قصۀ

کنسرت استاد

 خلیل (گداز)

در سیدنی

 

  


 

                                                         نوشتۀ: محمد ضیا (ضیا)

 

    هموطنان ما اطلاع دارند که چندی قبل سیلابهای مدهش در ایالت کوینزلند استرالیا خسارات و صدمات بی سابقۀ را به وجود آورد . چه بسا آدمها در برابر خشم آب جان های شیرین شان را از دست دادند و نیز که هزاران خانه، فابریکه، سرک و... زیر آب شد. در همین جریان هفته نامۀ (افق) در سر مقالۀ شمارهء   ( 65) خود پیرامون این فاجعه  مطالبی نوشت و در قسمتی از آن تذکر رفته بود؛ افغانهای مقیم استرالیا مانند هر شهروند دیگر استرالیا در هر گونه نفع و ضرر و خوشی و غم این سر زمین خود را سهیم میدانند.

 هر چند که افغانها به صورت شخصی و انفرادی و چه از طریق نهاد های مختلف از هر کجای استرالیا به نحوی دست همدردی خود را به سوی آسیب دیدگان کوینزلند دراز کرده بودند، در این میان استاد خلیل (گداز) این هنرمند وارسته با ادارۀ هفته نامه تماس گرفت و گفت حاضرم کنسرتی را به نفع آسیب دید گان کوینزلند اجرا کنم ... بادریافت این پیام احساس خورسندی نمودم و برایش اطمینان دادم که این آرزوی استاد را از طریق ( انجمن هنر و فرهنگ افق) که در جنب هفته نامۀ (افق) جدیداً عرض اندام نموده، برآورده خواهیم ساخت .

    آری خوانندۀ گرامی ! با نظر داشت این اندرز معروف (بی پیر مرو در خرابات ...)

از بزرگان و دوستانم که همواره مرا یاری کرده اند تقاضای کمک،  و رهنمایی نمودم. ایشان مشوره ها و نسخه های رهنمایی شانرا در اختیارم سپردند، وبعداًنیز حتی المقدور مرا کمک  صمیمانه نمودند .

     وقتی دست به کار شدم؛  نخست به طرح پلان پرداختم. نخستین کسی که در این راستا با من ابراز همنوایی نمود، خانم سوزان (وهاب) از آرایشگاه فتانه بود، این خانم  پرتلاش مرا به دیدن آقای پیتر ( Peter Monaghan Mayor Of Holroyd  ) مریلندز همراهی نمود . با موصوف موضوع را در میان گذاشتیم اونیز با ابراز مسرت از ین اقدام که برگزاری کنسرت از یکطرف نشان دهندۀ حس همدردی افغانها نسبت به حوادث کوینزلند است و از جانب دیگر زمینه ساز یک محفل هنری برای هموطنان میباشد، با ما وعدۀ همکاری دادند . و در نتیجه به خاطر برگزاری محفل ( Redgum Function Centre) را در اختیار ما گذاشتند ماهمکاری شان رابا نظر قدر مینگریم. سپس محل و تاریخ برنامه تعیین شد به فکر چاپ تکت و پوستر ها و اعلانات شدم . جوان پرذوق، نیلاب جان (عمر) به طرح و دیزاین پوستر و تکت ها پرداخت . کار دیزاین این جوان قابل تمجید است . برایش موفقیت های مزید میخواهیم .

 متعاقباً برادر محترم عنایت جان (حسیب) که با دستگاه های بسیار مجهز در منطقۀ Broadway چاپخانه دارند،  با تخفیف غیر قابل تصور به چاپ تکت ها و پوستر ها پرداختند. به همینگونه رادیو صدای افغان،رادیو( شمله)رادیو پیام و همچنان رادیو دری SBS  با نشر اعلانات و مصاحبه ها همکاری نمودند که از همۀ شان سپاسگزاریم .

     روز ها به دنبال هم میگذشت و شام شنبه دوم اپریل نزدیک شده میرفت. تا آنکه میعاد کنسرت فرا رسید . راستش دلهره داشتم و پیوسته نگران بودم. اما توکل به خدا، باورم به عزم و امید به دوستان مرا نیرو میداد.

روز موعود حوالی ساعت یک بعد از ظهر کلید هال را تسلیم شدم . هال خالی بود . هر طرف به نظرم بی روح و بی نَفَس معلوم میشد. ودیعه جان دختر کوچکم مواظب هال شد. من مصروف کار ها در خانه بودم. اولین صدای همکاری در آن روز از شریف الله جان بود که از طریق تلفون برایم گفت : دروازۀ هال باز است که چوکی ها را به آنجا ببرم؟

     

بلی شریف الله جان یکصد و پنجاه چوکی وچند تخته قالین را به تنهایی از هال انجمن افغانها به محل کنسرت رساند، که انتقال دوبارۀ آن را نیز عهده دار شدند. ضمن تشکراز شریف الله جان از همکاری انجمن محترم افغانها نیز صمیمانه سپاسگزارم .

 به هال رفتم، متوجه شدم کریم جان یوسفزی قسمتی از کار ستیژ و نصب پوستر ها را انجام داده و در همراهی با شبیر جان (ضیا) و خیام جان(زبیر) همۀ چوکی ها را منظم چیده اند. در گوشۀ دیگر ستیژ آقای فدا (احمدزی) به نظر رسید که مشغول تنظیم دستگاه آواز است . ایشان با لطفی که دارند دستگاه مجهز صوتی را در اختیار قرار داده بودند. قابل یادآوریست که استاد خلیل (گداز) با نهایت خورسندی از کیفیت پخش آواز اظهار رضایت نمودند.

اکنون هال، حال و هوای دیگر پیدا کرده بود، یعنی روح و نَفَس پیدا کرده بود . در این اثناالحاج تمیم (انوریار) و الحاج (گوملوال) پیدا شدند. از آن طرف دیگر همایون جان (رحیمی).  خلاصه آنکه تا چشم به هم زدن به سر و وضع ستیژ و داخل هال و هر طرف دیگر رسیده گی کردند و همه چیز را منظم ساختند .

 هوا تاریکتر شده میرفت. قبل از ورود مهمانان دو نفر سکوریتی گارد های جوان آمدند . آنها وظایف خود را تسلیم شدند. گویا پس از ایستاده شدن آنها در محل شان ، درموقعیت رنگ و رخ ایجاد شد .

وظیفه دارم از همکاری بشیر جان (زهیر) که از کمپنی           ( Four Star Security) ما را همکاری نموده اند، تشکر نمایم. در همین حال چشمم به کمره و سه پایۀ عکاسی افتاد دیدم که در عقب آن عمر جان (بهین) آماده است تا از جریان محفل عکس و تصویر های ویدیویی تهیه نماید . عمر جان (بهین) هر وقت،  با وجود محدودیت های کاری تلاش ورزیده است تا از محافل مختلفی که درکمونیتی افغانهاصورت میگیرد،  فلمهای ویدیویی را با مهارت به گونۀ یادگارهای پر خاطره به ارمغان بگذارد.

 تا هنوز که حوالی 7 شام است،  از مهمانان سر و صدایی نیست . در همین موقع استاد خلیل (گداز) و جوان با استعداد رامین جان (نوا) که استاد را با طبله همراهی میکنند، به هال رسیدند . نخست صدا های موسیقی را با دستگاه صوتی همآهنگ     

           رامین ( نوا)

ساختند پس از حصول اطمینان به اتاقهای مخصوص عقب ستیژ به انتظار برنامه نشستند .

    مهمانان یکی یکی و یکی دوتا رسیدند، به چوکی ها نشستند و لحظه به لحظه انتظار آنرا داشتند که استاد تشریف بیاورند .

     از مهمانان گفتیم، اگر بگوییم مهمانان ما خاص بودند، به اشتباه نرفته ایم . خاص به این معنی که اکثراً خانواده ها شرکت داشتند. در این میان کسانی نیز وجود داشتند که به قول خود شان به ( دَ نگ و پَنگ) علاقه نداشتند . از موسیقی کنسرت و سُر و ساز چندان خوش شان نمی آمد و از موسیقی برداشتهای خاص داشتند . چنانچه یکی از مهمانان در ختم برنامه گفت : در عروسی ها و محافل،  موسیقی را جبراً شنیده ام. اما پس از بیست سال این اولین کنسرتی است که در آن اشتراک کرده ام و از آن لذت برده ام . و با حسرت افزود : وای به حال وطن ما ... همه خوبی ها را از دست دادیم! !  اگر موسیقی است، این است ...

     انگشتان همایون جان (رحیمی) مکرافون را کوبید، تک، تک صدا بالا شد و همه چشم ها و گوشها به سویش متوجه شد که گفت :

     مهمانان عزیز السلام علیکم!

    به نخستین برنامۀ هنری (انجمن هنر و فرهنگ افق ) خوش آمدید .

   مردم همه به ستیژ چشم دوخته بودند. دوباره توجۀ مهمانانرا به عقب سالون معطوف ساخت.مهمانان به پشت سر نگاه کردند ، متوجه شدند که استاد بزرگوار همراه با رامین جان (نوا) از عقب سالون ظاهر شدند مهمانان با برپایی غریو و کف زدنهای ممتد و شور و حال درهنگام گذشتن هنرمند شان از میان آنها با پاشیدن گلبرگها به سر و رویش او رابه حد اعلی بدرقه نمودند. تا آنکه استاد گداز بالای ستیژ قرار گرفت. متعاقب آن، مسئول انجمن هنر و فرهنگ افق به مهمانان عرض خوش آمدید نمود و در خلال صحبت مختصر به این نکته اشاره کرد : انجمن هنر و فرهنگ افق بنابر ضرورتیکه احساس میشد در جنب هفته نامۀ (افق) رسماً تأسیس گردید . انجمن افتخار دارد که نخستین برنامۀ خود را با پیشکش نمودن همچو یک برنامه که از جانبی احساس همدردی افغانها را نسبت به همۀ شهروندان استرالیا نشان میدهد و از طرف دیگر زمینه ساز خوشی و معرفی ساز هنر والا و اصیل افغانستان است را،  تقدیم مینماید در حاشیۀ صحبت افزود یک مقدار پولی که ازطریق این برنامه به کوینزلند فرستاده میشود، از نگاه کمیت بسیار ناچیز است و اما میتواند بیانگر احساس باشد .

   استاد خلیل (گداز) ستارش را بر سرِ زانو گذاشت و رامین جان به آهستگی صدای طبله را بالا کرد . مجدداً استاد خلیل (گداز) عرض سلام و تعظیم را به مهمانان به جا آورد از همینجاست که انگشتان استاد به نوازش تار های ستار آغاز کرد و نخستین آهنگی را که به مناسبت برگزاری برنامه بود با خوانش (بنی آدم اعضای یکدیگرند، یکجا با موسیقی اجرا کرد ... آواز خودش و نوای ستار و تیک تاک طبله آهسته، آهسته اوج گرفت . و تو ای خوانندۀ این گزارش جایت خالی بود، باور کنید به جزاز سرود و صدا و درخشش شمع هیچ چیز دیگر نبود . همه گوش شده بودند . چراغهای داخل سالون خاموش شد . انگار که صدای استاد و سرود ستار با زمزمۀ ناب ترین اشعار مولانا جلال الدین بلخی و امیر خسرو بلخی به همه حال و هوایی بخشیده بود، که لذت بخش بود و با مزه و با کیفیت. باز هم جای شما خالی ....

 

 

Carlo and Richard                    

     قسمت اول برنامه تا حوالی ساعت 11 شب ادامه یافت . آنگاه مهمانان به خاطر گرفتن هوای تازه و سد جوع به سوی کانتین رفتند . محترم انور جان پروانی که در فن آشپزی تجربۀ بیش از بیست سال دارند با بهترین غذا های ساده در خدمت مهمانان قرار گرفتند . حقیقتاً که مهمانان از انور جان نیز رضایت داشتند .

     در خلال تفریح وقتیکه به سالون اینطرف و آن طرف می رفتم . راست میگویم ؛ از هر طرف مورد تفقد و مهربانی قرار میگرفتم. مهمانان مرا به خاطر برگزاری این محفل با نثار لطف ومحبت وبا بیان خیر ببینی و دیگر کلمه های پُر ازنوازش سرافرازم میساختند .

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت