مسعود زراب

 

مادر بيچاره ام

http://www.vatandar.at/%C3%BC2%202%201.gifhttp://www.vatandar.at/%C3%BC2%202%203.gifhttp://www.vatandar.at/%C3%BC2%202%201.gif

چشمان گريان ترا مادر چه سان خندان كنم

قلب پر از درد ترا با چى دوا درمان كنم

بوسم كف پاى ترا ، بعد از خدا رب گويمت

با اين همه كم گفته ام تا زحمتت جبران كنم

در آسمان بخت خود ماه درخشان خوانمت

خورشيد اقبال منى ، شب با سحر يكسان كنم

با تو بخندد اين جهان ، بيتو بگريد آسمان

نور خدا گويم ترا تا عالمى حيران كنم

گردون اگر بارى ترا از من جدا سازد ، بدان

هفت آسمان آتش زنم ، قلب زمين بريان كنم

هر چند كردم من گنه اما تو بخشيدى مرا

از لطف و احسان تو من آرامش وجدان كنم

شبها نه خفتى تا سحر ، خاموش كردى گريه ام

بگذار تا خاك رهت را سرمه ی چشمان كنم

صد بوسه بستاند " زراب " از ديده ی نمناك تو

خشكيده لبهاى ترا باشد كه تا خندان كنم

 

------------------------

 

پدر

 

تا كه نامم خورده پيوندى به نامت اى پدر

عطر صدق خود رسانم بر مشامت اى پدر

گر به پايت مى رسم ، عالى مقامى باشدم

كاش گردم كفش در پاى مقامت اى پدر

چلچراغ و رهنما بودی مرا در زنده گى

ای خوشا تا من بگردم شمع شامت اى پدر

گفته های جان فزایت نقش در دیوار دل

كى فراموشم شود لطف كلامت اى پدر

دل بدست آوردنت را نيك ميدانم ز چيست

خلق نيكت هر يكى را كرد رامت اى پدر

رايگان از كف ندادى تار ها و رنگ مو

مرغ فرهنگ و ادب آمد به دامت اى پدر

اى بسا اولاد ميهن گشته سير از دانشت

هم هزاران تشنه لب بر آب جامت اى پدر

پَیرَو راه تو گردد آرزو دارد زراب

تا گذارد پاى خود را جاى گامت اى پدر

 

 


بالا
 
بازگشت