مقبول فـــدا حســـین

صبورالله سـیاه سـنگ

hajarulaswad@yahoo.com

 


آدمهای مانند من برای ننوشتن یا دیر نوشتن میتوانند هفتاد دستاویز فریبنده بیاورند تا بر تنبلی و دیرجنبی شان پوشش افگنند. در ده سال پسین، از استاد غلام محی الدین شبنم تا شکرالله شیون به دستکم ده تن پیمان سپرده بودم از کارنامه هنری "مقبول فدا حسین" بنویسم و او را از چشم انداز دیگری به چند دوست بشناسانم. دیردرنگیهای من هزاران امروز را به فردا افگند تا شامگاهان نهم جون 2011، در رسانه ها خواندم: "پیرمرد جان سپرد."

میگویند بهانه جو را بهانه بسیار است. نخستین واکنشم چنین بود: "آه ! میگذاشتی گلیم سوگ دکتور پاهنگ چیده میشد. کاش چهل روز دیگر زنده میماندی. وای! اگر اینگونه! وای! اگر آنگونه!" و چندین ایکاش  و ایدریغ ...

دوستدارانش او را "ام اف" میگفتند و خودش در کنج پایین تابلوهایش با چند کژ و تاب مینوشت: "فـــدا". نمیدانم چرا او را "پیکاسوی هند" نام داده اند. باور دارم از این کار هرگز خوشش نمی آمد. باید نمی آمد. اگر من "فـــدا" میبودم، میخواستم هم در زندگی و هم در مرگ "فــدا" باشم؛ زیرا پیکاسوی دوم نامیده شدن نه تنها شناسنامه بلکه رواننامه ام را آسیب میرساند.

آوردن اینکه "فــدا" از هنرمندان بیمانند روزگار بود، بسنده نیست؛ زیرا هر آدم روی زمین "بیمانند" است: از حوا و آدم تا خواننده این یادداشت و خودم! بهتر است گفته شود "فدا سرشارترین هنرمند نودوپنج سال پسین بود. ماجراجوی نترس، شوخ جنجال آفرین، گردن فراز مهربان، پر کار نستوه، پولساز تهیدست، نگاره پرداز زیباپرست، مسلمان هندو، کاخ نشین آواره، دوستداشتنی دشمندار و هرآنچه که در گمان ناید.

فدا در مرز سده بیست و بیست و یک (هفته چهارم دسمبر 1999) فلمی ساخته بود به نام "گج گامینی" (سنگین گام). زیر لب خواهید گفت: باید زیباترین بانوان هنرپیشه را برگزیده باشد. آری. پیشگویی شما درستترین است. او همانگونه که گفتید، دست و دلباز گام گذاشت و تا آنجا که دلش خواست، پیش رفت: از سیمون دو بووار و ژان پل سارتر آغاز کرد، رسید تا کالیداس و مونالیزا و سپس آمیزه رنگین دانش و هنر را به تماشا نهاد. گفتگوهای فلم را نیز به شیوه نگارگریهایش درآورد. هنگامی دو دلداده – از زبان و خامه او – به یکدیگر گفتند: "نام این دیوار بزرگ سیاه میان تو و من عشق است"، تماشاچیان ساده پسند سینما ابلهانه رمیدند. "گج گامینی" به رنگ کلیشه پسندان ننشست، فروش نرفت و همچو دست شکسته یکراست آویز گردن مقبول فدا حسین گردید. مگر نباید میشد؟ البته، این فلم به دو بار دیدن می ارزد.

بار دیگر پیمان میسپارم که در آینده نه چندان دور به این تکه ها خواهم پرداخت: آیا فدا – در روان ناخودآگاه اسلامی/ خانوادگیش – اندکی هندو ستیز
نبود؟ ویژگی پنهان زیرلایه کارکردهای او چیست؟ کدامیک از این دو شناسه به او خوبتر می آید: اندیشمند نگاره پرداز یا نگاره پرداز اندیشورز؟

مردی که بازار فروش تابلوهایش در خاور و باختر گردشهای میلون دالری داشت، هنگام مرگ نیم دالر بر جا نگذاشت.

فراموش نشود! مقبول فدا حسین از آشکارا گفتن این سخن که "زنهای زیبا را دیوانه وار دوست دارم" هرگز نمیترسید.
[][]

 

 

 


بالا
 
بازگشت