نویسنده :  مهرالدین مشید

 

بازی های امریکا با پاکستان افغانستان را آسیب پذیر و پاکستان را مهاجم تر گردانیده است

 

به همگان آشکار است که بحران افغانستان رشتهٔ‌ درازی داشته و سرنخ آن به بیشتر از  سه و نیم دهه میرسد . بحران اصلی در کشور پس از کودتای داوود آغاز گردید . کودتای ۲۶ سرطان ۱۳۵۶ داوود که تایید شوروی ها و یاوری گروههای طرفدار شوروی را با خود داشت که موضعگیری های خصمانهٔ او در برابر نظامیان پاکستان بر سر موضوع پشتونستان تشنج در منطقه را وارد فصل تازه یی کرد .  داوود بعد از کودتا دو جبهه را در داخل و بیرون از کشور به روی خود باز نمود . در داخل به سرکوب گروههای اسلامگرا و سایر گروههای مخالف شوروی پرداخت . داوود 

در ۲۱ سنبلهٔ  ۱۳۵۲ میوند وال دومین نخست وزیر دههٔ دموکراسی بعد از داکتر یوسف را با ۴۵ تن از همراهانش به اتهام کودتا دستگیر کرد . برای اثبات جرم او هیچ اسنادی در دست نبود و اما فیض محمد وزیر داخله و یک عضو  پرچم (شاید سلیمان لایق ) او را در زندان کشتند و گفتند که خود کشی کرده است  . حامیان داوود برای تحریف افکار عامه این قضیه را  به پاکستان نسبت داده و مدعی شدند که در عقب این رخداد پاکستان دست دارد . (۱در حالیکه میوند وال پس از امضای معاهدهٔ آب هلمند با ایران با گروههای خلق و پرچم پیوسته بود و به نفع سیاست های شوروی در افغانستان وارد گردیده بود . گرچه معاهده ییرا که میوند وال با ایران امضا کرده بود ، آب بیشتری را برای ایران ضمانت میکرد.

داوود بعد از بازداشت میوند وال در ۴ می ۱۹۷۴ غلام محمد نیازی و عبدالرحیم نیازی دو تن از رهبران پیشتاز نهضت اسلامی را  بازداشت نمود  و در هشت جوزای ۱۳۵۸ بوسیلهٔ‌ تره کی شهید شدند . در جوزای ۱۳۵۳ بیش از دو صد تن فعالان نهضت اسلامی دستگیر شدند . (۶۲) پس از آن رهبران اخوان که از حمایت ذوالفقار علی بوتو و از اختلافات او با داوود  آگاهی داشتند . بعد از کودتای ۲۶ سرطان ۱۳۵۲ به پاکستان مهاجر شدند .۵۰ تن رهبران جنبش جوانان مسلمان بعد از آن افغانستان را ترک کردند . با پناه بردن اعضای نهضت اسلامی به پاکستان سبب شد که این کشور دیگر موضع دفاعی خود را در برابر افغانستان مورد تجدید نظر قرار بدهد . پاکستان به رهبری بوتو موضع دفاعی اش پیرامون اوضاع افغانستان را به حالت تهاجمی مبدل کرد . از آن به بعد پاکستان گاهی در لباس دشمن و زمانی در لباس دوست خنجر های زهر آلودی را بر پشت و پهلوی مردم افغانستان فرو برده است . نظامیان پاکستان مانند ضیاالحق ٬ حمید گل ٬ عبدالرحمن ٬ نصیر بابر ٬ اسلم بیگ ٬ کرنیل امام و .... توانستند تا با استفاده از کمک های مالی و تسلیحاتی امریکا و کشور های عربی نفوذ عمیقی در میان گروههای جهادی افغانستان نموده و حتا آنان را سکوی پرش اهداف استراتیژیک خود قرار داد و به افغانستان به مثابه عمق استراتتژی خود نگاه نماید . نظامیان پاکستانی با همین نگاههای آزمندانه آرزوی های مجاهدین ایثارگر افغان را به بازی گرفته و با استفاده از وابستگی ها و ضعف نفس رهبران جهادی دست دخالت شان در امور افغانستان درازتر از هر زمانی گردید . این دست درازی ها بود که گروههای جهادی را بعد از سقوط رژیم نجیب چنان بهم کوفت که تیغ از دمار جهاد مردم افغانستان بیرون کرد .

امریکا بعد از سرمایه گذاری 3 بلیون دالر در جنگ مجاهدین با شوروی که ویرانی افغانستان را نیز در برداشت ، این کشور را در سال 1992 ترک نمود که پیامد این سرمایه گذاری یک ملیون  کشته٬ دو ملیون معیوب، 5 ملیون مهاجر و ده تا  20     ملیون "مین" بود . این زمان بود که استخبارات پاکستان بصورت مستقل وارد میدان گردید و بعد از ناکامی در حمایت حکمتیار که سبب کشته شدن 50 هزار شهروندان بیگناۀ کابلی گردید . دست به توطیۀ دیگری   زد و جنبش طالبان را بوجود آورد . با وارد شدن طالبان در صحنۀ نظامی افغانستان جنگ در این کشور رنگ  دیگری گرفت ؛ گرچه در این درگیری ها ایران ٬ روسیه ٬ هند٬ ترکیه نیز دخالت داشتند و بیشتر حامی گروههای مخالف انجنیر حکمتیار  بودند؛ اما دست دخالت پاکستان درازتر از هر کشوری در امور افغانستان محسوس بود .

سازمان استخباراتی امریکا در عملیات های مخفی در کشور های لاووس و ویتنام نقش مستقیم داشت ؛ اما برعکس دردهۀ هشتاد عملیات های خویش را برای استخبارات پاکستان محول نمود . این سازمان جهنمی با استفاده از سه ملیارد دالر کمک های امریکایی توانست ، نفوذ قابل توجهی در میان تنظیم های جهادی بویژه حزب اسلامی به رهبری حکمتیار نماید . چنانکه حکمتیار اضافه تراز شصت در  صد کمک ها را دریافت میکرد . پاکستان با جنگاندن گروههای جهادی تیغ از دمار شان بیرون بر آورد و چنان تضعیف شان نمود که حتا دیگر نمی توانستند ٬ بحیث پیشقراول و جاده صافکن استراتیری این کشور در افغانستان باشند .

طالبان در ثور سال 1374 با تفکر انگلیسی ، مدیریت امریکایی ، کمک مالی سعودی و حمایت لوژیستیکی پاکستان و به رهبری مستقیم نصیرالله بابر در زمان بی نظیر بوتو بوجود آمدند . یک ماه  و چند روز بعد قندهار و با عقب زدن نیروی های حزب اسلامی در غزنی به کمک نیرو های احمد شاه مسعود در 6 میزان 1375 وارد کابل شدند .  بوتو در آنزمان تشکیل طالبان را یک تصمیم دست جمعی خواند . بابر طالبان را دوای درد افغانستان بعد از فروپاشی شوروی خواند . بعد تر مشرف گفت : پاکستان مجبور است تا از طالبان دفاع کند و حمید گل گفت : غرب نباید طالبان را دست کم بگیرند . طالبان از اول دست به خدعه زده و با استفاده از دپلوماسی رافایل 3  ماه پیش از سقوط کابل و بویژه آخرین ملاقاتش در استالف با مسعود ، البته با دیکتی کردن ابزاری طالبان برای به قدرت رسیدن ظاهر شاه توانستند او را به  عقب نشینی از کابل وادارند . رقص رافایل در استالف گویا روز عسل بدرود حکومت مجاهدین بود که بهای گزافی را در پی داشت . طالبان به سرعت به سوی شمال تا دروازۀ جنوب هندوکش پیشروی کردند و اما به سرعت جنبش خود جوشی از کاپیسا و کوهستان آغاز و تا قره باغ و میربچه کوت ادامه یافت که در حدود چهار هزار طالب کشته شد . کشته شدن 400 طالب در میربچه کوت و اسیر شدن 300 تن آنان در آنجا سبب شد که طالبان باغ های انگور را نابود کنند . طالبان در زمان حاکمیت شان در افغانستان دست به نسل کشی زدند . چنانکه 400 تن را  یک روز در یکاولنگ قتل عام کردند و در قرغه تو و شبرتو میزان کشتار بیشتر از جا های دیگربود .

نسل کشی ها و وحشت آفرینی های طالبان با حمایت طالبان پاکستانی مانند  لشکر طیبه، سپاۀ محمد مالک اسحاق ، لشکر جنگوی ، نفاذ شریعت صوفی محمد صورت میگرفت که شاید در بسیاری موارد  بر وفق مراد آی اس آی هم نبود ؛ زیرا این سازمان شیطانی قصد بقای طالبان را در افغانستان داشت .شماری روشنفکران نکتایی دار پشتون با استفاده از وضعیت موجود عقده کشایی کرده و به استقبال نسل کشی ، کوچاندن و زمین سوزی طالبان کتاب سقاوی دوم را نوشتند و وحشت افگنی آنان را به بدرقه گرفتند . این همه جنایات را با اسلام قبیله یی آمیخته با تعصب گروهی وافکار تند سلفی بر مردم روا داشتند؛اما در این میان بزرگترین علت پیروزی طالبان حمایت دولت مجاهدین به رهبری استاد ربانی و مسعود از آنان بود که با فراخوندن فرماندهانی چون ملا نقیب الله در قندهار و سایرین و ارسال پول های وافر بوسیلۀ چکری ، سخی داد فایز و مولوی عبدالغفار صائم برای آنان و  استقبال های خوش باورانه از رفت و آمد های ملا بورجان  و ملاربانی به کابل به امید چپه کردن حزب اسلامی ، نقش تعیین کننده یی را برای  پیروزی طالبان بازی کرد .

حرکت طالبان که به کمک مستقیم نظامیان پاکستان تاسیس گردید . گرچه سر نخ این جنبش در تنظیم طلبه های گروههای جهادی بویژه تنظیم طلبه های مولوی منصور ٬ مولوی نبی و موذن وجود داشت؛ اما بیشتر تحت تاثیر استخبارات پاکستان بودند؛ زیرا بخش بیشتری از کمک ها برای مدرسه های دینی در پاکستان تحت نظر استخبارات این کشور صورت میگرفت . این گروه تحت حمایت مستقیم استخبارات پاکستان و القاعده یک نظام پولیسی را در افغانستان تاسیس و امنیت استواری را بوجود آوردند؛ البته این امنیت محصول فشار های شدید نیرو های امنیتی آنان  مبنی بر بازداشت های شبانه به اتهام داشتن سلاح و وسایل دولتی  و سخت گیری های دینی آنان در شهر ها بود. هدف از ایجاد نوعی فضای اختناق سرکوب و خاموش نگاه داشتن مردم بود . در واقع امنیت آنان در شهر ها از زیر برچه و تفنگ . کیبل و چماق سر برافراشته بود که هویت اصلی آنان را برملا نمود . وضعیت در ساحات جنگی به گونهٔ دیگری بود و سربازگیری های اجباری یا عوضی های پولی را به دنبال داشت . این سیاست جدا از سیاست زمین سوزی آنان بود که بصورت مستقیم زیر نظر استخبارات پاکستان صورت میگرفت . نظامیان پاکستان در زمان حاکمیت طالبان رویا های خویش را در افغانستان تعبیر یافته میدیدند و گویا عصر طلایی رسیدن به عمق استراتیژی شان را نه در خواب ؛ بلکه در بیدار به تماشا گرفته بودند . این تهاجم نظامیان پاکستان تحت پوشش طالبان و القاعده به افغانستان صورت گرفت که تمامی فرماندهان مزدور دوران جهاد از تنظیم های گوناگون را در زیر رکاب طالبان به جنبش در آوردند . نظامیان پاکستان در آنزمان دغدغهٔ دیورند چه که وسوسهٔ رسیدن به آسیای میانه را در سر می پروریدند؛ زیرا در رکاب طالبان در کنار حضور فعال شبکهٔ حقانی این دوست دیرینهٔ نظامیان پاکستان شبکهٔ طاهر یلداش نیز در جبهات شمال افغانستان فعال بودند . شبکهٔ حقانی بیشتر در جبههٔ شمال کابل موجود بودند . این شبکه یک بار در سالنگ تا قره باغ شکست فاحشی را از نیرو های مسعود متحمل گردید که طالبان به گونهٔ انتقام صدها تن افراد بیگناهٔ شمالی و پنجشیری را زندانی کرده ٬ ده ها فامیل را به جلال آباد کوچانیدند و باغ های انگور در دو طرف سرک را یکسره نابود کردند تا آنکه امارت طالبان در سال ۲۰۰۱ بوسیلهٔ نیرو های امریکایی سرنگون گردیدند و امریکا با مشورهٔ  مستقیم نظامیان پاکستان به اشغال افغانستان دست یازیدند .

امریکا پس از یاردهم سپتمبر در افغانستان گام به گام به خواست پاکستانی ها عمل کرده و حتا گیری شرون نمایندهٔ استخبارات امریکا در پنجشیر در هنگام صحبت با سران جبههٔ شمال تصمیم گیری های خود را به میل نظامیان پاکستان در افغانستان سمت و سو میداد .

پاکستان قرار وعدهٔ امریکایی ها که گویا نگاههای آنان به افغانستان نگاهی پاکستانی خواهد بود و نه افغانستان – پاکستان که اکنون بعد از ده سال خلیل زاد این نظر را مطرح کرده است ٬ تهاجم امریکا به افغانستان را ناگزیر فال نیک گرفته٬ به تسلیح ٬ تجهیز و تمویل دوبارهٔ طالبان پرداخته و در صدد پیشروی های استراتیژیک خود در افغانستان شدند . اکنون که کار از گذشته است٬ طوریکه بعد از دههٔ هشتاد ابتکار استخباراتی و نظامی در امور مجاهدین را از امریکا در دست گرفت .  این بار به گونهٔ دیگری دستان امریکا را در افغانستان از پشت بست ؛ آنهم  خیلی زیرکانه و ماهرانه که می شود گفت امریکایی ها را احمق ساخت . اکنون نظامیان پاکستان به بهای تحمیق امریکایی ها ابتکار نظامی طالبان را در دست گرفته است. چنان دست بالای نظامی دارد که طبق دلخواهٔ خود در وجب وجب افغانستان عملیات کرده و امریکایی ها را طوری که بخواهد تحت فشار قرار میدهد؛ اما حالا امریکایی ها از خواب زمستانی ۳۰ ساله بیدار شده و متوجه شده اند که کار از کار گذشته و غلفت های آنان در مورد  پاکستان جبران ناپذیر شده است . امریکا در اول خواست تا از پاکستان بحیث « کاندم » استفاده کند و اما پاکستان پاداش آنرا٬ چشم بینی امریکا به افغانستان از دیدگاه‌ٔ‌ پاکستان بدست آورد . فاجعهٔ کنونی در افغانستان برخواسته از سازش های پشت پردهٔ امریکا با پاکستان در مورد افغانستان است . امروز دیده می شود که به نحوی سرنوشت مردم ما در چنگال پاکستانی ها به گروگان رفته است . این شک و تردیدها را بر می انگیزد که شاید معامله یی مانند قرار داد « ام تی ان » میان داکتر عبدالله و قانونی و نیرو های آیساف در کار است که بر اساس آن دولت کابل خود را دست و پا بین پاکستانی ها می بیند . این دست و پا بینی ها به همان اندازه زیانبار و خطرناک است  که زیان آن کمتر از قرار داد ام تی ان نیست .

این قرار داد ها و دست و پابینی های دراز مدت چنان بحران در افغانستان را عمیق و فساد را ژرفتر از آن گرداینده است که دست مثلث بحران آفرینان در سیمای مافیای قدرت ٬ مافیای سیاسی و مافیای غارت در کابل را در دست بحران آفرینان خارجی اعم از امریکایی ٬ پاکستانی ٬ ایرانی ٬ هندی ٬ روسی ٬ چینایی و ... سپرده  و دست هر دو را تا آرنجها بر یخن مردم ما چه که بر کام مردم ما فرو برده است. اوضاع در کشور چنان بحرنی شده است که گویی زیر هر کاسه نیم کاسه های جدا گانه وجود دارد . هیچ کس قادر نیست پیرامون سرنوست ملی ٬ منافع ملی و وحدت ملی کشور تصامیم جدی اتخاذ کند . هر کس گویی دست زیر الاشه نشسته و بر یکدیگر نگاه میکنند تا بالاخره مردی از راه رسد و زنگ را در گردن پشک بیندازد .

گروههای مافیایی قدرت در کابل به گونه یی دست به گروههای مافیایی سیاسی و تاراجگری داده و در زیر نام پیمان های مخفی و علنی تیغ از دمار ملت ما را بیرون می کشند .  این گونه سازش ها همراه با فساد مافیایی قدرت در کابل ٬ مافیای سیاسی اکثر چشم بین امریکا و مافیای تاراج دارایی های عامه دولت را چنان ذلیل و درپچال گردانیده است که قادر به هیچ گونه تصمیمگیری در مورد سرنوشت مردم ما نیست .  اوضاع به سمتی به پیش میرود که هیچ کس نمیداند ٬ چه خواهد شد . در این میان یک چیز  روشن است ٬ همانا بازی های پشت پردهٔ امریکا با پاکستان بر سر افغانستان است که در موجی از مانور های گاه بر سم و گاه بر میخ امریکا با پاکستان ٬ افغانستان آسیب پذیر تر و پاکستان مهاجم تر میگردد . در هر دو حال امریکا نظاره گر بوده و تنها به مانور های نظامی٬‌تبلیغاتی و سیاسی فریبنده اکتفا میکند و بس  . از این واقعیت تلخ پرده برمیدارد که امریکا با پاکستان از قبل بر سر افغانستان وارد معامله شده و هر کدام برای رسیدن به اهداف استراتیژیک خود سرنوشت مردم افغانستان را به قمار و گلوگاه استراتیژیک حاکمیت فاسد کابل را به چالش کشانده اند . در این میان خیمه شب بازی های قدرت فاسد در کابل از یکسو٬ دلقک بازی های سیاسی شماری گروهها تا سرحد سقوط به فحشای  سیاسی از سوی دیگر در موجی از غارت ها و ناروایی های نکتایی داران و تفنگسالاران مردم ما را بیتاب تر و ناتوان تر از هر زمانی گردانیده است.

 

پاورقی :

۱ - پشتونستان خواهی ... ٬ ماندگار ٬ شمارهٔ ۵۸۶ ٬ ۶جون ٬ ۱۶ جوزا

 

 


بالا
 
بازگشت