منزل دټولو یو دی خو سفر جدا جدا !

مبانی مشروعیت و تنگناهای جاری در افغا نستان

                وعوارض  پیوند  مافیائی میان سنت و مدرنیته در این کشور !

 

محمدامین فروتن

قسمت ششم و آخیر

اکنون که این سطور را می نویشتم فتوی نامه ای  عجیبی را که از نشانی  علمای افغانستان در یکی از سایت های نسبتأ معتبر سیاسی و فرهنگی جامعه ما انتشار یافته است  و  بدون ذکر اسمای علمای کرام تنها با اکتفأ به اسم ارسال کننده آن فتوی نامه  و یا هم احتمالأ  نویسنده  اصلی  این فتوی   صفحه اول سایت متذکره را مزئن ساخته بود ، مرور نمودم   و چنانچه از فحوای متن فتوی نامه مذکور بر می آید  این فتوی حاوی دستورالعمل به اصطلاح مذهبی بشمار میرود که راجع به تأ سیس پایگاه های نظامی ایالات متحده امریکا در آن تذکر بعمل آمده است و متن این سند پس از بسم الله الرحمن الرحیم اینگونه آغاز گردیده  است  « ما علمای افغانستان در روشنائی نصوص شرعی ، آیات قرآن ، احادیث نبوی ، اقوال فقهأ ، و دلائل عقلی که در فتوای تفصیلی بصورت مفصل ذکر شده است نظر و فتوای خود را در مورد دوام حضور نظامی و ایجاد پایگاه های نظامی از سوی امریکا و اجازه دادن به این کار ذیلأ چنین بیان میداریم .. »

ما سوا از اینکه  اصلأ براه اندازیی چنین بحث های زرگری و قشری مانند  پایگاه های نظامی ایالات متحده امریکا در زمان کنونی  چه مقدار با واقیعت های عینی جامعه افغانستان انطباق دارد و این نوع فتوی نامه ها دارای چه تناقضاتی اند و حامل کدام  استراتیژیی امنیتی و نظامی در منطقه  به حساب می آید و یاهم  به مزاج نبض منافع  مبارکه  کدام یکی از کشورهای مسلمان منطقه  برابرآمده که لزومأ  گروهی از شبه علمأ را تنها با ریشهای انبوهی درخدمت گرفته باشد و گذشته ازآن برای تنظیم فشارخون واضافه وزن « مفتیان چنین فتوی ها » چه پی آمدی خواهند داشت ؟ مباحث جانبی اند که به یک فرصت دیگری آنرا موکول میکنم . و ما با همراهی شما خواننده گان ارجمند راه مان را ادامه میدهیم . البته نباید تصورکرد که اینگونه ارزیابی ها و تحلیل ها هرچند بر فاکت های علمی استوار باشند کاملأ دقیق و قطعی است . من معمولأ و اصولأ یک بخشی از فاجعه را بصورت اجمالی و عام  مورد مطالعه قرار میدهم و به ارقام دقیق و جزیات مسائل نظری ندارم . من اکیدأ بر این باورهستم وقتی مفاهیم عمومی بویژه مسائل تیوریکی و تاریخی جزئی مطرح گردد  هیچگونه معنای نخواهند داشت و اگر داشته باشد بصورت انحرافی خواهد بود ، جای بسیار تأ سف است که در جامعه ما ودر عصر کنونی همه بحث های مذهبی و عقیدتی ما به همین علت به نتیجه نه میرسند که بصورت جزئی و یک بُعدی مورد مطالعه قرار میگیرند ، خلاصه اینکه عوارض اصلی چنین قضاوت های که حاصل مطالعات یکجانبه و یک جهته اند انحراف معلوم الحالی بنام « رهبانیت » یا همان زهد گرائی خشک و متحجرانه بوده است. بدون شک علت شکست یا انحراف همه نهضت های اجتماعی ، حتی حرکت های شبه مافیائی که در جامعه سنتی وویران افغانستان آخیرأ بوجود آمده  این بوده است که اصولأ استراتیژیی و نگاه هردوجریان به ظاهر حاکم و مخالف آن یعنی « دولت منتخب مردم ! و اپوزسیون آن » به  تاریخ و هستی بویژه انسان ، دارای پُتانسل ها Potentials  و ظرفیت های  واحدی اند که با نظریات و اندیشه های بزرگترین و نامدار ترین فلاسفه مادی  در جهان وصل می گردند . وازشانس بد به عنوان گروه های آگاه و آشنا با زمان وسرنوشت جامعه و راه و آئنده کشور مطرح ساخته شده اند . ! و چون فقرعمومی اعم از فرهنگی و اقتصادی همچنان  بیسوادی در سرتاسر جامعه ما عمومیت دارند خواه نا خواه اینان بوده اند که به نیابت از توده های مردم  زعامت و رهبریی مردم را در هر دو حوزه یعنی مؤسسه ای بنام دولت و همچنان نهادی که آنرا « اپوزسیون Opposition» اعم از مسلح و غیر مسلح  مینامند در دست گرفته اند . چنانچه قبلأ نیزدر بخش های قبلی این یادداشت بدان اشاره نمود ه ایم از اینکه فطرت اجتماعی  و فکریی هردو شبکه مافیائی یعنی آنانیکه در جایگاه دولت منتخب  با شکل و شمائل « دموکراتیک و مردم سالار !! » گماشته شده اند و یا هم آنانیکه در کسوت یک اپوزسیون Opposition مسلح با تبلیغات شبانه روزیی جارچی ها یا  برخی از تحصیلکرده ها یا همان قشر انتلکتوئل وتوجیه گرای جامعه ما بنام ها والقاب دهن چربکنی چون « مقاؤمت ملی» ویا هم « هسته های مقاؤمت» وغیره اسمای متبارک و مقدسی چون مجاهدین راه حق و راهیان جنگ آزادی بخش دربرابر کفارو صلیبی ها !! نامیده میشوند و با زمینه سازیی  های که از سوی ستون پنجم شامل  در شبکه مافیائی بنام دولت اسلامی افغانستان و یا هم اپوزسیون غیر مسلح در جغرافیای کشور که به ظاهر به تمامی شرائط مافیای حاکم تن داده اند  برای اجرا و براه انداختن خونین ترین و در عین حال وحشی ترین عملیات در برابر انسان های بی گناه این سرزمین فراهم میگردد به علت نبود یک اندیشه و تفکر عا دلانه برای نجات کشور و مردم فقیر افغانستان  و از سوی دیگر دیدگاه مشترکی که هردو جریان  نسبت به « هستی و انسان در تاریخ »  دارا اند دو روی یک سِکه محسوب می شوند ، زیرا تصویر وجودی از انسان در جامعه و  همچنین تعریف فلسفی و عینیت و مسؤلیت  وی در تاریخ اموری اند که خط فاصل میان تمامی مبارزان اصیلی که برای آزادی توأم با عدالت اجتماعی  مبارزه و جهاد مسالمت آمیز مینمایند و آنانیکه در کسوت تشکیلات شبه دولتی اوامر صادر میکنند ، یاهم « اپوزسیون Opposition» اعم از مسلح و غیر مسلح  که تنه های بسیاری ازانسان های بی گناه سرزمین مارا میبُرند و بزرگترین آثار فرهنگی وهنری این کشورفقیررا منهدم میسازند و یاهم درپوشش ستون پنجم در جدار ها و منفذ های  « اپوزسیون Opposition» غیر مسلح داخلی برای جلادان و خونریزان  تاریخ زمینه ها فراهم میسازند شمرده می شود ، و این خط فاصل میتواند معیار قضاوت تمامی اصلاح طلبان راستین و محققان واقعبین نسبت به  تمامی تاریخ کشور و جامعه ما باشد . زیرا از نظر یک مبارز خداپرست و موحد در تاریخ ،  انسان ، موجود " اصیل " با خودیی مستقل و دارای جوهر خود آگاهی وسرشت آفریننده گی  ، آرمان خواه  و فطرتأ ایثارگر است که در این طرح پیچیده و همه جانبه است که برای تداوم  حیات انسان ، آزادی عمومی  بشر مفهوم خاصی پیدا میکند  وبه دلیلی که  در خلقت انسان " اصل آزادی "  و " اصل انتخاب " کاملأ در نظرگرفته شده اند انسان به مقام جانشینی خدا در زمین رسیده است و انسان به عنوان خلیفه خدا ، آزاد ومختار آفریده شده که  هیچکس قادربه سلب چنین  آزادی متعهدانه نیست و نباید باشد . خلاصه اینکه انسان جانشین قابل احترام و تکریم  خدا بروی زمین و طبیعت ، نمائنده باصلاحیت او در جهان محسوب میشود .و هر نگاهی که به عنوان یک باور و عقیده در تاریخ به نمائیش گذشته شود و به جوهر آزادی و انتخاب آزاد مگر متعهدانه انسان  اسیب وارد کند مردود و شرک آمیز تلقی میگردد

مبانی مشروعیت و تنگنا های جاری در افغا نستان

وعوارض  پیوند  مافیائی میان سنت و مدرنیته در این کشور !

چنا نچه مختصرأ در بالا بدان اشاره شد یکی از مهمترین و درعین حال حسا س ترین مسائلی که با چهار چوب های اصلی و ساختاری یک جامعه در نمادی از ملت ارتباط دارد ، همانا موضوع مشروعیت یک نظام به مثابه  یک ساختار مورد اعتبار در نزد احادی از یک جامعه  است که در جهان معاصر ملاک حقانیت یک دولت بشمار می آید . من با همه ناتوانی ها و درد های لذت بخش و آگاهی دهنده بارها و بار ها گفته ام و نوشته ، که  مردم  افغانستان بویژه ، علمأ ، دانشمندان و عموم روشنفکران  جامعه افغانی با ؤقوع حوادث غم انگیز و معروف یازدهم سپتمبر سال ۲۰۰۱ میلادی در یک آزمون تاریخی قرار داده شدند . هرچند بسیاری از ما ادعا میکنیم که  ما و اجداد تاریخی ما دوقدرت بزرگ استعماری و اشغالگر  یعنی قدرت استعماری انگلیس که آفتاب درقلمرو  امپراطوری اش غروب نه میکرد ، همچنان امپراطوری اتحاد جماهیر شوروی سابق که سرزمین ما را تحت اشغال درآورده بودند  را با مجاهدت ها ومبارزات خونین خویش بزانو درآورده ایم و ما همواره دارنده گان حق خود ارادیت واستقلال بوده ایم! اما  این ظاهر کار است ، بدون شک که امپراطوریی  انگلیس و سیطره ی نظامی اتحاد جماهیر شوروی سابق پس از شکست مفتضحانه ای که متحمل شدند و مجبور به ترک افغانستان شده بودند به ظاهر ورسمأ بر افغانستان حکومت نداشتند و افغانستان ساختار های عنعنوی سیاسی را حفظ کرد وپادشاهان و زمامدارانی برافغانستان حکومت میکرد ند که  دارای هویت بومی و افغانی بودند ! اما کیست که نداند سررشته تمامی کار ها و فیصله ها در دست بیگانه ها بود و کیست که نداند در استراتیژیی اشغال قدیم و استعمار ، استعمار پنهانی بویژه آنگاه که مهره های بومی ووطنی دربدل مواجب ناچیز در راستای همان استراتیژیی استعماری بکار گماشته میشود ، قوی تر،خطرناکترو بالخصوص لگام گسیخته تر  است زیرا در کشوری که استعمار گر شخصأ حضور دارد و رسمأ حکومت واداره سیاسی یک کشور فقیر و جهان سومی مانند افغانستان را در دست دارد ، استقلال آنکشور کمتر پامال می شود ، زیرا ملت و کشور استعمار زده بیشتر خودرا و شخصیت بومی و اصیل و دین و آداب و رسوم گذشته خود را نگاه میدارد و  استعمار گرچه رسمأ بر آن تسلط دارد اما این گونه  تسلط بیشتر در روبنا ها به مشاهده میرسد و ریشه ها را کمتر اسیب می رسانند و گذشته از آن استعمار خود ناچار مقید تر وبه قول سارتر محتاط تر است و مسؤلیت بیشتری را احساس میکند . اما کشور و جامعه ای که استعمار جدید بویژه در عصر نظام جهانی  سرمایه داری معاصر توسط راه بلدان و مهره های خاص  داخلی که به ظاهر دارای هویت بومی اند اداره کند ، آنگاه  استعماربا شیوه نوین استیلا و غارتگری هیچ گونه حد ومرزو ملاحظه و تد بیری را نه می پذیرد و آنچه که  بسیار مهم است و تجربه های نیم قرن آخیرنیز نشان داده است استعمار مستقیم و اشکار کم دوام تر و مبارزه با آن آسان تر  و راندنش نیز ممکن تراست  . اما حمله ای که پس از حادثه غم انگیز یازدهم سپتمبر بنام مبارزه علیه تروریزم و القاعده و دریک مجموعه نظامی ازکشورهای جهانی به سرکرده گی ایالات متحده امریکا و دولت فخیمه ء انگلیس !! بر افغانستان صورت گرفت با تمامی حملات استلاگرایانه قدرت های بزرگ مانند انگلیس و اتحاد جماهر شوروی سابق تفاؤت داشت ،  وآن تفاؤت چنانچه قبلأ به آن اشاره نمودم  تأ سیس یک شبکه مافیائی بنام دولت موقت افغانستان بوده  که در نتیجه کنفرانس  تاریخی « بن » از چهره های مطلوب برای کشور های که در ائتلاف جهانی ضد تروریزم حضور داشته اند با یک مشروعیت کاذب اما واقعی در زیر چتر سازمان ملل متحد برسرنوشت مردم فقیرما  که قربانیان اصلی تروریزم  بین المللی بودند خیمه زده شد .  و بیشتر بجای مبارزه اصلی وریشه ای  با تروریزم  ودهشت افگنی ، شیرازه اصلی جامعه ما را با همه  ساختار های عنعنوی و سنتی جامعه ما نشانه گرفتند  و بدین ترتیب جوهر امید و آرزوهای یک ملت باستانی را  در «بازار آزاد سرمایه داریی مافیائی !!»  به فروش ومعامله گذاشته شد . و قبل ازآنکه برای شناخت این حمله به کتب مؤرخان و آگاهان تاریخ و سیاست مراجعه کنیم ، شناخت عمومی تاریخ ، فرهنگ و تمدن افغانستان است که لزومأ از آن باید آگاهی داشته باشیم . وباید بدانیم که ما درکدامین مرحله ای از تاریخ قرارداده شده ایم ؟ و نباید آب را  به نفع همسایه گان حریص و طماع  با سردادن  شعارهای میان تهی  زنده باد و مرده  باد شعار آلود سا زیم  به دلیل اینکه از آب شعار آلود هیچ ماهئی را نه میتوانیم شکار کنیم ، باید بدانیم که مارا از کدامین منفذ نشانه گرفته  و با چه  اسلوب روان شنا ختی از ارزشها و اصالت های انسانی و سنت های قومی تخلیه کرده اند ؟  و چگونه باید این سنت ها را دوباره بربستر حیات ملی خویش احیا کنیم ؟  بدیهی است که منظورم از احیا و  سنت سازی ، سنت پرستی شرک آلود و کهنه پرستی نیست و البته در گذشته به حد کافی با چنین «سنت سازی های شرک آلود» مخالفتم را ابرازداشته ام تا نشان دهم که تا چه حد از« سنت پرستی کاذب و دروغین» بویژه تحجرآلود بیزارم . بعد از اینکه برای نخستین بارو به موجب معاهده تاریخی منعقده شهر« بن» اداره موقت در افغانستان مستقر شد فورمول معروف « نصف ُ لی و نصف لک » نیز مورد استفاده قرار گرفت و طائفه ای از شبه روشنفکران و بروکرات های که برای همین منظورازسوی شبکه های گوناگون استخباراتی و امنیتی کشورهای شامل در کنفرانس « بن » در انتظار نشانده شده بود ند براریکه قدرت پوشالی رسیدند . درواقع نوعی اداره ای را بوجود آوردند که بتواند زمام امور افغانستان را بصورت عاجل در دست گیرند و پس از بر آورد ، ارزیابی و محاسبه ای از  احتیاجات و نیاز های اصلی کشور ویران شده افغانستان بصورت تدریجی به مرحله ای دیگری که بنام مرحله انتقالی از سوی تدوین کننده گان معاهده بن درنظر گرفته شده بود  انتقال یابند . مگر با هزاران تأ سف و دریغ که به دلیل وابسته گی شدید اکثر مهره های اداره موقت افغانستان  با کشور های بیگانه بدون ارزیابی دقیق و برآورد ساختارهای ویران شده کشور و جامعه افغانستان بصورت عاجل و فوری اداره موقت در افغانستان به مرحله انتقالی و عبوری منتقل گردید .

اکنون بد نیست که کمی هم برویت  مطالعات جامعه شناسانه و اکادمیک دوره انتقال یک جامعه جنگ زده را با خصوصیات وویژه گی های تکاملی آن بشناسیم و در پرتو آن نسبت به اوضاع تار وتاریک جامعه و کشورما قضاوت کنیم . طوری که آگاهان علم جامعه شناسی باوردارند دوره ء انتقال در تاریخ یک جامعه  به دوره ای گفته میشود که جامعه تیپ وفورم خودش را درتمامی ابعادآن تغییردهد وپیونداش رابا گذشته ای که معُرِف هویت وی است میبُرند.سست شدن و بریده شدن پیوند های گوناگونی  که جامعه را با گذشته و حال متصل میکرد و عبارت اند از پیوند های مذهبی ، عادات رسوم ، ازدواج و نگهداریی اصل خانواده ، فرم ویژه زندگی هرجامعه ، آداب و معاشرتها و صدها رشته های دیگری که در موقع انتقال البته درصورت عدم توجه زمامداران و حلقه های قدرت  سست شده و بدان توجه چندانی صورت نه میگیرد . بیگانه شدن روز افزون با خویش که محصول آن پدیده ء بنام " خود بدی " یعنی بد آمدن انسان از تمامی آنچه که با وی تعلق داشته است و به قول انسان شناسان معروف معاصر بروز چنین احساس یعنی بروز پدیده ای بنام « خود بدی » مایه نفرت و بیزاری میگردد  و انسان نسبت به آنچه که با وی منسوب است اظهار  تنفروانزجار  میکند . بیگانه پرستی بویژه آنگاه که انتساب به آن مایه کسب امتیازات و متاع دنیوی میگردد از مهمترین ویژه گی های دوره انتقال بشمار می آید .

عوارض پیوند سنت در درخت مافیائی مدرنیته !

بدون تردید ؤرود بی رویه و درعین حال مافیائی بازار آزاد که با تعبیر، مصلحت  و قرئت هرکشور شامل در ائتلاف جهانی علیه تروریزم بین المللی وارد جامعه ما گردید ه است عوارض و رسوبات  طبیعی یک  تب شدید و لرزانی را در کالبد جامعه کهن وبا فرهنگ غنی مگر زخم خورده در جامعه  افغانستان ایجاد کرده است وآثار اینگونه دردهای مزمن راحتی درمناسبات و تعامل بلند پایه ترین ارکان تشکیلاتی که در پوشش « دولت منتخب» مردم افغانستان  عمل میکند با توده های فقیر جامعه افغانی به مشاهده میرسند . نمایان ترین ودرعین حال رسواترین نمونه این تب لرزه آنگاه زبان زد خاص و عام شد که نیویارک تایمز یکی از روزنامه های معتبر ایالات متحده امریکا از قول یکتن از همراهان سفر رسمی آقای کرزی به جمهوری اسلامی ایران  گزارش داد که آقای فداحسین ملکی سفیر ایران در کابل  که آقای کرزی را در آن سفر همراهی میکرد مبالغ هنگفتی از اسکناس های یورو را که در دو بکس جابجاگردیده بود تسلیم آقای عمر داؤد زی رئیس دفتر آقای کرزی کرد و قتی این گزارش منتشر شد ، شخص آقای کرزی مجبور به اعتراف گردید  و در پاسخ یکی از روزنامه نگاران گفت که این گزارش حقیقت دارد و این پول به امر و هدایت وی از جمهوری اسلامی ایران برای انجام امور دفتری مقام ریا ست جمهوری بصورت منظم مگر با تفاؤت مقدار آن که فرق میکند از کشور همسایه ما جمهوری اسلامی ایران اخذ میگردد !! آقای حامد کرزی برای عام جلوه دادن این رویه گفت که این تنها ایران نیست  که با ما کمک های نقدی میکنند بلکه برخی کشورهای دیگر اسلامی و عربی نیز با ما این نوع  کمک های پولی  را مینمایند . زیرا ما برای مصارف و هزینه های فوق العاده و بدون حساب نیازبه چنین کمک ها داریم ! آقای حامد کرزی در راستای چنین اعتراف تلخ براین واقیعت افتزاح آمیز انگشت گذاشت و گفت که حین حکومت مؤقت نیزحین نخستین سفرم به امارات متحده عربی ، جلالتمآب مرحوم شیخ آل النهیان مبلغ یکنیم ملیون دالر پول نقد را غرض چنین مصارف و هزینه ها به من تسلیم داد و تمامی آن مبلغ را در دافغانستان بانک ذخیره  نموده ودر صورت ضرورت از آن به مصرف میرساند یم ! گزارشها ی مؤثقی وجود دارد که اینگونه مبالغی درچهارچوب تشکیلاتی ادا ره امورریاست جمهوری افغانستان به شیوه عنعنوی و«بدون حساب وکتاب » وبه سبک زعمای قبائیل که هرکسی  را مستحق بینند برایش مواجب حواله می کنند به مصرف میرسند . جالب آنجاست که برعلاوه هزینه ساختن این مقدار پول درراه تطمیع  مفتخواران ومتملقان زرپرست که بازمانده های نوع سیستم اشرافی ، عنعنوی وسنتی در افغانستان محسوب میشوند برخی از پروژه های فرهنگی و مطبوعاتی را نیز بنام " مطبوعات آزاد و مستقل ! " ایجاد نموده است . اما آنچه که  میخواهم به شما بگوئیم این نیست که چگونه آقای کرزی ویارانش  در کسوت نگهبانان جامعه  وتاریخ کشورما مغائر با قوانینی عمل میکنند که خود در راه انتقال آن عرق ریزی های شبانه روزی را متحمل شده اند و پیشقراؤلان و وارثان اصلی این سیستم مافیائی اقتصادِ به ظاهرآزاد بحساب می آیند ؟! بلکه  عموم روشنفکران اصیل و اصلاح طلبان راستین این میهن را مخاطب قرار میدهم و پارادُکس اساسی و بنیادیی که « میان سنت و مدرنیته مافیائی ! » بصورت واضیح به مشاهده میرسد به اطلاع فرد، فری ازآنها برسانم ! زیرا یکی از حساسترین مسائل و بلکه حیاتی ترین مسأ له ای که امروز باید برای مامطرح باشد ولی متأسفانه تا اکنون  مطرح نشده است ، همین مسأله ای هست که با معجزات و کرامات دروغین برخی ازهمین درجه داران شبه روشنفکری و کار شناسان مجهول و مجعول مافیائی  راه چندین دهه پیشرفت و ترقی را بصورت مصنوعی به یکشب طی کنند  .!

بطور خلاصه تضاد میان « سنت » و « مدرنیته » در جامعه ما بصورت آشکار و غیر قابل انکار به مشاهده میرسد و به یقین که ریشه های عمیقی دارد . زیرا در کشور ما با انتقال مصنوعی و یکشبه « پول و بورژوازیی مافیائی » به نمائنده گی از« کارتل های نفتی و فابریکه های اسلحه سازی» وغیره شرکت های بزگ صنعتی جهان  رهبری جامعه سنتی افغانی را در دست میگیرند وبه جای پایگاه ها ی اجتماعی  پیشین یعنی  سیستم ملوک الطوائفی قدیم و مناسبات پدرسالارا نه و اریستوکراتیک درجامعه گروه های شبه سیاسی واحزاب تازه با انگیزه های دیگری  بصورت مستعجل  بدون آنکه یک اجندا وبرنامه  مدون عمل را برای حل نیاز مندی های سیاسی و اقتصادی بویژه برای دوره انتقال به نمایش بگذارند بربستر جامعه عقب مانده و خسته ازجنگ و خشونت  افغانی به منصه ظهور رسیدند  ،  جای تعجب وتأمل آنجا ست که دراین پروژه مسخ ارزشها و جاده یکطرفه تاریخ جامعه ما مطبوعات به عنوان قوی ترین سلاح تبلیغاتی و مهمترین راه نفوذ و دسیسه تبدیل گشتند وقافله  دموکراسی کاذب مافیائی به کمک همین روزنامه ها ومطبوعات مافیائی  ،  تلویزیون های بیست و چهار ساعته و برپائی صد ها همائیش و کنگره فنی و تخصصی همچنان سائر پایه های از جامعه مدنی تا اکنون و با سپری شدن نزدیک به یک دهه تمام نه تنها به سرمنزل مقصود نرسیده است بلکه با سپری شدن هر روز و هر ساعتی بر درد ها و دشواری های مردم فقیر افغانستان افزوده میشود . زیرا هنگامی که غریزه ثروت خواهی و زر اندوزی برتفکر و اندیشه فائق آمد دموکراسی نیز لباس عوض میکند و بصورت  ابزار ویران کننده ای در می آید و اقتصاد پولی و نظم مطلق مافیائی در سرتاسر جامعه حاکم میگردد . تاریخ گذشته جامعه ما همچون کهن مردی  داستان ترقی وپیشرفت تدریجی  جامعه افغانی   بویژه زمانی را که  پیشرفت و تکامل جامعه افغانی بصورت طبیعی بسوی  آئنده  درحرکت بود به نسل امروزی ما حکایت میکند ، حکایت میکند که چگونه در گذشته  و در زمان  نه چندان دور  درمعاملات  تجاری کشورافغانستان  امتعه و تولیدات برخی از کشورهای مطرح کنونی بنام اجناس دست دوم و DC خوانده میشدند و همچنان در حوزه تعلیم و تربیه نیز  محصلان بسیاری از کشورهای همسایه برای فراگیریی علوم در پوهنتون کابل حضور داشتند و با فراغت و گرفتن دیپلوم وقتی به کشور های خویش بازمی گشتند برحضورخود درپوهنتونهای افغانستان مباهات میکردند و با خود میبالیدند .اما سه دهه جنگ و ویرانی و بسیاری از عوامل دیگری سبب شدند تا نه تنها  بنیاد ها وزیر بنا های اساسی جامعه ما منهدم گردند بلکه دربسیاری زمینه ها بویژه درحوزه فرهنگ ، اقتصاد، صنعت وآموزش عمومی و بسیاری ساحات دیگری دلالان وتاجرانی که تولیدات دست دوم یا DC  کشورهای شان را دربازارهای افغانستان به فروش میرساندند امروز و پس از گذشت چندین دهه جنگ وویرانی مشغول دفن و بخاک سپاریی نعش عظمت های تاریخی و تمدنی گذشته پربار این کشور و این جامعه اند . خلاصه اینکه پارادُکسی که  میان تمامی عناصر و عوامل « پیش فرهنگی تاریخی  » به شمول نگاه امیدوارانه توده های مردم که  بصورت پدر سالارانه نسبت به زمامداران جامعه داشته است با سرازیر شدن  ناگهانی سیستم  بازار آزاد که به شیوه مافیائی وبدون رسیدن به رشد طبیعی جامعه به مرحله مدرنیته  و تنها  با نگاه  های منافع مادی کشور های شامل د ر ائتلاف ضد تروریزم  بوجود آمده است به یکی از بزرگترین و پیچیده ترین مسائل جامعه و مردم ما مبدل شده است . چنین است روح اصلی بحران در جامعه مجروح و زخم دیده ما ! در نتیجه میتوان گفت که به قول شاعربزرگ  زبان پشتو « منزل د ټولو یو دې خو سفر جدا ، جدا » شبکه ای که بنام دولت فخیمه و منتخب  افغانستان وظائف  و کار های خانگی شانرا اجرأ میکند درست در مقابل خود صفی و گروهی با نام جعلی « اپوزسیون » اعم از مسلح و یاهم غیر مسلح  را نظاره میکنند که این هردو جریان با نداشتن تفکر و اندیشه مستقل بازسازی و پیشرفت مادی بویژه معنوی در جامعه افغانستان بر بستر نظام  مافیائی سرمایه و ثروت به بازی مشغول اند  . و به یک جهت و یکطرف در حرکت اند وبس .

امروز ،

این شکست وپیروزی بکامتان خوش باد

هرچه می خندید ،

هرچه میزنید ، می بندید

هرچه می برید ، می بازید ؛

خوش بکامتان اما ؛

نعش این عزیز ما را هم بخاک بسپارید

« اخوان ثالث شاعر نامدار زبان فارسی »

 

یار زنده صحبت باقی

11سپتمبر 2011

 

 

++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

جنگ برسرلحاف ملا نصرالدین است   !         

صیاد پی صید دوید ن عجبی نیست     صید از پی صیاد دویدن عجب این  است  !

قسمت پنجم

در بخش قبلی که اشتباهأ بجای قسمت چهارم قسمت سوم منتشر شده بود بحثی داشتیم که چگونه برخی ازشبه روشنفکرانی ازغرب آمده که راه بلدان وحاملان اصلی قافله مجروح و خون آلود«دموکراسی» و « نظام بازارآزاد» یا همان  « بازار آزار » درافغانستان محسوب میشوند همدست گلادیاتور های شبه مذهبی در جامعه سخت مذهبی و سنتی ما گردیدند تا جنازه معنویت و عدالت را از کعبه امید های نسل بیدار جامعه ما بردارند و درقبرستان ساکت وغم انگیز تاریخ دفن کنند !    اکنون با توجه به این واقیعت مورد اتفاق که اکثر چهره های که میدانند باید در عصر حاضراز نمائیش سمبول های نفرت انگیز قومی ، نژادی و زبانی جدأ پرهیز کرد در تاریخ معاصر بویژه در مرحله انتقال و عبور  از « سنت »به « مدرنیته » محکوم به تقلید از زندگی اروپائی شده اند . درست در همین محور و این جاست که این لشکری از مقلدان شبه روشنفکر حامل  نسخه بدلی از خصوصیات فکری ، قضاوت ها و جهت گیری های فلسفی ، شبه علمی و همچنان اجتماعی و اقتصادی ی نهضت بزرگ روشنفکری در اروپا کنونی محسوب میشوند . چنین لشکری از روشنفکران تقلیدی ما اگر معنای را که به آن آشنائی دارند و حتی بدان معتقد اند در یک تعبیر تازه و نا آشنا برای وی را بشنوند از درک آن عاجز می مانند جالب و سخت شگفت انگیز است که روشنفکران سراسر مقلد این زمان اگر همان مفهوم را از زبان کسی که نه خارجی است ونه هم دلال مظلمه آنها بشنوند بروی آن به شدت بر می آشوبند.وبرای اثبات کفر و ارتداد آن کس یا کسانی به استدلال های مضحک و ضد و نقیضی متوسل می شوند  . چنین است که روشنفکر مقلد این روزگار ، گذشته تاریخ آدم و آدمیت رابصورت مجرد و جدا از پیکره انسانی مورد قضاوت قرار می دهند                  و دربحبوحه چنین سکوت مرگبار حتی گاهی برای کسب اعتبار توده های محروم و اجرای  ژست دروغین شخصیت ضد استعماری می گیرند و  به شعار های ضد خارجی رو می آورند ؛ و چه شعار های کاذب و دروغینی ! آنچنانکه تنها  صدای ننگین مصرف اش در سالون های مجلل مافیائی و در نزد شبه روشنفکران میمون صفت و مجذوب وابسته به نظام مافیائی حاکم که فقط و فقط به مثابه  گوشت قربانی مصرف کننده ء دیگران اند می پیچد          و به قول شاعر :

        صیاد پی صید دویدن عجبی نیست     صید از پی صیاد دویدن ، عجب این  است  !

شگفت انگیز است که این طیفی ازشبه روشنفکرانی ازنسل « فرا نکفورتی »ویاهم دایناسور های که شجرة النسب خویش را با بزرگترین مراجع روحانی و مذهبی گره میزنند می دانستند و اکنون نیز بخوبی میدانند که راه فلاح و نجات این مردم ، نه در از سرگرفتن روضه خوانی ها و گریه ها و زاری ها و شبیه سازی های متد ین نمای متقد مین  ونه هم  در برپائی تربیون های متمدن نمای متجدد ین است و بخوبی بر این امر واقف و آگاه بودند که باید ریشه اصلی بدبختی ها را  با روح عقلانیت متعهد این زمان زد و راه واقعی نجات ورهائی ملت ها را نه در شعارهای مجعول و مجهول بیگانه ، بلکه با تعیین هدف واقعی پیشرفت و ترقی اجتماعی توسط « اجتهاد پویا و دینا میک » تعیین کرد ؛ چنین است تحلیل و برداشت  کسانی که "سرچشمه ء تغذیه معنوی !" جامعه ما اند  و مردم فقیر ما ایمان شان و اندیشه و تفکر شانرا در راستای شناخت تاریخ کشور ما از همین دو گروه مافیائی که به قول معروف هردو سر وته یک کرباس اند، اخذ می دارند . سرگذشت غم انگیزودر دناک  کشورافغانستان   بویژه در چهار دهه آخیرگواه بربسیاری از معامله گری های مافیای از جنس « نصف ُ لی و نصفُ لک » بوده است چنانچه اکنون و با گذشت تقریبأ یک دهه زندگی مردم فقیر ما  که پس ازسقوط رژیم طالبان و القاعده در افغانستان سپری می گردد ودرنتیجه یک معامله استخباراتی در«بن»آلمان ابتدأ دولت مؤقت،سپس دولت انتقالی وبالاخره حکومت منتخب مردم افغانستان !! بوجود آمدند  آثار و رسوبات همان فورمول معروف " نصف ُلی و نصف ُ لک » به چشم می خورد ،  اما این مرتبه داستان و سناریوی نظام سرمایه داری جهانی  با یک پیچیده گی عجیب و بربستری  به نگارش در امده است که همه مهره ها اعم از منتقدان مسلح و غیر مسلح  به ظاهرضد استعماری که حاملان شعار های آبکی و مُفتکی اند و از امتیازات کرسی اپوزسیون تغذیه میشوند (۱) ، و همچنان در کنار این روشنفکران گُلخانه ای برخی از نخبه گان شبه روحانی و مذهبی که خود را وارثین خدا و مجریی اوامر او در زمین میدانیستند و هنوز هم بزعم و مزاج بیمارگونه ای از آنها   فرمان خدا در باره این جانشینی مرعی الاجرا می شمارند  و در چنین حالت و صورتی مردم فقیرو مسلمان  افغانستان  حق هیچگونه  اظهار نظر و انتقاد و مخالفت با انها را ندارند و برای دیگر اندیشان و مخالفان حاکمیت شان حتی حق حیات نیز قائل نیستند و آنها را گمراه ، نجس و دشمن راه دین وحق می شمارند وهرگونه ظلمی را نسبت به آنان عدل الهی تلقی میکنند ، پایه و رکن دیگر مشروعیت سیستم مافیائی حاکم برسرنوشت افغانستان را برویت همان معادله و فورمول تقسیم امتیازات یعنی « نصفُ لی و نصف ُ لک » تشکیل میدهند و طبیعی است که درکناردیگرعوارض و رسوباتی که ازاین شبکه وچنین تشکیلات نا همگون طراوش میکنند ظهور نوعی ازاستبداد ی است که محصول مشترک این کمپنی مافیایی با نشان همبستگی میان« روشنفکران گلخانه ای !  وشبه روحانیون مذهبی  » محسوب میگردد ، مگر پرسش اساسی ای که  در ذهن  هر شهروند شریف این مرزوبوم خطور میکند این است که علی الرغم اختلافات فاحش فکری میان این دو گروهی که هریکی از آنها یعنی « روشنفکر نمایان و روحانی نمایان مذهبی » دارای سابقه تلخ و اندوهناک رقابت های استراتیژیک فکری وعقیدتی با همدیگر اند وهریکی ازمیلیون ها پیرو و هوادارنمائنده گی میکنند چگونه و با این آسانی عقد اخوت و همراهی بسته اند ؟ زیرا جامعه بشری ساختمان ساده ای نیست که  تنها با یک شا لوده ء اقتصادی بویژه ازجنس تطمیع و امتیاز، مسیر رودخانه  مذهب ، علوم و اندیشه  را با تمامی شعار های آبکی و مُفتکی آن تغییر داد ؛ اما میتوان تا حد بسیار زیاد و با احتمال بسیار قوی و نیرومند به پیش بینی پرداخت که وقتی یک اندیشه را برتارهای  نازک و طلائی رنگ یک « تقوای ساده لوحانه » گِره زنند و انرا با آب  یک  برداشت طبقاتی و شرک آلود  از دین و یاهم هر اندیشه دیگر ملمع کاری کرده  و سپس در کره تاریخ بویژه مسیر زندگی سلاطین خود کامه  ذوب نمایند بدون هرگونه تردید زمینه چنین یک اتحاد نامقدس و نا همگون فکری را فراهم میسازد ! من همیشه تکرار کرده ام و از روشنفکران صادق هموطنم با قاطعیت و جدیت پرسیده ام که اکنون و در این برهه ای ازتاریخ و این نکته ای از جغرافیای ما طرح مسأ له نجات انسان به حیث نخستین ضرورت  جامعه بشری در کجای از مأموریت تاریخی ما قرار دارد ؟

 این سوال ساده نیست و یک مسأ له علمی و فلسفی و تاریخی تنها نیست ، بلکه همه چیز است و ما قبل از اینکه به مکتبی و اندیشه ای معتقد باشیم باید ابتدأ تعیین کنیم که در کجای زمین و کدام دوره ای از تاریخ قرار داریم ؟ زیرا پیش از آنکه بدانیم در چه مرحله ای از سیر تاریخی و در چه بندی از دوره های تحولات اجتماعی قرار داریم ؛ پیروی از هر اید ئولوژی ی مترقی یا منحط درست یا غلط ، مذهبی و یا مادی پیش گرفتن هرراهی و پیچاندن هرنسخه ای بی معنا خواهد بود ، زیرا در اینگونه شرائط نا معلوم  به قول سارتر دانشمند بزرگ فرانسه واگذاریی هرنوع کار سیاسی و اجتماعی و سپردن سرنوشت جامعه و سرمنزل اصلاحات بنیادی برویت یک تصادف و احتمال نسخه نوشتن به بیماری است که نه سن اش را و نه مدت و نوع بیماری اش را و نه خود بیمار را هیچگاه نه میشناسیم و نه شناخته ایم ، البته با تقلید ازیک  طبیب معروف و مجربی که در جایی دیگر بیمار دیگری را مدوا کرده و احتمالأ گاهی به نتائج مطلوبی نیز رسیده است  ! نباید تعجب کرد که چنین نمونه های ساده ای را در این جا بیان میکنم که مخاطب اکثریتی از دانشمندان و فلاسفه و حتی آئمه و مجتهدان  بزرگ تاریخ که حامل پیام انبیأ و مصلحان دینی بودند در جوامع بشری هیچگونه شباهتی با هم ندارند زیرا تعداد کثیری از دانشمندان که از متن و بطن قوم شان برخاسته اند مثلأ آلمانی ، انگلیسی و فرانسوی و یاهم بزرگترین مجتهدین و امامان بزرگوار در تاریخ که در سینه شرق پرورش یافته اند ، هیچگاه برای نجات انسان های که در شرق و یاهم در غرب برای حصول استقلال ، ازادی و عدالت اجتماعی مبارزه میکنند نه میتوانند الگوهای خوب و مناسبی باشند زیرا در آنجا یعنی آلمان ، فرانسه و سائر کشور های دانشمند  پرور یاهم شرقی که در سینه اش بسیاری از فلاسفه و مصلحان و مجتهدان نامداری پرورش یافته اند چندین قرن است که از انقلاب صنعتی گذشته اند و برویت اوضاع عمومی و متن جامعه  شرقی  تحصیلکرده ها کسانی بودند که درد اجتماعی داشتند و با ثر بینیش انتقادی و اندیشه های دینی و گرائیش مردمی و رفتار های ضد اشرافی و ضد بورژوازی و عواطف اوما نیستی خود را در مقام برتر و شریف تر احساس میکردند و در اینجا بویژه کشور های فقیر و غارت شده جهان سوم مذهب در گوشه ای از مساجد ویران شده زمین گیر و منزوی افتاده است و آشنایان و هوا داران قدیم اش حتی در ویترین های مجلل زندگی اشرافی آموزش نخستین  آداب و سنت های نماز و ؤضو را فرأ میگیرند . و برای تظاهر بر روشنفکر بودن در کشور های جهان سوم و کشور های حوزه شرق مانند افغانستان تنها و تنها بلدیت بر زبان خارجی ووابسته گی با شبکه های خطرناک امنیتی بیگانه  کفایت میکند . علت شکست و یاهم انحراف نهضت تاریخی ضد استعماری و جهادی در افغانستان این است که تنها تحصیل کرده های در جامه روشنفکری بوده اند که به عنوان یک گروه خود آگاه و آشنا به زمان از سرنوشت جامعه و راه و آئنده سخن گفته اند و چون بیسوادی عمومی و فقر فرهنگی وابسته گی با بیگانه ها را بوجود آورده است و  در کنج ، کنجی از جامعه افغانی به مشاهده میرسند خواه نا خواه اینان بوده اند که پُل ارتباط میان توده های ستمکش جامعه افغانی و قدرت های غاصب بیگانه شده اند و چون فطرت اجتماعی و تاریخی این دلالان روشنفکر نما وخود آگاه بر سرنوشت جامعه با  جوهررهبریی مردم که کار خود توده ها است مغائرت دارد ، طبیعتأ ، روح و شور و حرکت یک نهضت ، که با عصاره ء ایمان و اراده شورانگیز توده ها تغذیه میشود در قالب های منطقی و حقوقی مجرد و بدور از واقیعت تاریخ ، که ساخته مغز تحصیل کرده های کتاب زده و فلیسوف مآب توجیه گر است مسخ شده و در پایان بصورت فریبنده و درقالب کلیمات عالمانه در می آمده و یاهم به عنوان سرپوش فریبنده ، مصلحت و ایدیولوژی و استراتیژی و تاکتیک ، اسارت استعماری را تشدید می کنند ، و سرانجام دست در دست مالکان شرکت های بزرگ صنعتی  و مافیائی که خون توده های فقیر افغانی را می مکند بر منبر استحمارنو ظهور می کنند . در پرتو چنین مناسبات و معادلات معیوب  سیاسی است که هرگاه گروهی از همین تکنوکراتها ی بومی  در زیر نام  ونشان « دولت منتخب  و از جنس مافیائی » اجرای وظیفه می نمایند  همکاران دیگری از این جماعت در کسوت اپوزسیون اعم از مسلح و غیر مسلح جا بجا میگردند ....

ادامه دارد

ایالت کلورادوشهر دینور ایالات متحده امریکا

۲۰ آګست سال ۲۰۱۱ میلادی

 

 

  ۱: این ګروه را بخاطری حاملان شعار های آبکی و مفتکی  خواندم  که بدون درک عواقب و آثار خروج بی وقت و  نا سنجیده نیروهای خارجی شعار های دیکته شده خروج نیروهای خارجی را سر میدهند  و چنین خروج بی برنامه  را  وسیله آزادی ، استقلال و حتی عدالت مینامند

 

 

-------------------------

 

کاربرد آیاتی از قرآن پاک  در نهادینه سازیی تجدد و فرهنگ مصرفی !

آنگاه که گلون عدالت را با تیغ برنده مصلحت  سر میبُرند !

          بحران افغانستان و نگاه معیوب به آن !

 

قسمت چهارم :

برای اینکه هیچ جامعه ای و هیچ ملتی به تولید اقتصادی و صنعتی نرسند باید اول تمامی امکانات تولید فکری و ذهنی را از آن نسل گرفت و همچنان برای اینکه هیچ نسلی  در برابر غرب حاکم مطلق برسرنوشت جوامع شرقی به استقلال نائل نه آید  باید پایه های اساسی فرهنگی و اعتقادی اش را که به او یعنی انسان باشنده تمدن و فرهنگ شرق شخصیت مستقل من انسانی حقیقی  می دهد  شکستاند و آن قومی را همچون آدم های پوک و پوچ در آورد و شسته ورفته و وواکس زده : و به قول مولوی بزرگ ؛ چون گور کافر پرحلل ، و زدرون قهر خدا عزوجل  و چنین است که عارف بلند آوازه شرق مولوی بزرگ این گونه ملت ها ی اسیر  را به قبر کافر تشبیه میکنند و می گویند « که قبر مؤمن از درون نور است و بیرون خرابه و قبر کافر از بیرون زرق وبرق و مزین بر سنگ های قیمتی است و از درون قهر خداوند عزوجل را »  چنانچه در مباحث قبلی بدان اشاره نمودیم نظام سرمایه داریی غارتگر معاصر  برای رونق بخشیدن به نظام سلطه گرایانه خویش بویژه در جهان Globale  کنونی روشنفکر این روزگار را به قول دانشمند بزرگ معاصر« آسمیله های مصرفی » میسازد که این نوع دیگرگونی در فرآئند دیگر گونی های اجتماعی و تمد نی ،  خود زمینه ساز فاجعه بزرگی اند که بنام حمل تجدد بی وقت  در تاریخ معاصر به حساب می آید . زیرا چنین مدرنیزم شگفت و سریع و کاپی شده از جهان صنعتی غرب تنها دوشرط بیشتر نه می خواهد و آن دو شرط : یکی نداشتن شعور و شخصیت مستقل و دومی داشتن پول و امکانات ! شگفت انگیز است ،روشنفکران جامعه افغانی بوِیژه در عمقی از  این روزگارکه همدست کاردینال های مذهبی  مافیائی گشته اند مشغول تبلیغ و ترویج همین شیوه  تجدد شده اند که به باور آنها محض با کپی کردن چنین  شعار ها  در زمینه پیشرفت عمومی  و ترقی اجتماعی میتوان یک جامعه را مدرن ساخت یعنی با انتقال مدرنیزم به شیوه و سبک تجارتی که همچون  بذری از کالای صادراتی در نهاد ها و ساختار های اصلی جامعه می پاشند  اما بادریغ باید گفت که علی الرغم همه آسمان خراشهای چندین طبقه ای و کاخ های مجلل و رستورانت ها و کافه های و مغازه های لوکس و آدم های دیلوکس که به  تن و خروار وارد شهر شده و چهره شهر ما را یکروزه دیگرگون ساخته و بسیاری از هوتل های چند ستاره شهر میزبان بزرگترین همائیش ها و گردهم آئی های مجللی که کیفیت کار آن نیز با برگزاری در هوتل های چند ستاره مورد محاسبه قرار می گیرند نوعی از تجدد است که با تمدن و پیشرفت حقیقی فرسنگ ها فاصله دارند تنها برای ما بنام تمدن داده شده اند یعنی آنچه را که بنام پیشرفت ، بازار آزاد ، دموکراسی و آزادی بیان به خورد ما آدم های ساده اندیش و مظلوم تاریخ داده اند و عقل ما را فقط  به شکم ما برده اند . فرآورده های یک زندگی روزمرگی و تجدد است در حالیکه تمدن و پیشرفت واقعی در جامعه درجه متعالی ای از رشد فرهنگی و معنوی اجتماع وتربیت واز تلطیف روح وبینیش انسانی نمائنده گی میکند

استخاره به عنوان  پشتوانه معنوی و اقتصادی مافیای حاکم در افغانستان

چنانچه قبلأ نیز اشاره نمودیم تمدن یک انقلاب تکاملی درانسان است نه یک کالا یا مجموعه ای ازکالاهای صادراتی .دردناکترین بخش سناریوی این  تراژدی آنگاه به نمائیش گذشته میشود که برخی از رجال و نخبه گان مذهبی جامعه ما  آیاتی از قرآن پاک را به مثابه پایه واساس این عملیه تجدد بکار می گیرند . و آیه های از قرآن را در مغائرت با حقائق توحیدی  تاریخ و جامعه ما مورد استفاده قرار میدهند . چنانچه یکی از همین نخبه گان و کاردینال های مذهبی که به القاب کمتر از قطب زمان و مرجع روحانی  طریقت راضی نیست  آنگاهی که آقای حامد کرزی برای د ؤمین بار به کرسی« ریأ » ست جمهوری اسلامی افغانستان نشانده شد پس از بیان مطلب مهم راجع به  استخاره که از جانب وی درحق جلالتمآب حامد کرزی به اجرأ در آورده شده بود به بخشی از آیات کلام الله  استناد نمود و چنین بیان کرد :

 وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ جالب ترین بخشی از سخنان آن مرشد طریقت جائی بود که با نادیده گرفتن منافع سیاسی و اقتصادی کشور های بزرگ که بنام  ائتلاف جهانی مبارزه با تروریزم مسابقه کسب  منافع گوناگونی را براه انداخته  اند انتصاب جلالتمآب کرزی را یک ودیعه مقدس الهی خواند و مفاهیمی از عزت و ذلت را بصورت وارونه تنها در  زرق وبرق دنیای مادی خلاصه نمود . تاریخ بشر در قدیم بویژه در قرون ؤسطی گواه بر این واقیعت تلخ است که مذهب با برداشت زورمندان و غارتگران پشتوانه معنوی و فرهنگی در حوزه منافع اقتصادی نظام سرمایه داری بود و جنگ های صلیبی که در آن فتوی دهنده پاپ  و جنگنده هم بورژوا بود پیوند مستقیم این دو نهاد بخوبی نشان داده میشود و نباید تعجب کرد که اکنون و در قرن بیست و یکم یکی از سلاله های صادق و راستین همان روحانیت اشرافی و درباری،  پیوند بورژوازیی مافیائی را با مذهب مسخ شده از سوی دستگاه حاکمه گِره میزند و بجایی انجیل ، قرآن پاک را به گواهی و شهادت می طلبد ؛ و این ادعا که وی ازجانب  خدا وند حامل  چنین پیام معیوبی برای زندگی بشر است که غرائز و لذائز زندگی مادی را نوعی از فیوضات و برکات الهی بر انسان های برگزیده محسوب میکند و برای کسب آن هرگونه تلاش عقلانی بشر  را خارج از خیطه صلاحیت و توانمندیی وی  تلقی  میکند . واز سوی دیگر این گونه اظهارات به چنین نتیجه گیری منتج میشود که انسان مخلوق گله واری است که باید زمام امور را خود بدست شبان ( چوپان ) دهد و منتظر سرنوشت از قبل نوشته شده از سوی چوپانان مستبد و روحانی نمای  بوده باشند .!! که استبدادروحانی یکی از سنگین ترین و زیان آورترین انواع استبداد ها در تاریخ بشر است .وباز هم نباید تعجب کرد و درشگفتی قرار گرفت که دربرابر چنین رژیم روحانی طبیعتأ روشنفکران آزاد اندیش برای نجات علم و ایمان مردم ، تفکیک دین از سیاست را مطرح میکنند ، زیرا درزیر سلطه چنین برداشتی از دین و تفکیک دین از سیاست  ،روشنفکران ،آزادی خواهان ، متفکران فلیسوف ، هنرمندان و حتی توده های مؤمن و مؤحد را تسلط سیاسی و اجتماعی دستگاه خشونت پرور مذهبی احاطه کرده بودند و جامعه را به اختناق مرگبار دُچار نموده بود ، اقلیت های مذهبی و دیگر اندیش را که از حق حیات نیز در قلمرو حاکمیت استبداد مذهبی و روحانی محروم بودند و بصورت دائمی در معرض قتل عام ها و شکنجه های گوناگونی قرار داشتند نجات می یافت  ، دادگاه های از تفتیش عقائد و انگیزسیون را که هرروز نابغه ای آزاد اندیش را قربانی میگرفت و از آن مهمتر به ملت ها که در نظام مذهبی استبدادی و شرک آلود نه تنها حق استقلال و آزادی سیاسی را نداشتند که از حق سخن گفتن و نوشتن به زبان ملی خویش بجای زبان لاتین که به قول پاپهای بزرگ تاریخ زبان انجیل شمرده میشد محروم بودند .زیرا به وضاحت میبینیم که در اینگونه برداشت از حکومت مذهبی دنیا را پلید و غرائز طبیعی و فطری انسانی را حقیر و زیبائی ها و نعمت های این جهان را زشت و فاسد می شمارد و تلاش اصلی قربانی کردن زندگی وحیات در راه مرگ است . البته باید گفت هرگونه اظهاراتی که نوعی از سیستم بورژوازی مافیائی  حاکم بر سرنوشت ملتها بویژه بر سرنوشت توده های مؤمن افغان را توجیه کند کاپی کامل رژیم امپراطوری رُم قدیم دانسته میشود . شگفت انگیز است که روحانیت درباری معاصر مذهبی به نمائنده گی پاپ یا همان « قیصر» در مراسم تاجگذاری سلاطین دست نشانده معاصر اشتراک نموده وخرقه سلطنت جهانی مگر ازجنس یک  « استخاره غیرعقلانی !» را برتن میکنند !! زیرا مراسمی که با چنین گفتمان غیر توحیدی و شرک الود برای تاجگذاری ها ی شبه سلاطین برپامیگردد ادامه راه گذشته گان شان دانسته می شود . درد ناکتر از این همه خطبه ها و توجیه ها سخنان درشت و قاطع گونه ای از ضلع دیگرمثلث شرک است که اززبان  یکی  بلند رتبه ترین رجال و شخصیت های  سیاسی و مذهبی  جامعه که گاه گاهی و لزومأ مدرک عالی  علم احادیث را که با مهر وامضای استادان ورزیده  یک از معروفترین دانشگاه های جهان اسلام تزئن گردیده است  به رُخ دیگرمراجع و  مقامات " سیأ "سی  مذهبی میکشد با وزن وقافیه شعری برزبان آورده شد  و با این هوشداربه تمامی بشریت  که « با خدا داده گان ستیزه مکن که خدا داده گان را خدا داده است » مهر تصدیق بر همان تفکر استخاره ای گذشته شد .

اجتناب وپرهیز از ماجراجویهای روشنفکریی معاصر!

 باید جهت اطمینان توضیح دهم که اولأ من از مذهب بویژه اسلام تلقی ای دارم و برمبنای همان تلقی مدعی ام که اسلام هم به علت روح سیاسی و انقلابی خاص خویش و هم به علت اینکه تاریخ ، فرهنگ و روح وجدان و مناسبات اجتماعی مردم ما را میسازد و حیات و حرکت دارد میتواند دورسالت اجتماعی حیاتی و فوری را در زمان حاضر تعهد کند و این دورسالت فوری ترین نیازجامعه و تاریخ  ما محسوب میشوند :

۱ : با ایجاد رابطه مستقیم فرهنګی خویش خلائی که میان عوام کالانعام و خواص روشنفکر در فرهنگ جدید ما پدید آمده است نه تنها یک فاجعه بیمارگونه اجتماعی و فرهنگی است بلکه به قول دانشمند بزرگ معاصر قبرستان هولناک همه تلاش ها ی اندیشمندان آگاه و مدفن همه آرزوهای توده نیازمند و گرفتار است بدون شک که این خلأ با مایه های معنوی و آزدی بخش مذهبی پُر خواهد شد .

۲ : باید در نخستین گام بدون درنظرداشت اعتقاد و باورهای  شخصی روشنفکران این نسل اعتراف کرد که جامعه کنونی ما یک جامعه مذهبی است . متأسفانه اکثر روشنفکران و تحصیل کرده های جامعه ما در تحلیل و ارزیابی مسائل اجتماعی دو مقوله  کاملأ جدا از هم را در ذهن خود مخلوط میکنند یکی از این مقوله ها حقیقت است و دیگری هم واقیعت . مقصودم از حقیقت آن چیزی است که به صحت آن مؤمنیم و باورداریم که باید چنان باشد و مقصودم از واقیعت آن عملیه های هست که با بودن آن معترفیم و همه روزه پیرامون زندگی ما را احاطه میکنند و با ور داریم که هست . به تعبیر دیگر واقیعت یک امر مطلق و خارجی است و حقیقت یک امر نسبی و نظری . دوتن که به واقیعت یک امری معترف اند ممکن است در باره ء حقیقت یا بطلان آن با هم مخالف باشند ......

 

   ایالت آریزونا – شهر فینیکس ایالات متحده امریکا   

   ۵ آګست  سال ۲۰۱۱

 

 

+++++++++++++++++++++++++++++

 

آنگاه که گلون عدالت را با تیغ  بُرنده مصلحت سر میبُرند  !

بحران افغانستان از نگاه منتقدان حرفوی و مزد بگیر .

نقش روشنفکران قلابی و میرغضب های حاکم در پروژه انهدام ملتها !                                                      

قسمت سوم :

قبل از این از طرز تهیه روشنفکر وهمچنان  در این اشفته بازار از  انواع  و اقسام شبه مذهبیون سخن گفتیم و یاد آورشدیم که چگونه با بهاری شدن هوای بحران ، از خواب زمستانی عافیت گویان برخاستند و دست در دست هم به شغل شریف غارتگری ملی  و انسانی !! پرداختند و بی صبرانه به  گروه سازی ، انجمن سازی وجبهه سازی با صداقت مافیائی !!روی آوردند ، و گروهی ازهمین نیمه روشنفکرانِ به« نرخ روزنان خوار!»بی هیچ سوابقی و بدون کوچکترین مبارزه ای به جای کار در بخش های فرهنگی و مطبوعاتی میخ خیمه و خرگاه خویش را در وادی کارخانه ها و مراکز تجاری فرو کوفتند . وبرای جامعه جنگ زده افغانستان " تکلیف دموکراسی و بازارآزاد به سبک مافیائی !!"را معین کردند .و اکنون باید به منطق و معادلاتی از این دوگروه نظر اندازیم که حضور  مبارکه و شریف !! شان را در مرکز حوادث و بحران توجیه میفرمایند ، زیرا اکنون ما درمقام آن  نیستیم که کارنامه ها ی سیاه و سفید این معجونی ازشبه روشنفکران و کاردینال های مذهبیبا تمامی تیوریها و باورهای غلط از آب در آمده آنها را از همان سقوط رژیم طالبان تا زمان ما به بررسی بگیریم . آنچه را که میخواهم بصورت مختصر بدان اشاره کنم نتیجه گیری وبرداشت ازنشست ها وصحبت های است که نویسنده با گروه های مختلفی از روشنفکران و برخی از مراجع مذهبی و سیاسی طی مسافرتم به افغانستان انجام داده ام میباشد ، با کمال صمیمیت باید گفت که تاهنوز هم از درک  آنچه  که شبه روشنفکرانی از غرب رفته به کشور عزیز ما افغانستان استدلال می فرمأیند عاجزهستم البته واضیح است که نظرات ، بینیش و تیورئی  عمل  جماعت فوق الذکر در رابطه با شناخت از اداره حاکم بر سرنوشت افغانستان  معیوب  و از جنس مافیائی بحساب می آید ؛ زیرا در این نکته هیچگونه  جای تردیدی نیست که بسیاری از دولتمردان از همان آغاز دولت مؤقت در افغانستان چنانچه لازمه ء شرائط آن روزگار بود به مسأله دولت سازی و التیام زخم های سه دهه جنگ ، خون ریزی و انهدام زیربنا هاوساختار های سیاسی ، فرهنگی و اقتصادی جامعه افغانی نه تنها توجه لازم بعمل نه آمد بل شعار های که « حضرات» روشنفکردرهمان  نخستین روزهای تأسیس اداره مؤقت عَلٌم کردند و «جناح مذهبی متأثر وخودباخته » در برابر آنان نیز به مشق وتمرین آنها پرداخت همان بودند که همه مردم دیدند و با گوشت وپوست خویش لمس کردند که چطور برخی از همین مراجع مذهبی و روشنفکران ترجمه ای  پاها را دریک موزه کرده بودند وبه نام آزادی و دموکراسی قانون جنگل را به ارمغان آوردند و هرچه بر تقویم پس از حوادث دردناک یازدهم سپتامبر می گذاشت عوارض و رسوبات این قانون جنگل بیشتر و بهتر نمایان گردید از این روست ، که امروز در اوج  فاجعه ای که درهمه اطراف و اکناف مملکت می بینیم این تصؤر به وجود آمده که آیا براستی هم این همه نیروی نظامی  که از اقصای جهان بنام مبارزه با تروریزم درسرزمین افغانستان با هم شاخ به شاخ شده اند برای نابودیی  لانه های تروریزم در افغانستان آمده اند ؟

میگویند : که داروغه( شاروال ) يك شهر فرمان داده بود از هر كس كه در بدنش نقصي هست جريمه بگيرندوماموران شاروال شخصي را ديدند كه يك چشمش كوراست وازاوجريمه خواستند، يارو پرسيد چرا و متوجه شدند لكنت زبانهم دارد و جريمه را دو برابر كردند، شخصی که لکنت زبان داشت سرفه شديد هم كرد، گفتند سل هم داري؟ و شخصی تتله از ترس پابه فرار گذاشت كه ماموران متوجه شدند يك پاي اوهم لنگ مي زند. قوماندان پولیس  داد زد نگذاريد فرار كند كه گنج قارون است!

با وضاحت میبینیم که این باند جهانی مافیائی که بنام مبارزه با تروریزم وبه صورت نا عادلانه ایجاد شده است وانسان باشنده این سرزمین را که حامل درد های تاریخی روزگار است و همچون مورچه ء  معیوب در دریای از خون غوطه ور شده است و از ترس جریمه روبه فرار گذشته است با دریغ که در قاموس سرمایه داریی لبرال معاصر  گنج قارون نامیده میشود . !   و اکنون واز دیربدینسو بارها و بارها از ماهیت و ضرورت اصلاحات ساختاری و بنیادی سخن گفته ایم و باور ما اکیدأ براین است که همه جا و همه ساختار های جامعه جنگ زده ما باید روی یک برنامه مدون وعلمی به مثابه الگوی سازندگی فرهنگی ، اجتماعی بویژه اقتصادی ساخته شوند ، اما اکنون با از دست دادن بهترین فرصت ها که با سپری کردن بیش از یک دهه حیات اجتماعی وملی ما، حد اقل وظائف اولیه یک جامعه را که به دلائیل گوناگون معلوم و نامعلوم  انجام نداده ایم سخن دیگری  است ، سخن این است که نخست باید روی یک عملیه علمی و تاریخی وبا شناختی که از فطرت انسان سرزمین ما داریم آن شعار های واهی  مافیائی از قبیل اقتصاد بازار آزاد را که با دریغ درکشور ما  افغانستان به مثابه « بازار آزار» که با روش های کانگستری و دموکراسی بازی عمل میکند نامیده میشود  و با فطرت اجتماعی و تاریخی انسانی که ازبستر این اقلیم برخاسته  است کاملأ در تضاد واقع است کنار بگذاریم و متناسب به جامعه شناسی علمی قرن بیست ویکم "واقیعت های عینی جامعه" را « که بروی تصادف در یکی از مجالس ناخواسته با  نخبه گان ارشد مذهب وسیاست در جامعه که  از فرمائشات وی فیض میبردم و به نوعی از یک لذت کاذب دسترسی پیداکرده بودم  و ازبزرگترین رجال سیاسی و مذهبی بحساب می آید تکیه کلام آن نخبه ای گرانقدر مگر« یخچال نشین یخ زده » نیز محسوب می گردید !! »  درک کنیم . آن نخبهء گرانقدررا بخاطری  « یخچال نشین یخ زده » خواندم که وی با  پیمودن مدارج عالی تحصیلی و مبارزاتی و تدریس در یکی از مهمترین پوهنتون های کشور حامل همان تفکرات و اندیشه های نسبتأ منجمد وسنگواره ای  است که در زندگی  جوامع سنتی و قبائیلی صدر اسلام به مشاهده میرسید و دین مقدس اسلام بخاطر زدودن و از میان بردن آن افکار و مناسبات  جاهلی توسط پیامبر گرامی اسلام محمد ( ص) در قبائیل عربی ظهور کرد اما در قرن بیست ویکم نیز وقتی به گفته وی « واقیعت های عینی جامعه » را مینگرد بخاطر نجات انسان مظلوم و مؤمنی که در گِردابی از نظام طبقاتی و بورژوائی جهانی  لبرال غوطه ورگردیده است  فاقد یک برنامه پویا و دکتورین آزادی بخش بر مبنای اندیشه های معنوی  و انسانی میباشد . البته همین تفکرسکولار مذهبی است که با شیوه محترمانه و تکریم آمیز مذهب را به قول تیوری پردازان مذهبی  چنین نگرش ، به دلیل عدم توانمندی در امر مدیریت سیاسی  جامعه بویژه در زندگی و عصر گلوبال Global کنونی که در هرلحظه ای پدیده های نو وتازه پیرامون زندگی بشر را احاطه میکند از حوزه حیات اجتماعی بشر جدا میسازند و دین تنها به مثابه یک امر خصوصی در زندگی انسان باقی میماند ، البته باید اذعان داشت که چنین مراجع مذهبی با گفتمانی که همیشه در خدمت و توجیه کننده  سیستم  بورژوائی جهانی محسوب میشود تا هنوز هم خود را حامل پیام آسمانی میدانند که به قول آنها حقیقت دین بویژه دین مقدس اسلام دارای Potentialپتانسیال رهبریی تمامی امورزندگی بشر میباشد و بر تمامی ساحات زندگی بشر احاطه دارد . اما با دریغ و تأسف که برای حل کوچکترین مسائل مربوط به زندگی بشر به کتب معتبر فقه تاریخی مراجعه میکنند . و نه میتوانند انسان را در شرائط نوین و پیچیده معاصر رهبری کنند

 

--------------------------------------------

 

 

آنچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد !

نقش روشنفکران قلابی و میرغضب های حاکم در پروژه انهدام ملتها !

این همه قصرها وثروتها ازکدام عرق جبین بدست آمده است؟ !

 

قسمت دوم :

آنچه را که در این بخش مرور خواهید کرد

۱ : خون دایناسورهای مذهبی د ررگهای  روشنفکران فرانکفورتی !

درآخرین بخش قسمت اول این نوشتار انگشتی را به اظهارات و شعار های  افراطی برخی از رجال محترمی که تربیون مقدس روشنفکری یا همان دعوتگریی عهد قدیم را جهت شعارهای  جذاب و درعین حال دلفریبی همچون « فدرالیزم » و یاهم طرح « تجزیه کشور عزیز ما افغانستان » به مثابه  یگانه راه حل بحران کنونی !! انتخاب نموده اند و بدون هرگونه تردید با مطالعه شرائط امروزی جهان ، منطقه  و کشور ما افغانستان باید  گفت که اقلأ این نوع طرح ها وتیوری ها  نه تنها در جامعه امروزی افغانستان بلکه باشرائط بسیاری ازکشورهای جهان معاصرمطابقت ندارند،بصورت مختصر اشاراتی داشتم و درفرجام به این نتیجه علمی و اکادمیک دسترسی پیدا کرده بودیم که قبل ازجستجو وارزیابی معادله انطباق مفاهیم و مؤلفه های مهمی چون « فدرالیزم » که اساسأ نخستین مرحله ای از  تجزیه یک سرزمین تلقی میگردد و یا هم ارائیه و طرح  گفتمان « تجزیه افغانستان » به عنوان راه حل و بیرون رفت مستقل  از بحران در کشور از راه کار های محسوب میشود  که هیچگاه با تسلط سریع السیرانسان برهستی که بصورت تصاعد هندسی مورد اجرأ قرارمیگیرند مطابقت ندارد. وچنانچه می بینیم دربسیاری موارد زندگی بشرنیز بر اساس همین نقشه و چگونگی سلطه  خداگونه ای از انسان  که با  روح خلافت الهی گِره خورده است بنا گردیده و انسان به مثابه معتبر ترین جانشین پروردگارهرنوع  خوشبختی و سعادت اش را درچنین  مسیر تکاملی تاریخ جستجو میکند . لهذا به این نتیجه مهم حیات انسانی پی میبریم که  روشنفکران امروزی  ومعاصر در برابر بسیاری از مسائل و مفاهیم ذهنی قرار میگیرند که میان مفهوم ذهنی و تصویر تیوریک آن و مصداق عینی و تحقق عملی اش فاصله ای گاهی تا حد تضاد و تناقض وجود دارد ، از آنجائیکه روشنفکر اساسأ به علت آنکه کار اصلی اش « اندیشیدن»  است و از عمل فاصله دارد بصورت طبیعی در یک جو ذهنی قرارمیگیرد و از آنچه که در جهان عینی و زمینی میگذرد کم و بیش  دور میشود و در جهانی زندگی میکند که غالبأ " ایده های مجرد فلسفی " و " علیت های انتزاعی عقلانی " و احکام صادره از عقاید و اندیشه های که در شرائط و زمان دیگری به عنوان یک نسخه شفأ بخش مؤثر واقع شده بود ویاهم به مثابه راه حل مثبت تاریخی دریک جغرافیای خاصی به آئنده گان  رسیده  اند به زمان و جامعه ای که وی درآن زندگی میکند منتقل میسازد . روی همین ملحوظ و علت  است که روشنفکر افغانی که بیشتر روشنفکر ترجمه ای است مفاهیم بزرگ فلسفی ، اجتماعی، سیاسی  و تاریخی  مانند « فدرالیزم» و یاهم نتیجه محتوم  آن که همانا « پروژه  تجزیه  جغرافیاوی » کشوربوده باشد را به عنوان یک راه حل و نسخه شفأ بخش پیشنهاد مینمایند .

خون دایناسورهای مذهبی افغا نستان دررگهای ازروشنفکران فرانکفورتی!

من از بیگانه گان هرگز نه نالم ................

اکنون باید بحث اصلی مان که همانا دریافت پاسخ به پرسش اصلی یعنی اینکه چگونه برخی از روشنفکر نما های قلابی و « دیناسورهای مذهبی » که عقلشان از کلَه در شِکم مبارکهشان حلول فرموده است !! برای انهدام و اضمحلال اخلاق  تمدن و فرهنگ بزرگ جامعه افغانی باهم به توافق رسیده اند ؟

میگویند که خان یک روستا ( قریه ) فوت کرده بود و ناظر او می خواست در مراسمی که به مناسبت وفات وی از سوی اقارب متوفی  برپاشده بودند چیزی در وصف خان بگوید از پیرمردی پرسید چطور است که خطاطی خان را تمجید کنم ؟ پیرمرد گفت : خط او که خیلی بد بود ! ناظر پرسید پس چطور است که در وصف عدالتِخان متوفی حرف بزنم  ؟ پیرمرد گفت که باعث ابروریزی است ! خان مرحوم که  از عدالت بوی نه میبرد .  باردیگر ناظر پرسید پس راجع به شجاعت وی چیزی بگویم ! پیر مرد گفت  کدام و چه شجاعتی ؟ ناظر درحالیکه درجستجوی چیزی بود تا در وصف خان مرحوم بگوید گفت که پس باید کدام امتیاز او را حتمأ تعریف کنم . پیر مرد فکر کرد و بلادرنگ گفت حال که مجبورهستی  حتمأ چیزی باید بگوئی ! پس در باره همان " خط " حرف بزن و لی حتمأ بگو که خط " خان مرحوم از نوع میخی بود !! " ..............

یکی ازبرجسته ترین مشترکاتی که میان این دوجماعت وجود دارد مشارکت فعال اقتصادی آنها  در شرکت سهامی وآنهم از جنس مافیائی است که بیش ازیک دهه بنام دولت جمهوری اسلامی افغانستان بر  سرنوشت مردم فقیر و ستمدیده افغانستان همچون عنکبوت سایه افگنده  است .

به هر حال اکنون واقیعت های ناخواسته و ناخوشایند درجامعه ما این است که با وضاحت میبینیم حامیان سراپا قرص« طبقه کارگر»وسائر« " رأ"شنفکران " فرانکفورتی که شجرة النسب خویش را با پیشگامان نهضت های مترقی وتاریخی مشروطه خواهی درافغانستان گِره میزنند ازیکسو و ازجانب دیگر مجمع الجزائری از شبه روحانیون مذهبی هم که حاجت به تکرار فضائل و مناقب شان نیست !! ودر مسیر معلوم الحالی از ثروت اندوزی و غارتگری به امید رسیدن بیشتر به خانه های مجلل چند صد ملیونی گام برمیدارند ، در یک جمع بندی سریع و دقیق از این انواع و اقسام روشنفکران افغانی با معجونی از جن گیران و استخاره کننده گانی که لباس مذهبی و روحانی  برتن کرده اند  میتوان قضاوت کرد که این نوزاد  دو قلو، دو رُخ یک سِکه و آئینه تمام نمای همدیگراند . جالب و سخت شگفت انگیز است که این نوزادان  سرمایه داریی مافیائی  تصؤر میکنند که با شعار دادن های مفت و فریاد کشیدن های واهی و بدون پشتوانه میتوانند اذهان عامه بویژه افکاری  از توده های ستمدیده افغانستان را نسبت به خود و شرکای تجاری شان تغییرخواهند داد مگر واقیعت چیزی دیگری است ، آنچه که واقیعت دارد این است که این  روشنفکران مافیائی و جن گیران و رمال نویسان شبه مذهبی فقط خود شانرا گول میزنند و تصؤر میکنند که افکار و اذهان دیگران را نسبت به خود تغییر داده اند .

بلی ! چون وجه اصلی اشتراک این روشنفکران مافیائی وبذله گوی میخانه ای که اکثریت شان همدست" درازگوشان مذهبی " شده اند نیز باید برپیشانی طلایی شهرک ها ی آسمان خراش و قصرهای بلند منزل شهرویرانه ء کابل  نظاره کرد چنانچه به روشنی  می بینیم از برکت نظام مبارکه ای  اقتصاد بازارآزاد وبی مانندی که تنها نمونه آن در کشور ما افغانستان به مشاهده میرسد و با  مهرو فتوای مفتیان  طاعون زده ء مذهبی در جامعه  افغانی نیز مزئین گردیده است با خرید  اسهام صد ها شرکت  وتصدی  تجاری و خدماتی محرم راز و ناموس خانواده مافیائی بشمارمیروند . چنین است که اینگونه  تحلیل ها ی ذهنی و از عهد عتیقه  ما را  مؤظف میسازد  تا  مفهوم نهاد دولت مشروع و برخاسته از اراده مردم ، معنای شهروند و شهروندی را از نوو با شرائط جدید سیاسی و فرهنگی مردم ستمدیده و جامعه فقیر خویش  باز خوانی و تعریف کنیم  زیرا هیچ منتقد ومصلحی  نه میتواند نام منتقد و مصلحی را بر خود بگذرد مگر آنکه از این خلاقیت و نوآوریی مفاهیم سیاسی و اجتماعی در تاریخ ملتها بهره مند باشد ، و علاوه براین روشنفکر روزگارما  باید با تلسکوب جهان بینی پویا و مجهز با علوم معاصر هشدار دهنده باشد و برای حل  نیازمندی ها و مشکلات جامعه ای که وی از آن برخاسته است فورمول روشن و علمی را همچون معادلات ریاضی ارائیه کند .

 روشنفکر متعهد و یک مصلح آگاه باید جلو گیری کننده ازاشاعه ء فرهنگ ابتذال ، بی عدالتی ، سلیقه های کج وکج اندیشی های فکری باشد واگرنتوانیسته باشد باید درراه دیگر گون ساختن ذهن مردم بسود فرهنگ متعالی انسانی بانگ بیدارباش اجتماعی را بلند کند و از مافیا بازی های یکعده کج اندیش و منحرف جلوگیری کند و بدین سان نیروهای آفرینشی انسان را تجزیه و تحلیل کند و به ستایش همه جانبه انسان مظلوم تاریخ معاصر برخیزد و ازهمه اول باید قلم های  زنگ زده ء بیروح و بی تحرک خود را غلاف کند و تف سربالائی برریش بی شعوریها و بی لیاقتی ها نگردد . اینجاست که بیش و پیش ازهمه ، " نیاز ها ی حقیقی " جامعه ای که وی نسبت به آن احساس مسؤلیت دارد به بانگ رسأ اعلام کند و این بانگ رسأ را باید از « کوچه تردید » و نفی مسالمت آمیز نظام حاکم برجامعه به گوش تاریخ برسانند . بدیهی است که منظورم از مبارزه مسالمت آمیز ریشه ها را با نقد سالم و دلسوزانه نشانه گرفتن است که مصلح و روشنفکر روزگار ما باید در این « پُل صراط » عصرحاضرمتوجه دام های باشد که از هرسو و بخاطر اغوای مصلحان و روشنفکران این روزگار با پیشکش ساختن رتبه و مقام و ثروت افگنده شده اند لهذا برای نجات از این  دام های که چشم آدمیان را میبرند و حیات انسان فطرتأ برچنین  دیوار های پوسیده مانده شده است ، غریزه های از  شهرت طلبی و ثروت خواهی و صدها غریزه دیگرشرک آلود را با زمزم  تقوای  سیاسی و اقتصادی  شستشو کنند  .  با ید به کمال صداقت و  صمیمیت  اذعان داشت ؛ روشنفکرانی که لباس مصلحان این زمان  را برتن کرده اند باید اکیدأ باور داشته باشند که تمدن یک انقلاب تکاملی در انسان است نه یک کالا یا مجموعه ای از اجناس وارداتی ، یک شکل و رنگ خاصی نیست بلکه یک جوهروحقیقت  متعالی در زندگی انسان است . شبه روشنفکرانی که بخواهند به کمک روحانیت مرتجع حاکم بر سرنوشت جامعه مصالح تمدن غربی و اروپائی را هرچند به سبک « لبرالیزم فرانکفورتی » در کشور خود «تماشایی تمدن » را برپاکنند بدون تردید که در " ظرف چند سال خواهند توانیست " چشم ساحران عالم  را بربایند و بفریبند !! مگر چنانچه همین اکنون شاهد این وضعیت هستیم با گذشت بیش از یک دهه عمری که از این « دموکراسی بازی وارداتی ! » سپری میشود  و ؤرود  بی رویه کالاهای مصرفی از کشورهای بزرگ صنعتی و حتی کشور های همسایه افغانستان  که به اساس یک معامله خطرناک امنیتی افغانستان را به مثابه کشور بی صاحب به اجاره در آورده  و  کالای مصرفی به شمول تولیدات فرهنگی  شان  بر زمین و هوای کشور افغانستان سایه افگنده اند . !!  وقتی جامعه سنتی باید به یک جامعه متجدد تبدیل شود در اوج این گذار تاریخی ملت ها هزاران شغل و تخصص و مأ موریت و مسؤلیت و تخنیک معاصر پدید می آیند و یا هم بوجود آورده میشوند! که به آدم های ساخته شده برای همین منظور در خدمت میگیرند و همین شبه روشنفکران یعنی تصدیق دارها از فلان انستیتیوت و دانشگاه یا پوهنتون که در حوزه حقوق بشر و صلح !!  بویژه مدارک جعلی استادیی  و پروفیسوری  را که از فلان دانشگاه معتبر اروپائی  بدست آورده اند به مثابه وثیقه معتبری  بکار میگیرند و  بخاطر کسب همین شغل های پردرآمد  به معامله می گذارند !! اما دربرابر این جماعت بزرگ و هم رنگ جماعت دسته ای از کسانی که روشنفکران واقعی و متعهدی اند یعنی آنهایی که دارای آگاهی اجتماعی و سیاسی است با بینیشی خاصی که دارند پدیده های اجتماعی و سیاسی را به مد د خِرد و آگاهی تحلیل ودر یک جبهه  خاص فکری و طبقاتی حضور پیدامیکنند ؛ این گروه اندک را پیامبر بزرگ اسلام حضرت محمد (ص) اینگونه  معرفی میکند « مداد العلمأ افضل من دمأ الشهدأ و عما امتی خیر من انبیأ بنی اسرائیل » اینگونه اندیشمندان و روشنفکران مسؤلند و آن مرکب وقلم و نوشته ای که خداوند بدان سوگند یاد میکند متعلق به اینان است کار اصلی اینها این است که در مسیر رسالت انبیأی  اولوالعزم تاریخ گام برمیدارند

 

 

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

 

نقش روشنفکران قلابی ومیرغضب های حاکم درپروژه انهدام  ملت ها !

زمامدارنی که هرگز بحران  را برسمیت نه شناخته اند  !  

و. . . . . . . . . . لاف  درمانی سرطان وخیم  جامعه !

 

 

قسمت اول :

 

   آنچه را که در این نوشتار مرور خواهید کرد :

 میر غضب های تاریخ و  برسمیت  نه شناختن بحران در افغانستان!!

 

 گمان نه میکنم ارادت من و همنوعان من وهمه کسانی که چون ما می اندیشند ، نیاز به یاد آوری داشته باشد ، و برای ما که همیشه چشم انتظار کسانی بودیم که در نتیجه یک مصلحت  مستعجل و مستهجنی از  نخستین گِرد هم آئی که بنام « کنفرانس بن » مسمی گردید به عنوان دولتمردان افغانستان به اریکه قدرت رسانده شدند تا برای کشوری که سه دهه تمام  ناسور جنگ وویرانی را بر پشت خونین و مجروح خود حمل میکرد کاری بکنند ، بخصوص که همیشه چشم انتظار یک جامعه آزاد ، مرفه  و مدنی بودیم و هستیم ، گذشته ازآن ، هرچند برای همه ما قصه های درد ناکی از دست نشانده ها ومهره های  استعمار که بیشترین آنها در اواخیر قرن بیستم و آستانه  قرن بیست ویکم بر آریکه قدرت رسانده شده بودند ، در خاطره های ذهن مان خطور میکرد ، وشخصیت حقیقی مهره های بومی استعمار نیز هنگامی که هنوز جراثیم سلطه حا کمیت طالبان در گروه خونی هرافغان به مشاهده میرسید ، پناه گاه آواره گی های جوانان و نؤمیدی های نسل حاضر پنداشته شدند ، همه این شرائط موجب شد که شخصیت حقیقی اداره مؤقت افغانستان را به مثابه تنها نسخه گذار وعبوراز بحران که سرتاسرجامعه افغانستان را احاطه کرده بود به عنوان وثیقه «مشروع و مشروط »حقوقی نیزپذیرفتیم .وقتی پس ازؤقوع  حادثه المناک ومعروف  یازدهم سپتمبر اداره موقت افغانستان د رنتیجه فیصله ها و تصامیم عجولانه ای گردهم آئی بنام «بن » درجغرافیای  افغانستان عرض وجود کرد وهمچون شرکت سهامی ای که صاحبان آن بادلهره گی وشتاب زده گی اموال وتولیدات تاریخ گذشته شانرا به کمک دست فروشان و دلالانی که دارای روح اسیر و معیوب اند وفکر واراده شان در هیچ چیزی نفوذ ندارند و درست شبیه به غربی ها و اروپائی ها راه میروند ، لباس می پوشند ، با زبان انگلیسی شکسته حرف میزنند و ازهمه مهمتر آنکه حساب های روزمرهء  خویش  را نیز با بیلانس  مصرف جوامع اروپائی  تنظیم میدارند . اما عطش غرائز ثروت اندوزی و قدرت خواهی کاذب در وجود این جماعت هیولا مانند هیچگاه اشباع پذیر نیست و تا مرز بریدن مقدس ترین رابطه میان نسل حاضر با گذشته پربارشان، به پیش میروند ، شگفت انگیز وسخت  قابل تأ مل است که این گروهی از« جانبازان سرمایه !» تنها با بریدن وقطع روابط نسل حاضر با گذشته معنوی و اخلاقی  شان اکتفأ نه میکنند و به قول بزرگی ای کاش میکردند و تنها رابطه این نسل ما را با گذشته اش می بریدند که با مشاهده هزاران شرق شناس و مؤرخ و حتی اسلام شناس در جوامع غربی مشغول در پروژه شرق شناسی و اسلام شناسی بازهم می بینیم که چگونه گذشته پربار ملت های شرقی بویژه افغانستان را با جعل تمدن و فرهنگ اصیل شرقی و بومی ما با دستان چرکینی ازهمین به اصطلاح مستشرقین غربی  وکارشناسان افغانی الاصل آنها  که مهره های گلچینی از سبد سرمایه داریی لبرال به حساب می آیند  احیأ می شود ، سوال اساسی ای که نزد همه انسان های با درک وبا درد موجود است این است که آخیرچرا این جماعت تنها با بریدن نسل حاضر با گذشته اکتفأ نه میکنند ؟ و نه میخواهند که ما با گذشته خویش بِبُریم، زیرا می دانند که اگر نسلی و ملتی تنها با افتخارات گذشته شان ارتباط نداشته باشد ، بدون تردید یک نسل بی تفاؤت و بیطرف نسبت با گذشته غنی و پربارخواهند بودکه هیچگاه به  مصلحت و در انطباق با استراتیژیی نظام سرمایه داری حاکم برسرنوشت جامعه ومردم ما نیست . استراتیژیی و عملکرد های سیستماتیک نظام مافیائی حاکم بر افغانستان این حقیقت را برملا میسازد که نسل کنونی ما باید دربرابر تاریخ ، معنویت ، هنر ، و تمدن گذشته مان  بصورت کینه توزانه نفرت داشته باشد واز هر آنچه که با گذشته تعلق داشته باشند با مشاهده نمونه ها و مثال های عینی ای که با اندیشه های مسخ شده دینی و ارزشهای فرهنگی جامعه  توسط مستشرقان غربی و کارشناسان بومی شان به مشاهده میرسند در مقاطع مختلفی از زندگی انزجار سیستماتیک خویش را اعلام کنند ، وقتی توده های از مردم به فکر نجات خویش می اُفتند و اسلام و قرآن  را تنها عامل آزادی و عدالت بدانند و آنرا از افتخارات تاریخی و انسانی خویش به حساب آورند بلادرنگ در ذهن شان قرئت و گفتمان متحجرانه و سکولاردینی  خطور میکند که اسلام را نیز همچون دیگر ادیان الهی  و آسمانی مسخ نموده و توجیه کننده اسارت و ستم حاکم بر جامعه میسازند ،

 غم انگیز ترین حلقه  ای از این داستان آنگاه  به یک کمیدی مبدل  میشود که وقتی توده های فقیر ومحرومی از جامعه افغان می بینند و مشاهده میکنند که بازهم « شوالیه  های مذهبی » همدست راه بلدانی شده اند که با اسناد و تصدیق نامه ها ی مجعول و مجهول مافیائی در پروژه قطع ارتباط حقیقی  نسل حاضر با گذشته اصیل فرهنگی و  تمد نی عرق میریزانند . !

 زیرا کم نیستند « روحانی نمایان» و « روشنفکران بازاری و شعار بدستی » که یا از یک زمان نسبتأ طولانی همکاران صادق ! سازمان های اطلاعاتی وامنیتی دنیا بوده اند ویاهم درحال حاضربا مافیای حاکم ومستکبرهمدست اند و« بندوبست » دارند تا در هر موردی به خاطر منافع شخصی و سؤ نیت نه یک انگیزه ء معنوی و انسانی  پروژه حقارت و توهین تاریخی انسان امروزی کشور ما  را تقویت بخشند . زیرا بخوبی  می بینیم که همین روشنفکران مستعجل بازاری که برمدارک و قباله های جعلی مافیائی فخرفروشی میکنند  نه تنها از وابسته گی وآشنائی با شخصیت ها و شبکه های استخباراتی ابراز شرم نه میکنند ، بلکه اینگونه تعا مل در زندگی  را  مایه عزت و واقعبینی سیاسی !! به حساب می آورند ،  کاملأ طبیعی است  چنین انسان های بیزار از خویش بقدری بی شخصیت میشوند که نه تنها یک اندیشه اعم از دینی ولائیک را نه میتواند خوب یا بد تشخیص کنند بلکه جرئت ندارند بگویند که فلان نویسنده ای یا فلان زمامدارو"سیأ " ست مداری خوب یا بد است.

جالب است که همه این نوع قضاوت ها ی مضحک شبه اعتقادی وشبه سیاسی همچون دیگرکالاهای مصرفی  با پیچاندن در یک « زرورق معمولی  شبه دموکراسی و آزادی بیان» ازخارج وارد جامعه فقیرما میگردند ومردم صاف اندیش  افغانستان  بازهم دریک نا امیدی تمام  به این مافیای حاکم دلبسته بودند واین مغازه دارانی را که درکسوت« دولت مشروع وملی!» به صحنه تیاترافغانستان امر ونهی میکنند نمادی از دموکراسی ، عدالت وحقوق بشرمی پنداشتند ،بدون شک که حضورفعال برخی ازاین«روشنفکران گُلخانه ای» در سازمان ها ومجامع تاریخی و سیاسی افغانستان که داعیه دار دموکراسی وعدالت اجتماعی بودند درایجاد هسته گذریی چنین امید کاذب نقش بسزای داشته است که ازقضأ اکثریتی ازهمین داعیه داران « سوسیال دموکراسی » و «لبرالیزم فرانکفورتی » نیزبا نخستین یورش اشغالگرانه روسها بر افغانستان درتفریح گاه های جهان سرمایه داری غرب به یک  آرامش  کاذب دست  یافتند و به مثابه طراحان  نقشه راه غارتگران بیگانه عمل کردند  . مگر دردا و دریغا که با گذشت زمان کوتاهی این  " ماه عسل"  امید ها ی  توده های فقیر افغان نیز به پایان رسید و همه امید های مردم درمسلخ منافع بیگانه ها بویژه شرکت ها وکمپنی های مافیائی تجاری ذبح گردید .

میرغضب های تاریخ و فقدان برسمیت شناختن تاریخی بحران در افغانستان !!

میگویند با اینکه به دستور  انوشیروان سی هزار مزدکی رایک قلم کشتارکرد چطور لقب انوشیروان عادل را گرفته است ؟ گفته شد این لقب شریف به خاطر آن است که انوشیروان در قتل وغارت تبعیض قائل نه می شد و مساوات را رعایت میکرد و ظاهرأ ظلم بالسویه هم نوعی عدالت است !  یعنی  ظلم عادلانه ! .

اکنون همه ما میبینیم و به پوست وگوشت خویش لمس  میکنیم همان زنجیر عدالت انوشیروان  است که ازسالها بدینسو در قرن وعصرما بنام عدالت و آزادی ، دموکراسی و حقوق بشر توده های مؤمن و زحمت کش میهن ما را درهم می فشرد ، باید اذعان کرد که پیچیده گی و نیازمندی های  تاریخی جامعه افغانی و نارسائی زمامداران و سلاطین گذشته در زمینه حل مشکلات اساسی مردم سبب شده تا بسیاری از حاکمان و زور گویان که بر جغرافیای افغانستان حکومت می کردند و یا هم اکنون به صورت ظاهری زمام امورمملکت را دردست دارند  در راه ادامه حاکمیت های نامشروع   خویش تمامی  مخالفان رژیم های شانرا  به وابسته گی با خارجی ها و دشمنان میهن متهم  می ساختند و هم اکنون نیز این داستان هزارویکشب را مردم با چشمان آشک آلود خویش میبینند . وقتیکه از برخی حنجره ها و تربیون های  مربوط به  فرزندان این آب و خاک صداهای تجزیه و گاهی هم فدرالیزم بلند میشود خود بهترین گواه بر مشکلاتی است که از دهلیز  تاریخ این میهن بر دل ودماغ برخی از فرزندان ساده اندیش  این سرزمین می نشینند و به سان بلای تازه  از تونل تاریخ بسوی نسل معاصر در حرکت است.این است که علی الرغم ضعف بنیادیی طرح این چنین شعار ها ی افراطی که  نه تنها با اوضاع عمومی مملکت ما مطابقت ندارد بلکه با سیر عمومی جهان و منطقه بویژه در حوزه تأمین عدالت اجتماعی  با نگاه انسانی و حقوق بشرنیزهیچگونه سنخیتی ندارد .ازسوی دیگربیان این سناریوبویژه  طرح شعار« فدرالیزم » که ازسوی برخی  به نام  گروهی روشنفکران و " سیأ "ست مداران  وابسته به فلان حزب وفلان  دسته ای دراین سرزمین وقت و ناوقت  به گوش ها می رسد این حقیقت  پنها نی را نیز برملا میسازد که درتاریخ گذشته این کشور معادله تقسیم قدرت وثروت به غلط به یک قوم خاص و آنهم با نگاه جغرافیاوی نسبت داده شده است؛ارائیه طرح فدرالیزم درجامعه افغانی که قدرت وثروت رابه اساس فورمولهای جغرافیاوی قابل تقسیم می شماردخود گواه براین حقیقت است. بدترازهمه اینکه برخی ازحاملان شعار« فدرالیزم خواهی » در بهبوحه و اوج  این شعار گاه گاهی مؤقیعت جغرافیاوی افغانستان را ملاک و مصدربسیاری از نارسائی ها و بی عدالتی های کنونی نیز  میشمارند و باشنده گان یک جغرافیای خاصی را به دلیل ظن در مشارکت  اجرای برخی اعمال  دهشت افگنی و تروریزم مستحق مجازات می دانند و طرح فدرالیزم را نیزبه مثابه یک راه حل برای معضلات فرهنگی ، نابرابری های اقتصادی و سیاسی  در جامعه جنگ زده افغانی پیشنهاد می فرمائند . و قتی  طرح « فدرالیزم » را که هرچند  یک راه حل نسبتأ عقلانی در شرائط دیگر و در عصر گذشته  جوامع بشر" البته نه افغانستان و نه هم در عصر گلوبال کنونی "  تلقی میگردید یگانه راه حل برای معضلات کنونی ما میشمارند نه میتوانند عقده های تاریخی خویش را که نسبت به ساکنان یک جغرافیا ی سیاسی و تاریخی در کشوری بنام افغانستان  داشته اند پنهان کنند و با مقتضای این طرح پیشنهادی «قباله » حاکمیت یک جغرافیای خاصی را به گروه های که به حکم  گفتمان متحجرانه فکری و دینی بهترین فرزندان این سرزمین  را سر می بُرند و پربها ترین مظاهری از هنر و تمدن را به نابودی مبدل میسازند ، واگذار میکنند و با ارائیه چنین پیشنهاد های غیر عملی استراتیژیی دشمنان این سرزمین را تکمیل می کنند . بصورت واضیح اگر گفته شود برخی ها از همین دوستان فدرالی خواه طرح فدرالیزم را که در واقع سرآغاز تجزیه افغانستان باید دانسته شود ، بصورت آگاهانه و یاهم نا آگاه بر زبان می آورند رویا ها و خواب های دشمنان استراتیژیک افغانستان را تکمیل میسازند و حق حاکمیت قسمتی از افغانستان را به « گروه طالبان » که  به زعم طراحان این طرح بیشتردر یک جغرافیای خاصی مانند جنوب ووابسته به یک قوم خاصی مثل پشتون ها اند می سپارند در حالیکه باید گفت آدم کُشی و جنایت تبار وقبیله ندارند بلکه سرنخ این پروژه از همان اول در دست خارجی ها بویژه در دست پاکستانی ها قرار داشته  است و هر قبیله و هر تباری که با استراتیژیی امنیتی وسیاسی آنها انطباق داشته باشد  به کمک همین « مافیای شعار » آنرا به گوش فرد فردی از باشنده گان این سرزمین مجروح می رسانند  وبدین ترتیب می بینیم که نه داد وبیداد هاو شعارهای مفتکی ازمافیای حاکم برسرنوشت تاریخی کشورما « من آنم که رستم بود پهلوان» ونه هم ارائیه طرح ها ونسخه های معجونی به تا ریخ گذشته روشنفکران و رسالت دارانی که « مرگ حق است اما برای همسایه ! » درد های تاریخی مردم افغانستان را میتوانند حل کنند . زیرا ما باید در عصر گلوبال « جهانی شدن » کنونی زخم های که سیستم ظالمانه حاکم بر سرنوشت افغانستان بر تن ما بجا گذشته است در تن خویش در پوست خویش ودر درون « من » خویش جستجوکنیم که کرم از خود درخت بیرون زده و این خطر ناکتر است . درباره راه حل های پیشنهادیی  برخی از روشنفکران ارجمند کشور و جامعه ما و همچنان این حقیقت که  فاجعه امروزی ما در آن  درد های  مزمنی نهفته است که کالبد نیمه جان وضعیف جامعه افغانی از چندین نسل بدینسو آنرا حمل میکنند و هیچگاه به عنوان یک درد مزمن به آن نگریسته نه شد واقیعت این است که کار جماعت روشنفکرالبته در هردو حوزه سیاسی و فرهنگی اعم ازکسانی که به ظاهر در مغازه ای بنام « دولت مشروع و منتخب مردم » به معامله می پردازند و یاهم آنانی که در جنب و کنار آن به شغل شریف « انتقاد درمانی » مشغول اند  به طنز وفکاهی کشیده شده است  زیرا از آنچه که در متن و بطن جامعه ما سپری میشود فرسنگ ها فاصیله دارند .

 


بالا
 
بازگشت