باری جهانی یا انتحاری جهانی؟

 

صبورالله سـیاه سـنگ

hajarulaswad@yahoo.com

 

پاسداری از زبان پشتو و فرآورده های فرهنگی هنرمندان پشتون را همواره ارج مینهم تا آنجا که در این راستا بدخواهان فراوانی نیز کمایی کرده ام و هرگز از کرده پشیمان نیستم.

البته، یگان بار دندان روی جگر گذاشته، به خود گفته ام: "از نوشته ها یا سروده های فلان آقا یا بانو چشم پوشیده و خموشانه میگذرم. باری جهانی یکی از همانهاست. آزمونهای پیشین آشکارا نشان داده که تا بگویی بر چشـــم فلان سروده ات ابروست، خودش و "لشکر طیبه" اش از سنگر چندین رسانه سر برمی آورند و گروه گروه دشنه و دشنام بارانت میکنند. 

پس از دو نقد "جهان جهانی" و "جولان جهانی" در ماههای جون و اگست 2010، با خود پیمان بسته بودم دگر کاری به کارش نداشته باشم. امروز، یازدهم سپتمبر، با خواندن چکامه "موري رخصت راکوه ځم درڅخه"/ مادر! اجازه بده، از پیشت میروم/ به سخن پارینه ام باورمندتر شدم: ترانه های هیجانی جهانی "مانیفست فاشیزم" است.

سرود "موري رخصت راکوه ځم درڅخه" گفت و شنود دنباله دار فرزند انتحاری با مادرش است. اینجا موضعگیری آگاهانه آقای جهانی که چگونه منطق نیرومند "توجیه کننده و مشروعیت بخشنده" انتحار را به دهان فرزند میگذارد و در برابرش چند دلیل سست و لرزان را به دهان مادر، از چندین نگاه درنگ میخواهد.

در سراسر گفتگو، فرزند خیلی مستدل با پشتوانه نیرومند آگاهی سیاسی و مذهبی (اسلامی) در نقش آزاده مرد با شهامت(!) در کفه سنگین ترازوی گفتمان نشانده شده و "برنده" نمایانده میشود، و مادر در نقش سبک و آرام در کفه دیگر: بیچاره، زبون و در فرجام "بازنده" و ورشکسته.

موضعگیری آقای جهانی افزون بر آگاهانه بودن، رندانه نیز هست: درین سروده از "خطبه ملا، نیت جهاد، فوج اسلام، پول پاکستان، راکت روس و تفنگ ایران" فراوان یاد میشود – زیرا رسانه های بزرگ نیز چنین میگویند! – ولی از "ناتو و ایساف" نشانی نیست. مادر و فرزند دوراندیش خوب میدانند که اگر خدانخواسته از "یورش ارتش زمینی و هوایی ایالات متحده امریکا بر افغانستان" نام ببرند، به سراینده اش که سی سال آزگار در یکی از زیباترین شهرهای امریکا زندگی میکند و در رادیو "صدای امریکا" جایگاه بلندی دارد، آسیب خواهد رسید. شگفت اینکه فرزند پیوسته میگوید "میروم و خود را میکشم"، و نمیگوید چرا، برای چه و از دست چه کسانی! زرنگی باشد، همین رنگی باشد! مگر نه؟

سرایش ترانه "موري رخصت راکوه ځم درڅخه" تلطیف هنرمندانه اندیشه های "شاغلی انتحاری" است. به بیان دیگر، کارنامه خونین "انتحاری" را شاعرانه ساختن. به این میماند که داوران دادگاه وارسی پرونده های آدمسوزان نازی، به جای فرمان کیفر، تابلوی ظریف مینیاتوری آدولف هتلر را بلند کنند و بگویند: میدانید این هتلر عاشق پیشه به دلبرش بانو ایوا براون چه نامه های زیبای عاشقانه مینوشت؟

واژه آرایی در "موري رخصت راکوه ځم درڅخه" به نوشاندن همه مردابهای جهان به نوجوانان پشتو زبان میماند و در پایان گفتن چنین شادباش بزرگوارانه: فرزندانم! گلوهای تشنه تان را این آب زمزم گوارا باد!

دیر نخواهد بود روزی که "موري رخصت راکوه ځم درڅخه" کوچه به کوچه، گذر به گذر و سنگر به سنگر، "سرود ملی" نوجوانان انتحاری گردد. این است آنچه آقای جهانی میخواهد.

بدا به روزگار سـرزمینی که نوجـوان نادان و سـالمند خـردمندش همگـون و همـزمان دسـت به خودکشی میزنند.

 

[][]

کانادا/ یازدهم سپتمبر 2011

 

آویزه ها و بازتابها


1) فرشته ضیایی: سیاه سنگ باری جهانی را نه به عنوان یک نویسنده و ایجاد گر، بلکه به عنوان پرورش دهنده یک ایدیولوژی مخرب و زیانبار در جامعه توسط قلم و تحت پوشش هنر، مورد نقد قرار داده است. این بیشتر باورهای باری جهانیست که نقد شده است. آنهایی هم که از باری جهانی به دفاع برخاسته اند، در حقیقت از مسیری که وی روان است، دفاع کرده اند. باری جهانی هنرمند نیست بلکه تیوریسن نژادگرا تحت پوشش هنر است. هنر و ادبیات افغانستان زمانی میتواند رشد کند که از سلیقه های شخصی و ایدیولوژیهای منفعتی جدا ساخته شود. نقدهای سیاه سنگ تا جاییکه من حس نموده ام، همیشه چنین حال و هوایی داشته اند.

آیا سروده باری جهانی شعر است؟ آیا درونمایه فنی و هنری یک ژانر ادبی را دارد؟ دولتهای گذشته به بهانه فقدان کدر، از انجنیر وزیر معارف و از تخنیکر استاد دانشگاه ساختند اما نتوانستند شعور جامعه را رشد بدهند. روشنفکر ما حاضر نیست از خانه گک کوچکی که در ذهن خود ساخته بیرون آید و جهان را خارج از فضای اتاق خود بنگرد. ادبیات در بند صفوف ایدیولوژیکی، تباری، دوستیها و خوش و بشهای شخصی ما نیست. دو سه نسل بعد، به این علایق ما پشیزی ارزش نخواهند داد. آنوقت اگر بخواهیم سره و ناسره را از هم سوا کنیم، چه چیزی در چانته داریم؟ درین دو نسل (نسل اول آنهایی که یا جهاد کردند و یا انقلابی بودند. نسل دوم همسالان من که فقط زاده نسل اول اند و پیامدی که از نسل اول داشتند، کوچ و اجبار است) چه دستاورد مهمی در عرصه ادبیات و فرهنگ در همه زبانهای افغانستان داشته اند؟ آیا واقعاً ازین مخمصه های صف بندیها بگذریم یا نه؟

سیاه سنگ: فرشته جان! درست گفته اید. نوشته "باری جهانی یا انتحاری جهانی" نقد اندیشه پشتوانه ســـرود "انتحاری" است، نه بررسی ساختارگرایانه و گرامری مصراعهای "موري رخصت راکوه ځم درڅخه". ورنه، به جای پرداختن به باورهای "شهادت طلبانه!" آقای جهانی به او گوشزد میکردم که مثلاً در مصراع بیست و ششم برای "حـــور" که مونث است، لقب "شاغلی" را به کار برده و شاغلی در پشتو که برابرنهاد "آقا" پذیرفته شده، مذکر است نه مونث! و چیزکهایی از همین دست که شمار آنان نیز کم نیست. (البته، به سود آقای جهانی باید بگویم که در متون کهن پشتو واژه "شاغلی" به معنای "شایسته و نیکو" نیز آمده است و ناگزیریها یا جنجالهای وزن و قافیه میتوانند کارگیری آن در صیغه مونث را ببخشند.

در این نقد به باری جهانی شاعر و آفریشنگر و زیباشناس کار ندارم، او در نقش پردازنده، گستراننده و مشروعیت بخشنده اندیشه "انتحاری" که به هنر پناه برده تا پیامش را به کانونها و نهادهای "انتحار پرور" برساند، به بررسی گرفته شده است.

2) نجیب آگاه: آنچه من دریافتم شعر یک گفت و شنود دو جانبه میان دو اندیشه متضاد در محور یک موضوع میان مادر و پسری است که زاده تخیل شاعر است. در عالم واقع خیلی غیر عاقلانه خواهد بود اگر تصور کنیم که یک انتحاری چنین آگاهی منسجم سیاسی، مذهبی و اجتماعی داشته باشد. شاعر خیلی رندانه ظاهراً نشان میدهد که هیچ موضعگیری در قبال مسئله ندارد، در حالی که وی میتوانست موضع خویش را روشن نماید. آیا وی در عقب اندیشه مادر ایستاده است یا همکلام پسر است؟ تاکید فراوان روی "موري رخصت راکوه ځم درڅخه" و اجرای پر سوز و گداز دیالوگهای پسر نشان دهنده آن است که پسر انتحاری بازتاب دهنده اندیشه های شاعر است. از طرفی واضح است که خالق هر اثر ادبی طبیعتأ دلبسته قهرمان اثر خویش است. از فحوای کلام باری جهانی در مصاحبه اش با "آسمایی" و به ویژه این شعر با رویکرد به کارنامه اش بر می آید که محور تفکر وی طالب منشی، سنت پسندی (قبیلوی) و قوم_مداری است که نتیجه اش میشود "سرود" برای نوجوان بیسواد فریب خورده که هنوز معلوم نیست که با چه وسیله اغوا میشود. من اندیشه باری جهانی را تحریف تمسخر آمیز حقیقت میدانم و بس. باید اذعان کنم از "مصلحت اندیشی" تعدادی از روشنفکران ما در قبال این موضوع خیلی متاسفم.

سیاه سنگ: نجیب آگاه عزیز! گرچه جای افزودن یک سطر بر آنچه نوشته ای، نیست، بیایید همین تابلوی خونین را از زاویه دیگری نگاه کنیم. برخی از دوستان چسپیده اند به این نکته: استدلال مادر سست و لرزان نیست، بلکه این موضعگیری پسر است که ضعف منطق دارد و ناتوانی میکند! 

اینگونه گفتن و نوشتن، آگاهانه نادیده انگاشتن بافت جامعه شرقی تک مذهبی (اسلامی) به نام افغانستان است. سراسر استدلال مادر عاطفی است: "فرزند دلبندم! اگر تو انتحاری شوی و بمیری، سرنوشت من بیوه چه خواهد شد؟ خواهر کوچکت برباد میشود. برادرت بی برادر میماند. رهبران دروغ میگویند و میخواهند ترا فریب دهند. زندگی خوب است، مرگ بد است و ..."

 در برابر اینهمه سخنان احساسی، استدلال پسر از ژرفنای دین و مذهب و باورهای عقیدتی مایه میگیرد. او به پاره های قرآن مجید و احکام خداوند اشاره میکند، از آمدن لشکر کفر و بیگانه در سرزمین اسلام، سپس از فریضه جهاد، پاسداری از تمامیت ارضی، نوامیس ملی و در یک کلام از تقابل "کفر و اسلام" تفسیر و تعبیر می آورد. او خوب میداند که رهبران فریب میدهند، ولی افاده میدهد که مواضع صدر اسلام و دساتیر دین صریح و قاطع اند. در نگاه او، اگر ملا و رهبر خاین هم باشند، در راه و رسم و جهاد جان سپردن شهادت است نه خیانت.

"موري رخصت راکوه ځم درڅخه" برای باشندگان زادگاههای لنین و مارکس و انگلس و مائوتسه تونگ (که میگفتند "دین تریاک جامعه است") سروده نشده، این را باری جهانی اسلام_باور به پشتونهای اسلام_باور اینسو و آنسوی دیورند سروده است. چه کسی نمیداند که در جوامع سنتی/ اسلامی دین اسلام سخن اول و آخر را میزند؟ پیروان مومن و معتقد به این باور اسلامی از همه چیز خویش میگذرند، درست چنانی که تا کنون گذشته اند. با این سنجه، چگونه میتوان گفت استدلال پسر ناتوان است و از مادر نیرومند؟ آیا باری جهانی این نکته را نمیدانست و تصادفاً چنین اشتباهی - در چندین صفحه - از او سر زده است؟

 

3) حمید عبیدی: من شعر آقای باری جهانی را چند بار خواندم. باید بگویم برداشت من با برداشت آقای سیاه سنگ در مورد این شعر یکی نیست. بدون شک در شعر احساسات و هیجانات تند جوان انتحاری بیان شده است. من هم دلیلی نه دارم که بگویم این جوانان انتحاری در حماقت خود صادق نیستند. و اما در این شعر مادر نیز همه منطق و تلاشی را که یک مادر بیسواد و اما دارای عقل سالم میتواند برای بازداشتن فرزندش از حمله انتحار به کار گیرد، به کار گرفته است. این تقاضا که پسر لحاظ پیچه سفید مادر را کند و این تهدید که مادر شیرش را بر فرزند نخواهد بخشید در فرهنگ مردم ما اهمیت بسیار دارد. و باز مادر دلایل عقلی قوی را هم به کار میگیرد و جنایات آنانی را که فرزندش را فریفته اند نیز با زبان ساده بیان میکند. به باور من این "ترانه انتحاریها" نی بلکه یک درامه بسیار تراژیک است. نمیدانم دوستانی که در باره شعر آقای جهانی تبصره نوشته اند، آیا اصل شعر را هم خوانده اند؟

 

4) عزیزالله ایما: با سپاس از آقای عبیدی. من با خوانش دقیقِ نظمِ باری جهانی سخنِ پیشترم را حذف‌ کردم. بلی واقعاً آنچه را که در نگاهِ آقای سیاه ‌سنگ خوانده‌ بودم، در متنِ نظم نیافتم. چیزهایی در زبانِ طنزی نظم دیده ‌میشود که با برداشت یک‌ جانبه در تناقض است. مادر میتواند نمود و نماد دیگری هم باشد و صدای دیگری. به تعبیری میتوان جدالِ آسمان و زمین را هم شنید، اما در حدِ فهمِ گوینده و موضوع، نه فراتر از آن. گفتارِ برخاسته از اعتقاد و بیانِ ملا و شریعتِ ملایی هم، برای خواننده دارنده گرایش به همان شریعت، معنای مقدسی می ‌آفریند و برای خواننده منکرِ آن شریعت، چهرهِ طنزی تقدس ‌زدا...

 

5) حمید عبیدی: آقای ایما به نکته مهمی اشاره کرده است. بازتاب متضاد گفته های جوان انتحاری در دو ذهنیت متضاد. همه این را میدانند که حملات انتحاری در افغانستان در گذشته سابقه نداشته است. حملات انتحاری با آنچه پشتونها "دود و دستور" مینامند، نیز همخوانی ندارد. رفتار این جوان در برابر مادرش که نیز در مغایرت با این "دود و دستور" است. وقتی مادر میگوید اگر این کار را کنی "شیرم را بر تو نخواهم بخشید" بر اساس فرهنگ همه مردم افغانستان فرزند را مکلف به انصراف از آن کار و اطاعت در برابر خواست مادر میسازد. برخلاف نظر آقای نجیب آگاه، من بر این نظر نیستم که گفته های جوان انتحاری در این شعر نشانی از آگاهی منسجم سیاسی، مذهبی و اجتماعی داشته باشد. این گفته ها هیچ آگاهی جز باور کورکورانه به تعبیر مسخ شده از چند دگم را نمیرساند.

سیاه سنگ: عبیدی گرامی! چنانی که گفتم نیات اندیشمندانه تان را میستایم، ولی اجازه دهید اینگونه دنبال کنم: چرا فرزند انتحاری در پایان گفتگو (موري رخصت راکوه ځم درڅخه) به "مـــور" اینگونه نگفت: "آری مادر جان! تو درست میگویی. شنیده ام که بهشت در زیر پای مادران است. خوب شد، چشم و گوشم را باز کردی. اینک از گفته های یاوه و هرزه ام شرمسار، پریشان و پشیمان شده ام و هرگز سوی عملیات انتحاری نمیروم. نزد تو میمانم، و بهشت زیر پاهای ترا برتر و مقدستر میدانم از ان بهشت دروغینی که ملا و رهبر و قوماندانهای لشکر طیبه به من وعده داده اند."

نه تنها "موري رخصت راکوه ځم درڅخه"، بلکه کلیت ادبیات پشتو باید با نگاه منتقدانه بازنگری شود. برای جلوگیری از هرگونه کژفهمی باید بیفزایم، ادبیات ازیبکی و فارسی و ... نیز. نازکی سخن در این است که (باز هم محتاطانه میگویم: در کلیت) ادبیات فارسی "خــواننده" دارد و ادبیات پشتو "فـــدایی"! شاعر یا نویسنده فارسی را نقد کنید، یکی میپذیرد، یکی نمیپذیرد. و این روند همینگونه پیش میرود. شاعر یا نویسنده پشتو را نقد کنید، لشکری (طیبه یا غیرطیبه) با دشنه و دشنام به جان تان می افتند، تهدید میکنند، و پیامهای ناشایست هم مینویسند.

غم انگیز (و خنده دار) اینکه سپاهیان این لشکر فدایی نمیگویند "فلان شعر یا داستان درست است و نادرستی نقد در این جاها"، بلکه میگویند "عبدالباری جهانی رستم زمانه ماست و اشعارش بالاتر از سویه هر نقد نویس". کاربرد واژه "رســتم" مینمایاند که گویا گستره ادیبات میدان نبرد است و پهلوانی که در آن بالا نشسته و هرچه میگوید، "رستمانه" میگوید. منتقد چه کاره باشد که در برابر رستم گستاخی کند؟

"موري رخصت راکوه ځم درڅخه" پیش از آنکه شعر باشد، مقاله سیاسی است. نام رسمی این نوشته مفصل "مانیفست تروریزم" است. مادر جوان انتحاری بدون کاربرد صنایع بدیعی صاف و ساده از "پول پاکستان، راکت روس و تفنگ ایران" اینگونه سخن میزند: "وایی پیسې له پاکستانه راوړي/ پخه ډوډۍ له بل دیگدانه راوړي/ که یی راکټ دی که توپک ورسره/ څه له اورس څه له ایرانه راوړي". پرسش اینگونه مطرح میشود: مادری که ایران و پاکستان و روس را میشناسد، چرا از امریکا، ناتو و ایساف یاد نمیکند؟

پیشنهاد من کاهش و افزایش مصراعها نیست، بلکه آوردن یک پاراگراف "قاطع" در پایان مقاله سیاسی "موري رخصت راکوه ځم درڅخه" است. همان پاراگراف میتوانست پایانبخش روشنگرانه و تعیین کننده گفتگوی مادر و پسر باشد.

ایمای گرامی! درست میفرمایید: "واقعاً آنچه را که در نگاه آقای سیاه‌ سنگ خوانده‌ بودم، در متنِ نظم نیافتم." موافقم! سیاه سنگ با نگاه به متن نظم کار ندارد. به اندیشه "فرامتنی" کار دارد. نوشته من نقد اندیشه نه چندان پنهان ولی رنگین و روغنگین ســـرود "انتحاری" در لفافه شعر است.  

6) عزیزالله ایما: من فقط در پی یافتنِ رابطه نظم با نگاهِ بر نظم بودم. فرموده آقای سیاه‌ سنگ "این نگاه به اندیشه فرامتنی باری جهانی کار دارد." باز هم پرسشی را به میان می ‌آورد که چرا به بهانه این نظمِ جهانی؟
اما وقتی در جای دیگری خواندم: "این را باری جهانی اسلام_باور به پشتونهای اسلام_باور اینسو و آنسوی دیورند سروده است. چه کسی نمیداند که در جوامع سنتی/ اسلامی دین اسلام سخن اول و آخر را میزند؟ و پیروان مومن و معتقد به این باور اسلامی از همه چیز خویش میگذرند، درست چنانی که تا کنون گذشته اند." رابطه دید فرامتنی با متن را از لای تاویل اینچنینی میتوان یافت.

7) کاوه شفق آهنگ: سیاه سنگ با نقدی بر رهنورد زریاب و حالا بر باری جهانی به وضاحت نشان داده است که در جمع "خود سانسوران" نیست. اینکه خواننده تا چه حد با نظریاتش موافق یا مخالف است، حق خواننده است اما کار سیاه سنگ در این فضای "بیصدا" خیلی با ارزش است. در این نقد، او نه شعریت بلکه اندیشه شاعر را مورد بررسی قرار داده است، اندیشه یی که مردم ما هر روز با آن دست و گریبان اند. نوشتن اینچنین نقدها کار ساده نیست زیرا یا "تاجیک ستیز" یا "پشتون ستیز" قلمداد میشوی و سیل دشنام و لشکر بدخواه نصیبت میشود.

آیا هر کسی که مخالف نظر ماست، قومگراست؟ آیا همین خود آهسته آهسته به فرهنگ مبدل نگردیده است که همنظران ما نیک اندیش اند و مخالفین نظر ما، مخصوصاً آنانی که بر اثر یا اندیشه ما انگشت انتقاد میگذارند، فاشیست اند و با صد عیب شرعی دیگر؟

باید در "نقد" به محتوی اثر و اندیشه یی که اثر از آن آب میخورد، پرداخت. من از سیاه سنگ گرامی میپرسم که آیا بانوشتن "شاغلی انتحاری" به جای نام شاعر، در حریم شخصی شاعر داخل نگردیده است؟

سیاه سنگ: کاوه جان! سپاس از پیام و نگاه ژرفبینانه ات. پاسخ "نه" آشکار است. میخواهم با پافشاری بگویم که کاربرد "شاغلی انتحاری" در "موري رخصت راکوه ځم درڅخه" از سوی من آگاهانه و با مسئولیت عام و تام بوده است.

آیا از روزی که پدیده "انتحاری" در افغانستان ریشه دوانیده تا همین اکنون (بیست و چهارم سپتمبر 2011) شنیده اید که کدام جوان ازبیک، هزاره، پشه یی، ایماق، تاجیک و ... در یک اقدام "انتحاری" خود را منفجر ساخته و سبب کشته شدن دیگران شده باشد؟ رسانه های بزرگ جهان از "بی بی سی" و "سی ان ان" تا "دویچه ویله" و "رادیو فرانسه" هر آنچه از کشته یا زنده (بازداشت شده) جوان انتحاری نمایانده، پسر یا مرد جوان پشتون بوده است. از آنجا که تا کنون در افغانستان دوشیزه یا بانوی انتحاری نشنیده ام، چه چیزی بهتر از "شاغلی انتحاری" میتواند، بیانگر سیما و هویت این کرکتر کلیدی باشد؟

 

کاوه شفق آهنگ: ممنون که به سوال من جواب روشن دادید. راستش، من تا همین لحظه نیز به آنچه شما شرح دادید، فکر نکرده بودم. وقتی از این دریچه نگاه کنیم، خوشحالم که جواب سوال من "نه" آشکار است. 

8) ظاهر تایمن: ویژه گیهای که شعر باری جهانی و نقد آقای سیاه سنگ در خود دارند، طول و عرض این بحث را در میدان عمل نشان میزند. با یک نگاه در این دو خیلی چیزها را میتوان دید. با شعر باری جهانی تفکر شاعری را میبینیم که با نگاه خیلی سطحی در سرودی، به بیان و توجیه "فرهنگی" یک روند مردار در افغانستان میپردازد. شعری که درونمایه تفکری آن، باید نقد شود. ولی وقتی "نقد" آقای سیاه سنگ را میخوانم، جای خالی سیاه سنگ مهربان و نرمخو را در هر پاراگراف این نوشته اش شاهدیم. مثل اینکه سیاه سنگ سوگند خورده که تا هر وجب از جهان باری جهانی را لگد مال نکند، نمیگذارد. و این شعر جهانی هم چاقوی سیاه سنگ را دسته کرده و زمینه داده به این نقد تلخ.

9) کاوه شفق آهنگ: کسانی که در جامعه جایگاه خاصی دارند و حرف شان تاثیرگذار است، باید مسئولانه متوجه پیامد اظهار اندیشه های شان باشند. من با نظر تایمن عزیز موافق نیستم که از جانب سیاه سنگ قضاوت میکند: "مثل اینکه سیاه سنگ سوگند خورده که تا هر وجب از جهان باری جهانی را لگد مال نکند، نمیگذارد. و این شعر جهانی هم چاقوی سیاه سنگ را دسته کرده و زمینه داده به این نقد تلخ...."

نقد اگر زبان روشن و تکاندهنده نداشته باشد، نوشتن و ننوشتنش یک ارزش دارد. اینکه سیاه سنگ یا کس دیگری با خود چه تعهد ی کرده، بماند برای خود شان و گمانهای ما نیز بمانند برای خود مان. آنچه مهم است این است، آنچه را که سیاه سنگ منحیث پیام شعر جهت مشروعیت بخشیدن به عمل انتحاری برای جوانان آن خطه به نقد کشیده است، تا چه حد میتواند صحت داشته باشد!؟ در اینجا موضوع مسئولیت فرهنگی و اجتماعی شاعران و نویسندگان طراز اول مطرح میگردد. اینها میتوانند جوانان را برای عمل انتحاری تشویق کنند یا برای آتش نزدن به مکاتب و آموختن علم که کلید ترقی و تعالیست؟

سیاه سنگ: تایمن گرامی! سلامتی باد شما را با پیریزی "دیوار گپ نوشتها". خواهش است هنگام رویکرد به دیگران اینهمه سختگیر نباشید: نه سوگندی در میان است و نه چاقوی دسته دار یا بیدسته و نه تلخی و تندی. او سرود، من نوشتم، یکی خواند، دیگری پسندید، یکی نخواند، دیگری نپسندید. نه نبردی در میان بود و نه زخمی. این روند پاینده باد و شما نیز.

 

10) عبیدالله: علنی می گویم تاریخ ادبیات شرق شاعری به مثل و مانند باری جهانی نداشته و ندارد و نخواهد داشت. محترم جهانی هم مافوق بیدل و حافظ و مولینا جلال الدین بلخی است و هم مافوق رحمن بابا و خوشحال خان ختک. هر شعری که باری جهانی می گوید از سویه مردم عادی بسیار بلند است . کسی تا امروز پیدا نشده که توان نقد کردن اشعار جهانی صاحب را داشته باشد. این شعر هم از سویه منتقدین بلند است والسلام

 

11) افراسیاب: تفسیر دور از واقعیت و خصمانه صبورالله سیاه سنگ از شعرخوب و میهنی استاد باری جهانی، مرا به این باور میرساند که سیاه سنگ مطالب خود را در تاریکی مینویسد یا زیر تاثیر جریانها و تنظیمهایی مینویسد که مطلقا با زبان و ادبیات پشتو، مخالفت دارند.

سیاه سنگ تفسیر و تعبیری که از شعر جهانی صاحب، به دست میدهد، ساخته و پرداخته یک ذهن ناسالم است، گمراه کننده است و دور از انصاف. استاد باری جهانی هرگز چیزی را که سیاه سنگ ادعا میکند، در متن نیاورده و این نقد یک سلسله دروغ و اتهام محض است. اگر جهانی، سیاه سنگ را به یک محکمه عادل بکشاند، به فکر اینجانب، سیاسنگ محکوم میشود و لاجواب میماند.
محتوای شعر، یک گفتگوی خانوادگی و پر احساس مابین یک مادر و فرزند است که پسرمیخواهد مادر برایش رخصت و اجازه دهد با کافران بجنگد، به درجه رفیعه شهادت نایل شود و بهشت و حور بهشتی را تصاحب کند. اما مادر به پسر خود میگوید: از جنگ و خونریزی پرهیز کند، به فریب و دغل امیران جواب منفی دهد و مادر را را به ماتم خود ننشاند. مادر میگوید، کسانی که ترا به زعم خویش، به بهشت موعود روانه میکنند، خود در همین دنیا، ثروت اندوزی میکنند و همین جهان ر ا برای خود جنان ساخته اند.
معلوم نیست آقای سیاه سنگ، نقد و تفسیر خود را بر کدام قسمت شعر استوار کرده است؟ این روزها اتهام زدن به شخصیتهای تاریخی و ملی، گمان میبرم بر اساس نیات شوم پشت پرده استوار است که شاید سیاه سنگ، نا خواسته و ندانسته ملعبه دست یک عده تاجران فرهنگ و سیاست قرار گرفته است.

 

12) خلیل نبیل مزاری: اگر این شعرگونه، شعر خوب و میهنی باشد که انتحار و منطق انتحار را در چوکات یک سروده به دید نوجوانان پشتون میدهد، نفرین به این شعر خوب میهنی! درونمایه این شعرگونه بر اصل دینداری، وطنپرستی و احترام به مادر استوار است که آقای باری جهانی دانسته آنرا جمعبندی نموده است.

دینداری: استدلال انتحاری سرچشمه از آیات سوره صف میگیرد که میفرماید: "ای مسلمانان! آیا دلالت کنم شمارا به تجارتی که برهاند شما را از عذاب درد دهنده؟ ایمان آورید به خدا و رسول او و جهاد کنید درراه خدا با اموال خود و با جانهای خود. این بهتر است برای شما اگر میدانید. آیا ملای بیسواد این فهم، درک و دانش اسلامی و مذهبی را دارد که مفهوم "جهاد با جانها" را به غیر از انتحار و خود کشی، انسانیتر و عقلانیتر تعبیر و تفسیر نموده به مغز جوانان پشتون پیچکاری نماید؟ آیا مسلمانی توانایی ستیغ و بغاوت با این آیات را دارد؟ هرگز، حتی پدر و مادر حق ندارند فرزند خود را مانع عملی ساختن خط قرآن گردند.

وطنپرستی: منطق جوان انتحاری، دفاع از وطن، جنگ با اشغالگران و کافران به خورد خوانندگان داده شده که اگر از دیدگاه و منطق آنها به مطلب ببینیم، در حقیقت کشور مان اشغال شده است و وظیفه هر باشنده این سرزمین است که جهاد کند و وطن را از شر کافران و بیگانگان نجات دهد. اما، پیامد پیروزی این جهاد، انتحار و مبارزه علیه اشغالگران به چی می انجامد ؟ اینجاست که منطق و استدلال انتحاریان و تشویقگران قانون انتحار میلنگد. ایشان به خوبی میدانند که هدف نهایی شان چیست ولی هرگز به این نکته باریک تماس نمیگیرند تا مبادا مشت شان باز شود.

احترام به مادر: جوان پشتون با پشتوانه آیات و وظیفه میهنی و وطنی به جهاد و انتحار میرود و آرزوی گرفتن اجازه از مادر را دارد. مادرش با آنکه شیرش را نمیبخشد اگر فرزندش بیگناهی را بکشد. او رفتن به سوی انتحار و خود کشی را پلان دشمنان پاکستانی و ایرانی میداند، با آنهم فرزند دلیرش به قیام خود استوار است و دلایلش قناعتبخش. مادر فرض عین فرزندش را که همان دفاع از دین و وطن است، فراموش میکند و دلیلی می آورد که در پیش دینداران بی آزرم کفر است. این چگونه مادر است که فرزندش را مانع عملی ساختن سخن خدایش میشود؟ این چگونه مادر است که فرزندش را مانع حراست از خاک وطن نیکه و بابایش میشود؟ منطق مادر در مقابل فرزندنش به پشیزی نمی ارزد. این زاری وتقلای مادر بیچاره و تصمیم نهایی فرزانه فرزند با استدلالش را آقای باری جهانی به شکل بسیار زنده به شعرگونه اش گنجانیده است. آقای سیاه سنگ درست به همین نکته انگشت انتقاد گذاشته است. شعرگونه آقای باری جهانی تشویق کننده جوانان پشتون به سوی انتحار (خودکشی) و سوی عملی نمودن آیات قرآنی است. اینکه فردا چه میشود و با این انتحار اسلامی این نوجوان مسلمان، جان چقدر مسلمانان دیگر افغانستان گرفته میشود برای آقای جهانی بی ارزش است. آنکه میداند هدف چیست نقد میکند و آنکه نمیداند فکر میکند شعر خوب میهنی خوانده است.

 

13) باقی سمندر: سلام آقای افراسیاب! نوشته شمارا خواندم. درآخرین بخش چنین نتیجه گیری نموده اید: معلوم نیست آقای سیاه سنگ، نقد و تفسیر خود را بر کدام قسمت شعر استوار کرده است". نگاهی به چند بیت باهم مینماییم و نخست بخشی از ترجمه متن شعر پشتو را میخوانیم :

مادر! نصیحتهای بیجا را بگذار/ گریه ها وزاریها و فریادها را بگذار/ مادر! گریبانت را با اشکها میالا ی/ خواسته های بیهوده ات را بگذار/ من کلید بهشت رابه دست دارم/ خداوند جنتهارا به من ارزانی میدارد/ خدا به عوض شیرت، شیری که بمن داده ای/ میگرداند جاری دریاهای شیر را/ مادر! ناوقت میشود! من میروم/ من ازهدفم رویگران نیستم، میروم!/ دیگر به گپهایت گوش فرا نمیدهم/ نیتم برای جهاد خراب و تراب میگردد/ من میروم/ ... (پایان گفت و شنود طالب با مادرش)
آقای جهانی در این دیالوگ از دو زبان سخن میگوید: از زبان مادر و مادری که مهرو محبت مادری دارد و پسری که عشق به جنت و رودبار شیردارد و آرزوی جهاد! فرزندی که شیر نقد مادر را فراموش کرده وشیر نسیه بهشت را به شیر پاک مادر ترجیح داده است. این شیپور را باری جهانی نواخته است: شیر پاک مادر را که نقد است، نقد را بگذار و برای رفتن در بهشت کلید را در گردن بینداز و خود و دیگران را بکش! اینکه بهشت پریروزه طالب در کابلتعمیر نیمه آباد در چهارراهی عبدالحق در کابل بود، حتماً گادرها و سیمهایش با استخوانهای سایر فرزندانی که به شیر مادر بی اعتنا اند – ساخته خواهد شد و اینکه آیا کودکان روی سرک در جاده وزیر اکبر خان در بهشت میروند یا طالبها – این راز را خداوند میداند. شاید هم باری جهانی و افراسیاب نیز بدانند چون از "نیات شوم پشت پرده" آگاهی دارند و چون پرده بیافتد – خیام داند که کی ماند وکی نماند. باری جهانی امروز مبلغ طالب و دیروز یار ویاور سلیمان لایق بود! او در سی سال اخیر بارها از یک خط به خط دیگر رفته است.
در این شعر ذره یی از بار ترقی، پیشرفت، استقلال وآزادی دیده نمیشود. البته، توهین به مادر و پشت کردن به مادر خود و مادر میهن هویداست. تازه دیدیم فرزندی که به مادر گفت: "ناوقت شده ومیروم"، پریروز در کابل چه بلایی بالای مادر میهن آورد و اشک چندهزار مادر را ریخت، و آنها را در سوگ و ماتم روی گلیم سیاه نشاند.

اگر شاعر میخواست و فکر میکرد، میتوانست چنین بنویسد: "فرزندم! همراهانت جویها و رود بارهای شیر بهشت وفردوس برینرا نه، بلکه جویبارهای خون خانواده ها را جاری ساختند. دامن مادر میهن را آغشته به خون کردند. کجا میروی؟ اگر بروی شیرم برایت نابخشوده باد! کلید جنت زیر پای من است، زیر پای مادر! باش! کجا میروی؟"

 

14) محمد جواد زحل: تفسیر سیاه سنگ بر "زاویه نهان" متن استوار است. باری جهانی خیال کرده با زرنگی میتواند سر ملت کلاه بگذارد و بگذرد. هر آدم باسوادی میداند که جهانی آگاهانه مادر را منطقا "شکست اجباری!" داده است و منطق پسر انتحاری را "پیروز و قابل دفاع و موجه" جلوه داده است.

 

15) گشن آبادی: درونمایه این" شعر" جهانی چیزی نیست جز تبلیغ مانیفست طالبان که در واقع آمیزه ظلمت اندیشی و بربریت قبیله یی با جهاتی از تعالیم اسلام درافغانستان است. تلاش بیهوده برای وارونه جلوه دادن محتوای این شعر کار ابلهانه است.

 

16) سورگل: جناب باری جهانی! شعر حماسی "موري رخصت راکوه ځم درڅخه" را خواندم و به شما تبریک میگویم. شما توانسته اید احساس نجیب دفاع از وطن را به نحو احسن به جوانان وطن با مهارت عالی انتقال دهید. من تمنا میکنم آن قسمت شعر را که از زبان مادر گفته شده، البته به اجازه شما حذف کنند و تنها آن قسمت از شعر را که از زبان پسر با شهامت و وطنپرست افغان که در راه رهایی خاک و وطنش از شر اشغالگران سروده شده به مطالعه مردم بگذارند که تاثیر آن هنوز هم بر جوانان و مدافعین وطن دو چندان گردد. چرا؟ برای اینکه گفتار و فریاد زن چه مادر باشد و یا نباشد در افغانستان، کشوری که به جایگاه زن دو توت هم ارزش قایل نیستند، نه تنها موثر نیست بلکه در کنار سخنان شهامت بار و حماسه ساز فرزند مجاهد و مبارز وطن، وزن ِ بقیۀ شعر را که دعوت به جهاد و دفاع از خاک وطن و خود کشی در راه آن است ضعیف میسازد. از جانب دیگر زن در افغانستان سائلی بیش نیست. او که با آواز بیصدا عشق میطلبد، رحم و عدالت میخواهد، ولی دست بیصدای غریقی است که از آب برون شده. جهان زن، جهان تنهایی است و جهان بیصدایی. بیدل صاحبدل آن سردار شعرا چه خوش گفته است :"گوش ترحمی کو کز ما نظر نپوشد/ دست غریق یعنی فریاد بیصداییم"

اجازه بدهید سخنان بیصدای مادر از کنار این شعر پر صدا و طوفانزا کنار برود و این سروده دفاع و مبارزه از سینه به سینه نزد جوانان و نوجوانان سفر کند و کتله های زیادی را برای دفاع از وطن، از ناموس وطن و از دین و مذهب و عقیده مردم وطن خود را در راه این همه فدا کردن آماده سازد. باز هم آفرین به جهانی صاحب که توانسته با چه توانایی این پیام "وطنپرستی" را به جوانان خاصتاً به جوانان و نوجوانان طالب انتقال دهد.

 

17) نجیبه قانع: آقای جهانی از بهترین شاعران پشتوست. این شعرشان هم واقعا بسیار زیباست. ولی من یک نگرانی دارم و آن اینکه مبادا طالبان ازاین شعر استفاده ناجایز کنند. به این معنی که اگر طالبان از شعر جهانی صاحب ناله و زاری مادر را حذف کرده و صرف بخشهایی را که از زبان فرزند سروده شده جدا کنند و آنرا در زمره ترانه های جنگی شان به آواز ترانه خوانان خود ثبت نمایند، در آنصورت ناممکن نحواهد بود که با شنیدن آن ابیات تحریک کننده، کودک نو جوانی از یک مدرسه واسکت انتحاری را بتن کرده و انسانهای بیگناه را که جهانی صاحب واقعا دوست دارند به هلاکت برساند.

من به زیبایی شعر و به انساندوستی جهانی صاحب سخت باور دارم، ولی اگر طالبان از ابیات ذیل یک ترانه جنگی ثبت کنند، آیا سرود مرگ و تصدیق جهالت شان نخواهد بود؟ تصور کنید ابیات ذیل به آواز یک ترانه خوان، با صدای تاثیرناکی ثبت شده باشد: "پر کلي کور باندي فرنگ راغلی/ لښکر د کفر بیا په جنگ راغلی/ وخت د غزا او د غورځنگ راغلی/ زړو وسلو ته نوی شرنگ راغلی / وخت د جهاد او پاڅیدو راغلی/ د جنگ میدان ته د ورتلو راغلی/ د سره کفن د اغوستو راغلی/ د خپلو وینو تویېدو راغلی/  د مدرسو څخه غازیان راوزي/ تنکي زلمي او ماشومان راوزي/ جنگ ته روان دي د اسلام پوځونه/ کفن په غاړه شهیدان راوزي/ د دین دښمن دي ورکوم درڅخه/ موري رخصت راکوه ځم درڅخه

 

18) سعیدی: منحیث یک پشتون کاملا با برداشت آقای صبورالله سیاه سنگ و خواهر نجیبه قانع موافق هستم. اگر باری جهانی واقعاً طرفدار این میبود که انتحار در بین پشتونها را یک عمل ضد اخلاقی و ضد اسلامی معرفی کند، این نوع تمجید و تقدیر را از زبان پسر انتحاری برزبان نمیراند. معنای سخن این است که باری جهانی با بسیاری ازخواسته های پسرک انتحاری موافقت دارد. اگر باری جهانی درد پشتونها را و خصوصاً مادران پشتون را احساس و لمس میکرد، هرگز به چنین خرافه گویی مبادرت نمیورزید. بیایید حالا این شعر را با شعر یک پشتون دیگر آقای محمد امین بسمل به مقایسه بگیریم و بعد قضاوت را به خواننده ها بگذاریم. آقای بسمل در شعرشان چنین مینویسند: "خپل ځان او بل پرې وژني خو وسلې پردۍ پردۍ دي/ سرونه یې غټ غټ خو ارادې پردۍ پردۍ دي"

درینجا احساس وشعور شاعر کاملا قابل درک است که شاعر بحیث یک پشتون از عمق قلب خویش به پشتون میفهماند که هرکاری میکنی ولی بازهم متوجه باش که آمرین وامیرانت همه بیگانه ها اند وترا به هلاکت می اندازند. من با خانم نجیبه کاملا موافق هستم که اگر چند مصرع را که مادر به پسر گفته است از آن حذف شود باقی شعر جهانی میتواند به حیث یک سرود جهادی وانتحاری ازطرف کامپوزیتورهای طالبان تبدیل گردد. بر باری جهانی است که از نشر این شعر در وبلاگ خویش ممانعت بعمل آورده و از منتقدین معذرت بخواهد.

 

19) عبدالله بامیانی: من هم تا حالا فکر میکردم که انتحاریها همان اطفال جاهل و نادان پنجابیها و پاکستانیها میباشند. خداوند باری صاحب جهانی را اجر دنیوی و اخروی نصیب کند که اصل و نسب انتحاریها را صحیح به ما معرفی نمودند. امروز برایم ثابت شد که انتحاریها اطفال جاهل و نادان پنجاب و لاهور نبوده بلکه برادران غیور و عزتمند خود ما از شهر قندهار میباشند. بیشک که رسالت و اصالت اجتماعی در این شعر به تمام معنی رعایت شده است.

 

20) مهاجز غزنوی: تا جایکه نقد سالم و اصول آن حکم میکند، هرخواننده شعر حق دارد آن را بخواند و خوب و یا بد بگوید. باید از جهانی سوال کرد که هدف تان درین شعر چست؟ میخواهید آدمکشی را ستایش نمایید؟ و یا در سمت عاطفه و صلح قرار میگیرید؟ شعر شما واقعآ خواننده را در دو راهه خطرناک قرار داده است؛ درست شما شاعر استید، شاعری که تنها تشویق شده اید، نه انتقاد؟ من در بخش زبان پشتو امروز دانشمندان ادیبی  سراغ دارم که بدون شک کارهای شان در باره معرفی و ارتقای زبان پشتو انکار ناپذیر است، مانند استاد خالق رشید. چند سال قبل ایشان در باره شعر سرود ملی که جناب جهانی سروده بود نظر اش را در حق این شعر بی معنی و فرمایشی عالمانه ابراز داشته بود البته به نام مستعار در آن وقت. اکنون یک بار دیگر بحیث یک نویسنده افغان از شاعری چون جهانی چنین توقع نمیرود که باید هم به میخ بزند وهم به نعل! اجازه بدهید هرکس نظر خود را درباره ارایه نمایند و در حق جناب جهانی که در بسا موارد چیزهای بیشتر از اقتباسات پیشینیان نگفته و نسروده است چیزهایی بگویند؛ به نظر بنده جهانی شاعر بلند انداز و بلند پرواز زبان پشتو نیست و نباید درحق آنان که استند بی انصافی صورت گیرد. این شعر اش نیز از جمع ضعیف ترین اشعار ایشان است که اهمیتش از سطح شعار یک خودکش که صدها مردم بیگناه را در حال حاضر طعمه مرگ نابهنگام میکند بالاتر نیست. جهانی صاحب یک کمی تن به قبولی حقایق باید بدهد.

 

21) زعفران: بهتر خواهد بود كه آقای سیاه سنگ تخلص خودرا به "سیاه دل" تبدیل نماید، زیرا هجوم كلتوری (فرهنگی)، مذهبی، منطقوی، اقتصادی و سیاسی آخوندان ایرانی فقط با عناصر گماشته شده آنها در افغانستان پیاده میگردد، با خوشبختی فراوان چنین عناصر هر روز رسوا و رسواتر میشوند.

 

 

 


بالا
 
بازگشت