراموش ناشدنی مولانا بلخی ، جامی ، حافظ ، فردوسی ، سنائی ، بیدل ، فرخی ،رودکی ، انوری ،خیام... در کهکشان شعر ،علم وهنر .. میدرخشند؛ ولی دنیای سبک شناسی در پهلوی این بحر بی پایان ادبیات فارسی دری موجی بیش نمیباشد . هرگاه در جهان هر یک از شعرای بزرگ سیر وسفر گردد ؛ سبک های کوناگون چون ستاره های درخشان در کهکشان ادبیات فارسی دری میدرخشد . بادر نظر داشت این پیشگفتار باز هم در چندین دهه اخیر دانشمندان و پژوهشگران ، صنف بندی های در سبک شناسی ادبیات فارسی دری از خراسانی ترکستانی ، عراقی ، هندی ، نو ... ارائه داشته اند؛ با وجود اینکه ابعاد وسیع سبک شناسی ادبیات فارسی دری را احتوا نمی کند ولی دروازه آموزش ، تحقیق و پژوهش در جهان سبک شناسی بروی دانش پژوهان باز وزمینه تحقیق وبررسی بیشتر و ابراز نظریات متفاوت آماده گردیده است، که با قدر دانی بدرقه میشود.

بازگشائی دروازه بسوی باغ رنگارنگ و متنوع سبک شناسی جرئت این را میسر گردانید تا نظریات جدید با تفاوت فهم وسلیقه پیرامون سبک خراسانی ترکستانی ارائه گردد . امید است یک بدعت حسنه ثبت و صفحه جدیدی درین راستا باز گردیده و پژوهشگران ودانشمندان با تحقیق عمیقتر و مطالعه بیشتر اشعار فارسی دری از آغاز تا امروز با لطف ادیبانه دروازه های جدیدی بسوی باغ پر ثمرسبک شناسی باز نمایند.

سبک خراسانی :

اولین اشعار فارسی دری آنچه در تواریح ادبیات ثبت شده است نمونه و گنجینه وسیع و زیبای سبک خراسانی را بیان میدارد. هرچند موضوع این نوشته اولین اشعار فارسی دری نمیباشد ؛ باز هم برای روشنی بیشتر به موضوع اصلی سبک خراسانی از تواریخ واولین اشعارفارسی دری نمونه های را یاد آور میشویم. اکثر دانشمندان بر تحقیقات استادان گرانمایه در افغانستان استاد احمد علی کهزاد نویسنده تاریخ ادبیات افغانستان و در ایران دکتر ذبیح الله صفا نویسنده تاریخ ادبیات ایران و چند مورخ شهیر دیگرمهر صحه وتحسین نموده اند . تواریخ که بعد از قرن هفتم هجری پیرامون اولین اشعار وشاعران ونمونه کلامشان نوشته اند . لباب الالباب عوفی (تألیف در آغاز قرن هفتم )، المعجم شمس قیس رازی (تألیف در آغاز قرن هفتم هجری) و اقوال دیگری مانند قول دولتشاه سمر قندی در تذکرةالشعرا ، و قول هدایت الله باشی در مجمع الصفحا ، کتاب محاضرة الاوایل و مسامرةالاواخر از علا ء الدین ... وتواریخ دیگر نمونه های از اولین اشعار فارسی دری را ثبت کرده اند که برصحت وخطا این نظریات ادعا ها ودلایل معتبر موجود است.

منم آن شیرگله ، منم آن پیل یله

نام من بهرام گور کنیتم بوجبله

آبست و نبیذ است

وعصارات زبیب است

وسیمه رو سپیذ است

فرخته باذا روش

خنیذه گرشاسپ هوش

همی پراست از جوش

نوش کن می نوش

دوست بذ اگوش

به آفرین نهاده گوش

همیشه نیکی کوش

که دی گذشت ودوش

شاها خدایگانا

به آفرین شاهی

اما از آنجائیکه موضوع بحث ما اولین شعر فارسی دری نمیباشد به عمق این موضوع نمی پیچیم ویک نظر عمومی بیان میداریم . در این مأخد و تواریخ نام شاعرانی چون بهرام گور ، ابوحفص حکیم بن احوص سغدی سمرقندی ،ابوالعباس حنوذ المروزی بنام اولین شاعران فارسی دری بیان شده است .قدیمیترین روایت راجع به شعردری درتاریخ سیستان میباشد با در نظرداشت سبک نویسندگی معلوم میگردد قسمت نخستین یعنی بخش قدیمتر این اثر استثنائی ، تاریخ سیستان به اواخر قرن چهارم واوایل قرن پنجم نوشته شده است. به قول تاریخ سیستان اولین شعر مکتوب را محمد بن وصیف سکزی از گویندگان دربار یعقوب لیث صفاری سروده است .

ای امیری که امیران جهان خاصه و عام

بنده و چاکر و مولای و سگ بند وغلام

شاید اولین شعر او بعد از سال 251 هجری سروده شده باشد . اشعار دوشاعر دیگر دربار یعقوب لیث صفاری بنام بسام کورد سیستانی و محمد ابن مخلد سیستانی به گفته تاریخ سیستان نیز درهمین دوران اواسط قرن سوم هجری میباشد. حنظله بادغسی معاصر دولت آل طاهر اواسط قرن سوم هجری ویا در نیمه دوم آن قرن میزیسته است.

نمونه های از اشعارحنظله بادغسی :

یارم سپند اگرچه برآتش همی فکند

از بهر چشم تا نرسد مر ورا گزند

او را سپند و آتش ناید همی بکار

باروی همچوآتش وباخال چون سپند

سپند به دود کردن و سپند کردن عنعنه و رسم قدیم برای دفع نظر کردن است که تا امروز رواج دارد .

مهتری گر بکام شیر در است

شو خطر کن ز کام شیر بجوی

یا بزرگی و عز و نعمت و جاه

یا چو مردانت مرگ رویاروی

اولین اشعار ثبت شده فارسی دری که شروع سبک خراسانی راهمزمان آن گفته اند همانا ادبیات نوشتاری با گفتاری نزدیک و همنوا و بیان گفتاری با نظم وادیبانه ارائه شده است. بنا بر چند دلیل اشعار این زمان را سبک خراسانی گفته اند .

1- بنا به موقعیت جغرافیایی : پس از اسلام ، نخستین شعرهایی که به زبان فارسی دری باقی مانده ، از منطقه خراسان قدیم است .خراسان قدیم محدوده ای بسیار گسترده تر از خراسان امروزی داشته است. از شمال به رود جیحون(آمو) ، از جنوب به سیستان (سیستان همان پایان رود هلمند تا هامون هلمند میباشد) و از مشرق تا حدود چین(تا حدود کاشغر و ختن) وغرب ( تا نیشاپور و طوس ) گسترش داشته است .به همین جهت ، سبک نخستین شعرهای زبان فارسی دری را ، بنا بر موقعیت جعرافیائی سبک خراسانی نامیده اند ، اماچون مدت ها مرکزحکومت سامانیان (بخارا) در آن سوی رود جیحون (ماوراء النهر ) قرار داشت و آن منطقه را ترکستان می نامیدند، به جای سبک خراسانی ، سبک ترکستانی ،هم به کار برده می شود .

2- از دیدگاه زمانی : سبک خراسانی در محدوده زمانی از قرن سوم تا اواخر قرن ششم هجری ثبت گردیده داست.

3- از نگاه طرز بیان :

اشعار سبک  خراسانی از حیث شکل بیشتر قصیده ، مثنوی ورباعی میباشدو از لحاظ لفظ ساده ، روان و عاری از ترکیبات دشوار است. همچنین از لحاظ معنی صداقت و صراحت لهجه، تعبیرات و تشبیهات ساده و محسوس، از ویژه گی های مهم این سبک است. اصل سبک خراسانی بر ساده گویی میباشد و کلمات به همان معنی ومفهوم که شاعر اراده دارد وضع میشودو همه از آن همان یک معنی را دریافت میدارند.  محتوی و موضوعات اکثر اشعار سبک خراسانی وصف طبیعت ، مدیحه ، بیان فتوحات پادشاهان و پند و اندرز میباشد . چند خصوصیت دیگر سبک خراسانی را بیان میداریم.

1- کلمات عربی بسیار کم استعمال شده است و بیشتر کلمات عربی آسان وبرای عموم مردم قابل فهم ودرک میباشد . نمونه بزرگ درین دوره شاهنامه فردوسی بشمار میرود ؛ که باسعی وکوشش شاعر کلمات فارسی دری بیشتر استعمال شده است .

بطور نمونه :

بنام خداوند جان وخرد کزین برتر اندیشه بر نگزرد

ویا :

بسی رنج بردم درین سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی

2- لغات فارسی دری شکل کهنه و حتی لهجه ای دارد . مانند با) =( با ) یا (نیلوفل) =( نیلوفر ) ویا (ایچ) = (هیچ)

رودکی گوید:

دم سگ بینی ابا بتفوز سگ خشک گشته کش نجنبد ایچ رگ

شاعر دیگر:

چرا این مردم دانا و زیرکسار و فرزانه

به تیماروعذاب اندر ابا دولت به پیکاراست

بتفوز به معنی گرداگرد دهن دور دهن پیرامون دهن حیوانات

کلمه (ایچ ) که همان (هیچ) است و هنوز در شهرهرات و غرب افغانستان در زبان عامیانه (ایچ) و (ایچی) استعمال میشود

رودکی گوید:

بانگ زله کرد خواهد کر گوش و ایچ ناساید مگر ما از خروش

3- تشبیهات و استعارات و ایهام در سبک خراسانی بسیار ساده است و می توان آن را در نظر مجسم و محسوس کرد وقابل درک و نیازی به تأمل زیاد ندارد .مانند: استعاره ی « سینه زاغ پران» به جای « شب » در شعر فردوسی :

چو خورشید رخشان بگسترد پر

سیه زاغ پران فرو برد ، سر

شعرای بزرگ سبک خراسانی را تواریخ چنین ثبت کرده اند: رودکی ،شهید بلخی،ابوشکور بلخی،منجیک ترمذی،کسائی مروزی،دقیقی ،فردوسی،عنضری بلخی،فرخی،غضایری ،عسجدی،منوچهری،فخرالدین اسعد گرگانی،مسعود سعد سلمان،امی معزی،ابوالفرج رونی،ناصر خسرو،سنائی غزنوی .... هرچند شعرای بزرگپایه وگرانقدری را تواریع ادبیات وکتب سبک شناسی در سبک خراسانی درج نموده اند اما بادر نظر داشت شیوه ادبی وخصوصیات ادیبانه سبک خراسانی میتوان رودکی را قلب سبک خراسانی نامید .

سبک خراسانی رابه دوره های مختلف زمانی تقسیم نموده اند اما از دیدگاه طرزبیان و روش ادبی سبک خراسانی ،میتوان حلقه زمانی را شکست زیرا شاعرانی در دوره های مختلف زمانی حتی امروز ، اشعاری را به ارمغان گذاشته اند که ویژه گی های سبک خراسانی را دارد و میتوان سبک خراسانی گفت. باز هم به احترام این تقسیم بندی زمانی ، کتب سبک شناسی از جمله معتبر ترین را بیان میداریم . اول: دوره سامانی و طاهری. دوم : دوره غزنوی و سلجوقی.

اول : دوره سامانی وطاهری

این دودوره هرچند از نگاه زمانی متفاوت میباشد در روند خصوصیات ویژه گی های اشعار نیز تفاوت های را میتوان شمرد که سبک خراسانی را از ساده گی وروانی آن کشیده وبا پخته گی شعر مملو از معلومات و محتوی متنوع ساخته وساده سرائی وروانی را بدست فراموشی میسپارد اینجاست که در بین این دو دوره زمانی سبک خراسانی را باید بیشتر به ابعاد وسیعتر آن ارج داد و در تعریف سبک این دو دوره زمانی تعمق بیشتر نمود .
در دوره سامانی، سادگی بیان و کهنگی تعبیرات و اصطلاحات به خوبی مشخص است. غلبه کلمات فارسی بر واژه های عربی و توجه به توصیفات طبیعی و ساده محسوس و عینی از ویژگیهای شعر این دوره محسوب می شود. موضوعاتی که در شعر این دوره مطرح می شود مدح ، هجو و هزل غالبا ملایم ، معتدل و دور از اغراق است . تغزلات عاشقانه و پند و اندرز و حکمت با شیوه ای شاعرانه و نه عالمانه نیز از مشخصات شعر این دوره به شمار می رود. .صنایع لفظی و معنوی در شعر این دوره خالی از تکلف و تصنع است . استفاده از بعضی معلومات علمی و برخی آیات قرآن شریف و احادیث حضرت محمد رسول الله (ص) و روایات تاریخی و حماسی هم در شعر این دوره وجود دارد اما همه ی این مواد چنان در کلام به کار رفته است که صفت اصلی شعر این دوره یعنی سادگی بیان همچنان برجا می ماند و از بین نمی رود.  در سبک خراسانی بیان ساده وروان زبان مردم ادیبانه وموزن بیان شده است زبان عوام الناس و یازبان معمول مردم است با تمام روانی وساده گیش . حتی کلمات زبان روزانه در آن استعمال شده است نه به شکلی که بکویم بیان ادیبانه ویا میل وذوق شاعرانه شاعر میباشد بلکه زبان گفتاری ونوشتاری با هم توافق دارند.

شعر حنظله بادغسی

مهتری گر به کام شیر در است

شو خظر کن زکام شیر بجوی

یا بزرگی و عز و نعمت وجاه

یا چو مردانت مرگ رویا روی

این شعر زیبا که از اولین اشعار فارسی دری میباشد با در نظر داشت بیان دلنشین ادیبانه به زبان مردم و بر روش زندگی مرم قابل درک وفهم و تأثیر خود را دارد . پیرامون تأثیر این شعر در چهار مقاله عروضی آمده است . احمد بن عبدالله الخجستانی را پرسیدندکه تو مرد خربنده بودی به امیری خراسان چون افتادی ؟ (خربنده به معنی کرایه دهنده خر، خر کجی ،مکاری )گفت : به بادغیس در خجستان روزی دیوان حنظله بادغیسی همی خواندم بدین دو بیت رسیدم.

مثال دیگری می آوریم .شعر به زبان مردم برای رفع یک مشکل مردم یک سروده زیبا و جاویدانی ابوعبدالله رودکی میباشد .

در زمان ابونصر سامانی ، بخارا پایتخت بود و درفصل تابستان پایتخت را به هرات نقل مکان داد واما از فراحت و آرامش آن دیار فصلی به فصلی گذشت وچهار سال آنجا ماند . وزرا ، سربازان خدم وحشم که با پادشاه از بخارا به هرات آمده بودند دوری خانواده ها و یار ودیار باعث شد که از پادشاه بخواهند که به بخارا برگردد ولی ابونصر سامانی دلیلی می آورد. سر انجام از ابوعبدالله رودکی خواستند تا با زبان شعر ابونصر را متیقین بسازد که به بخارا برگردد. رودکی با زبان ساده ،روان ودلنشین این شعر راسرود وپادشاه زیر تاثیر بر اسپش سوار شد و تا چند فرسنگ لگام از دست فرو ننهاد .

بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی راه او
زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون ازنشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی
ای بخارا شاد باش و دیر زی
میر زی تو شادمان آید همی
میر ماه است و بخارا آسمان
ماه سوی آسمان آید همی
میر سرو است و بخارا بوستان
سرو سوی بوستان آید همی
آفرین و مدح سود آید همی
گر به گنج اندر زیان آید همی

این ساده گی ،روانی و زبان مردم و نزدیکی زبان گفتاری مردم با زبان نوشتاری ادیبانه و منظم در سبک خراسانی میباشد که در شعر رودکی به وضاحت آشکاراست.

دوم -سبک خراسانی در دوره غزنوی وسلجوقی :

سبک خراسانی در دوره غزنوی و اوایل سلجوقی گذشته از بعضی ویژه گی های لفظی  و خصوصیات دستوری که در واقع مربوط به زبان و لهجه ی منطقه خراسان قدیم می شود، با شعر دوره سامانی تفاوتهایی دارد.  
از نگاه ادبی شعر دوران غزنوی و سلجوقی که زیر عنوان سبک خراسانی ثبت شده است از شعر خراسانی عهدسامانی فاصله گرفته ونمیتوان با جرئت آنرا سبک خراسانی ترکستانی از دیدگاه طرز وروش بیان ادبی و محتوی شمرد بلکه شعر پخته ونضج گرفته وفرار و دوری از سبک خراسانی وپپیوست ونزدیکی به سبک عراقی و یا نام دیگری میباشد . شعر ریالیزم خراسانی که کلمات ادبیات گفتاری و محاوره ای را در زبان نوشتار چنان ثبت میکند که عادی ، روان و خودمانی است ؛ تفاوت بسیار بااشعاری دارد که در رگهای آن فلسفه، تصوف ،عرفان آیات ،احادیث ، لغات عربی وعلوم مختلفه چنان جریان دارد که گاهی فهم ودرک آنرا برای عوام الناس مشکل میسازد و زبان ادبی مردم یا عوام الناس نمیباشد وسادگی بیان، جای خود را به استحکام و سنگینی کلام می دهد و شعر تاحدی به پختگی می رسد. .هر چند شعر فرخی  با صفت سادگی همراه است، اما پختگی و استحکام کلام در آن کاملاً مشهود است. .  عنصری و  منوچهری و بعد ها  ناصرخسرو و سنائی غزنوی به تدریج ساده گی طبیعی را از شعر سبک خراسانی دور می سازند و آن را تا حدی از میان می برند.  در سبک این دوره بعضی قالب های تازه مانند ترجیع بند،ترکیب بند،مسمط ، قطعه به وجود می آید.  با این همه قصیده و مثنوی ازقالب های معتبر این سبک است.  صنایع بدیع اعم از لفظی و معنوی و انواع تشبیهات درشعراین دوره رواج داشته است.
شاعرانی مانند عنصری، منوچهری، ناصرخسرو و سنایی از اصطلاحات فلسفی،نجوم ،ریاضیات و بعضی مباحث علوم طبیعی و پزشکی در شعر خود استفاده می کنند و به این ترتیب رنگی عالمانه به شعر خود می زدند.  استفاده از احادیث و آیات قرآنی و نیز اشعار عربی در میان شاعران این دوره رواج بیشتری یافته است . منوچهری که دیوان اشعار عربی را از حفظ داشت نمی توانست خود را از زیر نفوذ و تاثیر آن خارج سازد. همچنان وصف طبیعت ، کلمات ، استعارات ،تشبیهات قوی درین قصیده زیبا و قشنگ منوچهری ،پختگی و تفاوتها را با ساده گوئی سبک خراسانی دوره سامانی بخوبی بیان میدارد.

همی‌ریزد میان باغ، لؤلؤها به زنبرها    همی‌سوزد میان راغ، عنبرها به مجمرها

ز قرقویی به صحراها، فروافکنده بالشها    ز بوقلمون به وادیها، فروگسترده بسترها

زده یاقوت رمانی به صحراها به خرمنها    فشانده مشک خرخیزی، به بستانها به زنبرها

به زیر پر قوش‌اندر، همه چون چرخ دیباها    به پر کبک بر، خطی سیه چون خط محبرها

چو چنبرهای یاقوتین به روز باد گلبنها    جهنده بلبل و صلصل، چو بازیگر به چنبرها

همه کهسار پر زلفین معشوقان و پر دیده    همه زلفین ز سنبلها، همه دیده ز عبهرها

شکفته لالهٔ نعمان، بسان خوب‌رخساران    به مشک اندر زده دلها، به خون اندرزده سرها

چو حورانند نرگسها، همه سیمین طبق بر سر    نهاده بر طبقها بر ز زر ساو ساغرها

شقایقهای عشق‌انگیز، پیشاپیش طاووسان    بسان قطره‌های قیر باریده بر اخگرها

رخ گلنار، چونانچون شکن بر روی بترویان    گل دورویه چونانچون قمرها دور پیکرها

دبیرانند پنداری به باغ اندر، درختان را    ورقها پر ز صورتها، قلمها پر ز زیورها

بسان فالگویانند مرغان بر درختان بر   نهاده پیش خویش اندر، پر از تصویر دفترها

عروسانند پنداری به گرد مرز، پوشیده    همه کفها به ساغرها، همه سرها به افسرها

فروغ برقها گویی ز ابرتیره و تاری    که بگشادند اکحلهای جمازان به نشترها

زمین محراب داوودست، از بس سبزه، پنداری    گشاده مرغکان بر شاخ چون داوود حنجرها

بهاری بس بدیعست این، گرش با ما بقابودی    ولیکن مندرس گردد به آبانها و آذرها

جمال خواجه را بینم بهار خرم شادی    که بفزاید، به آبانها و نگزایدش صرصرها

خجسته خواجهٔ والا، در آن زیبا نگارستان    گراز آن روی سنبلها و یا زان زیر عرعرها

خداوندی که نام اوست، چون خورشید گسترده    زمشرقها به مغربها، زخاورها به خاورها

به پیش خشم او، همواره دوزخها چوکانونها    به پیش دست او جاوید دریاها چو فرغرها

خرد را اتفاق آنست با توفیق یزدانی    که فرمان می‌دهند او را برین هر هفت کشورها

مه و خورشید، سالاران گردون، اندرین بیعت    نشستستند یکجا و نبشتستند محضرها

چه دانی از بلاغتها، چه خوانی از سخاوتها    که یزدانش بداده‌ست آن وصدچندان ودیگرها

فریش آن منظر میمون و آن فرخنده ترمخبر    که منظرها ازو خوارند و در عارند مخبرها

الا یا سایهٔ یزدان و قطب دین پیغمبر    به جود اندر چو بارانها، به خشم اندر چوتندرها

بهار نصرت و مجدی و اخلاقت ریاحینها    بهشت حکمت و جودی و انگشتانت کوثرها

ستمکاران و جباران بپوشیدند از سهمت    همه سرها به چادرها، همه رخها به معجرها

بود آهنگ نعمتها، همه ساله به سوی تو     بود آهنگ کشتیها، همه ساله به معبرها

کف راد تو بازست و فرازست اینهمه کفها     دربارت گشاده‌ست و ببسته‌ست اینهمه درها

مکارمها به حلم تو گرفته‌ست استقامتها     که باشد استقامتهای کشتیها به لنگرها

همی تا بر زند آواز بلبلها به بستانها     همی تا بر زند قالوس خنیاگر به مزمرها

به پیروزی و بهروزی، همی‌زی با دل‌افروزی    به دولتهای ملک انگیز وبخت آویزاخترها

سنایی غزنوی معلومات و مطالعات دینی و موجی از عرفان وتصوف را در شاهرگ شعرش میریزد ودست ساده گوئی را با محتوی قوی کوتاه میسازد.

تصوف وعرفان در شعر سنائی غزنوی :

معشوق به سامان شدتا باد چنین بادا

کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا

رازی ز ازل در دل عشاق نهانست

زان راز خبر یافت کسی را که عیانست


ناصر خسرو، مدح اغراق آمیزرابه یک سونهاده وحکمت ، دین و اخلاق را به جای آن قرار میدهد. . ناصرخسرو برعلاوه اصطلاحات نجومی وفلسفی ، پند واندرز را درغنای محتوی شعرش افزوده است. این ویژه گی فاصله بین عهد سامانی با غزنوئی رادرسبک خراسانی واضح میسازد.

روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست

واندر طلب طعمه پر و بال بیاراست

 بر راستی بال نظر کرد و چنين گفت:

امروز همه روی زمین زير پر ماست

 بر اوج فلک چون بپرم ، از نظر تيز

 می‌ بينم اگر ذره‌ای اندر ته درياست

گر بر سر خاشاک يکی پشه بجنبد

 جنبيدن آن پشه عيان در نظر ماست

 بسيار منی کرد و ز تقدير نترسيد

 بنگرکه ازين چرخ جفاپيشه چه برخاست

ناگه ، ز کمينگاه يکی سخت کمانی

تيری ز قضا و قدر انداخت بر او راست

 بر بال عقاب آمد ، آن تير جگر دوز

وز ابر مر او را بسوی خاک فرو کاست

بر خاک بيفتاد و بغلتيد چو ماهی

وانگاه، پر خويش گشاد ازچپ واز راست

 گفتا عجبست اينکه ز چوبست و ز آهن

 اين تيزی و تندی و پريدنش کجا خاست؟

 چون نیک نگه ‌کرد ، پر خويش براو ديد

 گفتا زکه ناليم ؟ که از ماست که بر ماست

بر علاوه تفاوت های واضح و آشکار بین دوره سامانی و غزنوی در سبک خراسانی که گفته آمد یکی دیگر از خصوصیات کم نمودن کلمات عربی ،تر کی و زبانهای دیگر در شعر فردوسی میباشد؛همچنان داستانهای کهن تاریخی و افسانوی در شاهنامه ، صفحه وجهان دیگری را در غنای شعر فارسی دری علاوه میسازد . هر چند کم بودن کلمات عربی از خصوصیات سبک خراسانی میباشد اما در شاهنامه فردوسی سعی وتلاش گردیده تا دامن شاهنامه را از کلمات فارسی دری مملو سازد واین خصوصیت شاهنامه را یکی از شاهکارهای ادبیات فارسی دری ساخته است در عین زمان شاهنامه با بیشترین کلمات اصیل فارسی دری که بخشی از آن در زبان محاوره ئی استعمال نمیشود زبان قوی ، مستکم و شکوفای شاهنامه را پخته واز زبان ساده وروان محاوره ئی سبک خراسانی مجزا ساخته است که به فهم ودرک ومعلومات عمیقتر ضرورت دارد واین خصوصیت نیز بین دوران سامانی و غزنوی تفاوت های بزرگی بوجود آورده است که در اشعار دوران سامانی به این حد واندازه در خالص سازی زبان دری مثالهای آورده نمیتوانیم در حقیقت این تفاوت را نیز میتوان در لست تفاوتها بین دوران سامانی وغزنوی در سبک خراسانی علاوه نمود . شعر زیبای شروع شاهنامه را به گونهء مثال می آوریم.

به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد

خداوند نام و خداوند جای خداوند روزی ده رهنمای

خداوند کیوان و گردان سپهر فروزنده ماه و ناهید و مهر

ز نام و نشان و گمان برترست نگارندهٔ بر شده پیکرست

به بینندگان آفریننده را نبینی مرنجان دو بیننده را

نیابد بدو نیز اندیشه راه که او برتر از نام و از جایگاه

سخن هر چه زین گوهران بگذرد نیابد بدو راه جان و خرد

خرد گر سخن برگزیند همی همان را گزیند که بیند همی

ستودن نداند کس او را چو هست میان بندگی را ببایدت بست

خرد را و جان را همی سنجد اوی در اندیشهٔ سخته کی گنجد اوی

بدین آلت رای و جان و زبان ستود آفریننده را کی توان

به هستیش باید که خستو شوی ز گفتار بی‌کار یکسو شوی

پرستنده باشی و جوینده راه به ژرفی به فرمانش کردن نگاه

توانا بود هر که دانا بود ز دانش دل پیر برنا بود

از این پرده برتر سخن‌گاه نیست ز هستی مر اندیشه را راه نیست


یکی دیگر از خصوصیات متفاوت میان دوران سامانی و غزنوی در سبک خراسانی را در مدح وهجو میبینیم .بیان موضوعاتی مانند مدح ، هجو ، تغزل ، پند و حکمت در شعر این دوره ادامه یافت ولی در این میان اغراق و تا حدی اضافه گویی زیادتر شده و در واقع به نوعی تکامل یافت. . مدح که در عهد سامانی سبک خراسانی ملیح وملایم میباشد نمونه آن شعر رودکی « بوی جوی مولیان آید همی »اما در عهد غزنوی مدح وهجو به سرحد غلو میرسد که تفاوت زیاد بین این دوران را ثابت میسازد . فرخی سیستانی درمدح سلطان محمود غزنوی چنین سروده است.

برآمد پیلگون ابری ز روی نیلگون دریا   چو رای عاشقان گردان چو طبع بیدلان شیدا

چو گردان گشته سیلابی میان آب آسوده   چو گردان گردباد تندگردی تیره اندر وا

ببارید و ز هم بگسست و گردان گشت بر گردون    چو پیلان پراکنده میان آبگون صحرا

تو گفتی گرد زنگارست بر آیینهٔ چینی    تو گفتی موی سنجاب است بر پیروزه‌گون دیبا

به سان مرغزارسبز رنگ اندر شده گردش    به یک ساعت ملون کرده روی گنبد خضرا

تو گفتی آسمان دریاست از سبزی و بر رویش    به پرواز اندر آورده‌ست ناگه بچگان عنقا

همی‌رفت از بر گردون، گهی تاری گهی روشن    وزو گه آسمان پیدا و گه خورشید ناپیدا

به سان چندن سوهان‌زده بر لوح پیروزه    به کردار عبیر بیخته بر صفحهٔ مینا

چو دودین آتشی، کآبش به روی اندر زنی ناگه    چو چشم بیدلی کز دیدن دلبر شود بینا

هوای روشن از رنگش مغبر گشت و شد تیره    چو جان کافر کشته ز تیغ خسرو والا

یمین دولت و دولت بدو آراسته گیتی    امین ملت و ملت بدو پیراسته دنیا

قوام دین پیغمبر، ملک محمود دین پرور    ملک فعل و ملک سیرت ملک سهم و ملک سیما

شهنشاهی که شاهان را ز دیده خواب برباید    ز بیم نه منی گرزش به جابلقا و جابلسا

دل ترسا همی‌داند کزو کیشش تبه گردد    لباس سوکواران زان قبل پوشد همی ترسا

خلافش بدسگالان را بدانگونه همی‌بکشد    که هنگام سموم اندر بیابان تشنه را گرما

دل خارا ز بیم تیغ او خون گشت پنداری    که آتش رنگ خون دارد چو بیرون آید ازخارا

امید خلق غواصست و دست راد او دریا    به کام خویش برگیرد گهر غواص از دریا

گذرگاه سپاهش را ندارد عالمی ساحت    تمامی ظل چترش را ندارد کشوری پهنا

گر اسکندر چنو بودی به ملک و لشکر و بازو    نگشتی عاصی اندر امر او دارای بن دارا

جهان رابرترین جایست زیرپایهٔتختش    چنانچون برترین برجست مر خورشید را جوزا

صفات قصراوبشنیدحورایکره وزان پس    خیال قصر او بیند به خلد اندر همی حورا

زبان ازبهرآن باید که خوانی مدح اوامروز    دوچشم ازبهرآن باید که بینی روی او فردا

چومدحش خواند نتوانی، چه گویا وچه ناگویا    چورویش دید نتوانی، چه بینا وچه نابینا

بیابد، هر که اندیشد زگنجش، برترین قسمت    خلایق را همه قسمت شد اندرگنج او مانا

ز خشم و قوتش جایی که اندیشد دل بخرد    زجود وهمتش جایی که اندیشد دل دانا

نه آتش رابود گرمی، نه آهن رابود قوت    نه دریارابود رادی، نه گردون را بود بالا

زخشمش تلخترچیزی نباشد درجهان هرگز    زتلخی خشم اونشگفت اگرالوا شود حلوا

دل اعدای اوسنگست لیکن سنگ آهنکش    ازآن پیکان اوهرگزنجوید جز دل اعدا

ایا شاهی که ازشاهان نیامد کس تراهمسر    ایامیری که ازمیران نباشد کس تراهمتا

به هرمی خوردنی چندان به مابرزرتودرپاشی    که ازبس رنگ زرتوسلب زرین شود برما

امیرا!خسروا!شاها!همانا عهد کرده‌ستی    که گنجی رابرافشانی چو برکف برنهی صهبا

توازدیدارمادح همچنان شادان شوی شاها    که هرگزنیم ازآن وامق نگشت ازدیدن عذرا

طواف زایران بینم به گرد قصرتودایم    هماناقصرتوکعبه‌ست وگرد قصرتوبطحا

ز نسل آدم و په حوانمانداندرجهان شاهی    که پیش توجبین برخاک ننهاده‌ست چون مولا

هرآنکس کوزبان دارد همیشه آفرین خواند    برآن کوآفرین توبه یک لفظی کند املا

زشاهان همه گیتی ثناگفتن ترا شاید    که لفظ اندرثنای توهمه یکسرشودغرا

همی تا درشب تاری ستاره تابد ازگردون    چو بر دیبای فیروزه فشانده لؤلؤ لالا

گهی چون آینهٔ چینی نماید ماه دو هفته    گهی چون مهرهٔسیمین نماید زهرهٔ زهرا

عدیل شادکامی باش و جفت ملکت باقی    قرین کامگاری باش و یار دولت برنا

میان مجلس شادی، می روشن ستان دایم    گه ازدست بت خلخ، گه ازدست بت یغما

در نتیجه سبک خراسانی که با اولین اشعار ثبت شده فارسی دری آغاز گردید و با ساده گوئی و زبان مردم و آرایش ادبی و موزون خوش درخشید ؛ صفحه پربار از زبان قشنگ وزیبای فارسی دری در تاریخ ادبیات بشریت به شمار میرود. نا گفته نباید گذاشت که با سیرزمان وسفر زبان فارسی دری از دوران سامانی به دوران غزنوی ، موجی از تصوف ، عرفان ، پند ،اندرز ،نجوم ، کلمات عربی ، تشبیهات و استعارات قوی ، غلومدح وهجو... در شاهرگ سبک خراسانی جریان پیدا نموده ودست ساده گوئی و روانی سبک را پرو بال پختگی ، استجکام و روح تازه بخشید واین ویژه گی ها سبک شعر فارسی دوران غزنوی را از سبک شعر دوران سامانی متفاوت میسازد . هرچند هردو دوران سامانی و غزنوی را در زیر چتر سبک خراسانی ثبت نموده اند ؛ به جرئت میتوان گفت : این ادعا با دسته بندی مکانی و زمانی یعنی ساحه خراسان و قید سالهای قرن سوم تا ششم هجری تعبیر قابل پذیرش خود را دارد . اما هرگاه از جنبه های گوناگون ، شناسائی ادبی ، لغوی و محتوی شعر غور وبررسی نماییم به این نتیجه میرسیم . اولا: سبک هر شاعر میزیبد که در ساحه اشعارش بررسی گردد. ای بسا شاعران که در یک زمان ومکان باهم زندگی نمودند ولی سبک بخصوص خود را دارند .همچنان در روند تاریخ ادبیات از آغاز تا امروز شاعرانی هستند که سبک شعری شان تشابهات ونزدیکی های دارد و دست زمان ومکان فاصله بین شان ایجاد نکرده است .

اما در باره سبک خراسانی ثبت شده در کتب سبک شناسی ایجاب نظر تازه وتعمق بیشتر بر دسته بندی ها و نام گذاری ها مینماید. همچنان که از دیدگاه روش بیان وممیزه هاو ویژه گی های ادبی شعر فارسی دری دوران سامانی را نمیتوان زیر سقف سبک خراسانی با دوران غزنوی مقید ساخت به هیچ وجه سالم و صالح جلوه نمیکند ؛ دستهای جرئت را از پشت زنجیر نموده و پای از گلیم سبک های قبول شده فرا نگذاشت . امیدوارم این نوشته با همه کمبودی ها اقلا دروازه گشای بحث های قویتر در جهان سبک شناسی ادبیات فارسی دری گردد وبا دستهای توانای پژوهشگران با انرژی و استعداد ، صفحات جدیدی در آغوش تاریخ ادبیات فارسی دری باز گردد.

 

 

 


بالا
 
بازگشت