دستګیر نایل

 

ظاهر هویدا،  شریک غم جانکاه ما،درګذشت

دستګیر نایل

        ما مردم سخت قدر ناشناس وسبکسری هستیم و منتظر نشسته ایم تا یکی از بهترین های روزګار ما و یا یک ارزش معنوی یا ملی خود را از دست بدهیم که درسوګ وماتم ان مویه کنیم و ناله وهیاهو براه بیندازیم.اما در زمان حیات آن غنیمت ها وارزش ها، سکوت اختیار کرده ایم ( منظورم نهاد های دولتی ،اهل قلم ،هنر ومیدیا است )چنین بنظرمی رسد که ما، زنده ی نیک نام ومرده ی بدنام ،هرګز نداشته ایم...

       در هفته ای ګذشت،(مارچ ۲۰۱۲ ) جامعه ی فرهنګی وهنری افغانستان یک هنرمند بی بدیل و یک آواز خوان حنجره طلایی خود را از دست داد.( ظاهر هویدا ) را می ګویم که با سفر جاودا نګی اش به سرای آخرت،همه را در سوګ خود نشانده است.و این روز ها می بینیم که همه رسانه ها در داخل و خارج ازکشور،سخن از هنرمندی ظاهر هویدا میګویند.ظاهر هویدا درظاهر امرمتعلق به نسل دیروز بود وباز ما نده ازیک تمدن فرهنګی شکوهمند و افتخار افرین که نګار خانه هایی بود وهنرستان هایی،بابای موسیقی ای داشتیم وبزم غزل هایی درشب های روشن مهتابی، خرابات و خرابا تیانی، با کوچه های خرابا تش وهنر مندانی با سینه های صاف وبی غبار از کدورت ها وکینه توزی ها و فرهنګ ومعرفتی که آبش شفاف تر وزلا لترازهر چشمه ساری.ظاهر هویدا، زاده ی همان فصل سبز بهاران و ماحصل همان روزګاران بود  

 ظاهر هویدا در آغاز دهه ی چهل خورشیدی ،ګروه هنری ( آماتور) در افغانستان را با جمعی از هنرمندان جوان پي افګند.که سر قافله دیګر ګروه های هنری پس از خود بود.خودش می ګفت که سال های خوش زنده ګی و دوران آسوده حالی اش، همان روزګار نو جوانی اش بود.اما دریغ که یک دولت مستعجل بود.در مصاحبه ای با تلویزیون ( پنجره اروپا) در هامبورګ آلمان ګفت (من که به رادیو کابل امدم، مردم ما را (سازنده ) میګفتند.خوشبختانه که پیش از من، چند جامه در این خانه کهنه شده بود وهنرمندانی امده ورفته بودند وآن کوچه و پسکوچه های تنګ وتاریک وزخم زبان ها را شنیده و لمس کرده بودند.و به این ترتیب، راه برای نسل ماُ باز شده بود.که تکلیف ما را کمتر می ساخت....)                                                                                                                                   از ویژه ګی هنر ظاهر هویدا یکی این بود که تا اخر عمر هنری پر بارش هیچ اواز خوانی نتوانست از آهنګ و صدای پر طنین و رسایش تقلید نماید.در این هنر، ظاهر هویدا تنها خودش بود و صدایش.وسبکی که از ان پیروی میکرد.ما شنیدیم که( ناشناس) ما، بهتر از(سیګل) صدایش را بلند کرد وزیباتر ازاو خواند.( ای کاتب تقدیر ) واحمد ظاهر هم  دلنشین تر از (مکیش ومحمد رفیع )،( ای پاد شه خوبان،داد از غم تنهایی) وغیره را در کاپی خوانی خود استعداد نشان داد.امروز هم  از نسل جوان کسانی هستند که  از صدای احمد ظاهر تقلید می کنند اما احمد ظاهر شدن یک عمر ریاضت کشیدن و عاشقانه به هنر اندیشیدن نیاز دارد. 

  ظاهر هویدا همانطور که صدایش دلنشین وپر طنین بود،سخنور،ادیب،شعر شناس ودر انتخاب شعر وتصنیف ها نیز دقت لازم به خرچ می داد.وبهترین شعر هارا به عاشقان هنرش تقدیم میکرد.با شادی مردمش شاد بود وبا اندوه وحرمان انها خود را شریک میدانست:   

   ــ من شریک غم جانکاه تو ام، ګریه مکن   

    همدم و همدل و همراه  تو ام، ګریه مکن  

   ـــ صبح و دمید و روز شد، یار شبینه خانه رفت  

  روی سحر شود سیاه، یار به این بهانه  رفت   

  ـــ شنیدم از اینجا، سفر میکنی   

  تو آهنګ شهر دیګر میکنی 

  ـــ پس از این زاری مکن ، هوس یاری مکن  

  تو ای ناکام، دل دیوانه 

 با غم دیرینه ام، به مزار سینه ام  

  بخواب ارام، دل دیوانه   

  و وقتی میخواست از عاشقانه هایش سخن بګوید چنین می سرود: 

  ـــ دو چشم روشنت آبی، چه آبی؟ آبی دریا !  

  سراپای تنت خوبی، چه خوبی؟ خوبی ګل ها!  

  ظاهر هویدا،هنر مندی که مانند (نی ) از سودای دل می نالید،وهمچون ( نی) صدا و نوا داشت و میخواند: 

 ــ همچو نی،می نالم از سودای دل  

  آتشی در سینه دارم، جای دل  

 به راستی سینه اش پر از آتش بود، آتش شوق، شوق وصل به شکوه وزیبایی وحفظ و تعمیم اصالت ها ودلش پر بود از سودا ها، سودای وطن،غم و درد هجرت، بی خانه وبی آشیانه شدن.هنر مندی که تا اخر عمر رنج فقر، تنګ دستی،حرمان وآواره ګی ها را تحمل کرد.وبرغم بسیاری از هنرمندان هرګز ( چاق و فربه ) نشد.و سراپا ناله بود و شیون وبا همین درد ها ورنج ها با دنیا واهل دنیا وداع ګفت.اما در کار هنری اش فربه و پر بود.و آرشیف رادیو تلو یزیون کشور وذهن های بیدار مردمش را پر از ګنجینه های ناب هنر موسیقی کرد.:  

 هرګز نمیرد آنکه دلش، زنده شد به عشق  

 ثبت است بر جریده ی عالم، دوام ما  ( حافظ)  

  ظاهر هویدا، زنده ګی را که بارغم ها ومحرومیت ها را بر ګردنش حمایل کرده بود،بار ګرانی میدانست  وتحمل این رنج ها را تا رسیدن به عمر جاویدان، بر خود فرض میدانست.برای رسیدن به جاودانه شدن،باید آدمی (بمیرد.) به قول مولانای بزرګ:  

  بمیرید، بمیرید، در این عشق، بمیرید   

    در این عشق چو مردید،همه روح پذیرید 

  واز اینجا بود که ظاهر هویدا عاشقانه  ذوق مردن می کرد وهلاک جاودانی شدن میخواست::  

   زنده ګی بر ګردنم، بار ګرانی بیش نیست 

  عمر جاویدان هلاک جاویدانی بیش نیست  

   از نسل امروز که اکثرن غرب زده شده اند، وهنر ها هم بازاری و به نفع سود و سرمایه راه اندازی میشوند و مانند کالای وارداتی به بازار عرضه می ګردند و هنر اصیل مردم و میهنش را در برابر شهرت و پول،به فرا موشی سپرده اند، کیست که جای خالی ظاهر هویدا را پر کند؟ مګر نبود چنین هنرمندانی در چنین شرایط ابتذال فرهنګی و بیدردی و بی هنری،در جامعه فرهنګی ما، یک فاجعه نیست؟  

  روحش شاد و یادش ګرامی باد !   

ششم مارچ ۲۰۱۲  لندن))   

 

 


بالا
 
بازگشت