دستګیر نایل

 

جوانشیر حیدری،در برنامه چشم شیشه ای

 

          دوشنبه شب هجدهم اپریل سال روان، آقای سمیر رسولی گرداننده ی برنامه ( چشم شیشه ای) در تلویزیون اریا نای اقای بیات که عمومن بخش هایی ازفیلم های تازه تولید سینمایی را به نمایش می گذارد با اعلام ختم سریال(خواهش) با سه مهمان برنامه ی خود که اقای جوانشیر حیدری ، ریس انجمن سینما گران افغا نستان جزء مهما نان بود، گفت و گویی داشت که خیلی جالب بود.متصدی بر نا مه از جوانشیر حیدری پرسید که نظر شما در باره ی سریال خواهش چیست؟ جناب حیدری باد در غبغب انداخت و از نام یک سینماگر حرفوی در کسوت یک صاحبنظر در میان سخنان خود گفت:

  «خواهش» یک سریال خیلی عالی بود که با فرهنگ،عنعنات و کلتور مردم ما، هماهنگی هایی داشت.در افغانستان چنین اتفاق هایی در خانواده ها زیاد رخداده است. مثلن در خانواده ای که طفل به دنیا نمی اید وشوهر،زن دوم میگیرد و از ان زن وقتی کودکی به دنیا آمد رقابت ها آغاز میشود این بود فشرده ی انچه که در سریال گذشت» نخست اینکه کجای این کلتور و سنت ها با فرهنگ مردم ما هماهنگی داشت و دیگر اینکه آیا سریالی که یکصدو چند قسمت داشت فقط  پیامش همین بود؟ (ده در کجا و درخت ها در کجا ! )

     اقای سیمیر پرسید:چگونه میشود که اگر در اینده ها، سینمای افغانستان فیلم ها و سریال های خودش را داشته باشد تا مردم ما تماشاگر موالید هنری کشور خود باشند واز نشر چنین سریال ها خود داری شود ؟ جناب حیدری گفتند:( ...ممکن نیست و نباید ما سلسله نشر این سریال ها را قطع کنیم.زیرا ما نیاز داریم این کار در خارج از افغانستان هم صورت میگیرد.من در ماسکو، شاهد نشر سریال های خارجی در تلویز یون های ان بودم. در اروپا هم چنین کاری انجام میگیرد.) مگر جناب حیدری فراموش کرده اند که روسیه واروپا ، بزرگ ترین تولید کننده کان فیلم های سینمایی اند.از گپ های دو شرکت کننده ی دیگر برنامه که ایشان هم هنر پیشه گان تازه کار سینمای افغانستان اند میگذریم.که به تایید ازسخنان آقای حیدری سر می جنبانیدند.

         سپس آقای سمیر رسولی مصاحبه چند جوان شهر کابل را نشر کرد که ازسریال خواهش صفت می کردند.به راستی از ان جوانان ذوق زده واحساساتی که حتا یک روز هم از کوچه پسکوچه های هنر سینما گذر نکرده بودند چه جای شکوه و شکایت است.اما دریغ و درد به رییس انجمن سینما گران افغا نستان و هنر پیشه گان انست که بر جبین هر ابتذال هنری و مبلغ فساد و گمراهی، مهر تایید می زنند.وهر محصول بازاری وتجارتی را که هرچه هست بغیر از هنر، خوب وعالی میدانند.

      پیام این سریال ها چنانکه پیش از این در مقالتی توضیح داده بودم چیست ؟ جز آموزاندن راه وروش توطیه به خانواده ها ،خود خواهی ها ، زرپرستی ها، قهرمان سازی های کاذب ، کتمان حقایق ، دامن زدن اختلافات میان اعضای خانواده ها ،به راه انداختن عبادات و سنت های پوسیده ءقرون وسطایی نمایش بت پرستی وترویج فرهنگ زیارت رفتن وحاجت خواستن بغیر از خدا ، ودر آخر آشتی دادن تضاد های طبقاتی با یک سنتز غیر دیالکتیک.افزود بر آن یکدست بودن وقایع و کرکتر های همه سر یال ها یعنی در هر سر یال باید یک دیوانه باشد مانند «ساگر» در سریال« دلهن» و«آلک» در سریال « بدایی » یک آدم دلسوز مهربان وحسن غمکش باشد مانند:حنا زهره وسادهنا، یک یا چند نفر توطیه گر دسیسه باز و شار لاتان و خود خواه باشد مانند سادهنا وعمه و خشوودلقکی هم که صحنه های مضحک وغیر ضروری را بازی کند مانند عروس در سریال بدایی که هم اکنون هفته ء پنج رور نشر میشود.

         آقای حیدری از کار ترجمه و تلاش های مترجمان سریال ها و فیلم ها بسیار ستود وانرا دست اورد بزرگی در کار سینمای کشور وفرهنگ ترجمه خواند.اما بنظر میرسد که هیچکاه به دیالوک ها و واژه های کوچه گی و بازاری ایکه بکار برده میشود، توجه نکرده اند.البته من، کار ترجمه ی برخی فیلم هایی را که تا کنون از جانب مترجمان جوان صورت گرفته،تحسین بر انگیز میدانم.تر جمه فیلم های« دی وی داس»، «رضیه سلطانه »،« شرابی» و..که در این روز ها نشر شد واقعن قابل ستایش است.

      قدر مسلم است همانگونه که دستگاه دولت افغانستان باکژی وکاستی وکجدار ومریز ها بنا یافته است، از هنر سینما هم نباید بنا های آباد را توقع داشت.در کشوری که فساد بیداد میکند و بیعدالتی و زر اندوزی اقتصاد ورشکسته و آشفته بازار سیاست و هجوم فرهنگ های چند ین ملیتی و بیگانه به اوج خود رسیده است از سینما گران آن چه معجزه ای را میتوان انتظار داشت.وهمانگونه که در دستگاه دولت،برخی ها نه از روی شایستگی و کار دانی ، بلکه از روی مصلحت اندیشی ودر تبانی با اشغالگران خارجی دم ودستگاه وجاه ومقامی دست و پا کرده اند، از انجمن ها و نهاد های غیر دولتی ومدنی ان چه توقعی باید داشت.سید جمال الدین افغانی گفته بود:« بد بختی یک ملت زمانی آغاز میشود که جا هلان سخن گویند و دا نا یان خا موشی اختیار نمایند.»

         بد بختانه روند فیلم سازی هنر پیشه گان حرفوی وغیر حرفوی افغان ها در داخل و خارج از کشور شبیه همین سریالهای مبتذل هندی است.من از داخل زیاد اطلاع ندارم به استثنای چند فیلم بلندی که ساخته شده وآن، کار چند هنر پیشه موفق ما بوده ؛ بقیه کاریکاتور همین سریال ها است.فقط مضمون ان ها فرق میکند. در هند ،بحث خانواده ها فرهنگ ها وسنت های چندین ملیتی است و در افغا نستان مساله ی چرس و تریاک و عروس و داماد شدن جوا نان خارج از کشور،  با دختران چشم و گوش بسته ی وطن است که فریب پول و زنده گی غرب را خورده، با همان رنگ وبو، آرایش و پیرایش داده میشوند.

       در هالند، چند نفر بیکار و بی روزگار و آدم های غیر مسلکی وغیر حرفوی بیسواد ونیمه سواد گرد آمده اند و انجمنی ساخته اند بنام «سینما گران جوان افغان در اروپا.» و ریاست ان را هم اقای کریم تنویر به دوش دارد.این ها چند سال پیش فیلمی ساختند بنام( گل محمد ودر محد ) واولین بار در هالند به نمایش گذاشتند.اقای غوث زلمی ،در روز افتتاح این فیلم به حاضران مجلس گفت که پیش از تماشای فیلم قضاوت نمی کنیم.اگر خوب و دیدنی و آموزنده بود،برایش کف می زنیم واگر به دیدن نمی ارزید کریم تنویر را باید کف پایی ! بزنیم.از سخنان غوث زلمی چنین نتیجه می شد که از ساختن این فیلم، دل خوش نداشت و نمی خواست خود را شرمنده ی عالم سازد.با همین دلیل در صحنه هایی از فیلم که خودش هم نقش داشت انرا از فیلم برید.کریم تنویر در چند فیلم دیگر مانند:« دو آتش»،«وارث»،«پروفیسور»و«آشیانه»که فیلم پرو

فیسور،از ساخته های خودش و سه فیلم دیگر از ساخته های فضل حکیمی است، نقش اجراء نموده است. درفیلم «پروفیسور»، پای ظاهر هویدا را بمیان کشیده است تا از نام آن بزرگ مرد هنر،سود جوید واکنون خودش هم فیلمنامه می نویسد، هم کار گردانی میکند؛ هم هیروی فیلم است و هم رییس انجمن سینما گران افغان در اروپا است.در بزرگ ترین مجالس فرهنگی و ادبی، این شخصیت شخیص! حضور دارد هنر پیشه گان و هنرمندان را دعوت میکند، در صدر مجلس می نشیند، وسخنرانی می کند وپیوسته میزبان شخصیت های فرهنگی و مسوولین تلویزیون اریانا می شود و کمتر بر نامه چشم شیشه ای تلویزیون اریا نا ست که جناب تنویر وتیم او دیده نشود اگر بکویی که جناب بقول معروف یک رقعه ء مریضی بنویس که نمی تواند بنویسد مگر ان سخنان سید افغان امروز در مورد ما افغان ها صدق نمی کند؟

          سال گذشته به تماشای فیلمی دعوت شده بودم که در افغانستان ساخته شده وبه لندن برای نمایش ارسال شده بود. در ختم نمایش خلاف قاعده ی همیشه گی از هیچ کسی دعوت نشد که در باره فیلم ،اظهار نظر نماید.چون می دانستند که هیچ نظر خوبی را نخواهند شنید.پیشتر از این ، در نمایش فیلم دیگری که نظر خواهی صورت گرفته بود ، از جمله منتقدین فیلم، یکی هم لطیف ننگرهاری ،آواز خوان مشهور بود. او گفت: « برادر، من هیچ ندانستم که اول و آخر فیلم چی بود؟ یک قسم گد ودی بود!! پس از ان ، انتقاد های شدیدی به لطیف وارد شد و گفتند که تو از هنر فیلم سازی چه میدانی تو آوازت را بخوان! هنر مند باید تشویق شود و نباید استعداد ها کشته شوند!!

      نزد خواننده گان عزیز شاید این سوال مطرح شود که وقتی سینمای هند که سابقه ی بیش از نیم قرن تجارب تولید در صنعت فیلم سازی دارد، و چنین سر یال های مبتذل و بازاری را تولید می کند، آیا در یک کشور جنگ زده و فقیری مانند افغانستان، نباید انتظار چنین فیلم های بیمایه و مبتذل را داشت؟ این یک سوال خیلی هم جدی است.هر زمانی که هنر پیشه گان سینمای کشور ما فیلم های باشکوه و بلند آوازه ای مانند « مغل اعظم، مادر اندیا، رضیه سلطانه، زنجیر، دی وی دای، شرابی » ومانند این هارا تولید کردند، اماتوران سینما هم حق دارند فیلم هایی به نرخ روز واین چنینی، تولید کنند.

         جنگ های طولانی ومهاجرت های کتلوی سبب شد که بسیاری از هنر مندان وهنر پیشه گان کشور ما خا نه و دیار خود را ترک بگویند و تن به مهاجرت های اجباری دهند.از جمله یکی هم، حاجی محمد کا مران سلام سنگی و بسیار دیکر اند.برغم این اماتوران فیلم ساز امروزه حاجی محمد کامران بخاطر بدست اوردن یک لقمه نانی ، دست به ریکلام شرکت های تجارتی و تلویزیون های داخلی و خارجی می زند. کا مران اخیرن ریکلامی ساخته است برای سیم کارت ( ارتباط ) شرکت افغان بیسیم.که لباس کودکانه به تن ، کلاه جیمز باندی برسر وهردو پا را بداخل حوض آب کرده وکودکانه هی داد میزند که« ارتباط ارتباط !! »  دریغ این هنر مند نازنین که به چنین روز و حالی دیده میشود.

   البته حاجی محمد کامران که تنها نیست.بعضی ها از روی هوس و شهرت طلبی هم دست به چنین کاری زده اند.از حیدر جان سلیم گرفته تا نعیم خان پوپل که به خد مت شرکت افغان بیسیم رسیده اند.نعیم پوپل ، ضمن ساختن کلیپ جدید خود بایک زن ایرانی به تقلید از جوانانُ،یادی از جوانی هم کرده است.او به تقلید از خانم مژده که آهنگی به کارت ارتباط ساخته که میگوید:« شیر بچهء افغانی، مغرور و خوش زبانی !!» که هیچ ارتباطی به کارتـ «ارتباط » ندارد،آهنگی برای کارت ارتباط افغان بیسیم ساخته و سیمای مبارکش را هر روز در تلویزیون ها می بینیم که می خواند:( تویی تنها یاورم! بیتو زنده بودنم ،هیچ نمیشه باورم!) این است روز و روزگار هنر مندان کشور ما در دنیای سرمایه!!

  اگر ما خود را مقلد وپیرو روند فیلم سازی جهان سرمایه ودنیای آزاد میدانیم،در اینجا عرف ورسم چنین نیست که یک هنر پیشهء بسیار شناخته شده مثل شاهرخ خان و الیزابت تایلر و یا فتبا لیست خیلی شهرت یافته ای مانند مرو دانا » یا « زیدان»،خود را در مقابل کمره ی فیلم قرار دهد و یک ریکلام تجارتی رابه نمایش بگذارد. بلکه عکسی یا نشان شوت توپ یک فتبا لیست در لباس های سپورتی تا په زده میشود تا آن کالا،ملیون ها دالر در بازارها به فروش برسد.درمسابقات جهانی فتبال یا فستیوال ها وجاده های بزرگ شهر ها می بینیم که شرکت ها، اعلانات تجارتی خود را همراه با عکس های لخت دختران یا نشانی کمپنی ها مثلن کمپنی ( فود آفوند مبایل) توسط تخته ها یا پلاکات ها به نمایش می گذارند.در تلویزیون ها هم تمام کالا های تجارتی به وسیله افراد معین ریکلام میشود اما هیچ هنرمند یا چهره سرشناسی حاضر به مسخره بازی و حرکت های مضحک در کامره ء تلویزیون نمی شود.و بلکه این ریکلام ها اگر صورت هم گیرد، با قیمت خیلی گزاف خواهد بود که هیچ شرکتی حاضر به مصرف ان نمیشود.اما چون هنر پیشه گان ما فقیر ومحتاج لقمه نانی اند، تاجران افغان از این فقر، استفاده ئ سوء مینمایند.

         هنر سینما با این روندی که در پیش دارد، بنظر می رسد که راه ترکستان را می پیماید.تشویق های بیمعنا،مصلحت آمیز ودر نظر داشت روابط شخصی و آشنايی ها، گرهی از کار فرو بسته ی ما نمی کشاید. باید درهنر سینما پاکسازی صورت گیرد.کمیسون یا نهادی باشد که تولیدات صنعت فیلم سازی وهر پدیده ء هنری دیگر را ارزیابی کار شناسانه نماید.و پس از تایید آن نهاد ها به نشر و چاپ سپرده شوند.سینما باید حرفوی،مسلکی واکادمیک گردد.و کار به اهل کار، سپرده شود.مسوولان امور دراین مساله باید با  مسوو لیت و جدی برخورد کنند.و اجازه ندهند هر ابتذال هنری به نام هنر، حق نشر و چاپ داشته باشند.میدانیم که این یک ایده آل است و تا رسیدن به این ایدال، راه درازی در پیش داریم.

ـــــــ(اپریل 2011 لندن )

 


بالا
 
بازگشت