نویسنده :  مهرالدین مشید

 

این گونه حادثه آفرینی ها بحران زدا نه؛ بلکه بحران آفرین هستند

 

افغانستان کشوری زخمی و بیمار افتاده در خون و آتش اضافه تر از سه دهه در جزیرهٔ بی سرنوشتی ساحل نجات را در افق خونین شهادت به جستجو گرفته است . مردم سلحشور و با شهامت آن در کویر ناپیدای آزادی خط سرخی را به سوی شفق تاریخ نشانه گرفته اند . در این جزیره و آن افق و این کویر و آن شفق یک چیز  پر رنگ و درشت چشمان هر انسانی را به خود خیره میسازد؛ همانا خط سرخی بی سرانجامی ها است که شهادت آنرا آذین بسته است٬  حماسه های کاروانیان آزادی قندیل های نورانی ایثار را در شکوهٔ‌ باورمندی ها  بر فراز آن به آرایش گرفته و چلچراغان شجاعت و پایمردی ها را در ‌آن به اهتزاز در آورده است . سیمرغ آزادی در زیر خرگاهٔ خونین و شهادت پرور آن بیتابانه سینه میزند تا با نوازش های  پیهم عشق انسان داشتن را در تولدی دیگر برای نسل بشریت به ارمغان آورد؛ البته عشقی که نماد آزادی است و جذبه و شور آن رهگشای آزادی خواهان است  و اما صد ها دریغ و درد که این اسوهٔ ساده و بی آلایش خیلی بیرحمانه  آماج حملات دشمنان رنگارنگ داخلی و خارجی مردم افغانستان قرار گرفته است . نه تنها این ؛ بلکه پاک ترین احساسات  و عواطف قربانی حادثه آفرینی های کذایی شده  که جریان های اصلی و حیاتی را در کشور تحت شعاع قرار داده است  .

این همه حادثه آفرینی ها ومانور های تبلیغاتی نه برای یک رنج بزرگ است تا برگ کاهی را از کوهٔ کوله بار دشواری های این ملت بیچاره و دردمند بکاهد . این همه برای غم بزرگی صورت نمیگیرد که گرهی از هزاران گرهٔ مشکلات انسان مظلوم این سرزمین بگشاید . سرزمینی که اکثریت مردمش شب و روز از پی لقمه نانی سرگردان و لالهان اند و بالاخره با جگر گوشه های خود گرسنه یا نیمه سیر می خوابد و با وجود این دشواری ها فردای تاریکتر و بی سرنوشت تری را در فراه  راهٔ‌  زنده گی خود به تماشا میگیرد . این حادثه آفرینان نه برای رفع این درد بزرگ بحران زدایی میکنند و نه دلی برای احساس ودرک این رنجها را دارا اند . این ها خیمه شب بازان سیاسی اند که از هر حادثه یی استفادهٔ سؤ کرده و در هر ماتم خانه یی نه برای ماتمدار؛ بلکه برای غم خود گریه میکنند . این ها ماتمداران این ملت دردمند نیستند و همچو جرئتی هم ندارند و تنها مهارت خاص برای بهره برداری از وقایع را به نفع خود دارد و به بهانهٔ اشتراک در ماتم این ملت٬ گلیم ماتم شخصی خود را می گسترانند٬ برای درد های افتضاح بار خود رجز خوانی کرده و تا باشد که پرده یی بروی خیانت ها و جنایت های خود بکشند . این ها هر آن فرصت شکنی کرده تا مبادا موج حوادث بزرگ در کشور فروکش نماید و رسوب نماید و دوسیه های قاچاقبری ٬ اختطاف٬ غارت و دزدی و تجاوز های جنسی آنان سر شوند و آب از آبروی بی آبروی آنان بیشتر بریزد . قصه های عاشقانه و شب بازی های پنهان و ننگین آنان با زیبارویان هر چه بیشتر به رسانه ها درز نکند . شماری هم با استفاده از این گونه فرصت ها رنج افتادن از مقام های پیشینهٔ دولتی خود را در زیر لایه های حوادث پنهان کرده و با رجز خوانی های کذایی با مردم غم شریکی میکنند .

این ها دریافته اند که با دولتمردانی مواجه اند که بیشتر شان در خیانت و فساد تا گلو غرق بوده و در تاراج و فساد دست کمی از آنان ندارند . شاید اعتصاب سیمین بارکزی توانست٬ اندکی پرده از فساد٬ تقلب و تذویر مضاعف عقب در های بستهٔ نظام فاسد برداشته و گلوگاهٔ‌ قدرت کابل را در تبانی با کمیسیون انتخابات اندکی فشرده باشد . در آخرین تحلیل رنج خانمی را به پیشگاهٔ ملتی به نمایش گذاشت که برای دفاع از حق خود دست به نافرمانی مدنی زده است. آنهم در کشوری که ۱۳۰ هزار نیروی خارجی بر آسمان و زمین آن به شدت فرمان میراند٬ بدون استثنا روز چه که هر شب چهل عملیات نظامی انجام میدهد و بطور اوسط هر شب جان هشت افغان بیگناه را میگیرد٬ هر روز رنج بزرگتری از رنج بارکزی ها را بر سر و دوش این ملت تحمیل میدارند و هر آن رنچ عظیم تر از غم بارکزی ها را باساطور استبداد ذبح میکنند . نه تنها ذبح یک رنج بزرگ ؛ بلکه از این جنایتی چه می تواند٬ بزرگتر باشد که مادر دردمندی را دردمندتر٬ خانم بیچاره ییرا سوگوارتر٬ کودک محرومی را بی پدر تر و بی مادر تر میسازند ؛ اما با وجود این همه جفا ها و د هشتها آنهم بر خوابگاهٔ بیوه زنان و کودکان هرگز « هزاری » یی برنخاست تا برای دفاع و همدردی با این درد های عظیم دردمندان دست به نافرمانی مدنی بزند٬ در سوگ مادر فرزند مرده٬ خانم شوهر مرده و کودک یتیم شده لب های خود را سخت ببندد. در حالیکه این ها قربانی بزرگترین خیانت و جنایت تاریخی شده اند ؛ جنایتی که شاید در تاریخ کمتر نظیرش را بتوان پیدا کرد . آیا خیانت در حق یک ملت  را میتوان از چشم انداخت ٬ جنایتی که عاملان آن جنایتکار تر از جنایتکاران کشورهای بالکان مانند بوسنی هرزیگوین و کوسوو است . دراین کشور ها زمامداری یا فرماندهٔ‌ نظامی دست به جنایت بر ضد مردم خود زد ؛ اما در این سرزمین سوخته و سرکوفته  پیشتازان و داعیه داران حقوق بشری مرتکب  جنایت شدند و شاید هم جنایت از دیدگاهٔ این ها توجیهٔ ماکیاولی شود و برای استقرار نظم استبدادی امپریالیزم جهانخوار توجیه پذیر باشد . از همین رو است که امریکا از شصت سال بدین سو بر جنایات صهیونیزم در فلسطین و سرزمین های اشغالی مهر تایید گذاشته و با همسویی با صهیونیزم جهانی چه جنایتی نیست که در حق کودکان و زنان و پیرمردان فلسطین روا میدارد . با چشم پوشی از حق مسلم فلسطینی ها چرخ تاریخ را به زور سرنیزه و قدرت سرمایه در شرق میانه وارونه به دوران در آورده است . امپریالیزم جهانی به سردمداری امریکا نه تنها اسنان را مسخ کرده و حقوق انسانی و آزادای های واقعی و انسانی او را لگد مال کرده است و  اخلاق و ارزش های فرهنگی کشور ها را به استهزا گرفته است؛ بلکه با حمایت از مستبد ترین نظام ها بویژه در شر ق میانه با مسخ تاریخ ملت ها در صدد مسخ حیات آنها نیز برآمده است . جنایات امریکا در افغانستان پرحجم تر و دهشت بار تر از شرق میانه است. جنایتی که وحشت آن اشک یتیمان٬ بیوه زنان و پیرمردان  را در چشمان شان خشک مینماید و در موجی ا زحیرت زده گی به عوض اشک بر روزگار خود می خندند . چگونه شده است که داعیه داران حقوق بشری و پرچمداران و مبارزان نافرمانی های مدنی لب های خویش را نبستند و در کنار پدر مرده گان ومادر مرده گان شمال تا جنوب هندوکش تا کوههای بابا و سلیمان به رسم همدردی و همدلی دمی بنشینند . این کار را که نکرده اند و حتا در شماری موارد در برابر این جنایات لب به سکوت بستند . اندکی هم جرئت دفاع از جنایت زده گان را هم بر خود نداده اند تا مبادا ولی نعمتان استعمار « رشن » ها را بر روی آنان ببندند و متهم به طالب٬ القاعده و ... نشوند و بالاخره طناب مزدوری ها را از گردن های افتاده بر زمین آنان ببرد .

این ها حق دارند که برای چنین دردی اشک نریزند؛ زیرا در این اشک ها بویی از قدرت و ثروت به مشام نمی رسد ودست های نوازش از آنسوی اوقیانوس ها از کاخ سفید تا قصر های لندن٬ پاریس٬ برلین و... مو های عاشقانه برای عشوه به زیبا رویان را در سر های بدون تنهٔ آنان مساژ  نمیدهد تا باشد که با دماندن باد جذاب  قدرت به سوی آنان پشت و پهلوی شان را هر چه بیشتر و فریبنده تر نبوازد . این ها درد شان برای قدرت از این هم بزرگتر است٬ همسویی اینها با قاچاقبران مواد مخدر و مافیای زمین به مثابهٔ فربه سازی جنایتکاران ریشه در این درد بیدردانهٔ آنان دارد . این ها اگر دستانی را به نوازش میکشند٬  اظهار همدردی با اشکی مینمایند نه بخاطر یاری و همصدایی با داد و ستاندن حق از باطل  است؛ بلکه بخاطر استفادهٔ ابزاری از آن برای رسیدن به قدرت و اهداف شیطانی و به سر رسیدن رویا های ناتعبیر شان انجام میدهند . این ها از این باک ندارند که آبروی دردمندان را بریزند و رنج و ماتم آنان را به استهزا بگیرند . انقدر دیوانهٔ قدرت اند و در جاذبهٔ آن غرق هستند که حتا چهرهٔ‌ فساد در بزرگترن دولت فاسد جهان در برابر دیوانگی های قدرت خواهی آنان کم رنگی مینماید؛ گرچه این ها خود بخش بزرگتری از فساد در دستگاهٔ حاکم هستند که در صورت صعود دوبارهٔ این ها به مقام مشکل فساد و جنایت در کشور کم چه که به مراتب بزرگتر و افزونتر هم خواهد شد . در این شکی نیست که این ها درد ندارند٬ درد دارند؛ اما آنچه که در درد های شان وجود ندارد و از آن تهی هستند؛ همانا درد مردم است . خوشبختان مردم افغانستان این ها را تجربه کرده اند و چنان این ها را بیگانه از درد خود یافته اند که نه تنها به این ها اندکترین باور دارند که از آنان نفرت و استفراغ نیز مینمایند . شاید این ها فکر کرده اند که در خرامیدن های پیهم و گوناگون سیمای اصلی شان را از مردم پنهان کرده اند . در حالیکه مردم بر مصداق این شهر اقبال لاهوری می گویند « به هر رنگی که خواهی جامه می پوش     من از طرز خرامت می شناسم

این خرامان راهیان در عشوههای فریب آلود  باک ندارند که احساسات و عواطف مظلوم ترین  زنی را هم  قربانی خواست های خود نمایند و حقانیت او را زیر سوال ببرند؛ گرچه در کشوری مانند افغانستان که در فساد و تقلب سرآمد دولت های جهان استو تاج و تخت هیرویین آن از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب جهان لنگر افگنده است و از سال  ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۰ یک ملیارد و ۴۰۰ ملیون دالر و در سال ۲۰۱۱ ۷۰۰ ملیون دالر فساد اداری آن تنها از مدرک قاچاق هیرویین هزینه برداشته است ؛ پس در سایهٔ چنین نظامی بحث بر سر حق وباطل خود فصلی از شناخت جدید است که در گام اول هر دو خوب مهندسی شوند و بعد مورد شناسایی قرار بگیرند ؛ اما آنچه مسلم است٬ این که وکلای افغانستان چندان از کارنامه های شایان توجه برخوردار نیستند که با عضویت یافتن در آن فخر و مباهات کرد و برای رسیدن به آن بیشتر قربانی داد؛ زیرا بزرگترین کارنامه های دوران وکالت آن غم آب و نان خود شان بوده که جز در فکر معاش بلند٬ موتر٬ محافظ٬ امیتازات مالی٬ زمین و دلالی های شگفت آور به چیز دیگری نیندیشیدند . اگر قرار باشد که از پارلمان جدید هم توقوعی میرفت٬ در مدت اضافه تر از هشت ماه کار هایی را باید انجام میدادند که ندادند؛ بلکه بخاطر اهداف شخصی خود وقت کشی کردند و هر آنچه انجام دادند ٬ به بهای به بازی گرفتن اعتماد مردم شریف افغانستان هر  چه کردند٬ به خود پرداختند و از خود بیرون نشده اند . ای کاش با رفتن دوبارهٔ  خانم بارکزی که پیش از این هشت ماه را در ولسی جرگهٔ بیمار افغانستان بدون اندکترین دستاورد سپری نمود٬ کار های بزرگی انجام می یافت ٬ دست کمی گرهٔ بحران در کشور گشوده میشد . در این صورت نه تنها لازم که وظیفهٔ ملی  هر فرد افغانستانی بود تا در کنار او خیمه ها ایستاده میکردند و بر دهن های خود یک دستمال چه که هفت دستمال می بستند تا اندکی از بار دشورای های کنونی در کشور می کاستند. درحالیکه چنین نیست ؛ اما هر چه باز هم نمی توان این حقیقت را نفی کرد٬ سرکوب و خفه کردن صدای بارکزی را با این خشونت به هر بهانه یی که باشد٬ نمیتوان موجه پنداشت؛ ولو که شورای علما هم بر نفی فرمان مدنی او فتوا صادر کرده باشد  و از جفای کمیسیون انتخابات در حصهٔ خانم بارکزی چشم پوشی کرد . اکنون بر قوای اجرایی دولت٬ محکمه و کمیسیون است تا به هر قیمتی که ممکن باشد٬ ناگزیر اند تابهای حق تلفی و تقلب شان را برای بارکزی بپردازند و دولت متخلفان انتخاباتی را از هر قوم و قبیله یی که هستند٬ مجازات نماید. نه تنها بارکزی را ؛ بلکه تمامی نامزدانی را که حق شان به بازی گرفته شده و است٬ اعادهٔ حیثیت کند .  طبیعی است که با بلند برافراشتن شخصی برمقام وکالت و فرو افگندن دوباره از آن بهایی می طلبد که باید پرداخته شود . بنا براین نمیتوان تصمیم وارادهٔ خانمی را برای احقاق حقش ولو که خیلی شخصی هم باشد٬ نادیده گرفت که چنین ایثار بی مانند را از خود تبارز داده است  . او با این کار باب جدیدی از نافرمانی مدنی را در کشوری گشود که در آن تفنگ منطق رسا تر داشته٬  شکستن فریادهای در گلوشکستگان در آن به امری روزمره مبدل شده و بر فرهنگش بیشتر روح تفنگسالاری حاکم است . این حرکت میتواند٬ ضرب شصتی بر زورمندان و تفنگداارنی باشد که منطق آنان مرمی بوده  و مقدس ترین ارزش ها را حربه یی برای برآورده شدن اهداف شخصی غارتگرانهٔ خود نموده اند . این حرکت میتواند بازگشای فصل تازه یی از حق خواهی ها را به بهای غلبهٔ خون بر شمشیر به گونهٔ‌ دیگری بوده و رسم تازهٔ  آزاده گی ها و آزاد زیستن ها را چون نگینی بر بر تارک انگشتر نافرمانی های مدنی بگذارد و  امید میرود تا چرخ تاریخی را که تا کنون زر٬  زور و تذویر به حرکت در آورده است ٬  بعد از این به شانهٔ  نافرمانی های مدنی به حرکت تازه به دوران در آورد . د راین حال نقش زنی از این هم برجسته تر میشد که با ایثار شجاعانهٔ خود رگ تاریخ چه که رسم راد زنی ها را با یک نافرمانی مدنی به نمایش می گذارد و با نفی خود سلسله جنبان انتظار در مکتب اعتراض را تا آنسوی تاریخ با روحی تازه به جنبش در می آورد . او نه با خون سرخ خود خطی به سوی شفق تاریخ می کشید و عاشقانه برای سرانجامی های خونین حماست می آفرید؛ بلکه با اعتراض مدنی بدون ریختن خون خود زنجیر ها را می شکست ٬ آزادی٬ رفاه و رستگاری را برای ملتی به ارمغان می آورد ؛ اما باز هم جا دارد تا عظمت خانمی را ستود و ارادهٔ او را نه تنها اتمام حجت یک خانم؛ بلکه اتمام حجت بر نسل زنان افغانستان تلقی کرد تا باشد که این ایثار خیر مقدم و ره آوردی باشد٬ برای آینده گان تا این گونه شجاعت های اخلاقی نهادینه شود و در نمادی از اراده سالاری ملی  فارغ از تعلقات شخصی٬ گروهی٬ قومی٬ زبانی و جنسیت رخ بنماید ؛ اما هنوز بعید است٬  در کشوری که حالا  چرخ های درشت ارادههای شخصی سینه های مردمش را سوراخ میکند٬ اراده سالاری جایش را برای اراده ٔ ملی نداده است و اراده سالاری در سطح ملی تجلی پیدا نکرده است . چه رسد به این که در محور آن حرف از دولت – ملت  راند . این آرزو ها اکنون در کشوری مانند افغانستان که بر سرنوشتش زورمندان حکمروایی دارند٬ رویایی بیش نبوده و حتا مشت های گره کرده در  حال هجوم به غارتگران٬ مفسدان و سایر نیروی های مافیایی و جنایات سازمان یافته را سست تر هم میگرداند . این ها که خود بدتر از گرگ اند و با خویی کفتاری با گوسفندان هم آویز اند و از بز هراسانند؛ چگونه می توان بر ترحم دولتمردان چه که بر ترحم آنانی اعتماد کرد که دست شان تا آرنج در غارت دارایی های مردم غرق است و از قاچاق هیرویین زنده گی شان رنگ و رونق گرفته است . رجز خوانی این گونه افراد در حصهٔ بارکزی ترحم پلنگان تیز دندان را ماند که برای شکار گوسفندان کمر بسته است . حالا دیده شود که قربانی معرکهٔ انتخاباتی تنها سیمین بارکزی است یا قربانی دیگری نیز در پیش رو دارد . اما هنوز این راز در پردهٔ ابهام باقیمانده که بارکزی قربانی معرکهٔ انتخاباتی شده یا خدای نخواسته  قربانی اهداف سیاسی شماری افراد فرصت طلب و استفاده جو .  در چنین حالی با توجه به حساسیت اوضاع  داخلی کشور این گونه حادثه آفرینی های مقطعی بجای اینکه بحران را بروبند٬ بحران آفرین تر می شوند .

۱۶ اوکتوبر

 

 

 


بالا
 
بازگشت