دكتراندس نبي هيكل

 

 

کشته شدن اسامه نقطه عطفی در جنگ علیه تروریزم

 

کشته شدن اسامه بن لادن رهبر شبکه القاعده در نتیجه عملیات نظامی امریکایی به روز یکشنبه اول می 2011  بر شهرک ابوتآباد نزدیک اسلام آباد واقع پاکستان نقطه عطفی در انکشافات مربوط به جنگ علیه تروریزم به شمار می آید.

با پخش خبر کشته شدن اسامه بن لادن سوالهای زیادی در رابطه با ستراتیژی ایالات متحده امریکا و متحدان آن، موضعگیری افغانستان و پاکستان در رابطه با جنگ علیه تروریزم مطرح گردید. ارزیابی اثرات کشته شدن اسامه بند لادن بر انکشافات سیاسی و نظامی بخصوص درافغانستان و پاکستان تنها با درنظرداشت اهداف و ستراتیژی عناصر درگیر و بازیگران این انکشافات میتواند صورت گیرد.

دستیابی به زنده یا مرده اسامه و همچنان ملا عمر پس از رویداد یازدهم سپتامبر، از هم پاشیدن، تضعیف و نابود ساختن شبکه القاعده و  گروه طالبان نیز بحیث هدف ایالات متحده امریکا فرمولبندی گردیده بود. در ادامه جنگ علیه تروریزم چنان به نظر میرسد که تاکید بر اهداف موضع خود را تغییر داد و بیشتر بر اهداف از هم پاشی و تضعیف طالبان و القاعده متمرکزگردید.  ستراتیژی ایالات متحده  پس از  به قدرت رسیدن بارک اوباما نیز بر همان اهداف تاکید نمود.

دلایلی را میتوان آورد که ممکن است موجبات این تغییر باشند. از یکسوایالات متحده امریکا و متحدانش بیشتر در جنگ  علیه تروریزم بوسیله طالبان و پاکستان مصروف نگهداشته شد ند، و از سوی دیگر  پاکستان برای غرب بخصوص بریتانیا و امریکا از اهمیت بیشتری برخورداربود، بخصوص که با گذشت هرروز بیکفایتی حکومت در افغانستان آن را بحیث پارتنر مورد اعتماد  ثابت نمی کرد.

حضورنظامی جامعه جهانی در افغانستان که بر اساس فیصله شورای امنیت مشروعیت کسب میکرد میدان فارغ خوبی برای این نیروها بود تا خود را از بی خطرساختن آن مطمین سازند، در حالیکه با پاکستان چنین برخورد ممکن نه بود. پاکستان باید از راه های دیگربه همکاری در جنگ علیه تروریزم وادار میگردید.

پاکستان نه تنها از لوبی نیرومند در بریتانیا و ایالات متحده برخوردار میباشد، بلکه  یک کشور دارای سلاح ذروی در یک منطقه آسیب پذیرو دارای درجه ی بلند حساسیت نیز میباشد.  ازتاریخ روابط پاکستان و هند همه میدانند که پاکستان آزادیخواهان کشمیر و لشکر طیبه را حمایت مینماید. بارها متخصصان اموردر غرب نیز در رابطه با مخفیگاههای رهبران القاعده و ملا عمر در  خاک پاکستان سخن گفته اند  و از حلقاتی در پاکستان بحیث حامی طالبان یاد کرده اند. بازیهای دیلماتیک و نظامی پاکستان نشان داد ند که بر پاکستان نیز نمیشود بحیث پارتنر مورد اعتماد دراین نبرد اتکا نمود. 

به نظر نگارنده برخی از انکشافات اخیر نزدیکی حکومتهای افغانستان و پاکستان را به همدیگر و دوری این دو را از ایالات متحده نشان دادند. این دو حکومت مشی واحدی را در پیش گرفتند که از لحاظ سیاسی راه حل منطقوی نام گرفته است. در این انکشافات پاکستان از یکسو بیشتر به باجگیری  از ایالات متحده و بریتانیامی پردازد و کمتر به همکاری متوسل میگردد و از سوی دیگر به تحریک احساسات ضد متحدین خود در جنگ علیه تروریزم  اقدام مینماید، و در بازی صلح با طالبان بحیث نماینده طالبان تبارز مینماید.

پیداشدن بن لادن در یک شهرک در نزدیکی اسلام آباد و کشته شدن آن در نتیجه عملیات نیروی خاص امریکانه تنها حقایقی را بیان می نماید که عدم صداقت پاکستان و عدم اعتماد امریکا را بر پاکستان بحیث پارتنر مورد اعتماد در جنگ علیه تروریزم نشان میدهد، نقطه عطف یا چرخشی در روال این جنگ و مناسبات امریکا، پاکستان و افغانستان میباشد.  پاکستان اکنون گزینش کمتری  جز همکاری دارد.

بحث بر کانالهایی که اتحاد القاعده و طالبان را تامین مینماید برای ادامه بحث کنونی ضروری میباشد، زیرا هردو عنصر اخلالکننده امنیت و نظم عامه و عوامل ترور در قلمرو حاکمیت  حکومت پاکستان تربیت، تمویل و تجهیز میگردند.  سه کانال: اعتقادی، مالی و قوای بشری شبکه القاعده و گروه طالبان را پیوند میدهند. این کانال ها بحیث نتیجه یکنوع همفکری که طی سالها کار مشترک به همبستگی برادرانه مبدل گردیده، به گمان اغلب احتمال دارد که جاده های یکطرفه نه باشند. شوهد عملی از کار و مبارزه مشترک این سازمانها مانند وجود سربازان القاعده و پاکستانیها درصفوف طالبان وجود دارند.

عملیات قوای خاص ایالات متحده امریکا پس از ده سال د ر شرایطی صورت میگیرد که امریکا در می یابد پاکستان در جنگ علیه تروریزم صادق نیست و اقامتگاه  اسامه بن لادن را از شش ماه در شهرک نظامی ابوتآباد در یک کیلومتری  یک اکادمی نظامی ودر یک مایل فاصله از پایتخت پاکستان تحت نظارت داشته است. عملیات سی. آی. ای. بر اقامتگاه اسامه بن لادن در چنین شرایط مدارک اثباتیه عدم صداقت و فریبکاری پاکستان را بدست  میدهد و به حکومت پاکستان میگوید که ایالات متحده امریکا توانایی تحقق آنچه را که پاکستان انجام نداده و یا نه خواسته انجام دهد، دارد. پاکستان در شرایط دشواری قرار گرفته: از یکسو روابط وی با ایالات متحده تیره گردیده و از سوی دیگرمورد خشم القاعده و متحدان آن قرار خواهد گرفت.

رد پای کانالهایی که اتحاد القاعده و طالبان راتامین مینماید میتوان درحلقات دریگر بیرون از ساختارهای القاعده و طالبان ، در سازمانهای مشابهه و قشرهای حمایوی از این نیروها دریافت.

پیامدهای  عملیات موفقانه امریکا بر اقامتگاه بن لادن

همانگونه که نمیتوان مرگ اسامه را مساوی با مرگ القاعده دانست، اقدامات انتقامجویانه یک امر طبیعی خواهد بود. پاکستان نیز یکی از اهداف اعمال انتقامجویانه خواهد بود. لجاجت و انتقامجویی  سایر ساختارهای متحد القاعده مانند طالبان نیزبه ملاحظه خواهد رسید، زیرا این ساختارها از یکسو از لحاظ اعتقادی ، مالی و قوای بشری باهم همبستگی دارند و از سوی دیگردر مبارزه با دشمن مشترک درگیر اند. ا یالات متحده امریکا و بریتانیا بخصوص براراده شان  برای ادامه جنگ علیه تروریزم تاکید نموده اند و پیامدهای نظامی کشته شدن اسامه را همه ی آنانی در نظردارند که در جنگ علیه تروریزم دخیل اند. تغییر مرکزتوجه جنگ علیه تروریزم پیامد نظامی دیگر این رویداد خواهد بود، زیرا با چنین کشف بزرگ توجه بصورت طبیعی به پاکستان معطوف میگردد.  این پیامد در عین حال ماهیتآ سیاسی نیز میباشد. این رویداد پیامدهای سیاسی نیز دارد.

روابط ایالات متحده امریکا (و بریتانیا) پاکستان و افغانستان پس ازکشته شدن اسامه بن لادن دارای اهمیت ویژه برای جنگ علیه تروریزم میباشد. در این رابطه حقیقتی را بیاد می آریم که قبلآ در جایی در این مقاله بیان داشتیم که عملیات نظامی امریکا و کشته شدن  اسامه در شرایطی صورت گرفته که روابط امریکا و پاکستان به تیرگی روکرده درحالیکه  حکومت افغانستان و پاکستان بهم نزدیکتر شده اند. درصورت موجودیت یک حکومت ناتوان و غیر متعهد در افغانستان انکشافات پیامدهای دیگری نیزدرپی خواهد داشت.

 تغییر درپارادگم حاکم مهمترین پیامد سیاسی خواهد بود. به باور نگارنده تغییرات در پست های کلیدی رهبری جنگ علیه تروریزم در نتیجه تغییر پارادگم، باید با تغییراتی دیگری در منطقه دنبال گردند. اکنون دیگر شکی باقی نه مانده که اسامه درطول سالهایی که سپری شد در پاکستان بوده و بر پاکستان بیش از این نه میتوان بحیث یک پارتنر مورد اعتماد در جنگ علیه تروریزم اتکا نمود( منزل اسامه ونه میتواند در چنان یک شهرک نظامی یا نیمه نظامی در یک کیلومتری یک اکادمی نظامی و در حوالی پایتخت در یک عمارتی که توجه را جلب مینماید، از نظر نظامیان و استخبارات پاکستان پنهان مانده باشد).   

پیامد سیاسی دیگر این است که  رهبران دسته های تروریستی به گمان اغلب پاکستان را بیش از این مکان امن برای خویش نه پندارند و در پی تغییر موقعیت یا تامین مصوونیت خود برآیند.

انتخاب حکومت افغانستان همانند انتخاب حکومت پاکستان بر پیروزی جنگ علیه ترورزیم اثر خواهد داشت، زیرا این جنگ به آنها نیاز دارد. تعریف روابط منطقوی ممکن است رویدادی باشد که شاهد آن باشیم. تاکید بر راه حل منطقوی از سوی پاکستان و افغانستان و تعریف مجدد روابط منطقوی برای سرنوشت جنگ تعیین کننده خواهد بود.

 

راه حـــل مـــنـــطـقــــــوی

اهداف اساسی امریکا و متحدان آن بر اساس بیانات رییس جمهور اوباما همان اند که در آغاز تعیین شده بودند. این اهداف  شامل"... اخلال، از بین بردن و شکستاندن القاعده در افغانستان و پاکستان و جلوگیری از ظرفیت متوجه ساختن تهدید به امریکا و متحدین ما از این کشورها در اینده ." میباشد.

 سه راه رسیدن به اهداف متذکره در ستراتیژی ایالات متحده عبارت اند از ستراتیژی نظامی که  در آن دو وظیفه ی اساسی : شکستاندن قوت طالبان و ارتقای ظرفیت رزمی نیروهای افغانستان در نظر گرفته شده است. برای انجام این کار به نظر میرسد که به نیروی بیشتر نیاز است و به همین لحاظ یک نیروی اضافی سی هزار نفری برای مدت هژده ماه در افغانستان مستقر خواهد شد. این سربازان وظیفه دارند تا " یاغیان را هدف قرار دهند و مراکز نفوس را محفوظ نمایند، ظرفیت تربیه قوای امنیتی افغانی را ازدیاد میبخشند، و با آنها در جنگ شریک میگردند تا تعداد زیاد افغانها داخل جنگ شوند. و آنها در ایجاد شرایطی کمک مینمایند تا ایالات متحده بتواند مسولیت را به افغانها بسپارد."

راه دوم کار با شرکا ( ملل متحد و مردم افغانستان) میباشد تا " ستراتیژی موثر ملکی " به پیش برده شود که حکومت افغانستان بتواند از بهبود امنیت مستفید گردد." مشخصه های این ستراتیژی ملکی در بیانیه ی رییس جمهور عبارت اند از حمایت از آن" وزارتها، وا لیان و رهبران محلی... که خدمت مردم خودرا بکند و با فساد اداری بجنگد،  توقع محاسبه با آنانی که بیکفایت یا مفسد اند، تمرکز کمکها به ساحاتی که اثرات فوری بر زندگی مردم داشته باشد، حمایت از مساعی برای  بازکردن درها بروی طالبانی که از تشدد دست بر میدارند و به حقوق بشری هموطنان خود احترام مینمایند."

راه سومی مشارکت پاکستان در تطبیق ستراتیژی امریکا میباشد. مشخصه های همکاری مشترک امریکا و پاکستان در این ستراتیژی عبارت اند از: "... تقویه ی ظرفیت پاکستان در هدف قراردادن گروههایی که برای هردوی ما تهدید متوجه میسازند، ...امریکا همچنان منابع فراوان برای حمایت از دیموکراسی و انکشاف فراهم میکند.

موفقیت پالیسیها بر اساس تحقق اهداف از پیش تعییم شده مورد ارزیابی قرار میگیرند. درحالیکه این ارزیابی  نتایج خوشبینانه را بدست نمی دهند، کشته شدن اسامه بن لادن را میتوان بحیث نقطه عطف تلقی نمود. همچنان نه میتوان توقع داشت که مرگ اسامه مرگ القاعده پنداشته شود و یا به معنای تضعیف آن شبکه باشد.

انکشافات اخیر به شمول رویداد ابوتاباد نشان دادند که  لازم است هم سیاست و هم ابزار سیاسی  جدید در جنگ علیه تروریزم به کار گرفته شوند.زیرا هم در پاکستان و هم در افغانستان  به موفقیتهای بدست آمده در جنگ علیه تروریزم به گونه مشابهه زیان وارد میگردد.

چنان به نظر میرسد که حکومتهای دو کشور یا حد اقل حلقاتی در این کشورها بازیگران صادقی در مساعی جهانی برای  صلح نیستند.

درحالیکه منافع معیین جایگاه مرکزی را در راه حل ( منطقوی و بین المللی ) دارا میباشد، راه حل منطقوی در موارد معیین میتواند در مثال مورد بحث ما بحیث مساعی ضد صلح بین المللی تلقی گردد. برای وضاحت موضوع  بیان بین المللی را که مورد اجماع بین المللی قراردارد  میپذیریم.  در این بیان القاعده و طالبان امنیت جامعه جهانی را( که در افغانستان برای تامین آن هدف حضور نطامی یافته ) تهدید مینمایند. ستراتیژی ایالات متحده امریکا اهدافی را معیین ساخته که  شامل"... اخلال، از بین بردن و شکستاندن القاعده در افغانستان و پاکستان و جلوگیری از ظرفیت متوجه ساختن تهدید به امریکا و متحدین ما از این کشورها در اینده ."

هرچند از طالبان در این اهداف یاد نشده، جنگ اساسی بیشتر در سالهایی که گذشت با طالبان ( بحیث حامی و همکار القاعده) صورت گرفته است. حال نقش حکو متهای پاکستان و افغانستان درمساعی نظامی ، سیاسی و اقتصادی جامعه جهانی برای  رفع خطر و تهدید به امنیت در سالهای جنگ زیر نظر میگذرانیم. در همه این سالها  حکومت افغانستان نتوانست بحیث نماینده یک دولت دارای منافع در صلح و امنیت جهانی عمل نماید. پاکستان که توانست مدتی با بازی دوگانه عمل نماید، همچنان پارتنر غیر قابل اعتماد از اب درامد. هردو کشور به ادامه مقاومت و تقویت آن به شیوه های ممکن خود شان کمک کرده اند.افغانستان  از چند سال بدینسودر نتیجه اتخاذ سیاست های ضد مردمی و حمایت از بیعدالتی به ایجاد انگیزه های مخالفت و مقاومت پرداخته و پاکستان به آنان مخفیگاه و تربیتگاه فراهم نموده است.

چرخش جدیدی دریکی دوسال اخیر در موضعگیری های حکومات افغانستان و پاکستان رونما گردید که در نتیجه آن راه حل منطقوی در محراق توجه هردو کشور قرارگرفت. دراین سیاست روابط کشورهای متذکره با ایالات متحده قسمآ دو باره تعریف میگردد و هردو کشور گامهایی را در راه تحقق این سیاست بر میدارند.  پاکستان خود را همانند افغانستان قربانی  جنگ میداند و اعلام میدارد که علیه طالبان افغانی میجنگد. افغانستان راه مذاکره و گرنش را پیش میگیرد و  پاکستان  نخست اعلام میدارد که صلح بدون مشارکت  پاکستان تحقق نمی پذیرد و سپس ( بحیث نماینده طالبان)به میدان معامله سیاسی وارد میگردد. پاکستان و افغانستان هردو از مریکا فاصله میگیرند و بهمدیگر نزدیک میگردند. رهبر القاعده در ابوتآباد پاکستان توسط نیروهای امریکایی  در تحت چنین شرایط گشته میشود.

به نظر میرسد که حکومت افغانستان مشتاقانه میخواهد از یکسو بحیث قهرمان صلح تبارز نماید و از سوی دیگر همسایگان را شاد و راضی سازد، و حکومت پاکستان با گزینش این راه حل نفوذ خود را بر افغانستان از طریق جابجا سازی افراد بیشتر در نظام رهبری و اداره افغانستان تامین مینماید. کمک به آنانی که از راه سه کانال اعتقادی، مالی و قوای بشری با  القاعده مرتبط اند، راه حل منطقوی را در نقطه مقابل راه حل بین المللی قرار میدهد.، زیرادر این جنگ دسته هایی تقویت این سه کانال و دسته های تضعیف آنها را هدف قرار داده اند. این تقابل نه تنها روحیه اعتقادی دارد، بلکه از روحیه ضد غربی نیزآب میخورد.

باید پذیرفت که این دو روحیه از یکسو از افراطیت و از سوی دیگر از مظالم و بیعدالتی هایی سرچشما میگیرند که در جهان ما حاکمیت دارند.

 

پــــایــــــــــــــــان

 

 


بالا
 
بازگشت