مهرالدین مشید

 

استراتیژی تجزیه طلبانۀ امریکا در افغانستان بیشتر روح اسلام ستیزانه دارد

 

بعد از فروپاشی شوروی هاتینگتون نظریۀ جنگ تمدن ها را در برابر نبرد ایده ئولوژی ها عنوان کرد . این تیوری مورد توجۀ امریکا قرار گرفت . این تیوری به مثابۀ بنیاد  نظریۀ جهانی شدن در اختیاز زمامداران کاخ سفید قرار گرفت ؛ اما این نظریه در سطح جهانی نوعی نگرانی ها را برای حفظ هویت ملت ها به میان  آورد که مخالفت ها با آن یک نوع رکود را در روند جهانی شدن  ایجاد کرد .

زمانیکه امریکا تیوری جنگ تمدن ها را سکوی پرش سیاست های جهانخوارانۀ خود پذیرفت و از سویی هم  بعد از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی زمینه یی برای عملی شدن طرح یاد شده وجود نداشت  . بنا براین امریکا برای اولین بار به بهانۀ  "بنیاد گرایی به مثابۀ کمربند سبزخطرناکتراز کمونیزم" اسلام را آماح حملات سیاسی و تبلیغاتی خود قرار داد . پیش از این امریکایی ها فرود و فراز هایی را در موضعگیری های خویش پیرامون جهاد مردم افغانستان پیموده بودند . امریکا که در اوایل قیام مردم  افغانستان برضد شوروی چندان به پیروزی مجاهدین باور نداشت . مجاهدین را نه تنها باغی و شورشی خواند ؛ بلکه سر نخ یک سلسله روابط فرهنگی و تعلیمی را نیز با رژیم کابل باز نمود .  ادامۀ کمک های امریکا از طریق دانشگاۀ نبراسکا برای دانشکدۀ انجنیری کابل ادامۀ سری در رشته معاهدات آنزمان امریکا با رژیم کابل داست ؛ اما زمانیکه مجاهدین به سرعت شگفت آوری سنگر های رژیم را درنوردیدند و ساحات وسیعی را از تصرف نظام تحت حمایت شوروی بیرون کردند . در آنزمان بود که امریکا برای رزمنده گان افغان کلمۀ "آزادی خواهان" و بعد از مدتی هم واژۀ "مجاهدین" را به  کار برد ؛ اما بعد از پیروزی مجاهدین و سقوط نجیب این ماۀ عسل مجاهدین افغانستان هم پایان یافت و امریکا به سرعت مجاهدین در مظان اتهام قرار داد و بر آنان کلماتی مانند افراطیون ، قاچاقبران مواد مخدر و چیز های دیگر خطاب نمود . این زگنال ها در واقع سر آغازی بود که امریکا خود را با اسلام در رویاروی قرار میداد و اسلام را بعد از فروپاشی شوروی بحیث قطبی برای توجیۀ جنگ تمدن ها مطرح نمود . این جنگ که در آنزمان آغاز شد و با قطع رابطۀ امریکا با مجاهدین و به فراموشی سپردن افغانستان  در سال 1992 به پیش رفت . طرح ایجاد طالبان بوسیلۀ امریکا در تبانی با استخبارات پاکستان و کمک های عربستان سعودی در راستای زمینه سازی جنگ تمدن غرب با اسلام سر و سامان یافت ؛ گرچه در ساخت و پرداخت طالبان کشور های یاد شده هر کدام اهداف خاص خود را داشتند . پاکستان در ایجاد طالبان دورنمای اهداف مقابله با هند با به کار برد افغانستان بحیث عمق استراتژیک تحت حاکمیت طالبان جستجو میکرد ، سعودی استقرار نظام سلفی طالبانی را در افغانستان برای توجیۀ حاکمیت استبدادی خود زیر پوشش اسلام سنتی و قشری پذیرا شده بود و امریکا هم طالبان را در گام اول بستر مساعدی برای زمینه سازی اسلام سلفی و سنتی و با اسلام  سیاسی و انقلابی تلقی کرد و درقدم دوم سرکوب هردو و رویارویی مستقیم با اسلام زیر نام مبارزه با تروریزم  را سر و سامان داد . هدف اصلی امریکا از این جنگ نوین استقرار نیرو هایش در منطقه برای جهانخواری های بیشتر به هدف جهانی شدن زنده گی در حوزههای گوناگون زیر پوشش مرموز جنگ تمدن های هاتینگتون است .

امریکا برای نیل به هدف خود در مرحلۀ اول در صدد شکستاندان روح وحدت اسلامی یا پان اسلامیزم در سراسر جهان است که در مرحلۀ اول برنامۀ خود را در منطقۀ جنوب آسیا تا دامنه های آسیای صغیر و شرق میانه مساعد تر می بیند ؛ زیرا به دلیل وجود تشنجات گذشتۀ تاریخی ، شکننده گی های سرحدی و شکننده گی های قومی و مذهبی در منطقه ، زمینه برای عملی شدن طرح یاد شده فراهم تر از گوشه های دیگر جهان است ؛ زیرا وجود نقاط داغ تشنج و بازمانده از زمان استعمار انگلیس در منطقۀ آسیای جنوبی و آسیای ضغیر ؛ مانند : خط دیورند میان افغانستان و پاکستان ، تبت میان هند و چین ، کردستان میان ایران و عراق ، کردستان میان ترکیه و عراق و آسیای وسطی و شرق میانه  مانند نقاط داغ تشنج نگورنو قره باغ میان آذربایجان و ازبکستان و سرزمین های اشغالی فلسطین بستر خوبی برای عملی شدن توطیۀ جهانی امریکا است . به همین گونه وجود تشنح در حوزۀ ترکستان شرقی مانند الغور ها در چین که خواهان دولت ترکستان شرقی مستقل اند ، به نوبۀ خود زمینه ساز همچو دسایس جدید استعماری امریکا است . امریکا با توجه به تحلیل مذهبی و قومی تشنجات هر کدام را بخش بندی  کرده و هر کدام را بصورت جداگانه دسته بندی نموده و بعد برای اجرای برنامه های جهانخوارانۀ خود در میان  آنها می پردازد .

چنانکه نقشه های استخباراتی که در لایه های مرموز زد و بند های سیاسی و نظامی در این اواخر منتشر گردیده اند  . تغییراتی را در جغرافیای جنوب آسیا ، آسیای میانه و  شرق  میانه نشان میدهند . در عقب انتشار این نقشه ها استخبارات بریتانیا و امریکا دست قوی تری دارند . با توجه به نقشه های استخباراتی در ساختار قلمرو های "خاور میانۀ بزرگ" و سایر حوزههای جغرافیایی استخباراتی جدید در منطقه به خوبی میتوان درک کرد که چگونه در قدم اول کشور های ایران ، افغانستان ، پاکستان ، ترکیه و عراق را در محراق نظر سازنده گان اصل  این نقشه های جدید قرار داشته و بازیکنان اصلی چطور سرحدات دور تر از این ها را در دورنمای مانور های نظامی و سیاسی خویش قرار داده اند  . حملۀ نظامی غرب در ایتلاف جدیدی به رهبری امریکا زیر نام دفاع از مبارزین لیبیایی به شکل دیگری دگرگونی های جغرافیایی تازه را در منطقۀ یاد شده در اذهان تداعی مینماید .

امریکا بعد از تهاجم خود در عراق و ایجاد کردستان خود مختار به بخشی از این رویای خود در این کشور فایق آمد و این تلاش ها را در آینده تا سرحد جدایی کردستان مستقل متشکل از سرزمین های کنونی عراق ، ایران و ترکیه شدت خواهد بخشید . به همین گونه ایجاد بلوچستان از بدنۀ جدا شدۀ افغانستان ، ایران و پاکستان و تشکیل پشتونستان جدا شده از جغرافیایی کنونی افغانستان و پاکستان و ایجاد کشمیر مستقل از بدنۀ دو کشور هند و پاکستان و حتا تاسیس تبت مستقل تحت حاکمیت بودایی ها میان دو کشور هند و چین از جمله اهدافی اند که در محراق دید تیوری پردازان و تیوری پروران جنگ تمدن ها برای جهانی شدن اقتصاد ، سیاست و ارتباطات استعماری تحت سیطرۀ امریکا قرار دارد .

گفتنی است که امریکا بعد از پایان جنگ دوم جهانی و ظهور شوروی سابق بحیث رقیب او پا به مرحلۀ حیات سیاسی تازه گذاشت . این زمانی بود که جهان تجربۀ دوران استعمار زدایی را پشت سر میگذاشت . در موازات این تحولات طرح های جهانخوارانه ییرا برای تاراج دارایی های ملت های کوچک روی دست گرفت که تقسیم جهان به دو بلاک شرق و غرب بخشی از این توطیه ها بود که هر دو قدرت جهان ، کشور های کوچک دنیا را میان خود تقسیم کردند .  در حاشیۀ این تقسیم جهان جنگ سرد میان هر دو برای سه دهه جهان را فرا گرفت که به نحوی کشور های کوچک را نیز فراگرفته بود .

جهان بعد از تجربۀ  جنگ سرد شاهد فروپاشی شوروی سابق بود . پس از دوران جنگ سرد به شمار دولت های مستقل اضافه گردید .  چنانکه از سال 1945 تا 1980 اعضای سازمان ملل سه برابر گردید پس از آن  موج فرار از مرکز و پارچه شدن دولت هایبه اندازه یی افزایش یافت  که اصطلاح "پاسکال یونیفاس" در جهان مصداق روشنی پیدا کرد و  اصطلاح بالکانی شدن بر سر زبان ها افتاد . این نظریه به گونه یی موج فرار از مرکز و تجزیه شدن کشور ها را به کشور های کوچک بیان میکند .

گرچه "ونیفاس" (1) تجزیۀ کشور ها را به کشور های کوچک به مرض سرطانی تشبیه کرده و آنرا خطرناک خوانده است  ؛ زیرا که این روند اصل خود ارادیت ملت ها و تمامیت ارضی دولت ها را که یک اصول اساسی حقوق بین الملل بعد از جنگ جهانی دوم است ، بی معنا مینماید  به این ترتیب اگر کسانی بخواهند با اتکاه به حق خود ارادیت به تجزیه طلبی رو آرند ، در این صورت جهان را به سوی فاجعه خواهند کشاند . در حالیکه میان جنگ های تجزیه طلبانه و آزادی خواهانه تفاوت زیادی وجود دارد ؛ گرچه این جنگ ها هم تلاشی برای حفظ هویت است ؛ اما این تلاش ها حاکمیت دولت را به معنای سرزمین ملیت های گوناگون آسیب پذیر میگرداند . در حالیکه انگیزۀ اصلی تجزیه طلبی ها ناشی از تعصبات قومی و مذهبی و عدم تمایل برای زنده گی مشترک با سایر اقوام است  ؛ اما امریکا بی توجه به عواقب وخیم این طرح نسبت به  کشور های کوچک بیشتر در پی اهداف خود بوده که هدف اصلی آن از این تقسیمات جدید بر اساس مذهب و قوم تضعیف اسلام است و برای سرکوب وحدت جهانی اسلام و بالاخره "امت اسلامی"  صورت میگیرد تا با شکستن پان  اسلامیزم زمینه برای غلبۀ تمدن غرب بر تمدن اسلام میسر گردد ؛ زیرا امریکا نگران است که مبادا جهان اسلام از توفان کنونی سالم بدر آمده و ادعای جهان در قلمرو اسلام را نموده و با جهش نیرومند مدنی ، تمدن بیروح و ماشینی غرب را مورد حمله قرار داده و با یک ضربۀ ناچیز کالبد درون کاویدۀ شدۀ آنرا درهم کوبد ؛ زیرا غرب میداند که فرهنگ و تمدنش در شکستگی فاحش معنوی به سر برده و از داشتن روح پهناور برای بقای خود سخت رنج میبرد که در آیندههای نزدیک تاب مقابله با تمدن اسلام را ندارد ؛ بویژه زمانیکه جوش و خروش آزادی خواهی زیر چتر نیرومند دین دم به دم به رغم سرکوب های وحشیانۀ زمامدارن مزدور و مستبد در حال اوجگیری است . این جوش و خروش آزادی خواهی که روغن و انرژی خویش را در هر کجای کشور های آسیایی و افریقایی و حتا اروپایی از دین میگیرد . برای امریکایی ها خیلی نگران کننده است . به هر اندازه ییکه این گونه شتاب های آزادی خواهانه در شرق بیشتر و سریعتر آبستن میگردد و شگوفه مینماید ، به همان میزان بر نگرانی های غرب بویژه امریکا می افزاید . از تبلیغات خصمانۀ رسانه های امریکا بر ضد اخوان المسلمین مصر نشانه یی از این نگرانی های امریکا است و در این روز ها با شتاب زیادی می نویسند که خطر آن میرود که گروۀ تندروی مانند اخوان المسلمین (1) قدرت را در این کشور بدست گیرد . این در حالی است که اخوان از نامزدی خود در انتخابات ریاست جمهوری آیندۀ این کشور انصراف خود را از پیش اعلان کرده است .

امریکا برای توجیه اهداف استعماری خود به ترفند های مختلفی روی آورده و به بهانۀ دفاع از ارزش های آزادی ، دموکراسی و حقوق بشر جنبش های قومی و مذهبی تجزیه طلبانه را مورد حمایت نظامی و سیاسی خود قرار میدهد . این در حالی است که هرگز تفاوت مرزی را میان جنبش های تجزیه طلبانه و آزادی خواهانه فرقی قایل نیست و اگر تفاوتی هم قایل است ، از ابراز آن در منصۀ عمل خود داری میکند . به گونه های مختلفی گروههای تجزیه طلبانه را بر کوچک بودن و ثروتمند بودن ترغیب میکند . در حالیکه این کوچک شدن ها ضربۀ سنگینی بر حاکمیت ملی ملت ها زده و  شمشیر را بر دست اقوام و مذاهب مختلف داده تا هر چه در توان دارند گلوی یکدیگر را ببرند و چنان خورد شوند که با مسخ هویت ملی شان حتا هویت ملیتی و قومی خود را هم  از دست بدهند ؛ زیرا هویت های ملی در این کشور ها در زیر چتر فرهنگ نیرومند دینی چنان در هویت های ملیتی آنان عجین شده که جدایی کوچکترین عناصر یکی از دیگری سبب از هم پاشی هر دو میگردد  . امریکا با توجه به این رمز آسیب پذیری ملی و ملیتی در کشور های شرقی و اسلامی تمامی نیرو های رسانه یی و تبلیغاتی خود را به خرج داده تا با چنگ و دندان برای هدف دست یابد . دامن زدن جنگ در افغانستان و کشاندن جنگ زیر نام جنگ پشتونها از این برنامه های دراز مدت امریکا در افغانستان آب میخورد . از این هم پا فراتر  نهاده و هالبروگ نمایندۀ سابق امریکا در امور افغانستان و پاکستان گفت  که در خانۀ هر پشتون یک طالب (تروریست) است .  این حرف های هالبروگ ها همخوانی با اظهارات رابرت بلیک ول سفیر سابق امریکا در هند و پتر گالبرایت معاون کایی ایده نمایندۀ خاص سابق سازمان ملل در امور افغانستان دارد که هردو نغمۀ تجزیۀ افغانستان را از تریبیون های بین المللی سر داده اند . حتا شخصیت ها و رسانه های غربی  از این هم پا فراتر نهاده و می گویند : همۀ مسلمانان تروریست نیستند و اما همه تروریست ها مسلمان هستند .  این در حالی است که این ها خوب میدانند اسلام با تروریسم بیگانه بوده و اگر خشونتی هم زیر نام اسلام صورت میگیرد ، عامل آن قدرت های اهریمنی در جهان و امروزهم  امریکا است . این گونه اظهارات امریکایی ها با روح دموکراسی آنان سازش نداشته و نه تنها ارزش های دموکراسی را نابود میسازد ؛ بلکه استقرار و تداوم دموکراسی در کشور های شرقی را نیز به تحریف گرفته اند . اظهارات مقامات امریکایی و غربی که گفتند : در افغانستان برای تامین دموکراسی نه ؛ بلکه برای سرکوب القاعده در افغانستان رفته ایم ، گواۀ روشنی برای عملی شدن این گونه توطیه های آنان است . به باور ناقص و استعمار گرانۀ آنان دموکراسی لباس زیبا بر اندام کشور هایی مانند افغانستان نیست و حتا به قیافۀ آن خوشنما  نمی نماید .

امریکا جهت کشاندن و ترغیب نیرو های تجزیه طلب و سازش ناپذیر با اقوام دیگر برای آنها طعمه های زیرکانه یی پیشکش میکند و این گونه طعمه ها را به گونۀ بسته های کلان پولی سازماندهی میکند که به نحوی جدا از زد و بند های پنهان کمک های نظامی آنان صورت میگیرد . با این گونه پیش کش ها نه تنها تجزیه طلبان را بر ضد اقوام دیگر تحریک میکنند ؛ بلکه با تلقینات کذایی تحمل فرهنگی  و زیست با همی آنان را با اقوام دیگر نیز میگیرند . برای پیروزی طرح های شنطانی خود دام و دانه های مختلفی درست میکنند و گروههای گوناگونی را برای تامین آن استخدام  مینمایند . گروههای تجزیه طلب سمتی مانند ستمی های شمال افغانستان در تبانی و همکاری با گروههای دیگر ناسیونالیستی زیر نام تاجک  و شماری گروههای قومی در جنوب متشکل از شماری پشتون های مزدور را برای به سر رساندن پروژههای خود یاری و تمویل می کنند . تلاش های امریکا برای ترغیب طالبان در راستای جدایی مناطق شرق و جنوب افغانستان برای طالبان بخشی از پروژۀ بزرگ امریکایی برای پارچه پارچه گردانیدن ملت ها و اقوام مختلف به هدف شکستن وحدت ملی و اسلامی کشور های منطقه است .

امریکا برای ترغیبت بیشتر گروههای تجزیه طلت دام های خطرناک اقتصادی را در کنار دام های سیاسی و تبلیغاتی خود ارایه مینماید . چنانکه سروی دوبارۀ معادن و منابع زیر زمینی افغانستان و راه اندازی تبلیغات وسیع برای آن بیشتر یک توطیه بر ضد وحدت ملی افغانستان است تا اقدامی در جهت احیای اقتصادی و رفاه و وشگوفایی زنده گی مردم افغانستان . امریکا در حالی در این موضوع را در موج وسیع تبلیغاتی عنوان نمود که شوروی سابق در گذشته به سروی و افشای آن پردخته بود  . بعید نیست که امریکایی ها با این سروی مانور جدیدی را بر ضد وحدت ملی افغان ها پیریزی کرده اند . شگفت آور این که این سروی بخش هایی از ولایت جنوب و شرق کشور را احتوا نکرده و شامل ولایت های شمالی و مرکزی و بخشی از ولایتهای غربی کشور است . این در واقع نشان دادن چراغ سبز برای گروههای تجزیه طلب در شمال و جنوب کشور است تا هر کدام با هر چه کوچک بودن بیشتر ثروتمند بودن را به تجربه بگیرند تا باشد که در لاک های تنگ قومی با بریدن از زنده گی مشترک با سایر اقوام به شاد کامی و رفاه برسند  . در حالیکه لبۀ تیز این تبلیغات بیشتر به سوی گروههای متعصب شمال بود تا در سایۀ این تبلیغات هر چه بیشتر کمر وحدت ملی شان را بشکند و قامت بلند آنان را به زمین بغلتاند . جالبتر این که همزمان با این تبلیغات رابرت بلیک و گالبرایت این دو کارمند کار کشتۀ سیاسی امریکا اولی سفیر سابق امریکا در هند مسؤول انستیتیوت بین المللی مطالعات ستراتیژیک و  عضو ارشد "رند کارپوریشن" در سانتا مونیکا و دومی  معاون سابق نمایندۀ سازمان ملل نیز برای شعله ور شدن این آتش سوزنده  سر و صدای تجزیۀ افغانستان را سر دادند و برای جدا ساختن پیکرۀ یک پارچه و واحد افغانستان شیطانی ترین دسیسه را بر ضد این ملت ریختند ؛ اما این گونه تلاش ها در طول تاریخ در این کشور عقیم مانده  و ساختار جغرافیای ، اجتماعی و تاریخی افغانستان طوری بوده که در طول تاریخ حتا مستبد ترین شاهان و مزدور ترین گروههای سیاسی و شخصیت های خود فروخته هم جرئت نکرده اند که سخنی بر سر تجزیۀ افغانستان بزنند . هر گاه در این مورد اقداماتی هم اگر صورت گرفته ، بیشتر شکل سمبولیک را داشته که از این گونه اقدام غیر عملی به مثابۀ مانور سیاسی و نظامی استفاده شده  است . سنگر گیری های دراز مدت در بستر تاریخ در شمال و جنوب هندوکش نمادی از وحدت ملیت های مختلف در افغانستان بوده است . هرگاه افغانستان تجزیه هم شود ، مشکل اصلی مردم افغانستان حل نخواهد شد ؛ زیرا این تجزیه به مثابۀ موج کشنده  بر کشور های همسایه هم سرایت کرده و آنها را نیز به دلیل بافت های مشترک قومی سخت متاثر خواهد گردانید . از این رو هر گونه تجزیۀ افغانستان تجزیۀ کشور های همسایه را نیز در پی خواهد داشت  .

 

1 - قدرت های بزرگ در تلاش بی قدرتی ، پاسکال یونیفاس ، ترجمۀ عبدالکریم خرم ، ص 122- 123

 

 

 


بالا
 
بازگشت