دكتراندس نبي هيكل

 

نگارنده: دکتراندس نبی هیکل

کوررنگی سیاسی

 

به نظر نمیرسد که روشنفکران افغان در تشخیص نیاز سیاسی اختلاف نظر داشته باشند. اکثریت متفق است که برای اعمار کشور و تامین حاکمیت مردم به

اما هستند برخی که تشکیل جبهه واحد احزاب و مجامع سیاسی را، راه حل میشمارند. استدلال دسته دومی  میتواند براین واقعیت بنا گردد که احزاب خورد و کوچک از یکسو توانایی مطرح شدن و ملی شدن را ندارند و از سوی دیگر متمایل به حفظ مواضع فکری و ساختاری خود اند. این استدلال در نگاه اول راه حل  سیاسی را بدست میدهد که کوتاهی آن از همان آغاز آشکار است. از لحاظ منطقی چنین راه حل عبارت از بدیل یا چاره ناچار راه حل واقعی میباشد.از جانب دیگرراه حل دومی ( تشکیل جبهه احزاب و نیروهای سیاسی) تمایلات هژمونیستی و عظمت طلبانه موجود در برخی از حلقات را درخود میپذیرد و به آنها امکان میدهد بصورت هویت های مستقل به موجودیت خود ادامه دهند. آنچه موجب تشکل آنها در زیر یک چتر میشود، در بسا از موارد به از هم پاشیدن انها نیز میانجامد.

تشکیل جبهه عبارت از سازش و مصلحت سیاسی دسته ها و گروه های سیاسی بحیث یگانه راه حل سیاسی  در شرایط معیین رقابت  سیاسی میباشد.  جبهه سیاسی به هیچ صورتی نه میتواند بدیل حزب سیاسی ملی قراارگیرد. تشکیل اییتلاف های سوژه یی میتواند برای احزاب ملی و سراسری نیزمطرح گردد . برای اینکه یک جبهه بتواند نقش یک حزب سراسری را ایفا نماید باید تا آن حد یکدست و همسان عمل نماید و یا به جبهه ی احزاب ملی مبدل گردد.

دشواری کار در خصیصه گروپی بودن احزاب است. یک سازمان کوچک یا بزرگ سیاسی میتواند از ساختارهای اجتماعی/ اتنیکی ملت واحد نمایندگی نماید، مگر گروپی و با تعصب فکری بیاندیشد و عمل نماید. این تنها دشواری کار نیست که با آن باید رزمید، بلکه تعصب فکری و کوررنگی سیاسی نیز از خصیصه های بسیاری از احزاب سیاسی میباشد. این دو موجب میگردد حزب تنها خود را شایسته، نماینده واقعی، موضع خود را برحق ، و خود را شایسته رهبری پندارد. جبهه به همه ی این بیماریها امکان میدهد در همزیستی زندگی و رشد نمایند. جبهه راه حل پراگماتیک و موقتی را بدست میدهد. موثریت و هدفمندی کار سیاسی دشواری دیگر را در  سر راه جبهه قرار میدهد که برای تامین آنها میکانیزم اضافی در کار است.همین دلایل  دیر یا زود زمینه ها و موجبات  از هم پاشیدن جبهه را فراهم میسازند.  جبهات هفتگانه و هشتگانه، جبهه متحد ملی و جبهه دموکراتها نمونه هایی اند که همه به یاد دارند.

دلایلی که جبهه را برای یکعده احزاب به یک بدیل در شرایط معیین مبدل میسازد، از اتحاد نیروها ی (حتی همسنگر) سیاسی جلوگیری مینمایند.  چرا احزاب خورد و بزرگ جدا شده از  حزب دموکراتیک خلق افغانستن یا دیگر احزاب  همطراز آن  نتوانسته اند  در همه ی سالهایی که گذشت باهم متحد گردند؟

در تحلیل نهایی این دلایل تجزیه کننده و مداخله گراند. هم کار سیاسی جبهه واحد و هم کار اتحاد نیروهای سیاسی به دور یک برنامه ملی سیاسی در نتیجه ی اندیشه و عمل گروپی، تعصب فکری و کوررنگی سیاسی آسیب می پذیرد.

وقتی از تعصب فکری  سخن میگوییم هدف این است که فرد یا ساختار معیین در برابر تفکر و دیگر اندیشی حساسیت دارد و نمیتواند آن را بپذیرد، و زمانی که این شخصیتها دیگران را (جزخود) برحق نداند و موجودیت آنها را انکار نمایند یا نادیده گیرند، میتوانیم از کوررنگی سیاسی سخن گوییم.  در حالیکه انکار و نفی دیگران( احزاب و نیروها) با واقعیتگرایی و عینیت گرایی درتضاد است، شناسایی آنها زمینه های رقابت سالم را بوجود می آورد.

نه تنها دلایلی که از آنها یاد شد، بلکه میتودولوژی کارنیز، برتحقق هدف اتحاد نیروها تاثیرات ناگوار دارد. اتحاد نیروها میتوانداز دو راه عملی گردد:1)  از راه اتحاد و ادغام احزاب و گروپها ی سیاسی، 2) از راه کار مشترک بریک برنامه واحد. در شیوه نخستی تفاهمات میان احزاب وگروه ها به ادغام /اتحاد منتج میگردند و در شیوه دومی احزاب و گروپها برای ایجاد اساس تفاهم برنامه یی کار مشترک مینمایند.

 شیوه نخستی بیشتر تعبیر/ احساس: بیایید با ما متحد شوید را متبارز میسازد، در حالیکه دومی کار مشترک رابازتاب میدهد. اولی اغلب از بالا به پایین سیرمینماید( نزولی) و دومی بیشتر دموکراتیک به نظر میرسد و همه علاقمندان میتوانند اساسی را طرح نمایند که میتوانند بدور آن متحد گردند.

در این شکی نیست که افکار و ساختارها در طول تاریخ نهادینه میشوند و به مقاومت میپردازند.

اتحاد نیروهای سیاسی مستلزم آن است تا:

·         همه ی شخصیهای مستقل سیاسی و ساختارهای سیاسی از تعصب فکری و ایدیولوژی پرستی به بازنگری و برخورد مسلکی گذار نمایند،

·         از شخصیت پرستی و دفاع از منافع گروپی/حزبی به دفاع از ارزشها ، مفکوره ها و منافع ملی گذار نمایند،

·         از درسهای تاریخ مبارزات سیاسی برای انجام این گذار و برای ایجاد یک یا دو ساختار سیاسی ملی با دقت استفاده نمایند.

·         ساختار اجتماعی، فرماسیون اقتصادی و ویژگیهای جامعه افغانی درنظر گرفته شوند.

·         شفافیت پروسه اتحاد از طریق میکانیزم های لازم تامین گردد .

·         تدابیر سازنده اعتماد میان نیروهی دخیل در پروسه اتخاذ گردد.

·         نیروهای سیاسی به دور یک  یا دو محور فکری/ برنامه ملی متحد گردند،

·         قاعده و سیع بحث و گفتگوی ملی را در سطوح فردی ( مایکرو) ساختارهای اجتماعی 0 سیاسی، جامعه مدنی، رسانه های تصویری و مطبوعات ( میسو) و کنفرانسها و سیمنارهای سراسری( ماکرو) در این رابطه راه اندازند.

·         از اخلال پروسه اتحاد نیروها ومنفی گرایی ها به هرهدفی که باشد اجتناب صورتگیرد و با این پروسه کمک شود.

کار اتحاد دشواریهای دیگری نیز دارد. آنانی که علاقمند اتحاد نیروها ی سیاسی در یک ساختار سیاسی  سراسری اند نه تنها مبارزات طبقاتی را درعبای و قبای پیشین جستجو مینمایند، بلکه تنها به آنچه می اندیشند و آنچه را می بینند و میخوانند که میخواهند.آغاز باز نگری و یا تنگظری از همینجاست. در  روزهایی که سپری شد یک فراخوان از سوی " مجمع فعالین سیاسی افغانستان" در سایت آریایی منتشر گردید و یک اعلامیه از سوی " مجمع فعالان سیاسی و منتفد....".

تنها آقای محمد الله و طندوست درمقاله یی از فراخوانها بصور ت عام یاد کرده است. معلوم نیست چرا آنانی که علاقمند اتحاد اند این فراخوانها را به بحث نه گرفته اند؟ چرا سایر سایتها ی افغانی به نشر این فراخوانها  نه پرداخته اند و به جای بحث در مورد آنها سکوت را برگزیده اند؟ برخورد سلیکتیف و دلخواه روشنفکران با یک مساله ملی که خود نیز آن را در زبان با اهمیت و ضروری میدانند از چه و از کجا ناشی میگردد؟

معلوم میشود که فراخوان مجمع فالین سیاسی افغانستان نتوانسته توجه آقای وطندوست را جلب نماید. این تنها مشکل آن مقاله نیست، زیرا نگارنده فراخوان را با برنامه  اشتباه گرفته است. درفراخوان" مجمع فعالین سیاسی افغانستان" به همه ی شرایط بحیث عواملی دیده شده که اتحاد نیروهای سیاسی را در دستور روز قرار میدهند. به علل  عدم موفقیت مساعی احزاب سیاسی برای اتحاد نیز مکث شده، اهداف اتحاد نیزبیان گردیده، مخاطبان فراخوان مورد خطاب قرار گرفته اند، به دور چه ها باید اتحاد صورت گیرد بیان شده اند و ماموریت مشترک روشنفکران فرمولبندی گردیده است. همه ی اینها با دقت ممکن مشخص گردیده اند.

تذکر یادداشت در پایان فراخوان بر نیاز بحث و تفاهم دیگر مجامع سیاسی تاکید دارد.

ایکاش نویسنده این فراخوان را نقد میکرد. نویسنده گرامی نوشته:

گرچه مبتکرین این فراخوان ها بعضاً شناخته شده و نظریات شان از قبل معرفی شده است،اما عده یی هم گویی دفعتاً از خواب خرگوشی بیدار شده اند و با عجله چند مطلب را سر هم بندی نموده در معرض دید خواننده گان قرار داده اند و متوقع اند که همه چیز فهمان بدون قید و شرط به نظریات آنان صحه بگذارندو به دنبال آنان همین امروز به حرکت آغاز نمایند. اگر کسی محتوی فراخوان آنان را مورد سوال قرار داد فوراً به خیانت متهم می گردند و با دشمن همدست قلمداد می گردند.

فراخوان مجمع فعالین سیاسی  - این بار با اندکی تغییرات که موجب غنای بیشتر آن گردیده ودر فورم جدید- در چند  سال گذشته دو بار در سایت آریایی منتشرگردید. بهتر این است تا با چنین مسایل جدی با  احساس همبستگی و میهن دو ستی و مسلکی برخورد شود.

هردو فراخوان سزاوار بحث و هردو اقدام شایسته حمایت اند. این توقعی است که تنها از دوستان مردم میتوان داشت. بیایید از پیش قضاوتها بپرهیزیم و با برخورد علمی و مسلکی مشترکآ راه  ایجاد یک ساختار سیاسی ملی را هموار  سازیم. تنها حزب سیاسی ملی میتواند ملی عمل کند و رهبران و شخصیتهای  سیاسی ملی را برای آینده تربیت نماید.

پایان

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت