وقتی این دنیا قصاب خانه است !

                             کلکم راع و کلکم مسؤل عن رعیته ؟

انتقال اقتدار کاریزمائی در گفتمان اسلام تاریخی یا اسلام سیاسی ؟

                 وموانع تکوین جامعهء مدنی  

 

محمدامین فروتن

  قسمت دوم :

حلول عید سعید قربان ( الضحی ) این سمبول قربانی و ایثار را به عموم انسان ها ی خیر اندیش بویژه خدا پرستان عدالت خواه جهان  تبریک و تهنیت عرض می کنم

 

چنانچه در بخش نخست این نوشتار مختصرأ اشاره گردید یکی از برجسته ترین توجیهاتی که اسلام به مثابه یک ایدئولوژی از آن برخوردار است و بدان در چندین وجه پرداخته است و آنرا به عنوان محور تکامل تاریخ می نگرد شخصیت چند بعد یی و چند وجهی انسان و بطور کلی « انسان شناسی » است . بنأ روی همین ملحوظ و اهمیت به این مؤلفه انسان در قلمرو اسلام از جایگاه ویژه ای برخوردار است ، چنانچه او را خلیفه خدا وند در زمین معرفی میکند و به عنوان بزرگترین علت در مسیر تکامل وی را سازنده ء تاریخ می نامد . به همین علت انسان نخستین خشت جامعه و تمدن در تمامی ادیان الهی معرفی شده است و آنرا در کتله بزرگی بنام « امت » که غیر از معانی و تعاریف جامعه شناسی تاریخی و فرهنگی در همه جای قرآن پاک -در رابطه با رسولان به عنوان بزرگترین پایه توحید برسمیت شناخته است که بر مبنای جهان بینی توحیدی و احکام  صریح قرآن که « برای کلیه امت ها پیامبری است -هرگاه پیامبر آنان بیاید میان آنان داوری شود » ۱ پس در اینجا بصورت روشن  لزوم مؤلفه ای بنام « قسط » به مثابه اصل تغییر ناپذیر در ساختار جامعه «امت ِ رسول » مطرح گردیده است  وبه « اعتقاد و ایمان بر خداوند » به مثابه  ضرورت اجتناب پذیر در متن تاریخ یاد آوری شده و با توجه به این مفهوم بزرگ و متعالی اسلام بنیانگذار نخستین هسته های ازفرهنگ سیاسی و  جامعه مدنی به شمار می آید .

اما با دریغ و تأسف که صحنه زندگی در امتداد همه ء تاریخ صحنه حاکمیت های غاصب ، فاسد و ضد آزادی و عدالت بوده است . ماهیت و جوهر تکامل و حرکت نیز در " مراحل تاریخی " نیست که تحقق پیدا میکند ویا " ایده " ی تکاملی ئی که خالق دیکتاتورها باشد و به دیکتاتوری می انجامد محصول نگرش توهم زائی اشرافی  مکتب " اصالت تاریخ " یا « هستوریسیسم » است . در جهان بینی و نگرش توحیدی هیچگاه با غالب شدن ها ی  حاکمان زور گو و جباران قدرتمند نیست که به پدیده ها و انسان ها و مراحل تحؤل اجتماعی اصالت می بخشد ، بلکه الگو ها و نمونه ها ی محکم ، علمی و دقیق در تاریخ است که هیچ " حق" را در هیچ مقطعی از تاریخ ضائع نه میکند و هیچ " باطل " پا داش نه میدهد زیرا با صراحت کامل از ندای ملکوتی ی «کل نفس بما کسبت رهینه » یعنی هرنفسی در گرو آنچه خود بدست آورده است میباشد که تمامی حرکت ها وافعال درپرتوچنین معیارها ومیزان هاودرحضورخالق وناظرحکیم مطلق به نتیجه میرسند "ولتنظر نفس ما قدامت لغدواتقوالله ان الله خبیربما تعملون " ۲برای ورود به بحث ارتباط «اسلام و سیاست »باید توجه داشته باشیم که در بافت ها و زمانه های مختلف تاریخی و سیاسی میتواند معانی و مفاهیم متفاؤتی داشته باشد که بدون کوچکترین شبهه ای قبض و بسط این مفهوم به تناسب  چگونگی حاکمیت زمامداران غاصب در تاریخ جوامع بشری ارتباط دارند ، که در واقع عملکردهای سیاسی  زمامداران و حاکمان یک مقوله ساده ، غیر تاریخی و انتزاعی نیست زیرا بسی از عملکردهای حاکمان که دریک  شرائط خاص تاریخی رفتار های مصداق ظلم و ستم آشکارتلقی شود ودرشرائط دیگر با تیوریزه سازی آن که بیشتر به کمک ابزار مشروعیت دهی بویژه مطبوعات ،وسائرپایه های ازجامعه مدنی درجامه عدالت بنام و آرم دروغین عدالت و آزادی بویژه در حوزه آزادی بیان و اندیشه  پیچانده شود ، ظلم وستم تلقی نگردد .! که  همیشه تنور بقای حکومت های ضد مردمی  و فاشیستی  بر هِزُم  دروغ ، تظاهر و ریأ کاری گرم ساخته میشوند ، که بزرگترین و نمایان ترین خصیصه این نوع رژیم های توتالیتار و مستبد بویژه درعصر حاضر نیزتظاهربرعدالت،آزادی بیان ودموکراسی واطاعت ازقانون است که زمامداران مافیائی به کمک روشنفکران بی مسؤلیت و فلسفه باف به عنوان بزرگترین دست آورد خویش بیان میکنند . این مسأ له که برخی از این نوع زمامداران  مافیائی درجامعه  ما همین اکنون پس از سال ها استبداد و حتی استعمار نرم افزاری مدعی اند که گویا بر افغانستان مستقل ، دارای حاکمیت ملی حکمروانی دارند و گا ه گاهی نیزنه تنها  ژست رهبران ملی و برخاسته از متن تاریخ و جامعه را  باخود می گیرند ، بلکه علی الرغم این واقیعت که لحظه به لحظه  جریان های فکری و فرم های زندگی مادی و معنوی و هنری و حتی اخلاقی از غرب و کشور های صنعتی به سوی افغانستان جاری است در چنین فضای تار وتاریک اگر « شبه روشنفکران » و روشنفکران بی مذهب توانیسته اند در « محومذهب اسلام » مؤفقیت های به دست آورند و شکارهای بسیاری از خیل جوانان و تحصیلکرده های جامعه افغانی را صید کنند ، توفیق شان را یکسره مرهون نقش ماهرانه « شبه روحانیونی » است  که با اجرای نمائشنامه « مسخ اسلام » قبلأ بازی کرده اند. به هرحال بازیگران این « شبیه بازی ها » در کسوت روشنفکران ویاهم روحانیت درباری، دارای یک وظیفه اند وآن اینکه انسان امروزی ومعاصر را با یک چشم بندی و مانیتیسم روحی Mental Manytysm  خواب شان کنند وازاسلام  که یک اندیشه زنده و دین تکامل وحرکت و مسؤلیت است یک اسلام راکد و منجمد که فاقد مدیریت و سیاست بوده باشد درست کنند . اسلامی که روح را به گذشته هدایت کند و از آنجا یکسره و مستقیم به بعد از مرگ حواله وبی زحمت و بدون نگرانی ودلهره  به « بهشت برئن ! » پرتاب  می کنند ؛ در چنبن مقام مراقبه و تحجر عارفانه و جَذبه ء عاشقانه ای که سوار بر آسب تصؤف اند به گمان خویش مردم و گناهکاران عالم را به لذت پیک شرابی فرامی خوانند و درملکوت اعلأ با عشق مولا بال در بال فرشتگان در عرش خدا به پرواز می آیند و با هر دانه اشکی که شب وروز در قرب مولا افشانند قصری از یاقوت و زبرجد در بهشت خَلد میسازند و حوری از بهشت را درآغوش می فشارند .!! به هرحال بازیگران این کمیدی شبه مذهبی کار شان این است که خلائق را ازحال بدربرند وبنام تصؤف یاوه سرائی کننداین ها اند پیش قرأولان پروژه ای که امروزبنام«اسلام سیاسی » به شرق و غرب عالم رسیده است . و اسلام را رابطه  شخصی انسان با خالق میدانند و از اسلام زمین و زندگی و انسان یک دین بی روح بی زحمت که اصلأ با زندگی و سیاست کاری نداشته باشد و کسانی که اسلام را برنامه ای کامل برای زندگی اجتماعی و سیاسی بدانند آنرا تروریستان و پیشوایان تز اسلام سیاسی  و نخستین بنیانگذاران  قرئتی از«  اسلام  سیاسی  » اعلام کنند .

به هر حال دینی که چنان واقع گرأ و دوستدار زندگی و طبیعت و زیبائی و نظام اجتماعی و اصالت زندگی و شفای کامل غرائز بشری است که خدایش به پدیده های زیبا و سودمند مادی سوگند می خورد و عزت و لذت و رفاه زندگی انسان را می ستاید و پیامبرش در عین حال مرد زندگی ،  سیاست و زیبائی است و کتابش قرآن بیش از ماورأالطبیعه و مرگ ، از طبیعت ، انسان و زندگی و جهان و جامعه و تاریخ سخن می گوید و هر تلاش و زحمت را عبادت می شمارد ، چگونه ممکن است پیروان و هواداران آنرا به تحجر ، ظلم و خشونت و سرانجام به این متهم کرد که گویا به قول علمأ و دانشمندانی  « اسلام را با سیاست آمیختن » موجب سقوط جوامع انسانی میگردد !!

آری ! اسلامی که به گفته  یکی از فلاسفه جهان غرب « همچنانکه سقراط فلسفه را از آسمان به زمین آورد ، محمد(ص) مذهب را از آخرت به دنیا باز گرداند » کسی یا کسانی که بار سنگین مسؤلیت اجتماعی و حتی مأموریت جهانی مبارزه با زشتی و فساد و سعی برای پیروزی انسانیت  ، آزادی وعدالت دارند و جامعه ای که تاریخ اش سرشار از تمدن و فرهنگ و خلاقیت  های فکری و علمی و هنری و آزادگی است و فرهنگ اش لبریز از سرمایه های معنوی و روحی و مایه های انسانی و عوامل برانگیزنده حیات و حرکت و سازندگی و روشنگری و استقلال انسانی و بینیش باز و متحول جهانی است چگونه میتواند تنها یک پدیده مجرد ومحدود ومربوط با حریم حیات خصوصی تلقی کرد؟

 لهذادرپرتوچنین حقیقت روشن شرط لازم این است که همه روشنفکران آگاه ومسؤل دین باوران ویاهم کسانی که با دین ودیانت بیگانه اند باورپیدا کنند که تنها راه چاره برای« یک هوا کردن این یک بام و دوهوا » حل این تناقض شوم که اسلام تاریخی و باب دندان سلاطین جابرگذشته و اسلاف اصلی نظام سرمایه داریی جدید نباید « اسلام تاریخی» را که همیشه به حیث مؤثرترین وسیله توجیه کننده بقای قدرت زورمندان مورد استفاده قرار گرفته است نه تنها یکسره و یکسویه بنام « اسلام سیاسی » مطرح نکنند و توپخانه عقده آلود زندگی  خویش را از گردنه آن شلیک نکنند  بلکه  به مثابه یک اندیشه ء سیاسی ای معاصرکه به اعتقاد مسلمانان ندای ملکوتی فطرت است برسمیت شناسند . و اساسأ بجای اینکه به عنوان معتقد ان  به دین اسلام و یاهم به مثابه کسانی که برای رفع و حل رنج های کنونی بشر تلاش های  دلسوزانه ای را به خرج میدهند و تاهنوز هم بر دین اسلام به حیث یک اندیشه آسمانی باور و ایمان پیدا نکرده اند فلسفه بافی کنیم و یا به فلسفه بافیها ی خشک و« معارفِ» که در امتداد تاریخ طولانی به غلط درجامه « علم ومعرفت » از سوی این وآن پیچانده شده اند  گوش دهیم وبا تحلیل های شبه روشنفکری و انتقادات مترقیانه خویش در باره متون مترقی اسلام  به  قضاوت های غیر منصفانه ای  متوصل شویم و عوامل سقوط و نزول مسلمانان را چنانچه قبلأ متذکر شدم بایک ساده اندیشی کامل معلول « اسلام سیاسی » بدانیم . و سپس هم گروهی از فلیسوفان صوفی مزاج و شبه دانشمندان  معاصر وعهد قدیم را برای اثبات «علمی بودن »  فرضیه ای که دربزرگترین مراکزامنیتی دنیا به غلط برنگ «علم و فلسفه» رنگ آمیزی شده است به کمک فرا خوانیم .

آنچه در این زمینه بسیار اساسی و مهم است این است که روشنفکر این روزگارباید بدون این که به خداوند  باور داشته باشد یا هم نتوانیسته به اساس اطلاعاتی که برایشان رسیده است در زمینه  ایمان به خدا قناعت شانرا فراهم سازد  با انتن های شکاک ذهن خود  دریابد که استعمارجهانی و نظام سرمایه داریی بین المللی از جنس مافیائی لیبرال و نیروهای اعم از حقوقی وحقیقی دیگربویژه در این جهان دهکده مانند کنونی برای رسیدن به منافع استعماری و نامشروع خویش حتی ازبکار گیریی با اعتبار ترین وسائل مشروعیت مانند ادیان الهی  دریغ نه می ورزند ، تعجب و تأ سف آنجاست که استعمار جدید کنونی برخلاف شیوه های کلاسیک استیلاگری استعمارکهن پروژه مسخ حقیقت ادیان بویژه دین مقدس اسلام  را توسط روحانیون و روشنفکران بومی ی درحالی عملی میکنند که نخست با وسائل مؤثرمشروعیت دهی مانند مطبوعات ، انستیتیوت های تحقیقاتی و شبه اکادمیکی که درراستای رسیدن به منافع استعماری بصورت جعلی القاب علامه ، مولانا ، دانشمند ودکتور و پروفیسورو به دهها لقب دیگری مفتخرمی سازند وسپس درراه مسخ ارزشهای دینی ،علمی و فلسفی ازسوی مراکزاستعماری استخدام می گردند وبدین سان بشیوه بسیارمحترمانه!! دین حتی برخی ارزشهای مَسلم علمی و فلسفی جامعه بشری را یک امر مقدس صرف  برای زندگی شخصی آدم تلقی نموده و با یورش ظالمانه بر حریم اجتماعی انسان  ؤرود مفاهیم دینی و مذهبی را ممنوع و قدغن اعلام می دارند .!! شاید بهتر باشد دراین جا باید به احترام یاد آوری کنم که اسلام شناسی قلمرو مجموعه اندیشه ها ، افکار و کلید فکری و معرفتی موضع گیری ها و تبیئنات جهان بینی  میباشد که از جمله این معرفت ها تفسیرات و برداشت هاو جهت گیری های انسانی ، عرفانی ، اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی در زمینه و قلمرو یک اندیشه با ترمنولوژی ( واژه شناسی ) معرفی شده  است و نه میتوانیم  و نباید آنرا به یک حوزه خاصی از حیات بشر تنزل داد . از آنجائیکه اسلام شناسی  بعثت ایدیولوژیک یک کتله وسیعی از بشریت ساکن  در شرق و غرب عالم است ، لهذا باید قلمرو چنین اسلام شناسی پویا و دینا میک را پاسداری کرد ، زیرا این بابی است در راه نو آوری ها ، آگاهی ها و بعثت های که برای  آزادی و استقلال جوامع  بشری منجمله ملت مسلمان افغانستان زمینه فراهم می سازد . همچنان بابی است برای « نواندیشی » و پاک اندیشی ؛ نباید تعصبات کور و دگماتیزم را به این قلمرو راه داد تا از " آزادی " اندیشه و تفکر و خلاقیت های  فکری دفاع اصولی ، عالمانه و عقلانی صورت گیرد . زیرا کاملأ بی معنی خواهد بود که عده ای از برجسته ترین تیوری پردازان  و ایدیولوگ ها بر اساس معیار های  از قبل تعیین شده  ازدگم بودن و غیرعقلانی بودن  اند یشه های بسیار پیشرفته  ای سخن بگویند و  قبل از اینکه سرشت ، هویت و جوهر یک اندیشه بویژه  دین اسلام  در رابطه با خواسته ها و نیاز های انسان معاصر و ارتباط آن با خدا که محور و منبع وجودیی عموم ادیان الهی منجمله اسلام  پنداشته میشود مورد مطالعه دقیق و عمیق قرار گیرد ، احکامی صادرکنند وبر نا کار آمدیی آن دین و یا اندیشه در عصر حاضر فتوی دهند . به باور من هیچکسی نه میتواند قبل از اینکه از اسلام تعریف مشخص و معینی مبنی بر عدالت و مساوات داشته باشد نسبت به آن قضاوت خوب یا بد صادر کنند ، وهرگاه سیاست وسیله غصب ثروت های دیگران  ویا هم سبب مشروعیت دادن به حکاکمان و زور گویان در تاریخ بوده  باشد طبیعی است که در چنین حوزه آلوده پر زدن هرنوع روابط معنوی و دینی امر مذموم تلقی میگردد .

                                                                                  یاهو یار زنده صحبت باقی

  ۱   : سوره یونس آیه ۴۶

   ۲ : سوره حشر  آیه ۱۷

 

 

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

وقتی این دنیا قصاب خانه است !

نظرگذرایی بر یک مغالطه ای بنام  اسلام سیاسی و اسلام تاریخی !

        قسمت اول   

در این هنگامی که میهن تاریخی و باستانی  ما افغانستان  از زمین و هوا نه از یکسو بلکه از همه جوانب مورد حملات و هجوم ظالمانه ای از ظالمان قرار گرفته است و همه جناح های اعتقادی و اجتماعی مختلف ، موافق با مذهب و یا هم مخالف آن دراین اصل متفق اند که  جامعه ما سخت ارزشمند وسنتی در چهار راه تاریخ و تمدن بشری اُفتاده است که با اندکترین فشاری دُچار یک بحران عمیق سیاسی و فرهنگی میگردد. و بدون تردید زخم های خونین و کهن آن نیز تازه میشوند. و همین جناح های فکری در این اصل نیز اتفاق نظر دارند که قوی ترین عامل تحؤل فکری در میان مردم مذهبی و سنتی جامعه ما نوع گرائیش وسیع مذهبی و اسلامی است که در میان نسل جوان جامعه ما به ؤضوح به مشاهده میرسد و نه تنها در چند سال آخیر با سرعت خارق العاده موج گسترده ای از نهضت مترقی اسلامی را سراسر مشرق زمین بویژه جامعه درد دیده افغانستان بر انگیخته است ، بلکه در همین راه دارای « مکتب فکری و آرمان های اجتماعی » معینی است که مؤفقیت های معنوی و سیاسی را نصیب تمامی مبارزان اصلاح طلب و نواندیش دینی ساخته است و  با حرکت های شور انگیز و غیر قابل پیش بینی نسل تحصیلکرده و روح ترقی خواه حاکم بر این نسل را با احساس مذهبی و اندیشه های ناب اسلامی توجیه میکنند .  همین روح تازه دمیده شده در نهضت های اصلاح طلب دینی سبب گردید تا جنگ افروزان گوناگون و درعین حال متحجری از اقشار مختلف روشنفکران که اکثرشان درجامه ای ازعلم وخِرد گرائی تاریخی البته« نه متعهد وهدفمندانه » انسانی   در برابر امواج توفنده ای از نهضت های اصلاحی و آزادی بخش  دینی که کُنگره های مرمرین استبداد و تحجر را در سراسر دنیا به لرزه در آورده اند در برابر ش ناگهان پدید آمد تا چهره چنین حرکت های آزادی بخش را در چشم افکارعمومی که به شدت اثر پذیروحساس شده است ، مسخ کنند و زمینه را برای خنثی کردن اینگونه تأثیرات مسموم سازند . این توطئه ها و ابداع های جدیدی در ترمنولوژی اندیشه های دینی بصورت واضیح از توجیه ریأ کارانه زمامداران حاکم بر سرنوشت توده های ستمدیده بر اندیشه ها ی دینی بویژه در حوزه اسلامی نشئت کرد . که با دریغ فراوان این واژه با گذشت زمان آرام ، آرام مورد پسند برخی ازبزرگترین روشنفکران و مراجع دینی  نیز واقع گردید و با پدیده ای بنام « اسلام سیاسی! » با شیوه ای که خواست وانگیزه اصلی  فتنه گران وابداع کننده گان واژه « اسلام سیاسی » بود بصورت نا خود آگاه آشتی نمودند ، آنچه مسلم است اینگونه آشتی روشنفکران حوزه اسلامی  با واژه « اسلام سیاسی » هیچگاه برخاسته از فهم دقیق وارزیابی عالمانه روشنفکران دینی درحوزه اسلامی که ازمفهوم اسلام به عنوان یک تفکررها ئی بخش به مقتضای فطرت بشرداشته باشند نبوده است بلکه به گمان اغلب با این تصؤر پارادُکسیال ازمفهوم روشن واژه « اسلام سیاسی !» که گویا هدف ازاین واژه همانا توجیه جنایات بی شمارزمامداران شبه مذهبی که درتاریخ بشرانجام داده اند« اسلام سیاسی !» نامیده شده است تن به پذیرش چنین مفهوم مغالطه آمیز داده اند. واین راهم باورداریم که اگربرخی ازهمین روشنفکران حوزه اسلامی ازتحلیل اجتماعی دقیق مسائل عاجز باشند وریشه های اصلی این داد وقال هارا نتوانند یکا یک نشان دهند،لا اقل این را یقین دارند که این شکل هیاهو وچنین آشوب ناگهانی و « همد ست وهمه یکد ست » آنچه مسلم است از سرِ ایمان و اخلاص و از درد دین و منطق علم و خِرد نیست ، زیرا ، اولأ منطق علم و دین هرگز  چنین  نیست  و ثانیأ کسانی که کالبد پوسیده چنین مفهوم معیوب یعنی  « اسلام سیاسی !»  را بردوش میکشند در تمامی عمر شان نشان داده اند که همیشه در لاک حقیر منافع شخصی و زندگی خصوصی و محدود خویش خزیده  اند و در برابر رشد آزادی بخش و آگاهانه دین بویژه اسلام  درتاریخ  همیشه پیش قراؤل  توطئه های بوده اند که برای ریشه کن ساختن فرهنگ و اندیشه های دینی در قصر های مجللی از اشراف و اعیان چیده می شد .  و بدون شک بازمانده گان همان اشراف و اعیان قصر نشین به مثابه مهره های قابل اعتماد بومی و داخلی آنها در تمامی کشور های جهان منجمله کشور های اسلامی در دام توطئه گران و صاحبان شرکت های بزرگ  نفتی وفابریکه های از اسلحه سازی اُفتیدند تا روح اسلام را از ریشه بر اندازند و جوامع اسلامی را مسخ کنند و نسل تحصیلکرده و جوان را با اسلام بیگانه سازند و حتی با آن به دشمنی برانگیزند و نسل پیر و توده مردم را در خرافات و جمود و جهل - بنام دین و درقیافه ء  اسلام فلج کنند عوام را کالانعام تصؤر کرده غرق در موهومات ارتجاعی به بار آرند و خواص را نیز در فساد های اخلاقی و جنسی استعماری غوطه ور سازند ! جالب آنجا و آنگاه است که استعمارجها نی  برای تضعیف معنوی و روحی اسلام برخی از مهره ها و چهره های  مطلوب خویش را با تشریفات  شبه دموکراتیک و بااقتضای شرائط  فرهنگی و تاریخی جوامع شرقی حتی درکسوت رجال مذهبی  درسراسر خاورمیانه و کشور های اسلامی به قدرت رساند و آنها را برای چندین سال و حتی چندین دهه  ای در قدرت و حاکمیت نگاه داشتند . آنچه که از تب شدید و لرزه این جسد تب آلود یعنی جاسازیی  « اسلام سیاسی ! » در ترمنولوژیی و ادبیات فلسفی معاصردر جوامع اسلامی   به مشاهده میرسد اینست که شاید این فاز اول توطئه ، توطئه گران باشد که راه را برای انزوای کامل دین اسلام از حیات بشر فراهم میسازند . زیرا پس لرزه های فاز دوم این دسیسه ها و توطئه های دشمنان صلح و معنویت بدستان شبه روشنفکران مصنوعی و نیمچه اخوند های  نو بالغ جوامع عقب مانده با حضوریافتن بر منبرهای مدرن که برکت انقلاب در ارتباطات و تکنولوژی  بر بستر تاریخ بشر کنونی  سر بلند کرده اند  بخوبی  می بینیم و می شنویم .مشاهده چنین هذیان های درد آلودی که جز بذر نفرت ها و کینه ها برای بشریت بویژه برای جهان اسلام منجمله افغانستان درد دیده و خونین  حاصلی ندارند این سوالی را در ذهن عامی ترین افراد جامعه مطرح ساخته است و اگر همه نتوانند آواز ها را تشخیص بدهند ، حلقوم ها را که می شناسند و می بینند که به هر حال هرچه هست ، طبیعی نیست و لابد باید  پس لرزه های از یک انهدام خونینی  باشد  که به اراده ناپاک اهریمن،  به ظاهر پایه ها وستون های  عرش الهی را به حرکت درآؤرده است . خوشبختانه ، هم مردم امروز آگاه تر و بیدارتر از آنند که با  چنین برنامه ریزی های  کودکانه و شیوه های مفتضحانه بویژه لجن مال کردن و حق کشی مرسوم در تاریخ معاصر ، و برپاکردن چند منبر برای مسخ ووارونه ساختن حقیقت ها و ایجاد تقسیم بندی های مصنوعی فرهنگی وساخته  در فابریکه های ازد یار فرنگ  چون « اسلام سیاسی ، مارکسیسم سیاسی ، ناسیونالیزم سیاسی ،کمونیزم سیاسی .» و ده ها پروژه مسخ  و تقلب فرهنگی  را با چشمان بسته بپذیرند و قبول کنند که آفتاب از غرب برمی خیزد و در شرق غروب میکند . !!

اما این پرسش تا هنوز هم در ذهن  نسل جستجوگر و پرخاشگر ما بدون پاسخ  مانده است که چگونه این ابرقدرت ها از حمایت مهره های که سالها به عنوان پادو های صادق و جِزگران راستین در خدمت آنها قرار داشتند دست کشید ؟ و نه تنها از حمایت و پشتیبانی آنها دست کشیدند بلکه در برابر توده های مظلومی که در امتداد تمامی تاریخ به هدایت  استعمار در قالب بندی های سرخ و سیاه غارت می شدند نا گهان احساس مسؤلیت کردند و در حمایت از بیچاره کرده شده ها ی تاریخ  زبان باز کردند و دست به قلم بردند ؟ طبیعی است دیکتاتورها  ونظام های توتالیتار در جهان معاصر بویژه در خاورمیانه با شیوه ها ی کلاسیک غارتگری نه میتوانند منافع دنیای بزرگ صنعتی و استیلا گر  را نگهبانی کنند ، و از سوی دیگر این نسلی از دیکتاتور های که از سوی استعمار در دوران جنگ سرد برای نگهبانی ذخائر بزرگ نفتی و سائر ثروت های طبیعی با زور و زر گماشته شده بودند نه تنها نتوانیستند اکنون و درعصر حاضرصدای ملت ها وتوده های مظلوم را بشنوند ، بلکه با اندوختن میلیاردها دالرسرمایه های عرق آلودی که آئینه تمام نمائی  رنج های مجروح   توده های ستمدیده  خاورمیانه و کشور های اسلامی شمرده میشوند « رسمأ وشرعأ » رهبریی جوامع و سرزمین های متبوعه دیکتاتورها را نیز  همچون اموال و دارائی های شخصی و ذاتی دیکتا تورها به میراث گذاشتند  . کاملأ طبیعی است که برای کسب مشروعیت دیکتاتورها  هرچند کاذبانه " سیأ "سی  تمامی ابزار مشروعیت بخشی را به کمک  فرا می خوانند و از آنجائیکه  درجوامع و کشورهای اسلامی پدیده  ای بنام دین مؤثر ترین و در عین حال قوی ترین هرم قدرت درجوامع عقب مانده شناخته شده واین وسیله ازبسیار قدیم باب دندان دیکتارها واقع شده است . مثال های استفاده حاکمان وجباران در تاریخ جوامع بشری بویژه اسلامی برای کسب مشروعیت از دین به اندازه ای عمیق وغم انگیز است که تاریخ و سرنوشت انسان ها از گذشته ای بسیار دورازآن حکایت دارد و از قدیم شاهد زمامداران و« چوپان های » بوده است که همچون گرگان گرسنه توده های مردم راچون گله های ازگوسفندان، ازاین گله به آن گله وازاین چوپان به آن چوپان به ریسمان مقدس دین گِره زده وواگذار کرده اند . چنین است که امروز شاهد بزرگترین « الیناسیون » alienation  در حوزه مفاهیم فلسفی و دینی هستیم و بدون شک اگر اینگونه ترویج و نهادینه سازی مفهوم وارداتی بنام « اسلام سیاسی » که به وسیله « علم برای علم » درمتن تاریخ جوامع بشری بصورت وارونه دخول  یافته  است، با ترکیزو تائید برعلم متعهدانه ای که کشف هدفمند ئی هرحلقه ای از کائینات که به عنوان رسالت هر دانشمند وعالم دنیای ما  به حساب می آید فلتر و ارزیابی گردد بسیاری از دشواری های بشر امروزی اقلأ در حوزه فرهنگ لغت وترمینو لوژیی معارف  دینی  مرفوع خواهند گردید چنانچه گذشته  تاریخ درد ناک جوامع بشری منجمله کشور های اسلامی نیز آلوده و مالامال از  اینگونه وارونه سازی ها ی شبه علمی و کاذبی است که امروز و حتی درحیات  نسل های گذشته  جوامع بشری به عنوان پدیده های علمی تلقی گردیده بود. وقتی مفاهیم خطیرومهم حیات بشرمانند عدالت اجتماعی و اقتصادی ، حقوق انسان  و دهه مؤلفه دیگر ی را باکارد ملمع شده برآب طلا گونه علم وفلسفه تاریخی با استناد بر نوشته ها و آثار بزرگترین فلاسفه جهان مانند ارسطو، افلاطون ، سقراط ، ماکیاول و دهها دانشمند و فیلیسوف عهدقدیم وارونه جلوه داده شده باشد لهذا درپرتو ونگاه به این واقیعت درد ناک نباید تعجب کرد که  امروزحقیقت«اظهرمن الشمس» راوارونه ببینند وبا شعارهای دلخراش شان اعلام کنند که گویا  زوال جوامع بشربویژه کشورهای اسلامی را ازآنگاهی آغازیده شد که دین اسلام را با سیاست آمیختند.  یارزنده صحبت باقی  30اکتوبر 2011

 

 

 


بالا
 
بازگشت