دكتراندس نبي هيكل

نگارنده: دکـتر انــدس م. نبی هیکل

 

 

جــــــــــــــــرگـــه : یک وســـیــله سیــــــال سیـــاســـی

 

در حالیکه جرگه ها ماهیت مردمی دارند، بحیث یک وسیله سیال سیاسی مورد استفاده قرار داده میشوند.  نه بحث بر پیشینه تاریخی در رابطه با تقدم و تاخر نقش جرگه ها، بلکه سیاسی بودن آن هدف این نگار ش را میسازد. چه چیزی جرگه ها را که بحیث میکانیزم تصمیمگیری ظهور کردند سیاسی میسازد؟ آیا جرگه ها از لحاظ ماهوی سیاسی اند؟

با دریافت پاسخ به این دو سوال اساسی در این بحث رنگ و روکش جرگه ها نیزمعرفی می گردند.

بحث بر نقش جرگه در شرایط کنونی بخصوص در آستانه آمادگی برای تدویر یک گردهمایی  در آینده نزدیک زیر نام "لویه جرگه عنعنوی" ضروری میباشد، چه نه تنها موضوع جرگه آن را سیاسی میسازد، بلکه مرجع تدویر نیز درآن نقش تعیین کننده بازی مینماید. کارآیی و مشروعیت جرگه نیز در نتیجه میتواند مورد سوال قرار داده شود. بزرگی و کوچکی موضوع و تصامیم عوامل دیگری اند که با نقش جرگه ها و سیاسی بودن آنها رابطه تعیین کننده دارند.

با اندک تفکرمیتوان دریافت که جرگه عبارت از یک میکانیزم مشورتیست  که  به هدف دریافت راه (های) حل و تحقق آن (ها) تدویر میگردد. حل منازعات و تامین همزیستی در محلات زیست میان مجامع گواه براین است که جرگه ها بحیث مرجع تصمیمگیری هایی مهم قومی، بین القومی و ملی  در طول تاریخ نقش ایفا کرده است.

تصمیمگیری در ماهیت خود یک امر سیاسی است، بخصوص اگر جمع دیگریا روابط میان آنها را  از لحاظ حقوق اساسی  شهروندی متاثر سازد. جرگه های ملی یا لویه جرگه ها بدون شک سیاسی اند، زیرا برای تصمیمگیری بر مسایل کلیدی و ملی دایرمیگردند. جرگه هایی که در سطوح پایینتر دایر میگردند میتواند بربنیاد انگیزه، موضوع و مرجع تدویر، سیاسی شوند. یک جرگه منطقوی میتواند در مورد مسایل مهم سیاسی، با یک انگیزه  سیاسی و یا از سوی یک نهاد سیاسی دایرگردد.

بدین ترتیب جرگه هایی مانند لویه جرگه، جرگه مشورتی صلح، جرگه امن منطقوی و همچنان به اصطلاح "لویه جرگه عنعنوی" همه ابزارسیاسی اند.

 دلایل مستحکمی وجود دارد که فکر شود "لویه جرگه عنعنوی"  تنها میتواند نام  غیر رسمی لویه جرگه ای باشد که قانون اساسی میکانیزم تدویر آن را تسجیل کرده است، زیرا لویه جرگه عنعنوی  بحیث یک  پدیده اجتماعی - سیاسی به رسمیت شناخته شده است. بدون شک عناصری در آن شرکت خواهند کرد که در فصل ششم قانون اساسی از آنها ذکر بعمل آمده است.

آغاز یک جرگه را یک شکایت یا نزاع تشکیل میداده که باید به آن رسیدگی صورت میگرفت.، ومراجعی که جرگه را فرا میخواند یا شاکی و یا افرادی بوده اند که  موضوغ موردبحث موجب نگرانی آنها بوده است. بدین ترتیب انگیزه یی برای تدویر جرگه، درخواست تدویر، شرکت کنندگان جرگه، تصمیم گیرندگان و اجرا کنندگان تصامیم اتخاذ شده در بستر همسان ایجاد میگردند. عنعنه وصلاحیت اساس مشروعیت جرگه و تصامیم آنها را میسازند. این بیان ممثل عنعنه ی جرگه سالاری قومی و میان  اقوام است. مشخصه عمده در اینجا این است که عامل قدرت رسمی در آن دخالت مستقیم ندارد، و میان سطح مشارکت و  حلقه تصمیمگیری نه تنها  سلسله ی مراتب یا هیرارشی رسمی وجود ندارد، بلکه حلقه تصمیمگیری از حاط عنعنه و صلاحیت مورد سوال قرار ندارند. چنین سطح هموار را میتوان میسو نامید. این مدل کلاسیک میتواند در دوردستها، دور از نظر صاحبان قدرت و منافع آنان عملی گردد، جایی که عامل دیگری تدویر جرگه ای را مطرح نه نماید. با درهم شکستن ساختارهای سنتی وبا سیاسی  و نظامی شدن ساختارهای قومی و قبیلوی صفت سنتی بودن تنها به ریشه تاریخی این میکانیزم میتواند دلالت نماید. تاثیرات سیاسی شدن و نظامی شدن به گونه های های متفاوت این سنت را متاثر میسازد از زمره  اساس مشروعیت آن تضعیف یا مورد سوال قرار میگیرد، واعمال قدرت وارد  پروسه ی تصمیمگیری و تحقق آن میشود. تحقیقات انجام شده از سوی واحد تحقیقات برای افغانستان در رابطه با نقش شورای های محل که برای تحقق برنامه همبستگی ایجاد شده اند نشان میدهد که این شورا ها بحیث واحد تصمیمگیری و تحقق پروژه ها باقیمانده و نه توانسته جای آن شورایی را اشغال نماید که به حل و فصل منازعات محلی میپردازد. هدف دومی این شورا ها را که مشارکت در اداره محلی تشکیل میداد به کلی فراموش شده است. دلیل عمده آن  ممکن است این باشد که شورای های متذکره از آن مشروعیتی برخوردارنیستند که مجمع حل و فصل منازعات برخوردار میباشد. همین مجمع حل و فصل منازعات در جرگه های محلی نقش دارند.

به هر ندازه ای که موضوع کلیدی مرزهای قومی و قبیلوی بیشتری راحتوا مینماید، به همان اندازه درجه ی آسیب پذیری جرگه افزایش مییابد و جرگه فرا قومی و فرا ملیتی میگردد. با ملی شدن جرگه همان سوالی در برابر ما قرار میگیرد که برخی از دانشمندان بخصوص  شوم پیتر در رابطه با توانایی عوام الناس مطرح کرده اند. این تنها دشواریی نیست که موجب نگرانی میتواند باشد. جرگه ملی باید ممثل فیزیکی ملتی باشد که از آن نمایندگی مینماید، در حالیکه ممکن است این  سیما و این قالب نتواند روح ملی را بازتاب دهد.

درصورتی که جرگه ملی یا لویه جرگه به دنبال یک بحث ملی بر موضوعات قابل بحث و تصمیم گیری  دایر نه گردد، غافلگیری شرکت کنندگان یک امر طبیعی میباشد. نه تنها موضوعات مورد بحث و تصمیمگیری، بلکه اشکال و پیچیدگیها، نتایج و عواقب آنها برای همه ی مردم و آنانی که به نمایندگی از آنها در لویه جرگه شرکت مینمایند واضح و روشن گردند.  به گونه مثال موضوعات ملی  مندرج ماده 111 قانون اساسی مستلزم مباحثات فنی و تخصصی اند و بحث بر آنها برای آگاهی مردم از دشواریها و عواقب آنها ضروری پنداشته میشود.

درحالیکه قانون اساسی افغانستان  حالات تدویر لویه جرگه را در ماده 111 تعیین نموده است، و تصمیمگیری در رابطه با همکاری ستراتیژیک نیزشامل این حالات میباشد، چه نیازی برای تدویر  لویه جرگه  زیر نام "لویه جرگه عنعنوی" میتواند وجود داشته باشد؟

ماده 111 قانون اساسی اساس خوبی رابه روشنفکران و جامعه ی مدنی بدست میدهد تا همه نیرو و توان را در این جهت به کار اندازند. برای اجندا سازی به این رویداد مهم ملی هنوز دیر نشده است، و مردم حق دارند خواستهایشان را مطرح نمایند و بر تحقق آنها پافشاری کنند.

کار برای مصالح علیای کشور را باید در دستور کار لویه جرگه قرار داد.

پـــــــایـــــــــــان

 


بالا
 
بازگشت