هدایت حبیب

 

                     " نباید فرصت را از دست داد "

                                             قسمت دوم

                 شاید اشتباه کنم، ولی باورِ راسخ دارم، که علتُ العلل همه بدبختیها نبودِ نسج، نضج و نهادینه نشدنِ وحدت ارگانیک در بین اعضاء ح. د.خ .ا. بود. چنانی که تا اکنون هم اصطلاح " من، یا مای خلقی" و " تو، یا شمای پرچمی " یا برعکس، سرِ زبانِ پیشینۀ اعضاء حزب یاد شده  می باشد.

                 به فهم قاصرمن، اصطلاح های مزبور را عدۀ افرادی درهردو جناح حزب، که بسترِ ذهنیتشان با ناسازگاری و بدخواهی بافت شده است ـ توأم با پاشیدنِ زهرِ "تفرقه بینداز و حکومت کن" ـ پیوسته زنده نگه می داشتند. اکنون که باز تأمین وحدت در مرحلۀ عمل قراردارد، باید از همۀ آن بد بختیها عبرت گرفته شود و سنگ بنای وحدت مستحکم و بدون خلل بنیاد گردد، که در پیامد آن، شيوه های طراز فاشیستی ميراث شوم "امین" ذی قدرت نگردد و بعد چند روز، یا چند ماه، یا سالی  وحدت وشیرازۀ سازمان ازهم نپاشد.

" نیش عقرب نه از پیِ کین است       مقتضای طبیعتش این است "

                 شماری از این اشخاص که ازگذشته عبرت نگرفته اند، هم اکنون هم فعال هستند، تا وحدتِ حزب "متحد ملی" و " نهضت فراگیر" را نیز همانگونه شکل دهند. آرزومند است، که آگاهیِ اعضای حزبِ واحد دفع این بلا گردد.

                 کنگره برای صفوفِ حزب واحد رویداد بسیار مهم و بزرگی است. امیدواری اعضای معتقد به وحدت عام و تام ، نه "ميکانيکی" حزب واحد آن بوده است، تا این کنگره با تصويب يک برنامه و اساسنامۀ نوين و پاسخگو به نيازهای مبرم و ضروری همه اعضای حزب و توده های مردم، سنگپایۀ وحدتِ ويا اتحاد همه خانوادۀ بزرگ ح.د.خ. ا (حزب وطن) و ایجاد جبهۀ بزرگ ذیصلاح ملی باشد و نوید دهندۀ آغاز مبارزۀ متشکلانۀ نیرومند برای زدودن بی عدالتیهای کنونی طاقت فرسای کشورگردد وبا ارائه مشی عمومی و جاری ( تاکتيک و استراتژيک ) نوين به نیروی به اصطلاح اپوزیسیون واقعی در کشور و جامعه افغانستان تبدیل شود.      

                  همسنگرعزیز! لازم میدانم تا تذکر بدهم، که یکی از آن عادتهای پسندیده یا ناپسند، تاکنون در بیشتری از نبشته های حزبی ما مسلط است این است، که یک دیگر خود را در نوشتار انتقادی نام گرفته نمی توانیم یا نمی گیریم. نام بردن را در انتقاد تحریری خلاف حیایی حضور یا بی ادبی می پنداریم. از سوی دیگر ناگذیریم حین ایراد، نشانی یا لقب ویا اسم کنیۀ رفیق مورد انتقاد را یاد آور شویم، تا خودش دریابد، که انتقاد متوجه اوست، درغیر این صورت ایراد پادرهوا و درابهام می ماند؛ زیرا انتقاد برای اصلاح است، نه برای عیبجویی. بنابر آن باید انتقاد روشن باشد و به نشانی معین ارائه گردد.

                  اکنون به اصل موضوع برمی گردم، گروپ سه نفری در اروپا: رفقأ(رهبر پشت پرده، همه کارۀ نهضت وسکرترش حاکمزاده) گاه گاهی عنوان می کنند که: دشواریهای وجود دارد که آن را بايد جداً در نظر گرفت وبا کار مشترک رفیقانه از میان برداشت؛ نماینده ها تا اکنون درکارکنگره از سراسرکشور به مرکز معرفی نگردیده اند ویا مذاکره برای وحدت، با سازمانهای دیگر نیز در جریان است؛ زمانی که آن سازمانها آماده شدند، سپس کنگرۀ یکجایی تدویر می یابد، این نیز دور ازواقعیت است. از رفتار وگفتار شان برمی آید، تاکه آنها رهبر باشند و سازمان درحیطۀ صلاحیت شان باشد، آرمان وحدتِ جزایر ح.د.خ.ا.(حزب وطن) و ایجاد جبهۀ متشکل از نیروهای ملی، مترقی وچپ را به گور خواهیم سپرد!

                 هم اکنون نهضت ومتحد ملی آماده هستند، ضروراست که برای دلگرمی و سرگرمی صفوف به مبارزه و پایان یافتنِ انتظارات بی حد و حصرشان کنگرۀ وحدت تدویر یابد؛ اگر مذاکرات با سازمانهای دیگرواقعیت داشته باشد، مسلم است، که بعد از این رویداد سنگ بنایی به وجود خواهد آمد، سازمانهای دیگر نیزترغیب خواهند شد، وقتی که آماده شدند، کنگرۀ دوم می تواند بر گذارگردد. با اظهار نظرهای نا ثواب، ما را ترس از آن است که مبادأ این آرمان مقدس، مدفون حیله ها و نیرنگ های تنی چند از سیاست بازانِ خود خواه و خودپرستان گردد. این رهبران پشت پرده همان مارهای درون آستین "نهضت" اند! همۀ بدبختیها را بالای مردم بی دفاع کشور واعضای حزب تحمیل نمودند، با این وصف از شرم زمانه باز همانها را پذیرفتیم، به شانه های خود نشانیدیم؛ ولی اکنون هم به گذشتۀ خود نمی اندیشند، از آن نمی شرمند، در پیِ تلافیی آن نیستند، باز به همان نارواییهای پیشین خود ادامه می دهند. معلوم است که فقط مکان و کلاه سرشان تغییر نموده است، نه مافیهای سر، یعنی نه مغز سر و مفکورۀ شان. ادعای دموکراسی تنها در لفظشان است، نه در عمل وکردارشان، همان اندیشه و مغزوسرکهنه است، که همچون دامِ تزوير با کلاه نو پوشانیده شده است، توانایی تطابق با شرایط نو را ندارند، اعضای حزب را مانند شرایط گذشته همچون سربازان و سازمان را سربازخانه و خود را مارشالانِ قومانده دِه می خواهند، به عواقب دساتیر وعمل خويش ازقبل نمی اندیشند، با پررویی و لجاجت و یک دندگی می کوشند به روی آن پردۀ استِتار افگنند، هوشدارها، وانتقادهای متواضعانه ورفیقانۀ طی نامۀ 25 می 2011 اعضاء شورای اروپایی حزب واحد وسائر رفقاء دموکرات و وحدت طلبان را به دشنام جواب می گویند " گره را به جای دست با دندان باز می نمایند" احساس دیگربینی و دیگراندیشی در وجود و سرشت شان اصلاً وجود نداشته یا مرده است. 

                 پيام روشن ما به گروپ سه نفری همه کاره اين است: اکنون زمان، زمان تفاهم وهمبستگی تمام نیروهای روشن، مترقی، دموکرات و وطن پرست است، لطفاً اندکی به حال آیید، همه چیز تغییر کرده است، تنها شمایید که در مکان و مقام اُلوهیت خود را می بینید و تغیير نمی دهید، باری تجدید نظر فرمایید! می دانم که سخنانِ يک عضو ساده و سرباز حزب به جای ترحم، شما را به غضب می آورد، خصلت و سیمای میرغضبی تان را تحریک و آشکار می نماید، که چطور و چرا غلامی مادر زاد چنین جرأت به خرچ می دهد؟ ولی رفقای محترم! من غلام نیستم، عضو سازمان شمایم، با شما خود را برابر حقوق میدانم، مفکورۀ باداری را از سر بدرکنید! من و همانند مرا رفیق وهمرزم خود بدانید!  وقتی که به خود امکان اجرای رفتار مضر به حال سازمان را می دهید، به صفوف نیز اجازۀ  انتقاد را بدهید! اگر انتقاد را موجه نمی دانید، دشنام ندهید، نقطه نظر های تان را توضیح و ارائه نمایید! در توضیح مسائل عمده و کلیدی آنانی را که می دانند سهیم سازید، نه آنانی را که می خواهید شخصیت کاذب بسازید؛ آنانی که ادعای دانشمندی و غنای تجربه می نمایند، پشت پرده ودر حالتِ اعتکاف به سر نبرند؛ در روشنگری اعضاء وتوضیح مسائل سهم فعال بگیرند؛ حین سخن گفتن از انتقاد به گذشتۀ تان نترسید، حقایق را بگویید، ولو به ضرر شما هم باشد ؛ این امر اعتماد اعضاء را به شما افزایش می بخشد حرف های راست و درست شما بدون شک اثر می گذارد.

                  " سخن که از طمع پاک و غرض خالیست     اگر به سنگ بگویی درآن اثر دارد "

                 حتا گناه هان گذشته شما را به سوی عفو می برد، محبوبیت شما را به قلبهای اعضاء مانند" دورۀ گوسفندی ما " احیاء می نماید؛ ولی با تأسف چنین توقع و انتظاری از شما بی جا و زايد است.  

                  آئینه اگر عیب تو بنمود راست      خود شکن، آئینه بشکستن خطاست                   

                  رفیق حزبی وهموطن من! علی رغم اين که به نقش وتجارب بزرگان مان ارج و احترام قایل هستیم و بدین باوریم که رهبران پشت پرده بزرگان خانواده بوده اند، احترام شان واجب وهرهدایت که داده اند بجا ومعقول بوده است، در برابر حرف شان، حرف زدن گناه کبیره خواهد بود؛ وليک از آن جايی که اکثرما نيز اکنون سالمند شده ایم و با آنان تفاوت سنی اندک داريم؛ اين به معنای آن است که ما هم تاریخ حزب خود می باشیم؛ مگر سنت های گرانسنگ ميهن ما به این خلاصه میشود، که در برابر حرف بزرگتر ها حرف نزنیم؟ اما صاحب این قلم، هیچ وقت کوشش نکرده است که معیارهای لازم اجتماعی را بشکند. این فرکسیون بازانِ دیرینۀ کهنه کارِ ماهرِ کار کشتۀ سازمانی وسیاسی، بودند که با اعمال ضد حزبی خويش ما را مجبور ساختند تا رسم موجود شکسته شود. من سکوت را جفاء به حال سازمان می پندارم، توهم ازسنتهای دست وپاگیر افغانی ات دور شو! از دنباله روی افراد واشخاص و پیغمبر سازی بسکن! بتها را بشکن! زیرا آنان راه خود را گم کرده اند، نمی توانند بیابند. اگر نیک بنگری در نتیجۀ اعمال زیانبار همینها بود، که به این نگون بختی رسیدیم، بی وطن شدیم، یعنی بی همه چیز شدیم.

                 لازم میدانم نظرم را صریح و سریع بیان کنم، حق دیگران را نیز محفوظ ومسلم می دانم، باعث زحمت قلم خود شوند نظر خود را بنویسند، تا با کمال میل بخوانیم.

                 دوست گران ارج! این تعجب آور نیست که یکی از مطيعترینِ سکرتران تحصیل کرده خود مشهور به "حاکمزاده" را به رهبری حزب واحد، از جانب رفقاء رهبران پشت پرده(حاکم بر سرنوشت سیاسی رفقاء) پیش کشیده می شود. تا وظایف نا تمام شدۀ شان را مزدورمنشانه با آرایش جدید تعقیب کند، سوگمندانه نامبرده درداخل کشور وحزب ازاعتبار، اعتماد، ومحبوبیت برخوردار نیست، احتمال می رود کاندیدای وی سروصدا و واکنش های را دنبال داشته باشد، که جلو گیری آن برای حزب واحد دشوار خواهد بود.

     لطفاً از کاندید دست نشاندۀ بی ابتکارو دشمن آفرین کنونیشان از رأس حزب واحد دست بردارند؛ زیرا کارآیی ندارد؛ تاکنونهم از پُستۀ ابهام سبک کار کهنۀ پیشین بدر نشده است؛ یعنی از زمان، سالها عقب مانده است، تا حال درک نکرده است، که شاخص کار سازمانی نیرو های پیشرو کنونی جهان علنیت، شفافیت، دموکراسی، صداقت، شایسته سالاری، رهبری جمعی، مشورت، نظرخواهی، و پیشه نمودن شیوه اقناع است؛ روشهای توتالیتاریزم و پنهان کاری مردود شده اند، دیگر کار آیی ندارند. سبب بوجود آمدن همه یی این نابسامانیها و ماجرا ها در اروپا اوست؛ به آتش آشفتگیهای کنونی بنزین می ریزد؛ صحبت های ناسنجیده و تحریک آمیز درجلسات هیأت رهبری شورای اروپایی و خبرسازی های دور از واقعیت، سازمان دهی جدال و ماجرا های غیررفیقانه، نشرآن در سایت انترنتی ارگان نشراتی به اصطلاح شورای اروپایی اش، نمونۀ شیوۀ رهبری ناثواب آن است؛

                 نکوهش مکن چرخ نیلوفری را      بیرون کن زسر باد خیره سری را

                 گذشته ازهمه، متأسفانه اویکی ازفعالان پلنوم18 وفروپاشی ح.د.خ.ا.(حزب وطن) وسقوط نظام جمهوری افغانستان بود، اما اکثرقریب به تمام کادرها مخالف وی اند، تحمل اورا ندارند؛ اوهم توانایی اصلاح خود را ندارد؛ سال ها دروغ گفته و از واقعیت تلخ انکار کرده است؛ انعطاف را نمی داند؛ انتقاد را نمی پذیرد؛ دایم ضدیت ولجاجت نشان می دهد؛ بگونۀ آشکارعامل ویرانی سازمان است. با برچیدن سایۀ وی ازفراز سازمان، زبان مشترک با سازمانهای هم آرمان در فضای دموکراتیک تأمین میگردد و زمینه ساز وحدتها وایجاد جبهات می شود. اگرنمی خواهند که تشکل واحد کنونی از هم بپاشد، دست از حمایت وی بردارند؛ در غیرآن تماشاگر اضمحلال سازمان باشند!

                  وقتی که کنفرانسهای ادغام تشکیلاتی: شهری، ایالتی، کشوری و شورای اروپایی آغازشد، رفقاء (رهبران پشت پرده) تا آن جا که توانستند، از هیچ گونه ناراستی دریغ نکردند، تا مانع انتخاب شدنِ رفقای وحدتخواه و پیرو اساسنامه و اصول دموکراتیک گردند. آنان برای به بیراهه کشانیدنِ انتخابات ازمسیر دموکراتیک، به شیوه های ناستودۀ مختلف متوسل گردیدند: یک: وعدۀ موقف و مقام؛ دو: استفاده از شیوۀ مبارزات فاشیستی ؛ یعنی، براه انداختنِ مشاجرات در جریان جلسات انتخابات؛ سه: شرکت دادنِ فامیلهای رفقای محرم راز در رأی دهی که در اصل مستحق رأی دهی نبودند. چهار: دعوت نمودنِ عدۀ زیادی را به کباب و نوشابه در روز انتخابات با استفاده از پول حق العضویتها؛ پنج: بالاکشیدنِ افراد غیرمستحق وغیر عضو "نهضت ..." و "حزب متحد ملی" درسطح هیأت رئیسۀ شورای اروپایی، مانند یکتن از رفقای زن، در موجودیتِ دهها رفیق مستحق ديگر از اين قشر....

                 خوانندۀ عزیز! رفقاء رهبران پشت پرده (حاکم بر سرنوشت رفقاء): تصمیم ندارند، که به واقعیت زمان تن داده اختیار سازمان را به اعضایش تفویض نمایند. جد و جهد شان پیوسته در این جهت متمرکز است، که سازمان از پشت پرده رهبری شود و آنهم فقط در دست خودشان منحصرباشد. روی همین منظور است، که پیوسته تلاش دارند، مرکز سازمان را از کشور به اروپا منتقل سازند؛ بخاطر پياده نمودن همين آرزوی شان است، که بی لزوم تشکیلات شورای اروپایی را بزرگ ساخته اند. به همین سبب است، که آنان مانند رژیم "فاشیست مقدس ایران" که مقام باصلاحیتی بنام "شورای نگهبان" دارد، اینها همچنان ارگانی را بنام " کمیسون معتبر مشورتی! " در مسودۀ اساسنامه  تسجیل کرده اند، تا سازمان تنها و تنها زیررهبری خودشان حرکت کند.

                  تخلف و کرکترضد حزبی رهبران پشت پرده را به اجمال می توان بگونۀ آتی خلاصه نمود:

                  یکم: نزد آنان معیارِ گزینش کادرها تنها و فقط وفاداری بخودشان است، نه به سازمان، نه به کار در جهتِ بِهسازیِ روزگار انسان زحمتکش و نه به منافع ملی افغانستان؛ هرکه از اوامرشان سرپیچی کند، برچسپ سکتریست، پیردیوانه، مریض روانی بودن می خورد؛ خودشان که درعمل، خود بزرگبین، شؤوینیست، عظمت طلب و تمامیتخواه اند، هیچ حرفی نیست؛ گناهی هم ندارد؛ چهرۀ حق بجانب هم بخود می گیرند و به آن فخر هم می کنند.

                  دوم: در کار سازمانی، مخالف سجايای عالی حزبی چون: صداقت، شفافیت و دموکراسی...، حرکت و عمل می کنند. پیوسته سعی می نمایند، تا گروپی را ــ با بستنِ طنابِ تمایلاتِ منطقوی، زبانی و موقف بگردنشان ــ دنباله روِ خود داشته باشند و آنها را ــ بانادیده گرفتنِ دهها رفیق شايسته،  مستحق، دلسوز و مفید بحال سازمان ــ با تردستی و تر فند در رأس شوراها قراردهند. 

                  سوم: گذشته از تأمین مصارف خود از حق العضویتها، مبلغ هنگفتی را در تشکیلات عریض و طویل شورای اروپای و جلسات بی لزوم آن به هدر می دهند. در برابرِ انتقادهای سالم برای اصلاح شورای اروپایی لجاجت و ستیز می ورزند و از موضع قدرت حرف می زنند.

                 هدف از نوشتنِ این حقایق چشمدید، فقط و فقط، یادهانی برای عدم تکرار اشتباهاتِ وحدت "خلقی" و "پرچمی" است، که اگر در آن زمان دریکطرف معادله "حفیظ الله امین" بود، چشم پوشی نباید کرد، که درجانب دیگر رفیق... "رهبر پشت پرده" نیزقرار داشت، که اکنون هم قراردارد. رهبری نا ثواب او، و رفتارِ دو رفیق دیگر آن نشان می دهد، که از آن همه ستمها و بلاهای که در اثر نفاق افگنی و تخریب وحدت، بر سر سازمان و جامعه وارد شد، عبرت نگرفته اند؛ اکنون هم  گاه پیدا و گاه پنهان، باز به همان بیراهه  روانند.

                                                                            24 جون2011

 

 

+++++++++++++++++++++++++++++++++

 

     لازم به یاد آوریست که ، نقد و انتقاد نه تنها یک اصل مهم و پذیرفته شده در جوامع متمدن و دموکراتیک است، بل که  نیاز انکار ناپذیر انسان برای ارتقا وبهزیستیست. به همه باید به نگاه انتقاد نگریست و سازمانی که به آن تعلق تشکیلاتی داریم و رهبری آن نیزنمی تواند ازین امر مستثنا باشد. حال آن زمان گذشت که نمی توانستند بگویند (بالای چشم شما ابرو است)حالا همه تا اندازۀ زیادی بیدار شده و ادعای موجودیت، شخصیت و هویت می کنند! مردم  دیگر به خودآگاهی رسیده وهمه چیز را بیشتر وبهتر از رهبران درک می نمایند و بخصوص با مکارگی های سیاسی و سیاست بازان دغل کار، خود کامه و تکرو آشنایی کامل دارند. بنا برین برای این (شتردزدان) دیگر بسیار ناوقت است این بازی ها را دوام بدهند! دیگر هیچ معیاری وجود ندارد! اگر دارد، باری بگویند که چیست؟ در رسانۀ الکترونیکی خبر می سازند"مانعی در راه وحدت نیست،..." اگر آن خبرها راست و درست است؟ چرا تدویر کنگره بی سبب به تأخیر می افتد و امروز فردا می شود؟ اگر مانعی است؟ چرا صریح به اعضای حزب واحد گفته نمی شود؟

     هفتۀ قبل جدال های غیررفیقانه انترنتی سازمان دهی شده از جانب عرش معلی نشین به اصطلاح رئیس شورای اروپایی حزب واحد در سایت بامداد مرا به شدت مصروف خود ساخت. بی درنگ به یاد همایش ادغام تشکیلاتی، شوراهای اروپایی حزب متحد ملی افغانستان، نهضت فراگیردمکراسی وترقی که درهالیند برگزار شده بود انداخت. این فرکسیون بازان دیرینه ای کهنه کار ماهر حرفوی بجای اینکه از خوبی های اروپا آموخته باشند ـ بنابه تقاضا بستر سیاه ذهنیت شان ـ از پدیده مردود آن بهرمند شده اند.

      یعنی، مانند نازی ها حین صحبت انتقاد کننده گان، چک چکی های خود را گماشته بودند، هیاهو برپا کنند، تا شنوندگان درنیابند، که گوینده چه میگوید. چنانچه هنگام سخن رانی رفیق حفیظ روند، فعال سیاسی چنین کردند.

     خوانندۀ عزیز! . درسال 1366 هجری پروگرام بی مرزسازی "مصالحۀ ملی" مطرح شد، که مورد اعتراض کتلۀ وسیع اعضای حزب قرارگرفت ــ در آن زمان ازجملۀ این رهبری سه نفری کنونی شورای اروپایی نهضت، یکی عضو دفتر سیاسی، بلند گو و هرکارۀ ح.د.خ.ا. و دیگرش عضو کمیتۀ مرکزی و دارالانشای آن و منشی بزرگترین سازمان حزبی کشور، کمیتۀ حزبی شهر کابل، بودند ــ به جایی مذاکره و اقناع با اعضای معترض حزب، به سرکوبی غیررفیقانه و بیرحمانه چه که، به اقدام وحشیانه یی متوسل شدند: با بیکارسازی از کار، آب ودانۀ فامیلشان را قطع نمودند، با اخراج از حزب و دورسازی از مبارزه یی که خون بهای اعضای فامیل و رفقایشان بود، غذای روحی و معنویشان را گرفتند ، با زندانی نمودنها آزادیشان را سلب کردند، وعدۀ شان را به جاهای بی برگشت سوق نمودند، که رفیق شهید "خلیل خسرو" قهرمان ملی کشور نمونۀ آن است. درعوض مقامات و چوکیها را به "اشرار" آن وقت و "مجاهدان" کنونی بنام "مصالحه" پیشکش نمودند، که سرآغاز تسلیمدهی حاکمیت مردم به ویرانگران میهن بود. اگرفضای سیاسی مطابق میل وآرزوی (رهبران عقب پرده) شان نباشد، سازمان را از وسط مثل چوب خشک دو نصف می کنند، بنابر آن برای بیرون کردنِ شان از آستین سازمان لازم است، که ریشه های شان خشک ساخته شود.

     رفیق گران ارج! بنا به دستور همین عرش نشین، و مشورۀ رهبران عقب پرده اش تلاشهای مذبوحانه یی برای تخریب وحدت، تأخیر کنگره و غصب رهبری سازمان به شدت جریان دارد. چنانچه خبر های نشر شده در سایت بامداد در رابطه به تدویر جلسۀ کمیتۀ اجرائیۀ شورای کشور سویدن حزب واحد مبتنی برواقعیت نیست. در نشستهای ذکر شده گماشتگان مخالفانِ وحدت مشاجرات زیادی را با وحدت خواهان به راه انداخته اند. خیلی سخنان رکیکی را استعمال کرده اند، که از دهان، و قلم  مردمان با فرهنگ بیرون نمی آید. جهت مغشوش ساختنِ اذهان اعضای جلسه جارو جنجال بسیاری را به راه انداخته اند،  حتا انتقاد کنندۀ واقعیت گو را با هم رکابش از اتاق پالتاک چون رئیس به اصطلاح شورای اروپایی شانرا انتقاد کرده بود اخراج نمودند. اینست نمونۀ از آزادی بیان و دموکراسی!       

     مخالفان وحدت تصور می کنند، که گویا با براه اندازیی مانورها، تطمیع و خرید افراد "ضعیف النفس" در بدلِ وعده ووعیدِ "زینهای بی اسپی" می توانند، وحدت خواهان را سرخورده سازند؛ اشتباه می کنند! باید در جریان مبارزات چندین ساله برای شان مدلّل شده باشد که "با لشکر خریده جنگ نمی شود!"

     اکنون جای نگرانی نیست، زیرا خوشبختانه که آن امکانات و وسیله را در اختیار ندارند، وگرنه دریغ نمی کردند. آنچه که می توانند به آن متوسل می گردند، مانند: کودتای پالتاکی و بازکردن استدیوم تهدید، بهتان، دروغ، تقلب و دشنام در سایت های تحت فرمان خود. این برخوردهای وقیحانه را که بامن کرده بودند، از من چه کم شده است! چه را ازدست داده ام! چرا بترسم؟ چرا در جهت تغییر مثبت حرکت نکنیم؟ تا وقتی که  زنده ایم ودرجامعۀ ما وسازمان ما طبقۀ ستمگر، بهره کشی، انحراف، کجروی، بی عدالتی، فساد مالی و اجتماعی، مافیا، ارواح خبیثه، چهار کلاهی، اختاپوت، رجحان اِتنیکی و زبانی و منطقه یی، ادعای هژمونیزم  وبرتری، شووِنیزم، عظمت طلبی، خود بزرگبینی ... وجود دارند مبارزۀ ما نیز ادامه خواهد داشت. دشنامها، تهدید ها وبهتانهای آنها مانع مبارزۀ من و سایر رفقا شده نمی تواند، مگر آن مرد بزرگ تاریخ نگفته است: "تو راهت را بگیرو برو بگذار هرآنچه می گویند بگویند!"

     رهبری کارهرکس نیست، به اشخاص پرورش یافته وآگاه نیازمند است.هرناشی ازعهدۀ آن برآمده نمی تواند ازاین جاست که لزوم دور شدنِ افراد تصادفی و قرارگرفتنِ اشخاص خبیر وبصیراز گذشته، وپیشبین برای آینده، باگذشت با مواظبت، دلسوز، پابند به اصول دموکراتیک، صادق به پرنسیپهای سیاسی و اخلاقی، جذاب و دارای وسعت نظر و سعۀ صدر، صحتمند و خالی ازعقده و کینه و تنگ نظری در رأس جنبش ضرورت می افتد. وقتی که به رفقا پیشنهاد می کنم که "مار های درون آستین نهضت راکه مانع وحدت اند باید بیرون راند!" باکسی دشمنی، یا بدبینی ندارم. نه در آن مقامها به خود جایی می خواهم؛ نه توان کار درآن پستها را دارم، نه مستحقم؛ اما چنانی که وضیعت سازمان و رویداد های آن نشان می دهد، طرح آن پیشنهاد را ضرور می دانم، درغیرآن "اگر این مکتب است واین ملا ، حال طفلان خراب می بینم " .

      گروپ سه نفری آگاهانه و سازماندهی شده جلو ورود تعداد زیاد رفقای مستحق، مبارزان راستین، عاشقان سرسپردۀ انسان زحمتکش و آگاه از مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی را به شوراها، کنفرانس وکنگره گرفتند، در عوض ــ پهلوی عدۀ رفقای شایسته و مستحق ــ شماری زیاد افراد وابسته یی متعصب و ناآگاه ازهمه آموزه های درد بخور را، که جز"نوکری زروزور" وتعارفگویی برای برفراز قرارگرفتگان، چیزی مثبتی نمی دانند و کاری منفعت آوری بحال سازمان و جامعه بلد نیستند، به مقامهای رهبری و تصمیم گیری کشانیدند، تا به آنچه که می خواهند نام تصویب بالایش بگذارند و خود را بنام انتخاب شدگان بر تارک سازمان ــ مانند خارسردیوار ــ بچسپانند و به این وسیله دیو درونی خود بزرگبینیِ مهار ناشدنیِ خود را ارضا نمایند.

      گروپ سه نفری در پروسۀ انتخابات سعی نمودند و اکنون هم می کوشند، رفقای مخالف: خود خواهی، بی اصولی، تک روی، خودکامگی، منتقدان رفتارهای غیر دموکراتیک،... که همچنین از مشاهدۀ عدم صداقت سیاسی، ناحقبینیهای تشکیلاتی، برخورد متعصبانه ... مایوس هستند، سازمان را هم رها کنند؛ مثل بسیاری که به دوری از سازمان ناگزیر شدند. گروپ مذکور به این ارزشها هم توجه اندکی نمی کنند و اهمیت نمی دهند: که این رفقاهم گوهر مهره های سازمان و جنبش چپ هستند، در زمانش چه مقدار کاری در پرورش، آزمایش و تربیت حزبی و سیاسی آنها صورت گرفته است، آنان در مدت و جریان عضویت به حزب و در راه مبارزه چه محرومیتها، حرمانها، سرزنشها ... را متحمل شده اند، در فرایند مبارزات از دلهره های حوادث چه رنجها برده اند. در زندان، زیرشکنجه ها، در مخفیگاها... چه زجر ها کشیده اند. در زمان دفاع مسلحانه از خوشبختی مردم چند بار مرگ را به چشم سر دیده اند، در آن حادثه ها چه تعداد اعضای فامیل، اقارب و رفیقان شان را از دست داده اند، که تا هنوزهم داغهای سوزندۀ رویداد های المناک را در قلبهای فگار خود دارند. شماری از رفقا معلول اند، واین معلولیت چه بار سنگین برشانه ها و چه رنج عظیم در قلبها و اذهان آنهاست. در فراهم آوری توشۀ فرار از بدی حادثه چه زحمات ومشکلاتی را متقبل شده اند و اکنون دراین قفسهای طلایی و چنگال رسیسزم چه حالی دارند. تعداد زیاد رفقا با وجود این که مهاجران واقعی اند، تاهنوز قبول نشده اند آنها را همیشه خطر اخراج می آزارد. افزون برآن، به زودی و آسانی می توانند، جایی چنین رفقایی را در سازمان زیر اختیار خود پر نمایند؟ نمی هراسند که دور شدن همچو رفقا از این سازمان و پیوستنِ شان به سازمان رقیب، ضربۀ شدیدی به حزب واحد است؟ مشکل سازمان مان این است که غاصبان رهبری به منافع سازمان و تحقق اهداف اساسی آن پابند نیستند! بایست از همه اول به حل این مشکل توجه کرد.

     راه رهایی معقول و منطقی از آنها، ــ که به مانع در راه رشد سازمان بدل شده اند ــ دست نشاندۀ کنونی شان را از رأس شورای اروپایی بردارند؛ زیرا کارآیی ندارد؛ سبب بوجود آمدن همه یی این نابسامانیها وبحران اوست؛ تنها به شخص خود کارمی کند نه به سازمان. پیوسته در تلاش است که برای خود گروپی ایجاد کند. با این اقدام جسورانه جلو تهدید رهبری سازمان داخل کشور گرفته می شود و استقلالش تأمین می گردد؛ ازمصرف بیجای حق العضویتها جلوگیری به عمل می آید وعامل تقویت بنیۀ مالی وفعالیت تشکیلاتی سازمانِ داخل کشور می گردد. با برچیده شدن سایۀ شان از فراز سازمان، دیگرافراد فرمایشی در رأس سازمانها نصب نمی گردند، زمینۀ رشد جوانان خردمند، نیرومند، ومستعد فراهم می شود. زبان مشترک باسازمانهای هم آرمان درفضای دموکراتیک تأمین می گردد، وزمینه ساز وحدتها و ایجاد جبهات می شود. (ادامه دارد)

 

 

 

10جون2011

 


بالا
 
بازگشت